محل تبلیغات شما

اشک مداح



اشعار اربعین حسینی

روضه حضرت زینب سلام الله علیها

***

دردها می چكد از حال و هوای سفرش

گرد غم ریخته بر چادر مشكی سرش


تك و تنها و دو تا چشم كبود و چند تا .

كودك بی پدر افتاده فقط دور و برش


ظاهراً خم شده از شدت ماتم اما

هیچ كس باز نفهمیده چه آمد به سرش


روزها از گذر كوچه آتش رفته

اثر سوختگی مانده سر بال و پرش


همه بغض چهل روزه او خالی شد

همه كرب و بلا گریه شد از چشم ترش

ره واکنید قافله سالار میرسد

یک قافله اسیرعزادار میرسد


برخیز یا حسین سری دست و پانما

دلبر برای دیدن دلدار میرسد


حالا که پیرعشق شدم ناز می کنی

باشد تو ناز کن که خریدار میرسد


سر الحسین سینه سینای زینب است

آری حقیقت همه اسرار میرسد


بالا بلند بودم و حالا خمیده ام

پرغم ترین زمانه دیدار میرسد


عباس کو که صبرعقیله سر آمده

ناموس حق زکوچه و بازار میرسد


بر روی قبر پیرهنت پهن می کنم

جانم به لب زگریه بسیار میرسد


تکرارصحنه ها شده درپیش دیده ام

نیزه به دست لشگر اشرار میرسد


گویا هنوز میشنوم زیر دست و پا

فریاد العطش ز لب یار میرسد


آن بارگرنشد بدنت را بغل کنم

قبرت به روی سینه ام این بار میرسد


هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست

زینب غمین از آن همه آزار میرسد


آه رباب و قبر بهم خورده ی علی

لالایی اش ازآن دل غمدار میرسد

 اشعار اربعین حسینی

روضه حضرت زینب سلام الله علیها

***

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت

هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت


ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین

این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟


آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم

پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت


گل های باغت از همه رنگی گرفته اند

یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت


مردی نبود اگر یل ام البنین که بود

هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت


تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم


ای سایه بلند سرم ای برادرم

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم


بالم شکسته است و پرم پر نمی زند

اما هنوز مثل همیشه کبوترم


من قول داده ام که بگیرم سر تو را

از دست نیزه ها و برایت بیاورم


حالا سری برای تو آورده ام ولی

خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم


بگذار اول سخن و شکوه ام تو را

ای ماه زینب از نگرانی درآورم


هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی

راحت بخواب دست نخورده است معجرم


تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سرمزار خودم گریه می کنم

یك اربعین گذشته و زینب رسیده است

بالای تربتی كه خودش آرمیده است


یا ایها الغریب سلام ای برادرم

ای یوسفی كه گرگ تنت را دریده است


از شهر شام كینه رسیده مسافرت

پس حق بده به او كه چنین قد خمیده است


احساس میكنم كه مادرم اینجا نشسته است

در كربلا نسیم مدینه وزیده است


این گل بنفشه های تن و چهره ی كبود

دارد گواه ، زینبتان داغدیده است


توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت .

.طعم فراق و غربت و غم را چشیده است


آبی به كف گرفته و رو سوی علقمه

با آه می رود سكینه و خجلت كشیده است


این دختر شماست كه خواستند كنیزی اش

لكنت گرفته است و صدایش بریده است


نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت

زخم زبان زهر كس و ناكس شنیده است


گفتی رقیه . گفت نمی آیم عمه جان !

در شام ماند و شهر جدید آفریده است

مژدگانی بده عباس که خواهر آمد

خاطر آسوده که با چادر و معجر آمد !

قافله همره خود مشک پرآب آورده

جرعه جرعه غم و اندوه رباب آورده

بسپارید که در علقمه هرگز نرود

وای اگر شکوه ی او پیش ابالفضل رود

آه بانو زچه رو قافله ات کم دارد

بعد از آن شام سیاه اشک دمادم دارد

نکند دختری که بود شبیه زهرا

جای مانده است در آن شام بلا

هرچه زدند شوکتِ من کم نشد حسین

در مجلس یزید، سرم خم نشد حسین

با خطبه ای که من سرِ بازار خوانده ام

آن نقشه ای که داشت ، فراهم نشد حسین

آنجا چنان شبیه پدر حرف می زدم

یک مرد از آن قبیله حریفم نشد حسین

اصلا محرّمت که جهان را به هم زده

بی خطبه های من که محرّم نشد حسین!

آتش گرفت معجر من سوخت موی من

اما حجاب از سر من کم نشد حسین

هرچند قد و قامت من خم شده ولی

"در مجلس یزید سرم خم نشد حسین.)شاعرداودپرچمی

همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد

دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد

دوباره زله ای بین بارگاه افتاد

اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد

ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است

چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است

بلند شد؛به زمین خورد و گفت یادت هست

چگونه قامت رعنای خواهر تو شکست

مرا به خاک زد و روی سینه تو نشست

تو را به نیزه کشید و مرا به محمل بست

عصای پیری خواهر! قدم خمیده شده

شبیه قامت مادر! قدم خمیده شده

توای مسافر نیزه ! چه خوش سفر بودی

جلوی محمل ما مثل یک سپر بودی

اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی

در این سفر همه جا منشاء اثر بودی

سرت به جای سرما چه سنگ ها می خورد

چقدر جای حرم سنگ بی هوا می خورد

مرا پس از تو به بازار شام ها بردند

چقدر در وسط ازدحام ها بردند

برای سنگ زدن زیر بام ها بردند

مرا به مجلس لقمه حرام ها بردند

شراب خورد و تو را ازخجالت آبت کرد

تو را خارجی خطابت کرد

حرام ها! حرمت را عذاب می کردند

برای بردن سرها شتاب می کردند

و خنده بر دل زار رباب می کردند

به پیش تشنه لبان آب آب می کردند

به تشنگان پر احساس وای خندیدند

به مشک پاره عباس وای خندیدند

امام دوم این کربلا امامت کرد

که قافله زسفر آمد و اقامت کرد

اگر چه بر سر ناقه ولی قیامت کرد

چقدر جان به فدای تو و خیامت کرد

امام ناقه نشینم ! اسیریم را دید

و لحظه لحظه ی احساس پیریم را دید

امام ناقه نشینم اسیر تر شده بود

در این سفرزمنم پیرتر شده بود

لبش هم از لب خشکم کویرتر شده بود

ولی به شام کمی سر به زیرتر شده بود

همینکه راس تو دراین مسیر می افتاد

سرش شبیه شما سر به زیر می افتاد

ببین که وعده نمودم چه زود برگشتم

ببین که سوختم و مثل عود برگشتم

از آتش دل خیمه چو دود برگشتم

سپید بودم و حالا کبود برگشتم

کبودی تنم از زخم تو فزون تر نیست

کبودیم که به اندازه های مادر نیست

در آن غروب که راس ستاره را بردند

به خیمه ها چقدر گوشواره را بردند

و چادری که شده پاره پاره را بردند

و پشت خیمه سر شیرخواره را بردند

اگر چه با سر این طفل همسفر شده ایم

هزار مرتبه مردیم و زنده تر شده ایم

شعر اربعین حسینی _ علی اکبر لطیفیان
یا ابا عبدالله الحسین (ع)

بیشتر بُرد آن کسی که بیشتر پیشَم نشست

تا زمانی که تو بنشستی نشستن واجب است

بعد زهرا خواهرت خیر النساء عالم است

پس کنیز خواهرت بودن به هر زن واجب است

سینه اش بیت المحبت خانه اش بیت البکاء

احترامش بر ملائک هم یقیناً واجب است

قسمتی از خاک زیر پات را برداشتم

هر سحر بوسیدن این خاک بر من واجب است

علی اکبر لطیفیان

شعر اربعین حسینی _ ابراهیم بازیار
کوچه به کوچه پشت نی از بس دویده ام

باور نمی کنم سر قبرت رسیده ام

مهمان خسته آمده از جا بلند شو

دیگر توان نمانده مرا قد خمیده ام

چشمی نمانده تا که تماشا کنم تو را

سویی نمانده بهر من ای نور دیده ام

شاید نمی شناسی مرا پیر تر شدم

من زینبم که داغ غمت را کشیده ام

لطفی کن و کنار خودت دفن کن مرا

دیگر حسین به جان خودت من بریده ام

اشعار اربعین امام حسین علیه السلام ـ حنیف منتظرقائم

این همه راه آمدم حالا بیا با من بگو
آن عبای کهنه و انگشتر دست تو کو؟

قتله گاهت را حسین با سنگ ها پر کرده اند
سخت پیدا می شود این تکه هایت ای سبو!

راستی اصلا حسین من تویی؟…حرفی بزن
یا اخا! دیگر ندارد چشم خواهر هیچ سو

این سرازیری تل را با سر و پا آمدم
دیدم آخر جان زینب، ماجرا را مو به مو

مُهر غربت خورده بر هر صفحه این چادرم
پا نهاده بر دلم با چکمه هایش آن عدو

او نشست و من نشستم، او کجا و من کجا!!
او به روی سینه و من هم هراسان روبرو

بوسه بر رگ های گردن میزنم، هرچند…آه
دردسر بوده برایت بوسه ام زیر گلو

کاش برخیزد ز جایش غیرتی سقای من
مانده بهر زینبت تنها همین یک آرزو

اشعار اربعین امام حسین علیه السلام ـ غلامرضا سازگار

مظهر صبر خدای حی داور زینبم!
یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!
فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!
آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!
گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر
بازگشتی از همه سردارها پیروزتر
****
باغبان از بهر گل‌هایت گلاب آورده‌ام
بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آورده‌ام
روی نیلی گیسوی از خون خضاب آورده‌ام
پرچم پیروزی از شـام خـراب آورده‌ام
آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین
شام ویران را حسین‌آباد کردم یا حسین
****
خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی
یاس بـاغ وحی من نیلوفر صحرا شدی
با کبودی رخت مهرِ جهان‌آرا شدی
هر چه می‌بینم شبیهِ مادرم زهرا شدی
بارها جان دادی اما زنده‌تر گشتی بیا
دست بسته رفتی و پیروز برگشتی بیا
****
من خدا را آیت فتح و ظفر بودم حسین
با سرت تا شام ویران هم‌سفر بودم حسین
بر دل دشمن ز خنجر تیزتر بودم حسین
دختران بـی‌پناهت را سپـر بودم حسین
بس که آمد کعب نی از چار جانب بر تنم
گشت سر تا پا تنم نیلی‌تر از پیراهنم
****
زینبـم، پیـروز میـدان بـلا دیدم تو را
فـاتح روز نبـردِ ابتـلا دیـدم تـو را
لحظه لحظه قهرمان کربلا دیــدم تو را
خوانده‌ام قرآن و در طشت طلا دیدم تو را
تو نگه کردی و دشمن چوب می‌زد بر لبم
بـر نگاهِ درد خیزت گریـه کـردم زینبم
****
در کنار طشت چندین طایر افسرده بود
هم لب تو، هم دل مجروح من آزرده بود
کاش چوب آن ستمگر بر لب من خورده بود
کاش پای صوت قرآن تو زینب مرده بود
من که صبارم غمت برجان خریدم یا حسین
در کنـار طشت پیـراهن دریدم یا حسین
****
خواهرم آن شب که در ویرانه مهمانت شدم
بـا سـر ببْریـده‌ام شمـع شبستـانت شـدم
شستشو از گرد ره با اشک چشمانت شدم
چشم خود بستم، خجل از چشم گریانت شدم
دخترم پرپر زد و جان داد دیدم خواهرم
زد نفس تا از نفس افتاد دیدم خواهرم
****
یا اخا آن شب تو کردی با سر خود یاری‌ام
ورنه می‌شد سیل خون در دیده اشک جاری‌ام
مـاند چون بغض گلـو در سینه آه و زاری‌ام
کاش می‌مردم من آن شب زین امانت داری‌ام
دختر مظلومه‌ات با دست زینب دفن شد
حیف او هم مثل زهرا مادرت شب دفن شد
****
جان خواهر من سر نی سایه‌بانت می‌شدم
نیمـه‌های شب چـراغ کـاروانت می‌شدم
بـا اشـارت‌های چشمم، ساربانت می‌شدم
گه جلو، گه پشت سر، گه هم‌عنانت می‌شدم
یاد داری سنگ زد از بام، خصمم بر جبین
از فـراز نـی سـرم افتـاد بر روی زمین
****
یا اخا» خون ریخت از فرق تو و چشم ترم
تا سرت افتاد از نی، سوخت جان و پیکرم
من زدم بر سینه، سیلی زد به صورت، مادرم
کاش پیش سنگ آن ظالم سپر می‌شد سرم
قصه سنگ و جبین، بار دگر تکرار شد
راس تو افتاد از نی، چشم زینب تار شد
****
جان خواهر این مصائب در رضای دوست بود
گـر سـرم افتـاد از نـی، پیش پای دوست بود
بـر فـراز نـی مـرا حـال و هوای دوست بود
ایـن اسـارت، این شهادت، از برای دوست بود
تا در اطراف سر من طایر دل پر زند
شعله فریاد تو از نظم میثم» سر زند

  
از هجر تو طبیعت ما گریه می کند 
چشم تمام آینه ها گریه می کند 
  
چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است 
گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند 
  
پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است 
دارد به اشک آه و دعا گریه می کند 
  
در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای 
دارد کنار دست جدا گریه می کند 
  
گودال سرخ روز عطش نعره می کشد 
از روضه های خون خدا گریه می کند 

باز هم اربعین رسیده بیا

باز هم از تو بی خبر ماندم

عاشقانت زیارتت کردند

من ولی باز پشت در ماندم

 

روز و شب غبطه می خورم آقا

به کسانی که با تو مأنوسند

عاشق و بی قرار و بی تابند

دست و پای تو را که می بوسند

 

دیدن تو به من نمی آید

تو کجا و نگاه هر جایی

من اگر آنچه خواستی باشم

تو سراغم به خواب می آیی؟

 

نکند عاق کرده ای من را

نکند صبرتان سر آمده است

گر عتابم کنید حق دارید

هر گناهی ز من بر آمده است

 

خواستم تا ببینمت در خواب

به نگاهم اجازه داده نشد

خواستم تا به کربلا بروم

با رفیقان خود پیاده، نشد!

 

بین آن کاروان و جمعیت

چه کسی با تو هم قدم شده است؟

خوش به حال کسی که با گریه

با شما راهی حرم شده است

 

در حرم روضه خوان خودت هستی

روضه ی کاروان جان بر لب

بین روضه بلند می گویی:

به فدای تو عمه جان زینب.

 

تا رسیدند در دو راهی عشق

ساربان گفت که کجا برویم؟

پاسخی آمد از  حریم حسین

همه گفتند کربلا برویم

 

تا رسیدند لحظه ای ماندند

در سکوتی که چهره ها شد مات

زد به سینه غریب بی کفنم

باز شد بغض عمه سادات

 

به زمین خورد از سر محمل

تیر غمها به قلب بانو رفت

با ادب نیت زیارت کرد

سوی یارش به روی زانو رفت

 

خواست تا درد دل کند اما

مگر این گریه ها امان می داد

یک نگاهی به دور خود انداخت

سر خود را فقط تکان می داد

 

السلام علیک یا مظلوم

السلام علیک یا عطشان

السلام علیک یابن علی

السلام علیک یا عریان

 

ای برادر نمی برم از یاد

که چگونه به خاک افتادی

زیر گرمای آفتاب آن روز

با لب تشنه،خسته،جان دادی

 

ای برادر نرقته از نظرم

اکبرت را که ارباً اربا شد

بعد عباس میر لشکر تو

پای دشمن به خیمه ها وا شد

 

به خدا ای عزیز لب تشنه

داغ یک قطره آب کشته مرا

بین این گریه های اهل حرم

گریه های رباب کشته مرا

 

غرق گریه رباب می گوید

که دل پاره پاره را بردند

با سه شعبه به روی دست پدر

طفلک شیرخواره را بردند

 

پسرم با خیال تو هر شب

دست بر سینه می فشارم من

گرچه ماندم خجالتت آنروز

ولی امروز شیر دارم من

 

گریه را کم کنید دخترها

کمی آرام اصغرم خواب است

گل نارم علی علی لا لا

مادرت چهل شب است بی تاب است

شاعر : مجتبی شکریان همدانی

نخستین زائر اربعین چه کسی بود؟


رومه ایران نوشت: بسیاری از ما شنیده‌ایم، جابربن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا(ص) که از مدینه به قصد زیارت قبر اباعبدالله الحسین(ع) و یاران فداکارش حرکت کرده بود، بیستم ماه صفر به کربلا رسید و اول کسی بود که امام(ع) را زیارت کرد. این روز مصادف با چهلمین روز واقعه عاشورا و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) و اصحاب و نزدیکانش بود که دلیرانه تسلیم شهادت شدند.
 از جابر به‌عنوان کسی که سنت زیارت اربعین را تأسیس نموده یاد می‌شود، آگاهی‌ها از وی به همین حد محدود است، بلکه اغلب او را پیرمردی فرتوت و نابینا فرض کرده و از جایگاه رفیعش بی‌خبریم.

اما جابر بن عبدالله کیست و از چه موقعیت و منزلتی برخوردار است. جابر بن عبدالله انصاری از چهره‌های مشهور صحابه و درعرصه فقه و حدیث، تفسیر قرآن کریم و مهمتر از همه، سیره نگاری از شخصیت‌های حائز اهمیت بسیار است. تاریخ‌نگاری مسلمانان با ثبت سیره یعنی هر آنچه به پیامبر(ص) مربوط بوده بصورت حدیث آغاز شده است. از این‌رو دانش سیره و حدیث به هم گره خورده و از هم تفکیک‌ناپذیرند. تعیین افرادی که در عصر صحابه بازگوکننده اخبار سیره بودند بسی دشوار است، اما با رصد کردن روایات و تعیین راوی اصلی می‌توان حدس زد چه افرادی از صحابه و تابعین به این امر توجه و اهتمام بیشتری داشته‌اند.

به طور مثال در طبقه صحابه؛ عایشه، ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری را می‌توان گفت که از این دسته بودند، اما امتیازاتی که جابر دارد حاکی از پیشگامی و نقش مؤثر وی نسبت به سایر سیره‌گویان و سیره‌نویسان است. او با حضور فعال در حوادث دوران رسالت و توفیق تعلیم دانش در عرصه‌های مختلف از پنج امام معصوم(ع) به‌طور مستقیم، از جایگاه ممتازی برخوردار و علاوه بر صحابه، بر بسیاری از تابعین نیز تقدم دارد. او در بسیاری از غزوات و سرایا شرکت فعال داشته و گزارش‌ آنها را انعکاس داده است. رسول خدا(ص) در یکی از غزوات (ظاهراً مریسیع) برای جابر بیست و پنج بار طلب آمرزش نموده و درخواست کاغذ و قلم در آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) به نقل از جابر گزارش شده است.

 پس از وفات پیامبر(ص) وی در کنار امیرالمؤمینن علی(ع) بود و ابن قدامه او را در شمار سلمان، مقداد، ابوذر و عمار و کسانی قرار داده است که پس از پیامبر(ص) به حقانیت علی(ع) معتقد بودند. در جنگ یرموک، قادسیه، دمشق و مصر نیز حضور داشت و مصریان حدود ده حدیث از او نقل کرده‌اند. زمانی که مصریان معترض در اطراف مدینه اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای مذاکره با آنان فرستاد و پس از گفت‌وگو توانست به طور موقت صلح ایجاد کند.

شیخ طوسی او را در شمار اصحاب پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نام برده است. همچنین کشّی روایات زیادی در مدح جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از اخبار بر می‌آید که جابر مانند سلمان با رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) مراوده بسیار نزدیک داشته است به طوری که رسول خدا(ص) او را نیز از اهل بیت(ع) شمرده و میزان دوستی و دشمنی با خدا قرار داده است و او را همراه خود به خانه حضرت فاطمه(س) می‌برد. جابر در جنگ های جمل، صفین و نهروان در کنار علی‌(ع) حضور داشت و از وی روایات زیادی در فضائل علی‌(ع) وارد شده است.

سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا پس از بیان جایگاه خود نسبت به رسول خدا(ص) از آنان خواست چنانچه به سخنان او اطمینان ندارند از اصحابی چون جابر بن عبدالله انصاری بپرسند. در روایتی امام باقر(ع) وثاقت و شفاعت جابر را تأیید و ضمانت کرده است. امام صادق(ع) جابر را از خواص اهل بیت و از جمله هفت نفری شمرده که به آیه مودّت وفا کردند و پس از شهادت امام حسین(ع) بر اعتقاد به اهل بیت باقی ماندند. همچنین امام صادق(ع) دوستی کسانی چون جابر را واجب شمرده است.

روایات مختلف حکایت از جامعیت علمی او را در زمینه های فقه، تفسیر، تاریخ و کلام دارد تا آنجا که فقهای شیعه و سنی به احادیث و آرای فقهی او توجه و عنایت کامل داشته و به وفور بدان‌ها استناد کرده‌اند.
جابر را از طبقه نخست مفسران از اصحاب رسول‌الله(ص) نام برده‌اند و اهل سنت او را از مفسران بزرگ و از صحابه‌ای که پس از رحلت پیامبر(ص) به تفسیر اشتغال داشته‌ معرفی کرده‌اند.

جابر را یکی از پرگوینده‌ترین احادیث رسول خدا(ص) و حافظ سنن نبوی برشمرده‌اند. احادیث نقل شده از جانب او را 1540 حدیث شماره کرده‌اند. از خود او نقل است که می‌گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از پیامبر(ص) شنیدم.»

گزارش‌های او درباره حوادث دوران رسالت جسته و گریخته نیست، بلکه همپای حوادث به سیره رسول خدا(ص) پرداخته و گزارش‌های مفصل و بلندی از وی نقل شده که نشان می ‏دهد جابر به این امر اشتغال کامل داشته است.

مقایسه گزارش‌های جابر با صحابه و در مرحله بعد تابعین بخوبی پیشگامی جابر و ممتاز بودن او را به‌عنوان راوی برتر سیره نبوی نشان می‌دهد. بنابراین در دو بخش سیره گویی و سیره‌نویسی از نظر قدمت و اعتبار کسی به رتبه جابر نمی‌رسد.

۲۴۱۲۴۱

سوره ای در قرآن که به سوره امام حسین(ع) مشهور است

براساس روایتی از امام صادق(ع)، هشتادمین سوره مبارکه قرآن که در جزء سی ام قرار دارد، سوره امام حسین(ع) نام دارد.
حجت الاسلام جواد محدثی» در کتاب فرهنگ عاشورا» در این باره نوشته است:
این سوره (سوره فجر)، در روایت امام صادق (ع) به سوره امام حسین (ع) مشهور است و توصیه شده که در نمازهای واجب و مستحب ، خوانده شود : اِقْرَؤُا سُورَةَ الفَجِرِ فی فَرائِضِکم وَ نَوافِلِکم ، فَاِنها سُورَةُ الحُسَین (ع) وَ ارْغَبُوا فیها » .(1)
و این نامگذاری ، جالب است ، چرا که قیام کربلای حسین (ع) ، خود انفجار فجری از ایمان و جهاد بود ، در ظلمت شب جور و شرک بنی امیه ، و همچنان که با فجر و آغاز روز ، حرکت و حیات مردم شروع می شود ، با خون حسین (ع) و یارانش در عاشورا ، اسلام جانی تازه گرفت و حیاتی مجدد یافت . »  در ذیل روایتی از امام صادق (ع) ، علت نامگذاری این سوره به سوره فجر ، این بیان شده که سیدالشهداء نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است و یارانش نیز اینگونه اند : فَهُوَ ذُوالنَفسِ المُطمَئِنةِ الراضِیةِ المَرضِیةِ وَ اَصحابُهُ مِن آلِمُحَمدٍ هُم الراضُونَ عَن اللهِ یومَ القِیامَةِ وَ هُوَ راضٍ عَنهُم » .(2)
والفجر » که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با آل علی است
این سوره به گفته امام صادق (ع) مشهور به سوره حسین بن علی » است.
پی نوشت ها:(1). سفینة البحار ، ج 2 ، ص 346 ، عوالم ( امام حسین ) ، ص 97 . (2). عوالم ( امام حسین ) ، ص 98 .
62303/

بعد مرگ پدر از شدت غم خیر نسا
داشت این ناله جانسوز بهر صبح و مسا
تا ز مرگ تو سیه كرد فلك معجر من
شد جهان یكسره تاریك بچشم تر من
در بر خلق جهان عزت من گشت تمام
رفت تا سایه ات ای جان پدر از سرمن
كاش می بود كنون مادرم اما چه كنم
رفته پیش از تو از این دار فنا مادر من
ای فلك زود نهادی بدلم داغ پدر
كه نرفته است غم مادرم از خاطر من
عزتم ذلت و شادی و غم و اندوه مباد
اختری را برسد حادثه چون اختر من
اندر این امت بی رحم نهادی تو مرا
رفتی و هیچ نگفتی چه كند دختر من
غصب كردند فدك از من و مسند ز علی
نه ز من شرم نمودند و نه از شوهر من

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
      آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

      قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
      شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست

      خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
      گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

      گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
      زیرا عزای قافله سالار انبیاست

      خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
      عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

      اهل ولا، به هوش، که با رحلت نبی
      شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

      قومی برای غصب خلافت شدند جمع
      یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست

      دار الولا محاصره، زهراست پشت در
      دود و شراره بر فلک از بیت کبریاست

      آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول
      پاداش رنجهای شب و روز مصطفاست

      آزردن بتول پس از رحلت رسول
      باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست

      از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
      تا حقّ آل محمد به زیر پاست

      هر روز راس شاه شهیدان به روی نِی
      هر شب صدای ناله ی زهرا به گوش ماست

      میثم»! قسم به میثمِ آزاده ی علی
      آزادگی ولایت سلطان اولیاست

کمال مومنی

کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است

حق داری از غمش به سر و سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است

در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو ز همه دل بریده است

بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش برای هر دو ز غم ها چکیده است

برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین ز طرح مسائل پریده است

این جا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است

این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است

جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است 


کجاست فضه انیس همیشه زهرا؟
گمان شکسته عدو بار شیشه زهرا

بگو که امر نبی را خلاف ، یعنی چه؟
پس از غدیر خمش اختلاف یعنی چه؟
مگر نه چنگ به حبل المتین بباید زد
جدا نمودن آن با قلاف یعنی چه؟
به پیش اشک غرور شه جوانمردان
قریب یک به چهل در مصاف یعنی چه؟
امید دختر ژولیده مو ز مادر چیست؟
تورا به حق قنوتت نباف یعنی چه؟
کسی که دعوی الجار ثم دارش بود 
زاشک منزل خود شد معاف یعنی چه؟

کسی کجاست به سنگ صبوری اشکش 
نمک به زخم کبود است شوری اشکش

به سینه اش غم گهواره ی خیالی بود
همان که حالت تابوت او هلالی بود
شنو ز گفت و شنود خلیفه با قنفذ 
زمالیات معاف گشته ای که عالی بود
دمی که فاطمه غش کرد پای سجاده 
اذان مأذنه با لهجه ی بلالی بود
ز ناله ی شه دین وقت غسل شد معلوم
چرا همه غم زهرا(س) غم وبالی بود 
واستخوان گلوی علی(ع) همانی شد 
که بین سینه صدیقه جاش خالی بود

چه گفته ای ؟ چه بگویی ؟ کجا بدین سرعت؟
بس است اشک خدا هم در آمده <<تربت>>

داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم 
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

ما امت توأیم و علی هم کنار توست
آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم

هم ناله های امشب مولای امتیم 
ما سوگوار رحلت بابای امتیم

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی م گذاشتند

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

مسعود اصلانی


ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
      پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

      خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت
      وز پا فکند نخل رسای مدینه را

      رُکن علی شکست ز فقدان مصطفی
      در برگرفت خاک، صفای مدینه را

      زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است
      ابر عزا گرفت فضای مدینه را

      ای دل بیا چو شاخه حنانه ناله کن
      بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را

      آدم گریست تا که ملائک به روی دست
      بردند سوی سدره هُمای مدینه را

      جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان
      سایه فکند کرب و بلای مدینه را

      بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر
      از دود درب خانه لوای مدینه را

      دردا که جای تسلیت، از کین، عدو شکست
      آئینه رسول نمای مدینه را

      دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه
      بستند دست عقده گشای مدینه را

      تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا
     بسرود رستگار»، عزای مدینه را

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم

وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبر کن سیر ببینم رخ بابایم را

چه کنم سد نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم

چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت مقدر این است

دو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ای پدر مادر مظلومه من یار تو بود

من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد

قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه

گر بریزند همه اهل مدینه به سرم

قسمتن این بود که بعد از تو بمانم بابا

تا که با دادن جان جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر

گر میان در و دیوار دهد جان پسرم

جگرت سوخت  به هربیت که گفتی(میثم)

اجر این سوختنت با احد دادگرم

حاج غلامرضا سازگار

دخترم گریه ی تو  پشت مرا می شکند

بیش از این گریه مکن قلب خدا می شکند

چه کنی بر دل خود آب شدی از گریه

بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند

تا که نشکسته ای از غصه کمی راه برو

که قد و قامت تو زیر بلا می شکند

باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا

حیف یک روز کسی دست تو را می شکند

تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو

حرمت شیر خدا را همه جا می شکند

کودکانت همه در پشت سرت می لرزند

که درِ خانه به یک ضربه ی پا می شکند

می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی

ضربه ای می رسد و آینه را می شکند

بس که دنبال علی روی زمین می افتی

دل جدا، سینه جدا، دست جدا می شکند

سید هاشم وفایی :



از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی 
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی 

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی 
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی 

بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین 
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی 

می خواستی سفارش حقِ علی کنی 
امّا چه فایده که تو یاور نداشتی 

عمری برای این که هدایت شوند خلق 
در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی 

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم 
در عرش می شنیدی و باور نداشتی 

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس 
تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی 

مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت 
آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی 

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا 
از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی 

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود 
ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی 

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو 
زیرا که تابِ بوسه حنجر نداشتی 

 (قاسم نعمتی) 

داستان جان گداز تیرباران کردن جنازه ‏ی امام حسن(ع) در میان شیعه  معروف است و بسیاری از بزرگان آن را ذکر کرده اند. برای اولین بار ابن شهر آشوب مازندرانی به نقل ازکتاب ربیع الابرار زمخشری که از اهل سنت بوده، روایت کرده است.
وی می ‏نویسد:و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛[۱] جنازه ‏ی آن  حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه ‏ی تیر به تابوت آویخته شد. - البته ما در ربیع الابرار چاپ جدید آن را نیافتیم در حالی که در روض الجنان که خلاصه آن کتاب است این عبارت موجود می باشد، پس احتمالا در چاپ های بعدی آن را حذف کرده اند- این عبارت را ابن شهر آشوب به دنبال عبارتی که دیگران، از جمله شیخ مفید در باره وصیت آن حضرت ذکر کرده اند، آورده است، ولی خود مفید آن را ذکر نکرده است.
شیخ عبّاس قمی نیز از صاحب مناقب(ابن شهر آشوب) نقل می کند که: جنازه امام حسن(ع) را تیرباران کردند و هنگام دفن هفتاد چوبه تیر از آن بیرون آوردند.[۲] علامه مجلسی نیز به دنبال نقل کلام شیخ مفید آن را از قول ابن شهر آشوب بیان کرده، ولی در باره آن اظهار نظری نکرده است.[۳]
اکنون برای روشن شدن این موضوع به وصیت امام حسن(ع) مبنی بر دفن آن حضرت کنار رسول خدا(ص) که آن را اساس و بهانه این جسارت دانسته اند می پردازیم. 
در تاریخ نقل شده است، امام حسن مجتبی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) فرمودند؛ جنازه مرا کنار قبر پیامبر دفن کنید؛ چون من سزاوارتر هستم از کسانی که بدون اجازه وارد شدند.، ولی اگر مشکلی پیش آمد، راضی به خون ریزی نیستم، بلکه جنازه مرا به بقیع ببرید و کنار مادر بزرگم(فاطمه بنت اسد) دفن نمایید.
این  مطلب در بیشتر منابع اهل سنت آمده است از آن جمله؛ الاستیعاب،[۴] انساب الاشراف،[۵] تاریخ یعقوبی،[۶] و ابن اعثم کوفی در الفتوح.[۷]  در کتب شیعه هم برای اولین بار در امالی شیخ طوسی، نقل شده است که آن حضرت به امام حسین(ع) در ضمن وصیت خود فرمود:.وَ أَنْ تَدْفِنَنِی‏ مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیتَهُ بِغَیرِ إِذْنِهِ»؛[۸] مرا کنار جدم رسول خدا به خاک بسپارید؛ زیرا من به او خانه اش سزاوارترم از کسانی که بدون اجازه او وارد خانه اش شدند.
پس از شیخ طوسی دیگر کتب شیعه مثل بشارة المصطفی[۹] و . به نقل از وی آن را ذکر کرده اند، ولی در کتبی مثل ارشاد مفید بیانی از این قسمت از وصیت نیامده است و حتی در کافی از قول امام باقر(ع) نقل شده است که امام حسن(ع) وصیت کرده بود که فقط برای تجدید عهد با پیامبر اکرم(ص) جنازه اش را کنار مرقد پیامبر ببرند نه برای دفن، و در دنباله روایت کافی آمده است که امام حسین(ع) در جواب عائشه فرمود تو هتک حرمت خانه پیامبر کردی و پدرت و کسی را که پیامبر او را دوست نداشت آن جا وارد کردی و باید در پیشگاه خداوند جواب گو باشی . و بدان که برادرم به من امر کرده که برای تجدید عهد او را پیش رسول خدا ببرم و او آگاه تر از همه به کتاب خدا است که فرمود: لا تَدْخُلُوا بُیوتَ‏ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُم»؛[۱۰] بدون اجازه وارد اطاق های پیامبر نشوید. ‏. و ای عائشه تو کنار پیامبر (برای دفن پدرت و عمر) صدای کلنگ را بلند کردی در صورتی که خداوند از بلند کردن صدا کنار پیامبر نهی کرده بود. . و اگر دفن جایز بود دفن می کردیم تا بدانی که چیزی نیستی . .[۱۱]
مجلسی در مرآة العقول،[۱۲] در بیان این روایت می فرماید: شاید این کلام بنابر مصلحت گفته شده باشد و بیان بدی کار دفن آن دو بدون اذن پیامبر را بیان نماید، و گرنه امام حسن(ع) در حال حیات پیامبر مأذون در دخول بود و بعد  از آن نیز. وی در تأیید کلام خود روایت امالی طوسی را که دلالت بر وصیت بر دفن می کرد، ذکر می کند.
همچنین در ارشاد مفید در بیان وصیت آن حضرت آمده است: هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخه ای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏ ام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آن جا به خاک بسپار.
سپس آن حضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى ‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مى ‏آیند و مقابلتان می ایستند. اکنون به تو سفارش مى‏ کنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. .
مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همین که امام حسین بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عائشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی که می گفت: ما را با شما چه کار؟! می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که  من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است.
و بعد با جمله وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنه ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت: ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک می سپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچک تر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آن حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن حضرت(ص) به خانه اش وارد شدند . .
و باز در ارشاد آمده است:
 ابن عباس پیش آمد و خطاب به عائشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه می ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این جا دفن نمی کنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى، ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنان شان خواهد گرفت.
وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرها جان شما را می ستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آن را باطل ساختید.
 آن گاه جنازه امام حسن مظلوم (ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده ‏اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.[۱۳]
این عبارت شیخ مفید بود که استاد این فن است، ولی در آن بحث از وصیت بر دفن نیامده بود، به هر جهت، امام حسین(ع) بنابر وصیت برادر، جنازه را به سمت بقیع برد و در آن جا دفن نمود. در این زمینه کتب اهل سنت مثل تاریخ ابن عساکر[۱۴] نیز این موضوع را بیان کرده اند، همچنین نقل شده است که هر دو طرف لباس جنگ پوشیده و میان آنان تیر اندازی شد.[۱۵]
نتیجه گیری:
اکنون با توجه به آنجه از این دو کتاب معتبر شیعه نقل کردیم در چند بند به نتیجه گیری و جواب از سؤال مربوط  می پردازیم:
۱. اصل وصیت آن حضرت مبنی بر دفن کنار پیامبر اکرم(ص)، دلیل محکمی ندارد، حتی بنابر روایت کافی شخص دیگری هم چنین قصدی را نداشته است، و کار ناصوابی محسوب می شده است.
۲. پس از آگاه شدن از عدم قصد، همان طور که خود امام مجتبی(ع) پیش بینی کرده بود بهانه ای بر چنین قصد شومی نبود، گرچه از بنی امیه و کینه های آنان هر آنچه بگوئی بر می آمد.
 ۳. عملی کردن چنین تهدیدی برای عائشه که در جنگ جمل بی آبرو شده بود، هم پیامد خوبی نداشت با توجه به آنچه مردم مدینه از امام مجتبی(ع)سراغ داشتند جوری که مروان با آن همه خباثت در تشیع جنازه شرکت کرد و از حلم و بزرگواری آن حضرت صحبت نمود.
۴. بنابر این، اصل تهدید مسلّم است، ولی عملی شدن آن قطعی نیست، و گرنه بنی هاشم هم آرام نمی نشستند و لا اقل در اشعار و یا صحبت های آنها بعدها، بیش از این بیان می شد.
۵. کشیدن تیر از تابوت قطعا ملازم با برخورد با جنازه و خونی شدن کفن نیست، چون چه بسا به چوبه تابوت برخورد کرده و به جنازه شریف نرسیده باشد؛ لذا ذکری از تعویض کفن در تاریخ نیامده است.
۶. در منابع اهل سنت راجع به تیراندازی غیر از آنچه ابن شهر آشوب از زمخشری نقل کرده و الآن در کتاب او نیافتیم چیزی بیان نشده است. بله وصیت به دفن را بسیاری از آنها نقل نموده بودند.

 

منبع: اسلام کوئست
--------------------------------------------
پی نوشت:
.[۱] ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج ۴، ص ۴۴، علامه، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.
[۲]. محدث قمّی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج ۱، ص ۴۴۰، هجرت، قم، چاپ یازدهم، بی تا.
[۳]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۵۷، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۴]. ابن عبد البر ،یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج ۱، ص ۳۹۱، دار الجیل، بیروت، ۱۴۱۲ق.
[۵]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۳ ص ۵۵، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق.
[۶]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۵، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بی  تا.
[۷]. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی،  الفتوح، ج ۴، ص ۳۱۹، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.
[۸]. شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۰، مجلس ششم، دار الثقافة، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۹]. طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص ۲۷۲، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ دوم، ۱۳۸۳ق.
[۱۰]. احزاب ،۵۳.
[۱۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۰- ۳۰۲، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۱۲]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی، سید هاشم، ج ۳، ص ۳۱۴،  دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
[۱۳]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲،ص ۱۶، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق. فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاکَ فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ.».
[۱۴].ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ ابن عساکر، ج ۱۳، ص ۲۹، دار الفکر، بیروت.
[۱۵]. همان.

محمد رستگار، 

      ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
      پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

      خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت
      وز پا فکند نخل رسای مدینه را

      رُکن علی شکست ز فقدان مصطفی
      در برگرفت خاک، صفای مدینه را

      زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است
      ابر عزا گرفت فضای مدینه را

      ای دل بیا چو شاخه حنانه ناله کن
      بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را

      آدم گریست تا که ملائک به روی دست
      بردند سوی سدره هُمای مدینه را

      جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان
      سایه فکند کرب و بلای مدینه را

      بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر
      از دود درب خانه لوای مدینه را

      دردا که جای تسلیت، از کین، عدو شکست
      آئینه رسول نمای مدینه را

      دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه
      بستند دست عقده گشای مدینه را

      تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا
     بسرود رستگار»، عزای مدینه را


آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو 
بر روی خاک عرصه ی م گذاشتند 

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و 
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند 

تو باغبان امتی و جای اجر تو 
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند 

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد 
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند 

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست 
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست 

 (مسعود اصلانی) 




در ماتم فراق پدر گریه می کنم 
همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم 

شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم 
تا آخرین توان بصر گریه می کنم 

خواب شبانه از سر زهرا پریده است 
مانند شمع تا به سحر گریه می کنم 

داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر 
با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم 

پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم 
قدر تمام اشک بشر گریه می کنم 

خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من 
با دیده های سرخ جگر گریه می کنم 

(وحید قاسمی) 




ای امت رسول، قیامت به پا کنید 
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید 

در ماتم پیمبر و تنهایی علی 
باید برای حضرت زهرا دعا کنید 

داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم 
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم 

*** 

ختم رسل به سوی جنان می‌کند سفر 
جان جهانیان ز جهان می‌کند سفر 

ریزید خون ز دیده که در آخر صفر 
کز پیکر وجود، روان می‌کند سفر 

دریای اشک، ملک خداوند سرمد است 
بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است 

*** 

جان جهان ز پیکر هستی جدا شده 
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده 

ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب 
واویلتا عزای رسول خدا شده 

عالم ز دود فتنه سیه‌پوش می‌شود 
حقّ علـی و آل، فـراموش می‌شود 

*** 

باور کنید قامت حیدر خمیده است 
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است 

باور کنید بغض حسن مانده در گلو 
خونِ ‌دل حسین به صورت چکیده است 

خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است 
یک کربلا غـم است که در قلب زینب است 

*** 

سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است 
یا نقشۀ شکستن رکن هدایت است 

تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم 
او را هوای حمله به بیت ولایت است 

امت پس از نبـی ره طغیان گرفته‌اند 
با دست فتنه دامن شیطان گرفته‌اند 

*** 

پیغمبری که دست دو عالم به دامنش 
با آن که آب غسل نخشکیده بر تنش 

آزرد باغ لاله‌اش از نیش خارها 
دیدند حمله‌های خزان را به گلشنش 

اجر رسالتش چه قَدَر ظالمانه بود 
بـر دست دخترش اثر تازیانه بود 
  
*** 

مردم درِ سرای علی را نمی‌زنند 
جز با لگد به بیت ولا پا نمی‌زنند 

سلمان کجاست؟ بوذر و عمار کو؟ چرا 
اینان سری به حجره زهرا نمی‌زنند 

دیگر مدینه داده ز کف شور و حال را 
کس نشنـود صــدای اذان بــلال را 

*** 

ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن 
خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن 

دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا 
اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن 

بی‌تو جهـان دچـار بلایی عظیم شد 
بردار سر ز خاک! که زینب یتیم شد 

*** 

افتاده پشت سر همه آیات ذوالجلال 
قرآن چو حرمت نبوی گشته پایمال 

اجر نبی به کشتن زهرا ادا شود 
زهرا زند به پشت درِ خانه بال‌بال 

حامی دین و یار ولی کیست؟ فاطمه 
اول شهیـد راه علـی کیست؟ فاطمه 

*** 

یارب! به اشک چشم علی، خون فاطمه 
آن فاطمه که عرش خدا راست قائمه 

بیش از هزارسال، شب و روز و ماه و سال 
دارد به این دعا همه شب شیعه زمزمه 

با تیغ مهدی‌اش دل ما را صفا بده 
بـر سینـه شکستـه زهـرا شفا بده 

*** 

اسلام، سرشکسته اعدا نمی‌شود 
مهر علی برون ز دل ما نمی‌شود 

درمان زخم سینه مجروح اهل‌بیت 
جز با ظهور مهدی زهرا نمی‌شود 

میثم» هماره باشدش این ذکر بر زبان 
عجّــل علـی ظهـورک یا صاحب‌امان 

 (غلامرضا سازگار) 

قرآن کریم در آیات خود، رسول خدا (ص) را سراج منیر (چراغ  فروزان) در مسیر رستگاری خواند و او را رحمتی برای جهانیان، و الگو و اسوه چگونه زیستن معرفی کرد. 

همچنین یاد آورشد که آخرین فرستاده الهی اگرچه متصل به نیروی وحی الهی است، انسانی است که در نیاز به خوراک و پوشاک، ازدواج، بیماری و پیری مانند دیگر افراد بشر است و  اینک نیز زمان آن رسیده که چون سایر انسانها دعوت حق را لبیک گوید.

آن حضرت در آخرین حج خود، هنگام رمی جمرات فرمود: "مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید."

رسول اکرم (ص) در روزهای آخر زندگی خود بیمار شد. درحال بیماری به مسجد رفت و پس از انجام نماز صبح فرمود:

"ای مردم! آتش فتنه‌ها شعله ور گردیده و فتنه‌ها همچون پاره های امواج تاریک شب روی آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من درباره ثقلین ( کتاب خدا و اهل بیتم ) از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می‌کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم. بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت می رسید."

آنگاه پیامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد.

مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می‌کردند، اما او در حال بیماری نیز اطرافیان خود را درباره رسیدگی به مردم و توجه به حقوق آنها سفارش می‌کرد.

سپس به حاضران فرمود: "برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید."

ام سلمه» همسر پیامبر (ص) گفت: "علی را بگویید بیاید، زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست."

هنگامی که علی آمد، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد.

با مشاهده این وضع، نواده‌های پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا (ص) افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: "علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم."

مسجد النبی
سرانجام  رسول خدا صلی الله علیه و آله به دیار حق شتافت. رسول خدا در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب (ع) داشت.

على علیه السلام، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. رحلت پیامبر اکرم (ص) برای حکومت اسلامی و امت اسلام حادثه‏ ای گران و جانسوز بود. به تعبیر علی (ع)، این امر چندان سخت بود که گویی در و دیوار خانه فریاد می‏ زد.

وی فرمود: "پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته‏ ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلی دهنده است. از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده‏ ای و از بی‏تابی نهی نموده ‏ای، آنقدر گریه می‏ کردم که اشک هایم تمام شود. و این درد جانکاه همیشه در من می‏ ماند و حزن و اندوهم دائمی می‏ شد. که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است."

پیامبر بزرگوار اسلام توانسته بود در مدت کمی علاوه بر ایجاد الفت و اخوت و صفا و صمیمیت ‏بین مردم، حکومتی عدل گستر و نظامی قانونمند را پی ریزی کند که مردم خصوصاً طبقه عامه از آن بهره‏ مند باشند. 

علی (ع) در این باره فرمود:

"حال به نعمت‌های بزرگ الهی که به هنگامه بعثت پیامبر اسلام (ص) بر آنان فرو ریخت، بنگرید که چگونه اطاعت آنان را به دین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمت‌‏های الهی بال‌های کرامت‏ خود را بر آنان گستراند و جویبارهای آسایش و رفاه برایشان روان ساخت و تمام برکات آیین حق، آنها را در بر گرفت. در میان نعمت‏ها غرق شدند و در خرمی زندگانی شادمان. امور اجتماعی آنان در سایه حکومت اسلام استوار شد، در پرتو عزتی پایدار، آرام یافتند و به حکومتی پایدار رسیدند. آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند و ."

اقدامات حضرت محمد، پراهمیت‌ترین موفقیت‌های تاریخ بشری

اقدامات حضرت محمد (ص) در ۲۳ سال پیامبری خویش، به عنوان پر اهمیت‌ترین موفقیت‌های تاریخ بشری، به‌شمار می‌آید.

ایشان جامعه جدیدی را شکل داد، عربستان را در یک ساختار ی اجتماعی مبتنی بر قرآن متحد کرد و امپراتوری از ایمان در قلب و ذهن معتقدان خود ایجاد کرد. این پیروان، پیام او را به دورترین نقاط دنیا منتقل کردند. بنابراین می‌توان ادعا کرد که تاثیر حضرت محمد (ص) در تاریخ به اندازه هر چیزی که در صفحات تاریخ انسانی ثبت شده است، عمیق و موثر بود.

ویژگی مهمّ تمدّنی که پیامبر آن را بنیان نهاد، اصل مدارا و نرمی بود که آن را به جای تعصّب‌های قومی و دینی دنیای آن روز، در جهان مطرح ساخت. رسول خدا با ارائه راه میانه و اعتدال در روش و منش، موجب گسترش دانش‌ها، فنون و صنایع بشری شد.

اقدام‌های پیامبر (ص) در زمینه تاسیس جامعه‌ای متمدّن با دولتی متمرکز و سازمان‌ها و نهادهای ی، حقوقی و قضایی با قوانین روشن و راهگشا، به تغییر ساختارهای جامعه جاهلی انجامید و پایه‌های تمدّنی اصیل، خلاّق و فراگیری را بنیان نهاد، به نحوی که جوامع اسلامی و انسانی، از دستاوردهای مادّی و معنوی آن هنوز هم بهره‌مند می‌گردند.

ویل دورانت» مورخ و نویسنده آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن می‌نویسد:

"محمد از قبایل بت پرست و پراکنده در صحرا امتی واحد به وجود آورد. برتر و بالاتر از دین یهود و دین مسیح و دین قدیم عربستان، آیینی ساده و دینی روشن و نیرومند با معنویاتی که اساس آن شجاعت قومی بود پدید آورد، که در طی یک نسل در یک صد معرکه نظامی پیروز شد و در مدت یک قرن یک امپراتوری عظیم و پهناور به وجود آورد و در روزگار ما نیروی مهمی است که بر یک نیمه جهان نفوذ دارد."

پیرسیمون لاپلاس» منجم و ریاضی­دان معروف فرانسوی نیز معتقد است:

"گرچه ما به ادیان آسمانی عقیده نداریم، ولی آیین حضرت محمد و تعالیم او دو نمونه اجتماعی برای زندگی بشریت است. بنابراین اعتراف می­‌کنیم که ظهور دین او و احکام خردمندانه‌­اش بزرگ و با ارزش است و به همین جهت از پذیرش تعالیم حضرت محمد بی ­نیاز نیستیم."

توحید، نخستین پیام همه پیامبران الهی

اینک، اگرچه رسول گرامی اسلام در میان ما نیست، اما پیام او همان پیام توحید است که جهان را روشن و زیبا می‌کند. این نخستین پیام همه پیامبران الهی بوده است. یعنی تکیه نکردن به هیچ قدرتی جز قدرت و عظمت خدا؛ و نپذیرفتن بی ‏عدالتی و ستم.

خداوند  در آیه ۲۵ سوره انبیاء می‌فرماید: "پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر آن که به وی وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید."

آن هنگام که پیامبراکرم (ص) با جامعه ای فرو رفته در جهل، تندی، خشونت ورزی و فقدان حلم روبرو شد، علی(ع) از ایشان پرسید: "راه و رسم و سنت شما در تغییر دادن مردم جامعه جاهل چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: محبت، بنیاد و اساس روش و سنت من است."

امروز نیز جهان ما نیازمند اخلاق و مهرورزی برای ایجاد جامعه‌ای عاری از خشونت و افراطی‌گری است. این نیاز با بهره گیری از تعالیم و آموزه‌های پیامبر اسلام امکان‌پذیر است. پیامبری که وجودش پر رحمت، سراسر محبت، صبور، بزرگوار و بخشنده بود و با همین خلق و خو در دلهای میلیونها انسان نفوذ یافت.



مصیبت اسیری نزد امام زمان (عج)
مرحوم حاج ملا سلطانعلی، روضه خوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بوده می گوید: در عالم رویا مشرف به محضر امام زمان (عج) شدم، عرض کردم، مولای من ! آنچه در زیارت ناحیه ی مقدسه ذکر شده که می فرماید: فلا ندبنّک صباحاً و مساءً و لا بکینّ علیک بدل الدموع دماً . صحیح است؟
فرمودند: بلی عرض کردم: آن مصیبتی که به جای اشک، خون گریه می کنید کدام است؟ آن مصیبت علی اکبر (علیه السّلام) است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر (علیه السّلام) زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد. گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس (علیه السّلام) است؟ فرمودند: نه، بلکه اگر حضرت عباس (علیه السّلام) هم در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد. گفتم: البته مصیبت سیدالشهدا است؟ فرمودند: نه، حضرت سیدالشهدا هم اگر در حیات بود، در این مصیبت خون گریه می کرد. پرسیدم: پس این کدام مصیبت است؟
فرمودند: آن مصیبت اسیری زینب (سلام الله علیها) است.
شیفتگان حضرت مهدی، ج 2 ص144
 
**************
 
بنا‌بر گفته بزرگان، حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه) نسبت به سه مصیبت حضرت سیدالشهداء حساسیت بیشتری دارند که تمسک و توسل به وجود مبارک سالار شهیدان (علیه‌السلام) از این طریق می‌تواند راهگشای ارتباط ویژه‌ای بین ما و آن یگانه دوران گردد:
۱) مصیبت عمة بزرگوارشان، حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها).
۲) مصیبت عموی وفادارشان، حضرت اباالفضل‌العباس (علیه‌السلام).
۳) مصیت عموی شش ماهه، حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام).
حاج ملاسلطانعلی، روضه خوان تبریزی که از جملة عبّاد و زهاد بوده است، می‌گوید: در عالم خواب به محضر والای امام زمان علیه السلام مشرف شدم و عرض کردم: مولانا! آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذکر شده، درست است که می‌فرماید: فَلَاَنْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْکِیَّنَ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً (پس صبح و شب بر شما ندبه کرده و به جای اشک خون می‌گریم) صحیح است؟
فرمودند: بلی. عرض کردم:‌ آن مصیبتی که در آن به جای اشک خون گریه می‌کنید کدام است؟ آیا مصیبت علی اکبر علیه السلام است؟ فرمود: نه، اگر علی اکبر زنده بود، او نیز در این مصیبت خون گریه می‌کرد. گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس علیه السلام است؟ فرمودند: نه، اگر حضرت عباس هم در حیات می‌بود، ‌او هم در این مصیبت خون می‌گریست.
گفتم: البته مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟! فرمودند: نه، حضرت سیدالشهدا هم اگر زنده می‌بود، در این مصیبت خون گریه می‌کرد. پرسیدم پس آن مصیبت کدام است؟ فرمود: آن مصیبت اسیری عمه ام زینب سلام الله علیها است؛
احمد ‌قاضی زاهدی، شیفتگان حضرت مهدی، ‌ج ۲، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۵٫
حضرت مهدی(عج):
به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه ام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند.” شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج ۱، ص ۲۵۱٫
خدایا به حق سوز دل حضرت زینب کبری(س) در فرج آقامون صاحب امان(عج) تعجیل بفرما!
 
 
**********
حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اهتمام بسیار به عزاداری و گریه برای مصائب امام حسین علیه السلام داشته است، تا آنجا که دو زیارت ناحیه ( زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت شهدای کربلا) از ناحیه مقدسه آن بزرگوار نقل شده که در هر دو، فرازهائی بسیار از ذکر مصائب جانسوز امام حسین علیه السلام ذکر شده است.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف » در فرازی از زیارت ناحیه امام حسین علیه السلام عرض می کند وَلَأَبکِیَنَّ بَدَلَ الدُّموعِ دَماً؛ برای مصائب تو، به جای اشک ها، خون گریه می کنم.» شایان توجه این که طبق بعضی از روایات، هنگامی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف  در کنار کعبه ظهور کند، و مردم جهان را مورد خطاب قرار می دهد، در همین خطابه ی جهانی و حساس یادی از امام حسین علیه السلام نموده و ذکری از مصیبت آن حضرت می نماید. و آن روایت چنین نقل شده:
هنگامی که حضرت قائم بین حجرالاسود و مقام ابراهیم ظهور می کند، صدای خود را به پنج ندای زیر بلند کرده می فرماید:
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الامامُ القائمُ الثانی عَشَرَ
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الصّمْضامُ المُنْتَقِم
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن قَتَلوهُ عَطْشاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن طَرَحوهُ عُریاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن سَحَقوهُ عُدواناً:
ای مردم جهان! من امام قائم هستم، ای مردم جهان من شمشیر بران انتقام گیرنده هستم.
ای مردم جهان! جدم حسین علیه السلام  را بعد از کشته شدن بر زمین انداختند.
ای مردم جهان! پیکر جدم حسین علیه السلام را پس از کشته شدن، از روی دشمنی، پامال سم اسبان و ستوران قرار دادند.»
چنان که ملاحظه می کنید امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف» در این فرازها از سه مصیبت جانسوز امام حسین علیه السلام یاد کرده است که عبارتند از: تشنگی او، و انداختن بدن او، و پایمال نمودن پیکر نازنین او.
قابل ذکر است که واژه (سحق) در فارسی به معنی له کردن می آید.
 
 
**********
امام زمان (عج) روضه ی وداع می خواند!
جناب آقای کافی به نقل از مقدس اردبیلی می فرمود:
مرحوم مقدس اردبیلی می فرمود: با طلاب پیاده به کربلا می رفتیم. در بین راه یک آقای طلبه ای بود که گاهی برایمان روضه می خواند و امام حسین علیه السلام یک نمکی در حنجره اش گذاشته بود. آمدم کربلا. زیارت اربعین بود. از بس زائر آمده بود و شلوغ بود گفتم: داخل حرم نروم و مزاحم زوار نشوم.طلبه ها را دور خود جمع کردم و گوشه ی صحن آماده ی خواندن زیارت شدیم,یک وقت گفتم: آن طلبه ای که در راه برای ما روضه می خواند کجاست؟ گفتند: نمی دانیم بین این جمعیت کجا رفت؟ ناگهان دیدم یک مرد عربی مردم را کنار می زند و به طرف من می آید. صدا زد: ملا محمد مقدس اردبیلی! می خواهی چه بکنی؟ گفتم: می خواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود:
بلندتر بخوان تا من هم گوش کنم. زیارت را  بلندترخواندم. یکی دوجا توجه ام را به نکاتی ادبی داد. وقتی زیارت تمام شد به طلبه ها گفتم: آن طلبه پیدا نشد؟ گفتند: نمی دانیم کجا رفته است؟ یک وقت آن مرد عرب به من فرمود: مقدس اردبیلی! چه می خواهی؟ جریان طلبه روضه خوان را برایشان نقل کردم و گفتم خواستم بیاید برایمان روضه بخواند.
مرد عرب فرمود: مقدس اردبیلی! می خواهی من برایت روضه بخوانم؟ گفتم: آری. آیا به روضه خواندن واردی؟ فرمود: آری. ناگهان آن شخص رویش را به طرف ضریح امام حسین علیه السلام کرد و از همان طرز نگاه کردن ما را منقلب کرد. یک وقت صدا زد: یا اباعبدالله! نه من و نه این مقدس اردبیلی و نه این طلبه ها هیچ کدام یادمان نمی رود آن ساعتی را که می خواستی از خواهرت زینب (سلام الله علیها) جدا شوی! ناگاه دیدم کسی نیست و فهمیدم آن مرد عرب, مهدی زهرا(سلام الله علیها) بوده است.
 
 
*********
گریه امام زمان(ع) در مصیبت حضرت ابوالفضل(ع)
جناب حجت‏ الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپایگانى مى ‏فرماید: من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى که یکى از اخیار تهران است، شنیدم که مى‏ گفت: من از اول جوانى مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن‏ قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف مى‏ شدم.
در یکى از این سالها که عهده‏ دار پذیرایى جمعى از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، براى زوارى که با من بودند جاى بهترى تهیه کنم. تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکى از آن چادرهایى که براى ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم که غیر از من هنوز کسى به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکى از شرطه‏ هایى که براى محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ‏اى؟ مگر نمى ‏دانى ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ‏اى، باید تا صبح بیدار بمانى و خودت از اموالت محافظت بکنى. گفتم: مانعى ندارد، بیدار مى‏ مانم و خودم از اموالم محافظت مى ‏کنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن‏که نیمه‏ هاى شب دیدم سید بزرگوارى که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقدارى از آنها ترسیدم، ولى پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولى آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟
فرمودند: شبى در بیابان عرفات بیتوته کرده‏ اى که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللَّه‏ الحسین(ع) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید پبکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز مى ‏خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل ‏هواللَّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایى خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشى داشتند و اشک از دیدگانشان جارى بود. من سعى کردم که آن دعا را حفظ کنم ولى آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایى هست. فرمودند: براى تو همین مقدار از خداشناسى کافى است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت براى آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبى دارى. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(ع) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.
سؤال کردم: روز عرفه، که مى ‏گویند حضرت ولی‏عصر(ع) در عرفات هستند، در کجاى عرفات مى ‏باشند؟ فرمود: حدود جبل ‏الرحمة. گفتم: اگر کسى آنجا برود آن حضرت را مى ‏بیند؟ فرمود: بله، او را مى ‏بیند ولى نمى ‏شناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی‏عصر(ع) به خیمه ‏هاى حجاج تشریف مى ‏آورند و به آنها توجهى دارند؟ فرمود: به خیمه شما مى‏آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(ع) متوسل مى ‏شوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‏ ام ولى چاى نیاورده‏ ام. عرض کردم: آقا اتفاقاً چاى نیاورده‏ ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا مى ‏روم و براى مسافرین چاى تهیه مى‏کنم.
آقا فرمودند: حالا چاى با من. از خیمه بیرون رفتند و مقدارى که به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دم کردیم، به قدرى معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چاى از چای هاى دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چاى دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایى دارى، بخوریم؟ گفتم: بلى نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمى ‏خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند
.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ریال (سعودى) مى ‏دهم، تو براى پدر من یک عمره به‏ جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدى. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسى را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیةاللَّه، ارواحنافداه، بوده‏اند، به‏خصوص که اسم مرا مى ‏دانستند و فارسى حرف مى ‏زدند! نامشان مهدى(ع) بود و پسر امام حسن عسکرى(ع) بودند.
بالاخره نشستم و زارزار گریه کردم. شرطه‏ ها فکر مى ‏کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده‏ اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه‏ ام شدید شد.
فرداى آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى کاروان قضیه را نقل کردم، او هم براى اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شورى پیدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن‏که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده‏ اند: فردا شب من به خیمه شما مى ‏آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(ع) متوسل مى‏ شوید» خود به خود روحانى کاروان روضه حضرت ابوالفضل(ع) را خواند و شورى برپا شد و اهل کاروان حال خوبى پیدا کرده بودند، ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقیةاللَّه، روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.
بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی‏عصر(ع) بیرون خیمه ایستاده‏ اند و به روضه گوش میدهند و گریه مى ‏کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولى ایشان با دست اشاره کردند که چیزى نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزى بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیةاللَّه، روحى ‏فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(ع) گریه مى‏کردیم و من قدرت نداشتم که حتى یک قدم به طرف حضرت ولی‏عصر(ع) حرکت کنم. بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسن لطفی

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود

اینجا هزار تیر به تشییع اش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود

خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود

فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود

شعر مرثیه امام حسن مجتبی (ع) _ محمود ژولیده

ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!
ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !
آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد
با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!
وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند
یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!
حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید
یعنی شکسته شد کمر فاطمه ، حسن!
روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد
چشم تو دید درد سر فاطمه ، حسن!
در ناله ها و نافله های شبش کسی
چون تو ندید چشم تر فاطمه ، حسن!
در بین اهل بیت ، خدایی خودت بگو
مثل تو کیست خونجگر فاطمه ، حسن!
چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است
ای قامتت عصا به بر فاطمه ، حسن!
سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند
دیوار بود و زخم سر فاطمه ، حسن!
زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی
آری تویی ، تویی سپرِ فاطمه ، حسن!
الحق که از حسین تو هستی غریب تر
این غربت است ، در نظر فاطمه ، حسن!
یک یار هم کنار تو روز وفا نماند
در غربتی تو هم اثر فاطمه ، حسن!
یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت
ای پاره پارۀ جگر فاطمه ، حسن!
 


از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته

تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته

سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده

پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته

بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش

او دستگیری می کند از هر شکسته

تا زهر را نوشید،فرمود:آه مادر!

راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی

یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته

فهمید فرزندِ بزرگم، ناسزا گفت

می خواست من باشم ولیکن سر شکسته

گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را

رفتم نبینم حُرمَتِ مادر شکسته

اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را

من میزدم بال و پَر و او پر شکسته

 

*یکی از خصلت های خوبه شیعه،غیرت داشتن رو ناموسشِ،هر چند یک مشت نامردِ بی حیا، می خوان مارو از حجاب و بحث غیرت جدا کنند،نمی تونند،چون ما نونِ حلال خوردیم.این بیت مالِ ما بچه غیرتی هاست.*

 

از رویِ چادر، پایِ خود را برنمیداشت

پایی که قبل از این جسارت،دَر شکسته

در زیر پاها گوشواره خوردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

خون ه از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته

لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن

تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته

می بینمت م بر شیبِ گودال

در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته

ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

#شاعر_حسن_لطفی

 

*یک نفر سوال کرد:آقاجان!یا امام حسن!محاسنِ شما خیلی سفید شده.چه حکمتی داره؟داداشِ شما هم تقریباً هم سن و سالِ شماست،یکی دو سه سال کوچیکترِ؟ امام حسن فرمود:هر کسی غیر از من بود،این جریان کوچه رو می دید،اونم مثل من پیر میشد.آخه مادرش فرموده بود:حسن جان! تا من زنده ام به بابات چیزی نگی،قربونت برم.

 

بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها از مَدبَخ وارد حُجره شدن،دید پیغمبرِ اکرم گوشه ی حجره نشستن،دو تا آقازاده حسن و حسین با هم دارن بازی میکنند،به قول و نقلی دارن کُشتی میگیرن.بی بی نگاه کرد به لب های مبارکِ پیغمبر دید داره یه ذکری میگه.خوب دقت کرد دید پیغمبر زیر لب دارن میگن:ای جانم حسن!.بی بی ناراحت شد فرمود:بابا! قربونتون برم،حسینم کوچیکترِ،چرا اسمِ حسینم رو نمی برید؟فرمود:نگاه کردم به تمام آسمانها،دیدم همه ی آسمان ها دارن میگن:جانم حسین! دیدم حسنم غریبِ.گفتم: من بگم:حسن!.

 

تا زهر رو نوشید به اون زنِ نانجیبش فرمود: برو حسینم بیاد میکشه تو رو.یه جایی هم دیدن بدن امام حسن به تابوت با تیر دوخته شده بود،اینقدر تیر به بدن امام حسن زدن.

 

 اما رفقا من اینجا میخوام یه حرفی بزنم.اون زمانی که ابی عبدالله کنار بدن امام حسن فرمود:غارت زده به اونی نمیگن که پول و ثروتی از دست داده باشه.غارت زده به من میگن که داداشی مثلِ حسن رو دارم از دست میدم.چشمای امام مجتبی هی باز و بسته میشد،آروم نفس می کشید،فرمود:داداش! امروز کنار من تو هستی،زینبم هست،عباسم هست،بچه هام هستن.هر چند کوچیکن، اما حسینم! "لایوم کیومک یا اباعبدالله" برای اون روزی گریه هات رو نگه دار،که بابام وعده داده،مادرم میدونه،جدم رسول خدا میدونه.کدام روز؟.*

 

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده

من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏ 
شرمنده‏ی عطای تو یا ثامن الحجج‏ 

بالله نمی‏روم بر بیگانگان به عجز 
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏ 

از کار من گره نگشاید کسی مگر 
دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏ 

تا آخرین نفس نکشم دست التجا 
از دامن ولای تو یا ثامن الحجج‏ 

خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی‏ 
تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج‏ 

دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب‏ 
درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏ 

هستی چو پاره‏ی تن پیغمبر خدا 
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج‏ 

چون می‏شود که دیده‏ی من هم برد نصیب‏ 
از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج‏ 

سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان‏ 
از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج‏ 

هم ناله با جوان دل افسرده‏ات جواد 
گردیم در عزای تو یا ثامن الحجج‏ 

سید رضا موید 


مسافری که اجل گشت همسفرش

سفر رسیده به پایان در آخر صفرش


هنوز آید از آن حجره غریب به گوش

صدای ناله آهسته پسر پسرش


چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند

که پاره جگرش، پاره پاره شد جگرش


اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن

جواد آمده از ره به دیدن پدرش


ز اشک‌ها‌ی جوادالائمه پیدا بود

که شسته دست دگر از جهان محتضرش


پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش

پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش


غلامرضا سازگار

اشعار امام رضا(ع) – امیر حسین حیدری
 
گردیده ام گدای تو یا ایها الرئوف
دست من و عطای تو یا ایها الرئوف
 
صد مرده زنده می شود از لطف دائمت
در صحن با صفای تو یا ایها الرئوف
 
غم های بی حساب مرا زود می برد
نام گره گشای تو یا ایها الرئوف
 
پر شد همیشه کیسه رزقم کریم وار
با لطف دست های تو یا ایها الرئوف
 
نذر تو کرده اند، مرا مادر و پدر
تا جان دهم به پای تو یا ایها الرئوف
 
یک عمر خورده ایم، می ناب جای آب
در کاسه ی طلای تو یا ایها الرئوف
 
اصلاً بعید نیست که کرببلا روم
امسال با دعای تو یا ایها الرئوف

اشعار شهادت حضرت امام رضا(ع) – وحید قاسمی
 
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای
آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای 
 
 با درد کهنه ای به نظر راه می روی
 مانند مادرت چقدر راه می روی
 
 خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی
 راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
 
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
 خواهر نداشتی که برایت به سر زند
 
 این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما
 در کوچه های طوس زمین می خوری چرا
 
 با یاعلی» به زانوی خسته توان بده
 خاک لباس های خودت را تکان بده
 
 مقداری از عبای شما پاره شد، ولی…
 نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی
 
 این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
 فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
 

اشعار شهادت حضرت امام رضا(ع) – حبیب باقر زاده
 
آقایمان آمد عبا روی سرش بود 
رنگ کبودی برتمام پیکرش بود
 
درکوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود
 
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
 
او در میان حجره‌ای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
 
او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود
 
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یادغریبی‌های جد بی سرش بود
 
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظه ی آخربرش بود
 
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
 
بایدجوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
 

انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند

صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند

هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجدهی سلطانی ات کنند

تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گرچه چراغانی ات کنند

وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند

زن های طوس مثل ن بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند

معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند

محمد سهرابی

خداوند در قران کریم می فرماید:(قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)؛ پیامبر بگو : من از شما اجری برای رسالت نمی خواهم ،غیر از مودت و دوستی اهل بیتم . مردم! محبت به اهل بیتم را فراموش نکنیدعرض میکنم :ای رسول خدا!نبودی ببینی اهل مدینه مودت را چگونه معنا کردند.
شد تو را مزد رسالت با ذو القربی مودت
بی تو چون گویم که امت باذوالقربی چه کرده؟
دخترت را دست جمعی میزدند اهل سقیفه
یک نفر انجا نگفت اخر مگر زهرا چه کرده؟
دیدن این صحنه ها در کودکی بعد از پیمبر
با دل پاک حسین و زینب کبری چه کرده؟
بادل مهدی امید شیعه در عالم خدایا
قصه ی قبر نهان مادرش زهرا چه کرده؟ 

نبی در بستر و زهرا كنارش

عزیز قلب او شد بی قرارش

بگوید دخترم كمتر نوا كن

برای رفتن بابا دعا كن

شب رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و شب یتیمی جهان اسلام است. امشب همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند . از همه بیشتر ، بر تنها یادگارش زهرای مرضیه سلام الله علیها سخت بود. بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر نوادگان پیغمبر علیهم السلام ، حسن و حسین علیهما السلام و زینب كبری سلام الله علیها و ام كلثوم سلام الله علیها سخت بود. چون یك اُنس عجیبی بین پیغمبر صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود. فاطمه ی زهرا پنج سال داشت كه مادرش را از دست داد. فاطمه برای پیغمبر هم دختری كرد و هم مادری. پیامبر اكرم خطاب به فاطمه می فرمود:اُم ابیها؛ تو مادر من هستی. یك روز شخصی در كنار مسجدالحرام شكمبه ای روی پیغمبر انداخت، بدن و لباس آن حضرت قدری كثیف شد،پیامبر منزل آمدند{ پیغمبر خیلی رئوف بود،خیلی صبور بود،خیلی مهربان بود،همه ی آنها را با این جرم هایشان بخشید} فاطمه ی زهرا همین كه این وضع را مشاهده كرد بلافاصله پدر را تطهیر كرد،لباسی برای او آورد. پیغمبر لباسش را عوض كرد و فرمود:انت اُمّ ابیها؛ تو مادر پدرت هستی. پیامبر این تعبیر را چند جا به كار برده است. روزی كه پیغمبر مدینه بود و فاطمه را نمی دید به او خیلی سخت می گذشت، حتماً باید زهرا را می دید. پدر و دختر خیلی ارتباط شان با هم صمیمی بود؛خانه شان نزدیك هم بود حتی بعد از ازدواج،رفت و آمد می كردند. اما این دو سه روزی كه پیغمبر حالش خوب نبود دیگر فاطمه خانه ی خودش نرفت،خانه ی پیامبر ماند. نوشته اند همین كه پیامبر حالش بد می شد و رنگش تغییر می كرد؛ زهرا گریه می كرد و می فرمود: وَاكَرْباهُ لِكَرْبِكَ یا اَبَتاهْ؛( آه وفغان ازرنج ومصیبت تو ای پدرجان) 1 همین كه پیغمبر متأثر می شد، اشك فاطمه جاری می گشت. خیلی این پدر و دختر صمیمی بودند. با این ارتباط وسیعی كه با هم داشتند. فاطمه امشب و فردا از بالای سر بابا تكان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه می كرد{ یا بقیة الله، ان شاءالله یك شب ِ بیست و هشتم، مدینه ی منوّره عرض ارادت كنیم} فاطمه ی زهرا،امیر المؤمنین،امام حسن و حسین علیهم السلام همگی دور پیغمبر بودند. در نهج البلاغه آمده است:امیرالمؤمنین فرمود: لَقَد قُبِضَ رسولُ اللهِ و اَنَّ رأسَهُ علی صَدری؛2 پیامبر در حالی جان دادن كه سرش روی سینه ی من بود. در حالی جان داد كه سرش را به سینه چسبانده بودم، در این حالت از دنیا رفت.پیغمبر در خانه غسل داده شد،كفن شد،ولی تشییع نشد،در همان خانه ی خودش به خاك سپرده شد.اَنس بن مالك می گوید: وقتی پیغمبر را به خاك سپردیم،سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم،دیدم یك خانم كنار دیوار ایستاده و گریه می كند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه است. شب بود،تاریك بود،جلو آمد،عرض كرد:اَنَس پیغمبر را به خاك سپردید؟ عرض كردم بله خانم. فرمود:چه طور طاقت آوردید جسم پیغمبر را زیر خاك كنید؟! چه طور گُل مرا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاك بر بدنش فشاندید؟3 اتاق را خلوت كردیم، فاطمه وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است.

صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها

صُبَّتْ عَلَی الاَیّام صِرْنَ لَیالِیا4

بابا، روز ِ فاطمه شب شد. بابا،خوشی فاطمه تمام شد.بابا،احترام فاطمه پایان پذیرفت.بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه ی دخترت حمله كنند.بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده.یا فاطمة اهراء طاقت نیاوردی بر بدن بابا خاك بریزند.شما را احترام كردند. وارد اتاق شدی كنار قبر پیامبر اشك ریختی.اما نبودی ببینی چگونه جلوی چشم قاسم بن الحسن،جنازه ی بابا را تیر باران كردند! به خدا امام حسن غریب است.امام غریب زیست و غریب مُرد.امروز هم قبرش زائر ندارد.یا فاطمةاهرا،جلوی چشم صغیرهایش بدن را تیر باران كردند. فاطمه جان،طاقت نیاوردی خاك بر بدن بابا بریزند. شما هم یك دختری و دختر اباعبدالله هم یك دختر است. وارد قتلگاه شد،دید بابا سر در بدن ندارد،بدن قطعه قطعه،خودش را روی بدن بابا انداخت. خانم شما را كنار قبر بابا آزاد گذاشتند كه اشك بریزید،گریه كنید،اما دختر اباعبدالله را با تازیانه از بدن بابا جدا كردند!

1-مستدرك ج2،ص451،بحارالانوارج22،ص458،منتهی الآمال،ص148

2-نهج البلاغه،خطبه197،غررالحكم،ص120،ح2103

3-سوگنامه آل محمد،ص23

4-بحارالانوار،ج79،ص106؛مناقب ج1،ص242؛مسكن الفؤاد،ص112

منبع كتاب مقتل" روضه های  استاد رفیعی " ص15-13



چه کسانی در تدفین پیغمبر (ص) حاضر بودند؟
پرسش
آیا این حقیقت دارد که در زمان تدفین پیغمبر (ص) به غیر از خانواده ایشان یعنی‌ حضرت فاطمه (ص) و حضرت علی‌ (ص) کس دیگری وجود نداشته و اشخاصی‌ مثل ابوبکر، عثمان و عمر مشغول تعیین جانشین بوده‌اند؟
پاسخ اجمالی
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت جریان تجهیز و تدفین پیامبر گرامی اسلام اینگونه گزارش شده است که علىّ بن ابى طالب (ع) و فضل بن عبّاس و اسامه ابن زید بدن پیامبر (ص) را غسل دادند. اول کسى که بر رسول خدا (ص) نماز گزارد، عبّاس بن عبد المطلّب و بنى هاشم بودند و پس آن گاه مهاجران و پس آن گاه انصار و پس آن گاه دیگر مردم که گروه گروه نماز مى‏گزاردند. بعد از گذشت سه روز امام علی به همراه فضل و اسامة در قبر آن حضرت وارد شدند و بدن مطهر آن حضرت را به خاک سپردند. بر اساس این گزارشات، اگرچه ابوبکر و عمر هم چون سایر مسلمانان بر بدن پیامبر اکرم (ص) نماز خواندند، اما در مراسم تدفین نبی مکرم اسلام حضور نداشتند.
پاسخ تفصیلی
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت جریان تجهیز و تدفین پیامبر گرامی اسلام اینگونه گزارش شده است:
"وکیع بن جرّاح و عبد الله بن نمیر از اسماعیل بن ابو خالد از عامر نقل مى‏کنند که مى‏گفته است پیامبر (ص) را علىّ بن ابى طالب (ع) و فضل بن عبّاس و اسامه ابن زید غسل دادند.  علىّ (ع) عهده دار غسل بود و مى‏گفت : پدر و مادرم فداى تو باد که در مرگ و زندگى پاک و پاکیزه‏اى." فضل و اسامة پرده را نگه ‏داشته بودند.
همین مطلب را یعقوب بن ابراهیم بن سعد از پدرش از صالح بن کیسان از ابن شهاب نقل مى‏کند و نیز عارم بن فضل از حمّاد بن زید، از معمر، از زهرىّ نقل کرده اند.[1]
محمد بن عمر [واقدى‏] از ابن ابو سبرة، از عبّاس بن عبد الله بن معبد، از پدرش، از عبد الله بن عبّاس نقل مى‏کند که مى‏گفته است اول کسى که بر رسول خدا (ص) نماز گزارد، عبّاس بن عبد المطلّب و بنى هاشم بودند و پس آن گاه مهاجران و پس آن گاه انصار و پس آن گاه دیگر مردم که گروه گروه نماز مى‏گزاردند. و چون نماز مردان به پایان آمد پسر بچگان نماز گزاردند و پس آن گاه زنها.[2]
وکیع بن جرّاح و عبد الله بن نمیر، از اسماعیل بن ابو خالد، از عامر نقل مى‏کنند که مى‏گفته است على (ع) و فضل و اسامة در گور رسول خدا رفتند. عامر گوید: مرحب یا ابن ابو مرحب برایم نقل کرد که عبد الرحمن بن عوف را نیز با خود در گور بردند. وکیع در حدیث خود از قول شعبىّ گوید خویشاوندان میّت عهده دار این کارند.
وکیع بن جرّاح و فضل بن دکین از شریک، از جابر، از عامر نقل مى‏کند که مى‏گفته است چهار تن از براى دفن پیامبر (ص) در گور رفتند. فضل در حدیث خود گوید کسى که آن چهار تن را دیده بود، از براى من نقل کرد.
فضل بن دکین از سفیان ثورىّ، از اسماعیل، از عامر نقل مى‏کند که مى‏گفته است مرحب یا ابن ابو مرحب مى‏گفت گوییا هم اکنون آن چهار تن را در مرقد پیامبر (ص) مى‏بینم و یکى از ایشان عبد الرحمن بن عوف بود.[3]
بنا براین گرچه ابوبکر و عمر هم چون سایر مسلمانان بر بدن پیامبر اکرم (ص) نماز خواندند اما در غسل و تجهیز آن حضرت دخالتی نداشتند و در مراسم دفن آن حضرت حاضر نبودند؛ زیرا اگر حضور می داشتند قطعاً وارد شدن در قبر پیامبر و دفن آن حضرت را مایه افتخار و مباهات خود دانسته و چنین سعادت بزرگی را از دست نمی دادند.

[1]. الطبقات‏الکبرى/ترجمه،ج‏2،ص:262.
[2] .همان ،ص 272.
[3].الطبقات‏الکبرى/ترجمه،ج‏2،ص:281

امام حسن عسكری (ع) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان كه شایسته است پرورش دهد.

این زن پرهیزگار در سفری كه امام عسكری (ع) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت كرد. كنیه آن حضرت ابامحمد بود.

صورت و سیرت امام حسن عسكری (ع)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه كمانی، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت.

امام حسن عسكری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشكوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر كوتاه خود - روشن كرد.

دوران امامت 
به طور كلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسكری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد:
دوره اول 13سال است كه زندگی آن حضرت در مدینه گذشت. 
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت. 
دوره سوم نزدیك 6 سال امامت آن حضرت می باشد.

دوره امامت حضرت عسكری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی كه به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.

امام حسن عسكری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمكار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام كه خود از نزدیك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.

وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با كسی سخن نمی گوید.

عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری كه داشت وقتی با حضرت عسكری ملاقات می كرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره كسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی 
زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.

پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.

با آنكه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمی فرمودند، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكری (ع) یكی نیز این بود كه از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست كسانی سپرده می شد كه دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانكه نوشته اند كه احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.

نیز اصحاب امام حسن عسكری، متفرق بودند و امكان تمركز برای آنان نبود، كسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی كه دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود كه جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت كلی، این همه سختی را تحمل می كرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی كرد.

اینكه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسكری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و كسانی كه برای حل مشكلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - كمتر معاشرت می كردند به جهت آن بود كه دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیك بود، و مردم می بایست كم كم بدان خو گیرند، و جهت ی و حل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.

باری، امام حسن عسكری (ع) بیش از 29سال عمر نكرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احكام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حركت انقلابی شیعیانی كه از راههای دور برای كسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت.

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احكام الهی و مناظرات كلامی جنبش علمی خاصی را تجدید كرد، و فرهنگ شیعی - كه تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق كندی ، كه خود معاصر امام حسن عسكری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.

در قدرت علمی امام (ع) - كه از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نكته ها گفته اند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق كندی فیلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مكتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابی را كه بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.

شهادت امام حسن عسكری (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند.

در كیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (كه وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند كه ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسكری - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد.

یكی از ایشان نحریر خادم بود كه از محرمان خاص خلیفه بود، امر كرد ایشان را كه پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبیبی را مقرر كرد كه هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - كه عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان كه پیوسته نزد آن حضرت باشند.

و این كارها را برای آن می كردند كه آن زهری كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.

بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد كرد. تا دو سال تفحص احوال او می كردند 

این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود كه معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی كه به حضرت رسول الله (ص) می پیوست، شنیده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسكری فرزندی پاك گهر ملقب به مهدی آخر امان - همنام با رسول اكرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسكری (ع) رفت و آمد بسیار می كردند، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.

به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تكرار می شد. حتی قابله هایی را گماشته بودند كه در این كار مهم پی جویی كنند. اما خداوند متعال - چنانكه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ كرد، و همچنان نگاهداری خواهد كرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.

باری، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند كه معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از كردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی كه توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسكری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.

ماجرای جانشین بر حق امام عسكری (ع)
ابوالادیان می گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسكری (ع) می كردم. نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.

ابوالادیان به امام عرض می كند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناك روی دهد، امامت با كیست؟ 
فرمود: هر كه جواب نامه من را از تو طلب كند.

ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما. 
امام فرمود: هركه بر من نماز گزارد. 

ابوالادیان می گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم. 
امام می گوید: هر كه بگوید كه در همیان چه چیز است او امام شماست. 

ابوالادیان می گوید: مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر كذاب برادر امام حسن عسكری را دیدم كه نشسته، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب كردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نكرد. 

چون بدن مظهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر كذاب را دعوت كرد كه بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را كشید و گفت: ای عمو پس بایست كه من به نماز سزاوارترم.

رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن كرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را كه با تو است تسلیم كن. من جواب نامه را به آن كودك دادم. پس حاجزوشا» از جعفر پرسید: این كودك كه بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام.

در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره كردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو كه نامه هایی كه داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (كیسه ای) كه در آن هزار اشرفی است كه در آن ده اشرفی است با روكش طلا.

شیعیانی كه از قم آمده بودند گفتند: هر كس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم كن.

جعفر كذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل كرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسكری (ع) جستجو كنید و كودك را پیدا كنید. رفتند و از كودك اثری نیافتند. ناچار صیقل» كنیز حضرت امام عسكری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینكه او حامله است. ولی هرچه بیشتر جستند كمتر یافتند.

خداوند آن كودك مبارك قدم را حفظ كرد و تا زمان ما نیز در كنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.




شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها

ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی

بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی

ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی

شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی

دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی

نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی

بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی

خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی

وحید محمدی

کی گفته است صورت زهرا کبود شد

سیلی که خورد صورت مولا کبود شد

خورشید را به خاطر تکّه زمین زدند

از بهر خاک مادرم، آیا کبود شد

سائل مگر رسیده است که پشت در آمده است

این چه کرامتی است که یکجا کبود شد

از مرتضی گرفت کسی آفتاب را

از آن به بعد بود که دنیا کبود شد

سنگینی غلاف وَ شمشیر بین آن

یا بازویش شکسته شد و یا کبود شد

باور نمی کنیم که دستی بلند شد

باور نمی کنیم که . اما کبود شد

رنگ کبود شاخصه ی برگ یاس شد

از آن زمان که مادر گلها کبود شد

تا کربلا ادامه ی این ضربه می رود

پس روزگار زینب کبری کبود شد

بیت علی بهشت معلای عالم است

حوریه در بهشت معلا کبود شد

جواد حیدری

که سحر دیدنم سرت آمد

من نمی دیدمت به ویرانه

بوی راس معطرت آمد


قاری در خرابه مهمانم

موقع ختم کوثرت آمد

سیل دردی که آمده سویم

بیشتر سمت خواهرت آمد

مثل عمه برادر من هم

سر نی در برابرت آمد

من خودم را به آینه دیدم

در بیابان که مادرت آمد

زودتر ز من به شهر شام

زیور آلات دخترت آمد

خوب شد خواب بودم ای بابا

تا نبینم چه بر سرت آمد

تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ

مثل باران به پیکرت آمد

ولی از این سر تو معلوم است

چه بلایی به حنجرت آمد

 رضا رسول زاده

خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته
پر است سینه ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم 
گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته


کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد 
میان گودى خون با رداى نیزه شکسته

نه عادلانه نبود این محبت پدرانه 
تمام سهم لبت شد براى نیزه شکسته

نشست بر قفس سینه ات همان ته گودال 
بلند شد ز تنت با عصاى نیزه شکسته

خراب شد همه ى خاطرات کودکى من 
گرفته جاى مرا بوسه هاى نیزه شکسته

فقط شنیده چو من نیزه هاى دور و بر تو 
وصیت لب تشنه فداى نیزه شکسته

مرا به چشم کنیزى نگاه مى کند این شمر 
و کاش بر دل من بود جاى نیزه شکسته

احمد شاکری

راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند

شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند


چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند

راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند

نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند

تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین عباس اطاعت می کند

آه اَیْنَ عمِّیَ الْعباس او هم نکته ای ست
که خیال بچه‌ها را آه راحت می کند

شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند

درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچه‌ها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند

مهدی رحیمی

ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمام نمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی هم رکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق
آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود
لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود
دشمن اگر چه معجر او برده است باز
در پردۀ جلال خدا در حجاب بود
از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا
نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابه ی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
موید


زندگینامه حضرت سکینه
زندگینامه حضرت سکینه
در مورد تاریخ ولادت این بانوی بزرگوار سخنی به میان نیامده است منتهی با برخی قرائن مورخین حدود سال 50 ق. را هنگام تولد ایشان می دادند. به عنوان نمونه امام حسین(ع) خطاب به وی فرمود: تو بهترین بانوانی!» لذا در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.

درباره نام اصلی ایشان نیز میان تاریخ نویسان اختلاف نظر است. آمنه، امیمه و امینه از جمله نامهایی است که گفته اند و برخی گزارشها نشان می دهد که این امر در همان دوره نیز مورد اختلاف بوده است، اما آنچه همه بر آن اتفاق دارند این است که سکینه» لقبی بوده که به حضرت(س) داده شده است . برخی گفته اند این لقب را مادرش رباب برای او برگزید.

او فرزند امام حسین (علیه السلام) و رباب است .

بر اساس روایات او صاحب روشى پاكیزه و اندیشه اى كامل در زندگی، و در زیبایى و ادب و كرامت و سخاومتندى داراى منزلتى بزرگ بود.

علامه مجلسى در باره كمك او به مستمندان روایت كرده است، هنگامى كه على بن الحسین (علیهما السلام) قصد حج كرده بود، خواهرش سكینه هزار درهم به ایشان داد تا به حومه حره برده و میان مساكین توزیع كند.

سكینه در حادثه كربلا همراه پدرش امام حسین (علیه السلام) حضور داشت و شاهد شهادت ایشان بوده و پیكرش را در آغوش كشیده است .

ایشان با اسرا و سرهاى شهیدان به كوفه و سپس به شام برده شد و بعد با برادرش امام زین العابدین (علیه السلام)به مدینه بازگشت . و روایت شده هنگامى كه ن اهل بیت بر یزید وارد شدند او به رباب گفت: اى ام سكینه تویى كه حسین درباره تو و دخترت گفت: به جانت قسم خانه اى كه در آن سكینه و رباب هستند دوست مى دارم؟ او پاسخ داده آرى.

از اشعار بر مى آید كه امام (علیه السلام) سكینه را بسیار دوست میداشت .

سکینه و عبدالله که در کتب مقاتل از آن به نام علی اصغر(ع) یاد می شود هر دو از رباب بودند.

رباب بانویی باشخصیت و بزرگوار بود. درباره شخصیت این بانو و جایگاهی که در نگاه امام حسین(ع) داشت همین بس که آن حضرت(ع) علاقه و احترام خویش به رباب و نیز سکینه دختر او را این گونه بیان می کند: به جان تو سوگند من خانه ای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند. آن دو را دوست دارم و همه مالم را برای آنان بذل می کنم و هیچ ملامتگری نیز حق سرزنش مرا ندارد.

رباب که در کربلا نیز حضور داشت و پس از شهادت حسین(ع) با کس دیگری ازدواج نکرد و گفته اند حتی زیر سقف نیز جای نگرفت تا آنکه پس از یک سال، غم جانکاه این مصیبت، او را از پای در آورد و در مدینه درگذشت.

حضرت سکینه در دامان این پدر و مادر رشد کرد و در این محیط معنوی در کنار عمه بزرگوار خود زینب و برادر عزیزش امام سجاد(علیهما السلام) به درجات عالی رسید. این محیط مساعد در شکل گیری شخصیت انسانی و اجتماعی و الهی او تأثیری دیگر داشت. او شاهد ماجراهای غمبار کربلا بود و به قراری که سید بن طاوس نوشته است سکینه پس از شهادت پدرش و احتمالاً در غروب عاشورا جسد پاره پاره پدر را در بغل گرفت .

شخصیت علمی و اخلاقی

حضرت سکینه(س) طبعی لطیف داشت و یکی از خصوصیات بارز ایشان تسلط به ادبیات و اشعار عرب بوده است و خود نیز اشعار فصیح و بلیغی می سرود. خبرگی او به شعر تا آنجا بود که شعرا سروده های خویش را برای داوری نزد او می آوردند تا قضاوت کند که کدام یک برتر است و به قضاوت او نیز رضایت می دادند.

در مورد عبادت و مقام معنوی حضرت سکینه(س) امام حسین(ع) فرمود: و اما سکینه فغالب علیها الاستغراق مع الله فلا تصلح لرجل» اما سکینه آن چیزی که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است، لذا مناسب هیچ مردی نیست.

این بانوی عفیف هنگامی اسرا را به شام آوردند به یکی از صحابه پیامبر(ص) به نام سهل بن سعد ساعدی» که حضور داشت، فرمود: به این کسی که این سر بریده را بر نیزه دارد بگو که سر را جلوتر از ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن سر شوند و به حرم رسول خدا(ص) نگاه نکنند. دختر امام حسین(ع) از شجاعتی قابل تحسین برخوردار بود. وی در برابر ظالمان سکوت نمی کرد و به انجام تکالیف الهی همت می گمارد. او از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد و با صلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا می نمود، با دلیل و منطق سخن می گفت و حقانیت خویش را به اثبات می رساند. وی وقتی سر بریده فرزند زهرا (س) را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکی می کند و شعر پیروزی می سراید، فریاد برآورد و گفت:به خدا، سخت دل تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او نیست. از ایشان در کتب روایی شیعه احادیثی نقل شده است و ایشان را به عنوان راوی حدیث نام برده اند.

به عنوان نمونه زمانی که دشمن، او و دیگر ن را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوری گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین(ع) را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقیه مصیبت دیدگان به اسارت برند.

حضرت سکینه می گوید: وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریده اش این ندا را شنیدم که می گفت:

شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونی

او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی »

شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

خانم سکینه(س) در خانه امام سجاد(ع) زندگی می کرد؛ خانه ای که صاحب آن برای گریه بر سیدالشهدا» روز و شب نمی شناخت. زمانی که از امام می خواستند کمتر بگرید تا چشمانش آسیب نبیند، می فرمود: چگونه نگریم در حالی که دیدم خواهران و عمه هایم در عصر عاشورا از این خیمه به آن خیمه می دوند؟! در چنین فضایی بود که او آموخت چگونه بایستی راه و پیام امام حسین(ع) را تبلیغ کند

ازدواج

ازدواج این بانوی بزرگوار نیز در تاریخ مبهم است، اما آنچه از نظر برخی پژوهشگران شیعه مورد پذیرش است ازدواج سکینه(س) با پسر عمویش عبدالله بن حسن(ع) است. البته ازدواج با مصعب بن زبیر نیز در نگاه خانم بنت الشاطی از نظر شیعه پذیرفته شده است و نه بیش از آن.

وفات حضرات سکینه

تاریخ وفات حضرت(س) را سال 117 هجری نوشته اند. ابن خلکان تاریخ دقیق آن را پنجشنبه 5 ربیع الاول این سال نوشته است. بدین ترتیب سکینه(س) هنگام وفات حدود 67 تا 70 سال سن داشته است. وفات او در مدینه و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک در حالی که خالد بن عبدالملک حاکم مدینه بود اتفاق افتاد. قبر او را در ناحیه زاهر که در مسیر عمره قرار دارد شمرده اند. درگذشت سکینه(س) در زمان امامت حضرت صادق(ع) اتفاق افتاده است.

¤منابع: مجله کوثر، بهار 1384، ش61 و پیام زن، خرداد 1378، ش87صبح صادق، ش.438، ص6


محسن بن علیّ علیهماالسّلام

 

قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی

بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی

می خواست در خیال خودش کم بیاوری

شاید که تو سقوط کنی منکَسَر شوی

دنیا نیامـدی بـه گمـانم کـه عاقبت

سرتا به پا به همره او شعله ور شوی

شاید کـه در اِزای خودت بین ضربه ها

ضربی به جان پذیری و او را سپر شوی

تـا کشـته ی فتـاده» بـه دامـان فـاطمـه

تا صید دست و پا زده» ی پشت در شوی

ای کـاش می شکست همـانجا ورای در

پایی که خواست با لگدش مختصر شوی

یک بـار میخ خونی و یک بـار هم زمین

دادند مژده ات که از این کشته تر شوی

حضرت محسن بن علی(ع)-شهادت



قرار بود که مثل حسن پسر باشی

عصای دست من و پیری پدر باشی

تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را

خدا کند ز برادر صبورتر باشی

ببخش مادر خود را که با خود آوردت

بنا نبود که آن روز پشت در باشی

هنوز زیر کِسا جای خالیت پیداست

قرار بود و نشد آخرین نفر باشی

قرار بود بمانی شتاب جایز نیست

بنا نبود مسافر که رهگذر باشی

نشد بیایی و مثل برادران خودت

گهی به نیزه و گهگاه خون جگر باشی

تمام هستی من می رود اگر بروی

ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی.

و یا تمامی این ها فقط مقدّمه ایست

که اتفاق غزل های شعله ور باشی

و اولین بشوی قبل از آن که عاشورا

شهید کوچک و شش ماهۀ پدر باشی

نخورده شیرِ مرا! شیرها حلالت باد

که میخ حادثه را خواستی سپر باشی

یوسف رحیمی
حضرت محسن بن علی(ع)-شهادت



معصوم ترین صبح سپیدی محسن

آن روز کبود را ندیدی محسن

در راه علی حق بزرگی داری

الحق که تو اولین شهیدی محسن

*

با ضرب در سوخته ماهم را کشت

در آتش و خون نور نگاهم را کشت

فریاد بزن بأیّ ذنبٍ قُتل»

ای وای که طفل بی گناهم را کشت

*

در کوچه به پا کرد دوباره ‌م

دلسوخته، یاس پرپر

آن روز اگر ‌مجال صحبت می‌داشت

می گفت چنان فاطمه: حیدر حیدر

*

ای مونس داغ های من محسن جان

ای یاور با وفای من ‌محسن جان

با سرخی خون من و تو حق برپاست

قربانی کربلای من ‌محسن جان

×××

امام صادق علیه السلام در باره آیه وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت بِأَی ذَنبٍ قُتِلَت‏؛ روز قیامت از كسى كه بخاك سپرده شده سؤال می شود به چه جرمى كشته شده است؟» فرمود: اى مفضل به خدا قسم این موؤده» و به خاك سپرده شده، محسن فرزند حضرت فاطمه علیها السلام است.

مهدى موعود، ترجمه جلد 13 بحار، ص: 1

سالروز آغاز امامت امام زمان (عج)

نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلكه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید. در سال روز نهم ربیع الاول كه یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است.


تصمیم گرفتیم در چند سطر كوتاه به رخ دادهایی كه پس از شهادت امام حسن عسكری علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره كنیم.


روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسكری علیه السلام پس از این كه نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری كه هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد كه امام یازدهم افزون بر این كه مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده كرده بود، شب پیش از شهادتشان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری كردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام علیه السلام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.


 بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با كنار زدن عمویش جعفر كه قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند.


حكومت عباسی از مدت ها پیش بر اساس سخن رسول الله صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این كه مهدی فرزند امام حسن عسكری علیه السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را باطل كرده بود. پس از شهادت امام علیه السلام كم كم خبر فرزندی به نام مهدی علیه السلام پخش شد و تلاش چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه السلام به نتیجه نرسید.


عثمان بن سعید، نائب اول امام علیه السلام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام نامه های حضرت را به شیعیان می رساند. از همین زمان بود كه شیعیان برای نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناك غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان كه به اشتباه خود پی می‌برند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه می‌شوند، همچنان دیندار بمانند.


در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص،امر وساطت میان امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنان‌كه خواهیم دید، همه آنها معروف و سرشناس بوده‌اند. آنان احكام دین را از وجود اقدس امام زمان علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان می‌گذاشتند. سؤالات [كتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان می‌رسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وكالتی، كه از امام داشتند، می‌گرفتند [و به حضرت تحویل می‌دادند یا با اجازة ایشان مصرف می‌كردند] آنان جمعی بودند كه امام حسن عسكری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی كرد و بعد از خود، ناظر املاك و متصدی كارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود.اینها، همه دارای عقل، امانت، وثاقت، دِرایت، فهم و عظمت بودند.

پاسخ چند سوال امامت كودك
مسأله خلافت و امامت در اسلام، تنها بر اساس لیاقت و شایستگی افراد بوده و سن و سال هیچ تأثیری نداشته است. پیامبر اكرم صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در سال سوم هجرت بعد از دعوت خویشان خود به اسلام، علی علیه‏السلام را كه نوجوانی پیش نبود به خلافت و وصایت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه از او اطاعت كنند. همچنین در واقعه مباهله با نصارای نجران، آن حضرت امام حسن و امام حسین علیه‏السلام را در حالی كه كودك بودند به همراه خویش برد. شیخ مفید در این‏باره می‏نویسد: پیامبر همراه حسنین در حالی كه طفل بودند با نصارا مباهله كرد. بعد از آن، این امر هیچگاه سابقه نداشت. این وقایع و شواهد بسیار دیگر تاریخی، دلایلی است كه امامت حضرت ولی عصر علیه السلام را در سن كودكی تأیید می‏كند.


مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى
شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم
گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى
در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى
بس که اندوه فراوان دید از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى
با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن
حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید ی اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
عسکرى از دارفانى دیده بسته
گرد ماتم بر رخ مهدى نشسته
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان
گشته سامرا دوباره وداى غم
بر پدر صاحب زمان بگرفته ماتم
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان
عازم جنت شده با قلب سوزان
نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان
او بدست معتصم گردیده مسموم
قلب پاک انورش را کرده مغموم
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان
شستشو داده پسر جسم لطیفش
شد به سامرا مکان قبر شریفش
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

چشم پدر به راه بود ای پسر بیا
 تا جان نرفته از تن او زودتر بیا 
از پشت ابرای قمر فاطمی درآی‏ 
تا شب به در رود چون فروغ سحر بیا 
هم صاحب امانی و هم صاحب عزا
 بهر نماز بر تن پاک پدر بیا 
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت‏ 
در پیکرش نمانده توانی دیگر بیا 
در احتضار باشد و چشم انتظار تست
‏ بازست این دو پنجره بر ره ز در بیا 
بی‌‏اشک مردم از پی تشییع آمدند
 خاکی نمانده شیعه چه ریزی در به سر بیا 
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است
‏ مردم تمام منتظر ای منتظر بیا 
با ره جگر شده‏ ست و جگر پاره‏ جز تو نیست
 ای پاره جگر بر پاره جگر بیا 

با زهر کینه کشتند امام عسکری را 
از نو خزان نمودند گار حیدری را 
ای خاتم امامت‏ مهدی سرت سلامت
‏ در سامره بپا شد غوغای روز م 
ابن‏الرضا فدا شد در راه دین داور
 ای خاتم امامت‏ مهدی سرت سلامت‏ 
باغ جنان سراسر شد بزم نوحه خوانی
‏ کشتند عسکری را در موسم جوانی
‏ ای خاتم امامت‏ مهدی سرت سلامت‏ 
یابن الحسن ز جا خیزرخت سیه به ‏برکن‏ 
جاری سرشک دیده در ماتم پدرکن‏ 
ای خاتم امامت‏ مهدی سرت سلامت‏

قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَری(علیه السلام):


1- پرهیز از جدال و شوخی
لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْكَ.»:
جدال مكن كه ارزشت میرود و شوخی مكن كه بر تو دلیر شوند.
(تحف العقول ص 486)

2- تواضع در نشستن
مَنْ رَضِیَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّی یَقُومَ.»:
هر كه به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

3- هلاكت در ریاست و افشاگری
دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِیَ یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْی وَ إِیّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَةِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَی الْهَلَكَةِ.»:
آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستی چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشی گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنی كنی و در پیریاست باشی، زیرا این دو، آدمی را به هلاكت میكشانند.

4- گناهی كه بخشوده نشود
مِنَ الذُّنُوبِ الَّتی لا تُغْفَرُ : لَیْتَنی لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِی النّاسِ أَخْفی مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَی الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانی كـه آمرزیده نشود ایـن است كه [آدمی ] بگوید: ای كاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.

5- نزدیكتر به اسم اعظم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَی اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلی بَیاضِها.»:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدیاش نزدیكتر است.

6- دوستی نیكان و دشمنی بدان
حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجّارِ.»:
دوستی نیكان به نیكان، ثوابست برای نیكان. و دوستی بدان به نیكان، فضیلت است برای نیكان. و دشمنی بدان با نیكان، زینت است برای نیكان. و دشمنی نیكان با بدان، رسوایی است برای بدان.

7- سلام نشانه تواضع
مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلی كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنی، سلام كردن بر هر كسی است كه بر او میگذری، و نشستن در پایین مجلس است.

8- خنده بیجا
مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانی است.

9- همسایه بد
مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأی حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأی سَیِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهای كمرشكن، همسایه ای است كه اگر كردار خوبی را بیند نهانش سازد و اگر كردار بدی را بیند آشكارش نماید.

10- پندی گویا و جامع
أُوصیكُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دینِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أَدَّی الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِیٌ فَیَسُرُّنی ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَیْنًا وَ لا تَكُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فی كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَی النَّبِیِّ(صلی الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلی رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقوای الهی و پارسایی در دینتان و تلاش برای خدا و راستگویی و امانتداری درباره كسی كه شما را امین دانسته ـ نیكوكار باشد یا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگی سفارش میكنم. محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)برای همین آمده است. در میان جماعت های آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت كنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یك از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته میشود: این یك شیعه است، و این كارهاست كه مرا خوشحال میسازد. تقوای الهی داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتی، تمام دوستی خود را به سوی ما بكشانید و همه زشتی را از ما بگردانید، زیرا هر خوبی كه درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدی درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در كتاب خدا برای ما حقّی و قرابتی از پیامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدی جز ما مدّعی این مقام نیست، مگر آن كه دروغ میگوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ كنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنید و شما را به خدا میسپارم، و سلام بر شما. (بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29)

11- اندیشه در كار خدا
لَیْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فی أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت كردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلكه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در كار خدا اندیشیدن است.

(تحف العقول، ص448)


12- پلیدی خشم
أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، كلید هر گونه شرّ و بدی است.

13- ویژگی های شیعیان
شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ اّاكِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَی الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْیِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پیروان ما، گروه های نجات یابنده و فرقه های پاكی هستند كه حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودی چشمه های حیات [منجیِ بشریّت] بعد از گدازه توده های آتش! پیش از ظهور برای آنان خواهد جوشید.

14- ناآرامی كینه توز 
أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
كینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

15- پارساترین مردم
أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَی الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترین مردم كسی است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترین مردم كسی است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم كسی است كه حرام را ترك نماید. كوشننده ترین مردم كسی است كه گناهان را رها سازد.
(تحف العقول ، ص 489)

16- وجود مؤمن
أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَی الْكافِرِ.»:
مؤمن برای مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.
(تحف العقول، ص489)

17- محصول اعمال
إِنَّكُمْ فی آجال مَنْقُوصَة وَ أَیّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ یَأْتی بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطیءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِكُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِیَ خَیْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِیَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر كاهنده و روزهای برشمرده ای دارید، و مرگ به ناگهان میآید، هر كس تخم خیری بكارد به خوشی بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّی بكارد به پشیمانی بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان برای اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر كه به خیری رسد خدایش داده، و هر كه از شرّی رهد خدایش رهانده.

- شناخت احمق و حكیم
قَلْبُ الأَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكیمِ فی قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حكیم در قلب اوست.

19- تلاش برای رزق مقدّر
لا یَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزیِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرایی
ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هیچ عزیزی حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذلیل گردد و هیچ ذلیلی به حقّ نیاویزد، مگر آن كه عزیز شود.

21- دوست نادان
صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.

22- بهترین خصلت
خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیْءٌ: أَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23- نتیجه جسارت بر پدر
جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَی الْعُقُوقِ فی كِبَرِهِ.»:
جرأت و دلیری فرزند بر پدرش در كوچكی، سبب عاقّ و نیتی پدر در بزرگی میشود.

24- بهتر از حیات و بدتر از مرگ
خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگی چیزی است كه چون از دستش دهی، از زندگی بدت آید، و بدتر از مرگ چیزی است كه چون به سرت آید مرگ را دوست بداری.

25- وابستگی و خواری
ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است برای مؤمن، دلبستگی به چیزی كه او را خوار دارد.

26- نعمت بلا
ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَةٌ تُحیطُ بِها.»:
هیچ بلایی نیست، مگر این كه در آن از طرف خدا نعمتی است.

27- اكرام بدون افراط
لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَیْهِ.»:
هیچ كس را طوری اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.

28- ارزش پند پنهان
مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.

29- تواضع و فروتنی
أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنی، نعمتی است كه بر آن حسد نبرند.

(تحف العقول، ص489)


30- سختی تربیت نادان
رِیاضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31- شادی بیجا
لَیْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادی نزد غمدیده، از بیادبی است.
(تحف العقول، ص489)

32- جمال ظاهر و باطن
حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نیكو، زیبایی ظاهری است،و عقل نیكو، زیبایی باطنی است.

33- كلید تمام گناهان
جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فی بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و كلید آن دروغگویی است.

(بحار الانوار، ج78، ص377)

34- چشم پوشی از لغزش و یادآوری احسان
خَیْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِیَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَیْهِ.»:
بهترین برادران تو كسی است كه خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.

35- مدح نالایق
مَنْ مَدَحَ غَیْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر كه نالایقی را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.

36- راه دوست یابی
مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَدیقُهُ.»:
كسی كه پارسایی خوی او، و بخشندگی طبیعت او، و بردباری خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.

37- انس با خدا
مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
كسی كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.
(مسند الامام العسكری، ص287)

نكته: شاید برخی از خوانندگان برایشان سؤال (شبهه) پیش بیاید كه چه طورممكنه كسی باایمان باشه وازمردم گریزان ، اگراین طوربود پیامبر باید مردم گریزترین آدم روی زمین می شد.

این سؤال به طور تفصیل توسط علامه محمودی در كتاب نهج السعادة فی مستدرك نهج البلاغة »پاسخ داده شده است. وی در ذیل روایت امام عسكری علیه السلام كه فرمودند منْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:كسی كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد. می گوید: بحث انزوا و دوری و وحشت از مردم، ناظر به مجالس باطل، صرف اوقات در لهو و لعب، غفلت، جهالت و غیبت و كارهای حرام دیگر است . ایشان كلامی از ابن میثم بحرانی شارح نهج البلاغه در این باره می آورد كه سودمند است. نهج السعادة فی مستدرك نهج البلاغة ج 8 ص 107

38- خرابی مناره ها و كاخ ها
إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتی فِی الْمَساجِدِ.»:
هنگامی كه قائم(علیه السلام) قیام كند، دستور به خرابی مناره ها و كاخ های مساجد دهد.

39- نماز شب، سیر شبانه
إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
(مسند الامام العسكری، ص290)
 
40- ادبی بسنده
كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَیْرِكَ.»:
در مقام ادب برای تو همین بس كه آنچه برای دیگران نمیپسندی، خود، از آن دوری كنی.
(مسند الامام العسكری، ص288)

 
 
منبع: كتاب شریف تحف العقول ، ابن شعبه حران، ناشر: جامعه مدرسین ص 486
همچنین كتاب بحارالانوار نیز موجود است
 



السلام علیک یا حسن بن علی ایها العسکری (ع)

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن

جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید ی اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن


پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر می زد
کنارِ حُجره به سر از غمِ پدر می زد

پسر به یادِ بدن لرزه ی پدر گریان
پدر زِ زهر روی خاک بال و پر می زد

برای غربتِ مسمومِ سامرا جا داشت
هزار چاک به پیراهنش اگر می زد

گَهی به حالِ پریشان خاک سر می ریخت
گَهی به سینه ی سوزان به روی سر می زد

شبیهِ دخترِ ویران نشین به شهرِ شام
که سر به خشت زِ دیدارِ طشت زر می زد

شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت
زمانِ بر سرِ نی دیدنِ پدر می زد

رضا رسول زاده

علی انسانی

چشم پدر به راه بود ای پسر بیا 
تا جان نرفته از تن او زودتر بیا 
از پشت ابرای قمر فاطمی درآی‏ 
تا شب به در رود چون فروغ سحر بیا 
هم صاحب امانی و هم صاحب عزا 
بهر نماز بر تن پاک پدر بیا 
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت‏ 
در پیکرش نمانده توانی دیگر بیا 
در احتضار باشد و چشم انتظار تست‏ 
بازست این دو پنجره بر ره ز در بیا 
بی‌‏اشک مردم از پی تشییع آمدند 
خاکی نمانده شیعه چه ریزی در به سر بیا 
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است‏ 
مردم تمام منتظر ای منتظر بیا 
با ره جگر شده‏ ست و جگر پاره‏ 
جز تو نیست ای پاره جگر بر پاره جگر بیا

اشعار شهاد ت امام حسن عسکری علیه السلام ـ جوادپرچمی

تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند
مهدی رسیده و به برت گریه می کند
خاکی شده است موی سرت گریه می کند
این ظرف آب بر جگرت گریه می کند

بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه می خورد روی لب های تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات

خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده

شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد

شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

اشعار شهاد ت امام حسن عسکری علیه السلام ـ امیر حسین الفت

امروز با تمام توان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم

در پشت دسته های عزا سوی سامرا
در لا به لای ان گریه می کنیم

شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم
آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم

آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند
در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم

در غصه اسارت مردی که سال ها
از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم

بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام
ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم

هم در گریز روضه ی موسی بن جعفریم
هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم

هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام
با روضه های عمه شان گریه می کنیم

خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست
وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم

شب های جمعه نیز همین گونه کربلا
ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم

اذن دعا دهید که پایان روضه است
تا انتهای مجلستان گریه می کنیم

در ذکر یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم
تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم

اشعار شهاد ت امام حسن عسکری علیه السلام ـ وحید محمدی

مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز

با حضور پسر مثل گلت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز

گرچه جان دادنتان سخت شده امّا باز
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز

زود باشد پسرت داغ یتیمی بیند
وقت تا وقت عروج و سفرت هست هنوز

لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز

ای کریمی که فقیران همه مهمان تو اند
دست خالی گدایان به درت هست هنوز

حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح


فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم

آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم

هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است

من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم

روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود

سایه‌ی خورشید را همواره بر سر داشتم

عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت

چشم‌هایش را از اول نیز باور داشتم

راه‌های آسمان را از زبان همسرم

مثل آواز پر جبریل از بر داشتم

آیه‌ها تکرار او بودند و عمری بر لبم

با طنین نام او قند مکرر داشتم

چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست

ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم

جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت

هدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم

دهم ربیع الاول مصادف با سالروز ازدواج رسول خدا حضرت محمدبن عبدالله(ص) و حضرت خدیجه(س) است. درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر می‌گذشت که با بانوی چهل ساله‌ای به نام خدیجه» که برترین بانوی روزگار خویش بود، پیمان زندگی مشترک را امضاء کرد و فصل جدیدی در زندگی‌اش آغاز شد.

در این گزارش با مروری کوتاه به جریان ازدواج آن دو بزرگوار که "پدر و مادر امت اسلامی" هستند سعی می‌کنیم بیشتر به ویژگی‌های این پیوند مقدس اشاره کنیم که می‌تواند برای جوانان جامعه امروز در انتخاب درست همسفران و همسران خود و ملاک قراردادن آنچه که زندگی را لذت بخش و سعادتمند قرار می‌دهد کمک و راهنمایی کند.

نگاهی به پیوند محمد امین و خدیجه کبری

ازدواج پیامبر با خدیجه» شباهتی به ازدواج‌های شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بی نظیر و دارای ویژگی‌هایی بود، چراکه این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره زودگذر و دوستی بی پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه‌های مادی یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهره‌های مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدف‌های ی نیز در امضاء و تشکیل این زندگی مشترک و ساختار آن، نقشی نداشت.

همه چیز از آن سفر اقتصادی شروع شد که حضرت محمد(ص) همسفر کاروان تجاری خدیجه(س) شد هرچند فاصله زیادی میان سطح زندگی پیامبر و ثروتمندترین بانوی عرب بود، اما آن بانوی خردمند شنیده بود و خوب می‌دانست که آینده درخشان و بسیار امیدبخشی در انتظار پیامبر است. بر این اساس بود که بانوی پرشرافت حجاز، برنامه پیوند با پیامبر را تهیه کرد و خود با قداست و هوشمندی ویژه‌اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا نمود که گام به پیش نهد و از راه پدرش خویلد» یا عمویش از او خواستگاری نماید، اما پیامبر با وجود پیشگامی بهترین و ثروتمندترین بانوی جهان عرب برای پیوند با او، بهتر می‌دید که با بانویی که از نظر اقتصادی و مادی با او هماهنگ باشد زندگی مشترک را آغاز کند و به همین دلیل هم از خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.

اما از آنجایی که خدیجه» بانویی خردمند، دوراندیش، آگاه و بافضیلت بود در برابر دلیل پاسخ منفی پیامبر به ازدواج با او گفت: آیا کسی که تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشد و جان ناقابل را فدای او کند، برای او مشکل است که ثروت و دارایی خویش را نیز بر او ببخشد و هر آنچه دارد همه را نثار قدم دوست کند؟»

و با این دیدگاه بود که از پیامبر تقاضا نمود تا عموهای خویش را به خانه پدرش "خویلد" گسیل دارد و بطور رسمی از او خواستگاری کند.

عموهای پیامبر پس از شنیدن این خبر شادی بخش که در نوع خود بی نظیر بود، شگفت زده شدند و عمه‌های آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوی بانوی حجاز، در بهت و حیرت فرورفتند، چرا که براستی هم، رخداد شگرفی بود!! آنها به اقامتگاه بانوی حجاز شتافتند و او را از پدرش خویلد» یا عمویش، برای پیامبر خواستگاری کردند. وقتی موضوع مهریه پیش آمد که باید مهریه‌ای درخور مقام و موقعیت بانوی بزرگ حجاز از سوی پیامبر تقدیم گردد. در این لحظات بود که دگرباره بانوی حجاز به کار جالب و شگرفی دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر، از آن گرانمایه جهان هستی تقاضا کرد که آن را به عنوان مهریه به پدرش خویلد» بپردازد، گرچه در یک روایت آمده است که جناب ابوطالب» مهریه را با سرفرازی و شادمانی از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگی مشترک به امضاء رسید.

این پیوند مبارک به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضای خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد. از آن لحظات بیادماندنی بود که دیگر خدیجه» همواره احساس می‌نمود که نیکبختی در کامل‌ترین شکل ممکن به او روی آورده و خورشید خوشبختی‌اش طلوع نموده است، چرا که او به بزرگترین آرزوی خویش یعنی ازدواج با پیامبر رسیده بود.

بانوی بزرگ حجاز در این زندگی مشترک پسرانی بدنیا آورد که همگی آنان در کودکی از دنیا رفتند و دخترانی به نام‌های زینب» و ام کلثوم» و رقیه» و فاطمه» به او و پیامبر ارزانی شد که کوچکترین، اما برترین و پرشکوه‌ترین آنان فاطمه (س) بود.



خصوصیات پیامبر اکرم (ص)

جوانمرد مکّه دارای ویژگی‌های خاصّی بود که توجّه خدیجه را به خود جلب نمود، دارای تقوی، معنویت، پاکدامنی، عفت، امانت داری، حسن خلق، راستگویی و صداقت بود که باعث علاقمندی خدیجه شد. وجود این همه فضایل و مکارم اخلاقی و رفتاری در پیامبر(ص) بود که ثروتمندترین زن قریش آمادگی خود را برای ازدواج با ایشان اعلام کرد. علّت پیش قدم شدن حضرت خدیجه در ازدواج با پیامبر، وجود آن همه فضیلت اخلاقی، کرامت، شرافت، اصالت خانوادگی و در وجود مقدس پیامبر بود.

فضایل خدیجه در قرآن و روایات

ایمان و فداکاری خدیجه

خدیجه زنی با فضلیت و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت، می‌دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه از علمای دیگر یهود و نصاری نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود و از همه مهم‌تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود. لذا با ورقه بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد.

همه این‌ها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سال‌ها قبل از بعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.

خدیجه از نظر ایمان و عقیده به جایی رسیده بود که پیامبر و ملائکه او را دوست داشتند و بر ایمان او مباهات می‌کردند و او را افضل ن پیامبر و جزء برترین ن عالم و جهان معرفی می‌نمودند!

خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می‌گوید: ای خدیجه! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکه‌اش مباهات می‌کند.

آری! خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به او سلام رساند. او نه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد، بلکه تمام تلخی‌ های ی و اجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (ص) را مجروح می‌ساخت ترمیم نمود، و وی را در ادامه سیر الهی‌اش یاری داد، و مایه آرامش شوهر گشت!

مقام اولین بانوی مسلمان در قرآن

حضرت خدیجه نخستین ام‌المؤمنین است که در قرآن مجید مورد توجه بوده و به طور شخصی نیز در سوره ضحی» آیه هشتم به نام و اوصاف او اشاره گردیده است. حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن در اختیار پیامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند.



ویژگی‌ها و پیام‌های ازدواج پیامبر و خدیجه

1- پرهیز از نگاه مادی : اولین پیام این ازدواج این است کسانی که به خاطر ثروت و مال و منال دنیوی با فردی ازدواج می‌کنند، با معیارهای اسلامی فاصله دارند، پس در ازدواج‌ها باید هماهنگی از نظر اقتصادی رعایت شود، همچنانکه پیامبر به این مساله توجه داشتند.

2- شناخت و آگاهی: پیامبر اسلام(ص) و خدیجه (س) با آگاهی و شناخت کامل از اخلاق، رفتار و خانواده همدیگر، ازدواج کردند، آنان، رشد یافته، بزرگ منش، خردمند، بصیر و مستقل در اندیشه و عمل بودند و با متانت، وقار و درایت تصمیم سنجیده‌ای گرفتند. چیزی که امروزه کمتر در ازدواج‌ها به آن توجه می‌شود، رشد جسمانی، عقلانی و عاطفی جوانان را در نظر نمی‌گیرند و بدون داشتن این معیارها اقدام به تشکیل خانواده می‌کنند که آسیب‌های زیادی را متوجه زندگی مشترک می‌کند.

3- م: پیامبر در این باره با عموی خود، ابوطالب م کردند و او را واسطه قرار دادند، خدیجه نیز با عموی خود، ورقه بن نوفل، صحبت کردند آنان در مراسمی و با حضور بزرگان دو خانواده عقد ازدواج خود را برگزار کردند.

جوانان امروز تا چه اندازه در انتخاب و گزینش همسران، با والدین و افراد آگاه و دلسوز م می‌کنند؟ از تجارب دیگران چه میزان بهره می‌برند؟ آیا با یک نگاه و علاقه سطحی و یا داشتن شناخت چند روزه، برای انتخاب کافی است.

4- تجملات و ریخت و پاش‌های افراطی: یکی از بزرگترین موانع و مشکلات جوانان برای ازدواج،‌ تجملات و چشم و هم چشمی‌ها، توقعات و انتظارات بی حد و اندازه اطرافیان است، در حالی‌که سادگی و بی آلایشی در ازدواج اسلامی توصیه شده است.

5- مهریه‌های سنگین: حضرت خدیجه(س) مهریه ازدواجش را از مال خودش قرار داد و ضامن مهر خود شد. عدّه‌ای به این امر اعتراض کردند، ‌ابوطالب(ع) جواب داد: اگر شوهران دیگر مانند فرزند برادر من باشند، ن به گران‌ترین قیمت‌ها و بیشترین مهریه آنان را طلب خواهند کرد و اگر مانند شما باشند مهر گران از ایشان طلب خواهند نمود»

حال مقایسه کنید مهریه این ازدواج را با مهریه‌های سنگین و غیر معقول امروز که اغلب مردان توان پرداخت آن را ندارند و قرار دادن چنین مهریه‌هایی که خارج از توان اقتصادی مردان است عقد را دچار مشکل می‌کند.

6- زندگی بعد از ازدواج: بعد از ازدواج نیز، زندگی مشترک پیامبر و خدیجه (س)، الگوی کاملی از زندگی شویی برای مردان و ن مسلمان است، با یک زندگی درخشان و اخلاق و رفتار خیره کننده، همه را بهت زده کردند. خدیجه در برابر فرستاده خداوند همواره فروتن و خاضع بود خود را کنیز خدمتگزار و یا همراه و همدم پیامبر می‌دانست از هیچ کوششی در خدمت رسانی به رسول خدا دریغ نمی‌کرد. تمام اموال و دارایی خود را با افتخار، در راه گسترش ندای توحید، در اختیار همسرش قرار داد، او به حق می‌دانست که خوب شوهر داری کردن، جهاد در راه خداوند است و سراسر زندگی مشترکش را اینگونه سپری کرد.

دختران و ن و نیز مردان جامعه اسلامی باید در راه کسب نجابت، پاکی و درایت،‌ شهامت و شجاعت و وقار و متانت، خردمندی و نواندیشی، صداقت و راستگویی، سخاوت و کرامت، امانت داری و خدمتگزاری، زندگی این زوج نمونه تاریخ را الگوی عملی خود قرار دهند.

با توجه به این سخنان، می‌توان گفت: برای رسیدن به معیارهای صحیح ازدواج اسلامی باید جوانان در راه کسب تجربه و شناخت و آگاهی بیشتر، با افراد آگاه م کنند و کتب مفیدی که در این زمینه نوشته شده است را بخوانند، بین ملاک‌های واقعی و غیر واقعی تمایز قائل شوند و خود را اسیر معیارهای خیالی و خود ساخته و خرافی نکنند. تجملّات و توقعات بیش از اندازه را کنار بگذارند و واقعیات را آنگونه که هست بپذیرند. مهریه‌های سنگین را قبول نکنند. به اخلاق و رفتارهای مطلوب و ارزشی بهای بیشتری بدهند و زندگی مشترک خود را بر پایه‌های صداقت، صمیمیت، احترام و محبت بنا گذاری کنند.

آری اغلب طلاق‌ها، برخی از جرم‌ها و رواج فحشا، اسراف، تأخیر ازدواج، نابسامانی روابط همسران همه و همه ناشی از فاصله گرفتن از الگوهای دینی است.

امام زمان(عج)-به امامت رسیدن




آقا مبارک است رَدای امامتت

ای غایب از نظر به فدای امامتت

می خواستند حق تو را هم قضا کنند

کَذاّبها کجا و عبای امامتت

ما زنده ایم از برکات ولایتت

ما عهد بسته ایم به پای امامتت

از روز اولی که رسیدیم زین جهان

گشتیم آشنا به صدای امامتت

این روزها هوای تو را کرده ام بیا

ماییم یاکریمِ هوای امامتت

آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست

آقا فدای کرببلای امامتت

تا روزِ بازگشتِ تو سیدعلی شده

پرچم به دوش، زیرِ لوای امامتت


ای تاج امامت بسرت یوسف زهرا

وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا

 

شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این

از بعد وفات پدرت یوسف زهرا

 

باباست گرفتار نگاه و نفَس تو

مادر بزند بوسه سرت یوسف زهرا

 

المنة لله که تو حجت حقی

عالم همه تحت نظرت یوسف زهرا

 

صد شکر که این تاج ولایت بسر توست

شمشیر علی بر کمرت یوسف زهرا

 

پیغمبر اکرم شده بس مفتخر از تو

ای هیبت احمد سپرت یوسف زهرا

 

تو منجی زهرایی و او چشم براهت

کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا

 

چشمان پر اشک حسنین است بسویت

عباس شده خونجگرت یوسف زهرا

 

تو قبلۀ دلهایی و معنای نمازی

ما شیعۀ اثنی عشرت یوسف زهرا

 

رفتی به پس پردۀ غیبت بسلامت

برگرد دگر از سفرت یوسف زهرا

 

زیباست که طاووس جنان رخ بنماید

گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا

 

بازآ که کلام تو کلام اللهِ محض است

این است بقرآن هنرت یوسف زهرا

 

برگرد که احکام همه مانده معطل

اسلام شده دربدرت یوسف زهرا

 

لعنت به کسانی که همه حق تو بردند

شد غصب تمام ثمرت یوسف زهرا

 

ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب

شد شیعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا

 

روزیکه مسلط بشوی بر همه عالم

جمع شهدا دور و برت یوسف زهرا

 

بر بام فلک پرچم تو یکسره بالاست

تا کفر ببیند اثرت یوسف زهرا

 

در هم شکند قدرت پوشالی بت ها

با ضربت تیغ و تبرت یوسف زهرا

 

گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را

یکجاست فقط درد سرت یوسف

 

بر ضارب زهرا بزنی ضربت سیلی

ای مادر تو منتظرت یوسف زهرا

 

ای منتقم محسن شش ماهه کجایی

صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا

 

در روضۀ ارباب چه بی صبر و قراری

قربان تو و چشم ترت یوسف زهرا

 

ما منتظر فجر ظهوریم اماما

تا صبح قریب سحرت یوسف زهرا

 

از خون شهیدان حرم فتح دمیده

محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا 



شعر درباره حضرت محمد با مضامین عاشقانه

نور عترت آمد از آیینه‌ام
کیست در غار حرای سینه‌ام

رگ رگم پیغام احمد می‌دهد
سینه‌ام بوی محمد می‌دهد

من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم

جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من

ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید

از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید جبریل آمده

مکه تا کی مرکز نا اهل‌هاست
پایمال چکمه بوجهل‌هاست

مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد

روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است

یا محمد منجی عالم تویی
این مبارک نامه را خاتم توئی

انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند

غیرت و مردانگی آیین توست
عزت زن در حجاب دین توست

بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست

خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو

ما تو را زهرای اطهر داده‌ایم
شیر مردی مثل حیدر داده‌ایم

ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه…!

من آن كنیز خدایم كه یار طاهایم
منم كه مادر امّ الائمه زهرایم

به افتخار كنیزی مصطفی این بس

كه من شریك نبی در نشاط و غمهایم

خداست شاهد حالم كه من چه‏ها دیدم

اگر چه شاد ز یك عمر امتحانهایم

گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا

گهی ستم كش اهل حجاز و بطحایم

اگر بهشت برین جایگاه شأن من است

برای اینكه به دنیا مطیع مولایم

ز نیش طعنه نمام‏های آل قریش

هنوز وارث درد و بلاست زهرایم

تمام هستی خود را به عشق بخشیدم

به عشق اینكه به بیت نبی است مأوایم

ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد

حریم عشق بسوزد به دست اعدایم

ستم به فاطمه‏ام از قدیم عادت داشت

از آن زمان كه به دل بود انیس غمهایم

همیشه فاطمه می‏گفت از درون با من

كه من یگانه معین تو در بلاهایم

خدا گواه بسوزم از این كه در غم و درد

نبود سایه من بر سر تو، ای وایم

مرا كفن ز بهشت آید ای خدای حسین

اگر چه مادر آن بی كفن به صحرایم

سرود مسجدی

هفدهم ربیع الاوّل

ای نور حیّ سرمدی یا رسولَ الله

خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله

خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله

عبد خدا نور خدا وجه اللهی تو

نور چشم آمنه و عبداللهی تو

خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله

شَمسُ الهُدیٰ هستی و از عالَم سرآمد

صلّی اللهُ علیکَ یا مُصطفَی الْاَمْجَد

خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله

ای در مَثَل رویت چو گل یل رسول الله

یا حضرتِ ختمِ رُسُل یا رسول الله

خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله

ای که دریای رحمتی نبیُ اللهی

ما سائلانِ درگهیم بر ما نگاهی

یا سیدی یا سیدی یا رسولَ الله

در حقّ ما دعا کن ای خورشید عصمت

شویم پیروِ مکتبِ قرآن و عترت

یا سیدی یا سیدی یا رسولَ الله

ای حجت حیّ سرمد امامِ صادق

یا جعفر بن محمد امامِ صادق

خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق

تو باطنی تو ظاهری جانم فدایت

جانِ امامِ باقری جانم فدایت

خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق

دارم امید و آرزو ای بی قرینه

بگیرم جشن میلادت را در مدینه

خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق


***************

اشعار مناجات فاطمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نرگس غریبی

باز هم جمعه شب و باز به نجوای سحر
در قنوت سحری ، نام شما می آید

سجده بیچاره به محراب توسل دارد
رکعتی نافله ی صبر ، بجا می آید

اشک گم کرده ره و ، در پی قربان گاهست
جمعه شب باز تمنای دعا می آید

نیستی و نفس صبر ، به آه افتاده
این همه موج غم آخر، ز کجا می آید

به کمیل شب و بازمزمه ی ندبه خوشم
که دعای لب ما ، کام روا می آید

هفته ها میگذرد ، نیست نشانی از تو
پس کی از این در غم راه گشا می آید

جمعه ها جامه دران ، بوى تو را میگیرند
بغض را، از نفس بسته شفا می آید

ای مسیحای زمین ، دیر نکردی مولا؟
باور اینست که بر درد دوا می آید

شد قلمم ، روضه به لب بست دلم
جمعه شبها ، هوس کرببلا می آید

یوسف گم شده این بادیه ، کنعان شده است
سر هر " کاش " ، " چرا " می آید

دل تو را میطلبد ، دیده تو را میخواهد
سیل غم هر طرف از بغض ، مرا می آید

ذکر عجل فرجه ، از در و دیوار انگار
از همه و مکان جمله صدا می آید

تو دعا کن که سر عقده گشایی داری
موج آمین ز جولانگه ما می آید

آخرش ، کعبه تجلی گه مهتاب شود
نور از ارض و ز آماج سماء می آید

فاطمیه شده و شال عزا بستی باز
بازهم از درو دیوار صدا می آید

فاطمه ،  پای در و میخ گرفتار شده
عاقبت جمعه شبی ، عقده گشا می آید

من که شاعر شده ی دست ، علی فاطمه ام
زین سبب ، پشت هم ، این قافیه ها می آید

حضرت زهرا سلام الله علیها




عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند

به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند

هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی خدا کردند

به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند

غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند

چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند

خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند

چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند

علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند

خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند



1.اقرار به رسالت پدر در شكم مادر
وقتى كه كفار از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود كه خدیجه (سلام الله علیها) به فاطمه (سلام الله علیها) حامله بود و خدیجه از این سؤ ال كفار ناراحت شده و گفت  زهى تاءسف براى كسانى كه محمد را تكذیب مى كنند! در حالى كه او فرستاده پروردگار من است .

پس فاطمه (سلام الله علیها) از شكم مادرش صدا كرد اى مادر! نترس و محزون نباش ، زیرا خدا با پدر من مى باشد.

پس وقتى كه مدت حمل خدیجه (سلام الله علیها) تمام شد و موقع حمل رسید، خدیجه فاطمه (سلام الله علیها) را به دنیا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت

2.سخن گفتن در رحم مادر
فاطمه (سلام الله علیها) در رحم مادرش خدیجه (سلام الله علیها) سخن مى گفت و آرام بخش و تسكین خاطر او بود، خدیجه (سلام الله علیها) در پاسخ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) كه پرسید با كه سخن مى گویى ؟ گفت  الجنین الذى فى بطنى یحدثنى و یونسنى ؛ فرزندى كه در رحم دارم ، با من سخن مى گوید و مونس من است )). كسى كه جبرئیل به دختر بودنش خبر مى دهد یخبرنى آنها انثى

3.بركت غذا
على (علیه السلام) مى فرماید روزى به بازار رفتم ، یك درهم گوشت و یك درهم ذرت خریدم و به خانه آوردم . فاطمه (سلام الله علیها) مشغول پختن آن شد. وقتى كه آماده نمود، فرمود اى كاش ! مى رفتى پدرم را دعوت مى كردى .

من رفتم و دیدم حضرت رسول ، خوابیده و مى گوید از گرسنگى در حال خواب ، به خدا پناه مى برم .

گفتم  یا رسول الله ! نزد ما غذایى هست .

پس دستش را به من داد و آمدیم و چون به خانه رسیدیم ، به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود غذا را بیاور. فاطمه نیز غذا را در دیگى گذاشته خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آورد.

حضرت پارچه اى را روى غذا كشید و فرمود خدایا! غذاى ما را بركت ده .

سپس فرمود یك پیمانه به عایشه بده . فاطمه یك پیمانه براى او فرستاد.

بعد فرمود یك پیمانه به ام سلمه بده . براى او نیز فرستاد. تا این كه به هر یك از نه همسرش یك سهم فرستاد.

4.درخشیدن نور از ملحفه فاطمه
روایت شده است  كه على (علیه السلام) از یك نفر یهودى مقدارى جو قرض كرد و در مقابل آن ، ملحفه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را كه از پشم بود، گرو گذاشت . یهودى آن را برد و در خانه اش گذاشت . هنگام شب زن یهودى براى كارى به آن اطاقى كه ملحفه در آن بود رفت . ناگهان نورى را در حال درخشش دید كه اطاق را روشن كرده بود. به سوى شوهرش برگشت و به او گفت  در آن اطاق ، روشنایى بزرگى را دیدم .

شوهرش نیز تعجب كرد و فراموش كرده بود كه ملحفه فاطمه (سلام الله علیها) را در آن جا گذاشته است . سریع برخاست و وارد آن اطاق شده ، دید شعاع نور ملحفه ، پخش شده و مانند نور ماهى است كه از نزدیك طلوع كرده باشد. از این مسئله در شگفت شد. به جایى كه ملحفه را گذاشته بود، دقت كرد و فهمید كه این نور از همان ملحفه است . یهودى رفت و قوم و خویشانش را فرا خواند و همسرش نیز قوم و خویشان خود را حاضر ساخت . بیش از هشتاد هزار نفر از یهودیان جمع شدند. همه آنان وقتى این امر را دیدند، مسلمان شدند.

5.چرخیدن آسیاى دستى به خودى خود
جناب ابوذر مى گوید پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) مرا به دنبال على (علیه السلام) فرستاد. به خانه اش رفتم و او را خواندم ، ولى پاسخ مرا نداد. و آسیاب دستى را دیدم كه بدون اینكه كسى باشد به خودى خود، مى گردد. دوباره او را خواندم ، بیرون آمد و با هم نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) رفتیم و پیامبر متوجه على (علیه السلام) شد و چیزى به او گفت كه من نفهمیدم .

گفتم  شگفتا! از دستاسى كه بدون كه بدون گرداننده مى گردد.

آن گاه پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود خداوند قلب دخترم فاطمه و اعظا و جوارحش را پر از ایمان و یقین كرده و چون خداوند ضعف او را دانست ، پس در روزگار سختى به او كمك كرد و كفایتش ‍ نمود. مگر نمى دانى كه خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را یارى دهند.

6.شركت در مباهله
عده اى از نصاراى نجران نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) آمدند و پیشاپیش آنها سه تن از بزرگانشان به نامهاى ((عاقب )) و ((محسن )) و ((اسقف )) بودند، در حالى كه دو تن از مشهورین یهود هم همراه آنها بودند تا از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) سؤ الاتى كنند.

اسقف پرسید اى ابوالقاسم ! چه كسى پدر موسى بود؟

پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود عمران .

سؤ ال كرد پدر یوسف چه كسى بود؟

پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود یعقوب .

پرسید پدر و مادرم فدایت ، پدر تو كیست ؟

فرمود عبدالله پسر عبدالمطلب .

اسقف سؤ ال كرد پدر عیسى كه بود؟

پیامبر ساكت ماند؛ جبرئیل نازل شد و گفت  او روح خدا و كلمه او بود.

اسقف گفت  آیا روح بدون پدر مى شود؟

پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) ساكت گردید. در این هنگام وحى نازل شد

ان مثل عیسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال كن فیكون

همانا مثل خلقت عیسى از جانب خدا مثل خلقت آدم ابوالبشر است كه خداوند او را از خاك بساخت ، سپس بدان خاك گفت  بشرى به حد كمال باش ، چنان شد.

وقتى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) این آیه را خواند، اسقف از جاى خود پرید، زیرا كه براى او قابل قبول نبود كه بشنود عیسى (علیه السلام) از خاك است . بعد گفت  اى محمد! ما این مطلب را نه در تورات دیده ایم و نه در انجیل و زبور یافته ایم ، این مطلبى است كه فقط تو مى گوئى .

پس پروردگار وحى فرمود فقل تعالوا ندع ابنائنا

اسقف و همراهان او گفتند اى ابوالقاسم ! انصاف دادى ، پس وقت مباهله را معین نما.

پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود ان شاء الله فردا صبح .

پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) هنگام صبح بعد از نماز دست على (علیه السلام) را گرفت و بانوى دو جهان فاطمه (سلام الله علیها) را پشت سر و امام حسن (علیه السلام) را در سمت راست و امام حسین (علیه السلام) در سمت چپ خود قرار داد و به آنان فرمود وقتى من دعا كردم شما آمین بگوئید. پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) به حالت دعا زانوهاى مبارك را بر زمین نهاد.

طایفه نصارى كه این حالت را پنج تن مقدس مشاهده كردند، پشیمان شدند و بین خودشان م نموده و گفتند سوگند به خدا، او پیامبر است و اگر با وى مباهله بكنیم ، حتما خداى تعالى دعاى او را مستجاب خواهد نمود و ما همه نابود خواهیم شد و هیچ چیزى نمى تواند ما را از نفرین وى نجات دهد و صلاح این است كه با او مصالحه كنیم تا ما را از این كار (مباهله ) معاف دارد(394).

7.تهیه غذا
قطب راوندى به سند معتبر از جابر انصارى چنین روایت كرده است

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) چند روزى گذشت كه طعامى تناول نفرمود، تا آن كه گرسنگى بر آن حضرت بسیار غالب شد. به حجره هاى ن خود وارد گردید و طعامى نیافت ، پس به حجره طاهره جناب فاطمه (سلام الله علیها) در آمد و فرمود اى دخترك گرامى ! آیا نزد تو طعامى هست نتاول نمایم ؟ زیرا گرسنگى بر من زور آورده است .

فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عرض كرد نه ، به خدا سوگند كه طعامى نزد من نیست ، جانم فداى تو باد.

چون حضرت از خانه بیرون رفت ، یكى از كنیزكان فاطمه (سلام الله علیها) دو گرده نان و پارچه گوشتى از براى آن حضرت به هدیه آورد. پس ‍ فاطمه (سلام الله علیها) آن را گرفت و زیر كاسه پنهان كرد و جامه بر روى آن پوشانید و گفت  به خدا سوگند كه حضرت رسالت را اختیار مى كنم برخود و بر فرزندان خود، همه گرسنه بودند و محتاج به طعام .

پس امام حسن و امام حسین (علیه السلام) را به خدمت پدر بزرگوار خود فرستاد و آن حضرت را طلبید، چون تشریف آوردند گفت  اى پدر! بعد از رفتن شما حق تعالى طعامى از براى من رسانید و از براى تو پنهان كرده ام از فرزندان خود فرمود بیاور اى دختر! چون سر برداشت ، به قدرت حق تعالى آن كاسه پر از نان و گوشت شده بود.

چون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آن حالت را مشاهده كرد، متحیر شد. دانست كه از جانب حق تعالى است . پس حمد الهى را به جاى آورد و صلوات بر حضرت رسالت (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرستاد، آن طعام را به نزد آن حضرت آورد.

چون رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) آن كاسه پر از طعام را دید، شكر حق تعالى به تقدیم رسانید، پرسید این طعام را از كجا آورده اى ؟

فاطمه (سلام الله علیها) گفت  از نزد حق تعالى آمده است ، به درستى كه حق تعالى هر كه را مى خواهد بى حساب روزى مى دهد.

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) امیرمؤمنان على (علیه السلام) را طلبید. پس حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) و جمیع ن آن حضرت از آن طعام تناول كردند تا سیر شدند.

فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود آن كاسه به حال خود ماند و هیچ كم نشد تا آن كه جمیع همسایگان خود را از آن سیر كردم ، و حق تعالى در آن خیر و بركت بسیار كرامت فرمود.

8.زنده شدن عروس
روزى رسول خدا، خاتم انبیاء، محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) در مسجد الحرام در كنار (كعبه ) خانه خدا نشسته و مشغول راز و نیاز با خداى بى نیاز بود كه جمعى از بزرگان و شرفاء شهر (مكه ) به حضورش آمده و سلام كردند، پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) با خوشرویى و خوشخویى جواب سلام آنها را داد، گفتند

اى رسول گرامى اسلام و اى افتخار عالمیان ! ما به خدمت شما رسیدیم تا عرضه داریم كه دختر فلان را پسر فلانى ، كه هر دو از مشاهیر و اشراف عرب هستند، عقد بسته و مجلس عروسى برپا كرده ایم ، آمده ایم دختر گرامى شما فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به آن جشن دعوت كنیم . اجازه بفرمایید آنان به جشن عروسى آمده و با قدوم مباركشان مجلس ما را مزین فرموده و كلبه ما را منور كنند.

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود صبر كنید، من به خانه دخترم فاطمه (سلام الله علیها) روم و او را از این دعوت خبردار كنم ، اگر مایل شدند بیایند به شما اطلاع مى دهم .

آن حضرت به سوى خانه دختر گرامى اش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) راه افتاد، وقتى به حرم و حریم فاطمه ، یعنى به خانه او رسید، سلامش ‍ كرده و جریان دعوت اكابر عرب را به عروسى شان به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود و از او نظر خواهى كرد كه آیا حاضر است به جشن عروسى آنها برود یا نه ؟!

صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) لحظاتى به فكر فرو رفت ، سپس عرض كرد جانم فدایت باد اى حبیب حضرت عزت و اى شفاعت گر جمله امت ! من فكر مى كنم دعوت آنان از من به عروسى شان براى سخریه و استهزاء من است ، چون ن و دختران اشراف عرب در آن جشن همه لباسهاى فاخر گران قیمت از طلا و حریر و جواهر به تن كرده و خود را به هر آرایشى زینت داده ، با حشمت و جلال در كنار عروس جمع شده اند، ولى من لباسى غیر از این پیراهن كهنه و چادر وصله دار و موزه (كفش ) وصله دار چیزى ندارم بپوشم و به آن جا بروم ، اگر با همین وضعیت بروم آنها مرا استهزاء و مسخره و شماتت خواهند كرد.

وقتى كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) سخنان دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را شنید، غمگین شده و آهى از دل كشید و چشمان مباركش پر از اشك شد.

در همان حال جبرئیل امین از سوى رب العالمین به حضورش رسید عرض  یا رسول الله ! خداى جل و علا بر شما و فاطمه سلام مى رساند و مى فرماید به فاطمه بگو همان لباسهایى كه دارد بپوشد و عازم رفتن عروسى باشد كه ما را در این كار (حكمتى ) است .

رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) پیغام خداى تبارك و تعالى را به دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) رسانید، صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عرض كرد هر چه خداى عزوجل فرماید، همان را مى كنم و حكم و فرمان او را از جان و دل مى پذیرم .

سجده شكرى كرد و برخاست جامه هاى كهنه وصله دار خود را پوشیده و از پدر بزرگوارش اجازه رفتن به عروسى گرفت و همت به رفتن نمود؛ در همان حال فرشتگان هفت آسمان ناله سر داده و سر نیاز به درگاه خداى تعالى نهاده و گفتند بار خدایا، خداوندا، دختر پیغمبر آخر امان كه محبوبه توست و او را بر دیگر عالم برگزیده اى در میان ن خجالت زده و دل شكسته نكن كه ما تحمل دیدن افسردگى او را نداریم .

همان لحظه از طرف خداى تبارك و تعالى به جبرئیل امر شد هر چه زودتر با هزاران حورى مه لقا از لباسهاى بهشتى بردارید و بر زمین نازل شوید و آنها را بر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بپوشانید و او را با عزت و احترام به مجلس عروسى ببرید.

جبرئیل (علیه السلام) به فرمان خدا از لباسهاى سندس و استبراق بهشتى با هزار حوریه به خدمت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آمده و سلام خداى تعالى را رساند و آن بانوى محترمه لباسهاى بهشتى را پوشید، با جلال و عزت به سوى جشن عروسى حركت كرد. حوریان خاك قدمهاى آن علیا مخدره را به عنوان تبرك بر چشمهایشان مى مالیدند و از این كه در كنار خیرة النساء العالمین حركت مى كردند، خوشحال بودند و هر یك به نوعى محبت و علاقه اى به آن معصومه پاك نشان مى دادند و عطرهاى بهشتى بر وجود اقدس حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى زدند و بر این كار فخر و مباهات مى كردند.

فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از دیدن این همه عزت و جلال و لباسها و عطرهاى بهشتى خوشحال شده ، شكر خداوند تعالى را به جاى آورده و زبانش بر ثناى حضرت ذوالجلال گویا بود.

وقتى نزدیكى خانه عروسى رسیدند و نور مقدسشان بر جمع ن كه آن جا بودند تابید، همگى با حالت شگفت و تعجب به چهره نورانى و لباسهاى حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نظر كرده و متحیر شدند و بى اختیار به استقبال آن بانوى دو عالم شتافتند، تا آن جا كه هیچ زنى در كنار عروس نماند. بعضى از آنها دست و پاى صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را بوسیده و آن بانوى بانوان را با احترام و عزت وارد مجلس جشن و عروسى كردند.

ن اشراف با این كه لباسهاى فاخر و گران قیمت پوشیده بودند، ولى لباسهاى آن علیا مكرمه را دیده و بر آن حضرت غبطه و حسد مى بردند، تا جایى كه عروس خانم تحمل ننموده و از صندلى كه بر روى آن نشسته بود، به زمین افتاد و مدهوش شد. وقتى به كنارش آمدند، دیدند جان به جان آفرین تسلیم كرده و مرده است . صداى فریاد و شیون از ن بلند شد كه همه زنها به سوى او توجه كنند و عروس از غصه دق مرگ شود و بمیرد (عروسى مبدل به عزا شد).

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از مشاهده آن واقعه خیلى متاءثر و از مردن عروس مكدر شد. بلادرنگ برخاسته و تجدید وضو كرد، در جلو چشمان ن عرب دو ركعت نماز (حاجت ) خواند و سر بر سجده نهاده و گفت

بار الها! بنده نوازا! به عزت و جلال لایزال تو، و به حرمت شرف پدرم رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) و شوهرم امیرالمؤمنین على مرتضى (علیه السلام) و به فضیلت طاعات و عبادات بندگان خاصت ((عروس )) را زنده بگردان و مرا از طعن و شرمسارى نجات بخش !

هنوز سر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در سجده بود و لبانش در مناجات حق ، دیدند كه عروس حركتى كرده و عطسه اى زد و به اذن خدا از جا برخاست و به دست و پاى عزت ده ن ، بانوى بانوان ، محبوبه خداى لامكان ، دختر پیامبر ختم رسولان همسر امیر مؤمنان ، مادر امامان ، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) افتاد و گفت

السلام علیك یا بنت رسول الله ، السلام علیك یا زوجة ولى الله امیرالمؤمنین على علیه السلام ؛ شهادت مى دهم كه خدا یكى است همتا و شریكى ندارد، و پدر تو حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) رسول و فرستاده او است ، تو و شوهر تو و فرزندان تو همه برحقند و كسانى كه راه كفر و شرك و بت پرستى را پیش گرفته ، همه باطل اند و من با دست مبارك شما مسلمان مى شوم .

نقل كرده اند آن روز هفتصد نفر مرد و زن از خویشان و فامیلهاى (عروس ‍ و داماد) دین مقدس اسلام را پذیرفته و از شرك و كفر بیرون آمدند و این قضیه و معجزه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در شهرهاى دیگر شهرت پیدا كرد و بسیارى مسلمان شدند.

وقتى مجلس عروسى به پایان رسید، صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به منزل برگشته و تمامى حالات مجلس را به پدر بزرگوارش نقل كرد.

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) پس از شنیدن ماجرا، از زبان صدیقه كبرى فاطمه (سلام الله علیها) سر به سجده شكر نهاده و خداى عزوجل را سپاس و ثنا گفت و دخترش را به سینه چسباند و فرمود اى نور دیده ! از آنچه گفتى هزاران بار بیشتر و بهترش را از درگاه خداوند تبارك و تعالى بر تو امیدوارم

9.طعام غیبى
هنگامى چنان اتفاق افتاد كه حسنین (علیه السلام) سه روز هیچ چیزى از خوراكى نخورده بودند، از گرسنگى بى تاب شده ، از مادر چیزى طلب كردند. چون در خانه از جنس خوردنى چیزى نبود، هر دم ایشان را به بهانه اى تسلى داده كه جد بزرگوارتان مى آید و چیزى برایتان مى آورد. باز آنان زارى مى كردند، به حدى كه جناب فاطمه (سلام الله علیها) دلگیر شد و اشكش جارى گردید برخاسته قدرى سنگ ریزه جمع نمود، در دیگى كرد و بالاى آن آب ریخت ، سر دیگ را پوشانیده ، آتش در زیر آن روشن كرد تا جوش آمد و به فرزندان دلبندش فرمود اى جانان مادر! اینك صبر كنید، طعام بار كرده ام ، هنوز پخته نشده است .

ایشان بیرون مى رفتند و بعد از زمانى مى آمدند و به مادر مى گفتند اگر آن پخته است جهت ما بیاور. آن بانو مى فرمود هنوز خام است ، ساعتى صبر كنید تا پخته شود.

امام حسن (علیه السلام) بر سر دیگ رفته و سرپوش را برداشت و گفت  اى مادر! اگر پخته یا خام ، قدرى براى ما بردار تا بخوریم

فاطمه (سلام الله علیها) كاسه برداشت و فرمود عجب كه پخته باد. چون بر سر دیگ آمد طعامى در كمال خوبى و خوشبویى است . پس بیرون آورد و نزد آنان نهاد. آنان مشغول خوردن شدند. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وضو تازه نمود شكر به جاى آورد و بعد از آن در وقت ضرورت چنان مى كرد.

چون این خبر به پیامبر رسید، فرمود الحمدلله ، تو اى فاطمه چنان هستى كه در ذریه انبیاء و اولیاء سابق بوده (397).

10.چرخیدن دستاس
ابوصالح مؤ ذن در فضایل و مناقب حضرت زهرا(سلام الله علیها) نقل كرده است  میمونه ، همسر پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى گوید رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) مقدارى گندم به من داد و مرا نزد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرستاد تا آن را آرد كند و بعد براى باز گرفتن ، مرا سوى حضرتش فرستاد. دیدم حضرت ایستاده دستاس به خودى خود مى چرخد، قضیه را به پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) گفتم .

حضرت فرمود چون خداوند ضعف و ناتوانى فاطمه (سلام الله علیها) را مى دانست ، به دستاس دستور داد كه بچرخد و او به دستور خداوند مى چرخید.

11.حركت گهواره توسط فرشتگان
روایت است  آن حضرت گه گاهى در حال نماز كه بود، كودكش گریه مى كرد و مى دیدند گهواره حركت مى كند و فرشتگان آن را حركت مى دادند.

12.حرام بودن آتش بر فاطمه
روزى عایشه بر فاطمه (سلام الله علیها) وارد شد، در حالى كه آن حضرت براى حسن و حسین (علیه السلام) با آرد و شیر و روغن در دیگى غذاى حریره درست مى كرد. دیگ بر روى اجاق و آتش مى جوشید و بالا مى آمد و فاطمه (سلام الله علیها) آن را با دست خود هم مى زد.

عایشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بیرون آمده ، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت  اى پدر! من از فاطمه چیز شگفت آورى دیدم ، و آن این كه دست به درون دیگى كه بر روى آتش مى جوشید برده ، آن را به هم مى زد.

گفت  دختركم ! این را پنهان كن كه كار مهمى است .

این خبر به گوش پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) رسید، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپاس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود

همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى كنند. سوگند به آن كسى كه مرا به پیامبرى برگزید، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى رگ و پیوند فاطمه حرام كرده است ، فرزندان و شیعیان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه مقامى هستند كه آتش و خورشید و ماه از آنها فرمان بردارى كرده در پیش رویش جنیان شمشیر زده ، پیامبران به پیمان و عهد خود درباره او وفا مى كنند زمین گنجینه هاى خودش را تسلیم او نموده ، آسمان بركاتش را بر او نازل مى كند.

واى ، واى ، به حال كسى كه در فضیلت و برترى فاطمه شك و تردید به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خدا بر كسى كه شوهر او، على بن ابى طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه ، خود داراى جایگاهى است و شیعیانش نیز بهترین جایگاهها را خواهند داشت . همانا فاطمه پیش از من دعا مى كند و شفاعت مى نماید و شفاعتش مى نماید و شفاعتش على رغم میل كسانى كه با او مخالفت مى كنند، پذیرفته مى شود.

13.مائده آسمانى
زمخشرى (401) در تفسیر خود، ذیل آیه كلما دخل علیها زكریا(402) از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل مى كند

در یكى از روزهاى قحطى مدینه كه گرسنگى طاقتم را برده بود، زهرا برایم طبقى از غذا فرستاد، غذا را گرفته و به خانه زهرا درآمدم ، او را صدا زدم ، آمد و پارچه از روى طبق كنار زد. دیدم پر از گوشت و نان است . تعجب كردم و دانستم كه این مائده هاى آسمانى است . به زهرا گفتم  این از كجاست ؟ جواب داد از جانب خداى سبحان ، او هر كه را بخواهد بى حساب روزى دهد.

اشك شوق بر دیدگان رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) دوید؛ آن گاه فرمود حمد خدایى را كه تو شبیه مریم قرار داد. و سپس على و حسن و حسین – علیهم السلام – و تمامى همسرانش را فرا خواند و همه از آن خوردند و سیر شدند، در حالى هنوز غذاها باقى بود.

فاطمه (سلام الله علیها) براى تمامى همسایگانش هم از آن فرستاد. آن روز گرسنگان مدینه همه به بركت كرامت زهرا(سلام الله علیها) سیر شدند.

14.هدیه خداوند به فاطمه
ابن عباس مى گوید روزى در حضور پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشسته بودم ؛ على ، فاطمه ، حسن و حسین (علیه السلام) نیز در پیش روى حضرت قرار داشتند.

در این هنگام جبرئیل نازل شده ، سیبى براى حضرت آورده و بدان وسیله به رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) تحیت گفت . حضرت آن سیب را به على بن ابى طالب (علیه السلام) هدیه كرد. على (علیه السلام ) آن را بوسیده ، ضمن تشكر از پیامبر آن را به حضرت برگردانید. حضرت آن را حسن (علیه السلام) هدیه كرد. حسن (علیه السلام) نیز ضمن ابراز تشكر آن را بوسیده ، بار دیگر به حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) برگردانید.

بار دیگر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) آن را به على بن ابى طالب (علیه السلام) داد. حضرت تحیت گفته ، همین كه خواست به حضرت برگرداند، سیب از بین انگشتانش به زمین افتاد و دو نیم شد و نورى از آن درخشید كه تا آسمان اول بالا رفت . در این هنگام دیدم كه بر آن سیب نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم» این هدیه است از خداوند متعال به محمد مصطفى ، و على مرتضى ، و فاطمه زهرا، و حسن و حسین ، نوادگان رسول خدا، و نیز امانى است از براى دوستداران آنها در روز قیامت از آتش .

15.درود حوریان بهشت بر فاطمه
سلمان فارسى مى گوید به خانه فاطمه (سلام الله علیها) رفتم ، فرمود بعد از وفات رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) به من ستم روا داشتند. سپس به من فرمود بنشین . پس نشستم . به من گفت  دیروز نشسته بودم و درب خانه نیز بسته بود، و من در مورد قطع شدن وحى از ما و منصرف شدن ملایكه از منزل ما بعد از وفات پیامبر، فكر مى كردم كه ناگهان درب خانه بدون این كه كسى از ما آن را باز كند، مفتوح شد و سه تن از حوریان بهشت وارد خانه شدند و گفتند ما از حوریان ((دارالسلام )) هستیم ، پروردگار عالمیان ما را به سوى تو فرستاده و ما مشتاق تو بودیم اى دختر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ).

به یكى از آنان ، كه گمان مى كنم از همه آنان كهنسال تر بود، نامت چیست ؟

گفت  من ((مقدوره )) هستم و براى ((مقداد بن اسود)) آفریده شده ام .

به دومى گفتم  نامت چیست ؟

گفت  من ((ذره )) هستم و براى ((ابوذر)) آفریده شده ام .

و نام سومى را پرسیدم ؟

گفت  ((سلمى )) هستم و براى ((سلمان )) خلق شده ام .

فاطمه (سلام الله علیها) ادامه داد آنها طبقهایى را بیرون آوردند كه در آن خرماهایى ، مانند نان شكرى بود و رنگش از برف سفیدتر و بویش از مشك ، خوش بوتر بود. من سهم تو را نگه داشتم (چون تو از ما اهل بیت هستى ) با آن افطار كن و فردا هسته اش را برایم بیاور.

سلمان گوید خرما را گرفتم و رفتم . از مقابل هر جماعتى كه مى گذشتم مى گفتند تو مشك دارى ؟ پس با آن افطار كردم و هسته اى در میان آنها نیافتم . فرداى آن روز نزد فاطمه (سلام الله علیها) رفتم و گفتم  اى دختر رسول خدا! در میان آنها هیچ هسته اى نیافتم .

فرمود اى سلمان ! آن خرما از نخلى است كه خداوند در بهشت به خاطر كلامى كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) به من یاد داده ، براى من غرس نموده است .

16.نفرین فاطمه بر دشمن امام حسین
روایت كننده گوید مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش كور بود، با حالتى رقت آور فریاد مى زد رب نجنى من النار؛ خدایا، مرا از آتش ، نجات بده شخصى به او گفت  از براى تو مجازاتى باقى نمانده، در عین حال مى گویى خدایا، مرا از آتش نجات بده ؟!

گفت  من در كربلا بودم ، وقتى كه حسین (علیه السلام) كشته شد، شلوار و بند شلوار گران قیمتى را در تن آن حضرت دیدم ، با توجه به این كه همه لباسهایش را غارت كرده بودند فقط همین شلوار مانده بود. دنیاپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قیمتى شلوار را در آورم . به طرف پیكر حسین (علیه السلام) نزدیك شدم ، تا خواستم آن بند را بیرون بكشم . دیدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد، نتوانستم آن بند را بیرون آورم ، دیدم آن حضرت دست چپش را بلند كرد و روى آن بند نهاد. هر چه كردم ، نتوانستم دستش را از روى بند بردارم . دست چپش را نیز بریدم ، باز تصمیم گرفتم كه آن بند را بیرون آورم .

صداى ترس آور زله اى را شنیدم . ترسیدم و كنار رفتم و در همان جا (شب ) كنار بدنهاى پاره پاره شهدا خوابیدم .

ناگاه در عالم خواب دیدم كه گویا حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) همراه على بن ابى طالب (علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آمدند و سر امام حسین (علیه السلام) را در دست گرفته اند. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آن را بوسید، سپس فرمود پسرم ! تو را كشتند، خدا آنها را كه با تو چنین كردند، بكشد.

شنیدم كه امام حسین (علیه السلام) در پاسخ فرمود شمر مرا كشت ، و این شخص كه در این جا خوابیده ، دستهایم را قطع كرد

فاطمه (سلام الله علیها) به من رو كرد و گفت  خداوند دستها و پاهایت را قطع كند و چشمهایت را كور نماید و تو را داخل آتش نماید.

از خواب بیدار شدم ، دریافتم كه كور شده ام و دستها و پاهایم قطع شده ، سه دعاى فاطمه (سلام الله علیها) به استجابت رسیده و هنوز چهارمى آن (یعنى ورود در آتش ) باقى مانده ، این است . مى گویم  خدایا مرا از آتش نجات بده

كراماتى از فاطمه زهرا(سلام الله علیها.

17.از كرامت فاطمه به ام ایمن
وقتى كه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) رحلت كرد، ((ام ایمن )) قسم خورد كه در مدینه نماند؛ چون طاقت نداشت جاى خالى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را مشاهده نماید. لذا به سوى مكه رفت و در میان راه به تشنگى شدیدى دچار شد. دستهاى خود را به سوى آسمان بالا برد و گفت :

پروردگارا! من خدمتگزار فاطمه (سلام الله علیها) هستم ، مرا از عطش ، مى میرانى ! آنگاه خداوند از آسمان سطلى پایین فرستاد. ام ایمن از آن نوشید و هفت سال به غذا و آب ، نیازى پیدا نكرد. در روزهاى بسیار گرم ، مردم ، او را به زحمت مى انداختند، ولى اصلا تشنه نمى شد(408).

.نتیجه توسل به فاطمه
حدود چهل سال قبل در كرمان یكى از علماى وارسته و متعهد به نام آیت الله میرزا محمد رضا كرمانى ((متوفى سال 1328 شمسى )) زندگى مى كرد. در آن زمان ، بازار فرقه ضاله ((شیخیه ))رواج داشت .

آیت الله كرمانى ، واعظ محقق آن زمان سید یحیى یزدى را به كرمان دعوت كرد، تا به وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهیهاى فرقه شیخیه آگاه كند و در نتیجه جلو گسترش آنها را بگیرد.

مرحوم سید یحیى واعظ یزدى ، این دعوت را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگرى خود، این گروه ضاله را رسوا ساخت ؛ به طورى كه تصمیم گرفتند با نیرنگى مخفیانه او را به قتل برسانند. آن نیرنگ مخفیانه این بود:

شخصى از آنها به عنوان ناشناس از او دعوت كرد كه فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه براى منبر رفتن برود.

او قبول كرد، دعوت كننده با عده اى به خدمت سید یحیى واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانى بردند، ولى بعد معلوم شد كه ایشان را به خارج شهر به باغى برده و از منبر و روضه خبرى نیست . كم كم احساس خطر جدى كرد و خود را در دام مرگ شیخیه دید، آن هم در جایى كه هیچ كس از وضع او مطلع نبود.

سید یحیى واعظ، در آن حال به جده خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) متوسل گردید. گویا نماز استغاثه به آن حضرت را خواند و در سجده نماز گفت : یا مولاتى یا فاطمة اغیثینى ؛ اى سرور من ، اى فاطمه ! به من پناه بده و به فریادم برس .

خطر لحظه به لحظه نزدیك مى شد. سید یحیى واعظ دید گروه دشمن به او نزدیك شدند و خود را آماده كرده اند و چیزى نمانده بود كه به او حمله كرده و او را قطعه قطعه نمایند.

در این لحظه حساس ناگهان غرش تكبیر و فریاد مردم را شنید كه باغ را محاصره كرده اند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخیها، آنها را تار و مار كردند و مرحوم سید یحیى را نجات داده با احترام همراه خود در كنار حضرت آیة الله میرزا محمد رضا كرمانى به شهر و منزل آیة الله كرمانى آوردند.

سید یحیى واعظ از آیة الله كرمانى پرسید: شما از كجا مطلع شدید كه من در خطر نیرنگ مخفیانه شیخیه قرار گرفته ام و مرا از خطر حتمى نجات دادید؟

آیة الله كرمانى فرمود: من در عالم خواب حضرت صدیقه طاهره ، زهراى اطهر (سلام الله علیها) را دیدم ، به من فرمود: شیخ محمد رضا! فورا خودت را به پسرم ((سید یحیى )) برسان و او را نجات بده كه اگر دیر كنى ، كشته خواهد شد.

19.سوگند دادن امام رضا به جان فاطمه
دو برابر، یكى نیكوكار و دیگرى بد رفتار بود كه مردم از دست و زبان آن برادر بد، ناراحت بودند و به برادر دیگرش شكایت مى كردند؛ تا این كه برادر نیكوكار قصد زیارت حضرت رضا (علیه السلام) به همراه جماعتى داشت .

برادرى هم كه بد بود، همراه با زائران حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) قصد رفتن به مشهد را كرد. ولى طبق عادت همیشگى اش زوار امام رضا(علیه السلام) را اذیت مى كرد، تا در یكى از منزلهاى وسط راه مریض شد و از دنیا رفت . همه از فوت او خوشحال شدند، ولى برادر خوب به خاطر غیرت برادرى ، او را غسل و كفن كرد و همراه خود آورد و در حرم امام هشتم (علیه السلام) طواف داد و دفن كرد.

شب شد در عالم رؤ یا برادر را در باغى بسیار مجلل با لباسهاى استبرق در كمال شادى و نعمت دید. پرسید: چه شد كه به این مرتبه و مقام رسیدى ؟ تو كه داراى اعمال نیك نبودى . گفت : اى برادر وقتى قبض روح شدم ، جانم را به سختى گرفتند، هنگام غسل ، آب براى من آتش ، و كفن پاره اى از آتش حتى مركب من آتش و دو ملك هم با عمود آتشین مرا عذاب مى كردند. تا به صحن مطهر حضرت رضا (علیه السلام) كه رسیدیم ، آن دو ملك دور شدند و عذاب از من برداشته شد. همین كه مرا وارد حرم كردند، دیدم حضرت رضا (علیه السلام) بر بلندى نشسته اند و توجه به زوار خود دارد. من از حضرتش درخواست شفاعت كردم .

پوزش طلبیدم ، به من عنایتى نفرمودند. همین كه مرا بالاى سر حضرت بردند، پیرمرد نورانى دیدم ، به من فرمود: برو از حضرت طلب شفاعت كن ، و الا اگر تو را از این حرم بیرون ببرند، همان عذاب است . گفتم : اى پیرمرد، من از امام رضا(علیه السلام) كمك طلبیدم ، حضرت اعتنایى نكردند. فرمود: ((او را به حق مادرش زهرا(سلام الله علیها) قسم بده )) كه هرگز از در خانه اش رد نخواهى شد. این مرتبه كه امام رضا (علیه السلام ) را به حق مادرش زهرا (سلام الله علیها) قسم دادم ، آن دو ملایكه عذاب رفتند و دو فرشته رحمت آمدند، مرا به این مقام و نعمت رسانیدند.

20.نجات فرزند بنا
در حال طواف مردى را دیدم كه دامن كعبه را گرفته : و هو یستغیث و یبكى و یتضرع ؛ گریه كنان در حال تضرع و استغاثه بود.

از او پرسیدم : چرا این قدر ناراحتى ؟

گفت : از بنایانى هستم كه منصور مرا به ساختن عمارت بغداد وادار كرد. جریانى برایم پیش آمد كه امیدوارم تا زنده ام ، براى احدى نگویى . شبى منصور مرا طلبید و گفت : این شصت نفر فرزندان على (علیه السلام) را باید تا صبح در وسط دیوار بگذارى و من پنجاه و نه نفر آنها را در میان ستونها قرار دادم . آخرین نفر آنان ، دیدم پسرى است مانند قرص ماه ، نور از صورتش متصاعد است ، و هنوز در چهره اش مویى نروییده و دو قطعه گیسوانى دارد كه روى دو كتف او قرار گرفته است ، و مانند زن بچه مرده اشك مى ریزد و ناله مى كند. از او جریان حال را پرسیدم . فرمود: براى كشته شدن خود گریه نمى كنم ، گریه ام براى این است كه مادر پیرى دارم كه جز من فرزندى ندارد، یك ماه بود كه مرا در خانه حبس كرده بود، هرگاه مى خواست به خواب رود تا دست بر گردن من نمى انداخت ، به خواب نمى رفت . مى بایست یك دستش در زیر سر من و دست دیگرش ‍ روى سینه من باشد.

گهى یك دست او زیر سر من                                نوازش داد روح و پیكر من

گهى بر گردنم افكنده دستش                   به تسكین دل شعله ور من

تا دیروز مادرم از خانه برون رفت ، من هم از خانه بیرون آمدم . ماءموران خلیفه مرا گرفتند و به این جا آوردند. گریه ام براى این است كه بر خلاف گفته مادرم عمل كردم و او را ناراحت ساختم . او اكنون از وضع من خبر ندارد و نمى داند بر سر من چه آمده است ؟ از خدا براى خود و مادرم صبر طلب مى كنم .

تا این سخنان را از زبان این غلام شنیدم ، گفتم واى بر حال تو، به خاطر به چنگ آوردن دنیا، عذاب آخرت را براى خود خریدى . تصمیم گرفتم براى رضاى خدا كار نیكى به جاى آورم ، نزد فرزندم آمدم و قضیه را با او در میان گذاشتم و به او گفتم : اى پسرم ! تو را به جاى او در میان دیوار بگذارم ، به طورى كه آزارى به تو نرسد و شبانه بدون شك تو را بیرون خواهم آورد.

گفت : اى پدر! آنچه مى خواهى انجام بده ، من هم در این جهت صبر خواهم كرد.

بالاخره گیسوان آن غلام علوى را بریدم و صورتش را با سیاهى ته دیگ سیاه كردم و لباس كهنه بچه بنایان را به او پوشاندم و پسر خود را در میان دیوار گذاشتم و آن غلام علوى را در گوشه اى پنهان كردم . گفتم : در این مكان باش تا شب تو را به منزلت برسانم . ولى من از دو جهت ناراحت بودم : یكى اگر منصور مطلع شود با من چه خواهد كرد و دیگر اگر همسرم ، سراغ فرزندم را بگیرد چه جواب دهم ؟ غرض در یك حالت بى هوشى افتاده بودم .

ناگهان دیدنم كنیزم مرا صدا مى زند كه شما را در خانه مى خواهند. به كنیز گفتم : برو ببین كوبنده در كیست ؟

كنیزم رفت و در مراجعت گفت : كوبنده در مى گوید: من فاطمه ، دختر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) هستم ، به مولاى خود بگو بیاید و پسرش را بگیرد و فرزند ما را به ما رد كند.

آمدم در خانه پسرم را بدون هیچ گونه صدمه و ناراحتى ، تحویل گرفتم و جوان علوى را به او واگذار كردم .

سرانجام توبه كردم و از شهر فرار نمودم و منصور وقتى از حالم باخبر شد، به تعقیب من پرداخت و تمام اموالم را تصاحب كرد.

21.توسل امام باقر به فاطمه
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) هر گاه تب طاقتش را مى ربود، آب خنكى طلب مى كرد و وقتى كه آب به دستش مى رسید و جرعه اى از آن را مى نوشید، لحظه اى از نوشیدن باز مى ماند و سپس با صداى بلند به حدى كه بیرون خانه نیز شنیده مى شد از ته دل مادرش زهرا (سلام الله علیها) را صدا مى كرد و مى فرمود: ((فاطمه ! اى دختر رسول خدا)). و بدین گونه خود را از سور تب تشفى مى داد و بر خویش مرهمى مى نهاد و جان و روح خود را با یاد محبوب و توسل به آن حضرت آرام و عطر آگین مى نمود.

22.توسل امام جواد به فاطمه
امام جواد (علیه السلام) هر روز هنگام زوال به مسجد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) رفته و پس از سلام و صلوة بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) به سراغ خانه مادرش زهرا (سلام الله علیها) كه در همان نزدیكى قبر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) است مى رفت و كفشها را در آورده و با نهایت ادب و خضوع داخل خانه شده و در آن جا نماز و دعا مى خواند و دقایقى طولانى به عبادت مشغول مى شد. و هرگز دیده نشد به زیارت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم ) برود و سراغ مادرش را نگیرد.

و نیز از زیارت جامعه مى توان به علاقه و احترام فراوان آن حضرت به مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پى برد(414).

23.توسل ابوطالب به فاطمه
قبل از تولد على (علیه السلام) در مكه زله شدیدى رخ داد، به طورى كه سنگهاى بزرگ از كوه بلقیس جدا شده و به پایین پرتاب مى شد. حضرت ابوطالب (علیه السلام) بر بلندى آمد و گفت : الهى و سیدى اسئلك بالمحمدیة المحمودة و بالعلویة العالیة و بالفاطمیة البیضاء الا تفضلت على اهل التهامة بالرحمة و الراءفة .

پس همان زمان زمین آرام گرفت و مردم آن كلمات را حفظ كرده و در شداید و بلاها مى خواندند، ولى جهت آن را نمى دانستند.

منبع: ۳۶۰ داستان از فضایل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)

برچسب ها: حضرت زهرا کرامات معجزات
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد









جان مادر! چند روزی چهره پوشیدی ز من 
از چه می‌پیچی به خویش و ساکتی؟ حرفی بزن! 

دخترم! از دردِ مادر با پدر چیزی مگو! 
با علی از داستان میخ در چیزی مگو! 

جان مادر! روگرفتی دست بر پهلو چرا؟ 
فاش برگو نیست در فرمان تو بازو چرا؟ 

دخترم! جای غلاف تیغ را تو دیده ای 
آفرین بر تو که حتی از حسن پوشیده ای 

جان مادر! بیشتر از ما چرا گرید حسن؟ 
او چه دیده بین کوچه که ندیده چشم من؟ 

دخترم! از ماجرای کوچه تا هستم نپرس! 
زین سخن صرف‌نظر کن از برادر هم نپرس!

چشم مادر! پس به من از چادر خاکی بگو! 
ماجرای چادر خاکی و هتاکی بگو! 

دخترم! چشمم سیاهی رفته و خوردم زمین 
مجتبی دستم گرفت و خانه آوردم؛ همین! 

جان مادر! گوشواره از چه بر گوش تو نیست؟ 
اشک می‌ریزی و جز خون‌جگر نوش تو نیست؟ 

دخترم! یک گوشواره بود بر گوشم، شکست 
گریه ام بر غربت بابای مظلوم تو هست 

جان مادر! پس چرا در نزد بابا ساکتی 
مخفی از او روز می‌نالی و شب‌ها ساکتی 

دخترم! مخفی‌ست تا روز قیامت درد من 
هم ز تو هم از پدر هم از حسین هم از حسن


غلام رضا سازگار 


مادر نگو که حال تو بهتر نمی شود 
بی گریه بعد تو شب ما سر نمی شود 

دیشب دوباره آن زن همسایه طعنه زد: 
این اشک ها برای تو مادر نمی شود 

گفتم: طبیب، مادرمان خوب می شود؟ 
با سر اشاره کرد که دیگر نمی شود 

مادر ببین برای خودم خانمی شدم 
دیگر غریب، بعد تو حیدر نمی شود 

داغ تو بُرد تاب پدر را اگر نه صد 
لشگر حریف فاتح خیبر نمی شود 

بی مرغ عشق خانه مان سرد و ساکت است
کوچه بدون یاس، معطر نمی شود 


عباس  




حضرت زهرا

چرا مادر نماز خویش را بنشسته می خواند؟! 
ز فضّه راز آن پرسیدم و گویا نمی داند! 

نفَس از سینه اش آید به سختی، گشته معلومم 
که بیش از چند روزی پیش ما، مادر نمی ماند! 

به جان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضّه! 
که دیده مادری از دختر خود رو بپوشاند؟! 

الهی! مادرم بهر علی جان داد، لطفی کن 
که جای او، اجل جان مرا یکباره بستاند! 

به چشم نیمْ باز خود، نگاهم می کند گاهی 
کند از چهره تا اشک غمم را پاک و نتواند! 

دلم سوزد بر او، امّا نمی گریم کنار او 
مبادا گریه من، بیشتر او را بگریاند! 

کنار بسترش تا صبحدم او را دعا کردم 
که بنشیند، مرا هم در کنار خویش بنشاند 

بسی آزار از همسایگانش دید و، می بینم 
دعا درباره همسایگانش بر زبان راند! 

چه در برزخ، چه در م، چه در جنّت، چه در دوزخ 
به غیر از وصف او، میثم » نمی خواند 

سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان، زینبی تری
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
الحق که خون فاطمه جوشیده در رگت
الحق که ماده شیری از اولاد حیدری
بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی
گفتی امام را  ز غریبی در آوری
گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست
چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری
کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد
معصومه ای و نایب زهرای اطهری
شمعی و در طواف تو پروانه های شهر
نور تو را گرفته همه خانه های شهر
مشهد اگرچه دل به قدوم تو بسته بود
قم بی قرار بر سر راهت نشسته بود
کوفه کجاست خاک خجالت به سر کند
زان دم که دست عمه ی سادات بسته بود
از راه دور آمده بود و غریب بود
از محنت فراق ، غریبانه خسته بود
با بالهای زخمی خود اوج میگرفت
جایی که آسمان و زمینش گسسته بود
القصه کوفه با دل زینب چه ها نکرد
پیشانی و نماز و دلش را شکسته بود
چشمش اگرچه بسته، ز بیداد خسته بود
دستش اگرچه خسته، به زنجیر بسته بود
معصومه ای و تاج سر خانه های شهر
آباد شد به یمن تو ویرانه های شهر
از ناقه سر برون کن و بین ازدحام را
این شور و شوق گفتن بانو سلام را
مأمون کجا و جاه ولیعهد فاطمه
داده خدا به مسندتان این مقام را
باران گل گرفته و فریاد میزند:
این شهر زیر هر قدمت احترام را
هم دختر امامی و هم عمه ی امام
هم خواهری ” چو زینب کبری ” امام را
با روضه هات بغض دل شهر پاره شد
داری بنا که زنده کنی یاد شام را
یاد حضور زینب و جشن یهودیان
یاد سر بریده و بزم حرام را
آباد بود اگرچه همه خانه های شهر
کارش کشید گوشه ی ویرانه های شهر
سید مصطفی فهری

  سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان، زینبی تری
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
الحق که خون فاطمه جوشیده در رگت
الحق که ماده شیری از اولاد حیدری
بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی
گفتی امام را  ز غریبی در آوری
گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست
چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری
کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد
معصومه ای و نایب زهرای اطهری
شمعی و در طواف تو پروانه های شهر
نور تو را گرفته همه خانه های شهر
مشهد اگرچه دل به قدوم تو بسته بود
قم بی قرار بر سر راهت نشسته بود
کوفه کجاست خاک خجالت به سر کند
زان دم که دست عمه ی سادات بسته بود
از راه دور آمده بود و غریب بود
از محنت فراق ، غریبانه خسته بود
با بالهای زخمی خود اوج میگرفت
جایی که آسمان و زمینش گسسته بود
القصه کوفه با دل زینب چه ها نکرد
پیشانی و نماز و دلش را شکسته بود
چشمش اگرچه بسته، ز بیداد خسته بود
دستش اگرچه خسته، به زنجیر بسته بود
معصومه ای و تاج سر خانه های شهر
آباد شد به یمن تو ویرانه های شهر
از ناقه سر برون کن و بین ازدحام را
این شور و شوق گفتن بانو سلام را
مأمون کجا و جاه ولیعهد فاطمه
داده خدا به مسندتان این مقام را
باران گل گرفته و فریاد میزند:
این شهر زیر هر قدمت احترام را
هم دختر امامی و هم عمه ی امام
هم خواهری " چو زینب کبری " امام را
با روضه هات بغض دل شهر پاره شد
داری بنا که زنده کنی یاد شام را
یاد حضور زینب و جشن یهودیان
یاد سر بریده و بزم حرام را
آباد بود اگرچه همه خانه های شهر
کارش کشید گوشه ی ویرانه های شهر

 

شاعر : سید مصطفی فهری

السّلام ای اسوه ی بانوی ایرانی سلام
ای شکوه ناب اِجلال مسلمانی سلام
در بیان وصفتان لوح و قلم شرمنده شد
بـرتـرین گلواژه ی آیات رحمانی سلام
کوچه باغ خلوت ذهن من از لطف شما
می شود با یک غزل غرق گُل افشانی سلام
چشمه ی فیض شما در کشور دل جاری است
زمـزمـی،یـا کـوثـر آیات قرآنی ؟سلام
ای شکوه وصفتان در لوح محفوظ خدا
زینت ارض و سما ، بانوی عرفانی سلام
تو کدامین آیه ی عشقی که من معنا کنم؟
عقل در دریای وصفت غرق حیرانی سلام
الگوی عفت تویی ای خواهر شمس الشموس
دختر موسی ابن جعفر نور یزدانی سلام
آمـدی ای عـالِـم اسـرار قـرآن فـاطـمـه
مــرحـبـا ای پـرتـو انوار سلام
من چه گویم در ثنایت تا ثناخوانت خداست؟
هر چه گفتم هر چه گویم برتر از آنی سلام
اصغر چرمی

با غصه های آل عبا گریه می کنی

در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما

می آیی و بدون صدا گریه می کنی

گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»

در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر

در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها

با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است

با غصه های آل عبا گریه می کنی

وحید محمدی


از لاله زار توحید آتش زبانه می زد 
گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد 

در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود 
گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را 
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد 

گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد 

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره 
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد 

وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت 
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد 

با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را 
از ناله ای که مادر در آستانه می زد 

این روزها که می دید موی مرا پریشان 
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد 

هنگام شرح این غم، از قلب زار (میثم) 
مانند خانه ی ما آتش زبانه می زد 

غلامرضا سازگار 
نخل 2 ص 209 


آیات بسیاری درباره امام زمان (عج) در قرآن وجود دارد. و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را مرتبط به امام زمان (عج) دانسته اند.[۱]
ما در این جا تنها به چند آیه به نقل از کتاب مهدی موعود، نوشته علامه مجلسی اشاره می کنیم.[۲]

سوره هود آیه ۸
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛ اگر عذاب را تا مدت معینى (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) بدانید روزى كه عذاب مى‏آید از آنها برداشته نمیشود، بلكه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میكردند خواهند دید.
از امیر المؤمنین روایت شده كه در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است كه سیصد و سیزده نفر می‌باشند.
امام صادق (ع) فرموده اند: این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او میباشند. كه برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنى ۳۱۳ تن میباشند).

سوره ابراهیم آیه ۵
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی‏ ذلِكَ لَآیاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ موسى را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى كفر درآورده بوادى نورانى ایمان رهبرى كند، و آنها را بروزهاى خداوندى متذكر گرداند كه در آن آیاتى است براى هر صبركننده شكرگزارى.
در خصال صدوق از امام باقر روایت نموده كه فرمود ایام اللَّه» سه روز است: روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت.

سوره انبیاء آیه ۱۰۵
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی اَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از كتب آسمانى سابق نوشتیم كه: زمین را بندگان صالح ما بارث میبرند.
و اینان قائم آل محمد و یاران او میباشند.

سوره حج آیه ۳۹
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ؛ بآنان كه ستم دیده‏اند اگر پیكار كنند، اجازه جنگ داده شده و خداوند قدرت بر یارى آنها دارد.
ابن ابى عمیر از عبد اللَّه بن مسكان از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت كرده كه فرمود: او قائم آل محمد است كه براى خون- خواهى حسین علیه السّلام قیام میكند.

سوره صف آیه ۸
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛ مى‌‏خواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش كنند ولى خدا كامل‏ كننده نور خویش است، اگر چه كافران را ناخوش آید.
از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام معنى آیه یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ را پرسید، حضرت فرمود: مقصود دوستى امیر المؤمنین علیه السّلام است وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنى خداوند امامت را بآخر میرساند بدلیل آیه شریفه: الذین فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا كه مقصود از نور همان امام است. محمد بن فضیل میگوید: عرض كردم: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ» یعنى چه؟ فرمود: یعنى خداوند به پیغمبرش دستور داد كه وم دوستى جانشین خود امیر المؤمنین» را به مردم اعلام كند، و دوستى وصى پیغمبر دین حق» است.
عرض كردم لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنى خداوند بهنگام ظهور قائم ما دین حق را بر همه ادیان باطله پیروز می‌گرداند. چنان كه خود فرموده: وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنى خداوند نور خود را با ولایت قائم آل محمد تمام میكند وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» یعنى هر چند دشمنان على این را نخواهند. عرض كردم: اینكه میفرمائى تنزیل و ظاهر معنى قرآن است! فرمود: آرى آنچه كه گفتم تنزیل و ظاهر معنى قرآن است.

سوره ملک آیه ۳۰
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ؛ مَعِینٍ اى پیغمبر! بمردم بگو: بمن بگوئید: اگر آبى كه در دسترس دارید در زمین فرو رود كیست كه آب روان براى شما بیاورد؟.
از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت است كه فرمود: مائكم» یعنى (ابوابكم) كه ائمه هستند و ائمه ابواب (ودرهاى رحمت الهى) میباشند فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» یعنى كیست كه علم امام را براى شما بیاورد؟ (و آن درها را بروى شما بگشاید)؟

سوره صف آیه ۹ و سوره توبه آیه ۳۳
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ خدا فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها غالب شود. هر چند مشركین نخواهند.
راوی می گوید: از امام هشتم از آیه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ . سؤال كردم. فرمود هنوز موقع تأویل این آیه نرسیده است گفتم: قربانت گردم! كى موقع آن فرا میرسد؟ فرمود؟ ان شاء اللَّه هنگامى كه قائم قیام كند و چون قیام كند هر جا كافر و مشركى باشد، ظهور او را ناخوش دارد تا جایى كه اگر كافرى در دل سنگى پنهان شود سنگ صدا میزند اى مؤمن! كافرى یا مشركى در من پنهان شده او را بكش. خداوند او را بیرون مى‏آورد و یاران قائم او را بقتل می‌رسانند.
و هم در آن كتاب از ابن عباس روایت نموده كه وى در باره آیه لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ گفت: این در زمانى است كه تمام یهودیان و نصارى و پیروان هر كیشى بدین حنیف اسلام بگروند و گرگ و میش و گاو و شیر و انسان و مار از جان خود ایمن باشند، موقعى كه دیگر موش انبانى را پاره نمیكند وقتى كه حكم جزیه گرفتن از اهل كتاب ساقط مى‏شود و هر جا صلیبى است شكسته میگردد و خوگها معدوم مى‌‏شود و این بهنگام قیام قائم آل محمد خواهد بود.

سوره نور آیه ۵۵
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً؛ خداوند بكسانى- كه از شما ایمان آورده و عمل صالح پیشه ساخته‏اند وعده داده كه آنها را در زمین نماینده خود گرداند چنان كه همانند آنها را سابقا خلیفه كرد. و ثابت میدارد دین‏ آنها را كه براى آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل بأمن كنیم و اینان هیچ گاه بمن شرك نیاورند.
در غیبت شیخ روایت میكند كه این آیه نیز در باره مهدى موعود و یاران او نازل شده.

سوره قصص آیه ۵
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ و ما بر آن هستیم كه بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
در غیبت شیخ از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت میكند كه در تفسیر این آیه فرمود: اینان كه در زمین ضعیف گشته‏اند آل پیغمبرند كه خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.

[۱]. جلد پنجم از كتاب معجم احادیث امام مهدی.
[۲]. مهدی موعود، علامه مجلسی، باب پنجم کتاب.

مهدی سرت سلامت این چندمین غم است

این چندمین مصیبت این قرن مبهم است

 
دنیا به انتهای خط خود رسیده آه

گر آسمان بگرید از این ماجرا کم است
 

روی غرور غیرت ما خنج می‌کشند

حرمت شکستن اوج هیاهوی آدم است
 

ما زنده‌ایم و باز معاویه، عمر و عاص.

بر نیزه نقش تاشده‌ی فخر عالم است
 

ما زنده‌ایم و خانه‌ی زهرا دوباره سوخت

ما زنده‌ایم و شانه تو کوه ماتم است
 

کی می‌رسی به داد زمین اتفاق سبز

ای انتقام سرخ که بغضت محرم است

 
ای روح مهربان عدالت ظهور کن

پشت جهان از آتش نمرودها خم است

 
دست از شکوه دامنت ای گل نمی‌کشیم

آقا سرت سلامت این رشته محکم است

نگاه رحمتت بر ماست؛ می‌دانم که می‌آیی

ز اشک دوستان پیداست؛ می‌دانم که می‌آیی

گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا

تو تنها و علی تنهاست می‌دانم که می‌آیی

به گوش شیعه از پشتِ در آتش‌زده گویی

صدای نالۀ زهراست می‌دانم که می‌آیی

به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان
 
زمان، هر روز عاشوراست، می‌دانم که می‌آیی

هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی

به گوش زینب کبراست، می‌دانم که می‌آیی

به یاد آب‌آب تشنگان، چشم محبانت
 
ز اشک و خون دل دریاست، می‌دانم که می‌آیی

هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد

به چشم خون‌فشان ماست می‌دانم که می‌آیی
 
 تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی
 
شرار آتش دل‌هاست می‌دانم که می‌آیی

به خون پاک مظلومانِ عالم می‌خورم سوگند

که مهدی مصلح دنیاست می‌دانم که می‌آیی

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
 
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
 
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
 
گریه  فراق گریه فراق  این چه رسمی است؟
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
 
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
 
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن . بس است
 
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
 
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
 
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
 
باشد قبول می روم امّا دعای تو .
. در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
 
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
 
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
 
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ

است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد

ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد

حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون
خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد

آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟
دل من آمده در صحن تو جا میخواهد

است , بیا حال مرا بهتر کن

فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن

این اگر مقصد تو کرببلاست

نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن

گذر عمر منه بی سرو پا بر تو نخورد

عزم دیدار مرا در نفس آخر کن

عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا

فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن

چِقَدَر نام تو بردم به زبانم , یک بار

تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن

سهم من از تو فراق تو شده غم دارم

منّتی بر سر من نِه ,تو غمم کمتر کن

عاشق کرببلا ,عاشق دیدار توأم

هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن

کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است

سختی راه , بر این خسته تو راحت تر کن

روضه ی جدّ غریبت باز است

باز روضه تو نخوان , فکر دل مادر کن

مادری کز تَه گودال صدا زد ,ای شمر

خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن…

…خنجرت را بکشی , حنجر من می سوزد

فکر بد حالی من , نزد گل پرپر کن

من نه , اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر

فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن

پیش زینب , به حسینم نزن انقدر لگد

بدنش ریخت بِهم , رحم بر این پیکر کن

فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش

لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن

عصرغارت شده , رحمی تو به ناموس علی

رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن

عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین

صبر کن , فکر خودت شمر,در آن م کن

شاعر:مجتبی دسترنج (ملتمس)

تنهاترین غریب کجایی ظهور کن

ای بهترین حبیب کجایی ظهور کن

 

آقا بیا دوباره حوالی قتلگاه

پیچیده بوی سیب کجایی ظهور کن

 

بر سینه ی حسین نشسته هنوز هم

این شمر نانجیب کجایی ظهور کن

 

داری شبیه فاطمه ها گریه می کنی

بر گونه تریب . کجایی ظهور کن

 

بر روی دست باد سوار است روی نی

زلفی که شد خضیب کجایی ظهور کن

 

با جامه های پاره به بازار می رود

این عترت غریب کجایی ظهور کن

 

این خاک، کربلاست و هر روز جاری است

این قصّه ی عجیب کجایی ظهور کن .

وحید محمدی

با غصه های آل عبا گریه می کنی

در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما

می آیی و بدون صدا گریه می کنی

گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»

در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر

در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها

با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است

با غصه های آل عبا گریه می کنی

وحید محمدی


همه جا بروم به بهانه تو 
که مگر برسم در خانه تو 

همه جا دنبال تو می گردم 
که تویی درمان همه دردم 

یا ابا صالح مددی مولا 

نشوم به جز از تو گدای کسی 
بی ولای تو من نکشم نفسی 

که تو لیلای من مجنونی 
همه هست من دلخونی 

یا ابا صالح مددی مولا 

اگرم نبود دل لایق تو 
نظری که دلم شده عاشق تو 

به خدا هستی همه هستم 
به تو دل بستم به تو دل بستم 

یا ابا صالح مددی مولا 

دل خود زده ام گره بر در تو 
چه شود که رسم بر محضر تو 

من نا قابل به تو دل بستم 
نکشی دامان خود از دستم 

یا ابا صالح مددی مولا 

همه درد و غمم، تو دوای منی 
تو صفای صفا، تو منای منی 

تو گل زیبای منی مهدی (عج) 
تو مه شبهای منی مهدی (عج) 

یا ابا صالح مددی مولا 



ای آفتاب زهرا عَجّل علی ظهورک 
تنهای شهر و صحرا، عجّل علی ظهورک 

گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی 
در دیده و دل ما، عجّل علی ظهورک 

بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت 
بی تو علی است، تنها، عجّل علی ظهورک 

نه طاقتی نه صبری، تا چند پشت ابری؟ 
ای مهر عالم آرا عجّل علی ظهورک 

دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است 
پا در رکاب بنما، عجّل علی ظهورک 

حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت 
الغوث یابن زهرا! عجّل علی ظهورک 

زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته 
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک 

خون دو دیده گوید، دست بریده گوید 
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک 

هم عمّه ها پریشان، هم جدّ توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک 

بر "میثمت" نگاهی، از لطف گاه گاهی 
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک 

غلام رضا سازگار 


الا که صاحب عزای تمام غم هایی 
دوباره فاطمیه آمده؛ نمی آیی؟ 

به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر 
تو را طلب کند این دیده های دریایی 

کجا سیاه، به تن کرده ای غریبانه 
کجا به سینه خود می زنی به تنهایی 

کجا شبیه علی سر به چاه غم بردی 
کجا شبیه علی روضه خوان زهرایی 

برای گریه به غم های مادرت آقا 
نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی 

شنیده ایم که گفتید روضه خوان باشیم 
به روی چشم؛ هرآنچه شما بفرمایی 

شنیده ایم زمین خورده است مادرتان 
در آن دمی که به در خورد ضربه پایی 

محمد بیابانی 




آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست.
 
خلاصهْ زندگی نامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن
كنیه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم كنیه حضرت پیامبر اكرم(ص) است. در روایات آمده است كه شایسته نیست آن حضرت را با نام و كنیه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):
مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 0 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.
ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):
وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)
پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
 
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید.
دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)
دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت
امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.
2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.
3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.
4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.
 
صورت و سیرت امام زمان حضرت مهدی (عج)
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و كشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش كشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش كم گوشت و اندكی متمایل به زردی  - كه از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشكین . عضلاتش پیچیده و محكم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شكوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حكمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اكنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكیه كند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گیتی جاری كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی كند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاكیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حكومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا كه حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق كسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار م و غاصب بیرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدی ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ ی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمین - مركز حكومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند .برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ كند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ تی و حكومتی ، جز حكومت حقه و ت عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام كند زمینی  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بیاموزند ، تا آنجا كه ن در خانه ها با كتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمركز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به كمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد . .مهدی ( ع ) فریاد رسی است كه خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنكه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدی ( ع ) و در حكومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر كسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان كند و دادگری او همه جا را بگیرد .
اصحاب و یاران
امام زمان حضرت مهدی (عج):
1. عثمان بن سعید عمروى (متوفاى سال 265 ق.).

2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).

3. حسین بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).

4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند كه در ایام غیبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتیب، واسطه میان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشكریان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشكیل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شده‏اند كه بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنین افراد بسیارى در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهره‏مند شده‏اند كه در این جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد:

1. اسماعیل بن حسن هرقلى.
2. سید محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سید عطوه علوى حسنى.
4. امیراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسین بن ابى بغل.
6. شریف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شیخ حر عاملى.
9. مقدس اردبیلى.
10. محمد تقى مجلسى.
11. میرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شیخ حسین آل رحیم.
14. ابوالقاسم بن ابى جلیس.
15. ابو عبداللَّه كندى.
16. ابو عبداللَّه جنیدى.
17. محمد بن محمد كلینى.
. محمد بن ابراهیم بن مهزیار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نیشابورى.

زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :
امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكیل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ایام غیبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از:

1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).

2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).

4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.).

5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).

6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).

7. راضى عباسى (322 - 329ق.).

8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور كند و قیام آزادى بخش وى فراگیر شود، برخى از سلاطین و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود مى‏آورند و برخى دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خیزند و پس از درگیرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانى از معصومین(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حدیثى را از امام محمد باقر(ع) بیان مى‏كنیم:

عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ على الدّینِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا یَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُ‏اللَّهِ عیسى بن مریم فیُصلّی خلفه.(1)

قیام كننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از براى او در نوردیده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دین‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نیاید. در روى زمین هیچ خرابى باقى نماند، مگر این كه آبادش كند و روح اللَّه، عیسى بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.




قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَری(علیه السلام):


1- پرهیز از جدال و شوخی
لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْكَ.»:
جدال مكن كه ارزشت میرود و شوخی مكن كه بر تو دلیر شوند.
(تحف العقول ص 486)

2- تواضع در نشستن
مَنْ رَضِیَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّی یَقُومَ.»:
هر كه به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

3- هلاكت در ریاست و افشاگری
دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِیَ یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْی وَ إِیّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَةِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَی الْهَلَكَةِ.»:
آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستی چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشی گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنی كنی و در پیریاست باشی، زیرا این دو، آدمی را به هلاكت میكشانند.

4- گناهی كه بخشوده نشود
مِنَ الذُّنُوبِ الَّتی لا تُغْفَرُ : لَیْتَنی لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِی النّاسِ أَخْفی مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَی الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانی كـه آمرزیده نشود ایـن است كه [آدمی ] بگوید: ای كاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.

5- نزدیكتر به اسم اعظم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَی اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلی بَیاضِها.»:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدیاش نزدیكتر است.

6- دوستی نیكان و دشمنی بدان
حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجّارِ.»:
دوستی نیكان به نیكان، ثوابست برای نیكان. و دوستی بدان به نیكان، فضیلت است برای نیكان. و دشمنی بدان با نیكان، زینت است برای نیكان. و دشمنی نیكان با بدان، رسوایی است برای بدان.

7- سلام نشانه تواضع
مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلی كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنی، سلام كردن بر هر كسی است كه بر او میگذری، و نشستن در پایین مجلس است.

8- خنده بیجا
مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانی است.

9- همسایه بد
مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأی حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأی سَیِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهای كمرشكن، همسایه ای است كه اگر كردار خوبی را بیند نهانش سازد و اگر كردار بدی را بیند آشكارش نماید.

10- پندی گویا و جامع
أُوصیكُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دینِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أَدَّی الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِیٌ فَیَسُرُّنی ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَیْنًا وَ لا تَكُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فی كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَی النَّبِیِّ(صلی الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلی رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقوای الهی و پارسایی در دینتان و تلاش برای خدا و راستگویی و امانتداری درباره كسی كه شما را امین دانسته ـ نیكوكار باشد یا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگی سفارش میكنم. محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)برای همین آمده است. در میان جماعت های آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت كنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یك از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته میشود: این یك شیعه است، و این كارهاست كه مرا خوشحال میسازد. تقوای الهی داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتی، تمام دوستی خود را به سوی ما بكشانید و همه زشتی را از ما بگردانید، زیرا هر خوبی كه درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدی درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در كتاب خدا برای ما حقّی و قرابتی از پیامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدی جز ما مدّعی این مقام نیست، مگر آن كه دروغ میگوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ كنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنید و شما را به خدا میسپارم، و سلام بر شما. (بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29)

11- اندیشه در كار خدا
لَیْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فی أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت كردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلكه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در كار خدا اندیشیدن است.

(تحف العقول، ص448)


12- پلیدی خشم
أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، كلید هر گونه شرّ و بدی است.

13- ویژگی های شیعیان
شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ اّاكِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَی الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْیِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پیروان ما، گروه های نجات یابنده و فرقه های پاكی هستند كه حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودی چشمه های حیات [منجیِ بشریّت] بعد از گدازه توده های آتش! پیش از ظهور برای آنان خواهد جوشید.

14- ناآرامی كینه توز 
أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
كینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

15- پارساترین مردم
أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَی الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترین مردم كسی است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترین مردم كسی است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم كسی است كه حرام را ترك نماید. كوشننده ترین مردم كسی است كه گناهان را رها سازد.
(تحف العقول ، ص 489)

16- وجود مؤمن
أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَی الْكافِرِ.»:
مؤمن برای مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.
(تحف العقول، ص489)

17- محصول اعمال
إِنَّكُمْ فی آجال مَنْقُوصَة وَ أَیّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ یَأْتی بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطیءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِكُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِیَ خَیْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِیَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر كاهنده و روزهای برشمرده ای دارید، و مرگ به ناگهان میآید، هر كس تخم خیری بكارد به خوشی بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّی بكارد به پشیمانی بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان برای اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر كه به خیری رسد خدایش داده، و هر كه از شرّی رهد خدایش رهانده.

- شناخت احمق و حكیم
قَلْبُ الأَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكیمِ فی قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حكیم در قلب اوست.

19- تلاش برای رزق مقدّر
لا یَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزیِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرایی
ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هیچ عزیزی حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذلیل گردد و هیچ ذلیلی به حقّ نیاویزد، مگر آن كه عزیز شود.


باز گیتی روشن آمد از جمال عسکری
ماه گردون شد خجل پیش هلال عسکری

موکب اجلال او چون شد پدید از گرد راه
محور آمد هر جلالی در جلال عسکری

هادی دین می‌برد دست دعا پیش خدا
چشم حق بینش چو می‌بیند جمال عسکری

من چه گویم در مقام و حسن این کودک که هست
منطق پیر خرد مات از کمال عسکری

تا تقرب بر خدا جویند خلق نُه فلک
روبد هر یک با مژه گرد نعال عسکری

عصمت زهرا عیان از چهره زیبای او
خصلت حیدر ببینی در خصال عسکری

رشک کوثر بُرد از لعل لب جان‌بخش او
ماه گردیده خجل از خط و خال عسکری

گلشن جاوید گردد هر زمین شوره‌زار
چون ببیند موکب فرخنده فال عسکری

دانش سرشار او تا کرد تفسیر کتاب
عالمی سیراب گردید از زلال عسکری

ثابت


هشتم ربیع الثانی ولادت با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه 8 ربیع الثانی سال 232 ق در مدینه متولد شد. مادر بزرگوارش حُدیث و پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام است. مرحوم اربلی می نویسد: اما اسمه فالحسن و کنیته ابومحمد و لقبه الخالص، نامش حسن و کنیه اش ابومحمد و لقبش خالص است.» و ابن شهر آشوب القاب آن حضرت را چنین بیان می کند: القابه: الصامت، الهادی، الرفیق، اّکی، السّراج، المضیی، الشافی، المرضیّ، الحسن العسکری. آن حضرت و پدر و جدش هر کدام در زمان خود ابن الرضانامیده می شدند. تنها فرزندش، پسر او(هم نام رسول خدا) بود و غیر از او فرزندی نداشت. ابن شهر آشوب درباره مدت عمر حضرت می نویسد: 23 سال با پدر و 6 سال در مقام امامت بود و در دوره امامتش با معتز (چند ماه) و بعد مهتدی و معتمد معاصر بود. و سرانجام در جمعه 8 ربیع الاول 260 ق به شهادت رسید.

فضلیت همراهی با اهل بیت

خاندان عصمت و طهارت اهلبیت علیهم السلام نور واحد و طینت واحد هستند. صفات و خصوصیات برجسته آنان بر کسی پوشیده نیست. در اینجا به گوشه ای از دریای معرفت امام حسن عسگری در این روز ولادت یازدهمین خورشید امامت اشاره می کنیم.

محمد بن حسن می گوید: به امام حسن عسکری علیه السلام شکایت کردم. سپس روایتی از امام صادق نامه ای نوشتم و در آن از فقر و ناداری خویش علیه السلام را به یاد آوردم که فضیلت همراهی با اهل بیت: فرموده بودند .امام عسکری را علیه السلام است.[1] که از ما بینش و آگاهی بخواهند. هر که به ما متوسل شود، او را حفظ می کنیم. کسی که ما را دوست بدارد، با دشمنان ما بهتر است. ما پناه کسانی هستیم که به ما پناهنده شوند و نور و روشنایی هستیم برای کسانی خودت گفتی: فقر همراه با ما اهل بیت، از ثروت با غیر ما بهتر است و کشته شدن در راه ما، از زندگی کردن انبوهی مرتکب شوند، به فقر مبتلا می کند و این را وسیله پاک شدن آنها قرار می دهد. همان طور که با در پاسخ نوشت: خدای تبارک و تعالی دوستان ما را وقتی گناهان در مراتب عالی بهشت با ما خواهد بود و کسی که از ما روی بگرداند، سرانجامش آتش است.

اهل معروف

ابوهاشم جعفری می گوید: از مولایم امام حسن عسکری علیه السلام شنیدم که فرمودند: برای بهشت دری است که آن را معروف» گویند. از آن در، تنها اهل معروف و نیکوکاران وارد می شوند». در دلم خدا را سپاس گفتم و از اینکه در برآوردن نیازهای مردم زحماتی را متحمل می شوم، شاد شدم. در این حال امام عسکری علیه السلام متوجه من شد و فرمود: آری، به کار خودت ادامه بده؛ زیرا اهل معروف در دنیا، همان اهل معروف در آخرت هستند. ای ابوهاشم، خداوند تو را از آنان قرار داده و به تو رحمت کرده است.[2]

دوران امامت

دوران امامت امام حسن عسكری(ع) دورانی حساس و متفاوت بود. امام از جوانی تحت نظر خلفای جورِ عباسی قرار داشت تا جایى كه از پانزده سالگی و در زمان حیات پدر بزرگوار خویش نیز به زندان برده شد. آن امام همام، به مقتضای زمان، رسالت خویش را به انجام می‏رساند و كار امامت را به پیش می‏برد. همچنین وظیفه‏ی سنگینِ آماده ساختن شیعیان برای امامت و غیبَت امام زمان، نیز بر عهده‏ی آن حضرت بود. یكی از مهم‏ترین كارهای امام حسن عسكری، همانند پدر و اجداد طاهرینَش، تربیت شاگرد و حفظ فقه تشیُّع و اندیشه‏ی ناب اسلام در برابر دشمنان و مخالفان بود تا آن جا كه بیش از ۲۶۰ نفر را از شاگردان آن امام نام برده‏اند. امام حسن عسكری(ع) در كنار كارهای علمی، مجموعه‏ای از تفسیر، روایات، معارف اسلامی و عقاید را نیز تألیف نمود كه تفسیر و مواعظِ قصار از آن جمله‏ اند.

اهم فعالیت های امام حسن عسگری علیه السلام

"مبارزه مستمر و دائمی" امام حسن عسکری (ع) با "انحراف و ظلم" دستگاه "جبار و مکار" بنی عباس و مجاهدت فداکارانه در "ترویج علم و دانش" و "راهنمایی دلسوزانه خواص" در تفسیر قرآن و و "تبیین معارف ناب اسلام" (که خود بخود مبین "انحراف فقهای درباری" و وابسته به بنی عباس و "اثبات نامشروع بودن" آن "دستگاه مکار" بود) و "هدایت جامعه" و حفظ "آخرین حجت خدا" از گزند دشمنان با نهایت "هوشمندی و زیرکی" و جا انداختن مساله مهم "رجوع مردم به نایب امام" ، حاوی درسهای فراوان "جهاد و مبارزه مدبرانه" آن اسوه تقوی و فضیلت برای آزادگان جهان است.

کلمات ناب امام عسکری علیه السلام

عبادت و تفکر در قدرت الهی

1.لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةُ الصّیامِ وَالصَّلاةِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فی امْرِاللّهِ».

عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست بلکه عبادت تفکر و اندیشه در قدرت بی منت های خداوند در امور مختلف می باشد.[3]

عوامل هلاکت انسان

2.إیّاکَ وَالاْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئاسَةِ، فَإنَّهُما یَدْعُوانِ إلَی الْهَلَکَ».

فرمود: مواظب باش از این که بخواهی شایعه و سخن پراکنی نمائی و یا این که بخواهی دنبال مقام و ریاست باشی و تشنه آن گردی، چون هر دوی آن ها انسان را هلاک خواهد نمود.[4]

حق و حقیقت

3.ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا أخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إلاّ عَزَ».

فرمود: حق و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزی ترک و رها نکرد، مگر آن که ذلیل و خوار گردید همچنین هیچ شخصی حق را به اجراء درنیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است.[5]

بهترین ذکر و امور روزانه

4.أکْثِرُوا ذِکْرَ اللهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ، وَ تَلاوَةَ الْقُرْآنِ، وَالصَّلاةَ عَلی النَّبی صلی الله علیه و آله و سلم، فَإنَّ الصَّلاةَ عَلی رَسُولِ اللهِ عَشْرُ حَسَنات». فرمود: ذکر و یاد خداوند متعال، مرگ و حالات آن تلاوت و تدبر قرآن و نیز صلوات و درود فرستاد بر حضرت رسول ـ و اهل بیتش علیهم السلام ـ را زیاد و به طور مکرر انجام دهید، همانا پاداش صلوات بر آن ها، ده حسنه و ثواب می باشد.[6]

انجام واجبات و ترک گناهان و شبهات

امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند:

5.أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ، أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ، أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوب.»[7]

پرهیزکارترین مردم آن کسی است که به هنگام شبهه توقف می ‌کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات را به پا دارد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک کند. مجاهدترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند.

شکر گزار نعمت الهی

6.لایَعْرِفُ النِّعْمَةَ إلاَّ الشّاکِرُ، وَلا یَشْکُرُ النِّعْمَةَ إلاَّ الْعارِفُ».

فرمود: کسی قدر نعمتی را نمی داند مگر آن که شکرگزار باشد و کسی نمی تواند شکر نعمتی را انجام دهد، مگر آن که اهل معرفت باشد.

تواضع و فروتنی

7.مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَالْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ».

فرمود: یکی از نشانه های تواضع و فروتنی آن است که به هر کس برخورد نمائی سلام کنی و در هنگام ورود به مجلس هر کجا، جا بود بنشینی.(نه آن که به زور و زحمت برای دیگران، جائی را برای خود باز کنی)[8]

خواسته بدِ مومن

8.ما أقبَحَ بِالمُؤمِنِ أن تَكونَ لَهُ رَغبَةٌ تُذِلُّهُ».

چه زشت است برای مؤمن كه خواسته‏ ای داشته باشد كه او را به خواری كشاند.[9]

خدا ترسی

9.مَن لَم یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَم یَتَّقِ اللَّهَ».

آن كه از مردم پروا نكند، از خدا نیز پروا نمی‏كند.[10]

پست و مقام

10.إیّاكَ و الإذاعَةَ و طَلَبَ الرِّئاسَةِ، فَإنَّهُما یَدعُوانِ إلَی الهَلَكَةِ».

از افشای اسرار و ریاست‏طلبی بپرهیز كه این دو [آدمی را] به هلاكت می‏كشانند.[11]

شب زنده داری مسیر رسیدن به خدا

11.إنَّ الوصولَ إلَی اللَّهِ سَفَرٌ لایُدرَكُ إلاّ بِامتِطاءِ اللَّیلِ».

وصال خداوند سفری است كه جز با مركب شب زنده‏داری به دست نمی‏آید.[12]

نعمتی بدون حسادت

12.التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلَیها».

فروتنی نعمتی است كه بر آن حسد نبرند.[13]

مرکب باطل

13.مَن رَكِبَ ظَهَر الباطِلِ نَزَلَ بِهِ دارَ النَّدامَةِ».

هر كه بر مركب باطل نشیند، در سرای پشیمانی فرودش آورد.[14]

دل با نشاط و ملول

14.إذا نَشِطَتِ القُلوبُ فأودِعُوها وإذا نَفَرَت فَوَدِّعوها».

دل چون در نشاط است (معرفت) را به آن واسپارید، و چون در گریز است آن را واگذارید.[15]

آب غسل و و ضو

15.مَن تعدّی فی طَهورِهِ كانَ كَناقِضِهِ».

هر كه در مصرف آب (وضو و غسل) زیاده‏ روی كند، مانند كسی است كه وضو و غسل خود را باطل كند.[16]

پی نوشت ها

[1] شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال(رجال کشی)، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، کنگره هزاره شیخ طوسی، 1348، ص 533؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 328؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 435.

[2] اعلام الوری، ج 2، ص 143 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، تصحیح محمدباقر بهبودی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1368، چ 3، ج 50، ص 258.

[3] مستدرک الوسایل، ج 11، ص 3، ح 12690

[4] بحارالانوار، ج 50، ص 296، ضمن ح 70

[5] بحارالانوار، ج 75، ص 374، ح 24

[6] بحارالانوار، ج 75، ص 372

[7] بحارالانوار، ج 75، ص 372، ح 9

[8] بحارالانوار، ج 75، ص 372، ح 9)

[9] تحف العقول، ص ۴۸۹.

[10] بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۳۶.

[11] تحف العقول، ص ۴۸۷.

[12] بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۳۷۹.

[13] تحف العقول، ص ۴۸۹.

[14] بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۳۷۹.

[15] بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۳۷۷.

[16] تحف العقول، ص ۳۶۳.

هر جا که خواهریست ، برادر همیشه هست
دنبال هر برادر ، خواهر همیشه هست
این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
تا مرو از مدینه ، مسیر محبت است
این جاده های نور معطر همیشه هست
معصومه زینب است و رضا جز حسین نیست
ترکیب های عشق برابر همیشه هست
با بودن شفیعه ، قیامت به کام ماست
گرچه هراس عرصه ی م همیشه هست
پیداست در حریم تو اجلال فاطمه
جاری به صحن های تو کوثر همیشه هست
باید که تو مراقبت از پهلویت کنی
دیوارهای کوچه و آن در همیشه هست
در ذهن پرنیانی اولاد فاطمه
آن خاطرات زخمی مادر همیشه هست
از وقتی آمدی تو به قم با قبیله ات
اطراف تو ولایی و یاور همیشه هست
تا که نسیم هست ، بوی زلف می رسد
بالاتر از سر همه یک سر همیشه هست
بازار داشت قم ، تو که آنجا نرفته ای .
در روضه ات اشاره به معجر همیشه هست ش

در مجلس عزای شما گریه می كنم

 امشب فقط برای شما گریه می كنم

 

 عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد

 در گوشه ی سرای شما گریه می كنم

 

 چون اشك بین روضه به هر درد مرهم است

 با نیت شفای شما گریه می كنم

 

 با بال های بی رمق اشك دیده ام

 در مشرق هوای شما گریه می كنم

 

 من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست

 دنبال رد پای شما گریه می كنم

 

 خواندم چگونه پیر شدی در جوانی ات

 دارم ز غصه های شما گریه می كنم

 

 عمری برای هجر پدر گریه كرده ای

 امشب منم به جای شما گریه می كنم



یوسف رحیمی: 

زندگی نامه حضرت معصومه

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست .

لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یك مادر هستند.

احتمالاً ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید كه در همان سنین كودكى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت
 در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این كه كسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود كه آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حكومت حیله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدین جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت كه از پشتیبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان كاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم كردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهرساوه» تا قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه موسى بن خزرج» بزرگ خاندان اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى كرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام بیت النور» هم اكنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است. 
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن كه دیدگان مباركش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بیرون شهر و به نام باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین كه قبر مهیا شد دراین كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیك آمدند و پس از خواندن نماز یكى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند. 
بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است. 
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این كه حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدین سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد

 

آن روز که در جانِ خلافت هَوس افتاد
این فتنه سرانجام به نامِ چه کَس افتاد ؟

دیروزِ علی را که کسی دست نمی یافت 
فردایِ علی بود که در دسترَس افتاد


وقتی عَلم افتاد عَلمدار هم افتاد
زهرا به زمین خورد علی از نفس افتاد

پشتِ درِ آن خانه که گُل پیرهَنش بود
از بُغضِ جهنَّم چه قدر خار و خَس افتاد

وقتی که رسید آتشِ مسمار به سینه
پهلویِ غزل درد گرفت از نفـس افتاد

بینِ در و دیوار پرستویِ مهاجر
با بال و پری خسته میانِ قفس افتاد

می خواست که آه از لبِ آیینه بگیرد
زهرا سِپر دردِ علی شد سِپـس افتاد

او فاطمه بود و به همین جـُرم رقیّه
با صورتِ نیلی شده اش از فرس افتاد

ابراهیم زمانی

گیرم که در درست شود سر چه می شود
سر را شکست عاقبت در چه می شود

گیرم دوباره حرمت این خانه حفظ شد
یک عمر جای خالی مادر چه می شود

گیرم تمام شهر پشیمان شوند زود
آخر تقاص خون برادر چه می شود

گیرم غدیر را همه از یاد برده اند
شان نزول سوره ی کوثر چه می شود

اینجا کسی نمی کند از خود سوال که
پس آن سفارشات پیمبر چه می شود

زانو بغل گرفته علی گوشه ی اتاق
یارب جواب غربت حیدر چه می شود

ی چنین شد و روضه ادامه داشت
پس روشن است با دل دختر چه می شود

قدرش که مخفی است،مزارش که مخفی است
مانده هنوز پرسش آخر چه می شود

محسن صرامی

روپوش کنار رفت و دیدم رویش
زخم است هنوز گوشه ی ابرویش

بر شیشه ی عطر چون ترک افتاده
برداشته خانه را تماماً بویش

نه ساله به خانه ی علی آمده بود 
شرمنده ام از سفیدی گیسویش

شسته است کسی که از همه دنیا دست
سخت است بشوید بدن بانویش

از جنگ مگر آمده زهرا بدنش
لرزیده از این قصه علی زانویش

خونابه ی زیر سنگ غسلش شاهد…
باز است هنوز زخمِ بر پهلویش

تلقین بده اما کمی آهسته علی
خورده است ترک ، نگیر از بازویش

 علیرضا وفایی

تنهاترین غریب کجایی ظهور کن

ای بهترین حبیب کجایی ظهور کن

 

آقا بیا دوباره حوالی قتلگاه

پیچیده بوی سیب کجایی ظهور کن

 

بر سینه ی حسین نشسته هنوز هم

این شمر نانجیب کجایی ظهور کن

 

داری شبیه فاطمه ها گریه می کنی

بر گونه تریب . کجایی ظهور کن

 

بر روی دست باد سوار است روی نی

زلفی که شد خضیب کجایی ظهور کن

 

با جامه های پاره به بازار می رود

این عترت غریب کجایی ظهور کن

 

این خاک، کربلاست و هر روز جاری است

این قصّه ی عجیب کجایی ظهور کن .

وحید محمدی

مزار بی‌نشانه» عنوان غزلی از این شاعر است که در سوگ حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده است، و این غزل در میان شاعران و ذاکران اهل بیت از محبوبیت خاصی برخوردار است و شاعر این غزل را در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز سروده است.

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت


شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع

شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت

کنار پنجره‌ها دیدگان پر اشکم

سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت

نشان شعله و درد و نوای زهرا را

توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت

مصیبتی است علی را که پیش چشمانش

عدو امید دلش را به تازیانه گرفت

چه گفت فاطمه کانگونه با تأثر و غم

علی مراسم تدفین او شبانه گرفت

فراق فاطمه را بوتراب باور کرد

شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت



Back 
Home 
اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها

صفحه اصلی
حضرت زهرا

مرگ زهرا را بدین تعجیل کس باور نداشت 
یا مگر جز مرگ، زهرا حاجت دیگر نداشت 

با چه جرأت مادر سادات را سیلی زدند 
آخر آن مظلومه ی بی کس مگر یاور نداشت 

جسم زهرا آب شد از آتش خشم عدو 
دیگر آن غمدیده طاقت، بهر ضرب در نداشت 

داغ ختم الانبیا می کُشت آن مظلومه را 
کاش دیگر قاتلی چون قنفذ کافر نداشت 

گشت تفسیر ذوی القربی به مرگ فاطمه 
خصم بر این آیه تفسیری از این بهتر نداشت 

فاطمه در راه دین بگذشته بود از جان ولی 
محسن ششماهه اش تاب فشار در نداشت 

فاطمه از پرده ی دل ناله کرد و دخترش 
چاره ای جز گریه بر حال دل مادر نداشت 

کاش می پرسیدم از مهدی چرا جدت علی 
روز جسم مادر غمدیده ات را بر نداشت 

انتقام بدر و خیبر را گرفت از فاطمه 
آنکه در دل غیر بغض احمد و حیدر نداشت


غلام رضا سازگار

غمی میان دل خسته ام شرر دارد

دل شکسته ام اینگونه همسفر دارد

 

کبوتری که نشسته به روی ایوانم

دوباره آمده و از رضا خبر دارد

 

خیال غربت او می کشد مرا ، اما

دلم زغصه زینب غمی دگر دارد :

 

ز کاروان اسیران و خواهری تنها

که حلقه ای زیتیمان در به در دارد

 

ز مادری که سپر شد کبود شد خم شد

ز مادری که ز غم دست بر کمر دارد

 

زمادری که کنار سر دو طفلانش

ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد

 

ز دختری که یتیم است و در تمامی راه

به سمت نیزه بابا فقط نظر دارد

 

ز دختری که به لکنت به عمه اش میگفت

بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد

 

ز صوت ضربه سنگین سنگها فهمید

لبان خشک پدر زخم های تر دارد

 

سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم

کسی نبود که سر را زخاک بردارد

قاسم صرافان:

سید محمّد میر هاشمی
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه



این جمعه هم گذشت بدون زیارتی

یا ایّها العزیز نگاهی، عنایتی

سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟

سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟

دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن

شاید که مادرت کند از من شفاعتی

از بعد ناله های سحر های انتظار

خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی

آقا اگر بناست که مرگم فرا رسد

بنما عنایتی، بده فیض شهادتی

وقتی گناه فاصله انداخت بین ما

دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر

تا صبح عید وصل ببیند کرامتی

حالا شما به خاطر دیوار و در بیا

یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه و محرم



تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟

تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟

تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی

تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟

اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا

تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری

عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما

تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری

تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت

تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری

تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی

تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری

تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی

تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری

تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را

تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری

تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد

تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری

تو می دانی که میثم» از فراقت سوزد و سازد

تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری

ایوب پرندآور
امام زمان(عج)-مناجات



مولای جمعه های معطر بیا بیا

خورشید نسل های مطهر بیا بیا

ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ایم

تکرار عشق های مکرر بیا بیا

ای وارث تمام مواریث انبیا

سوگند بر عبای پیمبر بیا بیا

قرآن پاره پاره ی ما روی خاک هاست

آقا به دست بسته ی حیدر بیا بیا

باران بیار.آب بیاور خودت بریز

بر شعله های سرکش این در.بیا بیا

تا که بیاوری کمی از خاک کربلا

مرهم برای پهلوی مادر بیا بیا

شاید که تشت پر شده از ه های درد

برداری از مقابل خواهر بیا بیا

تا پس زنی به دست خود این خون داغ را

از روی حلق تشنه ی اصغر بیا بیا

تا شستشو دهی مگر ای اشک مهربان

خونِ سر شکسته ی اکبر بیا بیا

آقا! عمو که مشک ندارد شما مگر

مشکی بیاری از شط کوثر بیا بیا

آقای من بلند کن از خاک عمه را

تا کم ببوسد این تن بی سر بیا بیا

آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب

آقا چقدر دیده ی ما تر؟.بیا بیا

آقا فدای چشم پر از غربت شما

هر چه شکست بال کبوتر بیا بیا

آقا فدای شما هر چه داده ایم

دریا دلان تشنه ی پرپر بیا بیا

یوسف رحیمی
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه



آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه

بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر

بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه

آه از میان آن در و دیوار شد شروع

بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه

پشت در و کنار بقیع و به روی نی

معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه

م، به پاست روضه ی ارباب بی کفن

پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه

دارد به روی دست، دو دست قلم شده

دستی که در مقام شفاعت علم شده

اشعار مناجات فاطمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نرگس غریبی

باز هم جمعه شب و باز به نجوای سحر
در قنوت سحری ، نام شما می آید

سجده بیچاره به محراب توسل دارد
رکعتی نافله ی صبر ، بجا می آید

اشک گم کرده ره و ، در پی قربان گاهست
جمعه شب باز تمنای دعا می آید

نیستی و نفس صبر ، به آه افتاده
این همه موج غم آخر، ز کجا می آید

به کمیل شب و بازمزمه ی ندبه خوشم
که دعای لب ما ، کام روا می آید

هفته ها میگذرد ، نیست نشانی از تو
پس کی از این در غم راه گشا می آید

جمعه ها جامه دران ، بوى تو را میگیرند
بغض را، از نفس بسته شفا می آید

ای مسیحای زمین ، دیر نکردی مولا؟
باور اینست که بر درد دوا می آید

شد قلمم ، روضه به لب بست دلم
جمعه شبها ، هوس کرببلا می آید

یوسف گم شده این بادیه ، کنعان شده است
سر هر " کاش " ، " چرا " می آید

دل تو را میطلبد ، دیده تو را میخواهد
سیل غم هر طرف از بغض ، مرا می آید

ذکر عجل فرجه ، از در و دیوار انگار
از همه و مکان جمله صدا می آید

تو دعا کن که سر عقده گشایی داری
موج آمین ز جولانگه ما می آید

آخرش ، کعبه تجلی گه مهتاب شود
نور از ارض و ز آماج سماء می آید

فاطمیه شده و شال عزا بستی باز
بازهم از درو دیوار صدا می آید

فاطمه ،  پای در و میخ گرفتار شده
عاقبت جمعه شبی ، عقده گشا می آید

من که شاعر شده ی دست ، علی فاطمه ام
زین سبب ، پشت هم ، این قافیه ها می آید

 

دلِ مهدی عزادارِ مدینه ست
دو چشمانش گرفتارِ مدینه ست
دلش سوزد به حال زار مادر
كه مادرِ عشقِ بیمارِ مدینه ست
دل مهدی هزاران درد دارد
ولی نیمی از آن كارِ مدینه ست
بنالد از غم هجران مادر
كه دفنش در شبِ تارِ مدینه ست
گهی بر غربت بابا بگرید
گهی گریان دلدارِ مدینه ست
گهی آهی كشد با ذكر زهرا
دلیلش درد و آزارِ مدینه ست
گهی در كوچه‌ها در كُنجِ دیوار
به فكرِ روزِ غمبارِ مدینه ست
كنار بستر مادر نشیند
خودش هر شب پرستارِ مدینه ست

همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند

من بودم و همین دو سه تا بچه های تو

 

خیلی به مجتبای تو بر خورد فاطمه

فامیل کم گذاشت برای عزای تو

 

جای تمام شهر خودم گریه می کنم

از بس که خالیست در این خانه جای تو

 

زهرا مرا ببخش، که نگذاشت غربتم

یک ختم با شکوه بگیرم برای تو

 

از دست گریه های تو، راحت شد این محل

شکوه نمی کنند به من از صدای تو

 

وحید قاسمی

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من

زهرای من حبیبه ی من مهربان من

 

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟

دیگر شدم بدون عصا آسمان من

 

مانده هنوز بستر تو گوشه ی اتاق

با لاله اش چکار کنم باغبان من؟

 

ماندست چند تار مویت بین شانه ای

چشمم که خورد تیر کشید استخوان من

 

راحت بخواب درد کشیدن تمام شد

راحت بخواب درد کشیده جوان من

 

کابوس لحظه های علی نقش قبر توست

فکرش به هم زدست زمین و زمان من

 

چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت

آخر کجاست قبر تو راز نهان من

 

گفتم در جدید بسازند بعد تو

تا میخ ها دوباره نگیرند جان من

 

حالا دگر تمام شده امتحان تو

حالا دگر شروع شده امتحان من

تنهایم و به غربت خود گریه می کنم

بر وسعت مصیبت خود گریه می کنم

 

من آن امیر خسته دل و بی جماعتم

از دوری جماعت خود گریه می کنم

 

مردم مرا به جرم عدالت نخواستند

در حسرت عدالت خود گریه می کنم

 

دین خدا خانه نشین شد نه مرتضی

بر دین بی جماعت خود گریه می کنم

 

رحمی به قلب خسته ی اهل مدینه نیست

بر غربت امامت خود گریه می کنم

 

با یاد فاطمه که کتک خورد و دم نزد

تا قبر و تا قیامت خود گریه می کنم

 

آن لکه خون روی لباسش دلم شکست

بر یاور ولایت خود گریه می کنم

 

وقتی حسن لب از لب خود وا نمی کند

نو گفته بر مصیبت خود گریه می کنم

 

وای از عبور نیمه شبم از کنار قبر

بر صبر و استقامت خود گریه می کنم

 

سنگ مزار فاطمه بالین من شده

بر شام غرق محنت خود گریه می کنم

 

جواد حیدری

 

 



 

قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست

پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست

 

تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی

و این مزار، مزار تو نه مزار علیست

 

دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط

کمی هم از عرق روی شرمسار علیست

 

تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند

عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست

 

پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است

پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست

 

غذای دیشبمان دستپخت زینب بود

چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست

 

دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد

چرا که مستمع روضه های یار علیست

 

منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر

وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست

 

به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود

نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست

 

محمد علی بیابانی

 

اشعار فاطمیه - امام علی(ع) - محمد فردوسی

 

زهرا گمان کنم که زمان سفر شده

خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده

 

داری برای مرگ خودت می کنی دعا

امّا غروب عمر علی جلوه گر شده

 

در زیر بار غم، بدنت آب رفته است

حالت شبیه حال دل محتضر شده

 

در خانه هم برای علی رو گرفته ای

این صورت کبود تو هم دردسر شده

 

حرفی بزن و گرنه که دق می کند حسن

حرفی بزن ببین حسنم، جان به سر شده

 

خیلی دلت برای حسین شور می زند

جانم حسین » های تو غرق شرر شده

 

در پشت در چه بر سرت آمد که این دو ماه

دارو دگر به زخم تنت بی اثر شده؟

 

فهمیده ام که دست به پهلو گرفته ای

هر چه که پیش آمده از میخ در » شده

 

کمتر نفس بکش به خدا می کشی مرا

خونابه های پهلوی تو بیشتر شده

 

محمد فردوسی

راضی به هر قضایِ خدا می روی علی

چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی

 

دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم

با دستهای بسته کجا می روی علی

 

ای سرشناس شهر، برای تو خوب نیست

مسجد چرا بدون عبا می روی علی

 

آشفته حالِ فاطمه ی پشتِ در نباش

قدرِ خودت به هول و ولا می روی علی

 

آیینه ی شکسته ی این کوچه ها منم

از من شکسته تر تو چرا می روی علی

 

بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است

داری چه زود کرببلا می روی علی

 

این کوچه، آخرش ته گودال می رسد

داری میان حرمله ها می روی علی

 

وحید قاسمی

ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند

عده ای هم جای در. پهلوی مادر را زدند

 

عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف

بی هوا آتش به پا کردند وهی. در را زدند

 

لشکر حیدر جلوی لشکری صف می کشد

این اراذل بی ترحم رکن لشکر  را زدند

 

بوی سیب فاطمه از بوسه های مصطفی است

گرگ ها از ریشه این سیب معطر را زدند

 

فاطمه گوهر ولی دیگر صدف در کار نیست

باز کردند آن صدف را .وای گوهر را زدند

 

ریشه ی دین سوخته ، افتاده ساقه بر زمین

آمدند و غنچه ای که گشته پرپر را زدند

 

قنفذ و مثمار باهم کارشان را کرده اند

از جهات مختلف این یاس  حیدر را زدند

 

محمد سعید طالبی

 

اشعار فاطمیه – زبانحال امام علی(ع) – محمد حسن بیات لو

 

حرفی بزن سکوت دوای تن تو نیست

اینجابه کنج خانه که جای تن تو نیست

 

خیلی تنت ضعیف شده فکر می کنم

شاید که این لباس برای تن تو نیست

 

هنگام باز کردن در میخوری زمین

ای وای از قدم که عصای تن تو نیست

 

حوریه ی بهشت به غیر از حریر یاس

سوگند میخورم که سزای تن تو نیست

 

من نذر روزه میکنم امشب سر نماز

من حاجتم به غیر شفای تن تو نیست

 

زخمی و قد خمیده و تبدار و خسته ای

تغییر کرده این که نمای تن تو نیست

 

محمدحسن بیات لو

اشعار فاطمیه – زبانحال امام علی(ع)

 

گوشه ی چادر تو تا که به در میگیرد

مرتضی پشت سرت دست به سر میگیرد

 

تو فقط فضه بیا فاطمه را زود ببر

چون که دارد دَم در معرکه در میگیرد

 

از همان روز که برگشتی از آن کوچه حسن

زانویش را چه غریبانه به بر میگیرد

 

دخترت گفت در این خانه که نامحرم نیست

پس چرا مادرمان رُخ ز پدر میگیرد

 

فاطمه دخترمان حال تو را میداند

چند روزیست تو را زیر نظر میگیرد

 

زودتر خوب شوی فاطمه جان خوبتر است

زن همسایه سه ماه است خبر میگیرد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 21 بهمن 95

 

امشب به رنگ فصل خزان گریه می کنیم
هم ناله با زمین و زمان گریه می کنیم
هر چند گفته اند که آرام گریه کن
اما بلند و ضجه ن گریه می کنیم
امشب که خانه ی دلمان غم گرفته است
مانند ابرهای روان گریه می کنیم
هم پای کوچه های مدینه نشسته ایم
با روضه های تازه جوان گریه می کنیم
تازه جوان و قد کمانی تعجب است
از غصه های قد کمان گریه می کنیم
داریم پای روضهءتان پیر می شویم
اما هنوز از غمتان گریه می کنیم
این خانهء غمی است پر از غربت بقیع
از داغ قبر های نهان گریه می کنیم
آری دوباره بر سر سفره نشسته ایم
امشب برای مادرمان گریه می کنیم

شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها

ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی

بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی

ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی

شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی

دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی

نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی

بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی

خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی

وحید محمدی

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسن لطفی


می شویمت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجای تو

قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو

گر وا نمی شدند گره های این کفن
دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو

خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو
خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو

در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو

در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو

حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو

تنها نه جای دست و زخم و کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو


این روزها مسیر حیاتش عوض شده
شهر مدینه‌ای که صراطش عوض شده

از یاد رفت آل محمد» به راحتی
بعد از پیامبر, صلواتش عوض شده
بر آستانه‌ی در جنت» دخیل بست!
حتی مرام شعله‌ی آتش عوض شده!

باران تازیانه و گلبرگ‌های یاس؟
این شهر, بارش حسناتش عوض شده؟

این فاطمه‌‌ست از علی‌اش رو گرفته است؟
یا آفتاب خانه صفاتش عوض شده

او رفتنی‌ست, این در و دیوار شاهدند
این روزها اگر حرکاتش عوض شده
ااا
نه سنگ قبر و گنبد و گلدسته و ضریح
حتی شمایل عتباتش عوض شده

یوسف رحیمی

زبانحال امیرالمومنین با حضرت زهرا سلام الله علیهما)

باید بری, نه! محضِ رضایِ خدا نگو
دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز
سنگ صبور من, نرو از پیشم ای عزیز
زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟
مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟

یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟
یک روح واحدیم, شعاری که داشتیم

ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟
از حال و روز من که شما با خبرتری!

گریه نکن محدثه, غمگین نکن مرا
با رفتنت غریب تر از این نکن مرا

با درد دنده های شکسته جدال کن
تقصیر دست بسته ی من شد, حلال کن

دل گرمی علی, به نظر زود می روی!
نه سال شد فقط, چقدر زود می روی

بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد
فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد

زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینب مان را عروس کن

غصه به کار دل, گره ی کور می زند
خیلی دلم برای حسن شور می زند

زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست
دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست

حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی!
فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟

دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد
شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد

در باغ میوه هایِ دلت, سیب نوبر است
این کربلایی از همه شان مادری تر است

حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد
پیراهن حسین شنیدم, تمام شد

باشد برو قبول, علی بی پناه شد
باشد, قرار بعدی مان قتلگاه شد

باشد برو که کرببلا گریه می کنیم
باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم

وحید قاسمی

رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود
باعث رنجش زخم دل مولا نشود

سر سجاده دعا کرده حسن آهسته
بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود


ز دهان زن همسایه شنیده زینب
حال او بسکه وخیم است مداوا نشود

بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت
آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود

پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش
به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود

چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد
گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود

حال او زار و خراب است بمیرم ای وای
دیگر از بستر بیماری خود پا نشود

علی بهرامی نیا

جایی که اعتبار گدا فرق میکند 
حتماً اصول جود و سخا فرق میکند

در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه
با آفتابْ…نوعِ عطا فرق میکند


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم
پس نحوه ی ارادت ما فرق میکند

حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 
بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند

وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 
یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند

این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 
شرح شراره های عزا فرق میکند

حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 
درد و عزای آل عبا فرق میکند

سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟
یا احترام فخر نسا فرق میکند؟

میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها
این شعله ها به کرببلا فرق میکند

داریوش جعفری

کوچه و زبانحال امام حسن (ع) »

می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر

خواهرم نامِ مادر آورده
چادرِ گریه آور آورده
غمِ من باز هم سر آورده
کوچه دادِ مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر

کوچه بود و عبورِ بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتیٰ نخورده بر رویش
من در آن  کوچه بی خبر مادر

کوچه بود و غروبِ غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچه ی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهای بسیارش
کوچه پُر شد زِ رهگذر مادر

دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راهِ منزل را
جمعِ نامحرم و ارازل را
دیدم آن روز دستِ قاتل را
وای از چشمِ خیره سَر مادر

چشمِ خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشتِ دست زد سیلی
گونه ای را شکست زد سیلی
سنگِ دیوار بود و سر مادر

می زدم داد که نزن نامرد
کُشتی اش پیشِ چشم من نامرد
جایِ مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بین چند تن نامرد
از غرورم شکسته تر مادر

او زد و هر دوتا زمین خوردیم
هر دوتا بی هوا زمین خوردیم
پیش نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاکِ تر مادر

حسن لطفی

شاخه های ثمرت خورده به دیوار گلم
ناله های جگرت خورده به دیوار گلم

هر زمان از در این خانه گذشتم گفتم:
که همینجا پسرت خورده به دیوار گلم

گریه بر محسن شش ماهه ی مظلوم کنی
هر زمان که نظرت خورده به دیوار گلم

بوسه می زد به رخ و سینه و دستت هر روز
بوسه گاه پدرت خورده به دیوار گلم

خم شدی، تا شده ای، مثل رکوعی زهرا
استخوان کمرت خورده به دیوار گلم

اثر کوچه از این حال خرابت پیداست
به گمانم که پرت خورده به دیوار گلم

تازه فهمیدم از این روی گرفتن انگار
گوشه ی پلک ترت خورده به دیوار گلم

همه ی صورت و موی سر تو سوخته است
معجر شعله ورت خورده به دیوار گلم

این کبودی رخت جای فقط سیلی نیست
آه، قرص قمرت خورده به دیوار گلم

پهلو و بازو و این روی کبودت یعنی
همه ی برگ و برت خورده به دیوار گلم

وحید محمدی

شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها

ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی

بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی

ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی

شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی

دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی

نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی

بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی

خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی

وحید محمدی

طفلی حسن كه شاهد رازی مگو شده

 رازی كه باعث غم و بغض گلو شده

 زانو بغل گرفته و خون گریه می كند

 از بعد ماجرای فدك زیرو رو شده

 در خانه می نشیند و بیرون نمی رود

 در كوچه با چه حادثه ای روبرو شده؟

 آتشفشان غیرت او شعله می كشد

 شاید كسی مزاحم ناموس او شده؟

 حس می كنم كه باز زمین خورده مادرم

 دیدم كه چادرش دو سه جایش رفو شده

وحید قاسمی

بگذار تا که روضه بخوانم از آن غروب

از آن غروب تلخ که شام عزا رسید

یادم نمیرود چه در آن کوچه ها گذشت

من غرق خنده حیف غمی جان فزا رسید

م که یاس تر از هر فرشته بود

رد میشدیم تا که به ما بی حیا رسید

دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و کوچه سنگ

نامرد سنگ و با دل سنگش به ما رسید

دست سیاه از سر من بی هوا گذشت

دستی به روی مادرمان بی هوا رسید

دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و دست سنگ

از هر سه خورد از همه زخمی جدا رسید

ناشناس

تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی
تویی که فاطمه شهر کربلا بودی

حرام بود نگاهِ به سایه ات حتی
تو یادگاری پیغمبر خدا بودی

تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت
به روی ناقه ی عریان بگو چرا بودی

تویی که بود همیشه حسین همراهت
چه شد که همسفر شمر بی حیا بودی

کسی که خواند تو را خارجی نبود اصلا
در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی

به احترام تو باید فرشته گل می ریخت
میان شام چه شد زیر سنگ ها بودی

شکست حرمت بال و پرت زبانم لال
چه آمده به سر معجرت زبانم لال

حسین صیامی:
عالم تمام عرصه جولان زینب است

صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است

هرچه بلا به راه خدا میرسد نت

نص صریح آیه قرآن زینب است

از بس دعای زینب کبری گره گشاست

حتی حسین دست به دامان زینب است
 
آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها
یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است

طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین

تنها دلیل چهره خندان زینب است

یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد

هر کس که عالمانه مسلمان زینب است

هر کس که در عزای حسینش شریک شد

فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است

در ماجرای شام دلم قرص و محکم است

پرهای جبرئیل نگهبان زینب است

حتی برای روزی خود غصه هم نخور

روزی خلق دست غلامان زینب است

 

شمـع وجود فاطمـه سوسو گرفتـه است

شب با سکوت بغض علی خو گرفته است

 

آتـش گـرفت جـان علی با شرار آه

وقتی که از ولی خدا رو گرفته است

 

در دست ناتوان خودش بعد ماجرا

این بار چندم است که جارو گرفته است

 

قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش

یک جـا بـرای غـربـت بـانو گـرفته است

 

حـتی وجـود میخ و در و تـازیـانـه ها

عطر و مشام از گل شب بو گرفته است

 

بـا ازدحـام مـوج مخـالف بیـا ببین

کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است

***

مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت

سـر در بغــل گـرفتــه و زانــو گـرفـته است

مجید لشکری 

به مِـهر و عاطفه یِ مادرانه محتاجم
به روضه خوانی و آه شبانه محتاجم

به لطف حضرت حق من به ذکر یاحیدر
به ذکـرِ شاه زمـین و زمـانه محتاجم


کسی به روی شما بی بهانه سیلی زد
به لـَعـنِ قاتلِـِتان بی بهانه محتاجم

چه آتشی به درِ خانه یِ علی افتاد
به سوز قـلب اهالیِ خانه محتاجم

مَنی که نام و نشان دارم از غلامیِ تان
به یک دعای گـُل بی نشانه محتاجم

نَفَس نفس نفسم نذری حسین و حسن
به هر دوتا پسرت عاجـزانه محتاجم

چه فاطمیه…چه شبهای جمعه…بی تابم
به شاه و گـریه یِ بر نازدانه محتاجم

ندارد این سرِانگـشت ها رمق…عمه
به دست های تو هم مثل شانه محتاجم

ببیـن شکـسته شده مثل یار دندانم
به ندبه خوانی تو عاشقانه محتاجم

حسین ایمانی

هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گردید، جز على بن ابى طالب (ع) كه ولادت هر یك از اولاد او سبب حزن او گردید.

در روایت است كه چون حضرت زینب متولد شد، امیرالمؤ منین (ع) متوجه به حجره طاهره گردید، در آن وقت حسین (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده

امیرالمؤ منین (ع) از شنیدن این سخن بى اختیار اشك از دیده هاى مبارك به رخسار همایونش جارى شد. چون حسین (ع) این حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصیبت و سبب حزن و اندوه پدر گردید، دل مباركش ره درد آمد و اشك از دیده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدایت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گریه مى كنید، سبب چیست و این گریه بر كیست ؟))

على (ع) حسینش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور دیده ! زود باشد كه سر این گریه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همین بشارت را سلمان به پیغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گردید.

چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشریف داشت آن وقت سلمان شرفیاب خدمت گردید و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنیت گفت . آن حضرت بگریست و فرمود: ((اى سلمان جبرییل از جانب خداوند جلیل خبر آورد كه این مولود گرامى مصیبتش غیر معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4)

نامگذارى زینب از طرف خداوند

هنگامى كه زینب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش امیرالمؤ منین (ع) آورده و گفت : این نوزاد را نامگذارى كنید! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .

در این ایام حضرت رسول اكرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، امیرالمؤ منین على (ع) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنید. رسول خدا (ص) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گیرم .

در این هنگام جبرئیل (ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر(ص) ابلاغ كرده و گفت :

نام این نوزاد را ((زینب )) بگذارید! خداوند بزرگ این نام را براى او بر برگزیده است .

بعد مصایب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پیامبر اكرم (ص) گریست و فرمود: هر كس بر این دختر بگرید، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد.(5)


زینب رسیده کربلای یا حیدر آمد؟
برگشت امّا چون علی از خیبر آمد
بعد از همان طوفان که درکوفه بپا کرد
تا ساحل عشق وامید و باور آمد
یکبار دیگر می تازه بپا کرد
وقتی که در صحرا و دشت م آمد
با اشک حسرت مثل گل برخاک افتاد
فریاد زد جان برادر ، خواهر آمد
مثل همان روزی که او در قتلگه بود
گویی صدایی باز از آن حنجر آمد
خوش آمدی ای خواهر مظلومۀ من
تو رفتی ازاینجا ولیکن مادر آمد
گویی شنیدم  زیر باران ناله اش را
چون ساربان در راه با انگشتر آمد
روزی که دیدم سینه ات درهم شکسته
یادم زدرد پهلو و میخ در آمد
گل ها همه جمعند واز پائین پایت
درباغ جان من شمیم اکبر آمد
آیا گرفتی کودک خود را در آغوش
گویا که از قبرت صدای اصغر آمد
همراه با گریه صدای یا اخیه
از علقمه از تربت آب آور آمد
دادی تو از نیزه توانم با نگاهت
هرگاه صبرمن زهجرانت سر آمد
میخواست زینب از فراق تو بمیرد
دردا که پیش از خواهر تو دختر آمد
از قول من بنویس باگریه وفایی»
خوناب جان من زچشمان تر آمد

دو بیتی های صلواتی جشن ولادت حضرت زینب (س)

بر جلوه ی صبر و استقامت صلوات
بر مظهر والای امامت صلوات
بفرستد هر آن کس که شفاعت طلبد
از زینب کبری (س) به قیامت ، صلوات

اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

دنیاست کنون غرقِ سرور و نعمات
از خاک رسد زمزمه ها و نغمات
از یمن قدوم زینب (س) آید اینک
از عرش خدا صوت سلام و صلوات

اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

نامت به عیان و به نهان باید گفت
از شأن تو بسیار گران باید گفت
یا زینب کبری (س) شب میلاد تو را
عیدِ متبرّک جهان باید گفت
وقتی که به آغوش برادر رفتی
آغوش حسین (ع) را جنان باید گفت
با اشک و نمازِ شکر و ذکر صلوات
تبریک به صاحب اّمان باید گفت

اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

از عالم بالا بفرستند برات
رنگ دگری به خود گرفته است حیات
خواهی که از این خوان نشوی بی بهره
بفرست مدام بر محمد (ص) صلوات

اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

عشق است چنین در تو تجلی صفات
ای رهبر و سر سلسله ی اهل نجات
ای شیرزن و یکه پرستار حسین (ع)
یا زینب کبری (س) به تو از ما صلوات

اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

آیین دار صبر خدا دخت حیدرست
زهرای روزگار تجلی کوثرست

گویند در حدیث کساء نیست نام او
زینب همان عبای یمانی دلبرست

زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده
شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست

زینب غریب آمد و زینب غریب رفت
آری ظهور جلوه ی او روز مست

یک یاحسین گفت سپاهی عقب کِشید
خاتون خانواده یفتاح حیدرست

در کربلاست معجر او مُحی  الحسین
تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست

داده نجات با نفسش نُه امام را
تا دید روی ناقه امامی که مضطرست

ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود
دعوای عصر روز دهم پای معجرست

این روزها که بیت علی ریخته بهم
با دستهای کوچک خود یار مادرست

با دستمال خیس کمی پاک می کند
خون آبه راکه بر لب بیمار بسترست

با فضه گفت هر چه سر مادر آمده
تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر ست

میخرم بر جان خود درد و بلای روضه را
میکشم بر صورتم دست شفای روضه را

پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند 
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را


کربلا قسمت نشد عیبی ندارد لااقل
ای خدا از ما نگیری کربلای روضه را

نام تو آمد میان پس میشود احساس کرد
بوی سیب سرخ جاری درفضای روضه را

مادرت با هر”حسین” ما به سینه میزند
می نشیند ابتدا تا انتهای روضه را

ازبلا و از مریضی جسم و جانش بیمه است
مطمئنأ هر کسی خورده غذای روضه را

مزه اش زیر زبانش هست تا پایان عمر
نوش جان کرده کسی که قند و چای روضه را

درقیامت میشودمحشور هرکس با کسی
باخودت محشورکن مابچه های روضه را

شاعر:محمد حسن بیات لومیخرم بر جان خود درد و بلای روضه را
میکشم بر صورتم دست شفای روضه را

پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند 
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را


کربلا قسمت نشد عیبی ندارد لااقل
ای خدا از ما نگیری کربلای روضه را

نام تو آمد میان پس میشود احساس کرد
بوی سیب سرخ جاری درفضای روضه را

مادرت با هر”حسین” ما به سینه میزند
می نشیند ابتدا تا انتهای روضه را

ازبلا و از مریضی جسم و جانش بیمه است
مطمئنأ هر کسی خورده غذای روضه را

مزه اش زیر زبانش هست تا پایان عمر
نوش جان کرده کسی که قند و چای روضه را

درقیامت میشودمحشور هرکس با کسی
باخودت محشورکن مابچه های روضه را

شاعر:محمد حسن بیات لو


ای کشتی فتاده به دریای غم حسین

ای سایه ات همیشه به روی سرم حسین

دائم مسیح می کند از هر دمم ظهور

وقتی میان روضه نفس می زنم حسین

مثل شراب ناب مرا مست می کند

 اشکی که پای روضه تو می دهم حسین

صد شکر بهر هر نفسی واجب است چون

هم دم حسین گویم و هم باز دم حسین

دیشب نوار قلبی من را گرفته اند

گاهی حسین خالی و گاهی حرم…حسین

من یک کلاغ بودم و سیمرغ می شوم

انگیزه ای که داد به بال و پرم, حسین

من خانه زادم و پدرم نوکر علی است

بوده کنیز مادرتان مادرم حسین

بی روضه حسین پر از کفر مطلقم

تنها دلیل عبدخدابودنم حسین

بر روی قلب من شده حک اسم دلبری

صدها هزار بار فدایش شوم حسین

ایراد فلسفی بکنی داغ می کنم

هم رب ما خدای تعالی است هم حسین

شاعر: حسین صیامی

پیراهن عزای تو "جوشن کبیر" ماست
ذکر سلام بر تو" دعای مجیر" ماست
پیراهنی که پرچم سیّار کربلاست
بر شانه بلند ، ولی سر بزیر ماست
ما را دراین لباس بهشتی کفن کنید
زیرا پر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
ما از غبار روضه ، شفاها گرفته ایم
فردا هم ، این لباس عزا، دستگیر ماست
هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
فردا برای یک نخ آن هم ،اسیر ماست
روضه شروع شد؛ روضه ی جانسوز پیرهن
آن پیرهن که سایه عرش حریر ماست
جانم فدای پیرهن مثله مثله اش
آن کشته فتاده به هامون امیر ماست

شاعر : رحمان نوازنی


آیا پیراهنی که حضرت زینب در ظهر عاشورا به امام حسین(ع) داد، همان پیراهن معروف حضرت یوسف(ع) بود؟
پرسش
در جاییخ شنیدم در ظهر عاشورا حضرت زینب(س) به امام حسین(ع) پیراهنی داد که حضرت فاطمه زهرا(س) به ایشان داده بود. همچنین شنیدم که این پیراهن همان پیراهن حضرت یوسف بوده است که برای شفای چشمان حضرت یعقوب فرستاده بودند. آیا این مطلب صحیح است و اگر صحیح است لطفا توضیحات کامل‌تری بدهید.
پاسخ اجمالی
با توجه به جست‌وجویی که در منابع روایی شیعه صورت گرفت، اثری از این روایت که حضرت زینب(س) پیراهن حضرت یوسف(ع) را در کربلا به امام حسین(ع) داده باشند نیافتیم ولی در منابع روایی ما، روایاتی درباره پیراهن حضرت یوسف‌(ع) نقل شده است که پیراهن حضرت یوسف(ع) به پیامبر و اهل بیت او رسیده است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه نقل می‌کند، مفضّل از امام صادق(ع) روایت کرده است: آیا مى‏‌دانید که پیراهن یوسف چه بود؟ گفتم: خیر، فرمود: چون آتش براى ابراهیم افروخته شد، جبرئیل برایش یک جامه بهشتى آورد و بر او پوشانید و به واسطه آن سرما و گرما بر وى زیان نمى‌‏رسانید و چون مرگ ابراهیم(ع) فرا رسید آن‌را در بازوبندى نهاد و بر اسحاق آویخت، اسحاق نیز آن‌را بر یعقوب آویخت و هنگامى که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن‌را بر یوسف آویخت و آن در بازوى وى بسته بود تا کارش بدان جا کشیده شد و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید، یعقوب رائحه آن‌را استشمام کرد و این همان قول خداى‏ تعالى است که می‌فرماید: إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ‏»،[1] و آن این پیراهن بود که از بهشت آمده بود. راوى می‌‌گوید: گفتم فداىت شوم آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش و سپس فرمود: هر پیامبرى که علمى یا چیز دیگرى را به ارث برد همه به محمّد(ص) و آل محمّد(ع) رسید.[2] البته این روایت در کتاب اصول کافی[3] و بسیاری از کتب روایی شیعه نقل شده است. در روایت دیگری امام صادق(ع) می‌فرمایند: حضرت قائم(عج) با همین پیراهن قیام می‌‌کنند.[4]
 
[1]. یوسف، 95.
[2]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر،، ج 2 ص 674، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1395ق.
[3]. کلینی، کافی، ج ‏1، ص 232، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.
[4]. کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 143.

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسن لطفی


می شویمت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجای تو

قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو

گر وا نمی شدند گره های این کفن
دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو

خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو
خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو

در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو

در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو

حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو

تنها نه جای دست و زخم و کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی‌شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آن چه گفت تماماً حسین بود
اصلاً به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی‌شود
حتی عروج این همه بالا نمی‌شود

دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی‌شود

یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی‌شود

فرمود: زینب آینه روی دخترم
آن که مقام بی حدش املا نمی‌شود

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی‌شود

حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لب‌هاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

زینب، فرشته، آینه، حوریه، عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماماً اصیل بود

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

شام غریبان

کتاب صدف نبوت ۵ – غلامرضا سازگار

بنال ای دل بسوز ای دل شب شام غریبان است
علــی از دیــده گــریـان و مدینـه بیـت‌الحزان است
مدینه! گریه کن امشب                  که بی‌مادر شده زینب

امیرالمؤمنین امشب کفن کـن جسم زهرا را
ز اشـک دیده دریا کن تمام دشت و صحرا را
مدینه! گریه کن امشب                  که بی‌مادر شده زینب

امیرالمؤمنین امشب کنار تربت زهرا
بنـال آهسته‌آهسته کنار تربت زهرا
مدینه! گریه کن امشب                   که بی‌مادر شده زینب

مدینه! عالم هستی شده غمخانۀ حیدر
ببیـن تــابوت زهــرا را بـه روی شانۀ حیدر
مدینه! گریه کن امشب                   که بی‌مادر شده زینب

خــداونـدا خـــداونـدا بــه یــاد غـربت زهرا
شده اشک علی امشب گلاب تربت زهرا
مدینه! گریه کن امشب                  که بی‌مادر شده زینب

علــی صـــورت نهـــاده بــر مـــزار یـــار تنهایش
الهی بشکند دستی که سیلی زد به زهرایش
مدینه! گریه کن امشب                  که بی‌مادر شده زینب

بـه پـایان آمـده امشب امـانت‌داری مولا
برون کن فاطمه! دستی برای یاری مولا
مدینه! گریه کن امشب                  که بی‌مادر شده زینب


آقا سلام، روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد

آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد

تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت،روضه معجر شروع شد

فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد

این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد

وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد .

دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد

 

چند روزی شده که مادر ما بیمار است
بین بستر بدن بی رمقش تب دار است
خواب در پلک ترش نیست، خودم دیدم که
سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است
رنگ در چهره ندارد، به جز آن جای کبود
روی زرد است و پر از غصه و حالش زار است
در دعای سحرش روضه ی "عجل" دارد
طاقتش طاق شده، منتظر دیدار است
گر چه در بستر بی حالی خود افتاده
مقتل مادر ما بین در و دیوار است
فضه یک روز به بابای غریبم می گفت:
"به روی سینه ی او ردی از آن مسمار است"
سینه ام شد سپر شیر خدا، شکر خدا
بر لبش، شکرِ چنین لطف، هزاران بار است
آخر کار، در آن غسل علی می فهمد
به روی بازوی او هم اثر آزار است

وحید محمدی

شاخه های ثمرت خورده به دیوار گلم
ناله های جگرت خورده به دیوار گلم

هر زمان از در این خانه گذشتم گفتم:
که همینجا پسرت خورده به دیوار گلم

گریه بر محسن شش ماهه ی مظلوم کنی
هر زمان که نظرت خورده به دیوار گلم

بوسه می زد به رخ و سینه و دستت هر روز
بوسه گاه پدرت خورده به دیوار گلم

خم شدی، تا شده ای، مثل رکوعی زهرا
استخوان کمرت خورده به دیوار گلم

اثر کوچه از این حال خرابت پیداست
به گمانم که پرت خورده به دیوار گلم

تازه فهمیدم از این روی گرفتن انگار
گوشه ی پلک ترت خورده به دیوار گلم

همه ی صورت و موی سر تو سوخته است
معجر شعله ورت خورده به دیوار گلم

این کبودی رخت جای فقط سیلی نیست
آه، قرص قمرت خورده به دیوار گلم

پهلو و بازو و این روی کبودت یعنی
همه ی برگ و برت خورده به دیوار گلم

وحید محمدی

به نام خدا.
از گریه نا امیدم ، دردم دوا نگردد 
بغضی که در گلو ماند ، جز داد ، وا نگردد
با آستین گرفتند ، طفلان من دهان را 
مانند من کسی کاش ، صاحب عزا نگردد
من پیرمرد شهرم ، تو پیرتر ز فضه 
ای پیر! قامتت در ، تابوت جا نگردد
آهسته شستم اما ، از بس شکسه ای تو
ای خرده شیشه غسلت ، نه ، بی صدا نگردد
آیینه ی شکسته ، اسما ! مراقبت کن
این دنده ی شکسته ، تا جا به جا نگردد
این زخم ، زخم پهلوست ، هم آمده به سختی 
آبی بریز اما ، آرام ، وا نگرد
بر سنگ سرخ غسلت ، چسبیده ه خونت 
با ناخنم تراشم ، اما جدا نگردد
مشتت که باز کردم ، یک گوشواره دیدم 
گفتی علی خبر دار ، از ماجرا نگردد
در کوچه ای که خوردی ، از ضربه ای به دیوار
خون تو پاک حتی ، از سنگ ها نگردد
جای علی در این شهر ، قنفذ چه محترم شد
گویا سزای مردی ، جز ناسزا نگردد
وقتی که سینه ات بر در میخکوب می شد
گفتم ز چوب و آتش ، محسن رها نگردد 
خونآبه می چکد باز ، از چوب های تابوت 
وقتی که سر گشاید ، راحت دوا نگردد
گفتی که روضه ها را بالای سر بخوانم
امشب بخواه زینب ، در کربلا نگردد

چنانکه دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد
هنوز کوچه به کوچه ،حکایت از مردیست
که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد
چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه می لرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد؟
چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد؟
هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار
به خانه  چند دلِ کودکانه می لرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب، زمین و زمانه می لرزد
ز من شکیب مجو ، کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه می لرزد
میلاد عرفان پور


اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم
این است گوهری که به دریا نمی دهم
گر لحظه ای وصال حببم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم
عمری بود که گوشه نشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم
در سینه ام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم
تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم
دامان او ز دست تمنا نمی دهم
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم
در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا
این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم
استاد سید رضا موید
منبع : حسینیه


از احادیث و اخبار اهل بیت و راویان اهل سنت چنین بر می آید که فاطمه(س) دارای سه وصیت نامه در موضوعات مختلف بوده است. 
الف( وصیت نامه مالی) 
فاطمه(س) در روزهای پس از رحلت رسول خدا(ص)، در مورد اموال موقوفه و شخصی خویش وصایایی داشت و بسیاری از اموالی را که از رسول خدا(ص) به وی رسیده بود، وقف کرد. 
۱. حیطان سبعه 
حیطان سبعه، باغ های هفت گانه ای بود که اطراف آن دیوار کشیده شده بود. بنا به روایتی، حضرت فاطمه(س) وصیت کرده بود تا این باغ ها وقف امور خیریه شود. ابوبصیر می گوید: خدمت امام باقر(ع) رسیدم. او فرمود:آیا وصیت نامه مادرم فاطمه(س) را دیده ای؟ عرض کردم: نه. سپس درخواست کردم آن را بر من بخواند. امام باقر(ع) زنبیل کوچکی را آوردند و نوشته ای را در مقابلشان نهادند که درباره حیطان سبعه بود. در آن وصیت نامه آمده بود: 
به نام خداوند بخشنده مهربان. این، چیزی است که فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصیت کرده است. فاطمه(س) وصیت می کند به باغ های دیوار کشیدة هفت گانه که عبارت اند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم. که درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابی طالب(ع) قرار می دهم. چنانچه او درگذشت، وصی من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثه ای برای او پیش آمد، بزرگ ترین فرزند پسر باقیمانده ام آن را به عهده می گیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد می گیرم و همچنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد. 
امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابی طالب(ع) آن را نوشت و برای همیشه باقی ماند.(۱) 
۲. أمُّ العیال 
ام العیال از دیگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است که بیست هزار نخل داشت و نیز میوه هایی چون لیمو و پرتقال و . در آن کشت می شد. فاطمه اطهر(س) آن را نیز وقف فقرا و سادات کرد که در کتاب های عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ العیال صدقة فاطمه بنت رسول الله(ص)؛ ام العیال صدقه فاطمه دختر رسول خداست. 
حضرت فاطمه(س) برای آن هم وصیت نامه خاصی نوشت؛ زیرا این منطقه از اهمیت والایی برخوردار بود. امّ العیال امروز هم دارای چشمه های پر آب و سرشار است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار می رود.(۲) 
ب) وصیت نامه ای فردی و ی برای علی (ع) 
آن حضرت وصایای شفاهی و غیرمکتوب نیز داشت و به حضرت امیرمؤمنان(ع) سفارش هایی کرد. این وصیت در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح شد و فرازهای مختلفی دارد. 
۱. ای علی! مرا یاد کن. 
او در لحظه های واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: 
ای اباالحسن! برای من لحظه ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت می کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.(۳) 
۲. خواندن قرآن 
همچنین حضرت زهرا(س) در کلمات ارزشمند دیگری، به امام علی(ع) وصیّت فرمود که: وقتی وفات کردم تو غسل و کفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظه هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیکوکاری دارم.(۴)
۳. ازدواج با امامه 
از وصایای دیگر حضرت زهرا(س) به علی(ع)، توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(س) امامه بود که فرمود: 
ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیکو دهد! اولین وصیت من به تو این است که چون مردان به ن نیاز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.(۵) 
۴. آنان را آگاه مساز! 
حضرت زهرا(س) در تداوم مبارزات منفی علیه کودتاگران سقیفه، به امام علی(ع) وصیت کرد: 
همانا من تو را وصیت می کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابوبکر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو را سوگند می دهم به حق رسول خدا(ص) که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.(۶) 
امام صادق(ع) نقل فرمود که حضرت زهرا(س) در لحظه های آخر زندگی خطاب به علی(ع) فرمود: 
وقتی وفات کردم به هیچ کس اطلاع نده، جز اینکه از ن به امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه، و از مردان به دو فرزندم حسن و حسین(ع) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذیفه خبر ده. مرا دفن نکن، مگر در شب و قبر مرا به هیچ کس اطلاع نده تا مخفی بماند.(۷) 
حضرت زهرا(س) به اسماء بنت عمیس فرمود: 
ای اسماء، وقتی من از دنیا رفتم، تو و علی(ع) مرا غسل دهید و هیچ کس را در کنار جنازه من راه ندهید.(۸) 
۵. دشمن من و رسول خدا را آگاه مکن! 
همچنین آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: 
(ای علی) تو را وصیت می کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب کردند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم ها آرام گرفته و دیده ها به خواب فرو رفته باشند.(۹) 
ج) وصیت نامه ای دیگر که مکتوب بود 
سخنان فاطمه(س) در آخرین لحظات با شوهر مظلوش به پایان رسید. او با ذکر شهادتین برای همیشه چشمان خود را بر روی دنیا بست و به دیار ابدی، نزد پدرش رسول گرامی اسلام شتافت. به اطراف خانه خانه خویش نگاه کرد، چشمش به بسته ای افتاد که از همسرش به یادگار مانده بود. آن را باز کرد و دید حضرت فاطمه، چنین وصیت کرده است: 
به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیّت نامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت می کند که شهادت می دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(ص) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شکّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده کرده، وارد م می فرماید. 
ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطّلاع نده. تو را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می فرستم.(۱۰) 
پی نوشت ها: 
۱. فروع کافی، شیخ کلینی، ج۷، ص۴۸، حدیث۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۳۵. 
۲. معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج۶، ص ۱۹۴. 
۳. کتاب زهرة الریاض کوکب الدّری، ج۱، ص۲۵۳. 
۴. بحارالانوار ، ج۷۹، ص۲۷. 
۵. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۷؛ ج۷۸، ص۲۵۳؛ ج۲۸، ص۳۰۴؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۸۸. 
۶. کشف الغمة ، ج ۲، ص ۶۸. 
۷. دلائل الامامة طبری، ص۴۴؛ بحار الانوار، ج۷۸، ص۳۱۰.
۸. ذخائر العقبی، ص ۵۳. 
۹. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۹؛ ج۷۸، ص۲۵۳؛ ج۲۸، ص۳۰۴. 
۱۰. کتاب عوالم، ج۱۱، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۴؛ ج۱۰۰، ص۱۸۵؛ ج۷۸، ص۳۹۰. 
برگرفته از مقاله وصایای حضرت فاطمه، رجبعلی زمانی، مجله فرهنگ کوثر، شماره ۶۹، فروردین 


 هرگز كسى نظیر تو پیدا نمى شود

همتا كسى به عصمت كبرا نمى شود

اى كوثرى كه خیر كثیر از وجود توست

 اسلام، جز به فیض تو، احیا نمى شود

هر چند دختران دگر داشت مصطفى

هر دخترى كه امّ ابیها» نمى شود

 بعد از تو اى شكوفه زیباى احمدى

لبهاى من، به خنده دگر، وا نمى شود

چون خواستم كه دفن كنم پیكر تو را

 دیدم بدون یارى طاها، نمى شود

دادم تو را به دست نبى، چونكه هیچ كس

 بر دفن جان خویش مهیّا نمى شود

 خواهم كنار قبر تو، نالم شبانه روز

 امّا به پیش دیده اعدا، نمى شود

 این عمر تندپا، ز فراق تو، كُند شد

 امروزم اى خدا، ز چه فردا نمى شود

 آید به گوشم از در و دیوار، ناله ات

 یكدم خموش، نغمه غمها نمى شود

 الهام صبر، هر شبه گیرم، ز قبر تو

 قلب على، و گرنه شكیبا نمى شود

 گریم نهان، به یاد تو زهرا، تمام عمر

 داغ تو آتشى است، كه اطفا نمى شود

 جز در ظهور حضرت مهدىّ منتقم

 راز نهان قبر تو افشا نمى شود

 


یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم 
همچو طفلان دگر، در خانه مادر داشتیم 

جدّ ما پیغمبر از ما چهره پنهان کرد و باز 
یادگاری همچو زهرا از پیمبر داشتیم 

مادر مظلومه ما نیز رفت از دست ما 
مرگ او را کی به این تعجیل باور داشتیم؟! 

اندر آن روزی که آتش بر سرای ما زدند 
ما در آن جا، حال مرغ سوخته پر داشتیم! 

آمد و، رفت از جهان محسن در آن غوغا، دریغ! 
آرزوی دیدن روی برادر داشتیم 

مادر ما، خود ز حق می خواست مرگ خویش را 
ورنه ما بهرش دعا با دیده تر داشتیم 

روزهای آخر عمرش ز ما رومی گرفت! 
چون علی، ما هم ازین غم دلْ پراخگر داشتیم! 

در شب دفنش به ما معلوم شد این طُرفه راز 
تا ز روی نیلگونش بوسه ای برداشتیم! 

از کفن دستش برآمد، جسم ما دربرگرفت 
جسم او را همچو جان ما نیز دربرداشتیم 

از فراق روی مادر، با پدر هر روز و شب 
دو برادر بزم ماتم با دو خواهر، داشتیم! 

با فغان گوید مؤید » آنچه را میثم » بگفت : 
( ای خوش آن روزی که ما در خانه، مادر داشتیم! ) 


سیّد رضا مؤیّد 

 






دیگر امشب به مدینه خبر از فاطمه نیست 
جز حریق حرمی در نظر از فاطمه نیست 

شهر در خواب فرو رفته ز خود می پرسد 
مگر این گریه ی بیدارگر از فاطمه نیست؟ 

آخر ای مرغ شباهنگ! در این خلوت راز 
مگر این ناله ی شب تا سحر از فاطمه نیست؟ 

این همه عطر دل‌انگیز مناجات و دعا 
از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست 

به همان سینه که شد دشت شقایق سوگند 
زیر این چرخ، علی‌دوست‌تر از فاطمه نیست 

ذرّه ای بهره ز خورشید ولایت نبرد 
هر که کانون دلش، شعله ور از فاطمه نیست 

به تسلّای دل زینب او برخیزید 
مگر این پاره ی جان و جگر از فاطمه نیست 

نزنید آتش بیداد به گل‌خانه ی وحی 
مگر این زمزمه ی پشت در از فاطمه نیست؟ 


محمّدجواد غفورزاده شفق» 

ای آبروی ارض و سما حرمتت شکست

رمز قبول هر چه دعا، حرمتت شکست

 

فکر تنت نبود کسی، در هجوم سنگ

مثل نگاه آینه ها . حرمتت شکست

 

تو داغدار قصه ی هجران مصطفی

اما در اوج فصل عزا حرمتت شکست

 

ای مهربان خانه ی حیدر حلال کن

در پیش چشم شیر خدا حرمتت شکست

 

تنها سکوت مردم این شهر هم نبود

بیداد اتباع هوی حرمتت شکست

 

می خواست تا به زور غلافش جدا کند

از دامنم دو دست تو را . حرمتت شکست

 

این پاره ها برای تو چادر نمی شود

ای مظهر عفاف و حیا حرمتت شکست

 

وحید محمدی

تفسیر آیه آیه کوثر تمام شد
تجهیز و غسل سوره پرپر تمام شد

خیلی زمان گرفت در آن نیمه های شب
تا اینکه خون بال کبوتر تمام شد
سلمان بیا دوباره بلندش کن از زمین
وقت وداع طاقت حیدر تمام شد

آن روز ها که مادر صورت کبودتان
افتاده بود خسته به بستر تمام شد

این شعر ها که روضه زهرا نمی شود
تنها برای روضه بگو در تمام شد

دختر ز داغ مادر خود پیر می شود
مادر که رفت کار دو دختر تمام شد

ایام خانه داری زینب شروع شد
ایام بی قراری مادر تمام شد

زینب رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر تمام شد
زینب دوید جانب گودال و دید که
ای وای کار حنجر و خنجر تمام شد
 

وحید محمدی

گل پژمرده از بیداد مادر
خزان آخر به بادت داد مادر
خودم دیدم که در زندان سینه
نمی شد ناله ات آزاد مادر
خودم دیدم که بابا با گُل اشک
تو را در زیر گل بنهاد مادر
خودم دیدم که دنبال جنازه
حسینت از نفس افتاد مادر
خودم دیدم حسن چون شمع می سوخت
که شد آب و نزد فریاد مادر
ز جا برخیز ای غمخوار بابا
که بابا گشته دشمن شاد مادر
شب تاریک و تشییع جنازه
مرا کی می رود از یاد مادر

نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب

می رود تا آسمان با های های بوتراب

این چه بغض سرگرانی هست در بیم و سکوت

می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب

کیستند اینان چنین سر در گریبان می برند

نعش جان خویشتن را پا به پای بوتراب

این چه شهر مرگ آبادی است در این وقت شب

تنگ کرده لحظه ها را هم برای بوتراب

می رود پنهان کدامین خاک را منزل کند

با دو پهلوی شکسته آشنای بوتراب

آه آهسته ـ حسن گوید به زینب ـ گریه کن

تا نبیند هیچ کس کرببلای بوتراب


حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد

بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد

مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان

دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته

هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته

با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت

حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد

این خانه دیگر دست نان آور ندارد
دیگر حسین بن علی مادر ندارد»

پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته

شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش

وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:

زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی

با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را

شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر

بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن

برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم

کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را

دیگر توان دیهدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم

انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته

نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم

زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته

وحید محمدی

در کوچه پا به پای علی، یا علی مدد
جان می‌دهم برای علی، یا علی مدد

 

وقت ظهور سرّ فدیناه آمده

کوچه شده منای علی، یا علی مدد

 

قامت خمیده در وسط کوچه می شوم

طوفان لافتای علی یا علی مدد

 

مولای من امام من آقای من علی‌ست

حیّ علی الرّضای علی، یا علی مدد

 

شمشیر روی رهبر من می‌کشند؟ آه

سر می‌دهم به جای علی، یا علی مدد

 

دستم شکست و دست علی را گشوده ام

من می‌خرم بلای علی، یا علی مدد

 

محسن شهید و . فاطمه هم رو سپید شد

هستی من فدای علی، یا علی مدد

 

این پهلوی شکسته‌ی زهرا ودیعه ای‌ست

بین من و خدای علی، یا علی مدد

 

هر کس شود فدائی رهبر مقدس است

در مکتب ولای علی، یا علی مدد

 

سرخی خون فاطمه نقش است تا ابد

بر سینه‌ی لوای علی، یا علی مدد

 

یوسف رحیمی

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

 

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود

در آتش، هیزم آتش، چادر آتش، خانه آتش بود

 

فقط نه چادر خاکی کمی از معجرش هم سوخت

رسیدم پشت در دیدم نه مادر دخترش هم سوخت

 

گره زد چادرش را بر کمر افتاده راه افتاد

زنی مجروح رفت اما به دست یک سپاه افتاد

 

میان جمع نامحرم غریبی بی پناه افتاد

و رد سرخ خونی هم به دنبالش به راه افتاد

 

به قنفذ یا مغیره نا نجیبی گفت: بیکاری!

زنی برد آبروی ما علی را برد نگذاری

 

غلاف تیغ پیدا شد سر شلاق بالا رفت

میان کوچه در خونابه مادر ماند و بابا رفت

 

گلی از ساقه اش تا شد میان خار و خس افتاد

مغیره از نفس افتاد قنفذ از نفس افتاد

 

دویدم سمت مادر تازیانه خورد بر دوشم

صدای استخوان بازویش پیچید در گوشم



در بین کوچه های مدینه شهید شد
آن مادری که یک شبه مویش سپید شد
در، هم زبان به شکوه گشود و در آن غروب
آتش برای فتح حریمش کلید شد
در گیر و دار جزر و مد تازیانه ها
باران لطف اهل مدینه شدید شد
با آتشی که شعله کشید از در بهشت
آماده ی تسلی پهلو، حدید شد
دستش شکست و دامن حق را رها نکرد
بانوی خسته بانی رازی رشید شد
سیلی دست سنگی دیوار و دست باد
یعنی دو گوشواره ی او ناپدید شد
انداخت سایه ی دست کبودی به روی ماه
وقتی که آفتاب خدا بی مرید شد
این گونه بود عاقبت غربت امام
یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد
مشرک شدند بعد نبی مردمان شهر
تنها ببین مظاهر بت ها جدید شد
ریشه دواند در دل دین انحراف ها
دستان کینه نیز بر علت مزید شد
تا منبر رسول خدا نیم قرن بعد
جای شراب خواری ده ها یزید شد
آری حسین فاطمه در قتلگاه نه 
در بین کوچه های مدینه شهید شد
شاعر:یوسف رحیمی

کتاب صدف نبوّت ۳ - غلامرضا سازگار

می‌روی ای همدم خاموش من
چــوب تـــابوتت بود بر دوش من
نــاله یـــا فضـه‌ات در گـوش من
روح من از تن مرو         یار من بی من مرو

بی‌تـو گشتــه فـاتح خیبر غریب
نه قرارم مانده در دل نه شکیب
گشتــه ذکـــرم آیــه امن یجیب
روح من از تن مرو         یار من بی من مرو

من تن بی‌جان و جانم می‌رود
از کفــــم روح و روانــم می‌رود
ای خــدا یــار جــوانــم می‌رود
روح من از تن مرو          یار من بی من مرو

داغ تو آتش به جانم می‌زند
تــازیانــه بـــــر روانـم می‌زند
قــاتـلت زخـــم زبانـم می‌زند
روح من از تن مرو          یار من بی من مرو

کشـتــــه راه امیــــرالمــؤمنین
بی‌تو گردیده علی خانه‌نشین
پـای تابوت تو من خوردم زمین
روح من از تن مرو            یار من بی من مرو

ای میـــان دشمنـــان پـــابست من
ای که بگشودی طناب از دست من
نیست شـد بـی‌تو تمـام هست من
روح من از تن مرو            یار من بی من مرو


ای کشتی شکسته که پهلو گرفته‌ای
بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای

گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته‌ای

گاهی ز درد شانه ز دل آه می‌کشی
گاهی ز درد دست به بازو گرفته‌ای

از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو
اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته‌ای

دیوار گشته است عصای تو ابز هم
بینم که دست بر سر زانو گرفته‌ای

دیشب نماز نافله تو نشسته بود
دیدم که دست خویش به پهلو گرفته‌ای

هر گه که در به روی علی باز می‌کنی
خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای

رنگی زداغ کر گه وفائی» به شعر توست
چون لاله‌ها زباغ ولا بو گرفته‌ای

سید‌هاشم وفائی

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری قرآنی ایران(ایكنا) در ورزنه، همزمان با فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در شب شهادت این بانوی بزرگ دو عالم، مراسم سوگواری در مسجد مرحوم آقامیر شهر تاریخی ورزنه برگزار شد.
در این مراسم حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمد رئیسی» امام جمعه شهر ورزنه و همچنین امام جماعت این مسجد در مورد زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) و همچنین وفات ایشان گفت: فاطمه (ع) در روزهاى آخر زندگى، اسماء بنت عمیس‏» را فراخواند و فرمود دوست ندارم بر پیكر زن پارچه‏اى بیفكنند و اندام وى زیر آن نمایان باشد». اسماء پاسخ داد نه من چیزى به تو نشان خواهم داد كه درحبشه دیدم» سپس چند شاخه‏تر خواست، آنها را خم كرد و پارچه‏اى بر روى آن كشید و تابوت گونه ساخت.
وی ادامه داد: فاطمه (س) فرمود چه چیز خوبى است پیكر زن و مرد قابل تشخیص نیست. اى اسماء! هنگامى كه جان دادم تو مرا غسل بده و نگذار كسى نزد جنازه من بیابد.» این اولین تابوتى بود كه در اسلام ساخته شد و هنگامى كه فاطمه (س) آن را دید تبسمى كرد كه تنها تبسم او بعد از وفات پدرش رسول خدا(س) بود. بیمارى فاطمه (س) روز بروز سخت‏تر مى‏شد، فرزندان زهرا(س) به خاطر مادرشان به شدت نگران بودند و دل پاك على(ع) از اندوه فاطمه(س) در خون نشسته بود. 
رئیسی گفت: روز وفات، زهرا (س) وصایاى خود را به على(ع) بیان فرمود و او به شدت گریست. فاطمه (ع) ضمن سفارش فرزندانش به على (ع) فرمود یا على! مرا شبانه غسل بده، كفن كن و به خاك بسپار، آن هنگام كه چشم‌ها در خواب است. دوست ندارم كسانى كه حقم را غصب كردند به تشییع جنازه من حاضر شوند و یا بر من نماز بخوانند.» هنگامى كه وفات فاطمه(س) نزدیك شد، به سلمى‏» فرمود تا مقدارى آب آورد. زهرا (س) غسل كرد و به خوبى بدن خود را شست‌وشو داد، لباس‌هاى نوى خود را خواست و آنها را پوشید، سپس از سلمى خواست تا رختخوابش را وسط حجره بگستراند آنگاه رو به قبله دراز كشید، دست‌ها را زیر صورت نهاد و گفت من هم اكنون قبض روح خواهم شد. خود را پاكیزه كرده‏ام كسى مرا نكند. 
وی تصریح كرد: پس از وفات فاطمه (س) حسن و حسین (ع) وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند، گفتند اكنون هنگام استراحت مادر ما نیست اسماء به آنان گفت عزیزانم مادرتان از دنیا رفت». حسن و حسین (ع) روى جنازه مادر افتادند و آن را مى‏بوسیدند و گریه مى‏كردند. حسن (ع) مى‏گفت مادرجان با من سخن بگو». حسین (ع) مى‏گفت مادر جان من حسین توام، قبل از آنكه به‌خاطر غم فراقت روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو». یتیمان زهرا (س) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگیز مادر باخبر كنند. وقتى خبر وفات زهرا (س) به على (ع) رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود اى دختر پیامبر (ص) تو تسلى‌بخش من بودى بعد از تو از كه تسلیت ‏بجویم». 
رئیسی در ادامه یادآور شد: صداى شیون یتیمان زهرا (س) آواى جانسوز عزا بود كه به گوش مردم مدینه رسید. عده‏اى ازخواص بنى‌‌هاشم به درون خانه رفتند، مردم مدینه نیز بیرون خانه اجتماع كردند و در حالى كه به شدت مى‏گریستند منتظر بودند جنازه زهرا (س) را از خانه بیرون آورند تا در تشییع جنازه شركت كنند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت پراكنده شوید چون تشییع جنازه به تاخیر افتاد». شبانگاه على(ع) پیكر پاك فاطمه (س) را غسل داد. در هنگام غسل وى اسماء نیز با على (ع) همكار داشت. تنى چند از پاك مردان و رازداران اهل بیت(ع) چون سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه، عبدالله بن مسعود، عباس و عقیل همراه حسن و حسین و على (س) نماز گزاردند. 
امام جمعه ورزنه همچنین اشاره كرد: شبانه فاطمه (س) را دفن كردند، على (ع) او را به خاك سپرد و جایگاه زهرا (ع) را با زمین یكسان ساخت تا مزارش شناخته نشود. و به روایتى صورت چند قبر بنا كرد تا مزار واقعى مخفى بماند.
وی درباره سخنان حضرت على(ع) بر مزار حضرت زهرا(س) اظهار كرد: كلینى عالم و محدث معروف شیعى - متوفاى ۳۲۸ ه.ق - مى‏نویسد پس از وفات فاطمه (س)، على (ع) او را پنهان به خاك سپرد و جاى قبرش را ناپدید كرد، سپس برخاست روبه مزار رسول خدا (ص) كرد و گفت
سلام بر تو یا رسول خدا (ص)! از من و از دخترت كه به دیدار تو آمده و اكنون در كنارت زیر خاك خفته‏ است، خداوند چنین خواسته كه او زودتر از دیگران به تو ملحق شود. اى پیامبر خدا (ص) ! شكیبایى‏ام از فراق محبوبه‏ات به پایان رسیده و خویشتن داریم به خاطر جدایى سرور ن عالم از دست رفته است. اما چه چاره جز آنكه طبق سنت تو بر مصائب صبر كنم، آنچنان كه در مصیبت جدائیت صبر كردم. من سرت را در آرامگاهت نهادم و تو بر روى سینه من جاى دادى همه از خدائیم و به سوى خدا باز خواهیم گشت‏» همانا امانت‏به صاحبش رسید و گروگان دریافت گشت و زهرا(س) از دستم گرفته شد».
رئیسی گفت: حضرت علی(ع) همچنین ادامه داد اى رسول خدا (ص) پس از او آسمان و زمین در منظر نگاهم زشت مى‏نماید. اندوهم جاودانه شد و شبم در بی‌خوابى مى‏گذرد و غمم پیوسته در دل است تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند. غصه‏اى دارم كه از شدتش دل به خون نشسته و اندوهى دارم بهت‌آور چه زود جمع ما را به پریشانى كشانید و میان ما جدائى افكند تنها به سوى خداوند شكایت مى‏برم به همین زودى دخترت از همدست‏شدن امتت‏ بر ربودن حقش به تو خبر خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، چه بسا درد دل‌هایى كه چون آتش در سینه‏اش مى‏جوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت او هم اكنون مى‏گوید و خداوند هم داورى مى‏كند و او بهترین داوران است، ‏سلام بر شما سلام وداع‌كننده كه نه خشمگین است و نه دلتنگ اگر مى‏روم به خاطر دلتنگی‌ام نیست و اگر بمانم به خاطر بدگمانیم به خدا از آنچه به صابران وعده داده نباشد». 
امام جمعه ورزنه این‌چنین ادامه داد: امام اول شیعیان اظهار كرد آه، آه صبر آرام‌بخش و زیباست و اگر بیم چیرگى ستمكاران بود براى همیشه چون معتكفان در اینجا مى‏ماندم و چون فرزند مرده شیون سر مى‏دادم و سیل آسا مى‏گریستم خدا گواهست كه دخترت پنهان به خاك سپرده مى‏شود در حالى كه حقش غصب و از ارثش محروم شد. با اینكه هنوز روزى چند از وفاتت نگذشته بود و بر خاطره‏ها از یادت غبار كهنگى ننشسته بود. اى رسول خدا (ص) ! دل را به یاد تو آرام می‌دارم درود خدا بر تو و سلام و رضوان خدا بر فاطه (س) باد». 
وی تصریح كرد: از فراق فاطمه (س) على (ع) به شدت اندوهگین بود، رنج و اندوه على (ع) در سخنان از دل برآمده‏اى كه دركنار مزار زهرا (س) گفت هویدا است. گاه نیز سوز دل خود را در مرثیه‏هایى كه مى‏سرود و یا زمزمه ‏مى‏كرد نشان مى‏داد. در دیوانى كه منسوب به امیرالمؤمنین (ع) است ‏شعرى با نوزده بیت آمده كه على (ع) آن را بر مزار فاطمه زهرا (س) سروده است. 
اما ابوالعباس مبرد - متوفاى ۲۸۵ ه - دو بیت از آن شعرها را با اندكى تفاوت ذكر كرد. و گوید على (ع) به این اشعار تمثل جست. لكل اجتماع من خلیلین فرقه و كل الذى دون الممات قلیل و ان افتقادى واحدا بعد واحد دلیل على ان لایدوم خلیل؛ جمع هر دو دوستى را عاقبت فراق و پریشانى است و هر چیز جز مرگ ناچیز است و اینكه من دوستى را پس از دوست دیگر از دست مى‏دهم نشان آن است كه هیچ دوستى جاوید نمى‏ماند.» و همچنین ادامه داد و لاى الامور تدفن سرا بضعة المصطفى و یعفى ثراها پاره تن مصطفى چرا پنهان به خاك سپرده شد و مزارش پنهان ماند». 
رئیسی درباره جست‌وجوى مزار فاطمه (س) گفت: بدون هیچ تردیدى پس از دفن شبانه و مخفیانه زهرا (ع) مزارش نیز پنهان داشته شد. اما چرا بایستى در شهر پیامبر (ص) مزار تنها دخترش كه به فاصله كوتاهى از او به دیدار خدا شتافت مخفى بماند؟ چرا نباید آنگونه كه شایسته مقام اوست انبوه مردم در عزاى او و تشییع جنازه‏اش شركت كنند و بر او نماز بگزارند و دفنش كنند؟ آیا اینها به خاطر اجراى وصیت زهرا (ع) نبود؟ از این رو آن روزها كسى به درستى جایگاه مزار فاطمه (ع) را نمى‏دانست و اگر كسى از على (ع) سراغ مزار فاطمه (ع) را مى‏گرفت‏ به احتمال قوى پاسخش به سكوت برگزار مى‏شد. 
وی تصریح كرد: سكوتى كه در آن هزاران نكته اعتراض‌آمیز نهفته بود زیرا على (ع) سعى و اصرار فراوان در پنهان داشتن مزار زهرا (ع) داشت‏ بدین خاطر جایگاه مزار فاطمه(س) را با زمین یكسان كرد آنگاه صورت هفت قبر و یا چهل قبر در بقیع ترتیب داد و هنگامى كه مردم به بقیع رفتند صورت چهل قبر را دیدند از این رو شناخت مزار فاطمه (ع) بر آنان مشكل افتاد. طبرى در دلائل‌الامامه مى‏نویسد آن روز صبح مى‏خواستد زن‌ها را ببرند كه قبرها را نبش كنند و جنازه زهرا (ع) را از قبر بیرون آوردند و بر آن نماز بخوانند اما با تهدید على (ع) منصرف شدند». 
امام جمعه ورزنه ادامه داد: با این وجود در مورد مزار فاطمه زهرا (ع) چهار قول وجود دارد ۱- برخى مزار فاطمه (ع) را در بقیع مى‏دانند از جمله اربلى در كشف الغمه و سید مرتضى در عیون المعجزات اهل سنت نیز عموما بر این باورند آنان مزارى را كه دركنار مزار چهار امام (ع) وجود دارد مزار فاطمه دختر رسول خدا (ص) مى‏دانند. ۲- برخى چون ابن سعد و ابن جوزى گویند فاطمه (س) رادر خانه عقیل دفن كرده‌اند,۳- برخى مزار فاطمه (س) را در روضه پیامبر (ص) مى‏دانند. 
۴- عده‏اى گویند فاطمه (ع) را در خانه‏اش دفن نمودند كه قرائن، روایات و اقوال زیادى این قول را تایید مى‏كند. 
وی درباره تاریخ وفات نیز گفت: در تاریخ وفات حضرت زهرا (ع) نیز اختلاف است عده‏اى از علماء شیعه و سنى وفات فامه زهرا (ع) را ۷۵ روز و عده اى ۹۵ روز بعد از وفات پیامبر (ص) مى‏دانند. یكى از مواردى كه موجب اختلاف شده این است كه در خط كوفى نقطه‌گذارى وجود نداشته است. و از این رو خمس و سبعون (۷۵ روز) و خمس و تسعون (۹۵ روز) هر دو یكسان نوشته مى‏شده كه در خواندن و قرائت آن اشتباه پیش آمده است. با توجه به اینكه وفات پیامبر (ص) در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجرى قمرى مطابق ۷ خرداد سال ۱۱ ه.ش اتفاق افتاد بنابر گفته اول (۷۵ روز) تاریخ وفات فاطمه (ع) ۱۳ جمادى‌الاولى سال یازدهم ه.ق مطابق هفدهم مردادماه سال ۱۱ هجرى شمسى و بنابر گفته دوم (۹۵ روز) تاریخ ۳ جمادى الاخر سال ۱۱ ه.ق مطابق با ششم شهریور سال ۱۱ هجرى شمى است، البته گفته‏هاى دیگر در تاریخ وفات حضرت زهرا(س) هست اما فاصله ۷۵ روز یا ۹۵ روز با نظر اهل بیت (ع) هماهنگ است از این رو ما را با دیگر گفته‏ها كارى نیست. با توجه به قرائنى چند آنچه صحیح‏تر مى‏نماید ۹۵ روز است. 
همچنین، پس از سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمد رئیسی» امام جمعه شهر ورزنه، مداحان اهل بیت(ع) میرفطرس و كنعانی به مداحی و مرثیه‌سرائی پرداختند.
گزارش 


اى مادر حسین و حسن! دیده باز کن 
حال على بین و سپس خواب ناز کن! 

در کار من ز مرگ تو افتاده مشکلى 
لطفى کن و ز کار على، عقده باز کن! 

من آمدم که باز برم سوى خانه ات 
بازآ به سوى خانه، مرا سر فراز کن! 

اطفال تو، بهانه ى مادر گرفته اند 
دستى پى نوازش ایشان دراز کن! 

سجاده ى نماز تو افکنده زینبت 
با پهلوى شکسته بیا و، نماز کن! 

همسایگان، دعاى تُرا آرزو کنند 
برخیز و رو به جانب محراب راز کن 

از پاى تا به فرق (موید) بود نیاز 
لطفى برین حقیر سراپا نیاز کن 


سید رضا موید (موید) 

هرچند اصحاب قائم (عج) از نژاد خاص، قبیله ای باسابقه یا کشوری معروف گزینش نمی گردند، اما طبق روایات بیشترین یاران مهدی آل محمّد(عج) را ایرانیان تشکیل می‌دهند.

 هرچند اصحاب قائم (عج) از نژاد خاص، قبیله ای باسابقه یا کشوری معروف گزینش نمی گردند، زیرا این نهضت یک قیام عدالت گسترانه است و در راستای تحقق اسلام ناب، نژادپرستی در آن جایی ندارد و یاران امام زمان علیه السلام از سراسر جهان و دورترین شهرها و به تعبیر روایات از اقالیم الارض» و اقصی البلاد» گرد هم می آیند.» (۱)

اما طبق روایات بیشترین یاران مهدی آل محمّد(عج) را ایرانیان تشکیل می‌دهند. ایرانیان را در زمان معصومین‌(ع) با عناوین فرس، اعاجم، موالی، بنو الحمراء، قوم سلمان و چند عنوان دیگر می‌شناختند. در روایات، گاه از ایرانیان با عناوین اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان و دیگر شهرهای مشهور ایران در آن دوره یاد می‌کردند .»(۲)

حافظ ابو نعیم از قول ابن عباس گوید:که در پیش رسول خدا(ص) سخنی از فارس به میان آمد آن حضرت فرمود:فارس گروه ما و قدرت ما اهل بیت هستند.»

امیر المؤمنین(ع) فرمود: وزیران مهدی علیه السّلام از عجم‌هاست،در میان آن‌ها عربی نباشد،اما با عربی صحبت می‌کنند، درحالی‌که آن‌ها خالص‌ترین وزرا و بافضیلت‌ترین وزیرانند.»(۳)

بسیاری از یاران حضرت مهدی‌(عج) از اهالی مرو رود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف، ری و کرمان هستند».(۴)

امیر مؤمنان‌(ع) فرمود: خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند - عزّوجلّ - در آنجا گنج‌هایی ذخیره شده است که هرگز از جنس طلا و نقره نمی‌باشند. در آنجا مردانی هستند که خدا را به حق شناختند، و اینان یاران مهدی‌(عج) در آخر امان می‌باشند».(۵)

همچنین در روایات، درباره مردم طالقان آمده است: این گنج‌ها دلاور مردانی هستند اهل جنگ و جهاد که شهادت در راه خدا را دوست می‌دارند و پیوسته ادّعا می‌کنند که خدا شهادت را روزی آنان قرار دهد، شعار خود را یا لثارات الحسین» می‌دانند، خداوند به وسیله آنها امام حق را پیروز می‌گرداند».(۶)

فضیل بن یسار گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: برای او گنجی است در طالقان،کم از طلا و نقره نیست و پرچمی است که از روزی که پیچیده شده گشوده نشده است و مردانی که گویی دل‌های آن‌ها قطعات آهن است، در ذات خدا شکی به آن راه پیدا نمی‌کند،سخت‌تر از سنگ می‌باشند. اگر به کوه‌ها حمله برند، از جا می‌کنند. با پرچم‌هایشان به شهری نمی‌تازند مگر این‌که آن را ویران سازند، مانند این است به اسبان عقاب‌های مرگ سوارند، زین اسب امام را دست می‌مالند و با این کار طلب برکت می‌نمایند.

اطراف او را می‌گیرند و با جان خود او را در جنگ‌ها از گزند نگه می‌دارند و هرچه بخواهد کفایت می‌کنند. شب‌ها نمی‌خوابند، در نمازشان برای آن‌ها زمزمه‌ای است مانند زمزمۀ زنبور عسل، شب‌زنده‌دارانند و بامدادان سوار بر اسبان خود(آمادۀ کارزار) راهبان شب و شیران روز هستند. آنان در اطاعت مولایشان فرمانبردارتر از کنیزان نسبت به مولای خود هستند، مانند چراغ‌های روشنایی‌بخش و دل‌هایشان مانند قندیل‌های پرتوافکن می‌باشد.آن‌ها از ترس خدا هراسانند و خواستار شهادت هستند. آرزویشان کشته‌شدن در راه خداست.شعارشان یالثارات الحسین» است. هرگاه راه روند، رعب و ترس یک ماه جلوتر از آن‌ها حرکت می‌کند. به‌سوی مولا با متانت می‌روند. خداوند به‌وسیلۀ آن‌ها امام حق را یاری می‌نماید.»(۷)

عفّان بصری گوید: امام صادق(ع) فرمود: آیا می‌دانی چرا این شهر را قم نامیده شد؟!» گفتم: خدا و رسولش و شما می‌دانید.

فرمود: قم نامیده شد؛چون اهلش با قائم آل محمّد(عج) جمع می‌شوند و با او قیام می‌کنند و با (جنگیدن) با او از خود استقامت به خرج می‌دهند و به او کمک می‌کنند.»(۸)

از امام صادق‌(ع) سؤال شد: منظور از آیه بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شدیدٍ»(سوره اسراء/آیه ۵) چه کسانی هستند؟ آن حضرت فرمود: هم واللَّه أهل قم، هم واللَّه أهل قم. هم واللَّه أهل قم».(۹)

علم. از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد به نحویکه در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد. و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد. خداوند سبحان ، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت می گرداند. اگر چنین نشود، زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند، دانش از این شهر به شرق و غرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد . آنگاه قائم(عج) ظهور می کند.»(۱۰)

روایات از هم نام برده اند .در مصادر شیعه و سنّی از آن فراوان یاد شده و آنچه در روایات ذکر شده، شعیب بن صالح و هاشمی خراسانی در ارتش امام علیه السّلام اثرات مثبت و مهمی خواهند داشت.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: زمانی‌که سپاه سفیانی به طرف کوفه حرکت می‌کند، دنبال اهل خراسان برای جنگ می‌فرستد و اهل خراسان برای یاریمهدی»علیه السّلام با پرچم‌های سیاه قیام کرده و به فرماندهیشعیب بن صالح»با سپاه سفیانی در محل استخر(مسجد سلیمان) روبه‌رو شده و جنگ بزرگی رخ می‌دهد که خراسانی‌ها فاتحانه سپاه سفیانی را شکست می‌دهند،در آن هنگام است که مردم آرزوی ظهور حضرت مهدی(عج) را کنند و او را می‌طلبند.»(۱۱)

هم‌چنین فرمود: پرچم‌های سیاه برای جنگ با سفیانی قیام می‌کنند و در میان آن‌ها جوانی از بنی هاشم است که در کتف چپ او خالی دیده می‌شود.پیشرو آن پرچم‌ها مردی از بنی تمیم بوده که شعیب بن صالح» نامیده می‌شود و سپاه سفیانی را فراری می‌دهد.(۱۲)

منابع:

۱- عصر الظهور:ص ۲۲۷

۲- بامداد بشریت، محمد جواد طبسی،بخش ۸ ،پ۴۲ص۵۲

۳- سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص ۳۸۱ به نقل از ینابیع الموده۳/۱۳۳، یوم الخلاص ص۳۰۵

۴- همان ص۵۳ به نقل از دلائل الإمامة، ص ۳۱۴

۵-سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص ۳۸۳به نقل از بحار الأنوار:٨٧/۵١ ب ١ ح ٣٨ به نقل کشف الغمّة:از کفایة الطّالب باب ۵؛ینابیع المودة:١۶٧/٣ ب ٩۴ از غایة المرام؛المغربی:ص۵٨٠

۶- بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۷

۷- سیمای جهان در عصرامام زمان (عج) به نقل از بحار الأنوار:٣٠٧/۵٢ ب ٢۶ ح ٨٢؛بشارة الإسلام:ص ٢٢۵؛اام النّاصب:ص ٢٢٧؛یوم الخلاص:ص ٢٢٣

۸- همان ص۳۸۳ به نقل از بحار الأنوار:٢۴٣/۶۰ص ۲۱۶ ح۳۸

۹- بامداد بشریت ص۵۴ به نقل از بحار ج۶۰ ص۲۱۶

۱۰- عصر ظهور صص ۲۲۸-۲۲۷ به نقل از بحار ج۶۰ ص ۲۱۳

۱۱- سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص۳۸۸به نقل از عقدالدرر ص۱۲۷

۱۲- همان به نقل از جمع الجوامع:١٠٣/٢


زندگی‌نامه حضرت امام حسن عسکری(ع) را بیان فرمایید.

پاسخ

امام حسن عسکری(ع) در روز جمعه هشتم ربیع الثانی[1] سال 232 هجری قمری[2] به دنیا آمد. پدرش امام دهم حضرت امام هادی(ع) است. در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد[3] نیز بوده گزارش های مختلفی وجود دارد. در برخی از منابع، نام او؛ حدیث»، سَوسَن»،[4] یا سلیل»[5] ذکر شده است.

بنابر نقلی، پیامبر اسلام(ص) در سخنی با امام علی(ع) از ولادت تمام امامان و از جمله امام یازدهم خبر داده و حضرتشان را چنین توصیف فرمود: خداوند تبارک و تعالی در صلب امام هادی نطفه ای قرار داد که او را نزد خود "حسن" نامید و او را همچون نوری در شهرها قرار داد، در زمین، خلیفه و مایه عزّت امّت جدّش نمود و هادی و راهنمای شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و عذاب مخالفان قرار داد و برای دوستانش و کسانی که او را امام خود بدانند، حجّت و برهان گرداند».[6]

امام حسن عسکری(ع)، پدر و پدربزرگشان به ابن الرضا» نیز معروف بودند.[7]آن حضرت در سال 234 ق و در حالی که دوسال بیشتر نداشتند به همراه پدر با فراخوان متوکّل، به سامرّا رفتند و بالاجبار تا آخر عمر بابرکتشان در همان شهر ست گزیدند.[8]

امام حسن عسکری(ع) با نرجس (یا حکیمه) (دختر یشوعا، پسر قیصر روم که مادرش از اولاد حواریّون و نسبش به شمعون وصیّ حضرت عیسی می رسد) ازدواج نمود.[9]امام حسن عسکری (ع) تنها یک فرزند داشت که او همان حضرت مهدی منتظر(عج) و آخرین امام شیعیان می باشد.[10]

امامت امام حسن عسکری(ع)

حضرت امام هادی(ع) به یکی از اصحاب خود چنین نوشت: ابو محمد فرزند من از نظر خلقت و آفرینش، سالم ترین افراد آل محمد، و حجتش از همه محکم تر، و بزرگ ترین فرزند و جانشین من بوده، و رشته امامت و احکام نزد او است، و تو آنچه از من می پرسیدی از او بپرس».[11]

شاهویه بن عبدالله می گوید: امام دهم(ع) نامه ای بدین مضمون برایم نگاشتند که؛ تو خواستی از امام پرسش کنی و نگران این موضوع هستی، ولی نگران نباش! خداوند مردم را پس از هدایت، سرگردان نمی کند. اینک امام شما بعد از من فرزندم ابومحمد است.».[12]به هر حال بعد از شهادت امام هادی(ع) در سال 254 ق، امامت شیعیان به مدت شش سال در دستان باکفایت امام عسکری(ع) بود.

شهادت امام حسن عسکری(ع)

بیشتر علمای شیعه بر این اعتقاد هستند که حضرت مسموم شده است[13] و همچنین پدرش و جدّش و همه امامان دیگر به شهادت رسیده اند.[14] و در این باره به آنچه از امام صادق(ع) و امام رضا(ع) روایت شده استدلال کرده اند که فرمودند: به خدا سوگند! هیچ کدام از ما نیست جز این که شهید می شود.[15]

حضرتشان در روز جمعه هشتم ربیع الاول 260 ق به شهادت رسید.[16]بعد از آن بود که شیعیان برای اقامه نماز در خانه آن حضرت جمع شدند و جعفر برادر امام یازدهم، خود را برای پیش افتادن در نماز آماده می کرده که ناگاه حاضران دیدند که نوجوانی آمده و دامن جعفر را گرفته و او را از کنار پیکر امام دور کرده و خود بر ایشان نماز خواند و مردم نیز با او به اقامه نماز پرداختند و سپس محل را ترک کرده و ناپدید شد و مردم نفهمیدند که از کدام سو رفت.[17]

سبب شهادت امام حسن عسکری(ع)

فرزند عبیدالله بن خاقان می گوید: روزی برای پدرم که وزیر معتمد بود خبر آوردند که امام حسن(ع) بیمار است. پدرم با عجله خبر را به خلیفه داد. خلیفه به پنج نفر از معتمدانش - از جمله نحریر خادم - دستور داد که خانه حضرت را زیر نظر داشته باشند و طبیبی را مقرّر کرد که هر صبح و شام از احوال ایشان آگاه شود. بعد از دو روز خبر آوردند که بیماری آن حضرت شدیدتر شده است. پدرم نزد حضرتشان رفته و به پزشگان دستور داد که از آنجا دور نشوند و از قاضی القضات نیز خواست که ده نفر از دانشمندان سرشناس را پیوسته نزد امام(ع) نگهدارد.[]

به نظر می رسد تمام اینها صحنه سازی هایی بود که مرگ آن حضرت را طبیعی جلوه دهند.به هر حال، امام به شهادت رسید و در همان شهر سامرا و در همان خانه ای که پدرشان در آن دفن شده بود به خاک سپرده شد.[19]

سیره عملی امام حسن عسکری(ع)

جوانمردی ایشان تا اندازه ای بود که حتی به مخالفان نیازمند خود نیز کمک می کردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) نقل می کند: زمانی به تهی دستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود. روزی پدرم(که بعد از امام هفتم(ع) فردی را به امامت نمی پذیرفت) به من گفت: نزد حسن بن علی برویم؛ زیرا او را به جوانمردی توصیف می کنند. به پدرم گفتم: مگر او را می شناسی؟! گفت: نه! راه که می رفتیم، پدرم گفت: کاش ایشان پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهم آن را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانم. من هم با خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می داد تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می کردم! وقتی به حضورشان رسیدیم، ایشان از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزد ما نیامده ای؟ پدرم گفت: با این وضع خجالت می کشیدم خدمت برسم! وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آرزویش را داشتیم، به ما دادند. به پدرم گفتم: آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت ایشان می خواهی؟ پدر گفت: من به آیین خود عادت کردم!![20]

سیره ی امام حسن عسکری(ع)

امام عسکری(ع) با وجود تمام محدودیت ها و کنترل هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیت های مخفیانه ی را رهبری می کرد که از چشم جاسوسان دربار به دور می ماند:

داود بن اسود»، خدمتگزار امام(ع) که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه بود، می گوید: حضرتشان به من فرمود: این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده»، من چوب را گرفته روانه شدم، در راه به یک نفر سقّا برخوردم، قاطر او راه مرا بست. سقّا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کرده و به قاطر زدم. چوب شکست، وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بود! به سرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم در حالی که سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.

وقتی به در خانه امام رسیدم، عیسی» خدمتگزار امام، کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا هم می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما در شهر و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می رسد».[21]

این قضیه نشان می دهد که امام(ع)، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سرّی بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای عثمان بن سعید، که شخص بسیار مورد اعتماد و رازداری بوده، فرستاده است و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده و طبعاً سوء ظن کسی را جلب نمی کرده واگذار کرده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او، نزدیک بوده این راز فاش شود.

امام عسکری(ع) در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمکارتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:

 ۱. المعتزّ

 ۲. المهتدی

 ۳. احمد المعتمد[22]

خلفای عباسی که روز نخست به نام طرفداری از اهل بیت پیامبر(ص) و برای گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، آنچه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان، ستمگری و خودکامگی را آغاز کردند.

امام حسن و تربیت شاگردان شایسته

امام حسن عسکری(ع) همانند سایر امامان معصوم(ع) در زمینه تربیت شاگرد اهتمام خاصی داشت. چنانکه شیخ طوسی، بیش از صد نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را یاد کرده است.[23]

امام حسن عسکری(ع) و نوشتن کتاب

حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم برده و کتاب ها و نامه های فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشته است که به نمونه هایی اشاره می شود:

 ۱. تفسیر القرآن» که حسن بن خالد برادر محمد بن خالد آن را نقل کرده است. گفتنی است؛ امروزه کتابی با عنوان تفسیر الامام العسکری(ع)» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی می دانند.[24]

 ۲. کتاب المنقبة» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسائل حلال و حرام است.[25]

 ۳. نامه ها.

امام حسن عسکری(ع) برای گسترش فرهنگ تشیع، توسعه علم و دانش، و هدایت و سازندگی، نامه های فراوانی به شهرها نوشته است؛ مانند: نامه آن حضرت به شیعیان قم[26] که متن آن در کتاب ها ثبت و ضبط شده است. همچنین نامه ای که امام به علی بن بابویه»،[27] اسحاق بن اسماعیل نیشابوری»[28] نوشته است.

امام حسن عسکری(ع) و تناقض قرآن

اسحاق کندی که از فیلسوف های زمان خود بود، مخفیانه و با جدیّت به نگارش کتابی به نام تناقض القرآن» می پرداخت.یکی از شاگردان او خدمت امام رسید. حضرت عسکری(ع) فرمودند: یک مرد توانا میان شما وجود ندارد که استادت را از سرگرم شدن به قرآن باز دارد؟» او گفت: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور می توانیم در این مورد یا کار دیگری بر او اعتراض نمائیم؟! امام(ع) فرمودند: می توانی آنچه به تو می آموزم به او برسانی؟» جواب داد: آری. فرمود: می روی پیش او خیلی به او محبت می کنی و در کاری که اشتغال دارد به او کمک خواهی کرد. وقتی به تو انس گرفت و با او نزدیک شدی، می گویی یک سؤال برایم پیش آمده اگر اجازه می دهی بپرسم؟ او خواهد گفت: سؤالت را بپرس. به او بگو: آیا این امکان وجود دارد که قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزی است که تو گمان کرده ای! استادت چنین امکانی را تأیید خواهد کرد. سپس این نکته را به او یادآوری کن که شاید قرآن معنایی غیر از آنچه تو خیال کرده ای را اراده کرده باشد».

شاگرد پیش استادش کندی رفت و مدتی با او همساز شد تا بالأخره این پرسش را مطرح ساخت. کندی بعد از پذیرفتن اشکال از شاگردش پرسید که این اشکال کار خودت نیست و آن را از که آموخته ای؟! و بعد از آنکه فهمید که امام عسکری(ع) این توصیه را به شاگردش کرده بود، تمام آنچه نوشته بود را سوزاند.[29]

امام حسن عسکری(ع) و امام بعد از او

ابو الادیان می گوید: من در خدمت امام عسکری(ع) کار می کردم و نوشته های او را به شهرها می بردم هنگامی که آن حضرت در بستر بیماری بود به خدمت امام رسیدم، ایشان نامه هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می کشد و روز پانزدهم وارد سامرا می شوی در حالی که از منزل من صدای شیون می شنوی و مرا روی تخته غسل می بینی».

ابو الادیان می گوید: عرض کردم اگر این اتفاق برای شما بیفتد امام بعد از شما چه کسی خواهد بود؟

امام(ع) فرمود: هر کس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد از من امام است».

ابو الادیان: نشانه ای بیفزائید.

امام(ع): هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است».

ابو الادیان: نشانه ای دیگر بیفزائید.

امام(ع): هر کس به آنچه در کیسه وجود دارد خبر داد او قائم بعد از من هست».

ابو الادیان: هیبت آن حضرت مانع شد که من بپرسم در کیسه چیست؟

من نامه ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سامرا برگشتم و در خانه اش صدای شیون بود و تعدادی از شیعیان مشغول غسل دادن ایشان بودند، ناگهان دیدم جعفر برادر امام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند. با خود گفتم: اگر امام این است پس امامت باطل است؛ زیرا می دانستم که جعفر شراب می نوشد و قمار می کند و طنبور هم می زند! من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید سپس شخصی بیرون آمد و گفت: یا سیدی برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بخوان، جعفر بن علی با جمعی از شیعیان که اطرافش بودند وارد حیاط شد و وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود، جعفر جلو ایستاد که بر برادر نماز بخواند چون خواست الله اکبر گوید کودکی گندم گون و مجعد مو و پیوسته دندان از اطاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارترم که به جنازه پدرم نمازگزارم! عقب بایست!». جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و امام حسن عسکری(ع) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس آن کودک گفت: ای بصری! جواب نامه ها را بیاور که با تو است»، آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. سپس نزد جعفر رفتم که داشت ناله و فریاد می کرد و از دست آن کودک می نالید، حاجز وشاء به او گفت: آن کودک که بود؟! گفت: به خدا سوگند! من تا کنون نه او را دیدم و نه او را می شناسم. ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از رحلت امام عسکری(ع) مطلع شده و به دنبال جانشین او بودند که آنان را به سوی جعفر بن علی فرستادند. قمیان بر او سلام کرده و. اظهار داشتند که نامه ها و اموالی با ما است، بگو: نامه ها از کیست و چقدر مال در این کیسه ها است؟ جعفر از جا پرید و جامه های خود را تکانید و گفت از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه هایی که با شما است از فلان و فلان است و در همیان، هزار اشرفی است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن کسی که تو را برای خاطر اینها فرستاده است او امام است.[30]

پی نوشت ها:

[1] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 131، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1417ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 422، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

[2] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 313، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413 ق.

[3] یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود.

[4] کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج 1، ص 503، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 313.

[5] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 2، ص40، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.

[6] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 62، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

[7] إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2 ص 131.

[8] حسنی، هاشم معروف، سیرة الائمة الاثنی عشر(ع)، ج 3، ص 481، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1382ق.

[9] ابن ابی الثلج بغدادی، محمد بن احمد، تاریخ أهل البیت نقلا عن الأئمة(ع)، ص 125، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، 1410ق؛ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 334، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 208 - 214، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.

[10] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 339.

[11] همان.

[12] همان، ص 320.

[13] إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 131؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 424، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.

[14] همان؛ و نیز ر. ک: دلائل الامامة، ص 424؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص422.

[15] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 585، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 132؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 2، ص 209.

[16] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 313؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 131.

[17] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.

[] کتاب الغیبة، ص 2 - 219؛ قمی، عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، ج 3، ص 1940، قم، دلیل ما، 1379ش.

[19] الکافی، ج 1، ص 503.

[20] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 326.

[21] مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4 ص 427.

[22] إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 131.

[23] ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص 397 - 403، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.

[24] آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 2، ص 432، قم، اسماعیلیان، 1408ق.

[25] همان، ج 23، ص 149.

[26] مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 425.

[27] شیخ صدوق، محمد بن علی، صفات الشیعة، ص 6، تهران، انتشارات زرارة، چاپ سوم، 1380ش.

[28] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 484، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.

[29] مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 424.

[30] کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 474 - 476.


اشعار تبریک میلاد امام حسن عسکری (ع)

 

زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد

بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد

هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش

گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد

سروش هاتف غیبی بشارت داد هادی» را

گره از کار دل وا شد امام عسگری آمد

حسن خویش حسن رویش حسن بویش حسن مویش

تمام حسن پیدا شد امام عسگری آمد

چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش

که عقل از شوق،شیدا شد امام عسگری آمد

صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا

بساط سور بر پا شد امام عسگری آمد

تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر

طلوع مهر زهرا شد امام عسگری آمد

صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید

حضورش عالم آرا شد امام عسگری آمد

زمان، امشب کمیل» از شوق سر از پای نشناسد

که - خلقت - باز معنا شد امام عسگری آمد

کمیل کاشانی

 



السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ
السَّلامُ عَلَیْكَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ .
 
زندگی‌نامه حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
*****
به گزارش گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛ حضرت امام محمدباقر (ع) پنجمین امام شیعیان جهان در روز جمعه (یا دوشنبه یا سه شنبه) اول (غره) ماه رجب یا به روایتی سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود.

پدر ارجمندش حضرت امام سجاد (ع) پسر امام حسین (ع) و مادر گرامیش ام عبدالله، فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) است و بنابراین امام محمدباقر (ع) اولین امامی است که از نسل هر دو فرزندان امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) یعنی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌باشد.

حضرت امام سجاد (ع) پس از تولد فرزند بزرگوارش، او را در آغوش گرفت و نوازش کرد و بر گوش راست او اذان و بر گوش چپش اقامه خواند و این مولود مبارک را محمد» نام نهاد.

حضرت امام جعفر صادق (ع) در مورد مادر گرامی پیشوای پنجم شیعیان می‌فرماید: آن بانو (فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع)) صدیقه‌ای بود که همانند او در میان فرزندان امام حسن علیه السلام دیده نشده است.»

از قول حضرت امام باقر (ع) هم واقعه‌ای شگفت انگیز در مورد آن بانوی ارجمند بیان شده که بیانگر مقام والای ایشان است. امام باقر (ع) می‌فرماید: مادرم نزدیک دیواری نشسته بود که ناگهان دیوار شکافته شد و ما صدای هولناک فرو ریختن دیوار را شنیدیم. در این حال، مادرم دست خود را بلند کرد و به سوی دیوار گرفت و گفت: نه، به حق مصطفی صلی الله علیه و آله سوگند یاد می‌کنم که خداوند اجازه سقوط به تو نداده است. پس دیوار در هوا معلق ماند تا مادرم از آن بگذشت. پس از آن، پدرم امام سجاد علیه السلام، یک صد دینار از برای مادرم صدقه داد.»

کنیه امام باقر (ع) ابوجعفر» و معروف‌ترین لقب ایشان باقر العلوم» به معنای شکافنده علوم است، زیرا آن حضرت (ع)، شکافنده معضلات فکری و حل کننده مسائل و پیچیدگی‌های علوم، و در گستردگی دانش و معارف، سرآمد و شخصیت منحصر به فرد عصر خویش بود.

شاکر، هادی، امین، صابر، ذاکر، جامع و حاضر از دیگر القاب آن حضرت (ع) است که هر یک بر وجه خاصی از کمالات و فضایل آن حضرت (ع) دلالت دارد.
 
زندگی‌نامه حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

حضرت امام محمدباقر (ع) همزمان با واقعه جانگداز عاشورا در سال ۶۱ هجری، در سن ۴ سالگی بود که به همراه پدر و در کنار جد عزیزش حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا حضور داشت.

آن حضرت (ع) در زمان شهادت پدر بزرگوارشان امام سجاد (ع) در سال ۹۴ هجری قمری، ۳۶ سال سن داشت که امامت شیعیان را عهده دار شد.

مدت امامت پنجمین پیشوای شیعیان جهان تا زمان شهادت ایشان، ۱۹ سال و دو ماه بود.

علم و دانش امام محمد باقر (ع) همانند دیگر ائمه اطهار (ع)، از سرچشمه وحی نشأت می‌گرفت و هیچ کس در آن زمان به پایه علمی ایشان نمی‌رسید.

آوازه منزلت علمی امام (ع) به حدی بود که همه تاریخ نویسان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، در توصیف کمالات ایشان بدون استثنا به مقام علمی آن حضرت (ع) اشاره نموده اند.

حضرت امام محمد باقر (ع) همانند اجداد پاکش عابدترین فرد روزگار خود محسوب می‌شد و در عبادت، الگوی راستین عابدان بود. اما علیرغم کثرت عبادت هرگز به گوشه نشینی و دوری از فعالیت‌های اجتماعی روی نیاورد، گر چه به قول امام صادق (ع)؛ آن قدر شب‌ها نماز می‌خواندند که در نتیجه ایستادن در حال نماز، پا‌های ایشان ورم می‌کرد.» و به گفته ابن صباغ؛ تمام عمر امام علیه السلام در راه طاعت خدا بود.»

آن امام همام (ع) با این همه، خود را در عبادت خدا قاصر می‌دید و می‌فرمود: چه کسی می‌تواند، چون علی علیه السلام خدا را عبادت کند؟»

حضرت امام محمد باقر (ع) سرانجام در سال ۱۱۴ هجری قمری و در سن ۵۷ سالگی با توطئه مرموز و مخفیانه هشام بن عبدالملک دهمین خلیفۀ اموی در شهر مدینه مسموم شد و به شهادت رسید و پیکر پاکش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

مرقد نورانی شریف آن حضرت (ع)، در کنار مرقد جد بزرگوارشان امام حسن مجتبی (ع)، پدر ارجمندشان امام سجاد (ع) و فرزند عزیزشان امام جعفر صادق (ع) قرار دارد و زیارتگاه و ملجأ شیعیان، عاشقان و ارادتمندان است.
 
زندگی‌نامه حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

* معجزه‌ای از امام محمد باقر (ع)

در کتاب‌های تاریخی، معجزات فراوانی از امام محمدباقر (ع) نقل شده است. عبدالله بن عطاء مکی در یکی از آن‌ها می‌گوید: به اشتیاق دیدار روی امام باقر علیه السلام از مکه به مدینه آمدم. شبی که به مدینه رسیدم، باران شدید و سرمایی سخت بیداد می‌کرد. من که نیمه شب به در خانه حضرت رسیده بودم، با خود گفتم: اکنون برای در زدن دیر شده است. پس بهتر است تا صبح همین جا بمانم و صبح هنگام به خدمت ایشان مشرف شوم. در این هنگام، صدای امام (ع) را شنیدم که می‌فرمود: در خانه را برای ابن عطاء باز کنید که امشب، سرمای سخت و آزار باران را به خاطر ما تحمل کرده است.»

* تصریح پیامبر اکرم (ص) به امامت حضرت باقرالعلوم (ع)

پیامبر اکرم (ص) در ضمن روایات زیادی به مسأله امامت امام محمد باقر (ع) تصریح فرموده اند که از مهم‌ترین آن روایات، روایت جابر بن عبدالله انصاری است. محمد بن مسلم می‌گوید: در کنار جابر نشسته بودیم که امام سجاد علیه السلام همراه با فرزندشان محمد وارد شدند. حضرت سجاد علیه السلام به پسر بزرگوارشان دستور دادند که جابر را که در آن ایام پیرمرد و نابینا شده بود احترام کند. وقتی این کودک پیشانی جابر را به عنوان احترام بوسیدند، جابر پرسید: این کودک کیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمودند: پسرم محمد است. جابر، محمد را در آغوش گرفت و گفت:‌ای محمد!، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تو سلام می‌رساند. حاضران از جابر توضیح بیشتر خواستند. جابر گفت: روزی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم که فرمودند:‌ای جابر! تو آن قدر زنده می‌مانی که حتی فرزندم، محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب را که نامش در تورات، باقر است، می‌بینی. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان.»

* جملاتی از فرمایشات گهربار امام محمد باقر (ع)

-‌ ای جابر! هر که اطاعت خدا کند و ما را دوست داشته باشد، او، ولی و دوست ماست و هر کس به خدا نافرمانی کند، دوستی ما هیچ سودی به حالش نخواهد داشت.
- بنیاد اسلام پنج چیز است: نماز، زکات، روزه ماه مبارک رمضان، حج و ولایت ائمه (علیهم السلام)
- کمال انسان، دانشمند شدن در دین، صبر در بلا و میانه روی در زندگی است.
- در روز قیامت، حسرت و اندوه و افسوس کسی از همه بیشتر است که عدل و داد را بستاید، ولی خود در عمل با آن مخالفت کند.
- هان‌ای مردم! راست بگویید که خداوند با راستی است.
- همانا شیعه ما کسی است که از خدای عزوجل اطاعت کند.
- مسلمان کسی است که مسلمانان از آسیب زبان و دستش ایمن باشند.
- به خدا سوگند، هیچ بنده‌ای در دعا پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند، جز اینکه حاجتش را برآورد.
- همانا خشم، آتش پاره‌ای از شیطان است که در قلب آدمی زاده افروخته می‌شود.
- در کار خود با مردم خداترس م کن.
- خداوند، دشنام گو را دشمن خود می‌داند.
- هیچ شرافت و افتخاری، چون بلند همتی نیست.
- عالمی که از علمش بهره برند، از هفتاد هزار عابد بهتر است.
- دو رکعت نماز بعد از مسواک کردن، از هفتاد رکعت نماز بی مسواک برتر است.
- هنگامی که انسان به چهل سالگی می‌رسد، فرشته‌ای از آسمان ندا در می‌دهد که هنگام کوچ کردن رسیده است، توشه سفر را آماده کن.
- همانا پاداش صدقه در روز جمعه افزون می‌شود.

*****
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِیارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ


شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟

منم غرقِ فراق و درد، بگو مولا کجا هستی؟

همیشه یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا

دعای ندبه می‌خوانم، گل زهرا کجا هستی؟

شب تنهایی هجران، به گوشه قلب مأیوسم

تو از امید می‌گویی، بگو آقا کجا هستی؟

شب بی داد غیبت را،نباشد مطلعی مولا

چه مهجورم چه غمگینم، امیر ما کجا هستی؟

یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران

پسندم میل مولا را، گل طاها کجا هستی؟

من از بهر دارم ، دوای درد می‌خواهم

دعای وصل می‌خوانم، عزیز ما کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی

بده توفیق پروازم، بگو جانا کجا هستی؟

حسین مظاهری کلهرودی


 
گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت 
گداییم در این خانه بوده درد سرت
 
به خاک بوسی این خانه کرده ام عادت 
به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت 
 
گناه بال و پرم را شکسته کاری کن 
دوباره جا بده من را به زیر بال و پرت 
 
گناه چشم مراکور کرد و گوشم کر 
عنایتی بنما بر گدای کور و کرت 
 
ببین چه میکشم از دست نفس اماره 
جدا نموده مرا از دعای هر سحرت 
 
قبول, من بدم اما تو سر به راهم کن
بده اجازه که باشم همیشه دور و برت 
 
بگو به فاطمه امشب صبا پیامم را 
که کرده ام همه شب روضه خوانی پسرت 
 
صدای مادرت از دور میرسد ای وای
خدا کند که نبیند تن جدا زسرت
 
میلاد الیاسوند

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست
درمرغزار دربه دری ردپای ماست
وقتی که نان سفره ما از محبت است
صد ها هزار حاتم طائی گدای ماست

دین وطریقت همه انبیا علیست
ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست
ناخالص است دین بدون علی سرشت
شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست
مثل کلیم تکیه به جایی نمی زنیم
وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

موسای ما زنسل شهنشاه خیبر است
نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است

شکر خدا که بنده ایمانی اش شدیم
کشتی شکسته ی یم طوفانی اش شدیم
ما در پناه چتر ولایش نشسته ایم
خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم
مارا گره زدند به زلف رهای او
آزاد عالمیم که زندانی اش شدیم
اولاد او به کشور ما آمدند وما
خادم شدیم و نوکر ارزانی اش شدیم
هم خاکبوس دختر او در میان قم
هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم

خاک وزمین ما همه در اختیار اوست
ایران امام زاده سرای تبار اوست

در هفتمین حضور زمینی آسمان
او شد بلند مرتبه جمع خاکیان
آری ملاک سنجش ایمان ولایت است
ما شاکریم او شده هفتم اماممان
ما با وجود او بخدا گم نمی شویم
زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان
با عشق او به وقت حساب وکتاب وقبر
وا میشود زبان فرو بسته در دهان
او سومین لقب گرفته به باب الحوائ
ج است حاجت نمی برم بخدا پیش این وآن

حاجت روا شدن زدرش کار ساده است
این کمترین عنایت این خانواده است

امشب صلای آمدن عید میزنم
خودرا به حال مستی تشدید میزنم
با عشق او برای طپش های عاشقی
بر قلب خود علامت تمدید میزنم
تمثال آفتابی اورا به روی دل
بختم اگر که آمد وتابید میزنم
محتاج هستم ودر کوی کریم را
دارالاجابت است وبه امید میزنم
گاهی میان خاطره از پشت میله ها
اورا به عشق خال لبش دید میزنم

تادیدمش دلم از غصه آب شد
کوه دلم زآتش عشقش مذاب شد

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت
رنج هزارساله برآن پیکرش گذشت
حسرت کشیده چون پدری گیسوان او
درحسرت نوازشی از دخترش گذشت
او مرگ خویش را زخدا عاشقانه خواست
ازبس بلا کشید که آب ازسرش گذشت
وقتی به زیر مشت ولگد ها شکسته شد
دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت
اما اسارتش که به زینب نمی رسد
او شعله از اصابت با معجرش گذشت
زینب اسیر کوچه وبازار شام شد
زن بود و وارد صف اغیار شام شد

مجتبی صمدی شهاب



بهترین اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی

 شعر محسن خیاطان برای ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی

آن کس که راه پوی حریم کریم شد

از جان غلام حضرت عبدالعظیم شد

دارای حرمت است به چشم جهانیان

آن کس که زائر حرم این کریم شد

باید سلام و عرض ادب کرد با خلوص

بر حضرتش که وارث خلق عظیم شد

وارد هر آن که گشت در این بارگاه قدس

محو صفای این حرم و این حریم شد

بی بهره نیست از کرم ذات کبریا

آن عاشقی که بر سر کویش مقیم شد

بس مرده دل که زنده ز الطاف کردگار

زین بارگاه اطهر و رضوان شمیم شد

دارد به پیش پای دل خود چراغ راه

آن کس که رهسپار ره مستقیم شد

خوی حسین و وجه حسن داشت، زین سبب

مشهور خاص و عام به عبدالعظیم شد

طبعش روان ز چشمه فیاض مهر اوست

"خاتم" اگر که صاحب طبع سلیم شد

بهترین اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی






غلامرضا سازگار :

آتش زدن بـــه خانـــه ی مــولا بهانـــه بـود

مقصــود خصم کشتن بانوی خانـــه بـود

از آن به باب وحی لگد زد عــدو کـــه دید

جـان علی بــه پشت در آستانــه بـــــود

بــــا آنهمــه سفـــارش پیغمبـــر خــــدا

پـاداش دوستــــی علی تازیانــــه بـود ؟

آنکس که داد نسبت هذیان به مصطفی

از کینه اش به صورت زهرا نشانه بـــود

در حیرتـم چگونـــه به زهـــرا مغیره زد

کز جـــای تازیانــــه ی او خون روانــــه بود

ضرب غلاف وتیغ به دستش مدال بست

آن بانویـــی که عصمت حَیّ یگانـــه بود

حـــق دارد ار کننـده ی خیبـــر زپــــا فتـــد

زهرا پس از رســول بر او استوانه بــود

( میثم ) قسم به فاطمه تا بود فاطمـه

بار غـــــم امــــام زمانش به شانه بود

 


خاندان عصمت پیامبر در انتظار آن بودند که این دختر ممتاز چشم به این جهان بگشاید تا قلب و روی آنان را به دیدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذیقعده برای حضرت رضا علیه السلام و دودمان نبوت و آل علی علیه السلام پیام آور شادی مخصوص و پایان بخش انتظاری عمیق و شور آفرین بود زیرا حضرت نجمه فرزندی جز حضرت رضا علیه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نیز دارای فرزندی نشده بود.

از آنجا که سال ولادت حضرت رضا علیه السلام یعنی سال 148 هجری قمری و سال ولادت حضرت معصومه علیها سلام سال 173 و بین این دو ولادت بیست و پنج سال فاصله بود و از طرفی امام صادق علیه السلام ولادت چنان دختری را مژده داده بود، از این رو خاندان پیامبر بیصبرانه در انتظار طلوع خورشید وجود حضرت معصومه علیها سلام بودند.

هنگامی که وی چشم به جهان گشود براستی که آنروز برای اهل بیت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله علیه روز شادی و سرور وصف ناپذیر و از ایام الله بود زیرا اختری از آسمان ولایت و امامت طلوع کرده بود که قلبها را جلا و شفا می داد و چشمها را روشن می کرد و به کانون مقدس اهل بیت علیهم السلام گرمی و صفا می بخشید.

این سوال که پیامبر اسلام با آنکه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بیشتر دوست می داشت و به او بیشتر اعتبار می داد. سوالی است که درباره حضرت معصومه علیها سلام نیز صادق است که چرا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با داشتن دختران بسیار به حضرت معصومه علیها سلام توجه می کرد و در میان آنها این دختر به آن همه مقامات نایل شد. پاسخش این است که در آیات قرآن و گفتار پیامبر و امامان به طور مکرر معیار, داشتن علم، تقوا و جهاد و سایر ارزشهای والای انسانی است.

 روز دختر,زندگی نامه حضرت معصومه

براستی که حضرت معصومه علیها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله علیه در معیارهای ارزشی اسلام یکه تاز عرصه ها و در علم و کمالات و قداست گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. وی تافته ای ملکوتی و جدا بافته و ساختار وجودی او از دیگران ممتاز بود.همان گونه که پیامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:‌ فداها ابوها» : (پدرش به فدایش باد)، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در شان حضرت معصومه علیها سلام فرمود: فداها ابوها»حضرت معصومه علیها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراین نام رازها نهفته است. یکی از رازها این بود که در علم و عمل از رقبای خود پیشی گرفته و دیگر این که از ورود شیعیان به آتش دوزخ جلوگیری می نماید.

 همچنین از نظر کمالات علمی و عملی بی نظیر است دیگر این که گرچه مرقد مطهرش آشکار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی نیست ولی مطابق مکاشفه ای که برای بعضی از اولیای خدا روى داده امام باقر یا  امام  صادق علیهم السلام فرمودند: کسی که مرقد حضرت معصومه علیها سلام را زیارت کند به همان مقصودی نایل خواهد شد که از زیارت قبر حضرت زهرا سلام الله علیها نایل می شود. از دیگر مشابهت های حضرت معصومه علیها سلام به حضرت زهرا فداکاری ایشان در راه اثبات ولایت بود زیرا حضرت معصومه علیها سلام نیز آن چنان تلاش کرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسید.

یعنی حضرت معصومه علیها سلام نیز با کاروانی از حجاز به سوی خراسان برای دیدار چهره عظیم ولایتمداران عصر یعنی برادرش حضرت رضا علیه السلام حرکت کرده تا یار و یاور او باشد ولی در مسیر هنگامی که به سرزمین ساوه رسید دشمنان خاندان نبوت در یک جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ریختن زهر در غذایش او را مسموم ساختند که بیمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز ست در قم به شهادت رسید

همان گونه که حضرت زهرا سلام الله علیها با استدلالهای متین و استوار، حقانیت ولایت حضرت علی علیه السلام را تبیین می کرد، حضرت معصومه علیها سلام نیز چنین بود. روایاتی که از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولایت علی علیه السلام است که با اثبات ولایت او ولایت امـامـان معصوم نیز ثابت می شود.

برای نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل می کنند که فرمود: پیامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روی پرده ای در قصر بهشت دید که چنین نوشته شده: لااله الا الله محمدا رسوله علی ولی القوم» : (معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست محمد رسول خدا و علی ولی و رهبر مردم است) و بر روی پرده درگاه قصر دیگری نوشته شده است: شیعت علی هم الفائزون» (شیعیان علی رستگارند).نیز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود:‌الا من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»: آگاه باشید! کسی که با حب آل محمد از دنیا برود شهید از دنیا رفته است).

یکی از روایات او که با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله علیها می رسد این است که:‌حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: آیا سخن رسول خدا را فراموش کرده اید که در روز عید غدیر خم فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم علی هم مولا و رهبر او است و نیز به علی فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسی به موسی (ع) است.به این ترتیب می بینیم حضرت معصومه علیها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جای پای حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت و همچون او در عرصه  جهاد و تلاش برای اثبات حق کوشید تا جایی که جانش را فدای ولایت نمود و شهد شهادت نوشید.

شخصیت های بزرگ دین ارج و منزلت بسیار والایی برای حضرت معصومه علیها سلام  قائل بودند و هستند و او را با حضرت زهرا سلام الله علیها مقایسه می کنند.

 


 یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم

سالها میشود و از پیرهنش بی خبرم

 

 روی قبرم بنویسید ندیده رفتم

 با تن خسته و با قد خمیده رفتم

 

 بنویسید همه دور ربرم ریخته اند

 چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند

 

چقدر مردم این شهر ولایی خوبند

که سرم را نشکستند خدایی خوبند

 

بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد

به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد

 

چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت

معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت

 

.من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟

من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟

 

بنویسید که عشاق همه مال هم اند

هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند

 

گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید

من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.

 

روی قبرش بنویسید برادر بوده

 سالها منتظر دیدن خواهر بوده

 

روی قبرش بنویسید که عطشان نشده

بدنش پیش نگاه همه عریان نشده

 

بنویسید کفن بود،خدایا شکرت

 هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت

 

یار هم آنقدری داشت که غارت نشود

در کنارش پسری داشت که غارت نشود

 

اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟

اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟

 

 بنویسید سری بر سر نی جا میکرد

خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد

 

 شعر حضرت معصومه, شعر در مورد حضرت معصومه


 

از بــیـت آل طـاهـا(ص) آتـــش کــشــد زبـانــه
  گــوئـی شــده قـــیـامـت بـر پـا درون خــانــه

 

برپاست شور محـشر از عـتـرت پـیـمبـر(ص)
خـلــقـنـد مـات و مـبـهـوت از گـردش زمانـه

 

اهریمنان نمودند خون قلب مـصـطفی(ص) را
در مـنـظـر خـلایـق بـی جــرم و بــی بـهــانـه

 

در پــشــت در فــتــاده ام الائـــمـــه(س) از پـا
دارد فـغــان ز دشـمـن آن گـــوهــر یـگــانـه

 

زیـنـب(س) بـه نـاله گـویـد کـشـتـند مــادرم را
ایـن یک ز ضـرب سـیـلی آن یک ز تـازیانه

 

در خون فتاده زهرا(س) چون مرغ نیم بسمل
مـحـسـن(ع) فـتاده چـون گـل پر پر در آستانه

 

در پشت زانـوی غم پژمان نشسته حـیـدر (ع)
مانده حـسـیـن مظـلوم(ع) حیران در آن میانه

 

از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا(س) 
وز زخــم سـیـنـه گـیـرد از مــیــخ در نشـانه

 

دارد حــســن(ع) شـکـایـت از کـیـنـه مغیره(ل)
ریـــزد ز دیـــدگـــانـــش یــاقـــوت دانـه دانـه

 

بـا پـهـلـوی شـکـسـته چون مـرغ بـال بسته
زهـرا(س) بـه خـون نـشسـته در کـنج آشیانه


آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد

آه ، رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد ، وَ از نا افتاد

غسل جسم تو بود سخت تر از هر کاری
کوه ، پاشیده شد و بر روی دریا افتاد

دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد

مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد ؟

بشکند دست کسی که . اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد

با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد

ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود .
که علی در وسط موج بلایا افتاد

با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم ، ز هر صحبت و نجوا افتاد

با چه رویی به پدرجان تو این را گویم .
"پیش چشمان همه ، ام ابیها افتاد"


گشت و گذار سایبری؛

فاطمه زهرا(س) معجزه تاریخ و افتخار عالم وجود

امام خمینی(ره) درباره مقام حضرت زهرا سلام الله علیها می گوید: بیستم جمادی الثانی، روز پر افتخار ولادت زنی است که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد.

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا وسیما؛ بیستم جمادی الثانی مصادف با سالروز ولادت حضرت زهرا (س)، روز زن و روز مادر  و ولادت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) نیز در این روز واقع شده است. شخصیت والا و با عظمت صدیقه اطهر سلام اللّه علیها از زبان امام راحل به عنوان زن نمونه و الگوی برتر و برترین زن هستی اینچنین است. 
نمونه انسان کامل
اگر بتوان یک انسان کاملی را در چهره یک زن معرّفی نمود. تنها مصداق کامل، صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) است.
امام راحل در این زمینه می گوید: ولادت فاطمه زهرا(س) روز بزرگی است، یک زن در دنیا آمد که مقابل همه مردان است. یک زن به دنیا آمد که نمونه انسان است. یک زن به دنیا آمد که تمام هویّت انسانی در او جلوه گر است.»
فاطمه زهرا معجزه تاریخ و افتخار عالم وجود
امام راحل با توجّه به دریافت این عظمت صدیقه کبری است که می گوید: .روز بیستم جمادی الثانی.روز پر افتخار ولادت زنی که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است.» در بخش دیگر می گوید: مبارک باد بر ملّت عظیم الشأن ایران بویژه ن بزرگوار روز مبارک زن» روز شرافت عنصر تابناک که زیربنای فضیلتهای انسانی و ارزشهای والای خلیفة اللّه در جهان است.»
عجز از بیان فضائل زهرا(س)
بیان تمام ابعاد شخصیتی آن حضرت از توان یک انسان غیر معصوم خارج است.
در این باره در کلام امام راحل می خوانیم: روز ولادت فاطمه زهرا سلام اللّه علیهاست زنی که افتخار خاندان وحی (است) و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد. زنی که فضائل او همطراز از فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم(ص) و خاندان عصمت و طهارت بود. 
بالاترین فضیلت بانو
درباره برترین فضیلت فاطمه هر کسی سخنی گفته است، عدّه ای برتری آن بانو را در عصمت او دانسته و گروهی در حکمت و دانش او و جمعی در این که در میان پنج تن آل عبا قرار گرفته خصوصاً در داستان مباهله(15) ولی امام برترین فضیلت صدیقه اطهر را نزول مکرر جبرئیل امین در محضر آن بانو می داند.
اقتدا به حضرت زهرا در زهد و تقوا
اگر شما زنها هم و زنهای ما هم همه، کشور ما همه، پذیرفتند که امروز روز زن است، یعنی روز تولّد حضرت زهرا که آن کمال و آن وضعیّت را دارد، پذیرفتند که روز زن است، به عهده شما مسائل بزرگی (خواهد آمد) از قبیل مجاهده، که حضرت مجاهده داشته است.حضرت به اندازه خودش که در این ظرف کوتاه مجاهده داشته است. مخاطبه داشته است با حکومتهای وقت، محاکمه می کرده است، حکومتهای وقت را، شما باید اقتداء به او بکنید تا پذیرفته باشید که این روز، روز زن است

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها – مهدی رحیمی(زمستان)

کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی
تا رسد اِنّا به اَعطینا به دنیا آمدی

تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی
دختری و مادر بابا به دنیا آمدی

هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد
مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی

قُلْ هوَ الله اَحَد ای معنی کفوأ اَحَد
تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی

تا که هجده سال هم اهل زمین دَرکَت کنند
پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی

بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود
آخرش ای علّت دنیا به دنیا آمدی

با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه ها
پس چرا اِنسیه اَلحَورا به دنیا آمدی

غصه ی ارباب ما را داشتی آن قَدْر که؛
بازهم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی

مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل
در حقیقت زینب کُبری به دنیا آمدی


دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو
هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست
عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! ـ. تا کور شود ابترـ
دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه
منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد
هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد انسیه حورایی

آن روز چرا م نامش نشود؟ آخر
آن روز تو می‌آیی‌ای جلوه‌ی زیبایی!

هم دختر طا‌هایی هم همسر مولایی
قدر تو، ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم
هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 

به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد

هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد

هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد

آسمان دید که مجموعه ی آن زهرا” شد

گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا

این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد

رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند

رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد

یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا

عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد

عشق هنگام نمازت به تماشا آمد

وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد

روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل

عرض تبریک قشنگی بشود، آیا شد؟


امامان ما شیعیان گاه برای اثبات حقانیت خود و گاهی برای دستگیری و برآوردن حاجت‌های مردم دست به انجام کارهایی خارق‌العاده می‌زدند. در این مطلب به دلیل ایام شهادت امام محمدباقر(علیه‌السلام) و آشنایی بیشتر با این امام همام ۵ معجزه از ایشان را آورده‌ایم.

۱- ما امنای الهی هستیم
جابربن‌یزیدجعفی از یاران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)می گوید:
همسفر حضرت امام باقر (علیه السلام) در راه حج بودم. ناگاه کبوتری آمد و بر چوبه‌ی محمل امام نشست و صدایی از خود درآورد. من خواستم آن را بگیرم.
امام فریاد زد:
این حیوان به ما اهل بیت پناه آورده است. او می‌گوید سه سال است در این کوه جوجه می‌گذارد و ماری می‌آید جوجه‌هایش را می‌خورد. از من می‌خواهد دعا کنم جوجه‌هایش سالم بمانند. من هم دعا کردم و خداوند شر مار را از سرش کم فرمود.
نزدیک سحر شد. از مرکب‌ها پیاده شدیم. امام شن‌های بیابان را با دست کنار زد و چنین دعا کرد:
خدایا ما را طاهر و سیراب نما. ناگاه در بین شن‌ها سنگ سفیدی ظاهر شد. امام آن را برداشت. چشمه ای از آب زلال ظاهر شد. با آب چشمه وضو گرفتیم و از آن آشامیدیم.
نزدیک قریه ای رسیدیم. امام به نخل خشک و بی‌ثمری نزدیک شد و فرمود: ای درخت، از آنچه خداوند در تو آفریده بما بده.
ناگاه شاخه‌های درخت خم شد و میوه داد. ما میوه‌اش را چیدیم و خوردیم. یکی از همسفران گفت:
مانند آنچه امروز دیدم از ساحری ندیده بودم.
امام فرمود:
بر اهل بیت دروغ مبند. کار ما سحر و جادو نیست. به ما چند نام از نام های خداوند آموخته شده است. خدا را به آن نام‌ها می‌خوانیم و خداوند به ما از رحمت خویش عطا می‌کند.[۱]

۲- حرکت درخت خرما!
عبادبن‌کثیر می‌گوید: روزی به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حق مؤمن بر خداوند چیست؟ (یعنی خداوند برای مومن چه حقوقی قائل می‌شود؟)
امام سکوت کرد. برای بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کردم. امام فرمود: یکی از حقوق مؤمن بر خداوند این است که اگر مومن به این درخت بگوید " جلو بیا!" خداوند به درخت این اجازه را بدهد که جلو بیاید.
در ادامه عباد می‌گوید: به خدا قسم دیدم آن درخت از جای خود حرکت کرد و به طرف امام به راه افتاد، اما امام اشاره‌ای به درخت کرد و فرمود: در جای خود باش! منظورم تو نبودی. پس آن درخت به جای خود برگشت و به حال اول قرار گرفت.[۲]

۳- خاک یا طلا
جابربن یزید می‌گوید من نیازمند شدم و مشکلات مالی داشتم خدمت امام محمد باقر (علیه‌السلام) رسیدم و نیازم را مطرح کردم. امام فرمودند: در نزد ما چیزی نیست. در آن هنگام کمیت اسدی (شاعر اهل بیت)  وارد شد و اجازه خواست تا در منزلت اهل بیت شعر بخواند، امام نیز اجازه دادند. وی قصیده خود را خواند و امام به خادم خود دستور داد، داخل اتاق شود و برای کمیت صله بیاورد. خادم یک کیسه درهم (۱۰۰۰۰ درهم) تقدیم کمیت می‏ کند. بار دیگر کمیت از امام اجازه می‏ خواهد تا قصیده دیگری را بخواند، امام اجازه می‏دهد، کیسه دوم درهم نصیب کمیت می‏ شود و کیسه سوم نیز به همین صورت برای بار سوم به کمیت می‌رسد. در این هنگام کمیت اظهار می‏دارد من برای درهم و دینار شعر نگفتم و درهم ها را نمی ‏پذیرد.
امام به خادم خویش دستور می‏دهد کیسه ها را به داخل اتاق برگرداند، وی کیسه ها را بر می‏گرداند.
جابر در ادامه ماجرا می‏ گوید، من پیش خودم احساس دل‏تنگی می‌کردم که چگونه امام به من اظهار کرد درهمی نیست، در حالی که به کمیت سه نوبت درهم هدیه دادند! وقتی این احساس خود را اظهار کردم حضرت فرمود، جابر وارد اتاق شو. وقتی وارد آن اتاق شدم، چیزی نیافتم. به نزد حضرت باز گشتم. حضرت فرمود ما چیزی از تو پنهان نساختیم.
آنگاه حضرت دست مرا گرفت به داخل اتاق برد، پای خویش را بر زمین زد، من دیدم چیزی همانند گردن شتر، طلا از زمین بیرون آمد! آنگاه به من فرمود: جابر نگاه کن، این حقایق را ببین، لیکن هیچ فردی جز افراد مطمئن از برادران خویش را از این حادثه با خبر مساز و بدان که خدا به آن چه ما اراده کنیم ما را توانمند ساخته است و بدان اختیار زمین به دست ماست، ان الله اقدرنا علی ما نرید.[۳]

۴- زنده شدن حیوان
مفضل بن عمر می‏ گوید: میان مکه و مدینه در خدمت امام محمد باقر (علیه‏السلام) بودم. به قافله‏ای رسیدیم، در میان آن کاروان مردی بود که درازگوشش مُرده بود و وسایلش بر زمین مانده بودند و گریه می‌کرد. چون نگاه آن فرد به امام باقر افتاد ناله کرد و گفت: ای رسول خدا! نه بار برداری دارم و نه قوت رفتاری و می‏ ترسم که رفیقان بروند و من در میان این صحرا تنها بمانم.
امام باقر (علیه‏السلام) دست به دعا برداشت، در همین موقع درازگوش آن مرد زنده شد. مرد بسیار خوشحال شد و از آن سرگردانی خلاص شد.[۴]

۵- خبر از انقراض بنی‌امیه و پادشاهی منصور
ابوبصیر می‌گوید: در زمان حیات امام سجاد، با امام باقر (علیهما السلام) در مسجد نشسته بودم که داود بن علی و سلیمان بن خالد و منصور دوانیقی وارد شدند و گوشه ای از مسجد نشستند. بعضی از حاضرین به امام باقر اشاره کردند و به آنها گفتند: کسی که آنجا نشسته، محمد بن علی است. داود و سلیمان برخاستند و نزد امام رفتند، اما منصور دوانیقی از جای خود تکان نخورد. امام به آن دو نفر فرمود: چه شد که آن جبّار نزد ما نیامد؟!
سلیمان و داوود عذرتراشی کردند.
امام فرمودند: چند روزی نمی‌گذرد که او (منصور داونیقی) والی و حاکم این مردم می‌شود، شرق و غرب را به تصرّف درمی‌آورد و بر مردم مسلّط می‌شود، عمرش آن‌قدر طولانی می‌شود تا گنج‌های فراوانی گرد آورد.
داود گفت: آیا حکومت ما قبل از به قدرت رسیدن شماست؟
حضرت فرمود: بله. ملک و سلطنت شما قبل از ملک و سلطنت ماست. به خدا سوگند، شما دو برابر بنی امیه حکومت خواهید کرد و فرزندان شما سلطنت را مانند توپ، دست به دست خواهند کرد.
داود و سلیمان از خدمت امام بلند شدند و رفتند اما امام صدایشان کرد و فرمود:ای سلیمان، آنها مادامی که دستشان به خون ما آلوده نشود، در آرامش و راحتی هستند. اما هرگاه خونی از ما بریزند، از آن پس زیرِ زمین برای آنها بهتر است از روی زمین، چرا که در آن روز نه کمکی در زمین خواهند داشت، و نه عذر پذیری در آسمان .
سلیمان رفت و سخنان حضرت باقر علیه السلام رابه منصور دوانیقی رساند.
منصور خدمت امام باقر (علیه السلام) آمد و عرض کرد: جلال و هیبت شما مانع شد که من خدمت شما برسم.
امام به او فرمود: اگر دستتان به خون ما آلوده شد، خداوند بر شما غضب می‌کند، قدرت شما را نابود می‌سازد و آن غلام چپ‌چشم (هلاکو خان) را بر شما مسلّط می‌شود. او که از آل ابوسفیان نیست و ترک است، ریشه شما را از بُن می‌کند.[۵]
همان طور که امام فرموده بود شد و بعد از شهادت امام محدباقر (علیه‌السلام) در اواسط دوران امامت امام صادق(علیه‌السلام) یعنی سال ۱۳۲ بنی امیه سقوط کرد. پس از ابوالعباس سفاح و به وصیت او حکومت بنی‌عباس در سال‌های ۱۳۶ تا ۱۵۸ به دست منصور دوانیقی اداره شد.[۶]

پی‌نوشت
[۱] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۵، حدیث ۳۸.
[۲] . همان، ص ۲۴۵، حدیث ۳۹.
[۳] . همان، ص ۲۴۹، حدیث ۴۰
[۴] . همان، ص ۲۳۹، حدیث ۲۳.
[۵] . همان، ص ۳۴۱، حدیث ۳۳  و بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۹، حدیث ۴۱.
[۶] . دوران بنی‌عباس از حکومت تا انقراض


، ماه رجب در کنار ماه شعبان و رمضان یکی از ماه‌های پر خیر و برکت مسلمانان محسوب می‌شود. سالروز ولادت امام محمد باقر(ع) در ابتدای این روز و نیز از سوی دیگر ولادت امام علی(ع) در اواسط این ماه جلوه‌ای دیگر به این ماه عظیم‌الشأن داده است. از دیگر سو در این ماه شریف و نورانی روزهایی با نام أیا‌م‌البیض(روشنایی) است که مراسم اعتکاف در این بازه زمانی در سرتاسر کشورهای اسلامی برگزار می‌شود.

امام کاظم(ع) در روایتی در عظمت این ماه فرمود: رجب ماه عظیمى است که خداوند حسنات را در آن دو چندان مى‏‌کند و گناهان را در آن محو مى‏‌کند و کسى که یک روز از رجب را روزه بدارد، آتش دوزخ به اندازه طى کردن‏ یک سال راه از او دور مى‏‌شود و کسى که سه روز روزه بدارد بهشت بر او واجب مى‏‌شود؛ رَجَبٌ‏ شَهْرٌ عَظِیمٌ یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یَمْحُو فِیهِ‏ السَّیِّئَاتِ‏ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِیرَةَ سَنَةٍ وَ مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ». (من لا یحضره الفقیه، ج‏2 ، ص 92)

همچنین ابن عباس در روایتی می‌گوید ماه رجب که فرا رسید، پیامبر خدا مسلمانان را دور خود جمع کرد و میان آنان به سخنرانى پرداخت. ایشان خدا را حمد و ثنا گفت و از پیامبران پیشین ، یاد کرد و بر آنان درود فرستاد، سپس فرمود:

اى مسلمانان، ماه بزرگ و مبارکى بر شما سایه افکنده است و آن، ماهى سرشار از رحمت است. در این ماه، رحمت بر کسى فرو مى‌ریزد که او را بندگى کند، نه بر بنده مشرک و نه بر کسى که در اسلام، بدعت گذار است. همانا در ماه رجب شبی است؛ هرکس خواب را بر خود حرام کند و در آن شب برخیزد، خداوند جسمش را بر آتش حرام می‌کند در حالی که هفت هزار فرشته با او مصافحه می‌کنند و برایش طلب استغفار می‌کنند. این ماجرا هرسال همین گونه است. اگر دوباره تکرار کند،‌ ملائک نیز همین کارشان را انجام می‌دهند؛ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ قَدْ أَظَلَّکُمْ شَهْرٌ عَظِیمٌ مُبَارَکٌ وَ هُوَ شَهْرُ الْأَصَبِّ یَصُبُّ فِیهِ الرَّحْمَةَ عَلَى مَنْ عَبَدَهُ إِلَّا عَبْداً مُشْرِکاً أَوْ مُظْهِرَ بِدْعَةٍ فِی‏ الْإِسْلَامِ‏ أَلَا إِنَّ فِی شَهْرِ رَجَبٍ لَیْلَةً مَنْ حَرَّمَ النَّوْمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ قَامَ فِیهَا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ وَ صَافَحَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلَى یَوْمٍ مِثْلِهِ فَإِنْ عَادَ عَادَتِ الْمَلَائِکَةُ .؛» (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏7، ص531)  

پیامبر(ص) در این روایت با ذکر دو عبارت به دو ویژگی مهم ماه رجب اشاره دارند که عبارتند از برکت و رحمت:
1ـ شَهْرٌ عَظِیمٌ مُبَارَکٌ» یعنی ماه با عظمتی که به خودی خود از هر جهتی مایه خیر و برکت است.
2ـ شَهْرُ الْأَصَبِّ یَصُبُّ فِیهِ الرَّحْمَةَ عَلَى مَنْ عَبَدَهُ» یعنی ماه گرانسنگی که سرشار از رحمت است. منتها قانون این رحمت به گونه‌ای است که تنها مختص به افرادی است که خداوند را عبودیت می‌کنند و به اهل شرک و بدعت نمی‌رسد.


به بهانه دهم رجب، سالروز میلاد یگانه فرزند امام هشتم(ع)، شرایط امام رضا(ع) پیش از تولد امام جواد(ع) و همچینن داستان ولادت ایشان را بخوانید.

عمر مبارک امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسیده بود و عقربه تاریخ، سال 195 هجری را نشانه می رفت ولی هنوز امام نهم متولد نشده بود .
مسئله جانشینی امام رضا (ع) اصحاب و شیعیان حضرت (ع) را متاثر کرده بود . این اندوه زمانی به فزونی رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلائل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غیبت امام کاظم (ع) شده بودند، و در تبلیغات خویش عدم داشتن فرزند پسر از سوی امام رضا (ع) را دلیل بر ادعای موهم خود می دانستند. تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت :تو چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری !
حضرت در پاسخ فرمودند : تو از کجا می دانی که فرزندی ندارم ، به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر اینکه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد . (اصول کافی ج 1 ص 320)
همچنین یکی از یاران به حضرت عرض می کند :
امام پس از تو کیست؟ 
آن حضرت فرمودند : فرزندم
سپس گفت:آیا کسی که فرزند ندارد چگونه جرات آن را دارد که بگوید فرزندم ؟ 
راوی همین حدیث گوید:چند روز سپری نشده بود که امام جواد (ع)بدنیا آمد.(اصول کافی ، ج 1 ص 286)
همچنین ابن قیام واسطی جزو فرقه واقفیه که امامت حضرت رضا(ع) را قبول نداشت ، نزدآن حضرت آمد و به قصد عیبجویی حضرت گفت : آیا می شود که دو امام در یک مقطع زمانی با هم باشند ؟
حضرت(ع) فرمود : نه مگر آنکه یکی از دو صامت ( خاموش ) باشد .
ابن قیام گفت :پس چطور برای تو صامت نیست ؟
امام فرمود : چرا . به خدا سوگند خداوند برای من (فرزندی) قرار می دهد که حق وحق خواهان را استواری می بخشد و باطل و باطل خواهان را نیست و نابود میکند.( اصول کافی ج 1 ، 321)
داستان تولد امام جواد(ع) 
تولد مبارک امام جواد (ع) نه تنها پایان بخش دلهره های شیعیان وافشای نیت فرصت طلبان و سود جویانی چون فرقه واقفیه بود، بلکه آغاز فصل نوینی از تاریخ ائمه اطهار است . 
علامه مجلسی (ره) در جلاءالعیون می نویسد: ابن شهر آشوب به سند معتبر از حکیمه خاتون دختر امام موسی کاظم (ع) روایت می کند که : 
روزی برادرم حضرت رضا(ع) مرا طلبید و فرمود: ای حکیمه امشب فرزند مبارک خیزران متولد می شود و باید تو در وقت تولد او حاضر باشی. 
من در خدمت آن حضرت ماندم ، چون شب فرا رسید حضرت مرا با خیزران و ن قابله به حجره آورد و چراغی نزد ما افروخت و از حجره بیرون رفت و در را بر روی ما بست . 
حکیمه خاتون می افزاید : خورشید امامت با بدنیا آمدنش حجره را نورانی کرد بر آن حضرت پرده نازکی چون جامه احاطه کرده بود و نوری از حضرت ساطع می شد 
چون نور مبین را در دامن گرفتم . آن پرده حائل را از خورشید جمالش دور کردم . حضرت امام رضا(ع) به حجره آمد . 
پس از آنکه حضرت جواد (ع) را در جامه ها مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(ع) آن گوشواره امامت را از ما گرفت و در گهواره عزت و کرامت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود : از این گهواره جدا مشو . 
چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(ع) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود وبه سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد : 
"اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ." 
چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(ع) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم . 
حضرت فرمود :پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد. 


آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیت نکند پیرهنش را
 
اصلا بگذارید روی خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
 
این ساق بهم ریخته کتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته در، تا شدنش را
 
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
 
 
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
 
 
این هفت کفن روضه گودال حسین است
ای کاش نیارند برایش کفنش را
 
نه پیرهنی داشت حسین نه کفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را

در اینباره باید گفت طبق قول مشهور آن حضرت دارای ۳۷ فرزند پسر و دختر بوده است( مفید، ارشاد، ترجمة سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ ۲، ج۲، ص ۲۳۶؛ به نقل از نگرشی مختصر بر زندگانی چهارده معصوم، سید محمد علوی حسین پور،ص ۴۴۳، قم، انتشارات نغمات، اول‌، ۱۳۸۵.) شیخ مفید ـ رحمه الله علیه ـ در الارشاد، نام فرزندان آن حضرت را این گونه ذکر کرده است: \r\n۱. علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ ، ۲. ابراهیم، ۳. عباس، ۴. قاسم که مادرهای ایشان ام ولد(کنیز) بودند. ۵. اسماعیل، ۶. جعفر، ۷. هارون، ۸. حسن که مادرهای ایشان امّ ولد بودند. ۹. احمد، ۱۰. محمد، ۱۱. حمزه که اینان نیز مادرشان ام ولد بود. ۱۲. عبدالله، ۱۳. سجاد، ۱۴. عبیدالله ۱۵. زید، ۱۶. حسن، ۱۷. فضل، ۱۸. حسین، ۱۹. سلیمان که اینان هر کدام یا هر چند تن از یک زن ام ولد بوده‌اند. ۲۰. فاطمه کبری، ۲۱. فاطمه صغری، ۲۲. رقیه، ۲۳. حلیمه، ۲۴. ام ابیها، ۲۵. رقیه صغری، ۲۶. ام جعفر، ۲۷. لبابه، ۲۸. زینب، ۲۹. خدیجه، ۳۰. علیه، ۳۱. آمنه، ۳۲. حسنه، ۳۳. بریهه، ۳۴. عایشه، ۳۵. ام سلمه، ۳۶. میمونه، ۳۷. ام کلثوم مادرهای اینان نیز ام ولد بوده‌اند.(ارشاد، ص ۲۳۶؛ نگرشی مختصر بر زندگانی چهارده معصوم، ص ۴۴۳)\r\nبه هر حال درباره علت تعدد فرزندان ایشان باید گفت:\r\nاولا شهادت این امام بزرگوار در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ در زندانی واقع در بغداد صورت گرفته است.( ابن شهر آشوب، مناقب، نجف، مطبعه الحیدریه، سال ۱۳۷۶، ج۴، ص ۳۴۹) بنابراین شهادت آن حضرت در سنین جوانی اتفاق نیفتاده، آن حضرت هنگام شهادت ۵۵ سال از عمر شریفشان می‌گذشت. \r\nثانیا علاوه بر این به این نکته نیز باید توجّه داشت که مدت زندانی بودن آن حضرت بیشتر از ۵ یا ۶ سال نبوده است. بیشتر دورة زندگی آن حضرت مصادف با حکومت عباسیان بوده است. آن حضرت با چند تن از خلفای عباسی همزمان بود و بیشتر مدت زندانی شدن آن حضرت در دورة هارون الرشید عباسی صورت گرفته است. آن حضرت حدود ۹ سال با منصور عباسی همزمان بود. منصور به ظاهر متعرض آن حضرت نشد.( محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، چاپ نهم، قم، نشر سرور، ۱۳۸۲ ش، ص۸۹۶) در دورة مهدی عباسی آن حضرت مدت کوتاهی در زندان به سر برد. مهدی عباسی در آغاز خلافت متعرض امام هفتم نمی‌شد، ولی فعالیت‌های آن حضرت را کنترل می‌کرد. او که در اثر محبوبیت عمیق پیشوای هفتم در جامعه اسلامی، حکومت خود را در خطر می‌دید، دستور بازداشت امام را صادر کرد. پیشوای هفتم مدّت کوتاهی در زندان بغداد بود، ولی طولی نکشید که مهدی روی پاره‌ای از ملاحظات ی امام را آزاد ساخت(مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸) در دورة هادی عباسی هم آن حضرت آزاد بود، هر چند حکومت او بیش از یک سال طول نکشید. \r\nبیشترین مدت زندانی شدن امام هفتم ـ علیه السّلام ـ در دروة هارون بوده است. در سال ۱۷۹ هـ هارون برای استحکام خلافت خود به منظور دستگیر کردن امام موسی ـ علیه السّلام ـ اراده حج کرد. هارون، فضل بن ربیع را فرستاد و آن حضرت را در اثنای نماز گرفته و دستگیر کردند و سپس حضرت را به بصره برده و زندانی کردند(مجلسی، جلاء العیون، پیشین ۸۹۹) با توجّه به اینکه شهادت آن حضرت در سال ۱۸۳ هـ ق اتّفاق افتاده است، بنابراین مدّت حبس آن حضرت در دروة هارون بیش از چهار سال نبوده است. \r\nبرخی از محققین به این نکته اشاره کرده و می نویسند:امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ مدّت چهار سال در زندان گرفتار بود، از این مدّت یک سال آن را در بصره و در زندان عیسی بن جعفر به سر برد و بقیه مدت را گاه در حبس فضل بن یحیی برمکی و گاه در حبس فضل بن ربیع گذرانید و در سال آخر در حبس سندی بن شاهک قرار گرفت.»( زاهدی گلپایگانی، زندگانی چهارده معصوم، مشهد، کتابفروشی جعفری، چاپ دوم، ۱۳۶۰، ص ۲۰۱)\r\nدر کتاب منتخب التواریخ از کتاب رجال کبیر چند روایت نقل می‌کند که آنها صراحت دارند در اینکه حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ مدّت چهار سال در زندان بوده است.( نجفی، محمد جواد، ستارگان درخشان، تهران ، کتابفروشی اسلامیه، ج۹، ص ۵۸)\r\nثالثا این نکته نیز نباید از نظر غافل بماند که همة فرزندان آن حضرت از یک همسر نبوده، بلکه همان‌طور که در الارشاد شیخ مفید آمده است:فرزندان آن حضرت هر کدام یا هر چند تن از یک زن ام ولد (کنیز) بوده‌اند.»( مفید، پیشین، ۲۳۶)\r\nنتیجه‌گیری: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ در دوران خلفای عباسی مدّت چهار یا پنج سال در زندان به سر برده‌اند و بقیه این مدت را در شهر مدینه در کنار خانواده خویش بوده‌اند. و با توجّه به اینکه فرزندان آن حضرت هر چند نفر آنها از یک مادر متولد شده‌اند و همچنین با توجه به عمر شریف آن حضرت که ۵۵ سال بوده است، لذا استبعادی وجود ندارد که فرزندان آن حضرت زیاد باشد و این امر کاملاً عادی است.

پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خوکرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت

جز آه زخم های دهن باز کرده اش

در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که

اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت

زیر لگد صداش به جایی نمیرسید

زیر لگد شکست و توان فغان نداشت

با تازیانه ساخت که دشنام نشنود

دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت

هرچند میزبان تنش تخته پاره شد

هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت

دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد

دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت

 

علی اکبر لطیفیان:


معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام
* اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان (1)
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:
" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."
گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"
فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "
گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "
گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود "
امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار. "


سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم."
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. "
من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "

* امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان (2)
ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!


سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "

معجزات امام موسی کاظم(ع),امام موسی کاظم علیه السلام,کرامات امام موسی کاظم(ع)

مشهورترین لقب امام هفتم(ع)، کاظم و صابر و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوالحسن است

*امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده (3)
علی بن مغیره گوید:
همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.
امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ "
زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم."

امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ "
گفت:"آری، آری!"


امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد. زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! "
مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.

*امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی (4)
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"
فرمود :"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."
سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."

در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."

پی نوشت

-----------------------------------

1- بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.

2- بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.

3- حار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.

4- بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.


مهدی رحیمی :

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

به سوی این همه زخمی که زیر زنجیر است

به سینه کوفته زنجیر زن اضافه کنید

چهار سال به بند است از او چه می ماند؟

به این حدود اگر که زدن اضافه کنید

پس از سه روز حسینی به بام خواهد ماند

اگر به زخم تن او دهن اضافه کنید

حسینیان غم آقا به دست می آید

به این حسین اگر که حسن اضافه کنید

غریب کوچه غریب مدینه از امشب

به ذکر سینه غریب وطن اضافه کنید


مهدی رحیمی :

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

به سوی این همه زخمی که زیر زنجیر است

به سینه کوفته زنجیر زن اضافه کنید

چهار سال به بند است از او چه می ماند؟

به این حدود اگر که زدن اضافه کنید

پس از سه روز حسینی به بام خواهد ماند

اگر به زخم تن او دهن اضافه کنید

حسینیان غم آقا به دست می آید

به این حسین اگر که حسن اضافه کنید

غریب کوچه غریب مدینه از امشب

به ذکر سینه غریب وطن اضافه کنید


در آخرین روزهایی که امام کاظم علیه السلام زندانی بود و تقریبا یک هفته بیشتر به شهادت امام باقی نمانده بود، هارون همین یحیی برمکی را نزد امام فرستاد و با یک زبان بسیار نرم و ملایمی به او گفت از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگویید بر ما ثابت شده که شما گناهی و تقصیری نداشته اید ولی متاسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمی توانم بشکنم. من قسم خورده ام که تا تو اعتراف به گناه نکنی و از من تقاضای عفو ننمایی، تو را آزاد نکنم. هیچ کس هم لازم نیست بفهمد. همین قدر در حضور همین یحیی اعتراف کن، حضور خودم هم لازم نیست، حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست، من همین قدر می خواهم قسمم را نشکسته باشم، در حضور یحیی همین قدر تو اعتراف کن و بگو معذرت می خواهم، من تقصیر کرده ام. خلیفه مرا ببخشد، من تو را آزاد می کنم، و بعد بیا پیش خودم چنین و چنان.

شاعر : محمّد خسرونژاد

 

در بغل امشب یكى قرص قمر دارد رضا

بر زبان شكر خداى دادگر دارد رضا

بارگاه زاده موسى چراغان مى شود

در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا

اِقتران مهر و مه گردیده امشب، یا مگر

نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمین حق كرده فرزندى عطا

زین پسر پیغام تبریك از پدر دارد رضا

آمد آن یكتا دُر عصمت كه بر میلاد او

تهنیت از حضرت خیرالبشر دارد رضا

بر عقیمى آن كه بر فرزند موسى طعنه زد

گو بیا امشب ببین نور بصر دارد رضا

در كنار مهد او بنشسته بیدار و به لب

ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذكر خواب از بهر او مى گوید و گریان بود

من نمى دانم چرا چشمان تر دارد رضا

گاهى از این موهبت شاد است و گاهى دل غمین

چون كه از پایان كار او خبر دارد رضا

" خسرو " از مداحى او مى كند بس افتخار

گر بدین منصب مدامش مفتخر دارد رضا


وقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفت
آزادگی و عزت و غیرت بها گرفت
روزی که شمس طلعت رویت طلوع کرد
نورش تمام ارض و سما را فرا گرفت
وقتی قدم به عرصه ی گیتی گذاشتی
هستی ز یمن مقدم پاکت صفا گرفت
از برکت ولادت تو ای امیر جود
فطرس دوباره بال و پری از خدا گرفت
وقتی قرار شد که شود نام تو حسین
شهر مدینه عطر و بوی کربلا گرفت
روح الامین زدیده ی خود اشک شوق ریخت
وقتی که بوسه از لب تو مصطفی گرفت
تصویری از محبت و عشق و علاقه بود
آندم که روی دست، تو را مرتضی گرفت
وقتی که ماجرای غم و غربتت شنید
روز ولادتت دل خیر النسا گرفت
تا عرشیان به محضرت عرض ادب کنند
قنداقه ی شریف تو در عرش جا گرفت
آنروز غرق شور و شعف عالمین بود
ذکر لب ملک همه دم یا حسین بود
تـو برای خلقت حوا بـه دنـیا آمدی
پس تو پیش از حضرت دنیا به دنیا آمدی


اشک با تو از دل زهـرا تولد یافته است
مادرت دریا خودت دریا به دنیا آمدی


جای زمزم عشق از زیر قدمهایت شـکفت
بانوی بانی باران تا به دنیا آمـدی


بعد تو ضرب المثل شد دختران بابائیند
زین سبب تو زیـنت بابا به دنیا آمدی


تو در آغوش حسینت خــنده ات گل می کند
پس به خاطر خواهی ارباب دنـیا آمدی


گریه کمتر کن سلام زینب قلب صبور
تو برای روز عاشورا به دنیا آمدی


دارد از امروز کار خانه یادت می دهد
مادر خانه پس از زهرا به دنیا آمدی .

آنچه در برخی از روایات در مورد فطرس آمده این است كه به خاطر نافرمانی از دستور الهی به زمین و در جزیره‌ای تبعید گشت و قدرت عروج را از دست داد.

به گزارش خبرنگار مهر، همواره سؤالهای زیادی وجود دارد که ذهن افراد را به خود مشغول می کند، گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر برخی از پرتعدادترین سؤالاتی که توسط مردم از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی پرسیده می شود را برای آگاهی مخاطبان ارائه می کند. 

*سؤال: جریان فطرس ملک چه بوده است؟ وظیفه این فرشته چه بوده است؟ چرا فطرس نافرمانی كرد و بال هایش سوخت؟ آیا ملائكه ترك امر الهی و گناه می‌كنند؟

پاسخ: آنچه در برخی از روایات در مورد "فطرس" آمده، این است كه به خاطر نافرمانی از دستور الهی به زمین و در جزیره‌ای تبعید گشت و قدرت عروج را از دست داد،‌ نه این كه فلج (به معنای جسمانی) شده باشد، اما این كه این مسئله با عصمت فرشتگان چگونه سازگار است در توضیح می‌گوییم:

با بررسی آیات و روایات متعدد، می ‏توان ویژگی‏های زیر را برای فرشتگان برشمرد:

۱. موجودات شریف و ارزشمندی هستند كه واسطه بین خداوند متعال و عالم محسوس به شمار می‏آیند و در همه حوادث بزرگ و كوچك جهان نقش دارند؛ بر هر امری با توجه به ابعاد و جنبه ‏های مختلف آن یك یا چند فرشته گمارده شده است، نقش فرشتگان در حوادث و جریان‏ها، اجرای فرمان الهی و تثبیت آن در جایگاه ویژه ‏اش است. قرآن كریم در این باره می‏ فرماید: "لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون؛(۱) آن‏ها در هیچ سخنی بر خداوند پیشی نمی ‏گیرند و مطیع امر خداوندند."

۲. در فرشتگان سركشی و نافرمانی وجود ندارد؛ چون اراده‏ ای مستقل از اراده خداوند ندارند تا چیزی خلاف خواست او بخواهند. قرآن در این مورد می‏ فرماید:"لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون؛(۲) فرمان خداوند را مخالفت نمی‏كنند و امر او را اطاعت می‏ كنند."

۳. فرشتگان، با وجود فراوانی و كثرت، از نظر مقام و درجه مختلفند، برخی برتر از برخی دیگرند و عده‏ای فرمانده و عده‏ای فرمانبردارند. آن كه فرمانده است به امر الهی امر می‏كند و فرمان می ‏دهد و آن كه فرمانبر است نیز به دستور الهی مطیع و فرمانبردار است و همگی در این ویژگی كه از خود اراده و اختیاری ندارند، مشتركند؛ چنان كه قرآن می ‏فرماید: "و ما منّا اِلاّ و له مقام معلوم؛(۳) هر كدام از ما فرشتگان دارای رتبه و جایگاه معین و مشخصی است."

۴. چون كارهای فرشتگان به امر خداوند و اراده اوست و خداوند در همه امورش غالب و چیره است - "و الله غالبٌ علی امره؛(۴) خداوند بر كارش مسلط و چیره است- و هیچ چیز در آسمان‏ها و زمین او را عاجز و مغلوب نمی‏ سازد،(۵) فرشتگان نیز كه فرمانبرداران حق بوده، اراده و خواستی جز اراده و خواست او ندارند و همواره چیره و پیروزند.(۶)

در مورد فطرس كه یكی از فرشتگان الهی است، روایات متعددی داریم كه مضمون و محتوای آن‏ها یك‏سان است. در روایتی می‏خوانیم: فطرس فرشته‏ای بود كه گردا گرد عرش الهی در گردش بود و درباره دستوری از اوامر خداوند كوتاهی و سستی ورزید. بالش به كیفر این نافرمانی چیده شد و به یكی از جزیره ‏ها تبعید گردید. هنگامی كه امام حسین(ع) متولد شد، جبریل(ع) برای عرض تبریك به پیامبر(ص) به سوی زمین فرود آمد و در راه با فطرس دیدار كرد. جبریل(ع) به وی پیشنهاد كرد، برای عرض تبریك و تهنیت، با او نزد پیامبر(ص) برود. هنگامی كه جبریل(ع) او را به حضور پیامبر(ص) برد، به امر پیامبر(ص)، بالش را به بدن پاك امام حسین(ع) مالید و سلامتش را باز یافت.(۷)

عده‏ ای از بزرگان معتقدند، داستان فطرس با آیات صریح قرآن كه ویژگی‏های فرشتگان را برشمرده، آن‏ها را بندگان مطیع و كریم و شایسته خداوند معرفی می ‏كند و از هر نوع سرپیچی و نافرمانی پیراسته می‏ داند، سازگاری ندارد؛ پس باید این گونه روایات را نادرست شماریم؛ و به فرض درستی‏شان، بدان سبب كه نكته‏ای فراتر از ادراك ما دارند، باید علمش را به اهلش یعنی اولیای برگزیده الهی واگذاریم و خود را در فهم آن ناتوان بدانیم.

در مقابل عده‏ ای بر این باورند كه فرشتگان اصناف و درجه ‏های گوناگون دارند. گروهی مقرّبند و گروهی در درجه پایین‏تر جای گرفته‏ اند. آیاتی كه هر گونه نافرمانی و سرپیچی را از فرشتگان نفی می‏كنند، به فرشتگان مقرب مربوط است. فطرس از فرشتگان مقرب نبود تا از هر نوع سركشی پیراسته باشد؛ به ویژه آن كه تخلف و سرپیچی فطرس در برخی روایات كندی و سستی ورزیدن خوانده شده كه نوعی ترك اولی است نه گناه. چنان كه پیامبران(ع) نیز درجات مختلف دارند: "تلك الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض؛(۸) بعضی پیامبران را بر بعضی برتری بخشیدیم." عده‏ ای از انبیاء ترك اولی داشتند؛ ولی جمعی مانند پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و خاندان پاكش جز اراده الهی اراده‏ ای نداشتند و حتی از ترك اولی نیز پیراسته بودند.

پی ‏نوشت ها:

۱. انبیا(۲۱)آیه۲۷.

۲. تحریم(۶۶)آیه ۶.

۳. صافات(۳۷)آیه۱۶۴.

۴. یوسف(۱۲)آیه۲۱.

۵. فاطر(۳۵)آیه ۴۴.

۶. ر.ك: المیزان، ج‏۱۷، ص‏۱۲، ذیل آیه اول سوره فاطر.

۷. ر.ك: سفینه البحار، شیخ عباس قمی(ره)، ج‏۳، ص‏۹۳۰؛ بحارالانوار، ج‏۲۶، ص‏۳۴۰، روایت ۱۰ و ج‏۴۳، ص‏۲۴۳، روایت ۸ و ج‏۴، ص‏۱۸۲، روایت ۷.

۸. بقره(۲)آیه ۲۵۳.


امام صادق(ع): هر که تصدق کند در ماه شعبان حق تعالی آن صدقه را تربیت کند همچنان که یکی از شما بچه شترش را تربیت می‏‌کند تا آنکه در روز قیامت به صاحبش می‌رسد در حالتی که به قدر کوه احد شده باشد.

، شعبان ماه بسیار شریفی است و منسوب به حضرت سید انبیاء حضرت محمد صلی الله علیه و آله است، آن حضرت این ماه را روزه می‌گرفت و به ماه رمضان‏ وصل می‏‌کرد و می‌فرمود: شعبان، ماه من است هر که یک روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب می‌شود.

از حضرت صادق(ع) روایت شده است که چون ماه شعبان فرا می‌رسید امام زین العابدین(ع) اصحاب خود را جمع می‌نمود و می‌فرمود ای اصحاب من می‌دانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است و حضرت رسول(ص) می‌فرمود: شعبان ماه من است پس در این ماه برای جلب محبت پیغمبر خود و برای تقرّب به سوی پروردگار خود روزه بدارید. به حقّ آن خدایی که جان علیّ بن الحسین به دست قدرت اوست سوگند یاد می‌کنم که از پدرم حسین بن علی(ع) شنیدم که فرمود شنیدم از امیرالمؤمنین(ع) که هر که روزه بگیرد در ماه شعبان برای جلب محبّت پیغمبر خدا و تقرّب به سوی خدا؛ خداوند او را دوست می‌دارد و در روز قیامت کرامت خود را نصیب او می‌گرداند و بهشت را برای او واجب می‌کند.

شیخ از صفوان جمال روایت کرده که گفت: حضرت صادق(ع) به من فرمود کسانی را که در اطراف تو هستند را بر روزه گرفتن در ماه شعبان ترغیب کن. گفتم فدایت شوم مگر در فضیلت آن چیزی هست؟ فرمود بله همانا که رسول خدا(ص) هر گاه هلال ماه شعبان را می‌دید به مُنادیی امر می‌فرمود که در مدینه ندا می‌کرد: ای اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا(ص) به سوی شما. ایشان می‌فرماید آگاه باشید همانا شعبان ماه من است پس خدا رحمت کند کسی را که یاری کند مرا بر ماه من یعنی روزه در آن ماه روزه بگیرد.

سپس از حضرت صادق علیه السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که می‌فرمود: از زمانی که شنیدم منادی رسول خدا صلی الله علیه و آله ندا کرد در ماه شعبان، ترک نشد از من روزه شعبان و ترک نخواهد شد از من تا مدتی که حیات دارم ان شاء الله تعالی.

سپس می‌فرمود که روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرت از خدا است.

اعمال این ماه شریف بر دو قِسم است: اعمال مشترک و اعمال مخصوص

اعمال مشترک ماه شعبان

- هر روز هفتاد مرتبه بگویید: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ

- هر روز هفتاد مرتبه بگویید: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ‏

بهترین ذکر در ماه شعبان

درروایات آمده است که بهترین دعاها و ذکرها در این ماه استغفار است و هر که  در هر روز از این ماه  هفتاد مرتبه استغفار کند مثل آن است که هفتاد هزار مرتبه در ماه‌های دیگر استغفار کرده است.

- صدقه دادن

صدقه دادن در این ماه مورد تأکید منابع دینی است  هرکه در این ماه صدقه دهد اگرچه به نصف دانه خرمایی باشد حق تعالی بدن او را بر آتش جهنم حرام کند. از حضرت صادق(ع) منقول است که: از آن جناب از فضیلت روزه رجب سؤال کردند، حضرت فرمود:چرا از روزه شعبان غافلید؟ راوی عرض کرد: یابن رسول الله کسی که یک روز از شعبان را روزه بدارد چه ثوابی دارد؟ حضرت فرمود: به خدا قسم بهشت ثواب او است، عرض کرد یابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمود: تصدق و استغفار، هر که تصدق کند در ماه شعبان حق تعالی آن صدقه را تربیت کند همچنان که یکی از شما بچه شترش را تربیت می‏‌کند تا آنکه در روز قیامت به صاحبش می‌رسد در حالتی که به قدر کوه احد شده باشد.

- در تمام این ماه هزار بار بگویید:

لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‏، که ثواب بسیار دارد و عبادت هزار سال در نامه عملش بنویسند.

- در هر پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛ که در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد بار صلوات فرستاده شود تا حق تعالی هر حاجتی که دارد را برآورد. چه در امور دنیوی و یا در امور معنوی. و نیز روزه این ماه فضیلت بسیار دارد و روایت شده که در هر روز پنجشنبه ماه شعبان آسمان‌ها را زینت می‌کنند. پس ملائکه عرض می‌کنند خداوندا بیامرز روزه‌داران این روز را و دعای ایشان را مستجاب گردان و در روایت نبوی آمده است که هر که روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد حقّ‌تعالی بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجت‌های آخرت او را برآورد.

- در این ماه صلوات بسیار فرستاده شود.

- در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد(ع) روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است:

اَللّهُمََّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِکَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْکَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً کَثیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبی بِطاعَتِکَ وَلا تُخْزِنی بِمَعْصِیَتِکَ وَارْزُقْنی مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ اَحْیَیْتَنی تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذی کانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فی لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فی اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلی مَحَلِّ حِمامِهِ.

اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَی الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لی شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنی لَهُ مُتَّبِعاً حَتّی اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّی راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبی غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنی دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ.

- در این ماه مناجات شعبانیه خوانده شود. این مناجات از ابن خالویه نقل شده و گفته این مناجات حضرت امیرالمؤمنین و امامان است که این گونه آغاز می‌شود:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائی اِذا دَعَوْتُکَ وَاْسمَعْ نِدائی اِذا نادَیْتُکَ».

اعمال مخصوص ماه شعبان

شب اوّل؛ دوازده رکعت که در هر رکعت حمد یک مرتبه و یازده مرتبه توحید خوانده شود.

روز اوّل:
۱- روزه‌ این روز فضیلت بسیار دارد و از حضرت صادق(ع) روایت شده که هر که روز اوّل شعبان را روزه بگیرد برای او بهشت واجب می‌شود.

۲- سید بن طاوس از حضرت رسول(ص) برای کسی که سه روز اوّل این ماه را روزه بگیرد ثواب بسیاری نقل کرده است.

۳- در شب‌های سه روز اول دو رکعت نماز وارد شده که در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید یازده مرتبه خوانده شود.

روز سوّم
روز سوم، روز مبارکی است که امام حسین علیه‌السلام در این روز متولد شده است. از قاسم بن عَلاء همدانی وکیل امام حسن عسکری(ع) نامه‌ای رسیده که مولای ما امام حسین(ع) در روز پنجشنبه سوم شعبان متولد شد، پس این روز، روزه گرفته شود و دعای ذیل در آن روز خوانده شود:

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فی هذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ بَکَتْهُ السَّماَّء ُوَ مَنْ فیها وَالاْرْضُ وَ مَنْ عَلَیْها وَ لَمّا یَُطَاْ لابَتَیْها قَتیلِ الْعَبْرَةِ وَ سَیِّدِ الاُْسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ یَوْمَ الْکَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَالشِّفاَّءَ فی تُرْبَتِهِ والْفَوْزَ مَعَهُ فی اَوْبَتِهِ والاْوصِیاَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ وَ غَیْبَتِهِ حَتّی یُدْرِکُوا الاْوْتارَ وَ یَثْاَروُا الثّارَ وَ یُرْضُوا الْجَبّارَ وَ یَکُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ. اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْکَ اَتَوَسَّلُ وَ اَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسیَّئٍ اِلی نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فی یَوْمِهِ وَ اَمْسِهِ یَسْئَلُکَ الْعِصْمَةَ اِلی مَحَلِّ رَمْسِهِ.

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَاحْشُرْنا فی زُمْرَتِهِ وَ بَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکَرامَةِ وَ مَحَلَّ الاِقامَةِ. اَللّهُمَّ وَ کَما اَکْرَمْتَنا بِمَعْرِفَتِهِ فَاَکْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَ سابِقَتَهُ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَ یُکْثِرُ الصَّلوةَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِکْرِهِ وَ عَلی جَمیعِ اَوْصِیاَّئِهِ وَ اَهْلِ اَصْفِیاَّئِهِ الْمَمْدُودین مِنْکَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَیْ عَشَرَ النُّجُومِ اُّهَرِ وَالْحُجَجِ عَلی جَمیعِ الْبَشَرِ. اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فی هذَا الْیَوْمِ خَیْرَ مَوْهِبَةٍ وَ اَنْجِحْ لَنا فیهِ کُلَّ طَلِبَةٍ کَما وَ هَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.

از امام صادق علیه‌السلام برای این روز دعایی روایت شده که امام حسین(ع) در روز عاشورا خوانده‌اند:

اَللّهُمَّ اَنْتَ مُتَعالِی الْمَکانِ عَظیمُ الْجَبَرُوتِ شَدیدُ الِمحالِ غَنِی َُّعنِ الْخَلایِقِ عَریضُ الْکِبْرِیاَّءِ قادِرٌ عَلی ما تَشاَّءُ قَریبُ الرَّحْمَةِ صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاَّءِ قَریبٌ إذا دُعیتَ مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ قابِلُ التَّوبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَیْکَ قادِرٌ عَلی ما اَرَدْتَ وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ وَ شَکُورٌ اِذا شُکِرْتَ وَ ذَکُورٌ اِذا ذُکِرْتَ اَدْعُوکَ مُحْتاجاً وَ اَرْغَبُ اِلَیْکَ فَقیراً وَ اَفْزَعُ اِلَیْکَ خاَّئِفاً وَ اَبْکی اِلَیْکَ مَکْرُوباً وَ اَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً وَ اَتوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً اُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا (بِالْحَقِّ) فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوابِنا وَ قَتَلُونا و نَحْنُعِتْرَةُ نَبِیِّکَ وَ وَُلَْدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ الَّذِی اصطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَائْتَمَنْتَهُ عَلی وَحْیِکَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

علاقه‌مندان برای اطلاع از سایر ادعیه و  اعمال ماه شعبان می‌توانند به کتاب مفاتیح‌الجنان» تألیف شیخ عباس قمی(ره) مراجعه کنند.


» سکوت دنیا ظلم را پوشانده بود، دینی که با قطره قطره خون شهدای بدر و احد و خیبر ایجاد شده و با صبوری و شجاعتهای امیر المومنین علیه‌السلام رشد کرده بود، در آستانه سقوط بود.

می‌توانست سکوت کند، می‌توانست بیعت صوری و ظاهری داشته باشد، می‌توانست مدینه را ترک کرده و به مکانی دورتر از دسترس یزیدیان برود، می‌توانست حکومت منطقه خاصی را انتخاب کرده و با یزید مصالحه کند و در همه این صورتها حضرت اهل بهشت بود چرا که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود بود:
حسن و حسین علیهما‌السلام امام‌ هستند چه قیام کنند و چه بنشینند و دست از قیام بکشند آن دو سرور جوانان اهل بهشت هستند».[1]
اما سید و سالار شهیدان این انحراف را با قطره‌های خونش از بین برد و از شعائر الهی دفاع کرده و با نهضت عاشورایی خود، مسیر هدایت بخش دین را تا ظهور منجی ترسیم کرد.

سوالی که مطرح می‌شود این است که چرا امام حسین علیه‌السلام با این که گزینه‌های فوق بر سر راهش وجود داشت به صحرای کربلا رفته و با آن مصیبت بسیار به شهادت رسیدند و اهل بیت مکرمش به اسارت رفتند؟ چرا از گزینه‌های فوق استفاده نکردند تا جانشان حفظ شود؟

اهداف امام حسین در نهضت عاشورا:

1-حمایت از دین:
زمانی که جهل و نادانی تمام دنیا را فرا گرفته بود و اعراب وضع خطرناک‌تری داشتند و به راحتی دختران را زنده به گور کرده و بر سر مسائل پست و ناچیز همدیگر را می‌کشتند، خداوند آخرین پیامبر خود را به سوی آنان مبعوث کرد تا دستوراتش را که از آن به دین تعبیر می‌شود بین آنان منتشر کرده و آنان را به راه راست هدایت نماید، رسول خدا در طول 23 سال از عمر شریفش شب و روز تلاش کرد و تمام دستوراتی که برای زندگی سعادت بخش لازم است به آنان آموزش داد و برای دفاع از دین خدا جنگهای بسیاری را به جان خرید و با دشمنان مبارزه کرد و پس از آن حضرت علی علیه‌السلام نیز تمام عمرش را در دفاع از دین خدا سپری کرد و پس از آن امام حسن مجتبی علیه‌السلام نیز بخشی از عمرش را در جنگ با دشمنان دین بود و بخش دیگر را نیز در صلح، از دین مراقبت کرد، اما زمانی که یزید بر خلاف صلح امام حسن مجتبی علیه‌السلام به حکومت رسید اصل و اساس دین را در خطر قرار داد، او علنا شراب می‌خورد و با سگ و میمون بازی می‌کرد و با این اعمال، امت رسول خدا را به انحراف از دین کشیده بود، حضرت برای اصلاح دین قیام کرد و قبل از خروج از مکه در ضمن وصیتی که تحویل محمد حنفیه داد، نوشت:
من از روی خودخواهی، خوش‌گذرانی و یا برای  فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من بری اصلاح در امّت جدّم می‌باشد».[2]
امام که به دعوت مردم کوفه به سمت عراق حرکت کرد در مسیری به نام کربلا محاصره شده و بین قبول بیعت با یزید و جانفشانی در راه خدا و حفظ دین، گزینه شهادت را انتخاب کرده و در جنگ نیز با همین شعار لشکریانش را روحیه می‌داده و به مبارزه و مقاومت دعوت می‌کرد و می‌فرمود:
اینک این درهای گشوده بهشت و نهرهای جاری و پیوسته آن و میوه‌ها و قصرهای بهشتی است و این هم پیامبر خدا شهیدان که در رکاب او به خون غلتیدند، و اینک پدر و مادرم نیز چشم به راه شمایند و مشتاق دیدارتان! پس از دین خدا حمایت کنید و از حرم رسول خدا دفاع کنید».[3]
حضرت با تمام جودش حاضر بود از دین خدا دفاع نماید و این عشق و علاقه را در رجز خوانیهای خود ابراز می‌کرد و می‌فرمود:
اگر دین محمّد جز با شهادت من و رسوایى دشمن استوار نمى‏‌شود، اى شمشیرها مرا دریابید».[4]

2- احیای شعائر دین:
شعائر اللّه که به معنای نشانه‏‌هاى پروردگار است، شامل سر فصلهاى آئین الهى و برنامه‏‌هاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است، می‌باشد که امر به معروف و نهی از منکر از جمله شعائر الهی است که خداوند آن را کنار ایمان به ذات اقدسش قرار داده و می‌فرماید:
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ [آل عمران/110] شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شده‌‏اند چه اینکه امر به معروف و نهى از منکر مى‏‌کنید و به خدا ایمان دارید».
این واجب الهی که باعث رشد و شکوفایی سایر احکام دین است، در زمان امام حسین علیه‌السلام تعطیل شده بود و مردمِ عافیت طلب چشمشان را بر روی بدعتها و کج رویها بسته بودند و در مقابل آنها ساکت بودند امام برای زنده کردن این فریضه مهم حرکت کرد و در شروع حرکت فرمود:
من از روی خودخواهی، خوش‌گذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم. بلکه من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[5]
از دیگر شعائری که در زمان امام حسین علیه‌السلام دستخوش فراموشی و تغییرات بسیار شده بود فریضه نماز بود، که خداوند در آیات بسیار از قرآن کریم به آن اشاره کرده است و می‌فرماید:
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتینَ [بقره/238] در انجام همه نمازها، به خصوص نماز وسطى [نماز ظهر] کوشا باشید! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخیزید!».
نماز که خود دارای قوانین الهی است که رسول خدا آنها را بیان و اجرا کرده بود با انحرافات خلفاء و فرماندارن آن در حال تغییر بود به طوری که مسلمانان به پیروی از دین خدا و سنّت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام انجام فریضه حج، به جای نمازهای چهار رکعتی در سرزمین منی دو رکعت نماز می‌گزاردند، ولی عثمان یک سال، تصمیم گرفت نمازهای چهار رکعتی را تمام بخواند و از آن پس بنی امیه، به جای پیروی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از عثمان پیروی کردند.[6]
ولید بن عقبه، والی عثمان در کوفه، مردی فاسق و عیاش و شرابخوار بود، شبی پس از عیاشی برای گزاردن نماز صبح به مسجد رفت؛ زیرا شخص والی امام جماعت نیز بود، در آن روز، او به جای دو رکعت، چهار رکعت به جای آورد و در نماز به جای قرآن اشعار عاشقانه خواند. پس از نماز رو به مردم کرد و گفت: اگر می‌خواهید بیش از این برایتان بخوانم!.».[7]
اما امام در شب عاشورا که دشمن قصد حمله را داشت فرصتی گرفت تا نماز را به جای آورد و بار دیگر با خداوند در قالب نماز سخن بگوید و خطاب به قمر بنی هاشم فرمود:
از این گروه بخواه تا نبرد را به فردا بیندازند و امشب به تأخیر افتد، باشد که به نماز و دعا و استغفار بپردازیم، خدا می‌داند که من پیوسته علاقه به نماز و تلاوت آیات الهی داشته‌ام».[8]
در روز عاشورا نیز امام در سخت‌ترین شرایط جنگ و در حالی که تیر همچون باران به سمت او و یارانش روانه بود نماز را اقامه کرد و در حق شخصی که آن را یادآوری کرده بود دعا کرد.[9]

امید است همه عاشقان امام نیز به حضرت اقتداء کرده و با تمام وجود از دین خدا دفاع کنند و با انجام امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز از شعائر الهی دفاع کنند.

—------------------------------------—
پی نوشت‌ها:
[1]. و ابناها سیّدا شباب أهل الجنّة، و إنّهما إمامان قاما أو قعدا» بحرانی، سید هاشم، الإنصاف فى النص على الأئم، چاپ دوم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1387ش، ص 207.
[2]. إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی» مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ گوناگون، انتشارات اسلامیه، تهران، ج ‏44، ص 330.
[3]. یا أصحابی! ان هذه الجنة قد فتحت أبوابها، و اتصلت أنهارها، و أینعت ثمارها، و زینت قصورها، و تألفت ولدانها و حورها، و هذا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الشهداء الذین قتلوا معه و أبی و أمی یتوقعون قدومکم و یتباشرون بکم، و هم مشتاقون الیکم، فحاموا عن دین الله، و ذبوا عن حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» جمعی از محققان پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعه کلمات الامام الحسین، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1382ش، ص 445.
[4]. إنْ کَانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إِلَّا بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذینی‏» عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعة، انتشارات دارالتعارف، بیروت، 1421ق، ج 1، ص 581.
[5]. اِنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ» مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ گوناگون، انتشارات اسلامیه، تهران، ج ‏44، ص 330.
[6]. صَلَّى بِنَا عُثْمَانُ بِمِنًى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فَقِیلَ ذَلِکَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ فَاسْتَرْجَعَ ثُمَّ قَالَ صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ وَ صَلَّیْتُ مَعَ أَبِی بَکْرٍ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ وَ صَلَّیْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ فَلَیْتَ حَظِّی مِنْ أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ رَکْعَتَانِ.» سید ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، چاپ اول، انتشارات خیام، قم، 1400ق، ج ‏2، ص 490.
[7]. صلى الولید بن عقبة بأهل الکوفة صلاة الصبح أربع رکعات ، ثم التفت إلیهم ، فقال : أزیدکم؟!» محمد باقر، بحار الانوار، چاپ گوناگون، انتشارات اسلامیه، تهران، ج 31، ص 153.
[8]. لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبّنا اللَّیلَهَ وَ نَدعوُهُ و نَستَغفِرهُ فَهُو یَعلَمُ اَنی کُنتُ اُحِبُّ الصَّلاهَ لهُ وَ تَلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثرَهَ الدُّعاء وَ الاستغفارَ» همان مدرک قبلی ج 44، ص 392.

[9]. فرفع الحسین رأسه إلى السماء و قال ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین نعم هذا أول وقتها ثم قال سلوهم أن یکفوا عنا حتى نصلی» نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام، چاپ سوم، انتشارات اسلامیه، تهران، 1364ش، ص: 35.

منبع: معاونت تبلیغ حوزه های علمیه


آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست
با آن شكست، قامت لات و عزا شكست

آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان
مُهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل
در سرزمین ركن و مقام عصا شكست

آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت
تا سد ظلم و فقر به ام‌القرا شكست

نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد
طوفان به پاس حرمت خیرالورا شكست

بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق
تا ختم‌الانبیا گل لبخند را شكست

عیسى مسیح مُهر نبوت به او سپرد
زیرا كه نیست دین ورا تا جزا شكست

آمد برون ز غار حرا میر كائنات
آن سان كه جام خنده باد صبا شكست

در خانه رفت و دید خدیجه كه مى‌دهد
از بوى خویش مُشک غزال ختا شكست

بر دور خویش كهنه گلیمى گرفت و خفت
آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست

یا ایها المدثر»ش آمد به گوش و گفت
باید كه سد درد ز هر بینوا شكست

قانون مرگ زنده به گوران به گوركن
كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست

آماده بهر گفتن تكبیر كن بلال
چون مى‌دهد به معركه خصم دغا شكست

اینک به خلق دعوت خود آشكار كن
هرگز نمى‌خورد به جهان دین ما شكست

برخیز و بت شكن كه على دستیار توست
كز بت نمى‌خورد على مرتضى شكست

طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت
كو مى‌خورد ز آیه تبت یدا» شكست

ژولیده» گفت از اثر وحى ذات حق
آن سكوت خلوت غار حرا شكست

شعر در مورد حضرت محمد


عید نجـات عـالم خلقـت مبارک است

آوای وحـی و لیلـۀ بعثـت مبارک است

عیـد نـزول سـورۀ اقـرأ بـه عقـل کل

جشن کمال و علم و فضلیت مبارک است

ریحانه‌های زنده نهان گشته زیر خاک

عیـد حیات، عیـد ولادت مبارک است

عیـد نـزول وحـی الهی به احمد است

جان در طبق نهید که عید محمّد است

آوای وحی می‌رسد از شش جهت به گوش

بر قلب‌های مرده دمد روح از این سروش

از سنگ‌هــای غـار حـرا آیـد ایـن نـدا:

فریاد بی‌صدای خـدا تا بـه کی خموش؟

اقرأ! بخوان! بخوان! که خدا گویدت بخوان

اقرأ! و ربک ای همـه سر تا قدم خروش

اقرأ! بخوان! که قلب بشر بی‌قرار توست

فصـل خـزان گذشت؛ طلوع بهار توست

اقرأ! بخوان! که نور نبوت دمیده است

اضرب گذشت؛ نوبت اقرأ رسیده است

اقرأ! بخـوان! بخوان! که خداوندگار تو

بهر نجات خلق، تـو را برگزیـده است

اقرأ! بخوان! که پیش‌تر از خلقت وجود

ذات خـدا پیامبــرت آفریــده اسـت

اقرأ! بخوان! که از همگان دلبری کنی

مــا کبریـایـی و تـو پیــام‌آوری کنی

بنگر به کعبه ذکر بتـان یامحمّد است

فریاد بی‌صـدای جهـان یامحمّد است

خورشید و ماه و قطره و دریا و کوه و دشت

با هم ندایشـان همگان یامحمّد است

آوای اولیـای خــدا تـا خـدا خـداست

هر لحظه با هزار زبان یامحمّـد است

در پهن ‌دشت ملک خـدا انقلاب کن

با دست ما تو بتکده‌ها را خراب کن

ای کل وحی، در نفـس جان‌فـزای تو

دیگر بـه تخته‌سنگ حرا نیست جـای تو

ما کرده‌ایم اراده که تا ، سرکشان

سـر آورند یکسـره بر خـاک پـای تو

ما کرده‌ایم اراده کـه بـر قلـۀ کمـال

باشـد در اهتــزاز، همیشـه لـوای تو

ای بت‌شکن که هست سر بت شکستنت

دسـت علـی بـود تبـر بـت شکـستنت

تو پیش‌تر ز خلق و پس از خلق، رهبری

هـم اولیـن رسـول هم آخـر پیمبری

پیغمبری به نام تو گردید ختم و بس

با آن کــه از تمـام پیـام‌آوران سری

از آدم و خلیل و کلیم و مسیح و نوح

ای برتـرین سفیـر الهـی تـو برتری

تا روز حشـر، زنـدۀ جاوید، دین توست

قرآن کتاب توست، علی جانشین توست

یاری که هست بـر تو برادر فقط علی‌ست

پیروز بـدر و خنـدق و خیبر فقط علی‌ست

شهـر بــزرگ علـم الـهـی فقــط تویـی

این شهـر را دری‌ست که این در فقط علی‌ست

شمشیـرِ حـق و شیـر خروشـان توست او

اعلام کن به خلق که حیدر فقط علی‌ست

تو جان جان عالمی و جان تو علی‌ست

مـا حافظ توایم و نگهبان تو علی‌ست

امـروز، اوج قلـۀ هستـی سریـر توست

خورشید بر فراز فلک سر به زیر توست

تـا دیـن زنـدۀ تـو نمیــرد نوشتـه‌ایم

غـار حـرا مقدمـه‌ای بـر غدیر توست

تـو شهریـار عالـم امکـان محمّــدی

حکم صریح ماست که حیدر وزیر توست

این نکته در صحیفه وحی تو خواندنی‌ست

بعثت اگـر غدیـر نباشـد نمانــدنی‌ست

برخیـز تــا ابـوذر و سلمـان بپروری

مقــداد در تجلــی قــرآن بپـروری

در روزگار تیرگی و جهل و خودسری

اسـلام آوری و مسلمــان بپــروری

برخیز تا به خُلق خوش و ذوالفقار عدل

در سینه‌هـا محبت و ایمـان بپروری

فرق صنم بکوب و سخن از صمد بگو

سنگت اگـر زننـد سپـر شـو احد بگو

باید رها خلایق از این خودسری شوند

رو سوی حق کنند و ز باطل بری شوند

باید کلاف جان همه گیرند روی دست

بازار یوسفـی چـو تـو را مشتری شوند

تا مکتب تـو زنـده بمـاند چـو نـام تو

بایـد تمـام امـت تـو حیـدری شـوند

آغاز کار تو همه نور و هدایت است

اما کمال مکتب تو در ولایت است

تو آفتاب و نور جهان‌گسترت علی‌ست

تو خود پیمبری و پیـام‌آورت علی‌ست

حتـی اگـر تمـام جهان دشمنت شوند

ما یاور توایم و همه لشکرت علی‌ست

با آن که هست بر سر دستت کتاب وحی

قـرآن ناشنـاختۀ دیگـرت علــی‌ست

هرجا دلت گرفت سخن با علی بگو

حتی به جنگ بدر و احد یاعلی بگو

ای روی حق جمال منیر تو یاعلی

ای قلـۀ کمــال سریــر تو یاعلی

تنهـا نه در صحابـه کـه در جمـع انبیا

هرگز کسی نبوده نظیر تو یـاعلی

مـا از طریـق تـو بـه محمّد رسیده‌ایم

غار حرای ماست غدیر تو یـاعلی

روز نخست تـا کـه ولـی آفریده شد

میثم” هم از برای علی آفریده شد

 


مجتبی دسترنج

شد سال ما تحویل با موسی بن جعفر
با ذکر یا مظلوم، یا موسی بن جعفر

امسال لطفش شامل حال گدا شد
گویند چون شاه و گدا موسی بن جعفر

با هفت سینِ دل عجین شد نام نیکوش
آن سرور و سالار ما موسی بن جعفر

دستِ گدایان را بگیرد از روی مهر
در هر خطر، در هر بلا موسی بن جعفر

با روضه اَش آغاز شد یک سال دیگر،
تا که کند الطاف ها موسی بن جعفر

باب الحوائج، کاظمِ آل محمد
آن بنده ی خوب خدا موسی بن جعفر

فرزندِ زهرا، وارث حقِ ولایت
موسای طورِ مرتضی، موسی بن جعفر

از کاظمین اَش عطر آل الله آید
هم مشهد است و کربلا موسی بن جعفر

در کُنج زندان عاقبت گردید مسموم
شد ناله اَش واویلتا، موسی بن جعفر

از جور زندانبان ندارد جای سالم،
اُفتاده گر حالا زِ پا موسی بن جعفر

از دوریِ معصومه اَش دِق کرد آخِر
بی تاب شد دور از رضا موسی بن جعفر

بر روی تختِ در تنش تشییع گردید
ای"ملتمس"کُن ناله، وا موسی بن جعفر


عید امسال، چون مقارن با شهادت موسی بن جعفر علیهماالسلام پدر امام رضا علیه السلام است، باید در کنار شادی و تبریک، نسبت به ساحت مقدس آن حضرت نیز کمال احترام را داشته باشیم

 در آستانه سال نو هستیم، ولی به علت پیشگیری از شیوع ویروس کرونا به پیشنهاد وزارت بهداشت، این عید با عید سال‌های گذشته تفاوت‌هایی دارد. از عدم زیارت مشاهد متبرکه و دید و بازدید‌ها گرفته، تا منع گشت و گذار در طبیعت و مسافرت. در این شرایط غم و اندوه مردم را فرا گرفته و بدنبال جایگزینی هستند تا بتوانند آن کمبود‌ها را جبران کرده و دل خود را آرام کنند. برای یافتن راهکاری درست، این سوال را با حجت‌الاسلام محمود ابوالقاسمی، کارشناس مسائل دینی در میان گذاشتیم تا راه‌های برون‌رفت از این غم و اندوه را بیان کنند.

روز اول سال نو مصادف با شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) است. چه توصیه‌ای برای این روز دارید؟
نقل شده دو نفر به بهانه مباحثه علمی هر روز قرار داشتند و می‌دیدند در آن طرف دیگر هم هر روز فردی می‌نشست و به دیوار روبرویش خیره می‌شد. به او گفتند چرا وقت خود را بیهوده تلف می‌کنی بیا و با ما مباحثه علمی کن.

آن فرد گفت من وقتم را تلف نمی‌کنم در پشت آن دیوار، ساختمانی است که امام موسی کاظم (ع) زندانی هستند. هر روز در اینجا می‌نشینم و فکر می‌کنم که چگونه می‌توانم امام را از حبس نجات دهم.

ما هم امروز متوجه امام زمان (عج) شویم و فکر کنیم که با چه کار‌هایی می‌توانیم امام را از پس پرده غیبت بیرون آوریم.

بسیاری از مردم مقید هستند که سال نو را در حرم‌های ائمه و امامزادگان (علیهم‌السلام) آغاز کنند. در شرایط امسال چه جایگزینی برای مردم معرفی می‌کنید؟
برای پاسخ به این سوال روایتی را بیان می‌کنم. روزی حمران بن اعین یکی از شاگردان و اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) به امام عرض کرد: وقتی خدمت شما هستم حالم خوب است و نشاط دارم و دوست دارم آدم خوبی باشم، ولی وقتی از خدمت شما می‌روم حالم تغییر می‌کند. آیا در من عیب و نقصی وجود دارد؟ امام باقر (علیه‌السلام) پاسخ این سوال را با نقلی از پیامبر اکرم (ص) جواب دادند، فرمودند که عده‌ای از پیامبر اکرم (ص) همین سوال را کردند. پیامبر (ص) فرمودند: اگر همین حالی که وقتی پیش ما هستید را زمانی که نزد ما نیستید، ادامه دهید، یعنی دائم احساس کنید که در محضر ما هستید نه تنها این حالت همیشه با شما خواهد بود، بلکه اثرات بسیاری در زندگی خود را تجربه خواهید کرد. 

هر سال بسیاری از مردم به حرم امام رضا (ع)، حرم امام حسین (ع) و حرم امامزادگان می‌رفتند امسال که به علت تدابیر بهداشتی این اتفاق نیافتاده و جسمشان در آن اماکن نیست؛ می‌توانند محضرشان را درک کنند یعنی با پای دل به حرم‌های ایشان بروند و در هر مکانی که هستند، احساس حضور در محضر امام را داشته باشند.

مانند اویس قرنی، همه می‌دانیم که محل ستش در یمن بوده، ولی با دلش نزد پیامبر (ص) بود. پیامبر خدا (ص) می‌فرمودند من بوی خدای مهربان را از جانب یمن احساس می‌کنم؛ چون اویس احساس حضور داشت و دائما خودش را در محضر پیامبر (ص) می‌دانست. به تعبیر ما دلش با پیامبر (ص) بود.

البته که وقتی به حرم امام مشرف می‌شویم هم، به میزانی که حواسمان به امام است و ایشان را حس می‌کنیم، بهره می‌بریم. اثر و بهره از زیارت امام با تماس جسم مادی نیست کما اینکه بسیاری جسم‌شان پیش امام بود، ولی در پی آن بودند که چگونه به او لطمه بزنند.

اگر کسی به حرم برود وقتی دلش پیش امام (ع) نباشد و احساس حضور نداشته باشد بهره کمتری می‌برد نسبت به کسی که با فاصله مکانی نسبت به مولا هست، ولی خود را در محضر ایشان می‌داند. البته به این معنا نیست که به حرم نرویم بلکه دستور داریم با جسم مادی خود را به حرم ائمه نزدیک کنیم، چون از مشغله‌های مادی خودمان را رها می‌کنیم و فرصت بیشتری برای درک محضر خواهیم داشت.

در فراز آخر دعای تحویل سال "حول حالنا الی احسن الحال" اگر توجه کنیم سوالی پیش می‌آید که حالمان چه موقع بهترین حال می‌شود؟ مگر نه اینکه زمان ظهور امام، بشر بهترین حال را دارد در واقع معنای دعای هنگام تحویل سال همان "عجل لولیک الفرج" است

خیلی اوقات با خود می‌گویم اگر به زیارت امام مشرف می‌شدی، اگر وقت غذا، خواب و امورات معمول زندگی را کنار بگذاری چه میزان وقت خود را در حرم امام صرف می‌کردی؟ حالا همان میزان بلکه نیمی از آن را که مشرف نشدی، برای توجه به امام صرف کن و احساس کن در حرم امام هستی هر چند وقتی این احساس درست است که در رفتار تو اثر بگذارد و هر رفتاری که شایسته محضر مولا نیست را انجام ندهی.

این خود را در محضر امام دیدن و با پای دل به زیارت رفتن، گوهر و درّ گرانبهایی است که ریشه در اعتقادات شیعه دارد؛ که هم شدنی و هم شیرین و لذت‌بخش و تاثیرگذار است و مقدمه‌ای می‌شود که این حس در محضر امام بودن را ادامه داده و برکاتش حس کنیم که بسیار قیمتی است.

آیا در مورد امام زمان (عج) هم می‌شود چنین نگاهی داشت؟
بله برای همه حضرات این معنا صادق است مخصوصا درباره امام زمان (عج). اگر سعی کنیم خود را در محضر امام زمان (عج) ببینیم منظور خیلی از آیات و روایات را بهتر متوجه می‌شویم.

مثلا دعای تحویل سال را همه می‌خوانند، اما چقدر به آن توجه می‌شود؟ در فراز آخر این دعا "حول حالنا الی احسن الحال" اگر توجه کنیم سوالی پیش می‌آید که حالمان چه موقع بهترین حال می‌شود؟ مگر نه اینکه زمان ظهور مولا، بشر بهترین حال را دارد در واقع معنای دعای هنگام تحویل سال همان "عجل لولیک الفرج" است.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند نوروز ما را به یاد ظهور امام زمان (عج) می‌اندازد. وقتی که زمین سرسبز شده و طبیعت زنده می‌شود مشابه زمان ظهور است که زمین گنج‌های خود را برون می‌ریزد و و با ظهور آقا، عالم و آدم طعم زنده بودن را می‌چشند.
وقتی به حرم امام مشرف می‌شویم هم، به میزانی که حواسمان به امام است و ایشان را حس می‌کنیم، بهره می‌بریم. اثر و بهره از زیارت امام با تماس جسم مادی نیست کما اینکه بسیاری جسم‌شان پیش امام بود، ولی در پی آن بودند که چگونه به او لطمه بزنند

البته امسال که با هجمه این ویروس زندگی مردم مختل شده در محضر امام بودن، طعم مضاعفی پیدا می‌کند. امام زمان (عج) می‌فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم؛ ما شما را به حال خود وا نمی‌گذاریم و شما را فراموش نمی‌کنیم وگرنه دشمنان به طرق مختلف شما را از بین خواهند برد.

امسال دعا برای فرج مولا برای دوستان قیمت بیشتری پیدا می‌کند، چون امام زمان (عج) خود توصیه فرمودند: أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم‏.؛ برای فرج من بسیار دعا کنید که باعث می‌شود مشکلات خودتان حل شود؛ و مشکل امروز جامعه بشری هم با توجه به امام که مقدمه همراهی با اوست ان شاء الله برطرف خواهد شد.

 

منبع: تبیان


به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مشهور به امام موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در بیستم ماه ذی الحجه سال ۱۲۸ هجری قمری، در قریه ابواء (میان مکه و مدینه) دیده به دنیای ما گشود. پدر محبت بزرگوارشان امام جعفر صادق (ع)، امام ششم شیعیان است. القاب و کنیه امام موسی کاظم(ع) مهم ترین و معروف ترین لقب امام موسی کاظم علیه السلام ، کاظم» است و کاظم یعنی فرو خورنده خشم و غضب. از دیگر القاب آن حضرت می توان به عالم، صالح، باب الحوائج، صابر، امین و زین المجتهدین اشاره کرد. مهم ترین کنیه آن حضرت عبدصالح و ابوالحسن می باشد که در میان اهل حدیث به ابوالحسن اول معروف است.
 
چهل حدیث از امام موسی کاظم (ع)

۱. مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

بحارالانوار، جلد ۷۸، ص. ۳۳۳،

۲. مَن دَعا قَبلَ الثَّناءِ عَلَی الله و الصَّلاهِ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله) کَانَ کَمَن رَمی بِسَهمٍ بِلا وَتر
هر که پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دعا کند، چون کسی است که بی زه کمان کشد.

تحف‌العقول، ص ۴۲۵،

۳. أوشَک دَعوَةً وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می‌رود و زودتر به اجابت می‌رسد، دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.

اصول کافی، ج. ۱، ص. ۵۲،

۴. مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله
هر که می‌خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.

بحار الانوار، ج. ۷، ص. ۱۴۳،

۵. أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ 
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.

تحف العقول، ص. ۴۰۳،

۶. مَلْعُونٌ مَنْ اغْتابَ أخاهُ
ملعون است کسی که از برادرش غیبت کند.

بحار الأنوار، ج. ۷۴، ص. ۲۳۲،

۷. رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَ یَدْعوُ النّاسَ إلَی الحَقِّ، یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ
مردی از قم، مردم را به حق فرا می‌خواند و گروهی، چون پاره‌های آهن [استوار]، پیرامون او گرد می‌آیند.

بحارالأنوار، ج. ۵۷، ص. ۲۱۶،

۸. تَفَقَّهوا فی دینِ الله فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصیرة، وتَمامُ العِبادة و السّببُ إلی المنازل الرفیعة و الرُّتبِ الجَلیلة فی الدین و الدنیا، و فَضلُ الفَقیه علی العابد کَفَضلِ الشمسِ علی الکواکب و مَن لَم یَتَفَقَّه فی دینهِ لَم یَرضَ اللهُ لهُ عملاً
در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام‌های والا و مراتب شکوهمند در امور دین ودنیاست؛ و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم ِعمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (برای خواندن انواع احادیث به سایت تالاب مراجعه نمایید)

تحف العقول ص. ۴۱۰،

۹. مَنِ استَوى‏ یوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ
هر کسى که دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.

بحار الأنوار، ج. ۷۸، ص. ۳۲۶، ح. ۵،

۱۰. لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ و إنْ عَمِلَ سیّئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیهِ
از مانیست کسی که هر روز حساب خود رانکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، واگر بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.

اصول کافی ج. ۴ ص. ۱۹۱،

 

چهل حدیث از امام موسی کاظم (ع)

۱۱. قِلَّهُ المَنطِق حُکمٌ عَظِیم، فَعَلَیکُم بِالصُّمتِ
بر شما باد به خموشی که کم گویی، حکمت بزرگی است.

بحاالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۲۱،

۱۲. مَن اَحزَنَ والدَیهِ فَقَد عَقهُما
هر که پدر و مادر را اندوهگین کند آنان را ناسپاسی کرده است.

تحف العقول، ص. ۴۲۵،

۱۳. مَا مِن شَیءٍ تَراهُ عَینَاک إلّا وَ فِیه مَوعِظَه
چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.

بحاالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۱۹،

۱۴. وَاللّه‏ِ ما اُعطِىَ مُومِنُ قَطَّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، اِلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسنِ خُلقِهِ وَالکفِّ عَنِ اغتیاب المُؤمِنینَ
به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و خوددارى از غیبت مؤمنان.

بحارالأنوار، ج. ۶، ص. ۲۸، ح. ۲۹،

۱۵. إنَّ الحَرامَ لا یُنمى‏ وإن نُمِىَ لا یُبارَکُ فیهِ
مال حرام افزون نمى‏گردد و اگر هم افزون گردد برکت نمى‏یابد.

الکافى، ج. ۵، ۱۲۵،

۱۶. مَنِ اقتَصَدَ وَقَنَعَ بَقِیَت عَلَیهِ النِّعمَةُ ومَن بَذَّرَ وأسرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ
هرکه میانه‏روى کند و قناعت ورزد، نعمت بر او بپاید و هر که بى‏جا مصرف نماید و زیاده‏روى کند، نعمتش زوال یابد.

تحف‏العقول، ص. ۴۰۳،

۱۷. لِکُلِّ شَیءٍ دَلِیلٌ وَ دَلیلُ العَاقِل التَّفَکُّر، وَ دَلیلُ التَّفکُّرِ الصُمت 
برای هر چیزی دلیلی باید، و دلیل خردمند تفکر است، و دلیل تفکر خاموشی.

تحف العقول، ص. ۴۰۶،

۱۸. طوبى لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ، اُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القیامَةِ
خوشا به حال اصلاح‏کنندگان بین مردم، که آنان همان مقرّبان روز قیامت‏اند.

تحف العقول، ص. ۳۹۳،

۱۹. إنَّ العاقِلَ لایَکذِبُ و إن کانَ فیهِ هَواهُ 
خردمند دروغ نمى‏گوید، اگرچه میل او در آن باشد.

تحف العقول، ص. ۳۹۱،

۲۰. اللّهَ جَلَّ وعَزَّ یُبغِضُ العَبدَ النَّوّامَ الفارِغَ 
خداوند عزّوجلّ، بنده خواب آلوده بیکار را دشمن دارد.

الکافی: ج. ۵، ص. ۸۴، ح. ۲،

 

چهل حدیث از امام موسی کاظم (ع)

۲۱. مُجَالِسَه أَهلِ الدِّینِ شَرَفُ الدَّنیَا وَ الاخِرَه
همنشینی با اهل دین، شرف دنیا و آخرت است.

تحف العقول، ص. ۴۲۰،

۲۲. مُشاوَرَةُ العاقِلِ النّاصِحِ یُمنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشدٌ وَ تَوفیقٌ مِنَ اللّه
م با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، برکت، رشد و توفیقى از سوى خداست.

تحف العقول، ص. ۳۹۸،

۲۳. دَعوَةِ الصائِمِ تَستَجابُ عِندَ اِفطارِه 
دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.

بحار الانوار ج. ۹۲ ص. ۲۵۵ ح. ۳۳،

۲۴. الغَضَبُ مِفتَاحُ الشَّر
خشم کلید هر بدی است.

تحف العقول، ص. ۴۱۶،

۲۵. لِکُلِّ شَیءٍ زَکاهٌ، وَ زَکاهُ الجَسَدِ صِیامُ النَّوافِل
برای هر چیزی زکاتی است، و زکات تن روزه‌های مستحبی است.

تحف العقول، ص. ۴۲۵،

۲۶. التَّدبِیرُ نِصفُ العیشِ
تدبیر نیمی از زندگی است.

تحف العقول، ص. ۴۲۵،

۲۷. مَن وَلَههُ الفَقرُأبطَرهُ الغِنى
آن که نَدارى حیرانش کند، توانگرى سرمستش مى سازد.

بحارالانوار، ج۷۴ص۱۹۸،

۲۸. مَن رَأى أخاهُ عَلَى أمرٍ یُکرِهُهُ فَلَم یَرِدهُ عنهُ وَ هُو یقدِر عَلَیهِ، فَقَد خَانَه
هر که برادرش را در کارى ناپسند ببیند و بتواند او را از آن باز دارد و چنین نکند، به او خیانت کرده است.

الامالى صدوق، ص۳۴۳،

۲۹. اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به، الصَلوةُ
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می‌کند، نماز است.

تحف العقول، ص. ۴۵۵،

 

چهل حدیث از امام موسی کاظم (ع)

۳۰. إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدَراً الَّذِی لایَرَی الدُّنیا لِنَفسِه خَطَرا، اما إنَّ أبدانَکُم لَیس لَها ثَمَنٌ إلّا الجَّنه، فَلا تَبِیعُوها بِغِیرِها
به راستی که با ارزش‌ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

تحف‌العقول، ص‌۴۱۰،

۳۱. أفضَل مَا یَتَقَرَّبُ بِه العَبدِ إلَی الله بَعدَ المَعرِفَهُ بِه الصَّلاه وَ بِرُّ الوالِدَینِ و تَرکُ الحَسَد و العُجبُ و الفَخر
بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب می‌جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است.

تحف‌العقول، ص ۴۱۲،

۳۲. إنَّ الله حَرَّمَ الجَنَّهَ عَلی کُلِّ فَاحِشٍ بذِی قَلِیلِ الحَیاءِ لا یُبالِی مَا قَال وَ لا مَا قِیل فِیه
خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می‌گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.

تحف‌العقول، ص ۴۱۶،

۳۳. إیّاکَ و الکِبر، فَإنَّهُ لایَدخُلُ الجَنَّهَ مَن کَانَ فِی قَلبِه مِثقالَ حَبَّهٍ مِن کِبر
از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانه‌ای کبر باشد، داخل بهشت نمی‌شود.

تحف‌العقول، ص ۴۱۷،

۳۴. إیّاکَ و مُخَالِطَهُ النّاس و الإنس بِهِم إلا أن تَجِدَ مِنهُم عَاقِلاً و مَأمُوناً فَآنَسَ بِه و أهرَبَ مِن سایِرهِم کَهَربُکَ مِن السِّباعِ الضّارِیه
بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این که خردمند و امانت داری در میان آن‌ها بیایی که (در این صورت) با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده‌های شکاری.

تحف‌العقول، ص ۴۲۰،

۳۵. کُلَّما أحدَثَ النّاس مِنَ الذُّنُوبِ ما لَم یَکُونُوا یَعمَلُون، أحدَثَ اللهُ لَهُم مِن البَلاءِ مَا لَم یَکُونُوا یَعِدُّون
هرگاه مردم گناهان تازه‌ای که نمی‌کردند انجام دهند، خداوند بلا‌هایی تازه به آن‌ها دهد که به حساب نمی‌آوردند.

تحف‌العقول، ص ۴۳۴،

۳۶. مَن استَوی یَوماهُ فَهُو مَغبُون، و مَن کَان آخَر یَومَیه شَرُّهُما فَهُو مَلعُون، و مَن لَم یَعرف اِّیادَه فِی نَفسِه فَهُو فی نُقصان، و مَن کان إلی النُّقصان فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحَیاه
کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و کسی که دومین روزش، بدتر از روز اولش باشد ملعون است، و کسی که در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و کسی که در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.

بحاالانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۷،

۳۷. لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسبُ نَفسَه فِی کُلِّ یَومٍ، فَإن عَمِلَ حسناً استَزدادَ الله، و إن عَمِل سَیِّئاً استغفِرُ الله مِنه و تَاب إلیه
از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.

اصول‌الکافى، ج ۴، ص ۱۹۱،

۳۸. إصبِر عَلَی طَاعَهِ الله و إصبِر عَنِ مَعاصِی الله، فإنّما الدُّنیا ساعَه، فَما مَضی مِنها فَلَیس تَجِد لَهُ سُرورا و لا حًُ، و مَا لَم یَاتِ مِنها فَلیسَ تَعرِفُه، فَاصبِر عَلی تِلکَ السّاعَهِ الَّتِی أنت فِیها فَکَأنَّکَ قَد اغتَبَطَت
بر طاعت خدا صبر کن، از معاصی خدا صبر کن، دنیا همان ساعتی است، آن چه رفته نه شادی دارد و نه غم، آن چه نیامده ندانی که چیست؟ به همان ساعتی که در آنی صبر کن هم چنان باشد که تو رشک برده شده ای.

تحف‌العقول، ص ۴۱۷،

۳۹. مَثَلُ الدُّنیا مَثَل مَاءِ البَحر، کُلَّما شربَ مِنهُ العَطشان أزدادَ عَطَشاً حَتّی یقتِله
دنیا، چون آب دریاست، هر چه تشنه کامش بیشتر نوشد، بیشتر تشنه شود تا او را بکشد.

تحف‌العقول، ص ۴۱۷،

۴۰. وَجَدتُ عِلمَ الناس فی اَربعٍ:
اَوّلُهاأن تَعرِفَ رَبَّکَ 
وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ 
وَالثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ماأرادَ مِـنکَ 
وَالرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ
علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم:
اول اینکه خدای خودت را بشناسی.
بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است.
بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می‌خواهد؛ و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می‌کند.

بحارالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۲۸


بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌گردد. کلمه بعثت به معنای برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می‌باشد. بعثت و فرود آمدن جبرییل در حرا، بازگشایی راه های آسمان به حریم بسته انسان است. خداوند، بانگ بیدار باش را از سر رحمت بیکران خود به صدا درآورده است. این سروش ایزدی بر بال جبرییل فرود آمد و از حنجره پاک محمد صلی الله علیه و آله بر زمین منتشر گردید.
تاریخ انتشار : 1387/5/9
بازدید : 60719

آخرین تاریخ بروزرسانی ویژه نامه: 27 اسفند1398

داستان بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

ماجرای بعثت حضرت پیامبر، با نقل های متفاوتی روایت شده است. چه سخنی رساتر و شیرین تر از بیان امام هادی علیه السلام که می فرماید: هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست، و شگفتی های رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار می داد. به اطراف آسمان ها نظر می دوخت، و کرانه های زمینو دریاها و دره ها و دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت. ازآنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلبوی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت. در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد. محمد صلی الله علیه و آله از آنجا به آسمان ها می نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلی الله علیه و آله آنها را می دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد صلی الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت. در آن لحظه محمد صلی الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست (نطفه) آفرید. بخوان که خدایت بزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمی دانست»

آغاز بعثت

بعثت پیغمبر (ص)

بعثت و اهداف آن

نگاهی به احادیث بعثت

واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

تاریخ و زمان بعثت

درباره تاریخ بعثت رسول خدا (ص) در روایات و احادیث شیعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده، چنانچه مشهور میان علماء و محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند، که برخی هفده رمضان و برخی هیجدهم و جمعی نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند.

بحث درباره تاریخ و زمان بعثت

آیا نخستین وحی در ماه رمضان بود؟

بعثت نبوی و نزول قرآن

فلسفه و اهداف بعثت

جهان در آستانه بعثت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود. در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، ی، اقتصادی و اجتماعی، پایین ترین و بدترین وضع را تحمل می کرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بی جان قربانیها کرده و استمداد می طلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا می داشت. ن نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بی جان خرید و فروش می شدند و. .

فلسفه بعثت پیامبران

اهداف بعثت پیامبر (ص)

راز بعثت و نهضت پیامبران

نوری که از افق حرا طلوع کرد

تکامل انسان، هدف بعثت انبیاء

آرمان محمدی و بعثت نبوی

بعثت پیامبر اعظم و تاثیر آن بر فرهنگ مردم جزیره العرب

بعثت پیامبر(ص)، سبب احیاء ارزش زن در جامعه

بعثت، انتظار و ظهور /گفت وگو با دکتر محمد سپهری

عید سعید مبعث(اخلاق پیامبری)

بعثت در کلام معصومین علیهم السلام

در بحار الانوار از زبان حضرت علی علیه السلام می خوانیم وَلَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْاِسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّه وَخَدِیجَةَ وَاَنَا ثَالِثُهُمَا اَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ وَ اَشُمُّ رِیحَ النَّبُوَّةِ وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِیْنَ نَزلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ اَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ اِنَّکَ تَسْمَعُ مَا اَسْمَعُ وَتَرَی مَا اَرَی اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَلَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَاِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ؛ [در آن روزها] در هیچ خانه ای، اسلام راه نیافت، جز خانه رسول خدا (ص) و خدیجه. و من سوّمین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبّوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر پیامبر فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس شد و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، می بینی؛ جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من هستی و به راه خیر می روی.» (بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفا، ج ، ص 223، ینابیع المودّة، قندوزی، دار الاسوة، ج 1، ص 208)

واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

بعثت در کلام خاندان رسالت

بعثت از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام(1) (2)

بعثت در کلام امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری

غایت بعثت همان است که خدای تبارک و تعالی در سوره جمعه فرموده است: هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین» غایت بعثت اینهایی است که در این آیه شریفه ذکر می فرماید. می فرماید که: خدای تبارک و تعالی آن خدایی است که مبعوث کرده است در بین شما از خود شما یک رسولی، یک فرستاده ای و این فرستاده این چند امر را از طرف خدا باید انجام بدهد یتلوا علیهم آیاته» آیات خدا را بر مردم قرائت کند. قرآن آیات الهی است و انگیزه بعثت، آوردن این کتاب بزرگ است و تلاوت کردن این کتاب بزرگ و آیه عظیم الهی است.گرچه همه عالم آیات حق تعالی هستند لکن قرآن کریم فشرده از تمام خلقت و تمام چیزهایی که در بعثت باید انجام بگیرد، قرآن کریم یک سفره ای است که خدای تبارک و تعالی به وسیله پیغمبر اکرم در بین بشر گسترده است که تمام بشر از آن هر یک به مقدار استعداد خودش استفاده کند.

امام خمینی ثابت و استوار(انگیزه بعثت پیامبر اکرم(ص))

پیامبر اکرم (ص) و حکومت رحمت از منظر امام خمینی (ره)

بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله ای(1)(2)

بعثت پیامبر اعظم در شعر و ادب

اشرف مخلوق ربّ العالمین

آن چهل ساله نگار نازنین

 

در میان اوّلین و آخرین

یافت او را حقتعالی اینچنین

 

قلب او را بهترین قلبها

عاشق و خاشعترین قلبها

 

دل مطیع و اوسع اندر ظرفیت

منشرح آن سینه با عافیت

 

روز مبعث طالع از ربّ الفلق

دیده اش را نور دیگر داد حقّ


ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین

قضیه ازدوادج مادر مكرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل كه در علم نسب شناسى آگاهى كامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست كه براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا كند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى كلاب را به حضرت معرفى كرد كه داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلكه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نكنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلكه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.

 

تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى كه به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 

با آن كه این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى كه وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود كه عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا كه ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

 

با آن كه هنگام تولد پدر خوشحالى مى كند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى كوچك او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشك مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این كار فرمود این دست ها براى كمك و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 

حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در كنار امام حسین رشد كرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شك در شكل دادن به شخصیت فكرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این كودك عزیز گفت به بگو یك عباس گفت یك فرمود بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت شرم دارم با زبانى كه خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

 

شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود كه برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت كرده اند. گویند: در یكى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام كسى جرأت نكرد به میدان بیاید معاویه یكى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء كه دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است كه جنگ وى بروم بلكه من هفت پسر دارم و یكى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یكى از پسرانش را فرستاد كه از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد كه او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این كه هر هفت پسر در نبرد با او كشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان كارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاكت رسید كه این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند كه این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

 

و همچنین نقل كرده اند در جنگ صفین هنگامى كه سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در ركاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد كه شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند كه در این جمع كه موفق به باز كردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.

 

پس از مرگ معاویه كه حاكم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

 

فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ایثار و فداكارى كرد و از جان خود گذشت چنان فداكارى كرد كه دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى كند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد كه همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.

 

چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:

چون اقتدا به جعفر طیار كرده ایم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پیروى زخط علمدار كربلاست    دوستى كه داده ایم به راه رضاى درست

 

امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:

عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد كرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.

 

علم عباس

وى تنها به عنوان یك قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلكه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نكته دارند كه وى از زمان كودكى شروع به تغذیه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند كه عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلكه وى عالم استاد ندیده بود.

 

حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)

حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت كه حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تكیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.

 

عباس همان طور كه على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى كرد عباس همچنانكه على كه باب حوائج دربار پیامبر بود و هر كس رو به ساحت ایشان مى كرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر كس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.

 

عباس مانند پدر كه در بستر پیغمبر خوابید و فداكارى كرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداكارى كرد.

 

القاب حضرت عباس

براى ایشان 16 لقب شمرده اند كه هر كدام جلوه اى از فضائل، كرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.

 

1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى كرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افكند.

 

2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این كه وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیكى زاده او و مولود سرشت پاكش بود.

 

3 ـ ابوالقربه: (پدر مشك) به خاطر مشك آبى كه بر دوش مى گرفت و از كودكى میان بنى هاشم سقایى مى كرد.

 

4 ـ سقا: به خاطر این كه آب آور تشنگان بخصوص در سفر كربلا بود.

 

5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.

 

6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است.


پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هیچ چیز محبوب‌تر در نزد خداوند متعال از جوان توبه‌کننده وجود ندارد و هیچ چیز مبغوض‌تر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نیست.

به گزارش مشرق، جوان کسی است که مرحله‌ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره ناتوانی کودکی را پشت سر گذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال‌ترین و شاداب‌ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است.

حضرت علی‌اکبر (ع) در جوانی با ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب می‌کرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می‌شود، نکته‌هایی است که بی‌تردید با مطالعه و رد شدن تأثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سر صبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی‌بن‌الحسین (ع) صفات جد خود را می‌دانست، از این رو، هماره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می‌کرد و خود را بدان صفات می‌آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده‌رو و شادمان بود.

ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو با خالق هستی داشت. در زندگی آسان‌گیر، ملایم و خوش خو بود، نگاهش کوتاه می‌نمود و به روی کسی خیره نمی‌شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‌دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‌کرد، با آنان همسفره می‌شد و با دست خود در دهانشان غذا می‌گذارد. اصالت‌های فکری و استواری‌های روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ حاکمی هراس نداشت.

هرگز عیب‌جویی نمی‌کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می‌کرد. تمامی انسان‌ها را بندگان خدا می‌دانست و از تحقیر آنان خودداری می‌ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‌آورد، به دیگران به ویژه نیازمندان انفاق می‌کرد. هرگاه کسی هدیه‌ای به او تقدیم می‌کرد، با گشاده‌رویی می‌پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت می‌کرد، می‌پذیرفت. به عیادت بیماران می‌رفت، هر چند خانه بیمار در دورافتاده‌ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‌شد و هیچ یار از دست رفته‌ای را تنها نمی‌گذاشت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار می‌داد. امور دنیوی و اضطراب‌های مادی او را متزل نمی‌ساخت.

زندگی علی ساده و بی‌پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف و تبذیر اثری دیده نمی‌شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره‌مند می‌شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی‌ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‌شتافت و در برابر ظالمان می‌ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‌گردانید، آرام نمی‌گرفت. به دانش‌اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‌داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی‌خبری باز می‌داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‌ای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می‌شد. از این رو هماره بر تمیزی لباس و بدن اهتمام می‌ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم را گردن فرازان و سرکشان می‌دانست. نه تنها بر انسان‌ها بلکه بر حیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان رفتار می‌کرد.

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‌اند، چهره وی را این گونه ترسیم کرده‌اند: قیافه‌اش بسیار با ابهت بود و چون ماه تابان می‌درخشید. به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و از بلند کوتاه‌تر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه و گشاده با مژه‌هایی پرمو داشت، گونه‌هایش هموار و کم‌گوشت بود، مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‌نمود. از سینه تا ناف خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه و شانه‌اش پهن بود.

سرشانه‌هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق که زیر مفصل‌ها است، استخوان‌های بند دستش کشیده و کفی گشاده و بخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشت‌ها کشیده و بلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‌رفت و هنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‌آید یا از روی سنگی به نشیب می‌رود. چون به طرف کسی برمی‌گشت با تمام بدن بر می‌گشت. دیده‌اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به آسمان.

بینی‌اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری از آن می‌تافت. دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندان‌های زیبایش سفید، براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره‌فام بود، بوی مشک و عنبر از او بلند بود. پاره‌ای از مورخان این ویژگی‌ها را برای جد وی نگاشته‌اند; اما علی را در این خصوصیات همانند دانسته‌اند.

با این ویژگی‌های روشنی‌آفرین به خوبی می‌توان او را شناخت، وی علی‌اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا (ص) در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‌نمود و هماره یاد و نام پیامبر (ص) از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‌تراوید. از این رو، امام حسین(ع) او را شبیه‌ترین مردم حتی نسبت به خود در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول خدا (ص) معرفی می‌کرد.

آنان که با صورت دلربای پیامبر (ص) و صدای پرچاذبه آن حضرت آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‌گشود، گویی صدای رسول اکرم (ص) را می‌شنیدند. گاهی که اباعبدالله (ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می‌شد، به علی می‌فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت بی‌چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی‌اکبر بود. این ویژگی‌ها چون با فروتنی او همراه می‌شد، نگاه تحسین‌آمیز همگان را به دنبال داشت. 

روایاتی در باب جوان و جوانی

پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی‌های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش72  صدیق بسیار راست‌گو را به او عطا فرماید.

پیامبر اکرم (ص): بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دوراندیشی) شبیه گردد.

حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمی‌گیرد.

حضرت محمد(ص):  توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.

حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.

حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد، می‌داند. آن دو عبارت است از: جوانی و عافیت.


در بیت حسین بن علی جشن وسرور است
میلاد عزیزی زسراپرده ی نور است

 

لیلا به شعف دست پدر داد پسر را
از چهره ی مولا غم واندوه بدور است

 

او اکبر اولاد علی نام حسین (ع)است
برخلقت او خالق دادار فخور است

 

با دیدن رویش همه در حال تحیر
در چشم همه روی پیمبر به ظهور است

 

آتیه نشان داد که آقا علی اکبر
از حیث عمل در ره جدش به عبور است

 

از قول معاویه شده ثبت به تاریخ
لایق به خلافت علی آن ماه فکور است

 

تمرین اذان می کند از کودکی خویش
در کرببلا صوت اذانش به وفور است

 

روزی که به دنیا زده پا روز جوان است
تبریک همه در طبق شادی وشور است

 

تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب
عیدی زسوی سرور ما اذن حضور است

 


ای اهل سماوات بریزید ستاره
میلاد محمّد شده تکرار دوباره
امشب همه والشمس بخوانید
از پارۀ دل گل بفشانید

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر
****
این آینۀ ختم رسل هست حسین است
انگار محمّد به سرِ دست حسین است
این لاله و ریحان حسین است
والله قسم جان حسین است

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر

این در دل شب شمع شب تار حسین است
در دامن گهواره گرفتار حسین است
هم ختم رسل را جگر است این
هم خون خدا را پسر است این

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر
****
میکال بخوانید بر او لاله ببارد
جبرییل بگویید بر او وحی بیارد
لیلا ثمرت باد مبارک
قرص قمرت باد مبارک

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر
****
سر تا به‌قدم حسن خدایی علی‌اکبر
انگار که پیغمبر مایی علی‌اکبر
تو چشم و چراغ همه هستی
قرآن حسین بر سر دستی

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر
****
یا فاطمه امشب به عروست نظری کن
در بیت امام شهدا جلوه‌گری کن
لیلا که سلامش ز خدا باد
بر دسته‌گلت دسته‌گلی داد

یوسف زهرا علی اکبر
خوش آمدی علی‌اکبر

استاد سازگار

کشیده از همان آغاز, نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب, نُه ماه خالص انتظارش را

ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را

اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید
یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را

فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره
مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را

پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را
کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را

مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح
اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را

نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند
نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را

شده کرب و بلا آیینه‌ای از مُنتظرها پس
کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را

منم من روضه‌ی عباس تا اینکه بیاید او
کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را

مهدی رحیمی


این هفته هم گذشت اما تو نیامدی

خورشید خانواده‌ی زهرا نیامدی

از جاده‌ی همیشه چشم انتظارها

ای آخرین مسافر دنیا نیامدی

صبحی كنار جاده تو را منتظر شدیم

آمد غروب ، رفت و تو آقا نیامدی»

از ناز چشمهای تو اصلاً بعید نیست

شاید كه آمدی گذر ما نیامدی

امروزمان كه رفت چه خاكی بر سر كنیم

آقای من اگر زَد و فردا نیامدی

غیبت بهانه ای است كه پاكیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

یابن الحسن بیای»قنوتم وظیفه است

دیگر به ما چه آمده‌ای یا نیامدی

علی اکبر لطیفیان

شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟

منم غرقِ فراق و درد، بگو مولا کجا هستی؟

همیشه یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا

دعای ندبه می‌خوانم، گل زهرا کجا هستی؟

شب تنهایی هجران، به گوشه قلب مأیوسم

تو از امید می‌گویی، بگو آقا کجا هستی؟

شب بی داد غیبت را،نباشد مطلعی مولا

چه مهجورم چه غمگینم، امیر ما کجا هستی؟

یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران

پسندم میل مولا را، گل طاها کجا هستی؟

من از بهر دارم ، دوای درد می‌خواهم

دعای وصل می‌خوانم، عزیز ما کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی

بده توفیق پروازم، بگو جانا کجا هستی؟

حسین مظاهری کلهرودی


سجده ی شكر کنم نیمه ی شعبان آمد 

روز میلاد گل باغ رسولان آمد 

سر خود را ز ادب بر سر سجاده نهم 

رو به محراب كنم مظهر ایمان آمد 

ابر رحمت به روی دیده ی دل پای نهاد 

دل به دریا بزنم علت باران آمد 

بر سر سفره ی پر فیض خدا گام نهم

جان تصدّق بدهم منبع احسان آمد 

چشم عالم به جمال گل رویش روشن 

به سماوات و زمین ماه درخشان آمد 

شب احیای دل منتظران است كنون 

وارث دین نبی حافظ قر آن آمد 

شهر دل را كه پر از ناله ی الغوث شده 

وعده ی وصل دهم معنی فرقان آمد 

چه كنم تا كه بیاید به سر بالینم ؟

به همه فخر كنم حضرت جانان آمد 

اصغر چرمی

او می رسد که عدل علی را بپا کند

درد طبیب های جهان را دوا کند

او می رسد که تربت مادر عیان شود

بعد از مدینه روی به کرببلا کند

دارم به روز آمدنش فکر می کنم

وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند

عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان

تا اینکه در نماز به او اقتدا کند

بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است

با صوت حیدری همه مان را صداکند

ای کاش روز آمدنش بین آن همه

ما را خودش برای سپاهش سوا کند


هر شب یتیم توست دل جمکرانی‌ام              جانم به لب رسیده بیا یار جانی‌ام
 
      از بادها نشانی‌تان را گرفته‌ام                      عمری است عاجزانه پی آن نشانی‌ام
 
      در روضه احتمال حضورت قوی تر است              شاید به عشق نام عمویت بخوانی‌ام
 
 در به دری برای غلام تو خوب نیست                تأیید کن که نوکر صاحب زمانی‌ام

ای غایب از نظرها کی می شود بیایی

برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی

هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم

هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی

آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟!

آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟!

در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟!

در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟!

جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت

دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟!

تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم

تنها وصی خاتم، تنها امید مایی

ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت

چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی

هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری

هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی

در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی

بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی

باشد شعار میثم» ای شهریار عالم

کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟!


غلامرضا سازگار



امام زمان(عج)-مناجات

 

دل تنگی غروب همه جمعه های من

کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!

دیگر دلم برای شما پر نمی زند

برگرد و بال تازه بیاور برای من

عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این

نزدیک تر شده است به تو لحظه های من

غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم

حتی نیامدست به کارت دعای من

اشکت اگر به نامۀ  اعمال من نبود

بخشش نبود شامل یا ربنای من

یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک

وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من

یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها

مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای م


تنهاترین غریب کجایی ظهور کن

ای بهترین حبیب کجایی ظهور کن

 

آقا بیا دوباره حوالی قتلگاه

پیچیده بوی سیب کجایی ظهور کن

 

بر سینه ی حسین نشسته هنوز هم

این شمر نانجیب کجایی ظهور کن

 

داری شبیه فاطمه ها گریه می کنی

بر گونه تریب . کجایی ظهور کن

 

بر روی دست باد سوار است روی نی

زلفی که شد خضیب کجایی ظهور کن

 

با جامه های پاره به بازار می رود

این عترت غریب کجایی ظهور کن

 

این خاک، کربلاست و هر روز جاری است

این قصّه ی عجیب کجایی ظهور کن .

وحید محمدی


سالی گذشت اما تو را پیدا نکردم
فکری به حال این دل رسوا نکردم

شرمنده ام آقا، برای دیدن تو
این چشم های خشک را دریا نکردم

پر دارم اما پر نمی گیرم به سویت
بند گناهم را ز پایم وا نکردم

همت برای ترک معصیّت ندارم
گفتم که توبه می کنم اما نکردم

پیش همه نام تو را بردم همیشه
اما خودم را در دل تو جا نکردم

گفتی بیا، من روی گرداندم ز رویت
من با دل تو خوب، اصلا تا نکردم

جز روضه ها ما را پناهی نیست فردا
کاری برای م کبری نکردم

چون خواهری که بین مقتل داشت می گشت
گشتم ولی آقا تو را پیدا نکردم

وحید محمدی


نگاه رحمتت بر ماست؛ می‌دانم که می‌آیی


ز اشک دوستان پیداست؛ می‌دانم که می‌آیی


گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا


تو تنها و علی تنهاست می‌دانم که می‌آیی


به گوش شیعه از پشتِ در آتش‌زده گویی


صدای نالۀ زهراست می‌دانم که می‌آیی


به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان

 
زمان، هر روز عاشوراست، می‌دانم که می‌آیی


هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی


به گوش زینب کبراست، می‌دانم که می‌آیی


به یاد آب‌آب تشنگان، چشم محبانت

 
ز اشک و خون دل دریاست، می‌دانم که می‌آیی


هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد


به چشم خون‌فشان ماست می‌دانم که می‌آیی

 

 تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی

 
شرار آتش دل‌هاست می‌دانم که می‌آیی


به خون پاک مظلومانِ عالم می‌خورم سوگند


که مهدی مصلح دنیاست می‌دانم که می‌آیی


ای ماه شب دیده ی بیدار کجایی

دارم ز فراقت دل خونبار کجایی

می گریم و می سوزم و می نالم ازین هجر

ای غمزده را سید و سالار کجایی

محروم منم من که ندیدم رخ ماهت

ای روشنی راه شب تار کجایی

گفتم عرفات است و به وصلت برسم من

افسوس میسر نشد این کار ، کجایی

افسوس نشد هم نفس چشم تو گردم

ای چشم تو از عاطفه سرشار کجایی

مگذار که نادیده رخت  بگذرم اینجا

بگذار ببینم رخت ای یار کجایی

در این شب آدینه دلم آینه دار است

تا آن که ببیند ز تو رخسار کجایی

رنجورترین عاشقم اما شود ای دوست

وصل تو طبیب دل بیمار کجایی

با اشک تو می رفت دلم جانب کوفه

تا با تو کند گریه ی بسیار ، کجایی

ریزد ز رخ حضرت مسلم غم و غربت

آنجا که زده تکیه به دیوار ، کجایی

افتاد تن غرقه بخونش بروی خاک

بردند سرش را به سر دار  کجایی

یاسر” ز  پی ات  آمده تا نور بگیرد

ای روی تو آیینه ی گار کجایی

شاعر:حاج محمود تاری


از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم
بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
 
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست 
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
 
تا که وصفی ز کمان و خم ابروی تو رفت.
در پی دیدن رویت همگی تیر شدیم
 
از کمان خانه ی زلفت همه بالا رفتیم
در سراشیبی ابروت سرازیر شدیم
گو گدایان در این خانه بیایند که ما
از گدایی به در تو همگی میر شدیم
 
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند.
جمله در حلقه ی تو در غل و زنجیر شدیم

در مدح حضرت رقیه (سلام الله)

 

مَسنَد نِشین مُلكِ سُلِیمان رقیه است

استاد درس بوذر و سلمان رقیه است

 

بیهوده نیست سوره ی كوثر  سه آیه است

یك آیه از سه آیه ی قرآن رقیه است

 

در آن سه سال،موى سرش هم سفید شد

معناىِ واژه واژه ى هجران رقیه است

 

او بادِبانِ كشتىِ اربابِ بی سر است

كشتى شكست خورده ى طوفان رقیه است

 

او طعنه خورد، كه به ما یاحسین رسید

پس رازق تمام محبّان رقیه است

 

او فخر كُلّ بزرگانِ شیعه است

بالاترین ذكرِ مریدان رقیه است

 

در هیئتى كه نقش و نگینش رقیه شد

ذكر تمام ان جانِ رقیه است

 

بیتى بگو "حقیر" قلمت را خجل نكن

دختر برای شاه شهیدان رقیه است

 


ای دختر امام شهیدان خوش آمدی
دانش پژوه مکتب قرآن خوش آمدی

بنت الحسین ، اخت امام ، عمه امام
درعفاف و گوهرایمان خوش امدی

نامت رقیه ، شهرت مرغی مهاجر است
ای مرغک مهاجر دوران خوش آمدی

روز ولادت آمدی از غیب بر وجود
فرمود بر تو حجت سبحان خوش آمدی

شهزاده است مادر تو حضرت رباب
بابات نیز حجت سبحان خوش آمدی

اکبر تو را برادر و زین العباد نیز
عباس عموی توست کماکان خوش آمدی

شعبان مه معظم و ماه محمد است
ای ماه عشق در مه شعبان خوش آمدی

عمر کمت ، به معرفت عمری دوباره داد
ای موجب سعادت انسان خوش آمدی

ویرانه شرمسار حضورت بود هنوز
گنجینه ی محبت و عرفان خوش آمدی

هرچند از تو کرب وبلا قدردان نشد
فریاد زد دمشق که ای جان خوش آمدی

ویرانه نشینی ات برکت بود چون ز تو
کاخ معاویه شده ویران خوش آمدی


اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – محمد ناصری

او سفیر نهضت کرب و بلاست
پنجه های کوچکش مشکل گشاست

ناز او را عمه جانش می خرد
خندۀ او از حسین دل می برد

طفل اما بر بزرگی فاطمه ست
پارۀ قلب حسین فاطمه ست

طفل اما مثل زینب شیر بود
گرچه کودک بود اما پیر بود

یک سه ساله دختر اما عالمه
صورتش سیب دو نیم فاطمه

طفل اما نور چشمان حسین
ذکر لالاییش قرآن حسین

طفل اما کوه رنج و درد بود
دختری کوچک ولیکن مرد بود

آسمان مبهوت طنازی اوست
حضرت عباس همبازی اوست

دست زینب شانه بر مویش زده
شاه عالم بوسه بر رویش زده

درد عالم را مداوا می کند
با نگاهش کار عیسی می کند!

ماورای درک و عقل این و آن
عمه ی با غیرت صاحب زمان

من فدای نام دلجویش شوم
کاش روزی زائر کویش شوم…


با این هجوم، وقتِ تماشا نمیشود

گیرم كه هست، قسمت ماها نمیشود

 

عرش و بهشت گِرد سرش چرخ میزنند

با این حساب نوبت دنیا نمیشود

 

جبریل در تمامی عمرش ندیده بود

در ازدحام این همه دل جا نمیشود

 

با اكبر و سكینه و سجاد و این بهار

باباتر از حسین كه پیدا نمیشود

 

پیداست از نگاه حسین و صدای او

زیباتر از شنیدن بابا نمیشود

 

شكر خدا كه حضرت ارباب بعد از این

دلتنگ روی حضرت زهرا نمیشود

 

عباس هم ز دیدن او دل نمیكَنَد

از گفتن عزیز عمو دل نمیكَنَد


ماه رمضان به عنوان ماه مهمانی خدا دارای فیض و برکت خاصی است. ماهی سرشار از حس و حال معنوی که حسنات و فضیلت های فراوانی را دارد. به همین دلیل برای نشان دادن ارزش معنوی و جایگاه این ماه در بین سایر ماه ها امامان و پیامبران احادیث زیادی را مطرح  کرده اند. ما نیز در این خبر بر آن شدیم تا شما را با بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان آشنا نماییم و تعدادی از آنها  را در سایت به اشتراک بگذاریم.

با فرا رسیدن این ایام مبارک و پر فیض الهی بد نیست با احادیث ماه رمضان هم آشنا شوید. با باشگاه خبرنگاران جوان همراه باشید.

 

احادیث برتر درباره با  فضیلت ماه مبارک رمضان  از دیدگاه معصومین

حدیث حضرت محمد(ص) درباره رمضان و افزایش حسنات در این ماه

ماه رمضان را می توان  ماه خدا دانست  و ماهى   نامید كه خدا  در آن  نیکی ها را  افزایش می دهد و گناهان را پاك مى‏ نماید و آن ماه بركت می باشد.

امام صادق درباره با روزه گرفتن و روزه خواری  فرموده اند

هر  شخصی که بتواند سه روز از  آخر ماه شعبان را روزه بگیرد  و بعد ادامه آن را در ماه رمضان روزه  بگیرد، خدا ثواب روزه دو ماه  پشت سر هم را برای وی  به حساب می آورد.  هم چنین اگر فردی بدون هیچ عذر موجهی روزه خواری کند، روح ایمان از او جدا خواهد شد.

حدیث حضرت علی (ع) درباره رمضان ماه خدا

 رمضان را  ماه خدا و شعبان را ماه  پیامبرخدا و رجبرا  ماه من  می نامند.

تشبیه رمضان به ماه رحمت توسط رسول اکرم اسلام

 ماه مبارک رمضان ابتدایش رحمت و میانه‏ اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم است.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

بهترین حدیث پیامبر درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

  در ماه مهمانی خدا درهاى آسمان در  شب اول  ماه رمضان  باز می گردد و تا شب آخر  آن بسته نخواهد گردید.

اهمیت ماه مهمانی خدا در این سخن از پیامبر

 چنان چه بنده پروردگار»  اهمیت ماه رمضان را می دانست [که چه بركتى وجود دارد]  آرزو می کرد كه تمام سال، ماه مهمانی خدا باشد.

فضیلت خواندن قرآن در ماه مبارک رمضان  از نظر امام هشتم

 اگر شخصی در ماه مبارک رمضان تنها یک از آیه ازقرآن را بخواند، مانند این می ماند که  در سایر ماه ها کل قرآن را قرائت کرده است.

تقدیر اعمال در شب های قدر رمضان  در حدیث امام صادق (ع)

 طبق این حدیث برآورد اعمال در شب نوزدهم و تصویب آن در شب بیست ویكم و تنفیذ آن در شب بیست‏ و سوم رمضان انجام می گیرد.

اهمیت و ارزش زکات  فطره در ماه رمضان در سخن امام جعفر صادق

کامل کردن یک ماه روزه  داری به پرداخت زكات  فطره است، همان طور كه صلوات بر  رسول خدا (صلى الله علیه و آله) كمال نماز  به شمار می‌رود.

ارزش ماه مهمانی خدا از دیدگاه امام محمد باقر (ع)

همانا  اسم رمضان ، از اسامی پروردگاراست.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

به بند کشیده شدن شیطان در رمضان و اشاره رسول خدا به آن

 در ماه مبارک رمضان درهای جهنم بسته و درهای بهشت  گشوده  می شوند و شیطان به بند کشیده می شود.

رمضان و  کفاره گناهان  ازدیدگاه پیامبر اسلام

ماه رمضان تا رمضان دیگر کفاره ی گناهانی به شمار می رود که در بین آن دو انجام می پذیرد و  همچنین  بهشت از این سال  تا سال  بعدی برای روزه داران  عزیز ماه رمضان مزین می شود.

حدیثی درباره با 2 برابر شدن ثواب در رمضان از پیامبر گرامی

 در ماه مبارک  رمضان  حسنات  دوبرابر می  شود و (و ثواب آن دو برابر ) حساب می گردد.

احادیث منتخب درباره ماه مبارک رمضان

رمضان از نظر حضرت محمد(ص) بهترین ماه 

ماه رمضان دارای برکت، رحمت و آمرزش برای بندگان مومن خدا است. این ماه در نزد پروردگار عالم برترین ماه ، روز و شب هایش بالاترین و ساعت هایش برترین ساعت به حساب می آید. فضیلت ماه مبارک رمضان به قدری بالا و زیاد است که نفس های مومنان حکم ثواب تسبیح را دارد. هم چنین خواب مومن عبادت و کار نیکش مورد قبول و دعایش مستجاب می شود.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

اهمیت روزه داری در میان اعمال مومنان در حدیث رسول اسلام

 یک مومن حقیقی را می توان از  سه نشانه  ادای نماز، پرداخت زکات و انجام روزه شناخت.

روزه گرفتن کودکان در احادیث ماه مبارک رمضان  از امام صادق (ع)

از فرزندان 9 ساله خود اگر توان روزه داری  دارند، بخواهید روزه بگیرند و تا هر زمانی که تحمل داشت  آن را نگه دارد و هرزمان خواست افطار کند.

حدیث فضیلت ماه رمضان و سپر بودن آن در برابر آتش جهنم از پیامبر خدا

روزه  همانند  سپری در برابر آتش جهنم است.

دوری از دوزخ با روزه داری در رمضان از دیدگاه رسول خدا

هر  فردی که در راه خدا حتی یک روز  را به روزه داری بگذراند، خداوند به مدت هفتاد پاییز صورت او را از آتش جهنم دور  نگه خواهد ساخت.

پاداش و ارزش روزه گرفتن در گرما از نظر امام جعفر صادق (ع)

 اگر فردی یک روز گرم روزه بگیرد و تشنه بماند،  پروردگار عالم هزار فرشته بر او می گمارد که صورتش را مسح  بکشند و به او مژده  بدهند ، زمان افطار خدا او را می آمرزد.

فواید روزه داری و تندرستی بدن در حدیثی از پیامبر

 با روزه  گرفتن سلامت خودتان را تضمین کنید.

مفهوم و معنای روزه از نظر امام علی (ع)

 معنای روزه دوری و بر حذر ماندن  از گناهان است.

فلسفه روزه در سخنی از حضرت فاطمه زهرا (س)

 هدف از واجب ساختن روزه توسط خدا  به خاطر  تثبیت اخلاص مردم است.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

حدیث رسول اکرم (ص) درباره روزه

 تمامی چیزها دروازه ای دارند و دروازه ی عبادت روزه  خواهد بود.

سخنی از امام صادق علیه السلام درباره با روزه داری در روز گرم

بهترین جهادها  روزه  گرفتن در  گرما است.

بهترین روزه ها از نظر امام علی علیه السلام

روزه  قلب بهتر از روزه ی زبان و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شکم  هست.

اشاره به در مخصوص روزه داران در بهشت در حدیث پیامبر

در بهشت دری مخصوص به اسم ریان برای روزه داران وجود دارد.

مستجاب شدن دعای روزه داران در ماه مبارک رمضان در سخنی از امام جعفر صادق(ع)

خواب روزه دار عبادت ، خاموشی او تسبیح، عمل وی مقبول حق  و دعای او مستجاب می  گردد.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

اشاره به تغذیه الهی در خواب  در حدیث امام موسی کاظم (ع)

 به هنگام ظهر بخوابید ، چون   الله  در خواب به روزه داران آب و غذا می دهد.

روزه دار بی اجر کیست؟ حدیثی از حضرت فاطمه (س)

 اگر فردی  زبان و گوش و چشم و اعضایش را از (گناه) نگه ندارد، روزه اش فایده ای ندارد.

برترین عبادت ها در رمضان از نظر حضرت محمد (ص)

 ای علی (ع) ! برترین اعمال در رمضان  دوری و پرهیز  نمودن از حرام های الهی است.

تاثیر غیبت بر روزه و نماز مومن در حدیثی از رسول خدا

 اگر فردی غیبت مرد یا زن مسلمانی را کند ، خدا  تا 40 شبانه روز نماز و روزه هایش را  نمی پذیرد ، مگر آن که غیبت شده او را مورد مغفرت و بخشش خود قرار دهد.

بدبخت حقیقی در ماه مبارک رمضان کیست؟

رسول خدا می فرمایند: بد بخت به شخصی گفته می شود که در ماه مهمانی خدا  از مغفرت  او محروم بماند.

حدیثی از امام محمد باقر(ع) و تشبیه ماه رمضان به بهار قرآن

هر چیزی دارای  بهار و بهار قرآن ماه رمضان است.

حدیث پیامبر درباره با سحری روزه داران

درود خداوند بر افراد سحر خیز و آنانی که برای روزه گرفتن سحری میل می کنند.

شوینده گناهان در ماه مبارک رمضان در حدیث امام جعفر صادق (ع)

 با آب افطار کنید تا گناهانتان از دل شسته شود.   

  سخن پیامبر درباره با اشتیاق بهشت به چهار نفر

بهشت ، مشتاق چهار شخص است:

  1.  خوراک دهنده به گرسنه
  2. نگه دارنده ی زبان
  3. تلاوت کننده قرآن
  4. روزه داران ماه رمضان

رمضان و افزایش نیکی در این ماه از دیدگاه رسول خدا

ماه مبارک  رمضان ماه خدا بوده  و ماهى  به شمار می آید  که خدا  در آن  خوبی ها را مى‏ افزاید و گناهان را پاک  می کند و  ماه برکت نامیده می شود.

امیدواریم در این ماه عزیز بهترین ها نصیب دل های پاکتان شود و با خواندن بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان ارزش این ایام را بیش از پیش درک و تجربه کنید/ التماس دعا

منابع: بحارالأنوار/ وسائل الشیعه


قال الله تبارک و تعالی:

یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته (واجب) شد، چنانکه بر آنان که پیش از شما بوده اند واجب شده بود باشد که پرهیزگار شوید.

سوره بقره آیه 3

1-پایه های اسلام

قال الباقر علیه السلام:

>بنی الاسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و اکاة و الحج و الصوم و الولایه.

امام باقر علیه السلام فرمود:

اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبری اسلامی).فروع کافی، ج 4 ص 62، ح 1

2-فلسفه روزه

قال الصادق علیه السلام:

>انما فرض الله الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنی و فقیر) مساوی گردند.

من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1

3-روزه آزمون اخلاص

قال امیرالمومنین علیه السلام:

فرض الله.  الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق

امام علی علیه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.

نهج البلاغه، حکمت 252

4-روزه یاد آور قیامت

قال الرضا علیه السلام:

>انما امروا بالصوم لکی یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا علی فقر الاخر.

امام رضا علیه السلام فرمود:

مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگی و تشنگی را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگی آخرت را بیابند.

وسائل الشیعه، ج 4 ص 4 ح 5 علل الشرایع، ص 10

5-روزه زکات بدن

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>لکل شیئی زکاة و زکاة الابدان الصیام.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدنها روزه است.

الکافی، ج 4، ص 62، ح 3

6-روزه سپر آتش

>الصوم جنة من النار.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

روزه سپر آتش (جهنم) است. یعنی بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود.»

الکافی، ج 4 ص 162

7-اهمیت روزه

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>الصوم فی الحر جهاد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

روزه گرفتن در گرما، جهاد است.

بحار الانوار، ج 96، ص 257

8-روزه نفس

قال امیرالمومنین علیه السلام:

>صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام.

امیرالمومنان علی علیه السلام فرمود:

روزه نفس از لذتهای دنیوی سودمندترین روزه هاست.

غرر الحکم، ج 1 ص 416 ح 64

9-روزه واقعی

>الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب.

امام علی علیه السلام فرمود:

روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنی و نوشیدنی پرهیز می کند.

بحار ج 93 ص 249

10-برترین روزه

قال امیرالمومنین علیه السلام:

>صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.

امام علی علیه السلام فرمود:

روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است.

غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80

11-روزه چشم و گوش

قال الصادق علیه السلام:

>اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.

امام صادق علیه السلام فرمود:

آنگاه که روزه می گیری باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند.یعنی از گناهان پرهیز کند.»

الکافی ج 4 ص 87، ح 1

12-روزه اعضا و جوارح

عن فاطمه اهرا سلام الله علیها:

>ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.

حضرت زهرا علیها السلام فرمود:

روزه داری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه اش به چه کارش خواهد آمد.

بحار، ج 93 ص 295

13-روزه ناقص

قال الباقر علیه السلام:

>لا صیام لمن عصی الامام و لا صیام لعبد ابق حتی یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتی تتوب و لاصیام لولد عاق حتی یبر.

امام باقر علیه السلام فرمود:

روزه این افراد کامل نیست:

1 - کسی که امام (رهبر) را نافرمانی کند.

2 - بنده فراری تا زمانی که برگردد.

3 - زنی که اطاعت شوهر نکرده تا اینکه توبه کند.

4 - فرزندی که نافرمان شده تا اینکه فرمانبردار شود.

بحار الانوار ج 93، ص 295.

14-روزه بی ارزش

قال امیرالمومنین علیه السلام:

>کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.

امام علی علیه السلام فرمود:

چه بسا روزه داری که از روزه اش جز گرسنگی و تشنگی بهره ای ندارد و چه بسا شب زنده داری که از نمازش جز بیخوابی و سختی سودی نمی برد.

نهج البلاغه، حکمت 145

15-روزه و صبر

عن الصادق علیه السلام فی قول الله عزوجل

>واستعینوا بالصبر و الصلوة»

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 298، ح 3

16-روزه و صدقه

قال الصادق علیه السلام:

>صدقه درهم افضل من صیام یوم.

امام صادق علیه السلام فرمود

یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبی برتر و والاتر است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 2، ح 6

17-پاداش روزه

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>قال الله تعالی: الصوم لی و انا اجزی به

رسول خدا فرمود:

خدای تعالی فرموده است: روزه برای من است و من پاداش آن را می دهم.

وسائل الشیعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16 ; 27 و 30

-جرعه نوشان بهشت

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

کسی که روزه او را از غذاهای مورد علاقه اش باز دارد برخداست که به او از غذاهای بهشتی بخورانند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند.

بحار الانوار ج 93 ص 331

19-خوشا به حال روزه داران

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>طوبی لمن ظما او جاع لله اولئک الذین یشبعون یوم القیامة

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خوشا بحال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده اند اینان در روز قیامت سیر می شوند.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 299، ح 2.

20-مژده به روزه داران

قال الصادق علیه السلام:

>من صام لله عزوجل یوما فی شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتی اذا افطر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را می گمارد تا دست به چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامی که افطار کند.

الکافی، ج 4 ص 64 ح 8; بحار الانوار ج 93 ص 247

21-شادی روزه دار

قال الصادق علیه السلام:

>للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه

امام صادق علیه السلام فرمود:

برای روزه دار دو سرور و خوشحالی است:

1 - هنگام افطار 2 - هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)

وسائل الشیعه، ج 7 ص 290 و 294 ح 6 و 26.

22-بهشت و باب روزه دارن

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>ان للجنة بابا یدعی الریان لا یدخل منه الا الصائمون.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

برای بهشت دری است بنام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد می شوند.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 295، ح 31.

معانی الاخبار ص 116

23-دعای روزه داران

قال الکاظم علیه السلام:

>دعوة الصائم تستجاب عند افطاره

امام کاظم علیه السلام فرمود:

دعای شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب می شود.

بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.

24-بهار مومنان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

>الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به علی قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به علی صیامه.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

زمستان بهار مومن است از شبهای طولانی اش برای شب زنده داری واز روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 302، ح 3.


 رسید مژده كه سر زد هلال ماه صیام
مه دعا و نیایش مه درود و سلام
دهید مژده تمام گناه كاران را
كه حكم عفو شده از سوی خدا اعلام
مه نماز و مه روزه ماه استغفار
مهی كه پر بود از لطف خاص و رحمت عام
مباد ماه خدا بر تو بگذرد ای دوست
که بهر خود ندهی كار مثبتی انجام
شقی ست آنكه خداوندگار حیّ غفور
ورا نبخشد و گردد مه صیام تمام
چه صبح ها كه نفس ها در آن بود تسبیح
چه لحظه ها كه بود خواب آن ركوع و قیام
به هوش باش كه تقوی نكوترین عمل است
كلام ختم رسل باشد این خجسته پیام
خوشا كسی كه ز افتادگان بگیرد دست
خوشا كسی كه به كار خدا كند اقدام
حلال باد وصال خدا بر آن بنده
كه بگذرد زخطا و حذر كند ز حرام  
بكوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب
بخوان كتاب خداوند را چه صبح و چه شام
از آن شراب كه ساقی آن خداوند است
بگیر در عطش روزه و بریز به كام
به یاد تشنگی روز اشك بریز
برای تشنه لب كربلا بسوز مدام
به یاد حنجر خشكیدۀ امام حسین
بنوش آب و بگو با سرشك دیده سلام
اگر گرسنه شدی یاد كن ز طفل حسین
كه بی غذا دل شب خفت در خرابۀ شام
اگر كه دختر نه سالۀ تو روزه گرفت
دم غروب كه از دست می دهد آرام
بسوز و اشك بر آن كودك گرسنه بریز
كه جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام
اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست
به قدر و كوثر و یاسین و زخرف و انعام
بریز اشك بر آن لب كه شد ز چوب كبود
بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام
سلام باد بر آن سر كه شد به نیزه بلند
گهی به نخل و گهی در تنور كرد مقام
برای یوسف زهرا بلند گریه كنید
كه از گلوی بریده به شیعه داده پیام
چو آب سرد بنوشید یاد من باشید
كه تشنه كام مرا كشت خصم خون آشام
بزن ز سوز جگر ناله آنچنان "میثم"
که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)


ای آن که بر شکسته دلانت امان دهی

آیا شود که گوشه ی چشمی نشان دهی

آیا شود ز کوچه ی چشمت گذر کنم

یعنی مرا به خیمه ی لطفت مکان دهی

عالم در انتظار نماز ظهور توست

کی می شود به کعبه درآیی ، اذان دهی

خود را به خاک پای تو اندازد از شعف

رخصت اگر به عاشق دامن کشان دهی

باید شما بیایی و در این بهار درد

ما را برای بردن نامت زبان دهی

رفتی که باز در غم زهرای خسته دل

گلهای اشک خویش به دست خزان دهی

چشمم براه مانده ، به غمگین ترین صدا

تا شرح داغ فاطمه را خون فشان دهی

باشد بعید  روز ظهوری که می رسد

حتی دمی به قاتل مادر امان دهی

زخمی عمیق دارد و چشم انتظار توست

تا مرهمی به مادر قامت کمان دهی

یاسر” به ریز پای نهال دو دیده اشک

تا بر نهال خشک  تو آب روان دهی

شاعر:حاج محمود تاری


شعر درباره ماه رمضان

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست


رمزها در رمضان است، خدا مى‏ داند
برتر از فهم و گمان است، خدا مى ‏داند

لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مى ‏داند

هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا مى ‏داند

موسم بندگى چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا مى ‏داند

گر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ى نان است، خدا مى ‏داند

بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادى جان است، خدا مى ‏داند

سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا مى ‏داند

زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادى جهان است، خدا مى ‏داند

میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا مى‏ داند

کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مى‏ داند


حاج محمود ژولیده: 
بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو 
برای بی كسیِ فاطمه بمان بانو 
به جان دختر مظلومه ات مرو از دست 
مَساز اشك یتیمانه را روان بانو 
بمان و فاطمه را خود عروس كن آری 
که دختران همه محتاج مادران بانو 
برای غربت من جان به لب شدی امّا 
بدان كه غربت زهراست بعد از آن بانو 
به باغ یاسِ تو سیلی زدند، باور كن 
بمان كه یاس نمیرد جوان جوان بانو 
میان این در و دیوار فضه را طَلَبد 
مرو كه مشكل او را كنی نهان بانو 
بیا و یاریِ خود را تمام كن بر من 
اگر چه هیچ نمانده تو را توان بانو 
بمان برای همیشه، همیشه یارم باش 
مرا هنوز غریب وطن بدان بانو 
برای دین خدا هر چه داشتی دادی 
جهادِ كامله كردی به مال و جان بانو 
تو در محاصره درس مقاومت دادی 
نداد كار تو تحریم را اَمان بانو 
نمانده هیچ برایت كه یك كفن بخری 
عبای ختم رُسُل بر تو ارمغان بانو 
فقط به بی كفنِ كربلا گریزی نیست 
حسینِ بی كفنم را تویی نشان بانو 
حسن غریب شود، ز حسین سَر بِبُرند 
بمان و روضۀ سبطین را بخوان بانو 
تو كه به شِعبِ ابی طالب امتحان شده ای 
مقاومت كن و تا كربلا بمان بانو 
  

زندگینامه حضرت خدیجه (س)

پدر او خُوَیلد بن اسد و مادر او فاطمه دختر زائده است. تولّد حضرت خدیجه علیها السلام سال ۶۸ پیش از هجرت است. ازدواج مبارک خدیجه با وجود مبارک و نازنین حضرت محمّد صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم هنگامی بود که ۲۵ سال از عمر شریف پیامبر صلی  الله  علیه  و آله  و سلم و چهل سال از عمر حضرت خدیجه علیها السلام می  گذشت. او از لحاظ نسب از همه ن پیغمبر صلی  الله  علیه  و  آله  و سلم به پیغمبر نزدیک تر است . او در ماه رمضان سال دهم بعثت و اندکی پس از وفات حضرت ابوطالب علیه السلام درگذشت. پیغمبر او را در حجون» دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت .

فرزندان حضرت خدیجه (س)

در تعداد فرزندان حضرت خدیجه (س)، میان مورخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه، شش فرزند بود. ۱- هاشم ۲- عبدالله به این دو طاهر» و  طیب »می گفتند. ۳- رقیه ۴- زینب ۵- ام کلثوم ۶- فاطمه رقیه بزرگترین دخترانش بود و زینب، ام کلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیه قرار داشتند. پسران خدیجه پیش از بعثت پیامبر (ص)، بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر (ص) را درک کردند.
گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا (ص) پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از پیامبر خدا (ص) به  مدینه هجرت کردند.
خدیجه در دوران جاهلیت
حضرت خدیجه علیها السلام در دوران جوانی با تشکیل کاروان های تجاری به کسب درآمد پرداخت. وی با مدیریت و درایتی قوی و به دور از رسم تاجران زمانه که رباخواری را از اصول ثروت اندوزی قرار داده بودند، به تجارت روی آورده بود .
تاریخ نگاران، بارها از او با عنوان هایی همچون بانوی دوراندیش و خردمند» یا بانوی عاقل» ی یاد کرده اند. حضرت خدیجه علیها السلام یکی از ثروتمندترین مکه بود، ولی هرگز از یاری فقیران روی برنگرداند و خانه اش همواره کعبه آمال مردم بینوا و پناه گاه نیازمندان بود. کرم، سخاوت، دوراندیشی، درایت، عفت و پاک دامنی، از وی بانویی پرهیزکار و مورد احترام ساخته بود. لقب بانوی بانوان قریش» که در آن زمان به وی داده شد، نشان دهنده جایگاه او در میان مردم است.

نخستین بانوی مسلمان

حضرت خدیجه علیها السلام نخستین زنی بود که به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و اولین بانویی بود که همراه امام علی علیه السلام با پیامبر به نماز ایستاد و پیشانی بندگی بر خاک سایید. تاریخ نویسان از یکی از همسران پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که می گفت: من همواره از علاقه پیامبر به خدیجه در شگفت بودم؛ چرا که حضرت بسیار از او یاد می کرد و اگر گوسفندی می کشت، به سراغ دوستان خدیجه می رفت و سهمی برای آنها می فرستاد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که خانه را ترک می کرد، نام خدیجه را بر زبان آورد و از او تعریف کرد. کار به جایی رسید که صبر خویش را از دست دادم و با کمال جرأت گفتم: وی پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از او را نصیب شما کرده است!» گفتار من چنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را متأثر ساخت که آثار خشم و غضب در چهره ایشان ظاهر شد. در این هنگام رو به من کرد و فرمود: ابدا چنین نیست!… هرگز همسری بهتر از او نصیب من نشده است. خدیجه هنگامی به من ایمان آورد که همه مردم در کفر و شرک به سر می بردند. او ثروت خود را در سخت ترین لحظات در اختیار من گذاشت. خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که به دیگر همسرانم نداد.»

خصوصیات حضرت خدیجه (س)

خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار می رود. او اولین زنی بود که به اسلام گروید؛ چنانکه علی بن ابی طالب (ع) اولین مردی بود که اسلام آورد. اولین زنی که نماز خواند، خدیجه بود. او انسانی روشن بین و دور اندیش بود. با گذشت، علاقه مند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. همین شرافت برای او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت.

خدیجه از کتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را ملکه بطحاء» می گفتند. از نظر عقل و زیرکی نیزبرتری فوق العاده ای داشت و مهم تر اینکه حتی قبل از اسلام وی را طاهره » و مبارکه » و سیده ن » می خواندند.

جالب این است او از کسانی بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم (ص) می کشید و همیشه از ورقه بن نوفل و دیگر علما جویای نشانه های نبوت می شد. اشعار فصیح و پر معنای وی در شان پیامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت می کند.

نمونه ای از اشعار خدیجه (س) در باره پیامبراکرم (ص) چنین است:

فلو اننی امسیت فی کل نعمة       و دامت لی الدنیا و تملک الاکاسرة

فما سویت عندی جناح بعوضة       اذا لم یکن عینی لعینک ناظرة

اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی که چشم به چشم تو نیافتند.

دیگر خصوصیت خدیجه این است که او دارای شم اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود.

البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه چنان زیاد است که قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم.

چه می توان گفت در شأن کسی که مایه آرامش و تسلای خاطر رسول  خدا (ص) بود؟ در تاریخ می خوانیم: حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی کرد مگر یاد خدیجه؛ و هرگاه خدیجه را می دید مسرور می شد.

ذهبی می گوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است؛ او از جمله ن کامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و کریم و ازاهل بهشت بود. پیامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امهات مومنین ترجیح می داد و از او بسیار تجلیل می کرد. به حدی که عایشه می گفت: بر هیچ یک از ن پیامبر (ص) به اندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر (ص) بسیار او را یاد کرد.

خدمات حضرت خدیجه به اسلام

حضرت خدیجه علیها السلام در ۲۴ سال زندگی مشترک با پیامبر گرامی اسلام (ص)، خدمات بسیاری برای آن بزرگوار و دین اسلام انجام داد. حمایت های مالی، روحی، عاطفی از حضرت محمد صلی الله علیه و آله، تصدیق و تأیید پیامبر در روزگاری که هیچ کس تأییدش نمی کرد و یاری ایشان در برابر آزار مشرکان، گوشه هایی از این خدمات ارزشمند است. حضرت خدیجه علیها السلام پس از ازدواج با پیامبر، دارایی اش را به ایشان بخشید تا آن را هرگونه می خواهد مصرف کند. رسول گرامی اسلام در این زمینه می فرماید: هیچ ثروتی به اندازه ثروت خدیجه علیهاالسلام برای من سودمند نبود.»

حضرت خدیجه علیها السلام، این بانوی بزرگوار نه تنها از عمق جان به رسالت پیامبر ایمان آورد، بلکه او را در برابر سختی ها و تکذیب مشرکان و بدخواهان یاری داد. تا زنده بود، اجازه نداد آزار و شکنجه مشرکان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سخت آید. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله با باری از مصیبت و اندوه به خانه می آمد، خدیجه او را دلداری می داد و نگرانی را از ذهن و خاطرش می زدود .

آخرین مال

اموال حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان ابزاری مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این که آخرین بخش از دارایی خدیجه توسط امیر مؤمنان (ع) در سفر هجرت به مدینه صرف شد .

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان (ع) نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آن جا حضرت به علی علیه السلام فرمود: امانت های زیادی نزد من است، به بالای ابطح (تپه ای در مکه) برو و صبح و شب با صدای بلند بگو: هر کسی نزد محمد امانت و یا ودیعه ای دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا علی! بعد از این با هیچ حادثه ای ناگوار مواجه نخواهی شد تا این که نزد من برسی. امانت های مردم را آشکارا تحویل بده. ای علی! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما .

از آخرین باقی مانده اموال خدیجه برای خود و فاطمه و هر کس از بنی هاشم که قصد همراهی با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت ها، دیگر درنگ نکن… .

ابوعبیده (نوه عمار یاسر) می گوید: فرزند ابی رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا (ص) مال و ثروتی قابل توجه داشت که دو شتر برای سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان (ع) هم سفارش کرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه کند؟

ابی رافع پاسخ داد: پدرم گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابی رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه برای مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند.

سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آن ها هم قافله ای بود که امیر المؤمنین (ع) آن را سرپرستی کرد.

منزلت حضرت خدیجه نزد پیامبر (ص)

پیامبر پس از خدیجه تا آخر عمر خدیجه را فراموش نکرد و هر از چند گاهی از او تقدیر و تمجید می کرد. عایشه گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون نمی رفت مگر این که به نوعی از خدیجه یاد می کرد و از وی به نیکی ستایش می نمود. روزی او را به یاد آورد. رشک و حسد وجودم را فرا گرفت. گفتم آیا او بیش از یک پیرزن بود؟ خداوند زن بهتری به تو عطا فرموده است. پیغمبر خشمگین شد. آنگاه فرمود: سوگند به خدا، پروردگار بهتر از او را به من نداد. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردمان به من کفر می ورزیدند؛ و از او به من فرزندانی عطا کرد در حالی که مرا از فرزندانِ دیگر ن محروم نمود. عایشه گفت: با خود گفتم دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نخواهم کرد.

سخنان دانشمندان درباره خدیجه (س)

زبیر بن بکّار گفته است: خدیجه، در عصر جاهلیّت طاهره» خوانده می شد.

هشام بن محمّد: رسول خدا (ص) خدیجه را دوست داشت و به او احترام می گذارد و در بعضی کارها با او م می کرد. او وزیر صدق و راستی بود و نخستین زنی است که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر تا وقتی که خدیجه زنده بود، هرگز همسر دیگری برنگزید. تمام فرزندانش بجز ابراهیم از خدیجه بودند .

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است:

سمیّه قرّاعه گفته است: تاریخ در مقابل عظمت حضرت خدیجه سر فرود می آورد و در برابرش متواضعانه و دست بسته می ایستد.

مقام حضرت خدیجه (س) در بهشت

از فضیلت های حضرت خدیجه علیها السلام، مقامی است در بهشت که از سوی خداوند به ایشان وعده داده شده است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز بارها این مسئله را به خدیجه بشارت می داد و می فرمود: در بهشت، خانه ای داری که در آن رنج و سختی نمی بینی.» امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: هنگامی که خدیجه وفات یافت، فاطمه خردسال بی تابی می کرد و گرد پدرش می گشت و سراغ مادر را از او می گرفت. پیامبر از این حالت دخت کوچکش بیشتر محزون می شد و دنبال راهی بود تا او را آرام کند. فاطمه همچنان بی تابی می کرد تا اینکه جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و فرمود: به فاطمه (س) سلام برسان و بگو مادرت در بهشت خانه ای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است.» هنگامی که فاطمه (س) این سخن را شنید، آرام گرفت و دیگر بی تابی نکرد.

وصیت حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد. پیغمبر (ص) به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه، اما علمت ان الله قد زوجنی معک فی الجنه: آیا می دانی که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است!؟

آنگاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد؛ او را وعده بهشت داد ودرجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود.

چون بیماری خدیجه شدت یافت، عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.

پیامبر (ص) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی.

عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید؛ و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد. چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از ن قریش به اوآزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر اوفریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.

اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم؛ از تو می خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.

پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر (ص) عرض کرد. پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم.

وفات حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه (س) در سن ۶۵ سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا (ص) شخصا خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه  ای که جبرئیل  از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود، کفن کرد. رسول  خدا (ص) شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه اشک می ریخت، دعا می کرد و برایش آمرزش می طلبید. آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در حجون » واقع است.

رحلت  خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه  یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد (ص) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می کردند.


خداوند متعال کتاب های آسمانی را برای هدایت انسان ها به دست انبیاء فرستاد تا بشر را به سرمنزل مقصود برسانند. کتاب های آسمانی متعددی چون صحف» را بر ابراهیم(ع) و نوح(ع)، تورات» را بر موسی(ع) و انجیل» را بر عیسی(ع) فرستاده که جامع تر از همه آن ها قرآن مجید» است. اگر این کتاب ها نازل نمی شد، انسان در مسیر خداشناسی و عبادت پروردگار گرفتار خطا می شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربیت و نیز قوانین اجتماعی مورد نیازش دور می ماند.

قرآن، کتابی است که خدای تعالی آن را بر پیامبر گرامیش محمد(ص) نازل کرد و به این جهت آن را قرآن نامید که قبلاً از جنس خواندنی ها نبود و برای اینکه در خور فهم بشر شود، آن را به دفعات نازل کرد تا در قالب فهم بشر مادی درآید.

خداوند متعال در آیات سوره قدر، تلویحاً و در آیه ۱۸۵ سوره بقره به وضوح، می فرماید: ((شَهْرُ رَمَضانَ الّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکمُ الشّهْرَ فَلْیصُمْهُ))؛ ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن برای هدایت بشر و راهنمایی و تشخیص حق از باطل نازل شده است، پس هر کس ماه رمضان را دریابد باید تمام آن ماه را روزه بدارد».

نه تنها قرآن، بلکه کتب دیگر آسمانی نیز در ماه رمضان نازل شده اند. بنابراین می توان گفت ماه رمضان، ماه نزول کتب آسمانی است که خود، رحمتی است از طرف خداوند بر بندگان که با ماه رحمت خدا نیز سازگاری دارد.

دیدگاه دانشمندان اسلامی پیرامون نزول کتب آسمانی

شیوه نزول کتب آسمانی گذشته، متفاوت از قرآن کریم بوده است. محققان اسلامی با اتفاق نظر می گویند کتاب های آسمانی پیغمبران گذشته به طور دفعی و یک باره بر آن ها نازل شده است؛ اگرچه سیوطی می نویسد یکی از علمای معاصر ما با این رأی و عقیده مخالف است، اما خود او موافق عقیده جمهور علماء بوده و می نویسد: کتب انبیای گذشته یک باره بر آن ها نازل شده است و آیه: ((و قال الَّذینَ کفَروا لولا نُزِّلَ عَلیه الْقُرآنُ جُملَةًً واحدَةً کذلک لِنُثّبِّتَ بِه فُؤادَک و رَتَّلناهُ تَرتیلاً))؛[1] کفار گفتند: چرا قرآن یک باره بر پیغمبر نازل نشد؟! بدین سان ما قرآن را نازل کردیم تا قلب تو را استوار داریم، لذا قرآن را به تدریج بر تو خواندیم»؛ همین امر را تأیید می کند».[2]

با توجه به این آیه شریفه، خداوند متعال در پاسخ به کافران خطاب به پیامبر(ص) فرمود: ما قرآن را به تدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم و این خود، تأیید ضمنی نزول دفعی کتب آسمانی انبیای گذشته می باشد.

اگر کتب آسمانی انبیای گذشته تدریجاً نازل شده بود، لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، مانند روشی است که در مورد نزول دیگر کتب آسمانی اعمال شده است. ولی قرآن در بیان این جهت، ساکت است، در حالی که قرآن معمولاً به اعتراض های نابه جا و سؤال های بی مورد، به صراحت پاسخ می دهد؛ چنان که به اعتراض مردم که در مورد پیغمبر(ص) گفته بودند: ((ما لِهذاَ الرَسولِ یأکلُ الطَّعامَ ویمشی فِی الاَسواقِ))[3]؛ این چه پیامبر و فرستاده ای است که مانند مردم عادی غذا می خورد، و میان کوچه و بازار راه می رود»، فرموده بود ((و ما اَرسَلنا قَبلَک مِنَ المَرسَلینَ إلاّ إنَّهم لَیأکلونَ الطَّعامَ وَیمشونَ فی الأسواقِ))[4]؛ و پیغمبرانی پیش از تو نفرستادیم، جز آنکه می خوردند و در بازارها راه می رفتند» یا در آیه ((أبَعَثَ اللهُ بَشَراً رِسولاً))[5] می فرماید: آیا خداوند، بشری را به عنوان فرستاده خود مبعوث کرد؟» می بینیم که مردم می پرسند آیا ممکن است خداوند، بشری را به عنوان رسول و فرستاده خود برانگیزد؟ خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیه ((وَما اَرُسَلنا قَبْلَک إلاّ رِجالاً نُوحی إلَیهِمْ))[6]؛ و پیش از تو رسولانی نفرستادیم، جز آنکه مردمانی (از نوع بشر) بودند که به آن ها وحی می نمودیم»، به صراحت اظهار می کند و به همین گونه قرآن به هر سؤال و اعتراضی که از ناحیه مشرکان یا اهل کتاب مطرح می شد، جواب صریح داده است، در حالی که در مورد نزول دفعی کتب آسمانی انبیای گذشته ـ که مدَّعای اهل کتاب را تشکیل می داد ـ سکوت می کند و این خود، تأیید ضمنی قسمتی از محتوای سؤال مشرکان یا یهودیان است.

البته ادله دیگری برای اثبات نزول دفعی کتب انبیای گذشته وجود دارد که سیوطی و دیگران در کتاب های خود از آن ها یاد کرده اند.[7]

در مورد قرآن، تاریخ مسلم و شأن نزول آیات و نیز نظر اکثر علما، بیانگر آن است که قرآن به صورت تدریجی و طی بیست و سه سال برای هدایت انسان ها فرستاده شده است و نزول تدریجی قرآن کریم، همزمان با بعثت حضرت پیامبر(ص) آغاز و به مدت 20 یا 23 سال ادامه پیدا کرد. نظرات متعددی نیز در مورد نزول تدریجی یا دفعی بودن نزول آن وجود دارد که مجال دیگری را برای بیان و بررسی می طلبد. این کتاب آسمانی بدون هیچ گونه تحریف و به گونه ای مدون و مرتب در دسترس ما قرار گرفته است.

زمان نزول کتب آسمانی

1. صحیفه های آسمانی

در قرآن مجید آیاتی است که بیانگر نزول صحیفه بر تعدادی از انبیا می باشند؛ به عنوان مثال در سوره أعلی» آمده است: ((إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَی * صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی))[8]؛ قطعاً در صحیفه های گذشته این [معنی] هست؛ صحیفه های ابراهیم و موسی».

در مورد تعداد صحیفه ها و اینکه به کدام یک از پیامبران صحیفه نازل شده است، میان علما اختلاف نظر وجود دارد. اما در مجموع در این مورد سه نظریه در بین علما مشهور است که عبارت اند از:

1. تعداد 100 صحیفه نازل شده است که 60 صحیفه به حضرت شیث(ع)، 30 صحیفه به حضرت ابراهیم(ع) و 10 صحیفه دیگر ـ قبل از نزول تورات ـ بر حضرت موسی(ع) نازل شده است.

2. تعداد 100 صحیفه نازل شده است؛ 50 صحیفه به حضرت شیث(ع)، 30 صحیفه به حضرت ادریس(ع) و 20 صحیفه دیگر به طور مساوی به حضرت ابراهیم و موسی(عع) نازل شده اند.

3. تعداد 110 صحیفه نازل شده است، 50 صحیفه به حضرت شیث(ع)، 30 صحیفه به حضرت ادریس(ع)، 20 صحیفه به حضرت ابراهیم(ع) و در مورد 10 صحیفه دیگر اختلاف است که برخی می گویند به حضرت آدم(ع) و برخی می گویند به حضرت موسی(ع) نازل شده اند. اما قول محققانه این است که بدون اینکه صحیفه ها را منحصر در تعدادی خاص نمود، همان گونه که در قرآن به طور مطلق ذکر شده اند، اجمالاً به آن ها معتقد بود و اعتراف نمود که خداوند چنین صحیفه هایی را نازل فرموده است.

مطلبی که در کتب آمده این است که نزول صُحف» بر ابراهیم خلیل الله(ع) و در نخستین شب ماه مبارک رمضان بوده است.

از واثلة بن اسقع روایت شده است که پیامبراکرم(ص) فرمود: صحف حضرت ابراهیم(ع) در نخستین شب ماه رمضان نازل گردید».[9]

کتاب های چهارگانه آسمانی

تعداد کتاب هایی که بر پیامبران نازل شده اند، بسیار زیاد است؛ اما نام چهار کتاب به صراحت در قرآن کریم ذکر شده و نیز مشخص شده است که هر کدام از این چهار کتاب به کدام یک از پیامبران الهی نازل شده است. این چهارکتاب عبارت اند از:

1. زبور

حضرت داوود(ع) از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل است و در نبرد میان طالوت و جالوت، با اینکه خردسالی بیش نبود، به میدان رفت و جالوت ستمگر را به هلاکت رسانید و سال های بعد به پیامبری و پادشاهی بنی اسرائیل رسید.[10]

زبور، نام کتابی است که خداوند متعال بر حضرت داود(ع) نازل کرد. زبور» در لغت به معنای کتاب»، است که جمع آن زُبُر» می باشد:[11] ((کلُّ شَیءٍ فَعَلُوهُ فِی اُّبُرِ))[12]؛ و هر چه کرده اند در کتاب های اعمالشان درج است». هم چنین قرآن فرموده است: ((وَآتَینَا دَاوُودَ زَبُورًا))[13] و به داوود زبور بخشیدیم». کتاب شریف زبور، پس از چهارصد و هشتاد و دو سال از نزول کتاب شریف تورات» بر حضرت موسی(ع)، بر حضرت داوود نبی(ع) نازل شد.[14]

بنا به نقل ابن کثیر، کتاب شریف زبور» در دوازدهم ماه مبارک رمضان بر داوود نبی(ع)» نازل شد.[15]

2. تورات

تورات، نام کتابی است که بر حضرت موسی(ع) نازل شد. این کتاب (تورات) غیر از صحیفه هایی است که بر حضرت موسی(ع) نازل شده است. تورات، لفظ عبرانی به معنای تعلیم و شریعت است.

قرآن مجید می فرماید: ((نَزَّلَ عَلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ* مِن قَبْلُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ))[16]؛ این کتاب را در حالی که مؤید آن چه [از کتاب های آسمانی] پیش از خود می باشد، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را پیش از آن برای رهنمود مردم فرو فرستاد و فرقان را نازل کرد، کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند، بی تردید عذابی سخت خواهند داشت و خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است». هم چنین در حدیث شفاعت، هنگامی که مردم برای طلب شفاعت نزد حضرت ابراهیم(ع) می روند، ایشان در جواب آن ها می فرماید: لست هناکم، ائتوا موسی عبدا کلمة الله و أعطاه التوراة».

کتاب مقدستورات» در ششم ماه مبارک رمضان بر حضرت موسی(ع)، پیامبر رهایی بخش بنی اسرائیل از جور و ستم فرعونیان، نازل شد.[17]

گفتنی است که از تورات و انجیل، به عهدین [یعنی عهد عتیق و عهد جدید] یاد می شود[] و به شهادت تاریخ و منابع موثق، از هیچ یک از کتاب های آسمانی پیامبران، جز قرآن کریم، چیزی بر جای نمانده است و تمامی آن ها به دست طاغوت ها و ستمگران عصر نابود شده اند و آن چه که هم اکنون به نام انجیل و تورات، در میان پیروان مسیح و یهود وجود دارد، کتاب های اصلی آنان نیست؛ بلکه برداشت هایی از آن کتاب های شریف است که از سوی پیشوایان مذهبی و مقدس این دو کیش، تدوین و منتشر گردیده است و بی تردید، دچار تحریف و زیادتی و کاستی های فراوانی می باشند.[19]

3. انجیل

انجیل، لغت یونانی است به معنای بشارت»، نام کتابی است که خداوند متعال آن را بر حضرت عیسی(ع) نازل کرد: ((وَقَفَّینَا عَلَی آثَارِهِم بِعَیسَی ابْنِ مَرْیمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًی وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًی وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ))[20]؛ و عیسی پسر مریم را به دنبال آنان (پیامبران دیگر) درآوردیم، در حالی که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نوری است و تصدیق کننده تورات قبل از آن است و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است». نزول انجیل مقدس بر حضرت عیسی(ع) در ماه رمضان بوده است و بنا به نقلی از نویسنده وقایع الایام»، نزول کتاب آسمانی انجیل» بر حضرت عیسی بن مریم(ع) در روز سوم ماه رمضان واقع گردید.[21]

ولی ابن کثیر در یک روایت، نزولش را سیزدهم[22]و در روایتی دیگر در روز هیجدهم ماه رمضان دانسته است.[23]

4. قرآن

قرآن، نام کتابی است که خداوند متعال آن را بر آخرین پیامبرش حضرت محمدبن عبدالله(ص) نازل کرد: کذَلِک أَوْحَینَا إِلَیک قُرْآنًا عَرَبِیا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَیبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»[24] و بدین گونه قرآن عربی را به سوی تو وحی کردیم تا [مردم] مکه و کسانی را که پیرامون آنند، هشدار دهی و از روز گردآمدن [خلق] که تردیدی در آن نیست، بیم دهی، گروهی در بهشتند و گروهی در آتش».

قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است که خداوند بر آخرین پیامبر خود نازل کرده است. این کتاب عظیم الشأن از نظر مقام و شرافت بر تمامی کتب آسمانی دیگر فضیلت دارد که خداوند متعال مسئولیت حفاظت و نگهداری آن را از هر گونه تحریف و تغییری تا روز قیامت بر عهده گرفته است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[25]؛ بی تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده ایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود». اندیشه هایی در دوران جدید درباره نزول قرآن و وحی الهی در جهان مادی شکل گرفته است و در خود قرآن نیز آیاتی بر این نظر دلالت دارند.

قرآن کریم نیز در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است: ((انا انزلناه فی لیله القدر))[26] اما در مورد نزول آن اقوال متعددی وجود دارد که در مجالی دیگر به آن ها می پردازیم.

چرایی نزول در ماه رمضان

اینکه چرا کتب آسمانی در ماه رمضان نازل شده اند، چند دلیل و حکمت می توان برای آن برشمرد:

۱. رمضان، برترین ماه سال است. پیامبر(ص) نیز آن را ماه برکت و رحمت و مغفرت دانسته است؛ ماهی که روزهایش برترین روزها و شب هایش برترین شب ها و ساعاتش بر همه ساعات برتر و. است.

۲. وجود شب قدر در این ماه مبارک که از هزار سال بهتر است.

۳. ماه توفیق روزه گرفتن و ماه میهمانی خدا و نزول و اهدای قرآن در این میهمانی بزرگ الهی.

۴. ماه رحمتی که نزول کتاب های آسمانی هم چون باران رحمت بر صفحه دل ها فرو ریخت و بذرهای علم و حکمت و معرفت الله را برای هدایت و تقوا و پرورش اخلاق در فطرت انسان ها بیدار نمود و شکوفا ساخت. چون کتاب های آسمانی دیگر در ماه رمضان نازل شده اند، هماهنگی بین ادیان و کتب آسمانی می طلبد که تقارن نزول داشته باشد.

از این رو به این علت که کتاب های آسمانی دیگر در ماه رمضان نازل شده اند، قرآن نیز در این ماه نازل شده است. هم چنین عظمت ماه رمضان و شب قدر و. می طلبد که قرآن به عنوان یک کتاب سرنوشت ساز در شب قدر نازل شود.

توجه به این نکته ضروری است که اگرچه آغاز نزول قرآن کریم در 27 رجب هم زمان با بعثت پیامبر ختمی مرتبت(ص) بوده و با نزول 5 آیه اولیه سوره مبارکه علق بشارت نبوت به پیامبر اکرم(ص) داده شد، اما بنا بر نظر علامه طباطبایی(ره) نزول قرآن در شب قدر ماه مبارک رمضان، نزول دفعی بوده است. بنابراین ماه مبارک رمضان، آغازگر نزول قرآن کریم به پیامبر(ص) نبوده است.

 

 



پی‌نوشت:

[1]. فرقان (25) : ۳۳.

[2]. الإتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج‏1، ص، 161.

[3]. فرقان (25) : ۷.

[4]. فرقان (25) : 20.

[5]. بنی اسرائیل (17) : ۹۴.

[6]. انبیاء (21) : 7.

[7]. الاتقان، ج ۱، ص ۷۳.

[8]. أعلی (87) : ـ 19.

.[9] البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج3، ص 11.

[10]. قصه‌های قرآن، سیدمحمد صحفی، ص 159.

[11]. ‏التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، ج‏4، ص 304.

[12]. قمر (54) : 52.

[13]. نساء ‌(4) : 163.

[14]. البدایه و النهایه، ج 2، ص 92.

[15]. همان.

[16]. آل عمران (3) : 3 ـ 4.

[17]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 2، ص 92 و ج3، ص 11؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 34.

[]. اسلام و عقائد و آرای بشری، علامه یحیی نوری، ص 404 و 445.

[19]. همان، ص 405 و 454.

[20]. مائده (5) : 46.

[21]. اسلام و عقاید و آرای بشری یا جاهلیت و اسلام، مجمع معارف اسلامی، ص 452.

[22]. همان، ص 445.

[23]. همان، ص 448.

[24]. شوری (42) : 7.

[25]. حجر (15) : 9.

[26]. قدر (97)‌: 1.


ولادت امام حسن مجتبی (ع) 

امام حسن علیه السلام 
نیمه ماه مبارک رمضان بنا بر مشهور ، روز میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه السلام سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه وآله و سرور جوانان اهل بهشت است . 
بعد از آن که آن حضرت متولد شد ، امیرالمؤمنین علیه السلام او را نزد حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله برد ، آن حضرت زبان مبارک خود را در دهان او نهاد ، و او شروع به مکیدن زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، سپس رسول خدا پرسید آیا برای او نامی نهاده اید ؟ امیر مؤمنان عرض کرد : بر شما در نام او سبقت نمی گیرم آن حضرت نیزفرمود : من هم بر پروردگار خود سبقت نمی گیرم . پس خداوند متعال جبرئیل را نازل کرد و فرمود : از برای محمد پسری متولد شده ، سلام مرا به او برسان و تهنیت و مبارک باد بگوی و بگو که علی نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی ، پس او را به اسم پسر هارون نام گذاری نما . و اسم پسر هارون به زبان عربی حسن » است .
به اعتراف شیعه وسنی اویکی ازپنج نفری است حضرت محمد صلی الله علیه وآله وحضرت علی و حضرت فاطمه وحضرت امام حسن وحضرت امام حسین علیهم السلام » که آیه شریفه تطهیر در شأن آنان نازل شد. 
او کسی است که خداوند عالم هر رجس و پلیدی را از روح او زدود و قلبش را به طهارتی مطهر فرمود که خزینه اسرا ر کتاب او باشد . 
همچنین شیعه و سنی روایت نمودند که خداوند به وسیله امام مجتبی و برادرش امام حسین علیهما السلام بهشت را زینت نموده است . 
هنگام وضو بندهای بدن آن حضرت می لرزید و رنگش زرد می گشت ، از آن حضرت سؤال شد ، فرمود : حق است بر هر کس که نزد پروردگار عرش بایستد ، که رنگ او زرد شود و بندهای بدنش بلرزد. 
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از پدر خود از امام زین العابدین علیه السلام روایت می فرماید : که حسن بن علی عابدترین اهل زمان خود بود ، زاهدترین و فاضل ترین آنان بود ، اگر حج می نمود پیاده و گاه پا می رفت ، و هر گاه مرگ را به خاطر می آورد گریه می نمود ، و اگر قبررا به یاد می آورد می گریست ، واگربرانگیختن قیامت را به یاد می آورد ، می گریست واگر عرض بر خداوند تعالی را به یاد می آورد غش می کرد ، و اگر به نماز می ایستاد بندهای بدنش می لرزید ،و اگربهشت و دوزخ را به یاد می آورد همچون مار گزیده مضطرب می شد و از خدا بهشت را مسألت می نمود و از آتش دوزخ به خدا پناه میبرد و از قرآن آیه یا ایها الذین آمنوا» نمی خواند مگر این که می گفت : لبیک اللهم لبیک، و در هیچ حالی از احوالش دیده نمی شد مگر این که ذاکر خداوند سبحان بود و زبانش راستگوترین مردم و پیامش فصیح ترین آنان بود . 
حلم آن حضرت همچون آفتاب برای دوست و دشمن آشکار است ، از جمله چنین نقل کرده اند : 
معاویه،مروان را عامل مدینه کرد ، و او هر جمعه بر منبر به امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا می گفت ، چون امام علیه السلام از دنیا رفت ، زیر جنازه آن حضرت گریه می کرد . امام حسین علیه السلام رفتار او را در حیات آن حضرت به او تذکر داد که چه مصیبت ها که بر او وارد کردی ، گفت : با کسی آن رفتار را کردم که حلم او از کوه سنگین تر بود . کسی که دشمن ،بردباری او را این چنین بستاید ، و ابر عداوت ، حجاب آفتاب کمالات او نشود و دشمن بر او اشک بریزد ، جا دارد که چشم روزگار بر او خون گریه کند . 
از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده است که : هر کس بر او حسن» گریه کند ، چشمش کور نشود در روزی که چشم ها کور می شود ؛ و هر کس بر او محزون شود ، قلب او محزون نشود در روزی که قلب ها محزون می شود ؛ و هر کس او را در بقیع زیارت کند قدمش بر صراط نمی لرزد ، روزی که قدم ها در آن روز می لرزد. 
شایسته است کسانی که به زیارت حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام مشرف می شوند همراه با خضوع و خشوع و با پای در آن مزار مقدس وارد شوند و قبر مطهر امام مجتبی علیه السلام رادر کنار قبور مطهر سه امام دیگر زیارت کنند. صلوات الله علیهم اجمعین. 
پنج حدیث از کلمات نورانی امام مجتبی علیه السلام : 
ما تشاور قوم إلا هدو إلی رشدهم . 
هیچ مردمی م نکنند مگر این که به رشد و درستی رهبری شوند . 
الخیر الذی لا شرّ فیه : الشکر مع النعمة و الصبر علی النازلة . 
خیری که شر ندارد شکرهمراه با نعمت است و صبر بر مصیبت و ناگواری 
وسئل عن المروة ؟ فقال : شحّ الرجل علی دینه ، و اصلاحه ماله، وقیامه بالحقوق 
از حضرت سؤال شد مروت چیست ؟ فرمود : دریغ کردن شخص بر دینش مواظبت بر دینش » و اصلاح نمودن مالش ، و برپاداشتن حقوقش . 
الفرصة سریعة الفوت ، بطیئة العود . 
فرصت به سرعت فوت می شود ، و به کندی بر می گردد. 
علیکم بالفکر فإنه حیاة قلب البصیر و مفاتیح أبواب الحکمة . 
تفکر نمائید که فکر ، حیات قلب شخص با بصیرت است و کلید درهای حکمت .

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد

 

ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی

آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد

 

از اول ماه خدا یاد تو هستم

اما چرا این ناله هایم بی اثر شد

 

آقا اجازه شب شب قدر است و روضه

از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد

 

مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد

در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد

 

اما امان از روضه ای که خون تو گریی

آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد

 

بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن

مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد

 

طشت طلا و خیزران ها بر حسینت

بزم شراب و دختری غرق نظر شد

 

وقتی جسارت بر سر ببریده کردند

مویش سپید و زینب تو خون جگر شد

 

این بار در شام و پلیدی های بسیار

گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد

 

مولا حلالم کن ولی ای صاحب من

چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد

محمد مهدی عبداللهی


اشعارشهادت حضرت علی علیه السلام – اشعارشب بیست ویکم رمضان – یوسف رحیمی

با آنکه استقامت تو فرق می کند
این روزها حکایت تو فرق می کند
اینجاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول، غربت تو فرق می کند
دستان حیدری تو را صبر بسته است
با دیگران اسارت تو فرق می کند
دستی که روی فاطمه ات را نشانه رفت
فهمیده بود غیرت تو فرق می کند
سیلی به روی ام ابیها تو را شکست
آقای من! مصیبت تو فرق می کند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده ای
حق داشتی امانت تو فرق می کند
سی سال پیش! این در و دیوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق می کند


اشعارشهادت حضرت علی علیه السلام – اشعارشب بیست ویکم رمضان – یحیی نژاد سلامتی

شهر! آرامش بگیر، آهسته ترکت میکنم
چند سالی باتو بودم ،رفع زحمت میکنم
در مقامم آیه های هل اتی…»آمد ولی
یک نفر بر پیکرم باشد قناعت میکنم
انتظار همسرم را میشکم اما بس است
از همان روزی که رفت احساس غربت می کنم
مثل هر روز خدا رد سلامم می کنید
مثل هر روز خدا با چاه خلوت میکنم
یاد آن لعن قنوت هر شب و روز شما…
همچنان بر مردم این شهر خدمت میکنم
آه،من رفتم ولی ای قاتل زهرای من
گریه تا مرگم به یاد آن مصیبت میکنم
چند خطی هم برای روضه اش می آورم
از همین جا قتلگاهت را زیارت میکنم :
آه فرزندم،ترک برداشته لبهای تو
اکبرم،آب گلو را با تو قسمت میکنم»
انتظار منتقم تسکین قلبم می دهد
حیف دارم غیبتت را کم کم عادت میکنم!


امشب غمت به دست فلک  ابر می دهد
دارد حسن  به  خواهر خود صبر می دهد

انگار شام عمر تو بابا سحر شده
از غصه تو زینب تو محتضر شده
آنقدر دور بستر تو لطمه میزنم
تا دیده واکنی به من خون جگر شده
بابا دو روزه جسم  تو را زهر آب کرد
مانند فاطمه تن تو مختصر شده
خون روی چشم تو چقدر ه میشود
انگار زخم فرق سرت باز تر شده
آن پارچه که زخم تو را بسته ام به آن
واکردنش خدا چه قدر دردسر شده

از گریه های دخترت عالم به غم نشست
یک تیغ دشمنت زد و زینب چنین شکست

وای از دمی که روی تل آمد به چشم دید
هر کس رسیده  دشنه  و شمشیر می کشید
برگشت سمت شهر مدینه به گریه  گفت
یا مصطفی  برس تو  به فریاد  نا امید
این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست
از جور دشمنت شده اینگونه او شهید
باقی نمانده است دگر پیکری از  او
از بس که  تیغ از تن  او یاس و لاله چید
**
با آنکه شاه بی رمق افتاد روی خاک
دشمن مگرکه از سر او دست می کشید

یک عمر هم که  گریه کنم باز هم کم است
هر روز  و شب برای غلامت محرم است


در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود، که امیر والایی‌ها و رادمرد سرافراز اسلام و آن یار همیشگی دین و شریعت محمدی به وسیله شمشیر پلیدترین و شقاوت پیشه‌ترین انسان‌ها فرق مبارکش شکافت و خون سرش محاسن سفید او را رنگین ساخت.
 
  امام علی (ع) بارها از پیامبر اسلام در مورد کیفیت و چگونگی شهادتش روایت‌ها شنیده بود و رسول خدا با سخنان معجزه‌آسایش که خبر از آینده و رویدادهای تلخ و غم‌بار داده بود.
  در روایت آمده است؛ که در جنگ خندق هنگامی که امام علی (ع) مقابل جنگاور کفر و شرک عمرو» قرار گرفت، با شمشیر عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالی که پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان می‌کرد و خون چهره گلگون او را پاک می‌کرد، فرمودند:[۱]
 
اَینَ اَنا یومٌ یضربک اَشقَی الاخَرین عَلی رَاسِکَ وَیخضِب لِحیَتکَ مِن دَم راَسک»
علی جان! آن گاه که شقاوت پیشه‌ترین انسان‌ها با شمشیر ستم و فرق همایونت را هدف قرار می‌دهد. و محاسن شریفت را به خون سرت رنگین می‌سازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم»[۲]
هنگامی که ماه رمضان فرا رسید. آن امام همام، شصت و سه بهار از عمر پربرکت خویش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نیز همچون سالهای پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بیشتر از سه لقمه غذا تناول نمی‌فرمودند
.
در یکی از شب‌ها، فرزندان امام از ایشان علت کم خوردن غذا را پرسیدند. آن حضرت فرمودند:
همانا روزهای کوتاهی مانده است که امر خدای – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بیش از هر چیز دوست دارم که در آن حال، شکمم خالی باشد.»[۳]
 
  در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش امّ کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد.
  امّ کلثوم دختر امیرالمومنین (ع) چنین می‌گوید: وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسه‌ای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آن را نگریستند، سر خود را با تأسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرّع بودند. امام (ع) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت می‌کردند و در آن شب گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می‌رفتند و با نگاه به آسمان نیلگون می‌فرمود:
 
به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا دروغ نشنیده‌ام، همانا امشب آن شبی است که به من وعدۀ شهادت داده شده است»[۴]
 
  در آن شب، سورة یس» را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندکی به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بیدار شده و فرمودند:
خداوندا، ما را در لقای خود برکت ده»
 بسیار می‌فرمودند:
لاحَولَ ولا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ»
 
در ادامه دختر ارجمندش چنین آورده است که:‌ آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند:
عزیزانم امشب خوابی دیدم؛ می‌خواهم آن را برایتان وصف کنم»
 
آن گاه فرمودند:
پیامبر را در عالم رویا دیدم. ایشان به من فرمودند: یا اباالحسن! انّک قادم الینا عن قریب»علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود»
 
و نیز فرمودند:
شقاوت پیشه‌ترین مردم به سوی تو خواهد آمد و محاسن شریف تو را به خون سرت رنگین خواهد ساخت. وانا والله مشتاق الیک، فهلم الینا فما عندنا خیرٌ لک وابقی»به خدا سوگند که من در شور و شوق دیدار توام و تو در سومین دهۀ ماه خدا به میهمانی ما خواهی شتافت، بیا که آن چه نزد ماست برای تو بهتر و پاینده‌تر است»[۵]
 
  هنگامی که اهل خانه، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجّه زدند و صدا به گریه بلند کردند. و آن حضرت، آن‌ها را دعوت به سکوت کردند، وقتی ساکت شدند، آن ها را به خوبی‌ها، سفارش و امر کرده و از بدی‌ها نهی فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزدیک‌تر می‌شد، بر اضطراب و تشویش امیرمؤمنان افزوده می‌گشت. ترس ایشان از شأن و جایگاه خداوندی بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!
  چنین روایت شده است که هرگاه وقت نماز فرا می‌رسید رنگ رخسار امیرالمؤمنین (ع) تغییر می‌کرد و بدن ایشان می‌لرزید. به همین جهت، بار دیگر امّ کلثوم به آن حضرت عرض کرد: امشب، بیداری و اضطراب شما برای چیست؟ فرمودند:
همانا اگر امشب را به صبح برسانم، کشته خواهم شد.»[۶]
 
  شب نوزدهم به پایان رسید، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد برای اقامه نماز شدند. هنگامی خروج حضرت از درب منزل، مرغابی‌ها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به کمر ایشان گیر کرد و کمربند امام باز شده  و به زمین افتاد. امام کمربند خویش را بست و راهی مسجد شد.
  حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاریکی چند رکعت نماز خوانده مشغول تعقیبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزدیک محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.
 
  ابن ملجم” آن عنصر تیره بخت نیز در نقشه خائنانه‌اش تصمیم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن از سجده هدف گیرد. به همین جهت پس از آغاز نماز انه برخاست و به سرعت خود را کنار ستونی که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگین‌ترین جنایت تاریخ بشری دست یابد. هنگامی که امام آن پیشوای نماز و نیایش سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش که با هزار دینار آن را آغشته به زهر ساخته بود، فرق همایون سهیل عدالت و آزادگی را نشانه رفت. درست همان جای را هدف قرار داد که در جنگ خندق به وسیله شمشیر عمرو عامری» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارک امام شکافت. خون سر و صورت امام را رنگین کرد. امیر والایی‌ها بر چهره به محراب افتاد در حالی که زمزمه‌اش این بود:
بسم الله و بِاللهّ وعَلی مِلّةِ رَسولِ اللهِ: فزت وَ رَبِّ الکعبه»
به پروردگار کعبه رستگار و کامیاب شدم.
 
آن گاه فریاد زدند که:
به پروردگار کعبه سوگند! ابن ملجم مرا کشت، آن ملعون، آن فرزند یهودیه مرا کشت، ای مردم ابن ملجم از دست شما مگریزد.»[۷]
 
 بدین ترتیب امام (ع) با بیان نام و نشان از قاتل خود، خواست بی‌گناهی در آن شرایط بحرانی کشته یا زخمی و دستگیر نشود.  ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارک حضرت را تا پیشانی و محلّ سجده شکافته بود.
  تا آن زمان تاریخ پیامبران به خود این موضوع را ندیده بود که در روز رحلت یا شهادت، جبرئیل ندای آسمانی سر دهد. اما از شگفتی‌های عظمت و معنویت علی (ع) بود که با فرود آمدن شمشیر تاریک اندیشی و خشونت بر فرق سر آن امام همام در حالی که هنوز زنده بود، فرشته وحی شهادت جان سوز او را اعلام کرد. خبر این جنایت سهمگین مانند تندبادی کوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار سراسیمه از خانه‌های خویش بیرون ریختند و با شیون و فریاد راه مسجد و خانه علی (ع) را در پیش گرفتند. از سوی دیگر مرادی» دژخیم که آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسیر گردید و درحالی که دیدگان خون رنگ و از حدقه بیرون آمده‌اش از وحشت عمیق او خبر می‌داد، وی را به مسجد آوردند. امام علی (ع) وقتی چشمان خود را گشودند و به ابن ملجم” نگریستند که دستان او را بسته بودند و شمشیرش بر گردش آویزان بود، با صدایی ضعیف و همراه با دلسوزی و مهربانی فرمودند:
 
ای مرد؛ گناه بزرگی کرده‌ای! مرتکب امری عظیم و فعلی بسیار بزرگ شده‌ای، آیا بد امامی برای تو بودم که پاداش مرا این گونه دادی؟ آیا با تو مهربان نبودم و تو را بر دیگران ترجیح ندادم و به تو احسان نکردم. آیا مردم نمی‌گفتند تو را به قتل برسانم و….امّا به تو آسیبی نرسانیدم و تو را آزاد گذاشتم، با اینکه می‌دانستم حتماً مرا خواهی کشت، امّا می‌خواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگیرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، ای فرومایه، می‌خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی ولی شقاوت بر تو غالب شد و مرا کشتی، ای شقی‌ترین اشقیا.»[۸]
 
  آن گاه امام (ع) رو به فرزند خود کرد و در حق آن ملعون سفارش نمودند:
ای فرزندم با اسیر خود مدارا کن و با او مهربان باش و نیکی و شفقت و رحمت را در پیش گیر. پس اگر من از دنیا رفتم او را قصاص کن و با یک ضربت بکش و او را با آتش نسوزان و او را مثله نکن»
 
  آن ملعون حرمت ماه خدا را در حق حجت او در برابر بندگان رعایت نکرد و در هنگامی آن حضرت در حضور حضرت حق بود، خون او را ریخت. فرشتگان آسمانها و ملکوت اعلی به او، خون گریه کردند و فرشته وحی با اندوه و زاری ندا داد که به خدا سوگند که بنیان‌های هدایت فرو ریخت و خردمندان دریافتند که دیگر نه هشدار دهنده‌ای هست و نه هدایت‌گر و روشنی‌ بخشی.[۹]


اهمیت روزه داری در میان اعمال مومنان در حدیث رسول اسلام

 یک مومن حقیقی را می توان از  سه نشانه  ادای نماز، پرداخت زکات و انجام روزه شناخت.

روزه گرفتن کودکان در احادیث ماه مبارک رمضان  از امام صادق (ع)

از فرزندان 9 ساله خود اگر توان روزه داری  دارند، بخواهید روزه بگیرند و تا هر زمانی که تحمل داشت  آن را نگه دارد و هرزمان خواست افطار کند.

حدیث فضیلت ماه رمضان و سپر بودن آن در برابر آتش جهنم از پیامبر خدا

روزه  همانند  سپری در برابر آتش جهنم است.

دوری از دوزخ با روزه داری در رمضان از دیدگاه رسول خدا

هر  فردی که در راه خدا حتی یک روز  را به روزه داری بگذراند، خداوند به مدت هفتاد پاییز صورت او را از آتش جهنم دور  نگه خواهد ساخت.

پاداش و ارزش روزه گرفتن در گرما از نظر امام جعفر صادق (ع)

 اگر فردی یک روز گرم روزه بگیرد و تشنه بماند،  پروردگار عالم هزار فرشته بر او می گمارد که صورتش را مسح  بکشند و به او مژده  بدهند ، زمان افطار خدا او را می آمرزد.

فواید روزه داری و تندرستی بدن در حدیثی از پیامبر

 با روزه  گرفتن سلامت خودتان را تضمین کنید.

مفهوم و معنای روزه از نظر امام علی (ع)

 معنای روزه دوری و بر حذر ماندن  از گناهان است.

فلسفه روزه در سخنی از حضرت فاطمه زهرا (س)

 هدف از واجب ساختن روزه توسط خدا  به خاطر  تثبیت اخلاص مردم است.

بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان

حدیث رسول اکرم (ص) درباره روزه

 تمامی چیزها دروازه ای دارند و دروازه ی عبادت روزه  خواهد بود.

سخنی از امام صادق علیه السلام درباره با روزه داری در روز گرم

بهترین جهادها  روزه  گرفتن در  گرما است.

بهترین روزه ها از نظر امام علی علیه السلام

روزه  قلب بهتر از روزه ی زبان و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شکم  هست.

اشاره به در مخصوص روزه داران در بهشت در حدیث پیامبر

در بهشت دری مخصوص به اسم ریان برای روزه داران وجود دارد.

مستجاب شدن دعای روزه داران در ماه مبارک رمضان در سخنی از امام جعفر صادق(ع)

خواب روزه دار عبادت ، خاموشی او تسبیح، عمل وی مقبول حق  و دعای او مستجاب می  گردد.

اشاره به تغذیه الهی در خواب  در حدیث امام موسی کاظم (ع)

 به هنگام ظهر بخوابید ، چون   الله  در خواب به روزه داران آب و غذا می دهد.

روزه دار بی اجر کیست؟ حدیثی از حضرت فاطمه (س)

 اگر فردی  زبان و گوش و چشم و اعضایش را از (گناه) نگه ندارد، روزه اش فایده ای ندارد.

برترین عبادت ها در رمضان از نظر حضرت محمد (ص)

 ای علی (ع) ! برترین اعمال در رمضان  دوری و پرهیز  نمودن از حرام های الهی است.

تاثیر غیبت بر روزه و نماز مومن در حدیثی از رسول خدا

 اگر فردی غیبت مرد یا زن مسلمانی را کند ، خدا  تا 40 شبانه روز نماز و روزه هایش را  نمی پذیرد ، مگر آن که غیبت شده او را مورد مغفرت و بخشش خود قرار دهد.

بدبخت حقیقی در ماه مبارک رمضان کیست؟

رسول خدا می فرمایند: بد بخت به شخصی گفته می شود که در ماه مهمانی خدا  از مغفرت  او محروم بماند.

حدیثی از امام محمد باقر(ع) و تشبیه ماه رمضان به بهار قرآن

هر چیزی دارای  بهار و بهار قرآن ماه رمضان است.

حدیث پیامبر درباره با سحری روزه داران

درود خداوند بر افراد سحر خیز و آنانی که برای روزه گرفتن سحری میل می کنند.

شوینده گناهان در ماه مبارک رمضان در حدیث امام جعفر صادق (ع)

 با آب افطار کنید تا گناهانتان از دل شسته شود.   

  سخن پیامبر درباره با اشتیاق بهشت به چهار نفر

بهشت ، مشتاق چهار شخص است:

  1.  خوراک دهنده به گرسنه
  2. نگه دارنده ی زبان
  3. تلاوت کننده قرآن
  4. روزه داران ماه رمضان

رمضان و افزایش نیکی در این ماه از دیدگاه رسول خدا

ماه مبارک  رمضان ماه خدا بوده  و ماهى  به شمار می آید  که خدا  در آن  خوبی ها را مى‏ افزاید و گناهان را پاک  می کند و  ماه برکت نامیده می شود.

امیدواریم در این ماه عزیز بهترین ها نصیب دل های پاکتان شود و با خواندن بهترین احادیث درباره فضیلت ماه مبارک رمضان ارزش این ایام را بیش از پیش درک و تجربه کنید/ التماس دعا

منابع: بحارالأنوار/ وسائل الشیعه


شب بود وشهرکوفه پر از آه و درد بود
حال و هوای کوفه غم انگیز وسرد بود

شب بود و ظلمتی که فضارا گرفته بود
از بار غم تمامیِ دل‌ها گرفته بود

مردی غریب سوی مصلی روانه بود
دریای دیدگان ترش بی کرانه بود

میرفت وآسمان هم ازاین درد میگریست
مردی که در نهایت قدرت؛ غریب زیست

غیر از غم مدینه به لب صحبتی نداشت
غیر از وصال فاطمه اش حاجتی نداشت

تنهاترین، غریب‌ترین مرد کوفه بود
کیسه بدوش کوفه و شبگرد کوفه بود

عمری ز خاطرات مدینه کباب شد
تنها انیس، راز دلش چاه آب شد

هم بازی تمام یتیمان کوفه بود
فکر غذا و سفره‌ی بی نان کوفه بود

پایان رسیده لحظه‌ی چشم انتظاری اش
دلشوره داشت زینب از این بیقراری اش

محمد حسن بیات لو
یا رب مرا به ساکن کرب و بلا ببخش
بر خاک پاک صاحب کوی شفا ببخش
یا رب به جمعه های پر از ندبه ی بتول
بر گریه های حضرت زهرا مرا ببخش
یا رب مرا به لحظه ی جان دادن حسین
بر قامتی که از غم او گشته تا ببخش
یا رب مرا به بی کسی خیمه های او
در لحظه ی هجوم همه اشقیا ببخش
یا رب مرا به حال پریشان زینبش
در لحظه ی جسارت آن بی حیا ببخش
یا رب مرا به پیکر مانده به قتلگاه
بر آنکه ذکر او شده هردم شفا ببخش
یا رب مرا به رأس ز پهلو به نی شده
بر دستهای حضرت صاحب لوا ببخش
یا رب مرا به حنجر شش ماهه ی حسین
آن باب حاجتی که شده مبتلا ببخش

ماه مبارک رمضان است. ماه میهمانی خدا ، ماه قرآن و دعا ؛ماه منا جات با خدا.هر چیزی را بهاری است . بهار قرآن هم ماه مبارک رمضان است .

امشب هم شب قدر ، قرآن ناطق ؛ امیرالمومنین (ع) است . شب تقدیر و سرنوشت است . اگر امشب میخواهی قرآن به سر بگیری و خدا را به قرآنش قسم بدهی ،بهتر است غریب نوازی کنی و زیر تابوت قرآن ناطق را بگیری و در تشییع غریبانه او شرکت کنی . .

اگر خواهی که قرآن سر بگیری/برو در زیر تابوت امیری

بود تشییع جسم باب زینب/بگیر قرآن خود را برسر امشب  

به قرآنت نما امشب نظاره /چرا قرآن ما شد پاره پاره

چرا آیات قرآن غرق خون است/ چرا قرآن تمامش لاله گون است

چرا قرآن ما فرقش شکسته/مگر خنجر به فرق او نشسته

چرا قرآن ما گردیده خاموش/چرا بیت علی گشته سیه پوش

یتیمان سینه را صد چاک کردند/چرا قرآن به زیر خاک کردند


همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه

سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

گریه ام صرف تهی بودن این اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز

یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

هر قد این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی

دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

 

علی اکبر لطیفیان


وقت جدایی من و ماه صیام شد

یعنی غروب طلعت این بارِ عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

آه درون سینه ی ما مستدام شد

توشه برای روز جزا بر نداشتم!

فرصت گذشت و خوشه ی عمرم تمام شد

یادش به خیر… سوز مناجات نیمه شب

وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد

یادش به خیر… لحظه ی افطار… تشنگی

نام حسین گفتن ما التزام شد

دست ادب به سینه نهادم به سوی او

اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد …

… وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان

بر زخم بی شمار تنش التیام شد

هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت!

وقتی میان قتلگهش ازدحام شد…

 

محمد فردوسی



یتیمی
غم یتیمی و هجر پدر خدا نکند
حسین و زینب ما را شرر خدا نکند
غم جدایی مادر دوباره می‌سوزد
انیس و مونس ما را سفر خدا نکند
پدر به بستر خونین فتاده بی‌هوش است
به سینه زخم عزای دگر خدا نکند
خدا کند که دگر خون ز فرق او نرود
جفای زهرِ جفا بر جگر خدا نکند
چرا ز کام پدر یک نفس نمی‌آید
شکاف زخمِ سرش را اثر خدا نکند
اگر پدر برود می‌شوم خدا دلخون
غم زمانه و اشک بصر خدا نکند
همیشه در به در غربت پدر بودم
نصیب و قسمت ما را خطر خدا نکند

خانه نشین


آسمان دل غربتکده ام بارانی ست
ابری ام دیده‌ی ماتم زده ام بارانی ست
مثل پروانه دلم دربه در سوختن است
گریه‌ی شمع همه زیر سر سوختن است
این چه داغیست که جان همه را سوزانده است
در دل قبر دل فاطمه را سوزانده است
این چه دردیست که تا یاد غمش می‌افتم
مثل خس در گذر باد غمش می‌افتم
در هوایش که به من نام معلق بدهید
حقتان است ولیکن به منم حق بدهید
بار سنگین غمش خانه خرابم کرده است
هر طبیبی به مداوام جوابم کرده است
حسن از هیبت نامش جملی را انداخت
باورم نیست که یک ضربه علی را انداخت
باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد
حضرت واژه‌ی برخاستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز. نگاهت می‌شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخم‌های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقدم توست
همه بودند و امام از همه بی کس‌تر بود
زینب‌ای وای دوباره سر یک بستر بود
فرق شکسته بین بستر مانده بابا
در بین بستر یاد کوثر مانده بابا
در فکر رودررویی با زهراست اینک
چشم انتظار روی دلبر مانده بابا
بگذار باهم غصه اش را باز خوانیم
گویا که یاس اش پشت آن در مانده بابا.
اما چرا در لحظه‌های آخرینش
ذکر حسین دارد وَ مضطر مانده بابا
مابین حرف هایش مدام از هوش می‌رفت
با گریه گفتم حرف دیگر مانده بابا؟
گفتا که عباس و حسینم را صدا کن
کرببلا. حرف برادر مانده بابا
روزی رسید که دختری فریاد می‌زد
روی زمین‌ای وای بی سر مانده بابا .

امیرالمومنین(ع)-وصیت


درد دلهام برای تو حسین بسیار است

بسته ام بار سفر چشم به راهم یار است

خوشی عمر مرا بود به نه سال فقط

بعدِ زهرا علی از دست فلک بیزار است

ابن ملجم به خیالش که مرا کُشت ولی

قاتل اصلی من ضرب در و مسمار است

حسن از کوچه چه دیدست که لکنت دارد

که هنوزم که هنوز است دلش بیمار است

به ابالفضل سپردم که کنارت باشد

او گرفتار تو و در همه جا غمخوار است

بیشتر از همه دلواپس زینب هستم

که به هر شهر اسیرِ سرِ هر بازار است

زیور آلات به همراه مبر کرب و بلا

اُلفت مردم کوفه به طلا بسیار است


امیرالمومنین(ع)-شهادت


پیش از تو کوفه، سجده ی خونین ندیده بود

داغ بزرگ، ماتم سنگین ندیده بود

پیش از تو در سه فصل غریبانه ی سکوت

جز سور و سات سفره ی سنگین ندیده بود

یعنی تو را چنان که تو بودی نمی شناخت

جز سایه های سرد و دروغین ندیده بود

هر شب صدای پای تو در کوچه می دوید

خواب تو را بهانه ی شیرین ندیده بود

پیش از تو مرگ حادثه ای دلخراش بود

در مرگ، رستگاری و تسکین ندیده بود

خون دل تو بود که محراب را گرفت

جز در دل تو دغدغه ی دین ندیده بود

تاریخ کوفه، سر به سر آشوب و فتنه است

حاشا که سهمناک تر از این ندیده بود


شبی میان همین روضه ها قبولم کن

به حرمت غم آل عبا قبولم کن

درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست

به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

برای اینکه به وصل تو دلربا برسم

گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن

ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید

بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن

گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده

قبول، من بدم امّا شما قبولم کن

سلام منتقم کشته های دشت منا

به غربت شهدای منا، قبولم کن

به حق آن شهدایی که تشنه جان داد

شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن

--

به ناله های جگر سوز حضرت باقر

به روضه خوان غم نینوا قبولم کن

به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام

به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن

 

وحید محمدی


شعرمناجات باامام زمان درشب قدر – رضا باقریان

شبهای قدر آمد و آقا نیامدی
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی

ما را امید وصل تو اینجا نشانده است
ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی

امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن
قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی

گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی
جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی

مانند طفل گم شده ای گریه می کنم
خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی

مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم
صاحب عزای مجلس مولا نیامدی

کنج خرابه کودکی آرام زیر لب
با گریه گفت شب شده بابا نیامدی


اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

 

ای ماه مخصوص خدارفتی برون از دست ما
آیا زما هستی رضا؟ ماه مبارک الوداع

 

کردی تو چون عزم سفر، ما را نمودی خون جگر
ای همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

 

ای معدن جود و سخا ای حاجت هر بینوا
بود از تو ترویج دعا ماه مبارک الوداع

 

رفتی ای ماه عزیز کردی محبان اشک ریز
ای یار روز رستخیز ماه مبارک الوداع

 

گنجینه ی عرفان تویی رونق ده قرآن تویی
سرچشمه ی ایمان تویی ماه مبارک الوداع

 

زینت ده هر محفلی تو نور چشم هر دلی
تو یاور هر سائلی ماه مبارک الوداع

 

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

 

ای ماه با عز وجلال مقصود حی لایزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

 

ما عاشق نام توییم ما تشنه جام توییم
مایل به اکرام توییم ماه مبارک الوداع

 

گشتی نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بینیم رویت چون قمر ماه مبارک الوداع

 

ای مایه امید ما ای شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

 

وداع با ماه رمضان


 گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان، در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلی اسلام آنجاست و آثار گرانبهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می‌شود. ولی متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانه واهی آثار شرک، از میان برده‌اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم‌ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می‌آید.

وضعیت بقیع قبل از تخریب

تا پیش از تخریب و ویرانی قبور مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که بر اساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به‏ طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابیون بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین(ع)، دیگر قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا(س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد(س) مادر امیرالمومنین(ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنین(س)، قبر عباس عموی پیامبر(ص)، ابراهیم پسر پیامبر(ص)، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق(ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ص)، قبر حلیمه سعدیه مرضعه پیامبر(ص) و قبور شهدای زمان پیامبر(ص).

نخستین تخریب قبور ائمه بقیع

نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کار بردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل‌ شد.

دومین تخریب بقیع

دومین و در واقع دردناک‌ترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌ کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قراردادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند.

تخریب قبور در مکه، مدینه، جده و کربلا

وهابیون در سال 1343 هجری قمری در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب(ع)، ابی‌طالب(ع)، خدیجه(س) و زادگاه پیامبر(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س) و "خیزران" عبادتگاه سری پیامبر(ص) را با خاک یکسان کردند و در جده نیز قبر "حوا" و دیگر قبور را تخریب کردند. در مدینه نیز گنبد منور نبوی را به توپ بستند، ولی از ترس مسلمانان، قبر شریف نبوی را تخریب نکردند آنها همچنین در شوال 1343 با تخریب قبور مطهر ائمه بقیع(ع) اشیاء نفیس و با ارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند و قبر حضرت حمزه(ع) و شهدای احد را با خاک یکسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله(ع) و آمنه پدر و مادر پیامبر(ص) و دیگر قبور را هم خراب کردند.

وهابیون متعصب در همان سال به کربلای معلی حمله کردند و ضریح مطهرحضرت امام حسین(ع) را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثراً از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود، غارت کردند و قریب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند.

اولین کسی که در بقیع دفن شد چه کسی بود؟

بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و بستگان پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است. پیشینه این قبرستان به دوران قبل از اسلام می‌رسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک می‌سپرده‌اند.

منابع تاریخی گواهی می‌دهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ بنی حرام» و بنی سالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن می‌کردند.( تاریخ حرم ائمّه بقیع، 61) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.( مدینه شناسی، 1/321) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.

در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده است اسعد بن زراره» و از مهاجرین عثمان بن مظعون» بوده است. پس از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهیم را به سلف صالح ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید. پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقه‌مند شدند پیکر اقوام و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه درختان و ریشه‌های بخشی از بقیع را قطع و زمین آن را برای همین منظور آماده نمودند. در روایت آمده است که: رسول الله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور می یافت و به مدفونین آن سلام می‌کرد و برای آنان از خداوند آمرزش می‌طلبید(اصول کافی، 4/559)

بقیع را از آن رو بقیع الغرقد» نامیده اند که نوعی درخت خاردار در آنجا می‌روییده و نامش غرقد» بوده است. سپس آن درخت از میان رفت اما نامش ماندگار شد.(لسان العرب، 1/462) بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت می‌کنند. قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان به صورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیواره‌های کوتاهی برخوردار است.

چه کسی دستور تخریب بقیع را صادر کرد؟

اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشته‌اند و پس از توحید به شرک گراییده‌اند. زیرا آنان در دین بدعت گذاشته‌اند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیاء و صالحین به کفر و شرک روی آورده‌اند، لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است.

پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقه ای که وارد می‌شدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران می‌کردند.

وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هر جا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.

عشق و ارادت ایرانی های به جنت البقیع

هم‌زمان با انتشار اخبار هجوم وهابی‌ها به مدینة‌النبی و تخریب آثار تاریخی اسلامی، سید اشرف‌الدین گیلانی معروف به نسیم شمال»، محبوب‌ترین و معروف‌ترین شاعر ملی انقلاب مشروطه، شعری در رثای این واقعه سرود. بخشی از این شعر که در رومه نسیم شمال» منتشر شده به شرح زیر است:

همت کنید راجع به مدینه طیبه»

از برای رفع دشمن سر بسر همت کنید

ای مسلمانان وهابی را همه لعنت کنید

از وهابی شاخ لعنت سبز شد در کوهسار

مذهب شمر از وهابی شد دوباره آشکار

هر مسلمانی شد از ظلم وهابی بیقرار

باز داغ کربلا را تازه کرده روزگار

از جفاهای وهابی گشته دلها داغدار

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

این جسارت در مدینه کس ندیده تا کنون

گشت اندر مسجد و محراب جاری جوی خون

بارگاه حمزه شد از توپ ظلم سرنگون

طالع اهل مدینه سر بسر شد واژگون

زان جسارت مرد و زن هم کشته شد از حد فزون

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد

باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد

خویش را از بهر دنیا غرق در افسانه کرد

مسجد پاک رسول الله را ویرانه کرد

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید

چونکه یک ملیان یزید بی حیا گشته پدید

از برای شیعه حال کربلا گشته جدید

همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید

متاسفانه وقوع فاجعه منا و کشته شدن هزاران حاجی ایرانی و خارجی در مراسم رمی جمره سال 94 و همچنین کارشکنی دولت عربستان سبب شد تا امسال زائران ایرانی از حضور در مراسم حج تمتع و زیارت قبور ائمه بقیع بی نصیب بمانند.



دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای

دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای

چقدر مردم پست مدینه نامردند

دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند

ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد

صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد

مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟

دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند

مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟؟

مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟؟

مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟؟

به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟؟

بناست کوچه و بازار بی عبابروی

بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی

بناست تا که مدینه ادا کند دین ات !!

بناست پای … کجاست نعلین ات ؟؟

بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی

ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی

چقدر همسفر بد دهان عذابت داد

چقدر تهمت و  زخم زبان عذابت داد

چه خوب شد پس در همسرت نیامده بود

میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود

چه خوب شد در خانه نداشت مسماری

نبود لکه ی خونی به روی دیواری

 علیرضا خاکساری


 در ایام نزدیک به شهادت امام صادق(ع) خوب است با مطالعه سیره عملی و رفتاری حضرت، با ابعاد مختلف شخصیتی این امام بزرگوارمان از جمله بُعد معرفتی، اخلاقی و رفتاری حضرت چه در برخورد با خانواده و چه در برخورد با سایرین مأنوس شویم.

شاید بتوان گفت بُعد دیگر رفتار اهل‌بیت (علیهم‎السلام) بُعد معجزه‎گونه بودن رفتار ایشان است تا جایی که شیخ حرّ عاملی کتابی با عنوان مدینةالمعاجز؛ شهر معجزه‎ها» درباره معجزات ائمه(ع) نگاشت. حال به بهانه نزدیکی به ایام شهادت امام صادق(ع) یکی از روایاتی جانسوز که مربوط به آتش زدن منزل امام(ع) به دستور منصور عباسی ملعون است را نقل می‌کنیم. این روایت در صفحه367 از جلد اول اصول کافی آمده است

مفضل بن عمر گوید: ابو جعفر منصور (خلیفه عباسى) به حسن بن زید که از طرف او والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد را بسوزان. او به خانه امام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیه‌السلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته راه میرفت و میفرمود: منم پسر أعراق الثرى (لقب اسماعیل علیه‌السلام) منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد). 

ظاهر این روایت نشان می‌دهد که نه تنها اهل‌بیت(ع) وارث تمام معجزات و علوم انبیاء(ع) بلکه صاحب معجزات و علوم بودند و خداوند نیز به بهانه‌های مختلف این علوم، معجزات و معارف اهل عترت(ع) را به رخ تمام انسان‌ها می‌کشید. 

نکته دیگر اینکه اهل‌بیت(ع) همیشه در موضع سربلندی و عزت بودند و این دشمنان بودند که خدا به واسطه آنها، خوبان عالم را امتحان می‌کرد. 

متن حدیث:

الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى الْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ع؛



در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست

این غم کجا برم, به که گویم که بی حیا

با ناسزا به فاطمه, بال و پرم شکست

یک تازیانه سجده ی طولانیِ مرا

عمداً مقابل پسر ارشدم شکست

وقتی که خواند مادر من را به ناسزا

دندان من ز بسکه خودم را زدم شکست

آتش کشید بیت مرا, وای از دلم

یاد مدینه کردم و آن کوچه های تنگ

وقتی که بست دست مرا بینِ خانه ام

خوردم به دربِ خانه و دیوارهای سنگ

پای , با دلِ پر زخم, نیمه شب

در بینِ سینه ام نفسم بارها برید

اِبْنُ الرَّبیعْ بغضِ علی را بروز داد

در پشت ناقه, شیره ی جان مرا کشید

موی سفید من به دلش رحم جا نکرد

جسم مرا به روی زمین می کشاند و رفت

تنها به خاطر پسرِ فاطمه شدن

چندین لگد به پهلو و کتفم نشاند و رفت

وقتی نگاه من به کفِ پایم اوفتاد

انگار چشم من هوسِ قیل و قال داشت

با تازیانه ها بدن من کبود شد

ای وای بر رقیه که تنها سه سال داشت

شاعر:رضاباقریان


در هفدهم ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره فرزندی پاک از سلاله رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشود. نام او جعفر و کنیه اش ابا عبدالله بود، پدر ارجمندش امام محمدباقر علیه السلام پیشوای پنجم شیعیان و مادر گرامی اش ام فروة می باشد. (1) ایشان که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، سرپرستی و امامت شیعیان را به عهده داشتند، به القابی همچون صادق، صابر، فاضل و طاهر مشهور بودند.

پیشوای ششم شیعیان مدت 31 سال با پدر زندگی کرد و سرانجام در سال 148 ه. ق در سن 65 سالگی دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار قبور پدرش امام باقر علیه السلام و جدش امام زین العابدین علیه السلام و سبط اکبر رسول خدا امام حسن مجتبی علیه السلام به خاک سپرده شد.

دوران زندگانی آن حضرت با ده نفر از خلفای اموی و دو نفر از خلفای عباسی، و مدت 34 سال امامت ایشان با هفت تن از آنان مقارن بوده است که عبارتند از:

1- هشام به عبدالملک (105- 125 شمه ای از کرامات امام صادق علیه السلام

ه. ق)

2- ولید بن یزید به عبدالملک (125- 126)

3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)

4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)

5- مروان بن محمد (126- 132)

6- عبدالله بن محمد مشهور بن سفاح (132- 137)

7- ابو جعفر مشهور به منصور دوانیقی (137- 158)

دوران امامت آن حضرت با شرایط خاص و ممتاز ی و اجتماعی همراه بود که زمینه را برای فعالیت های علمی و مذهبی فراهم آورده بوده از طرفی بنی امیه دوران ضعف و رکود خود را سپری می کردند و دائما در حال نزاع و کشمکش با بنی عباس بودند. لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام علیه السلام و شیعیان را نداشتند و از طرف دیگر حکومت نوپای عباسیان که با شعار طرفداری از خاندان رسالت به قدرت رسیده بودند، در صدد آزار و اذیت شیعیان نبودند.

این موقعیت ممتاز سبب شد که یک جنبش علمی و فکری در جامعه اسلامی به وجود آید و امام صادق علیه السلام در راس این جنبش توانست به انتشار علوم الهی بپردازد و جهان اسلام را از معارف اسلامی سیراب سازد.

موقعیت علمی ایشان چنان ممتاز بود که تمام مسلمانان، حتی علمای دیگر مذاهب در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده اند. چنان که ابوحنیفه (مؤسس مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) می گوید: ما رایت افقه من جعفر بن محمد (2) ; من کسی را فقیه تر [و دانشمندتر] از جعفر بن محمد ندیده ام.»

این امور سبب شد که شاگردان فراوانی در حوزه درس ایشان پرورش یابند که عدد آنان بالغ بر چهار هزار نفر است. (3) شیخ طوسی در رجال خود بیش از سه هزار نفر از آنان را نام برده که از برجسته ترین آنان می توان به: هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، ابو حنیفه و جابر بن حیان، اشاره نمود. (4)

کرامات اولیاء

همانطور که پیامبران الهی برای اثبات نبوت خویش افعال خارق العاده ای به عنوان معجزه انجام می دهند ائمه اطهار و اولیای الهی هم برای اثبات حقانیت خویش، بیدار کردن مردم یا جهات دیگر، کراماتی از خود بروز می دهند و از طرف خداوند به آن ها عنایات ویژه ای می شود که باور آن ها برای اذهان عمومی خیره کننده و تعجب برانگیز است. هنگامی که صفحات تاریخ را ورق می زنیم با نمونه های بسیاری از این امور مواجه می شدیم که به دو نمونه از آن ها از زبان قرآن اشاره می کنیم:

1- یکی از کرامات حضرت مریم، نزول طعام آسمانی از طرف خداوند برای اوست. قرآن کریم می فرماید: کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله » (5) ; هرگاه حضرت زکریا بر مریم در محراب وارد می شد، غذای مخصوصی نزد او می دید. (آن حضرت سؤال می کرد) ای مریم! این غذا را از کجا آورده ای (او پاسخ می داد) : این ها از سوی خداوند است.»

2- نمونه دیگر درباره آصف بن برخیا از یاران حضرت سلیمان است که تخت بلقیس را در مدت زمان کمی از مکانی دور حاضر نمود. خداوند متعال می فرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی » (6) ; کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: من آن را پیش از آن که چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد. پس هنگامی که [سلیمان] آن را نزد خود دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»

انجام کرامات به دست اولیای الهی آن قدر روشن و بدیهی است که اکثر مسلمین بر جواز آن اتفاق دارند.

تفتازانی از علمای اهل سنت می گوید: ظهور و روشنی کرامات اولیای خدا همچون روشنی معجزات انبیاء است و انکار این امور توسط اهل بدعت و گمراهان چیز عجیبی نیست، چرا که آنان خود توان انجام آن را ندارند و درباره حکام خود هم آن را نشنیده اند، لذا دست به انکار می زنند.» و در جای دیگر می گوید: کرامات حضرت علی علیه السلام آن قدر زیاد است که قابل شمارش نیست » . (7)

کرامات امام صادق (ع)

در ذیل برخی از کرامات امام صادق علیه السلام بیان می گردد.

باطل کردن سحر ساحران

محمد بن سنان می گوید: منصور دوانیقی هفتاد مرد از شهر کابل را فراخواند و به آن ها گفت: وای بر شما که ادعای ساحر بودن دارید و بین زن و شوهر او فاصله می اندازید . .

او با وعده های بسیار آن ها را تحریک کرد تا با انجام سحرهای خود ابا عبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند. ساحران به مجلسی که منصور فراهم کرده بود رفتند و انواع صورت ها از جمله صورت های شیر را به تصویر کشیدند تا هر بیننده ای را سحر کنند. منصور بر تخت خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد که امام صادق علیه السلام را وارد سازند. وقتی امام ششم وارد شد، نگاهی به آن ها کرد و دست به دعا برداشت و دعایی خواند که برخی از الفاظ آن شنیده می شد و قسمتی را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود: وای بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود. سپس با صدای بلند فرمود: ای شیرها آن ها را ببلعید، پس هر شیری به ساحری که او را درست کرده بود حمله کرد و او را بلعید. منصور بهت زده از تخت خود بر زمین افتاد و با ترس می گفت: ای ابا عبدالله! مرا ببخش دیگر چنین کاری نخواهم کرد، حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانیقی از امام علیه السلام درخواست کرد، شیرها ساحرانی را که خورده بودند برگردانند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر عصای موسی آنچه را بلعیده بود برمی گرداند، این شیرها نیز چنین می کردند. (8)

زنده کردن یکی از یاران

محمد بن راشد از جد خود که یکی از مسلمانان هم عصر امام صادق علیه السلام است نقل می کند که روزی به قصد دیدار امام علیه السلام حرکت کردم تا از او سؤالی بپرسم، در میان راه مطلع شدم که آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیری رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام علیه السلام سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت کردم.

هنگامی که خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها کرده اید. عرض کردم: آیا شما امام و پیشوای امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آری. عرضه داشتم: دلیل و آیتی می خواهم تا یقین پیدا کنم. آن حضرت فرمود: هرچه می خواهی بپرس، من با اراده الهی جواب تو را خواهم گفت. عرض کردم: برادری داشتم که از دنیا رفته و او را در این قبرستان دفن کردیم، از شما می خواهم او را زنده کنید، امام فرمود: برادرت انسان خوبی بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده می کنم، گرچه تو سزاوار چنین کاری نیستی، سپس نزدیک قبر او شد و او را صدا زد، در این هنگام قبر شکافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم که چنین شد و به من گفت: ای برادر از او (امام صادق علیه السلام) پیروی کن و او را رها مکن. آن گاه به قبر خویش بازگشت. امام علیه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا کسی را از این موضوع مطلع نسازم. (9)

خبر از شهادت برخی یاران

از ابوبصیر نقل شده است: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که صحبت از معلی بن خنیس » به میان آمد، ایشان فرمودند: ابا محمد! مطلب مهمی را در مورد او به تو می گویم، آن را از دیگران مخفی نگه دار; او به مقام واقعی خود نمی رسد مگر زمانی که از طرف داود بن علی » مورد تعرض قرار خواهد گرفت.»

پرسیدم: داود با او چه خواهد کرد؟ فرمودند: او را دعوت کرده، گردنش را می زند و بدن او را به دار می آویزد.»

عرض کردم: این حادثه در چه زمانی واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: در سال آینده » .

ابوبصیر می گوید: سال بعد داود والی مدینه شد و معلی را به پیش خود فراخواند و از او خواست که اسامی یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلی از این کار امتناع ورزید، داود عصبانی شد و گفت: اگر اسامی آن ها را کتمان کنی تو را خواهم کشت، معلی بن خنیس گفت: آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی!؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری نخواهم کرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. (10)

آگاهی از غیب

موارد متعددی در تاریخ نقل شده است که بیانگر آگاهی و اشراف کامل امام صادق علیه السلام بر امور غیبی است و کلامی را که ایشان فرموده: نحن ولاة الامر و خزنة علم الله (11) ; ما والیان امر و خان علم خداوند هستیم.» در عمل نشان داده و به اثبات رسانده است. در این نوشتار به ذکر یک نمونه اکتفا می کنیم:

ابراهیم بن مهزم می گوید: از محضر امام صادق علیه السلام جدا شدم و به منزل رفتم، شب هنگام بین من و مادرم مشاجره ای رخ داد، بر سر او فریاد زدم و با تندی با او سخن گفتم، صبح شد، نماز را خواندم و بلافاصله نزد امام آمدم، همین که داخل شدم فرمود: ای پس مهزم! چرا بر سر مادر خود فریاد زدی؟ آیا نمی دانی که او تو را در شکم خود نگهداری کرد و در دامان خود پروراند و با شیر خود تو را تغذیه نمود؟ عرض کردم: آری. ایشان فرمودند: پس هیچ وقت با تندی با او سخن مگو. (12)

آتش در اطاعت امام

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام مامون رقی نقل کرده است که: در محضر سرور و مولایم امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن از شیعیان خراسان وارد شد و سلام کرد و نشست، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا کرامت و بزرگی از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر این حق خود سکوت کرده و قیام نمی کنید و حال آن که هزاران نفر از شیعیان شما آماده شمشیر زدن در رکاب شما هستند.

امام علیه السلام فرمود: ای خراسانی! لحظه ای درنگ کن. پس امر فرمود که تنور را روشن کنند، هنگامی که آتش شعله ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: ای پسر رسول خدا مرا از این کار معاف بدار، در این هنگام هارون مکی یکی از اصحاب با وفای امام علیه السلام وارد شد در حالی که کفش های خود را در دست گرفته بود، سلام کرد و جواب شنید، امام به او فرمود: کفش های خود را بر زمین بگذار و داخل تنور شو، او بدون هیچ درنگی وارد تنور شد و در میان شعله های آتش نشست. امام صادق علیه السلام رو به خراسانی کرد و از حوادث خراسان برای او گفت، انگار امام علیه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه کن. مامون رقی می گوید: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده کردم، هارون مکی در میان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او می شناسی؟ عرض کرد: به خدا قسم احدی را نمی شناسم، امام علیه السلام حرف او را تایید نمود و فرمود: در زمانی که ما حتی پنج نفر از این گونه یاران نداریم چگونه قیام کنیم؟ (13)

شفا یافتن به دعای امام

عمار سه فرزند به نام های اسحاق » ، اسماعیل » و یونس » داشت، آن ها نقل کرده اند که یونس » به مرض بدی مبتلا شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام رفتیم، امام با مشاهده وضع یونس، دو رکعت نماز خواند و خدا را حمد کرد و بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و آل او درود فرستاد و ذکرهایی بر زبان جاری ساخت و از خداوند چنین خواست: واصرف عنه شر الدنیا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنی ذلک واحزننی; شر دینا و آخرت را از او دور نما و این مرض را از او بر طرف ساز که عارضه او مرا ناراحت و غمگین کرده است.»

آن سه نفر نقل می کنند که: به خدا قسم از شهر خارج نشده بودیم که بیماری او برطرف شد و شفا یافت. (14)

پی نوشت ها:

1) ارشاد شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، باب 12 و اصول کافی، کلینی، دارالاضواء، ج 1، ص 472.

2) الوافی بالوفیات، صلاح الدین الصفدی، ج 11، ص 127; تهذیب الکمال، جمال الدین مزی، مؤسسة الرسالة، ج 5، ص 79; الکامل فی الضعفاء، جرجانی، دارالفکر، ج 2، ص 132.

3) ارشاد مفید، همان، ص 173.

4) رجال طوسی، فصل شاگردان امام جعفر علیه السلام.

5) آل عمران/ 37.

6) نمل/ 40.

7) شرح المقاصد، تفتازانی، شریف رضی، ج 5، ص 76.

8) مدیند المعاجز، بحرانی، مؤسسه معارف اسلامی، ج 5، ص 246; دلائل الامامة، ابن جریر طبری، مؤسسة البعثة، ص 298; اختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین، ص 246.

9) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی، ج 2، ص 742; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 78; اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 121; بحارالانوار، همان، ج 47، ص 1.

10) بحار الانوار، همان، ص 109; الخرائج و الجرائح، همان، ص 647; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 226; مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، ج 4، ص 225.

11) اصول کافی، همان، ص 192.

12) بصائر الدرجات، صفار قمی، منشورات مکتبة آیت الله النجفی، ص 243; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 314; اثبات الهداة، همان، ج 3، ص 102; الخرائج و الجرائح، همان، ج 2، ص 729.

13) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 237; بحارالانوار، همان، ص 123; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 114.

14) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 232 و مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 109 و بحارالانوار، همان، ص 134.


تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت

جسم و جان دوستان از شعله‌اش آذر گرفت

در سرای صادق آل نبی آتش زدند

چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت

نیمه شب در بزم منصورش ببردند از عناد

آنكه خورشید فروزان از رخش زیور گرفت

چون برون از خانه منصور شد دل پر ز خون

حضرت روح الامین دست عزا بر سر گرفت

ساخت چون منصور نامنصور مسمومش ز كین

رفت شادی از میان، غم ما سوی را بر گرفت

زد شرر بر جسم و جانش زهر كین با صد محن

شعله‌اش اندر جنان بر قلب پیغمبر گرفت

دین عزادارست و مذهب شد یتیم و سوگوار

عالمی را ماتم نور دل حیدر گرفت

خون دل از دیده می‌افشاند با صد درد و داغ

تا سرِ او را به دامن موسی جعفر گرفت

افتخار مرثیت خوانی صفا روز نخست

در خصوص خاندان از حضرت داور گرفت

علی سهرابی تویسركانی


زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست

گویا عزای صادق آل پیمبرست

یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز

خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست

مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه

چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست

خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست

منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین

اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست

او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر

نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز

بر پیروان حق و عدالت مقررست:

آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد

مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست

تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود

دلهای شیعیان همه از غم مكدرست


کشید بند طناب و تو را زمینت زد
میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد

همین که پا شدی از جا دوباره افتادی
دوباره کینه آن بی خدا زمینت زد

بلند شو که دوباره جسارتی نکند
چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد

رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم
صدای ناله خیرالنسا زمینت زد

صدای سیلی و آن گوشواره می آید
صدای سیلی او بی صدا زمینت زد

فدای گریه تو یا مروج العاشور
همیشه یاد غم کربلا زمینت زد

سری که گشت جدا از قفا شما را کشت
سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد

میان شعله به یاد رقیه افتادی
کشید بند طناب و تو را زمینت زد

شعر شهادت امام صادق(ع) وحیدمحمدی


همان امام غریبی که شانه اش خم بود

به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود

میان صحن حسینیه ی دو چشمانش

همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود

دل شکسته ی او را شکسته تر کردند

شبیه مادر مظلومه اش پر از غم بود

اگر تمام ملائک زگریه می مردند

به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود

حدیث حرمت او را به زیر پا بردند

اگر چه آبروی خاندان آدم بود

شتاب مرکب و بند و تعلل پایش

زمینه های زمین خوردنش فراهم بود

مدینه بود و شرر بود و خانه ای ساده

چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود

امان نداشت که عمامه ای به سر گیرد

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

شعر شهادت امام صادق(ع) علی اکبر لطیفیان


امام جعفر صادق(ع)، ششمین پیشوای شیعیان در هفدهم ربیع‌الاول متولد شدند که این حضرت در طول زندگی مبارک خود توانست نهضت علمی و فرهنگی بزرگی را شروع نماید و پایه‌های علمی مکتب شیعه را محکم کند تا جایی که از مذهب شیعه اثنی عشری با عنوان مذهب جعفری» و از آن حضرت با عنوان رئیس این مذهب یاد می‌شود. 

ولادت

امام صادق(ع) بنا به نقل برخی منابع، در 17 ریبع الاول سال 80 هجری و به نقل منابع دیگر، در سال 83 هجری دیده به دنیا گشودند. ایشان در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان متولد شدند. روزگارى كه امت اسلامى طعم تلخ حكومت ستمگرانه عبد الملک را مى‌چشید، مبلغان فاسد اندیشه‌‌هاى فاسد مى‌‌پراكندند و فرمانروایان ستمگر چیره بودند. مادر آن حضرت فاطمه (ام‌فروه) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر مى‌‌باشد.

نام، نسب و القاب

جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، ششمین امام مذهب شیعه امامی و پنجمین امام مذهب اسماعیلیه است. پدر او امام محمد باق(ع) و مادرش ام فروه دختر قاسم پسر محمد بن ابوبکربود. برطبق کشف الغمه، از آنجا که نسب مادر امام صادق(ع) هم از پدر و هم از مادر به ابوبکر می‌رسید، امام صادق گفته است: لَقَدْ وَلَدَنِی أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَیْن‏» (من دو بار از ابوبکر متولد شد‌ه‌ام)؛ اما برخی از جمله علامه شوشتری و محمدباقر مجلسی، این روایت را جعلی می‌دانند.

کنیه‌ مشهور امام صادق(ع)، ابوعبدالله (ناظر به دومین فرزندش عبدالله افطح) است. با کنیه‌های ابواسماعیل (ناظر به فرزند ارشدش، اسماعیل) و ابوموسی (ناظر به دیگر فرزندش امام موسی کاظم(ع)) نیز از او نام برده‌اند.

مشهورترین لقب او صادق» است. برطبق روایتی، پیامبر اسلام(ص) این لقب را به او داده است تا از جعفر کذاب تمایز یابد؛[۷] اما برخی گفته‌اند امام صادق(ع) به جهت پرهیز از شرکت در قیام‌های عصر خود، صادق لقب گرفته است؛ چراکه در آن زمان به کسی که مردم را گرد خود جمع و به قیام برضد حکومت تحریک می‌کرد، کذّاب (دروغگو) می‌گفتند. در همان دوران ائمه این لقب برای امام صادق(ع) به کار می‌رفته است.

برخی از علماء اهل سنت چون مالک بن انس، احمد بن حنبل و جاحظ نیز از او با این لقب نام برده‌اند.

زندگی نامه امام محمد صادق(ع) از ولادت تا شهادت

فرزندان امام صادق(ع)

از امام جعفر صادق(ع) هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند كه عبارتند از:

1- اسماعیل معروف به اعرج که بزرگترین فرزند وی است. اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. پس از شهادت حضرت صادق(ع) عده‌ ای از کج‌اندیشان به امامت اسماعیل و عده‌ای به امامت فرزند اسماعیل محمد پیوستند که آنان را اسماعیلیه می‌گویند.

2- عبدالله بن افطح : وی همیشه با خواسته‌ های پدر مخالفت می‌کرد. بعد از پدر مدعی خلافت و امامت شد و جمعی نیز امامت وی را پذیرفتند که آنان را فطحیه می‌نامند. بعدها چون مردم ضعف علمی و عملی وی را مشاهده کردند از او برگشته و به امامت موسی بن جعفر روی آوردند.

3- امام موسی کاظم(ع)

4- اسحاق بن جعفر صادق(ع) شخص جلیل‌القدر و اهل فضل و تقوی بود و احادیث بسیاری نقل کرده است و به امامت برادرش موسی علیه ‌السلام قائل بود.

5- محمد دیباج بن جعفرصادق(ع/9. این شخص والا از شجاع‌ترین مردمان عصر خود بود و در تمام سال یک روز در میان روزه‌دار بود. در سال یکصد و نود و نه به مأمون عباسی به خاطر ظلم‌ها و حق‌کشی‌های وی خروج کرد و مأمون نیز یکی از سرداران سپاه خود به نام عیسی جلودی را با لشکری مجهز به جنگ وی فرستاد. در این جنگ سپاهیانش را فراری دادند و خود ایشان را نیز دستگیر کردند. وقتی که به مرز خراسان رسیدند در محلی به نام فرقان چاپی» که امروزه معروف به لطف‌ آباد است دار فانی را وداع گفت.

6- عباس بن جعفر صادق(ع) است که سید جلیل‌ القدر و دانشمند و فاضلی بوده است.

7- علی بن جعفر(ع) شخص کثیر الفضل و پرهیزگار و صاحب عقیده صادق بود. این بزرگوار تحت تربیت برادرش حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به مقامات عالی علمی و عملی نایل شد.

 دختران امام صادق(ع):

1- ام فروه که همنام مادرش بود. این ام فروه عروس زید بن علی بن الحسین بود.

2- اسماء

3- فاطمه

زندگی نامه امام محمد صادق(ع) از ولادت تا شهادت

 سیمای آن حضرت

بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(ع) بود. جز آنکه کمی باریکتر و بلندتر بود. مردی بود میانه بالا، افروخته روی، پیچیده موی و پیوسته صورتش چون آفتاب می‌درخشید. در جوانی موهای سرش سیاه بود. بینی‌اش کشیده و وسط آن اندکی بر آمده بود و برگونه راستش خال سیاهی داشت. محاسن آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد تنک بود. دندانهایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامی فاصله داشت. بسیار لبخند می‌زد و چون نام پیامبر برده می‌شد رنگ رخسارش زرد و سبز می شد. در پیری سفیدی موی سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.

 حاکمان دوران امامت ایشان

حیات امام صادق(ع)، با خلافت ده خلیفه آخر بنی امیه از جمله عمر بن عبدالعزیز و هشام بن عبدالملک و دو خلیفه نخست عباسی، سَفّاح و منصور دوانیقی هم‌زمان بود. او در سفر امام باقر(ع) به شام که به درخواست هشام بن عبد الملک صورت گرفت، همراه پدر بود. در امامت امام صادق(ع)، پنج خلیفه آخر اموی یعنی از هشام بن عبدالملک به بعد و سفاح و منصور خلفاء عباسی حکومت کردند. در این دوران حکومت بنی‌امیه ضعیف و سرانجام سرنگون شد و پس از آن بنی‌عباس روی کار آمدند. ضعف و عدم نظارت حکومت‌ها فرصت مناسبی برای امام صادق(ع) جهت انجام فعالیت‌های علمی فراهم کرد.البته این آزادی تنها در دهه سوم قرن دوم قمری، وجود داشت و پیش از آن در زمان بنی‌امیه و پس از آن به جهت قیام نفس زکیه و برادرش ابراهیم فشارهای ی فراوانی بر ضد امام صادق(ع) و پیروانش وجود داشت.

زندگی نامه امام محمد صادق(ع) از ولادت تا شهادت

 فعالیت‌های علمی

در دوران امامت امام صادق(ع)، به علت ضعف حکومت اموی، آزادی بیشتری برای ابراز عقیده به وجود آمد و بحث‌های علمی بسیاری در موضوعات مختلف درگرفت. این آزادی علمی و دینی که برای کمتر امامی از ائمه دوازده‌گانه وجود داشت، سبب شد تا شاگردان امام آزادانه در مباحث علمی شرکت کنند. ابان بن تغلب گزارش کرده است که مردم در مسجد از او سؤالات فقهی‌شان را می‌پرسیدند. امام صادق(ع) با استفاده از این فرصت، روایات فراوانی در زمینه‌های گوناگونِ فقه، کلام و. بیان کرد. به گفته ابن حَجَر هیتمی، مردم از او دانش‌های فراوان نقل می‌کردند و آوازه او به همه جا رسیده بود. ابو بحر جاحظ هم نوشته است دانش و فقه او دنیا را پر کرده بود. حسن بن علی وشاء هم گفته است که نهصد نفر را در مسجد کوفه دیده است که از امام صادق(ع) حدیث نقل می‌کردند.

مناظرات علمی

در متون حدیثی شیعه، مناظرات و گفتگوهایی میان امام صادق(ع) و متکلمان مذاهب دیگر و نیز برخی از منکران وجود خدا گزارش شده است. در برخی از مناظرات، شاگردان امام صادق(ع) در حضور وی در زمینه‌ای که تخصص داشته‌اند، با دیگران مناظره کرده‌اند. در این جلسات امام صادق(ع) بر مناظره نظارت کرده و گاه خود نیز وارد بحث شده است. برای مثال در گفتگو با عالمی اهل شام که خود درخواست مناظره با شاگردان امام صادق(ع) را داشت، امام از هشام بن سالم خواست تا در زمینه کلام با او گفتگو کند. همچنین از فردی که قصد مناظره با او را داشت، خواست تا در هر زمینه‌ای که می‌خواهد، ابتدا با شاگردانش گفتگو کند و در صورت غلبه بر آنها با او مناظره کند. آن فرد در زمینه قرآن با حُمران بن اَعیَن، در زمینه ادبیات عربی با اَبان بن تَغلِب، در فقه با زُراره و در کلام با مؤمن الطّاق و هِشام بن سالم مناظره کرد و مغلوب شد.

احمد بن علی طبرسی در کتاب الاحتجاج مجموعه‌ای از مناظرات امام صادق(ع) را گرد آورده است که برخی از‌ آنها عبارت‌اند از:

مناظره با یکی از منکران خدا درباره وجود خدا

مناظره با ابوشاکر دَیصانی، درباره وجود خدا

مناظره با ابن ابی العوجاء درباره وجود خدا

مناظره با ابن ابی العوجاء درباره حدوث عالَم

مناظره‌ای طولانی با یکی از منکران وجود خدا درباره مسائل مختلف دینی

مناظره با ابوحنیفه درباره شیوه استنباط احکام فقهی، به‌ویژه قیاس

مناظره با برخی از علماء معتزله درباره شیوه انتخاب حاکم و برخی احکام فقهی

زندگی نامه امام محمد صادق(ع) از ولادت تا شهادت

تشکیل حکومت

ت نخست امام صادق(ع) یك ت فرهنگى و در جهت پرورش اصحابى بود كه از نظر فقهى و روایى از بنیان‌گذاران تشیع جعفرى به شمار آمده‌اند. تلاش‌هاى ى امام در برابر قدرت حاكمه در آن وضعیت، در محدوده نیى از حكومت موجود، عدم مشروعیت آن و ادعاى امامت و رهبرى اسلام در خانواده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود. از نظر امام صادق(ع) تعرض نظامى علیه حاكمیت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم، كه مهمترینش كار فرهنگى بود، جز شكست و نابودى نتیجه دیگر نداشت. چنانكه در جریان حركتى كه زید بن على و پس از آن یحیى بن زید در خراسان به آن دست زدند، بنى عباس بیشترین بهره را برده و در عمل، خود را به عنوان مصداق شعار الرضا من آل محمد» تبلیغ كردند.

نتیجه كار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفرى، بنیانگذار تشیع نیرومندى گشت كه روز به روز اوج بیشترى گرفت؛ اما زیدیه كه منحصرا در خط ت‌ بود، رو به افول گذاشتند.

خصوصیات اخلاقی امام صادق(ع)

 در منابع روایی در زمینه ویژگی‌های اخلاقی امام صادق(ع) گزارش‌هایی از زهد، انفاق، علم فراوان، عبادت بسیار و تلاوت قرآن آمده است. محمد بن طلحه امام صادق(ع) را از بزرگترین افراد اهل بیت، دارای علم فراوان، بسیار اهل عبادت و زهد و تلاوت قرآن توصیف کرده است. مالک بن انس از ائمه فقهی اهل سنت گفته است: در مدتی که پیش امام صادق(ع) می‌رفته، همیشه او را در یکی از سه حالت نمازخواندن، روزه‌داری و ذکرگفتن دیده است».

به گزارش بحار الانوار، امام در پاسخ به درخواست فقیری، چهارصد درهم به او داد و چون سپاس‌گزاری او را دید، انگشترش را هم که ده هزار درهم می‌ارزید، به وی بخشید. روایت‌هایی نیز از انفاق‌های پنهانی امام صادق(ع) در دست است. به نوشته کتاب کافی، او شب‌ها مقداری نان و گوشت و پول در کیسه می‌ریخت و به صورت ناشناس به در خانه تهیدستان شهر می‌برد و میان آنها تقسیم می‌کرد. ابوجعفر خثعمی نقل کرده است که امام صادق(ع) کیسه پولی را به او داد و از او خواست آن را به فردی از بنی‌هاشم بدهد و نگوید که چه کسی آن را فرستاده است. به گفته خثعمی هنگامی که آن فرد پول را گرفت، برای فرستنده آن دعا کرد و گفت: او همیشه برایش پول می‌فرستد؛ اما امام صادق(ع)، باوجود ثروتش چیزی به او نمی‌دهد».

 شهادت

 بسیاری از منابع متقدم شیعه و سنی از شهادت امام صادق(ع) سخن نگفته‌اند. برخی از علماء شیعه همچون شیخ مفید درگذشت او را به مرگ طبیعی دانسته‌اند. برخی نیز با تکیه بر حدیثی که می‌گوید امامان با قتل از دنیا می‌روند، گفته‌اند امام صادق(ع) شهید شده است. شیخ صدوق تصریح کرده است که امام صادق(ع) به دستور منصور دوانیقی و بر اثر مسمومیت از دنیا رفته است.

انتهای پیام/


همسایه (نذر حضرت فاطمه معصومه(س)

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه تنهایی ام تویی

تنها دلیل این که من اینجایی ام تویی

 

هر شب دلم قدم به قدم می کشد مرا

بی اختیار سمت حرم می کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل می کند آدم کنار تو

 

حالی نگفتنی به دلم دست می دهد

درهر نماز مسجد اعظم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

 

در این حریم ،سینه زدن چیز دیگری است

زیباتر است ماه محرم کنارتو

ما باتو در پناه تو آرام می شویم

وقتی که با ملائکه همگام می شویم

 

ما در کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار که همشهری ات شدیم

زیباترین خاطره هامان نگفتنی است

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی است

 

باران میان مر مر آیینه دیدنی است

این صحنه در برابر آیینه دیدنی است

مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

 

خوشبخت قوم وطایفه ما مردم قمیم

جارو کشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

 

من روی حرفهای خود اصرار می کنم

در مثنوی ودر غزل اقرار می کنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم

آیینه ایم ومحو تماشا نشسته ایم

 

اینجا کویر داغ ونمکزار شور نیست

ما روبه روی پهنه دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

 

بوی مدینه می وزد از شهر ما بیا

ما درجوار حضرت زهرا(س) نشسته ایم

ازما به جزبدی که ندیدی ببخشمان

از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

 

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم

روزی که زیر پای شما خاک می شوم

"سید حمید رضا برقعی"

 


خاتون شهر آینه هایی بزرگوار

زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

 

چشم مَلک ندیده دمی سایه ی تو را

ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

 


 

این قوم را به راه حقیقت کشانده ای

موسای بی عباو عصایی بزرگوار

 

بر شانه های باد، جحاز تو حمل شد

فرمانروای مُلک صبایی بزرگوار

 

گم کرده ایم کعبه ی حاجات و آمدیم

نزد شما که قبله نمایی بزرگوار

 

من گریه می کنم که نگاهی کنی مرا

آری همیشه عقده گشایی بزرگوار

 

باران رحمت ازلی سهم مان شده

بی شک دلیل فیض، شمایی بزرگوار

 

بانوی مهربان کدامین قبیله ای؟

امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار

 

خُلقت شبیه پیر کریم عشیره است

الحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار

 

فهمیدم از شلوغی صحن و سرایتان

هر لحظه مأمن فقرایی بزرگوار

 

فرقی نمی کند چقدر نذر می کنند!؟

باب المراد شاه و گدایی بزرگوار

 

اینجا مریض ها همگی خضر می شوند

سر چشمه ی حیات و بقایی بزرگوار

 

از لحن گریه کردن زوّار واضح است

در قم، بقیع اهل بکایی بزرگوار

 

یادت نمی رود چه قراری گذاشتیم؟

م دم بهشت بیایی بزرگوار

 

وحید قاسمی

**


 یكم ذی القعده سالروز میلاد حضرت معصومه(س) است؛ بزرگ بانویی كه به همراه امام رضا(ع)، آموزگاران تقوا، احسان و كرامت برای تمامی اعصار شدند. به همین مناسبت در ایران اسلامی فاصله ی میان ولادت كریمه اهل بیت(س) تا تولد امام هشتم(ع)، دهه ی كرامت نامیده شد تا ارزش وجودی آن خوبان را همگان دریابند.
دهه ی كرامت، 10 روز نخست ماه ذی‌العقده است كه با سالروز ولادت حضرت معصومه(س) آغاز می شود و تا سالروز میلاد امام رضا(ع) ادامه دارد. این دهه ی مبارك یادآور بسیاری از نكته های متعالی و مفاهیم ارزشمند در دین مبین اسلام است. فرصتی شایسته كه لطیف‌ترین علایق، مهر و وفای بی همتای یك خواهر نسبت به مقام شامخ و والای برادر خویش را نشان می دهد. 
كرامت به معنای بزرگواری است و اصل كرامت در روایات ائمه معصومین(ع) ملاك دینداری انسان ها شناخته می شود، آنچنان كه حضرت محمد(ص) فرمودند: بزرگواری مرد همان دین او است.» 
دلیل همزمانی دهه ی كرامت با ولادت با سعادت امام هشتم(ع) و حضرت معصومه(س)، كرامت و بزرگواری این بزرگواران و حضور پربركت آنان در ایران اسلامی است. 
دهه ی كرامت هنگامه ای ارزشمند برای مردمان این مرز و بوم به شمار می رود تا از بركات و آثار گرانبهای هجرت بزرگان دین اسلام به این سرزمین بهره مند شوند. 
اكنون در آستانه ی میلاد زینت بخش مهد اسلام، حضرت معصومه (س) مسلمانان غرق در شادی و سرورند. انسانی فرهیخته و والامقام همچون حضرت معصومه(س) كه پیروان راستین خاندان اهل بیت(ع) سال ها در انتظار میلاد این بزرگوار بودند زیرا پیش تر امام صادق(ع) بشارت آمدنش را داده بود. بانویی كه به نقل از امام ششم(ع) با شفاعت او تمامی شیعیان وارد بهشت خواهند شد. 
حضرت فاطمه معصومه(س) در یكم ذی القعده 173 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر(ع) امام هفتم شیعیان و مادر پاكدامنش نجمه(س) از پرهیزگارترین بانوان عالم بود. 
امام رضا(ع) به دلیل سرشت پاك این بانوی ارجمند، ایشان را معصومه می خواند و از دیگر لقب های وی می توان به كریمه اهل بیت، طاهره، رشیده، تقیه، رضیه، مرضیه، سیده صدیقه، سیده رضیه مرضیه، سیده نساء العالمین، محدثه و عابده اشاره كرد. 
هنگامی كه كریمه اهل بیت(س) 10 سال داشت، پدر بزرگوارش كه پیوسته در زندان هارون الرشید به سر می برد، به شهادت رسید و از آن پس با تربیت و مراقبت برادرش امام رضا(ع) رشد و پرورش یافت. 
بانوی فضل و كرامت در معیارهای ارزشی اسلام پیشتاز بود و در علم، كمال، تقوا و قداست جایگاه ارزشمندی داشت. حضرت معصومه(س) در راه اثبات ولایت گام های بسیاری برداشت و با نقل روایت های بسیار درباره ی پیشوایی امام علی (ع) به اثبات ولایت ایشان و دیگر امامان معصوم(ع) پرداخت. 
امام هشتم شیعیان در وصف مقام و منزلت این بانوی بزرگوار فرموده است: فردی كه حضرت معصومه(س) را در قم زیارت كند مانند آن است كه مرا زیارت كرده است.» 
حضرت معصومه(س) یك سال پس از هجرت تبعید گونه ی امام رضا (ع) به مرو و مشهد، در 201 هجری قمری برای دیدار برادر و نشر پیام ولایت به همراه عده ای از نزدیكان خود از حجاز راهی خراسان شد اما در میانه ی راه و پس از رسیدن به شهر ساوه با مخالفان اهل بیت(ع) كه از پشتیبانی ماموران حكومت برخوردار بودند، روبرو شد و جنگی نابرابر به راه افتاد. در این واقعه تعداد زیادی از همراهان آن حضرت به شهادت رسیدند. 
ایشان در این میان به دلیل بیماری، توان ادامه ی مسیر را به سمت مشهد نداشت بنابراین به همراه تعداد كمی از یارانش به طرف قم حركت كرد و پس از استقبال مردم این شهر، برای استراحت به منزل موسی بن خزرج از شیفتگان اهل بیت(ع) رفت و مدتی در آنجا ماند، اما پس از تحمل 17 روز بیماری این دیار فانی را ترك كرد و به دیدار حق شتافت. 
روز میلاد حضرت فاطمه معصومه(س) به پیشنهاد فرهنگسرای دختران و تایید شورایعالی انقلاب فرهنگی در 1385 هجری خورشیدی به عنوان روز دختران نامگذاری شد تا گوهرهای پاك سرشت این سرزمین اسلامی با الگو گرفتن از كریمه ی اهل بیت(ع) و به كار گیری توانایی ها و استعدادهای خود به عنوان یك زن مسلمان نقش موثرتری را در خانواده و جامعه ایفا كنند. 
** پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به بهانه ی سالروز میلاد حضرت معصومه(س) و روز دختران با حجت الاسلام علی آقا بابا» كارشناس مسایل دینی و مشاور امور خانواده به گفت و گو پرداخت. 
حجت الاسلام علی آقا بابا با اشاره به شخصیت بالای این بانوی نیك سرشت، گفت: حضرت معصومه(س) به دلیل علم، مقام، شخصیت و منزلت بالا از روایت كنندگان حدیث محسوب می شود. وی از اجداد طاهر خود هزاران حدیث را برای مردم و دوستداران اهل بیت(ع) بازگو كرد. همچنین در مقام تقوای ایشان آمده است كه ایمان این بانو به اندازه ای بود كه در آن زمان فردی هم مقام ایشان برای ازدواج یافت نشد. 
وی در ادامه تصریح كرد: امام صادق(ع) سال ها پیش از میلاد حضرت معصومه(س) فرمود كه به زودی بانویی از فرزندانم به طرف قم هجرت می كند كه نامش فاطمه دختر موسی بن جعفر است و با شفاعت او تمامی شیعیانم وارد بهشت می شوند. این امام همام همچنین از شهر قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت عنوان كرده است. 
این كارشناس مسایل دینی درباره ی هجرت حضرت معصومه(س) به ایران، گفت: وی به دعوت برادر بزرگوارش امام رضا(ع) از حجاز به سمت ایران حركت كرد اما دشمنان ائمه اطهار(ع) با آگاهی از ورود ایشان، برای جلوگیری از افزایش یاران و قدرت امام هشتم شیعیان(ع) كه در آن زمان در مشهد به سر می برد، كاروان بانوی كرامت را به محاصره خود درآوردند با این اقدام ظالمان و دشمنان امامت، تعداد زیادی از همراهان وی از جمله 40 تن از فرزندان ائمه(ع) به شهادت رسیدند و ایشان نیز كه بسیار بیمار شده بود به همراه افراد كمی از یارانش به طرف شهر قم حركت كرد. پس از رسیدن به این شهر كریمه ی اهل بیت(ع) با استقبال مردم قم كه در حدیث و روایت هایی به مقدس و محل نشر دین بودن آن اشاره شده است، روبرو شد. 
وی در ادامه بیان داشت: حضرت معصومه(س) پس از یك دوره بیماری دیده از جهان فرو بست و شیعیان در سوگ درگذشت او داغدار شدند. این بانوی فضل و كرامت به دلیل همراهی برادر و خطابه های كوبنده اش به زینب دوم شهرت داشت با احترام و استقبال شیعیان قم در این شهر تشییع شد و اینك بارگاه ملكوتی ایشان مامن امنی برای عاشقان اهل بیت، مركز نشر دین و احادیث ائمه اطهار است. 
حجت الاسلام علی آقا بابا در پایان وجود دختر را مایه ی خیر و بركت فراوانی برای خانواده دانست و با توجه به سالروز میلاد حضرت معصومه(س) كه روز دختران نامیده شده است، گفت: دختران باید قدر خود را بدانند چرا كه در نزد ائمه اطهار(ع) دارای قدر و منزلت بسیاری هستند و در حدیث های مختلف نیز بر مقام دختر و ارزش آن تاكید شده و از پیامبر(ص) نیز نقل شده است اگر در خانه ای دختری باشد روزی 12 نوع بركت در آن خانه نازل می شود

آقا سلام، عرض ادب، عرض احترام

بر محضرت ارادت قلبی ما مدام

خورشیدِ ذره پرورِ مسند نشین عرش

ای آفتاب روشن زهرا(س) نشان، سلام

از راه دور آمده ام، زائرت شوم

تا با عنایتی تو بخوانی مرا غلام

دلتنگ بودم و، به اشارات چشمتان

چون بلبلی شدم، که شدم صاحب کلام

آغوش وا کن ای همه دارو ندار من

ای آنکه نام تو شده ذکر علی الدوام

میکال خادم در تو یا که جبرئیل؟

حَوراست حاجب حرم تو، و یا .، کدام؟

طعنه زده غبار ضریح مقدست!

بر حجره های ساخته در مسجد الحرام

حاجی ره منا و مدینه گرفته است

امّا، تو حج من شده ای، ایها الإمام

یک بار دیگر از دم نقاره خانه ات

گویا خداست، اوکه مرا می زند صدام!

عاشق شدی بیا، که حرم جای عاشقیست

حی علی الرضا(ع) شده، رمز شب قیام

آری خداست، آمده بر میزبانیت

عشق خدست(ع)،جزاین نیست والسلام.


زیباترین اشعار به مناسبت ولادت امام رضا (ع)

یازده بگذشته از ذیقعده جانان آمده

بر تن موسای کاظم گوییا جان آمده

شهر پیغمبر مدینه نور افشانی شده

در شب تاریک شیعه مهر رخشان آمده

آمده زیبا پسر از نسل پاک مرتضی

جانشین حضرت کاظم به میدان آمده

درزمین وآسمان جشن وطرب بر پا شده

نجمه را در گهر باری به دامان آمده

شیعیان را آمده مولای هشتم در وجود

عالم آل پیمبر روح ایمان آمده

نام او باشد علی وکنیه اش باشد رضا

در خزان شیعه امید بهاران آمده

از مدینه آفتاب شرق ایران سرزده

افتخاری در جهان ازبهر ایران آمده

بر کریمان آمده مولا وارباب کرم

ای گدایان مژده سلطان خراسان آمده

آمده سکنی گزیند در دژ توحید او

اصل آغازین دین را شرط ومیزان آمده

آهوان را نیست باکی دیگر از صیادها

ضامن پرمهر آهوی بیابان آمده

جمله بیماران دخیل آن پر قنداقه اش

چون مسیح فاطمه از بهر درمان آمده

زایرینش را دهد پاسخ به وقت مقتضی

ضامن هر شیعه در درگاه یزدان آمده

کرونای خراسان هم به پایان می رسد

آنکه آید با دعایش استجابت آمده

البشاره برکسی که حج بر او مقدور نیست

آنکه آسان می کند حج فقیران آمده

مشهد او روز میلادش تماشایی بود

اهل عالم بهرتبریکش فراوان آمده

کفتران قوقوی شادی در حرم سر می دهند

نوکر نقاره زن شادان وخندان آمده

ای خوشا مشهد شود کنعان وما بینیم که

یوسف گم گشته ی زهرا به کنعان آمده

شاعر: اسماعیل تقوایی


محمد جواد شیرازی :

 در حریم نور جای مشعل و فانوس نیست
هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست
شکر حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست
واقعا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست
کربلا و کاظمین و سامرا، حتی نجف
هیچ جا بهرِ من درمانده همچون طوس نیست
دُرّ و مرجانی که از احسان به مردم میدهی
دَر صدف هایِ کفِ اعماق اقیانوس نیست
هرکس از، سوی تو آمد بویِ جنت می دهد
بوی جنت هیچ جا چون در حرم محسوس نیست
این کبوتر که به دور گنبدت در گردش است
هم طراز هر پرش صدها پرِ طاووس نیست
دانه دانه ذکرِ تسبیحم فقط شد "یا رضا"
شأن ذکرت کمتر از "یا نور و یا قدوس" نیست
زائرانت پشتِ هم مرکب به مرکب آمدند
اینهمه زائر ولی روزیِ من. افسوس!. نیست
نه عبا میخواهم و نه تیغه ی سلمانیت
حاجتم این روزها چیزی بجز پابوس نیست

 

محمود ژولیده :



اشعار ولادت امام رضا(ع)

شعر ولادت امام رضا(ع) علیرضا خاکساری

مثل میکائیل که امشب غزل خوان میشود
شاعر دربار تو دارد فراوان میشود

گوشه ی چشم پر از مهر تو سعدی پرور است
شاعر تو صاحب چندین "گلستان" میشود

ریسه ای از ماه و خورشید و ستاره میکشم
باز هم سرتاسر مشهد چراغان میشود

در شب میلاد تو همواره باید شاد بود
هرکسی که غیر از این باشد پشیمان میشود

هر که باشد ریزه خوار سفره ات در عمر خویش
مور هم باشد اگر روزی سلیمان میشود

نه فقط حصن حصینی اصل دین داری تویی
هرکسی با شرط عشق تو مسلمان میشود

بسکه هر بی سرپناهی را ضمانت کرده ای
هرکه می آید حرم آهوی حیران میشود

باغ جنت بعد از این چنگی نخواهد زد به دل
وعده گاه عاشقانت "باغ رضوان " میشود

میدرخشد مرقدت در نقشه ی این مرز و بوم
گنبدت خورشید عالم تاب ایران میشود

بعد از این شعر ترم دنبال بار معنوی ست
یا به قول شاعرانت کار کار مثنوی ست

روشنی بخش دل هر عاشق آگاه تو
بعد زهرا پاره ی قلب رسول الله تو


آمدم ای شاه پناهم بده /        خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان /         دور مران از در و راهم بده

ای گل بی‌خار گلستان عشق /         قرب مکانی چو گیاهم بده

 

لایق وصل تو که من نیستم /            اذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حریمت مَثل کهرباست /             شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع /          گرمی جان‌سوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین منند /              بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من /          با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند /              نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی /            جمله حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای حسان» /          از تو اگر هم که نخواهم بده

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)

گفت و گو با شاعر آمدم ای شاه پناهم بده»

فضایل و اهمیت زیارت امام رضا علیه السلام


دای عشق است که امشب از دیار توس عالم‌گیر شده، شمس ‌الشموس دیار ایران زمین است و قبله حاجات دل ‌های نگران.
غریب‌الغرباست اما غربت خاکی تمام زائرانش را به گوشه چشمی می‌‌زداید.
انیس‌النفوس است و شاه خراسان؛ اما پادشاهی می‌کند دل‌ های غبار گرفته را و امید می‌ بخشد چشم‌ های بارانی به ضریح دوخته را.
هم او که زیارتش حج فقرا» است و حریمش حرمت بخش دست‌های خالی به آسمان گشوده!

شمس‌الشموس جهان! 
خورشید وجودت را بر دل‌های غبار گرفته ما بتابان و گَرد سیاهی را از آن پاک نما تا آینهٔ تمام نمای رحمت و کرامتت را لمس کنیم.دل تنها به شوق زیارت توست که اوج مى گیرد و دیده تنها به لطف حرمت نگاهت جلا می‌گیرد.
هشتمین نور کرامتی که با گوشه چشمی، قلبمان را به آمین دعایت  صیقل می‌ دهی!
پنجره فولادت همان ضریحی است که عشق را معنا مى كند و سقا خانه‌ ات محفل عشاقی است که گره در نگاه تو بسته‌اند دل به زیارت تو اوج مى گیرد.

اى ضریح سراسر نور!
امشب میلاد توست؛ تویی که با حُرم نگاهت حریم دل ‌های شکسته را گلستان می‌کنی و حاجات را به روا شدن گره می‌زنی!
 امشب به گونه دیگری همه سینه ها و همه جان‌ها تو را طلب می‌کنند و همه چشم ‌ها در شعف میلادت اشکبارند.

اى غریب الغربا ! 
امشب غربت همه ما را برَهان و بر دل‌ هامان عشق بکار؛ که بذر محبت تو نهال وجودمان را سیراب کند و درخت باور ایمان‌ مان را بپروراند.
میلاد سراسر نورت گوارای جان مشتاقان حریم امن حرمت باد!

هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود

در طوس پاره تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی

ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج

قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج

دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست

گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشه صحن عتیق 


در سالروز ولادت امام هشتم شیعیان گوشه‌ای از معجزات و کرامات ایشان را بخوانید.

، در طول تاریخ همیشه بشر با اعمال خارق العاده‏ اى روبرو بوده که از برخى انسان‌ها هویدا شده است. این اعمال خارق العاده همیشه اعجاب و تحسین آدمی را برانگیخته و موجب ایمان او به کسى یا چیزى شده است.

گلچینی از معجـزات امام رضا علیه السلام

معجزه عبارت است از امر خارق العاده‌ای که با اراده خدای متعال از شخص مدعی نبوت، ظاهر شود و نشانه صدق ادعای وی باشد. به مناسبـت ولادت امـام رضا (ع) گوشــه‌ای از معجزات این امام همام را به شرح زیر می خوانید:

داستان مـرگ یک کودک و زنـده شدن دوبـاره پس از چند ساعت توسط امـام رضـا (ع)

خاطره از عبدالله:

روزی پیرمردی به همراه دختری که رویش را با چادر پوشانده بود و وی را روی زمین می‌کشید وارد صحن روضه منوره حضرت رضا شد. جلوی او را گرفتم و پرسیدم با این وضع کجا میخواهی بروی. جواب داد این دخترم است و برای گرفتن شفا به محضر حضرت می‌برم. با درخواست من صورتش را باز کرد و شگفت زده دیدم که وی مُرده است و بی روح می‌باشد. برای اطمینان بیشتر به چند نفر از خادمان خانم گفتم که او را معاینه کنند و بعد از معاینه یقین حاصل شد که علایم حیاتی ندارد و از دنیا رفته است. با عصبانیت به پیرمرد گفتم که‌ ای مرد تو حرم را با غسال خانه اشتباه گرفته ای. امام رضا مُرده زنده نمی‌کند بلکه مریض شفا می‌دهد و آن هم اگر مصلحت باشد. با التماس و تضرع فراوان پیرمرد به من گفت که اجازه بدهید او را به حرم ببرم، آخر این که برای شما ضرری ندارد و اگر هم شفا نیافت، برمیگردم و دفنش می‌کنیم. دلم به رحم آمد و با خود گفتم حداقل برای زیارت وداع اجازه دهم که او را داخل حرم ببرد. بعد از ساعتی دیدم ولوله‌ای در حرم به پا شد و با چشمان خودم دیدم که آن دختر مرده زنده شد.

گلچینی از معجـزات امام رضا علیه السلام

اطاعت ملائکه از امام رضا (ع)

دعوات راوندی می‌گوید:

امام جواد (ع) فرمود یکی از اصحاب پدرم مریض شد. حضرت رضا به عیادت او رفت و از او پرسید: چطوری؟» گفت: بعد از آمدن شما مرگ را به چشم خود دیدم.» (می‌خواست با این جمله دردی را که از شدت بیماری می‌کشید، نشان دهد.) امام فرمود: مرگ را چگونه دیدی؟» گفت: سخت و دردناک.» حضرت فرمود: مرگ را ندیدی، آنچه دیدی فقط کاری بود که مرگ در ابتدا با تو می‌کند و بدین وسیله گوشه‌ای از احوال خود را به تو نشان می‌دهد. مردم دو دسته‌اند: کسانی که با مرگ راحت می‌شوند و کسانی که با مرگشان دیگران از دستشان راحت می‌شوند. ایمانت به خدا و ولایت را تجدید کن تا از کسانی باشی که با مرگ راحت می‌شوند.

آن مرد هم همین کار را کرد. آنگاه گفت: ای پسر رسول خدا! اینان فرشتگان پروردگارند که با درود‌ها و هدایا بر شما سلام می‌کنند. آن‌ها روبروی شما ایستاده‌اند. اجازه بدهید بنشینند.» امام رضا (ع) فرمود: بنشینید‌ای فرشتگان پروردگار من!» سپس به مریض فرمود: از آن‌ها بپرس آیا دستور داشتند که در حضور من بایستند؟» مریض گفت: از آن‌ها پرسیدم، گفتند اگر همۀ فرشتگانی که خدا آفریده در محضر شما باشند، برای شما خواهند ایستاد و تا اجازه ندهید نخواهند نشست. خدای بزرگ به آنان چنین دستور فرموده است.» آنگاه مرد چشمانش را بست و گفت: سلام بر تو‌ای پسر رسول‌خدا، این شمایید که در کنار محمد (ص) و امامان پس از او در برابرم ایستاده‌اید.» این را گفت و جان داد.

گلچینی از معجـزات امام رضا علیه السلام

تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد

علی ماشی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزاتی که در حرم مطهر امام (ع) دیده می‌گوید:

در آذرماه سال ۱۳۸۳ مفتخر به پوشیدن لباس دربانی حضرت شدم و از ایشان خواستم عنایتی کند و یکی از معجزات خودش را به من نشان دهد. مدتی بود که خدمت برایم عادی شده بود و می‌خواستم برای اطمینان قلبم ایشان عنایتی کنند. ساعت ۱۰صبح بود. ساعت شیفت من رو به پایان بود. باران می‌آمد و عطر خاصی در حرم پیچیده بود. شنیده بودم اگر معجزه‌ای شود مردم به دنبال شخص شفا یافته می‌روند تا قطعه‌ای از لباس او را برای تبرک ببرند، اما من تا آن روز اتفاقی به این شکل ندیده بودم. تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد. در وسط صحن یکی از همکارانم داد می‌زد برادر علی کمک نمی‌کنی؟

نگاه کردم و دیدم کودکی در بغلش است و به آرامی از پنجره فولاد جدا شد تا کسی او را نبیند و حرکت کرد تا به آن سمت صحن رود. وسط صحن مردم فهمیدند و همگی هجوم آوردند تا قطعه‌ای از لباس این کودک را برای تبرک با خود ببرند. سمت دوستم رفتم و کودک را از او گرفتم و به جایی بردم. سپس از مادرش پرسیدم موضوع چیست و او بعد از ۱۰ دقیقه گریه کردن گفت: قلب بچه ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است دکتر‌ها جوابش کرده اند و آورده ایم این جا یا حضرت رضا (ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم. از مادرش پرسیدم پرونده پزشکی همراهت داری؟ پرونده اش را نگاه کردیم و دیدیم مشکلش اساسی بوده، از پله‌های اتاق پایین آمدم.

در ایوان طلا یکی از خادمان حرم دختر سه ساله کوچکی در بغلش بود و تمام زائران دنبال او می‌دویدند. کمکش کردم و کودک را در اتاق آگاهی بردیم تا آسیبی به او نرسد. با لحنی خاص از پدرش پرسیدم: چه شده؟! و او پاسخ داد: در حال بازی کردن بود و سماور آب جوش بر رویش ریخت. گوشت یک پارچه‌ای بر روی صورتش در آمده بود و معالجه نمی‌شد. برای شفا یافتم به حرم امام رضا (ع) آوردیم و پس از شفا یافتن هیچ علامت و نشانه‌ای از آن لکه بزرگ در صورت دخترم نیست. پدرش باور نمی‌کرد. دیده بودم نابینا و فلج شفا پیدا می‌کند، اما این گونه معجزه خیلی عجیب بود. صورت دختر می‌درخشید.

گلچینی از معجـزات امام رضا علیه السلام

شیعه شدن خانم مسیحی با عنایت امام رضا (ع)

خانمی مسیحی، نزد حضرت آیت الله میلانی، به مذهب شیعه گرویده بود. نام او رانیک اصلانیان» بود و حضرت آیت الله میلانی او را فاطمه نامیده بودند. آن خانم علت شیعه شدن خود را، عنایت امام رضا علیه السلام بیان کرده بود: من گرفتار درد شدیدی شدم و مدت‌ها در یکی از بیمارستان‌های تهران، بستری شدم. توان هر کاری از من سلب شده بود، بالاخره به من اعلام کردند که سه مهره کمر شما سیاه شده است و کم کم به من فهماندند که این بیماری هیچ درمانی ندارد.

معلوم است که چه حال و روزی داشتم، یکی از بانوان پرستار که از پرونده ام آگاه بود، گفت: شما به زیارت امام رضا علیه السلام بروید، خوب می‌شود. گفتم:من مسیحی هستم و ایشان امام شیعیان، چگونه نزد ایشان بروم وچه بگویم، بعد هم بیماری من که علاج ندارد.

او گفت: ایشان طبیب هر دردی هستند و قدرت ایشان، مافوق انسان هاست، به علاوه ایشان امام رئوف هستند و کسی را ناامید نمی‌کنند، حال هر که می‌خواهد باشد. بالاخره چاره نداشتم و از خانواده خواستم، هر طور شده مرا به مشهد ببرند. آنان کوپه قطاری برایم گرفتند و مرا روی صندلی‌ها خواباندند و در مشهد نیز به همان صورت مرا به داخل حرم بردند و دخیل بستند.

روز دوم، درعالم رویا آقایی را دیدم که از درون ضریح به بیرون تشریف آوردند و به مهره‌های کمرم اشاره کردند. من که نمی‌توانستم تکان بخورم، بلافاصله از جا بلند شدم و نشستم، سپس ایستادم و بعد از آن به راه افتادم.

همه متحیر مانده بودند و به ناگاه فریاد‌های خانواده، اطرافیان و سایر زائران در فضای حرم طنین انداز شد و سیل جمعیت برای تبرک لباس ها، به سمت من هجوم آوردند.

به هر تقدیر به تهران برگشتم و به همان بیمارستان رفتم. آنان مجدداً تمام آزمایشات وعکس برداری‌ها را انجام دادند و این بار به صراحت اعلام کردند که شما علاجی از نظر پزشکی نداشتید، الان هم هیچ مشکلی ندارید. من که اکنون عظمت و ولایت این خاندان را درک کرده ام، زندگی خود را مدیون عنایت ایشان می‌دانم و سعی خواهم کرد از این پس شیعه ایشان باشم.»


صحبت با امام رضا ( علیه اسلام ) بهانه نمی خواهد0 فرموده است هر که به زیارتم بیاید در سه نوبت به دیدنش می روم و او را کمک می کنم و آسانترین آنها زمان مرگ است 0 و فرمود البته زیارتی که عارفانه باشد 0 یعنی با شناخت و معرفت به حق من ( امام رضا علیه السلام )  باشد 0 عرض کردند که عرفان در حق شماچیست ؟ فرمود :  کسی که یقین داشته باشد و اقرار کند که : من

1) امام هستم

2 ) غریب هستم

3 ) شهید هستم 

4 ) مفترض الطاعه هستم ( یعنی اطاعت و پیروی از من واجب است 0)

حالا اگر 4 خصوصیت فوق را در حق امام رضا ( ع ) ثابت شده و یقینی می دانی با پای دل به حرم ان حضرت سفر کن و با خلوص نیت بگو : السلام علیک ایها الامام الغریب ، السلام علیک ایها الامام الشهید ، السلام علیک 000

بیاییــد با ذکر شاعــر دلسوخته اهل البیــت (ع) نجــوای عاشقانــه و صمیمانــه ای با امـام رضا ( ع )  داشته باشیم ۰  

من کیستــــم ؟ گدای تو یــا ثامن الحجــــج 

شرمنـــده عطــای تــــو یــا ثامن الحجــــج

بالله نمـــی روم بر بیگانگـــــان بــه عجــــز

تا هستـــــم آشنــــای تو یا ثامن الحجــــج

از کـــار من گــــره نگشاید کســـی مگــــر

دست گره گشــــای تــــو یــــا ثامن الحجج

تــا آخـــــرین نفس نکشــــم دست التجــــا

از دامـــن ولای تـــو یــــا ثامـــن الحجــــــج

خورشید سطح خــاک به پیش ملایک است

آن گنبـــد طلای تــــــو یــــا ثامن الحجـــــج

سر خدای هستی و راز و نهـــان مـــــاست

روشن بـــه پیش رای  تـــــو یا ثامن الحجج

خواهــــم زبخت همت و از حـــق سعادتی

تا ســر نهــــم به پــــــای تو یا ثامن الحجج

باشــــــد صفـــــای صبــــح نشابور یــادگار

زانفــاس جانفــــزای تـــو یا ثامن الحجــــج

دارالشفاست کــــوی تو و خود توئی طبیب

درد مـــن و دوای تـــو یـــــا ثامن الحجـــج

جائی کـــــه گفتــه مــــدح تو سالار انبیـــا

مـــن چون کنــــم ثنـــای تو یا ثامن الحجج

هستی چـــو پاره تـــــن پیغمبــــــر خدای

جــــان جهـــان فـــــدای تو یا ثامن الحجج

چون می شود که دیده من هم برد نصیب

از دیـــــــدن لقـــــای تو یا ثامــــن الحجـج

سوزد همیشه لاله صفــت قلب دوستــان

از داغ ابتـــــلای تــــو یــا ثامــــن الحجـج

همناله با جوان دل افســــرده ات جــواد

گرییـــــم در عــــزای تـــو یا ثامن الحجج

با پیکـــــر تو زهر جگر سوز تا چه کــرد ؟

خود دانی و خــــدای تـو یا ثامن الحجـــج

بنما عنایتـــی به ( مویـــد ) کــــه نسپرد

راهی بجــــز رضــــای تـو یا ثامن الحجج


مژده ای اهل وِلا نور خدا گشته پدید

هشتمینِ حجتِ حق آن شهِ فرزانه رسید

هم نبی صورت و حیدر صفت است این مهِ ناب

هر که دیدش دل از این خانه و کاشانه برید

بهرِ مولایِ جهان بابِ حوائج زِ وفا

پسری همچو رضا داده خداوندِ حمید

شبِ میلادِ رضا باده ز میخانه رسد

باید امشب همه دم باده ز پیمانه چشید

خنده بر لب بزند موسیِ جعفر همه دم

تا که با یک نظرش آن مهِ دُردانه بِدید

مهِ ذیقعده شد و ماهِ خدا گشته عیان

همه تبریک بگویید که عید آمده عید

هر که باشد به دلش مهر رضا شاهِ کرم

شک نکن روز جزا می شود همواره سعید

میشود بیتِ خدا تا به ابد از سرِ عشق

دلِ هر کس که به یادش دمی الساعه تپید

من کجا مدحِ شما ای شهِ فرزانه کجا

مدحتان کرده خداوند ، به قرآنِ مجید

آرزویم همه این است که در روز جزا

بشوم مثلِ غلامان شما نامه سپید

راستی بهرِ بداغی» چه خوش است ای صنما

که شود در رهتان نوکرِدلداده شهید

شاعر: سیروس بداغی


باید غبار صحن تو را توتیا کنند
      "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
     
       هوهوی باد نیست که پیچیده در رواق
       خیل ملائک اند، "رضا یا رضا" کنند
       
       بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
       ما شاعرت شدیم که ما را سَوا کنند
       
      "هرگز نمیرد آنکه دلش" جَلدِ مشهد است
       حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
      
       هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
       او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند
       
       دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
       با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
       
       از آن حریمِ قُدسی ات، آقای مهربان
      "آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند"

الگوی معرفت! سند مهربانی اَم
خسته شدم دگر به کجا می کشانی اَم
شاید نباید از تو طلبکار می شدم
شاید که چوب می خورم از بد زبانی ام
شاید نباید از درِ تو حاجتی گرفت
یک خانه ی دگر بده، آقا! نشانی ام
شاید که مستحق عنایت نمی شوم
شاید که در عقوبتِ بد امتحانی ام
شاید که از صدای گدا شاد می شوی
با این دلیل در پی خود می دوانی ام
فنِّ گداییِ ز تو در بین سینه نیست
می ترسم از نهایتِ این ناتوانی ام
من در به در میان حرم راه می روم
من را ببخش با همه ی بد گمانی ام

این هم شعری از مهدی صفی یاری که شاعر در آن، آرزوی حضور در حرم نورانی امام هشتم (ع) دارد:

ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم

مهمان تو و سُفره ی احسان تو بودم

یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم

ای کاش فقط بی ‏سر و سامان تو بودم

تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد

زان روز چو آهوی بیابان تو بودم

طوفان عجیبی ست؛ غمِ عاشقیِ تو

چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم

ای گنبد تو عشق، منِ خسته دل ای کاش 

چون کفتر پر بسته ی اِیوان تو بودم

یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست  

ای کاش زِ زُوّار خراسانِ تو بودم


ادعیه و اعمال روز زیارتی امام رضا علیه السلام
بیست و سوم ذی القعده روز زیارتی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام می باشد.

در فضیلت ماه ذی القعده و به خصوص روز زیارتی امام رضا علیه السلام خوب است بدانیم که :

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در وقایع الایام و مفاتیح الجنان می نویسد :

بدان که این ماه اول ماههای حرام است که حق تعالی در قرآن مجید ذکر فرموده (و آنها ذی القعده و ذی الحجه ، محرم و رجب است که در اسلام معظم و مکرم بوده اند) و سید ابن طاووس روایتی نقل کرده که ذی القعده محل اجابت دعاست در وقت شدت و در روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که مجملش آن است که هر که آنرا به جا آورد تو.به اش مقبول و گناهش آمرزیده شود و خصماء او در روز قیامت از او راضی شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانی گردد و والدینش از او راضی گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود. ( شرح این نماز پر فیض در مفاتیح الجنان آورده شده)

 

روایت شده که هر که در یکی از ماههای حرام سه روز متوالی که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بگیرد ثواب 900 سال عبادت برای او نوشته شود . اما مناسبت های مهم این ماه عبارتند از:

- 1 ذی القعده ولادت با سعادت حضرت معصومه سلام الله علیها

- 5 ذی القعده بالا بردن دیوار خانه کعبه توسط حضرت ابراهیم علیه السلام

- 6 ذی القعده نامه نوشتن حضرت مسلم در کوفه برای امام حسین علیه السلام

- 11 ذی القعده ولادت با سعادت امام رضا علیه السلام

- 23 ذی القعده روز بسیار شریفی است ، این روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلاماست و زیارت آن حضرت از دور و نزدیک سنت است.

علامه مجلسی می گوید :

زیارت حضرت رضا علیه السلام در روزهای مقدس اسلامی افضل است ؛ خصوصا روزهایی که اختصاص به آن حضرت دارد. مثل روز ولادت (11 ذی القعده) و روز شهادت آن حضرت (مطابق مشهور آخر ماه صفر) سپس از کتاب اقبال مرحوم سید بن طاووس استحباب زیارت آن حضرت را در روز 23 ذی القعده (طبق روایتی روز شهادت آن حضرت) نیز نقل می کند و در پایان می نویسد : استحباب زیارت آن حضرت در ماه رجب گذشت (بحار الانوار جلد 99 صفحات 43 و 44) . مرحوم محدث قمی روز 25 ذی القعده را نیز به این موارد ضمیمه کرده است.

 

قال سیدبن طاووس فی الاقبال:

و رایت فی بعض تصانیف اصحابنا العجم رضوان الله علیهم، انه یستحب ان یزار مولانا الرضا علیه السلام یوم ثالث وعشیرین من ذی القعده، من قرب او بعید. ببعض زیارته المعروفه او بما ی کایاره من الروایه بذلک.

اعمال این روز :

- روزه : یکی از آن چهار روز است که در تمام سال بفضیلت روزه ممتاز است.
در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است .

- نماز : اقامه دو نماز دو رکعتی بدین صورت که بعد از حمد سه مرتبه سوره توحید ، یک مرتبه سوره ناس و سپس یک مرتبه سوره فلق را بخواند و پس از اقامه نماز هفتاد مرتبه استغفار نماید . امید است که مورد رحمت و مغفرت پروردگار قرار بگیریم.

 

- دعا: خواندن این دعا است که شیخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن.
اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ اَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

التماس دعا


ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن
صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن

چشمم به راه ماند بیا و شبی از این
پس کوچه های خاکی قلبم عبور کن

آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان
قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن

آقا بیا و روضه بخوان، زینب (س) و شام
با اشک روضه قلب مرا هم بلور کن

آقا بیا و روضه بخوان روضه ی عطش
یادی ز مشک پاره و اشک و تنور کن

آقا بیا و روضه بخوان فاطمیه را
سرداب خشک چشم مرا هم نمور کن

صبر و قرار رفته ز دلهای عاشقان
با دست عشق آتش دل را صبور کن

راه نفس نمانده بیا ای گل امید
اقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن

دجال های دشمن دین جلوه کرده اند
چشمان فتنه های زمان را تو کور کن

عشق از سرای این دل من پا نمی‌شود

مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی‌شود

+++

بالای تخت یوسف کنعان نوشته‌اند

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

+++

این زندگی بدون تو تلخ است و بی‌ثمر

بی روی یار آب گوارا نمی‌شود

+++

سایه کجا و دیدن تشریف آفتاب

می‌خواستم ببینمت اما نمی‌شود

+++

دق مرگ کرد بسکه مرا خواند بر خودم

آیینه از کنار دلم پا نمی‌شود

+++

تعجیل کن وگرنه که از دست می‌روم

این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود

+++

هرگز مکن سؤال چرا ما نرفته‌ایم

هر قطره‌ای که فانی دریا نمی‌شود

+++

بر من مگیر خرده که درد فراق دوست

جز با نگاه دوست مداوا نمی‌شود


خیلی هوای کربلا را دوست دارم

اشک و مناجات و دعا را دوست دارم

این حالت خوبِ بکا را دوست دارم

من دین خود را از رسول الله دارم

زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم

مشهد، حرم، پائین پا، صحن گهرشاد

این گنبد و گلدسته ها را دوست دارم

از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم

خیلی هوای کربلا را دوست دارم

آرام کنج دنج روضه می نشینم

هیئت، محرّم، روضه ها را دوست دارم

بالا نیاوردم سرم را تا ببینی

این گریه های بی صدا را دوست دارم

گریان دستّ بسته ی زینب بیا . آه

من گریه کردن با شما را دوست دارم

وحید محمدی


نگاه رحمتت بر ماست؛ می‌دانم که می‌آیی


ز اشک دوستان پیداست؛ می‌دانم که می‌آیی


گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا


تو تنها و علی تنهاست می‌دانم که می‌آیی


به گوش شیعه از پشتِ در آتش‌زده گویی


صدای نالۀ زهراست می‌دانم که می‌آیی


به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان

 
زمان، هر روز عاشوراست، می‌دانم که می‌آیی


هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی


به گوش زینب کبراست، می‌دانم که می‌آیی


به یاد آب‌آب تشنگان، چشم محبانت

 
ز اشک و خون دل دریاست، می‌دانم که می‌آیی


هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد


به چشم خون‌فشان ماست می‌دانم که می‌آیی

 

 تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی

 
شرار آتش دل‌هاست می‌دانم که می‌آیی


به خون پاک مظلومانِ عالم می‌خورم سوگند


که مهدی مصلح دنیاست می‌دانم که می‌آیی


عروسش فاطمه در پیش مولا سر فرو دارد

 

ن را بهترین باشد به عالم فاطمه زین رو

فقط حیدر لیاقت را که گردد کفو او دارد

 

شود معنای کوثر روشن از این وصلت زیبا

درخت وصلشان صدها گل خوش رنگ وبو دارد

 

زبعد وصلتی اینگونه شد آن زندگی آغاز

که هر زوجی زبعدش آنچنان را آرزو دارد

 

در این روز نکو دلهای شیعه شادمان باشد

به امیدی به خاطر آیه ی لا تقنطو دارد


بنوشته با خط خودش حی تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک

 

عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او

 

در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست

 

لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن


یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم
آیینه وار هـر دو یشان بی قرار هم

مـعنای اصـلی لغت خانـواده انـــد
مست نگاه یک دلی و می گسار هم

این زندگی بنا شده بر پایه های عشق
بی اعـتنا به ثـروت و دار و نـدار هم

یک خانه ی محقر و یک قطعه ی حصیر
سـرمایه های اصلی شان اعتبار هم

کانون گـرم پروش غنچه های یاس
پیـوندشان وقوع و طــلوع بهار هم

در آسـمان عاطفه این ماه و آفتاب
چرخیـده اند تا به ابد در مدار هم

عاقد خدا و مهریه آب و سکوت محض
آری, شدند هم نــفس روزگار هم…

وحید قاسمی


گـُل بریزید فاطمه شاد است
آسـمان ماتِ مـاه داماد است

رویِ لبهایِ عرشِ حق لبخند
صلـواتِ نَبـی بر این پیـوند

زوجی از جنسِ نور وُ عشقِ خدا
بندگـیهایِ ناب وُ بـی همتا

جَـلَـوات وُ جـلالِ رَبّانی
آیـه هـایِ کمـالِ عرفانی

کوثری بینِ خانه یِ قـرآن
معنی واژه هایِ الرَّحـمان

با مـلاقاتِ این دو دریادل
می شود دُرُّ و گوهری حاصل

دُرِّ اِکرام و ُ گـوهرِ مکتب
حَسَـنـین عشـیره وُ زینب

اُمّ کلثوم وُ پرچم احساس
رَفَـع الله رایـه العـباس

عالَمی زیرِ دِیْنِ این زوج است
فاطمیّه همیشه در اوج است

اوجِ دینداری وُ ولایت چـیست؟
روضه یِ یاس وُ گریه هایِ علیست

علوی اَم به لطفِ مادرِ خویش
لشگـر زینب وُ دمشق به پیش

خط شیعه دفاع وُ بیداری
بر رویِ شانه بیـرق یـاری

یاری شاهِ بی سپـاه کنید
وَ دعایی به جانِ ماه کنید

ماه زهرا بیا که بی تابم
بِـبَـرم تا حـریمِ اربابـم

حسین ایمانی


دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت
زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟
تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش
بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصله دار
دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا
در اصل خطبه خواند برای شما خدا
چون در شب زفاف شما فرش می شود
با این دلیل عرش خدا عرش می شود
سابیده اند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر
زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ
اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ
مهدی رحیمی

هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آن جا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از این که آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت به پا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

یا رب دعای کیست اجابت نمی شود


اولین روز از ماه حج و قربانی مصادف با سالروز پیوند آسمانی و ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) است، آیاتی در قرآن وجود دارد که بر این اتفاق بزرگ تاریخ اسلام دلالت می کنند.

سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س)

اولین روز از ماه ذی الحجه برابر است با سالروز زیباترین پیوند آسمانی در جهان اسلام که نمونه تکرار نشدنی در تاریخ شیعه می باشد. دراین رووز مبارک، حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه(س)، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خداوند متعال برترین فرستاده خود را شاهد این ازدواج قرار داد. عمر برکت ازدواج این دو بزرگوار به گستردگی آفتاب است و نام آنها برای همیشه در تاریخ ماندگار شده است.

ازدواج حضرت علی و فاطمه

سالروز ازدواج مبارک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) به عنوان روز ازدواج نامگذاری شده است و روز فرخنده برای افرادی است که زندگی خود را با خاطرهای زیبا از سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه (س) آغاز می کنند. ازدواج این دو بزرگوار به امر الهی، از امتیازاتی است که پیامبر اعظم(ص)به آن افتخار می کردند. در این پیوند مبارک، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی و بهشتیان به زینت و زیور آراسته شده بودند.

حضرت فاطمه دختر حضرت محمد(ص) و از دوشیزگان ممتاز در زمان خود بود. پدر و مادر ایشان از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های اعراب بودند. قبل از خواستگاری امام علی(ع)، عمر و ابوبکر، حضرت فاطمه را از پیامبر خواستگاری نموده بودندو هر دوی آنها پاسخی با این مضمون از پیامبر شنیده بودند که حضرت فاطمه(س) منتظر وحی الهی هستند.

ازدواج حضرت علی

وقتی حضرت علی (ع) فاطمه را از پدر خواستگاری می کند

زمانی که حضرت علی (ع) اقدام به خواستگاری ایشان نمودند، پیامبر در منزل ام سلمه بودند. هنگامی که در زدند، ام سلمه پرسید:کیست؟ قبل از پاسخ خواستگار، پیامبر دستور داد:در را باز کن و بگو داخل شود. کسی پشت در است که محبوب خدا و رسول است».

حضرت علی علیه السلام وارد شد، سلام کرد و در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نشست. چشمان خود را بر زمین دوخت. شرم از پیامبر (ص) مانع گفتن خواسته اش می شد. پیامبر(ص) که خود حضرت علی (ع) را بزرگ کرده و از روحیات او باخبر است، سکوت را شکست و فرمود:می بینم برای حاجتی اینجا آمده ای. خواسته ات را بر زبان آور و آنچه در دل داری بازگو که خواسته ات پیش من پذیرفته است».

حضرت علی (ع) با سخنانی شیرین خواسته اش را چنین بازگو کرد: پدر و مادرم فدای شما، وقتی خردسال بودم مرا از عمویتان ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتید. با غذای خود و به اخلاق و منش خود بزرگم کردید. نیکی و دل سوزی شما درباره من از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بود. تربیت و هدایتم به دست شما بوده و شما ای رسول خدا به خدا سوگند ذخیره دنیا و آخرتم می باشید. ای رسول خدا! اکنون که بزرگ شده ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در سایه انس با او، آرامش یابم. آمده ام تا دخترتان فاطمه را از شما خواستگاری کنم. آیا مرا می پذیرید؟» چهره پیامبر چون گل شکفته شد. گویا انتظار این لحظه را می کشید. خوشحال شد، ولی جواب قطعی را برعهده حضرت فاطمه (س) گذاشت.

جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و گفت: خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمی شد.

پس از خواستگاری و مراسم عقد، زمان آن رسید که امام علی(ع) برای آغاز زندگی جدید خود با حضرت فاطمه(س) وسایلی را فراهم کند و حضرت علی(ع) در آن زمان شمشیر وزره را به عنوان دارایی خود داشت که توسط آنها در راه خدا جهاد می کردو شتری که در باغهای مدینه با آن کار می کرد تا از مهمانی انصار بی نیاز باشد. حضرت محمد(ص) قبول کردند که امام علی(ع) زره خود را بفروشد و مبلغ آن را به عنوان بخشی از مهریه حضرت فاطمه(س) در اختیار پیامبر قرار دهد.

زره به قیمت چهارصد درهم به فروش رفت. پیامبر مقداری از آن را به بلال داد تا برای یگانه دختر پیامبر عطر خریداری کند، باقیمانده آن را نیزدر اختیار عمار یاسر و گروهی از یایران خود قرار داد تا لوازم منزل برای زندگی حضرت فاطمه خریداری کنند. از صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد.

خواستگاری حضرت علی

مهریه حضرت زهرا (س)

پیامبر اکرم (ص) ازدواج حضرت فاطمه(س) را ساده ترین و راحت ترین روش ممکن انجام داد تا الگویی نیک برای جوانانی باشد که در آستانه ازدواج قرار دارند. مهریه 500 درهمی فاطمه علیهاالسلام هم به همین دلیل تعیین شد. روایات مختلفی وجود دارد که علاوه بر این مهریه که جنبه مادی دارد، مهریه های معنوی نیز برای ایشان تعیین شده است. در روایتی نقل شده است که حضرت زهرا (ع) از پدر تقاضا کرد که آن حضرت از خدا بخواهند تا مهریه اش را شفاعت از مسلمانان گناهکار قرار دهد. این درخواست حضرت فاطمه(س) مستجاب شده و ایشان شفیع و واسطه بخشش گناهکاران قرار گرفت.

کدام سوره های قرآن بر ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) دلالت دارد؟

در آیات قرآن به طور مستقیم به ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اشاره نشده است، اما آیاتی وجود دارد که به طریقی با این رویداد مهم اسلام ارتباط دارند.

آخرین آیه سوره کوثر»، یکی از دشمنان پیامبراکرم(ص)، ایشان را ابتر به معنی مقطوع النسل می داند.اما خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) خیر کثیر عطا کرده است و می دانیم که با ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود که نسل ایشان ادامه پیدا کرده و گسترش می یابد.

در آیات19 و 22 سوره الرحمن خداوند می فرماید: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ »، بَیْنَهُمَا بَرْزَخ لا یَبغیِان »؛ فَبِاَیّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ »، یَخْرُجُ مِنْهُما اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ » دو دریا را (به گونه ای) روان کرد که با هم برخورد کنند؛ میان آن دو، حدّ فاصله ای است که به هم تعدی نکنند؛ پس کدامین نعمت خدا را تکذیب می کنید؛ از آن دو دریا، لولو و مرجان را خارج کرد. در روایات امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمود:علی و فاطمه دو دریای عمیقی هستند که هیچ کدام از آنها به دیگری ظلم و ستم نکرد و منظور از مروارید، امام حسن(ع) و مرجان، امام حسین(ع) است. (تفسیر فرات کوفی، ص460).

ازدواج حضرت علی

علاقه امیرالمؤمنین به فاطمه زهرا (س)

با وجود اینکه چندهمسری در آن دوران رواج داشت، اما حضرت علی(ع) تا زمانی که فاطمه (س) در قید حیات بود همسر دیگری اختیار نکرد، حضرت محمد نیز تا زمانیکه حضرت خدیجه زنده بود، همسری نگرفت. روایات مختلفی برای چند همسردار نبودن حضرت علی(ع) وجود دارد مانند اینکه حضرت فاطمه زهرا یک زن عادی نبود، بلکه به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان حوریه انسیه، برترین زن جهان و برترین زن بهشتی بودند؛ به همین دلیل حضرت علی (ع)به دلیل احترام به حضرت فاطمه(س) با زن دیگری ازدواج نکردند.

اما حضرت علی(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه به اجبار برای رسیدگی به امور خانواده و سرپرستی فرزندان، همسر دیگری اختیار کرد تا سامانی به وضعیت زندگی خود و خانواده دهد.

ازدواج حضرت علی و فاطمه

درس های مهمی که ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به انسان می آموزد

ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نکات بسیار آموزنده ای برای انسانها دارد که می توان در جهت سعادت و پیروی راستین اسلام آنها را در زندگی به کار برد.

اول مراحل انجام ازدواج بر مبنای صحیح و دوم ساده زیستی در تمام مراحل زندگی است. زیرا قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر ناشی از فرهنگ غیر اسلامی و ذهن های اشرافی و مادی گرا است همانند زنجیر به دست و پای جوانان پیچیده شده استو هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین تر می شودتا اندازه ای که امکان هر نوع حرکت درست را از انسان سلب می کندو فساد مالی و نابسامانی های اخلاقی را افزایش می دهد. از نکات آموزنده دیگر این ازدواج می توان به کفو و همتا بودن، ملاک قراردادن معیارها و خصوصیات معنوی و دینی و اخلاقی، خواستگاری بدون واسطه، سخت نگرفتن بر همدیگر، قناعت، دوری از اشرافی گری و تجملات، مهریه پایین، بنا کردن زندگی بر پایه محبت و عشق واقعی از روی شناخت، حجب و حیا و. اشاره کرد. به همین دلیل یک ازدواج با این خصوصیات ، پیوند آسمانی لقب می گیرد و رضات پروردگار و رسول خدا(ص) را کسب می کند.


اشعار شهادت حضرت جواد الائمه (ع) – علی اکبر لطیفیان
 
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
 
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان کند
 
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
 
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
 
تا بام می شود سر سالم تری رسید
با شرط این که این لبه در امان دهد
 
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد

اشعار شهادت حضرت جواد الائمه

اشعار شهادت حضرت جواد الائمه (ع) – مهدی نظری
 
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضه اش آتش به جان ما میزد
 
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
 
تمام حاجت او انتقام سیلی بود…
….از آن که مادرشان را به کوچه ها میزد
 
صدای ناله ی او: آه سوختم ،جگرم
شراره ها به دل حضرت رضا میزد
 
صدای هلهله و تشنگی و کاسه آب
گریز روضه او را به کربلا میزد
 
دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد
 
همین که چشم به هم میگذاشت او می دید
که روی نیزه سر شیر خواره را میزد
 
همان که سر شاه را جدا کرده
سه ساله را طرفی برده و جدا میزد
 
برای اینکه نبیند دوباره این ها را
میان حجره غریبانه دست و پا میزد


حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم(علیه السلام) و خواهر امام رضا(علیه السلام) درباره ولادت برادرزاده‌اش می‌گوید: پس از آن‌که نوزاد را در جامه‌های مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»

  گروه دین مشرق- اعجاز و كرامات به اذن خداوند حکیم از  نشانه های ائمه معصومین (علیهم السلام) است. جلوه معجزات و كرامات ائمه اطهار(علیه السلام) از آغاز دوره امامت امام جواد(علیه السلام) به بعد در زندگی و سیره معصومین (علیهم السلام) از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ چرا كه محدودیت شدید ائمه در این دوره از سوی مخالفین و ظهور فرقه ها و نحله های گوناگون موجب گشت تا امام جواد (علیه السلام) و ائمه پس از او برای اثبات حقانیت و امامت خویش بیش از ائمه قبل، از قدرتی كه خداوند سبحان در این خصوص به آنها عطا كرده بود استفاده كنند.



در دامه 9 مورد از معجزات و کرامات جواد الائمه (علیه السلام) را میخوانید:

شهادت عصا بر امامت

یحیی بن اكثم از علمای دربار عباسی می گوید:
روزی برای زیارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بودم كه امام جواد (علیه السلام) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره كردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنكه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا می دهم. تو میخواهی بپرسی امام كیست؟
گفتم: آری به خدا سوگند همین است؟!
فرمود: منم
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟
در این لحظه عصایی كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت:
اّنه مولایی امام هذا امان و هو الحجة "همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است.(1)

خشك شدن دست نوازنده

محمد بن ریان نقل می كند: مامون برای رسیدن به هدفش [بدنام كردن حضرت امام جواد(علیه السلام)] همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(علیه السلام) به كار برد اما هیچ كدام از آنها برای وی سودی نداشت.
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام)، صد كنیز زیبا را انتخاب كرد كه هر یك جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. كنیزكان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نكرد.
در دربار مامون مردی به نام مخارق كه ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت. وی به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را  [وادار كردن حضرت به لهو و لعب] عملی سازماز این رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كسانی كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی كرد، امام جواد (علیه السلام) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند. دست مخارق از حركت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی كه بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد(علیه السلام) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.(2)

خواندن شهادتین در روز سوم تولد

حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم(علیه السلام) و خواهر امام رضا(علیه السلام) درباره ولادت برادرزاده‌اش می‌گوید: پس از آن‌که نوزاد را در جامه‌های مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد:  أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(علیه السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد».(3)

شفای چشم

محمد بن میمون می گوید: به همراه امام رضا(علیه السلام) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم می خواهم به مدینه بروم، نامه ای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(علیه السلام) تبسمی كرد و نامه ای نوشت.

به مدینه رفتم در حالیكه چشمهایم به دردی مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (علیه السلام) رفتم، نامه را تحویل دادم. موفق غلام امام، گفت: سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده. این كار را كردم، آنگاه حضرت جواد (علیه السلام) فرمود: ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟ عرض كردم یا بن رسول الله، همانگونه كه مشاهده می فرمایید بیمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد (علیه السلام) دستش را دراز كرد، بر چشمم كشید، بیناییم چون سالمترین زمانش گشت. دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم كه بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود.(4)

آزادی از زندان


اباصلت می گوید: پس از دفن حضرت رضا(علیه السلام)، به دستور ماُمون یك سال زندانی شدم. پس از یك سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم، دعا كردم و برای رهایی از زندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)در كار من گشایشی انجام دهد.
هنوز دعایم به آخر نرسیده بود كه حضرت ابی جعفر(علیه السلام) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای .عرض كردم به خدا سوگند سخت بی تابم.
فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت  و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالی كه مرا نظاره می كردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو می رسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت می گوید: همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مامون را ندیده ام.(5)

طلا شدن خاك

اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شكایت كردم. حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاك به بركت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود.(6)

نقره از برگ زیتون


ابو جعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل می كند كه: حضرت امام جواد (علیه السلام) را دیدم كه بر برگ درخت زیتون دست می زد و آن برگها به برگ نقره تبدیل می شد. من آنها را از حضرت گرفتم، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییری نكردند.(7)

میوه دادن درخت سدر

شیخ مفید در ارشاد نقل می كند: زمانی كه حضرت جواد (علیه السلام) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت كرد، به كوفه كه رسید مردم او را مشایعت كردند، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد.
در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت كه هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام كوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه كرد. امام در ركعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در ركعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از ركوع قنوت گرفت. پس ازخواندن ركعت سوم تشهد و سلام داد. پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذكر شد، سپس بلند شد و چهار ركعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شكر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(علیه السلام) هنگامی كه به كنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند كه آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی كه میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه كردند.(8)

زنده كردن گاو مرده

در سفر امام جواد (علیه السلام) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله  [منطقه واقع در نزدیكی كوفه رسیدند] زن ضعیفی را مشاهده كردند كه بر بالای جسد گاوی مرده در كنار راه نشسته و گریه می كند؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید.
زن در جواب گفت: یا بن الرسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ كاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی ام بود كه اكنون مرده است.
حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده كرد چه خواهی كرد؟
عرض كرد ای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود.
آنگاه حضرت دو ركعت نماز بر جای آورد و درباره دعا كرد؛ سپس با پای مبارك خود به پهلوی گاو زد و حیوان زنده شد.
در این هنگام زن فریاد زد كه این آقا عیسی بن مریم است.
حضرت فرمود: نه، بلكه او بنده ای از بندگان مورد عنایت خداست، این از اوصیای پیامبران است.(9)

پی نوشت ها:
1- الكافی، ج1، ص 353 / الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد، ص 72
2- الكافی، ج1، ص 494 / اثبات الهداة، ج3، ص332 / مدینة المعاجز، ج7، ص 303 / حلیة الابرار، ج4، ص565 / الوافی، ج3، ص 828 / المناقب، ج4، ص396 / البحار ،ج50،ص61
3- منتهی الامال، ج2، ص572و573 / المناقب، ج4، ص394 / بحار النوار، ج48، ص316 و ج50 ص10/ الانوار البهیه، ص250 / حلیة الابرار، ج4، ص524 / الثاقب فی المناقب، ص504 / مدینة المعاجز، ج7، ص260
4- مسندالامام الجواد (ع)، ص117 / الخرائج والجرائح، ج1، ص 372 / موسوعة الامام الجواد(ع)، ج1، ص235  / اثبات الهداه، ج 3، 338 / بحارالانوار، ج 50 ، ص 46 / مدینة المعاجز، ج 7، ص372 / كشف الغمة، ج2، ص365 / حلیة الابرار، ج4، ص540
5- عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص678
6- اثبات الهداة، ج3، ص 338 / بحارالانوار، ج 50، ص 49 / مدینة المعاجز، ج 7، ص373 / موسوعة الامام الجواد (ع)،ج 1 ،ص 253
7- دلائل الامامة، ص398 / موسوعة الامام الجواد (ع)، ج1، ص228 / اثبات الهداة، ج3، ص 345
8- موسوعة الامام الجواد (ع)،ج1، ص246 / الارشاد، ص323 / كشف الغمة، ج2، ص358 / بحار الانوار، ج83، ص100 / وسائل الشیعة، ج6، ص 490 / مدینة معاجز، ج7، ص357
9- الثاقب فی المناقب، ص 503 / مسندالامام الجواد (ع)، ص125

    از جفاى همسر بى مهر فریاد اى پدر
    کز دل و جانم برآورده است فریاد اى پدر
    در جوانى گوهر عمر مرا از من گرفت
    تا که مامون دختر خود را به من داد اى پدر
    آنچه با من کرد ام ‏الفضل دون کى مى ‏کند
    همسرى با همسرش اینگونه بى داد اى پدر
    یک طرف زهر جفا و یک طرف سوز عطش
    غنچه‏ ى نشکفته‏ ات را داد بر باد اى پدر
    بیشتر از زهر کین از تشنه کامى سوختم
    سوختم چون صیدى اندر دام صیاد اى پدر
    بسکه فریاد از عطش کردم که تاثیرى نداشت
    شد درون سینه ‏ام خاموش فریاد اى پدر
    آخر آمد بر سرمن محنتى که بارها
    چهره‏ ام بوسیدى و کردى از آن یاد اى پدر
    روز مرگم شد بیا بر غربت من گریه کن
    چون که گفتى ذکر خوابم شام میلاد اى پدر
    در خراسان من به دیدارت شتابان آمدم
    نک بیا از بهر دیدارم به بغداد اى پدر
    گر نمى ‏آیى مرا بر سر من آیم در برت
    مرغ روحم چون شود از بند آزادى اى پدر
    در جوار تو (موید) از پى عرض سلام
    قاصد دل را به کوى من فرستاد اى پدر
    رضا موید

شب دَحو الارض

امام رضا علیه السلام فرمودند : شب بیست و پنجم ماه ذی القعده حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت عیسی ( ع ) متولد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است و قائم ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) در این روز قیام خواهد نمود .  

اعمال و فضیلت روز دحو الارض

روز بیست و پنجم روز دحو الارض است و یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتی روزه اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال آمده است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سرآورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است ، استغفار کنند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده است . دحو الارض به معنای پهن شدن زمین از زیر خانه ی کعبه بر روی آب است .

برو طواف دلی کن نه کعبه گل را

که این خلیل بنا کرد و آن خدای خلیل

آغاز روز دحوالارض (گسترش زمین)

ویژگی ها

روز بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام هشتم علیه السلام حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهماالسلام به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده است. نیز روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد.

معنای دحوالارض

دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند.

دحوالارض یعنی چه ؟ دحوالارض چیست ؟

منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند. از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل ست بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، دَحو الارض» نام گذاری می شود.

برنامه های معنوی و اعمال دحوالارض

زمین، گاهواره زندگی انسان و تمام موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گران بهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است.

روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:

1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.

2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.

3. ذکر و دعا.

4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.


: بیست و پنجم ذیقعده، یکی از ایام الله است؛ روزی که بر اساس روایات، زمین از زیر خانه کعبه گسترش یافت تا محل آرامش و آسایش زمینیان و آدمیان باشد. یکی از شاعرانی که درباره فضیلت این روز شعر دارد، سیروس بداغی است که ضمن اشاره به مناسبت‌های این روز مانند سالروز میلاد مسعود دو پیامبر بزرگ الهی یعنی حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسی (ع)، نگاهی هم به اعمال سفارش شده در این روز معنوی مانند روزه، غُسل و خواندن زیارت امام رضا (ع) دارد و چنین می سراید:

دحو الارض است همان روز عزیزی که خدا

قدرتش را زِ کَرَم باز نشان داده به ما

این زمینی که همان بستر آرامش ماست

در چنین روز خدا کرده ز دریاش، جُدا

اولین نقطه که در نزد خدا گشته برون

کعبه بوده ست؛ همان خانه ی پُر جود و سخا

در چنین روز، خدا جُرم و خطا بخشد و بس

چون خطاب آمده هر دم که تو ای دوست، بیا

شب این روز گرامی نبُوَد موقع خواب

زانکه از عالم بالا رسد همواره عطا

روز میلاد دو پیغمبر صاحب نفس است

روز میلاد خلیل است و یکی روح خدا

در چنین روز چو یارانِ خدا روزه بگیر

تا نگیری ز جنان فاصله در وقت جزا

در چنین روز تو غسلی کُن و غفلت ننما

تا بگردی همه دم پاک و مُبرّا ز گناه

دحو الارض است؛ نمازش تو بخوان همچو علی

بعد حمدش تو بخوان سوره والشمسُ، ضُحی

باشد از جمله ی آداب در این روز، حَرَم

پس به قربان هر آنکس که رَوَد نزدِ رضا

هدف این است که با یادِ خدا زنده شویم

ای "بداغی"! نشوی غافل از این ذکر و دعا

و اما اکنون بیش از ۱۴ قرن است که خانه خُدا به عنوان شریف ترین مکان زمین و پناهگاه و کانون امن مردم شناخته می شود؛ همان کعبه دلهایی که در مانند این روز، از زیر آب سر بر آورد تا به عنوان محور هستی، مرکز زمین و مقدس ترین مکان این عالم خاکی شناخته شود


شب بیست‌وپنجم، شب دَحوُالاَرض و از شب‌های بسیار شریف است که رحمت خدا در آن نازل می‌شود و قیام به عبادت در آن پاداش فراوان دارد.

دحوالارض چه روزی است؟

روز ۲۵ ذی القعده(دحوالارض) روزی است که نخستین خشکی ها از زیر آب سر برآورد، سپس گسترش یافت. برای این روز اعمالی نقل شده است.[۱]

 از حسن بن علی وَشّاء روایت شده که گفته: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست‌وپنجم ماه ذوالقعده، در خدمت حضرت رضا(علیه‌السلام) شام خوردیم، حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسی متولّد شده‌اند و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد، چنان است که شصت ماه روزه داشته باشد.
در روایت دیگر است که فرمود: در این روز حضرت قائم (عج) قیام خواهد کرد.[۲]
اعمال روز دحوالارض
روز بیست‌وپنجم، روز دَحوُالاَرض است؛ یکی از آن چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتی آمده: که روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر آمده که کفاره هفتاد سال است و هرکه این روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، برای او عبادت صد سال نوشته شود و برای روزه‌دار این روز، هرچه در میان زمین و آسمان است استغفار کند.
و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و برای این روز جز روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل دیگر وارد است:
اول: نمازی که در کتب شیعه قمّیین روایت شده و آن دو رکعت است در وقت چاشت. در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره والشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند: لاحَوْلَ وَلَا قُوَّهَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». سپس دعا کند و بخواند دعایی که در مفاتیح آمده است.
دوم: مستحب است، خواندن دعایی که شیخ در مصباح فرموده است. (به مفاتیح رجوع کنید)
میرداماد(ره) در رساله اَربعه اَیام» خود، در بیان اعمال روز دَحوُالاَرض» فرموده است: زیارت امام رضا(علیه‌السلام) در این روز افضل اعمال مستحب و مؤکدترین آداب می‌باشد و همچنین زیارت آن حضرت در روز اول ماه رجب الفرد، در نهایت تأکید بوده و نسبت به آن ترغیب بسیار شده است.[۳]
پی نوشت:
[۱] مفاتیح نوین ص ۸۳۱
[۲] مفاتیح الجنان ترجمه شیخ حسین انصاریان
[۳] مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی ص ۵۰۸

باید غبار صحن تو را توتیا کنند
      "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
     
       هوهوی باد نیست که پیچیده در رواق
       خیل ملائک اند، "رضا یا رضا" کنند
       
       بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
       ما شاعرت شدیم که ما را سَوا کنند
       
      "هرگز نمیرد آنکه دلش" جَلدِ مشهد است
       حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
      
       هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
       او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند
       
       دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
       با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
       
       از آن حریمِ قُدسی ات، آقای مهربان
      "آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند"

امام زمان(عج )-مناجات روز عرفه

آخر نشد شبیه شهیدان دعا کنم

با ناله های خویش دلت را رضا کنم

احرام بسته اَت نشدم مثل حاجیان

دل را چگونه با عرفه آشنا کنم

ای کاش مَحرم جَبَل الرحمه اَت شوم

تا در رکاب آیم و در خون شنا کنم

تَرویه چیست روز گرفتاری شماست

کاش ای غریب درد شما را دوا کنم

یک عمر از عطای تو حاجت روا شدم

روزی رسد که حاجتتان را روا کنم

آخر گدای سامره مَرد خدا شود

یعنی به جای غیر ، شما را صدا کنم

آقا منم غلام سیاه سپاه تو

ناقابل است جان من ، اما فدا کنم

آنانکه بر علیه تو شمشیر بسته اَند

با اذن تو سر از تن آنها جدا کنم

هرگاه تو اجازه دهی می زنم به خط

کز مشرکین برائت خود بر ملا کنم

عمری است ، من که گریه کنِ بی کفن شدم

حیف است بهر خود کفنی دست و پا کنم

با روضه های قافله دل های خسته را

ارباب اگر اراده کند ، کربلا کنم


گروه معارف ـ عرفه روز شناخت و معرفت به مقام امامت و ولایت و روزی است که انسان باید در آن شناخت پیدا کرده و به گناهان خود اعتراف کند کمااینکه دعای عرفه یکی‌ از معجزات فکری امام حسین(ع) است.

 دعای عرفه؛ یکی‌از معجزات فکری امام حسین(ع)

به گزارش ایکنا از لرستان، روز عرفه به‌عنوان برترین روزها و عیدی است که اگرچه بر او عید نامیده نشده است اما یک روز خاص و ویژه‌ای است که نباید از این روز غفلت کرد.
پیامبر اکرم(ص) فرموده است: خداوند متعال چهار روز را نسبت به ایام دیگر برتری داده یکی عید فطر که عید عبادت و بندگی است. روز جمعه است که عیدالمسلمین است کمااینکه روز جمعه در مقام جمع است و همه روزهای هفته در روز جمعه خلاصه می‌شود لذا روز جمعه متعلق به حضرت ولی‌عصر(عج) است و این روز اعمال خاصی دارد. عید قربان روزی است که هوای نفس در آن قربانی می‌شود و ما تأسی می‌جویئم به حضرت ابراهیم که فرزند خود اسماعیل را به قربانگاه برد و چهارمین روز نیز روز عرفه است».
قربانی کردن از مستحبات مؤکد است روز عرفه روز شناخت و معرفت الهی و روز معرفت به امام زمان(عج) است روز معرفت به مقام امامت و ولایت روزی که باید انسان در آن شناخت پیدا کند و اعتراف کند به گناهان خود و توبه و انابه در پی بگیرد.

صبر و شکیبایی؛ از معانی عرفه

یکی‌ از معانی عرفه صبر و شکیبایی است و اعمالی که در این روز آورده شده نیازمند صبر است، حجاج در این روز در صحرای عرفات به راز و نیاز می‌پردارند و دعای عرفه را در کنار کوه رحمت قرائت می‌کنند عید عرفه روزی است که خدا در این روز به بندگانش عنایت ویژه‌ای دارد اگر کسی در شب قدر موفق به توبه نشد روز عرفه روی است که می‌تواند جبران کند.
روز عرفه جایگاه والایی دارد کمااینکه توبه حضرت آدم در عرفات بود که پذیرفته شد و مورد قبول خداوند قرار گرفت و مهم‌ترین و بهترین عمل روز عرفه قرائت دعای عرفه است که منسوب به امام حسین(ع) است همچنین صدقه دادن، غسل و روزه هم از اعمال این روز است.
فلسفه دعای عرفه به آنجا بر می‌گردد که اولین‌بار دعای عرفه توسط امام حسین(ع) در مراسم حجی که قبل از سال حادثه عاشورا شرکت ‌کردند، خوانده شد.
مقدمه دعای عرفه شناخت خلقت ظاهر انسان و ما بقی دعا مربوط به عقل، روح، دنیا، آخرت، دین و اخلاق انسان است. با توجه به مقدمه دعا و دنباله آن مقدمه، باید گفت دعای عرفه یکی‌از معجزات فکری امام حسین(ع) است.

قرائت دعای عرفه مهم‌ترین اعمال مستحبی روز عرفه

قرائت دعای عرفه مهم‌ترین اعمال مستحبی روز عرفه است، دعای روز عرفه دارای مضامین بلند و عمیقی است که سازندگی این دعا بسیار زیاد است. در بندهایی از دعای عرفه می‎خوانیم: خدایا مرا به حقایق اهل قرب محقق كن، و به راه و روش اهل جذب ببر، خدایا به تدبیرت نسبت به من مرا از تدبیرم، و به اختیارت از اختیارم بی‌نیاز گردان، و مرا به مواضع بیچارگی‌ام آگاه كن، خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده، و از شک شركم پاک كن و پیش از آن‌كه وارد قبر شوم، از تو یارى می‌جویم، پس مرا یارى ده، و بر تو توّكل می‌كنم، پس مرا وامگذار، و از تو درخواست می‌كنم. پس ناامیدم مكن، و در فضل تو رغبت می‌نمایم، پس محرومم مگردان، و خود را به تو منسوب می‌كنم، پس دورم مكن، و در آستانه تو می‌ایستم پس مرانم».
خدایا كسی‌كه زیبایی‌هایش زشتى بوده، پس چگونه زشتی‎‌هایش زشتی نباشد، و كسی‌كه حقیقت‌گویی‎‌هایش ادعاى خالى بوده، چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟ خدایا دستور نافذت، و مشیت چیره‌ات، براى صاحب سخن سخنى، و براى صاحب حال حالی نگذشته، خدایا چه بسیار طاعتى كه بنا كردم، و چه بسیار حالتى كه استوار نمودم. عدالتت اعتمادم را بر آنها ویران كرد، ولى فضل تو عذر مرا از آن‌ها پذیراست. خدایا همانا می‌دانى هرچند طاعت از جانب من، به‌صورت كار جدّى ادامه نداشته، ولى به‌صورت محبت و اراده ادامه داشته. خدایا چگونه تصمیم بگیرم و حال آن‌كه تو چیره‌اى؛و چگونه تصمیم نگیرم درحالی‌كه تو دستوردهنده‌اى».
خدایا تو خود را با لطف و مهربانى به من توصیف كرده‌اى پیش از پیدایش ناتوانى من، آیا آن دو را از من دریغ ورزى پس از پدید آمدن ناتوانی‌ام، خدایا اگر زیبایی‌هایى از من نمایان شود، به فضل توست، و تو را بر من منت بسیار است، و اگر زشتی‎هایى از من ظاهر گردد، به عدل توست و تو را بر من حجت كامل است».
خدایا چگونه مرا وا می‌نهى در صورتى‌كه عهده‌دار من شده‌اى؟ و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آن‌كه تو یار منى؟ یا چگونه ناامید گردم، درحالی‌که نسبت به من سخت مهربانی اینک به نیازم به تو، متوسل به توام، و چگونه متوسل به تو شوم به آنچه كه محال است به تو برسد، یا چگونه از حالم به تو شكایت كنم و حال آن‌كه بر تو پوشیده نیست؟ یا چگونه با گفتارم ترجمه حال نمایم».
در حالی‌كه از تو براى تو واضح است؟ یا چگونه آرزوهایم را به عرصه نومیدى برى، در صورتی‌كه به آستان تو وارد گشته؟ یا چگونه احوالم را نیكو نگردانى، درحالی‌كه احوال من استوار به توست؟ خدایا چه اندازه به من لطف دارى. با این نادانى فوق‌العاده من، و چه‌قدر به من مهربانى، با این عمل زشت من؟ خدایا چه‌قدر به من نزدیكى، و من چه‌قدر از تو دورم، و چه اندازه به من مهر می‌ورزى پس چیست.
آنچه مرا از تو در پرده می‌كند؟ خدایا از اختلاف آثار، و تغییرات احوال دانستم كه خواسته‌ات از من این است كه خود را در هرچیز به من بشناسانی تا در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم، خدایا هر زمان فرومایگی‌ام از سخن مرا بازداشت، كرم تو گویایم نمود، و هروقت اوصافم ناامیدم كرد، نعمت‌هایت به طمعم انداخت».
خدایا، در عین توانگری تهیدستم، پس چگونه در تهیدستى تهیدست نباشم، خدایا در عین دانایى نادانم، پس چگونه در عین نادانى نادان نباشم.
خدایا همانا اختلاف تدبیرت، و سرعت تغییر تقدیراتت، بندگان عارف به تو را، از اطمینان به بخشش و ناامیدى از تو در گرفتارى باز داشته است. خدایا از من است آن‌چه سزاوار پستى من است، و از توست آن‌چه شایسته بزرگوارى توست».

انتهای پیام


ای طایران آسمان، وقت عزای باقر است

مُلک دل هر عاشقی، امشب برای باقر است

شد کل عالم سائلش، حاتم گدای زائرش

این جان نباشد قابلش، صد جان فدای باقر است

هر کو که گشته عاشقش، صدها نبی پرورده است

این لطف و این اکرام ها ، از خاک پای باقر است

اشک رخش خون جگر، زهر جفا بر جان شرر

صاحب عزا از این جفا، امشب خدای باقر است

از حجره ای آید ندا، می سوزد این دل ای خدا

این ناله و آه و فغان، گویا صدای باقر است

از غم تمام ابرها، باران خون می ریختند

غمگین ترین آهنگ ها، در جان نوای باقر است

در حجره اش، او می خورد، روی زمین، پا می شود

جای طعام این روزها، ماتم غذای باقر است

گاهی دلش یاد رخ، نیلی مادر می کند

این روزها درد جگر، رنج و بلای باقر است

دیگر جگر گشته کباب، آن هم چه زهری، جنس ناب

عجل وفاتی روزها، گویا دعای باقر است

جعفر ابوالفتحی


    متن روضه شهادت امام باقر(ع) (من ذاکر انا الیه راجعونم)
    من ذاکر انا الیه راجعونم
    من خاطرات جانگداز دشت خونم
    در کربلا بودم صغیری پنج ساله
    همراه بابایم مرا بردند اسیری
    دیدم پرستوهای دین را پر بریدند
    در قتلگه جدم حسین را سر بریدند
    آقا امام باقر همه صحنه های دلخراش کربلا را شاهد بود ، عاشورا را دیده ، قتلگاه را دیده امام باقر ، کوفه را دیده امام باقر، اما امروز مدینه یک پارچه غوغا بود ، مردم با سر و پای عقب جنازه امام باقر راه می رفتند آقا امام صادق شال عزا به گردن انداخته ، بدن امام باقر را آوردند کنار قبر عزیزانش دفن کردند ، مردم
    تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را ، اما دلهای آماده:
    ولی از شما می پرسم بدن پسر اینطور برداشته می شود احترام می شود اما بدن مادرش چند نفربیشتر نبودند غریبانه بدن زهرا را تشییع کردند غریبانه دفن کردند با همین حال صدا بزنید یا زهرا

شعار شهادت امام محمد باقر علیه السلام

من غصّه دار غصّه های بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک و خونم
من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عبّاس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ی ویرانه ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا برپا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زدم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در سینه مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یارب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را

 حبیب الله موحد

امام محمد باقر علیه السلام:

اِن اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یرْفَعُ الْعَذابَ عَنْ اَهْلِ الأرْضِ اِذا کانَ فِیها نَبی أوْ إمامٌ.

خداوند عزوجل، با وجود پیامبر یا امام در روی زمین، عذاب را از خاک نشینان برمی دارد.

 

  یکی از سؤالاتی که درباره امام محمدباقر علیه‌السلام مطرح است این است که ایشان چگونه و به دست چه کسی شهید شد ؟

احادیثی وارد شده که ائمه اطهار علیهم‌السلام با شهادت از دنیا می‌روند نه با مرگ طبیعی.

امام علی علیه‌السلام فرمود: از مرگ گریزی نیست، کسی که کشته نشود می‌میرد. همانا برترین مرگ، کشته شدن (در راه خدا) است، سوگند به آن که جان علی در دست اوست، هزار ضربت شمشیر آسانتر است از یک بار مردن در بستر.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: به خدا سوگند از ما (ائمه) نیست مگر اینکه مقتول و شهید می‌شود. (1)

متاسفانه جزئیات تاریخ شیعه، با توجه به عواملی – مانند دشمنی‌ها، سخت‌گیری‌ها، عدم اهتمام برخی، نبود امکانات لازم و . – آنطور که باید به دست ما نرسیده است. از این رو، درباره شهادت امام محمدباقر علیه‌السلام اطلاعات زیادی در دست نیست. لذا گفته شده:

شهادت امام محمد باقر ـ علیه‌السلام ـ در ایام خلافت هشام بن عبدالملک بود و گفته شده ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، امام باقر ـ علیه‌السلام ـ را به زهر، شهید کرده و احتمالاً به امر هشام بوده است. (2)

ابن شهر آشوب نقل کرده، شهادت امام باقر ـ علیه‌السلام ـ به دست ابراهیم بن الولید بود که به واسطه زهر، امام را مسموم کرده است. (3) همین قول را علامه مجلسی نیز نقل فرموده است. (4)

بعضی فقط شهادت امام باقر ـ علیه‌السلام ـ را به دست بنی امیه نقل کرده‌اند که امام را مسموم نموده‌اند همانطور که پدر بزرگوارشان امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را مسموم نموده‌اند. (5) بحرانی نیز ضمن نقل شهادت امام توسط بنی امیه، نسبت شهادت را به فرد دیگری از مأموران، نسبت می‌دهد. (6)

وصیت‌های امام محمدباقر علیه‌السلام

امام باقر علیه‌السّلام به پسرش امام صادق علیه‌السّلام وصیّت کرد و فرمود: مرا در لباسى که روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواندم، کفن کن، و عمّامه‏‌ام را بر سرم بپیچ و قبرم را چهار گوش کن و به اندازه چهار انگشت از زمین، بلند گردان، هنگام دفن، بندهاى کفنم را باز کن».

روایت شده: امام صادق علیه‌السّلام فرمود: پدرم در وصیّت خود نوشت: او را در سه جامه کفن نمایم، یکى از آنها روپوشى بود که آن حضرت در روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواند، و دیگرى جامه‏‌اى بود و سوّمى پیراهن بود».

من به پدرم عرض کردم: این مطلب را چرا مى‏‌نویسى؟ (نیاز به نوشتن نیست)، فرمود: از آن مى‌‏ترسم که مردم در مورد تکفین من با تو ستیز کنند، اگر آنها گفتند پدرت را با چهار یا پنج کفن، تکفین کن، سخن آنها را گوش نکن، عمّامه‌‏ام را بر سرم بپیچ، و عمّامه جزء کفن به شمار نمى‏‌آید، بلکه کفن آن است که بدن به آن پیچیده شود.

نیز روایت شده که امام صادق علیه‌السّلام فرمود: پدرم به من فرمود: اى جعفر! فلان مبلغ از اموال مرا وقف گریه کنندگان کن، تا ده سال در سرزمین منى، هنگام اعمال منى (در حجّ) براى من گریه کنند».

همچنین نقل شده: امام باقر علیه‌السّلام هشت درهم براى مراسم عزادارى خود، وصیّت کرد، و آن حضرت، این کار را از سنّت» مى‏‌دانست، زیرا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله (در ماتم شهادت جعفر طیّار) فرمود: براى آل جعفر، غذا تهیه کنید، زیرا آنها به عزادارى اشتغال دارند».

 مجمع اذاکرین متوسلین به باب الحوائج موسی بن جعفر.ع. سالروز شهادت این امام  همام را تسلیت عرض می نماید.


قربان و غدیر رفت ولی یار نیامد

آن شمع دل افروز شب تار نیامد

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

*************************

ده روز و دو شب مانده کمر خم بشود

هفتاد و دو عاشق ز زمین کم بشود

هفتاد و دو میدان بلا در راه است

تنها دو شبی مانده محرم بشود


ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست

ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین

آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین

کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین

بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین

تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا

تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین

آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات

تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین

خون تو جاری است در رگ های احکام خدا

بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین

تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی

تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین

تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت

تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین

آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای

نخل میثم” از کتاب زخم هایت آیه ای

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار


عید سعید قربان، ز اعیاد مسلمین است

دلهای ما در این روز ،شاد از سرور دین است

خیل خلیلیان را، این موهبت مبارک

محبوس گشته ابلیس، مأیوس در کمین است

از بارگاه ایزد ،قوچ بهشتی آمد

گُل بر منا بپاشید، جبریل در زمین است

والعادیاتِ ضبحاً، فالموریات قَدحا

آن یار بت شکن را ،الطاف حق معین است

پیغام عید اَضحا ،بر پیروان طاها

با جان و دل اطاعت، از ربّ العالمین است

تصویر آن منا را ،بر کربلا کشیدند

چون وعده با خلیل و ،قربانی از حسین است

آداب حجّ اکبر ،با کربلا قبول است

آن کعبه قدس دوّم ،این کعبه بی قرین 


چه خوش است اگر ببینم عرفات و كربلا را

حرم عزیز زهرا شب مشعر و منا را

چه خوش است اگر بپوشم به بدن لباس احرام

به حرم روم بخوانم به زبان دل خدا را

گل فاطمه كجایی تو تمام حج مایی

چه شود دمی نمایی تو جمال دلربا را


عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم

همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم

حاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمان

میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم

عید قربان است و هر که میدهد قربانی اش

آرزو دارم که قربانی قربانت شوم

عید روزه رفت و قربان، میرسد نوروز هم

روز نوروز میرسی تا سبزی خوانت شوم

باغبان از شوق گلبن میرود در خواب مست

گلشن باغم بیا تا مست مستانت شوم

دشت ها و باغها  پر لاله و سنبل شده

تا به کی خواهی که مجنون بیابانت شوم


با تَضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد

با خدای خویش از راز مگویش حرف زد

دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش

از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد

هربلایی بود را روز ازل با جان خرید

جان چه قابل، جان به کف از آبرویش حرف زد

از گلستانش ،جوانش از هر آنچه داشت گفت

از گل ششماههء خوش رنگ و بویش حرف زد

هق هق مولای ما آن دشت را شرمنده کرد

از علی اکبر و از خلق وخویش حرف زد

در مناجاتش گریزی زد میان قتلگاه

از همان سینه که می آیند رویش حرف زد

سینه ی خود را برای سم مركب ها گذاشت

لحظه ای كه از جنایات عدویش حرف زد

ماجرا را دید تا آنجا که بین راه شام

دختر آمد پای نیزه با عمویش حرف زد:

با عمو میگفت اینجا هستی و ما را زدند؟

از لبس از گونه اش از تار مویش حرف زد

یاد ضرب سنگ ها و خون پیشانیش بود

وقتی از نوع نماز و از وضویش حرف زد

شرح داد و شرح داد و شرح داد و شرح داد

از تمام ماجرا و مو به مویش حرف زد

ناگهان آمد ندایی از خدا محبوب ما

مست شو طوری كه نتوان از سبویش حرف زد.


ای نگار عرفاتی لک لبیک حسین
چشمه ی آب حیاتی لک لبیک حسین

خط پیشانی تو مظهر وجه الهی
بس که مستغرق ذاتی لک لبیک حسین

ز ازل بندگیم نوکری خانه ی توست
حقا ارباب صفاتی لک لبیک حسین

بین طوفان گنه غرق شدم کاری کن
ای که کشتی نجاتی لک لبیک حسین

کاش سر تا به قدم گریه شوم آب شوم
تو قتیل العبراتی لک لبیک حسین

باز از قافله کرب و بلا جا ماندم
کن عطا برگ براتی لک لبیک حسین

ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام
هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست
ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو
این دوستی ست دوستی خاندان تو
تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست
قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار
فرمان دهی و شیعـۀ خود را کنی سوار
ای نبض روزگار بـه کفِ با کفایتــت
شیرازۀ کتــاب شفاعــت ولایتت
شمس و قمر دو جلـوه ز نور هدایتت
گر، می نبود جوشش بحر عنایتت
تبلیغ سوء رشتۀ احکام می گسست
طوفان کفر کشتی اسلام می شکست
بـاران ابــر دست تو پایــان پذیر نیست
دریــای قلب پاک تو طوفـان پذیر نیست
مهر تو گوهری ست که نقصان پذیر نیست
خصم تو کافری ست که ایمان پذیر نیست
آن سان که نور عشق خدا در وجود توست
از صبح تا به ظهر، زمان سجـــود توست
ای کشتی نجات به دریای حادثـات
دارند شیعیان به شما چشم التفات
لب تشنه ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات
بر ما ببخش از کرم خویشتن برات
در آستــان قدس رضا نور عین تو
دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو
چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست
چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست
سر تا به پای دردم و درمانـم آرزوست
پا تا به سر نیــازم و احسانـم آرزوست
بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضــا
سوگند می دهم به جگر گوشه ات رضا

 

شاعر : استاد سید رضا موید


در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم

آمدم! چون راه دادی و نمیگویی که این؛
روسفید و روسیاه است و عرب یا که عجم

سفره ام برکت گرفت از ریزه نانِ سفره ات
کم شده اما نمیدانم چرا رزق حرم؟!

در هوای مشهد و قم بارها حس کرده ام
فاصله دارم فقط با کاظمینت یک قدم

حضرت باب ٱلحوائج هستی و شد مستجاب
حاجتم یا از تو یا از حضرت صاحب-علَم

عاشقِ شش گوشه ام! هنگام امضایِ برات
جا نمانم از نگاه تو… نیفتم از قلم

بسکه خوبی سائلت را پرتوقع کرده ای
کم نمیخواهم! نخواهد رفت چون دستت به کم

صبر کن آقا… بماند بقیه را فردا بده
من‌ نمک نشناسم و حاجت بگیرم میروم!

مرضیه عاطفی


در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم

آمدم! چون راه دادی و نمیگویی که این؛
روسفید و روسیاه است و عرب یا که عجم

سفره ام برکت گرفت از ریزه نانِ سفره ات
کم شده اما نمیدانم چرا رزق حرم؟!

در هوای مشهد و قم بارها حس کرده ام
فاصله دارم فقط با کاظمینت یک قدم

حضرت باب ٱلحوائج هستی و شد مستجاب
حاجتم یا از تو یا از حضرت صاحب-علَم

عاشقِ شش گوشه ام! هنگام امضایِ برات
جا نمانم از نگاه تو… نیفتم از قلم

بسکه خوبی سائلت را پرتوقع کرده ای
کم نمیخواهم! نخواهد رفت چون دستت به کم

صبر کن آقا… بماند بقیه را فردا بده
من‌ نمک نشناسم و حاجت بگیرم میروم!

مرضیه عاطفی


شکـر خدا که نوکـر اولاد حیدرم
از خادمان خانه یِ موسی ابن جعفرم

بی هیچ منّـتی به گدا نان رسانده ای
مسکین بمانم از همه با آبرو تَـرم
دار و ندار من به فدای شما که هست
دارایی ام نگاه شما سایه یِ سرم

میلادی و عزای شما یک بهانه است
تا پر بگیرد این دل سرگشته تا حرم

یا أیهاالعـزیز فـدای شما شوم
یا أیها الکریم کرم کن که نوکرم

امشب به سوی کوی تو پرواز می کنم
در کاظمین لب به سخن باز می کنم

امشب دلم به سوی حریم تو عازم است
مِهر تو مستحبِّ مؤکـّد … نه… لازم است

نظم امور منطق قطعی خالق است
قانون عشق مصحف و احکامْ ناظم است

سرمستِ باده های غدیر خمِ علی…
هستیم از مِیِ علوی با اجازه مست

امشب به لطف شاه خراسان مسافرم
تا کاظمین مرغ دلِ شاد عازم است

نقش دو گنبد است به پیش نگاه من
چشمم به دستهای پر از نور کاظم است

باب الحوائج آمده حاجت روا شدم
از کاظمین راهیِ کـرب و بلا شدم

مدیون خانواده یِ موسی ابن جعفریم
از عاشـقان مکـتب آل پیـمـبریـم

شکر خدا که در تب و تاب ولایتیم
مست و قلندرِ مِی و صهبای حیدریم

باید نشان دهیم که دیوانه یِ حسین
باید نشان دهیم که تا نوکـریـم

بوی محرّم آمده دل را حرم کنـید
باید نشان دهیم که از جنس کوثریم

پای عَـلَـم نوای همه نینوایی است
چشم انتظار آمدن وصل دلـبریـم

در کاظمین و کرب و بلا ندبه خوان شدیم
چشم انتظار مهدی صاحب زمان شدیم

حسین ایمانی


ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام

هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست

ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز

مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز

ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو
این دوستی ست دوستی خاندان تو

تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست

هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست

قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار
فرمان دهی و شیعـۀ خود را کنی سوار

سید رضا موید»


میلاد امام کاظم علیه السلام (شایان ذکر است که با توجه به ضرورت حذف تاریخ ولادت امام موسی کاظم از تاریخ هفتم صفر، بنا بر احتمالات تاریخ ولادت ایشان 20 ذی الحجه می باشد)

در سالروز ولادت امام موسی کاظم (ع)، از نوادگان گرامی پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) قرار داریم. شخصیت بزرگواری که درباره  فضائل و مناقب اش در منابع شیعه و سنی سخنان بسیاری نقل شده است. از آن جمله این شخصیت ها إبن طلحه، عالم بزرگ اهل تسنن است که چنین می گوید: "او امامی بزرگ قدر، عظیم الشأن، بسیار متهجّد، اهل جدیت در کوشش، کسی که کرامات او آشکار و به عبادت مشهور، و به طاعت مواظب بود. شبها را در حال سجود و قیام سپری می کرد و روزها را با صدقه وروزه می گذرانید و به خاطر شدت حلم و گذشتی که نسبت به جسارت کنندگان به خود داشت، کاظم خوانده می شد. کسی را که به او بدی می کرد، با نیکی و احسان پاداش می داد. با جنایت کننده نسبت به خویش، با عفو و بخشش مقابله می کرد. و به خاطر کثرت عباداتش عبد صالح نام گرفت، و در عراق به باب الحوائج إلی الله مشهور است. چرا که کسانی که بوسیله او به خدای توانا متوسل می شوند ، از توسل خویش نتیجه می گیرند . کراماتش عقلها را حیران می کند. . "

 

در سالروز ولادت امام موسی کاظم (ع ) ضمن عرض تبریک به شما دوستان شنونده ، این روز فرخنده را گرامی می داریم . قبل از هر سخن، به این حدیث گهربار از پیامبر اکرم(ص) اشاره می کنیم که فرمود: "انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ من دو چیز گران‌بها در میان شما باقی می‏گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند."

ما نیز در چنین روزی دست تمنای خویش را به ساحت امام کاظم (ع ) دراز می کنیم، که تمسک جستن به قرآن و خاندان پیامبر(ص)، مانع گمراهی و انحراف است. البته معنای تمسک جستن به آنها، دوست داشتن آنها و احترام گذاشتن به آنها و یا مقدس شمردن آنها نیست. تمسک این نیست که قرآن را بر سر دست بگذاریم و آن را ببوسیم و سپس در گوشه ای از اتاقمان قرار دهیم، و یا عکس امام را بر دیوار خانه خود نصب کنیم، بلکه تمسک جستن، یعنی پیروی و عمل کردن به دستورات قرآن، و بررسی سیره و روش زندگی پیشوایان و الگو قرار دادن زندگی آنان است.

                                     صلوات خاصه حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) 

 

امام موسی کاظم (ع)، در نیمه ماه ذی الحجه در سال 128 قمری در روستای اَبواء» ، میان مکه و مدینه، متولّد گردید. آن حضرت در سن 20 سالگی ، پس از شهادت پدرش امام صادق (ع) ، مسئولیت هدایت امت اسلامی را بر دوش گرفت. امام در طول 35 سال امامت خویش (سالهای  148 تا 3 ه ق ) به اشکال مختلف ، نظام ایده آل ی و اجتماعی اسلام را برای مردم تبیین می کرد. ایشان با جمع روایات و احادیث و احکام  به احیای سنن پیامبر اکرم(ص) و پدران گرامی خود می پرداخت، و آنچه را که در پدرش، امام صادق (ع)، نظم و استحکام یافته بود را حفظ و تقویت می کرد و در راه انجام وظایف الهی تا آنجا کوشید که جان خود را فدای آن ساخت.

 گوینده دوم:

دوران زندگی امام کاظم (ع) ، مقارن با حکومت چند تن از خلفای بنی عباس بود. در دورانی که استبداد و ستمگری حاکمان عباسی ، به اوج خود رسیده بود. دوران زندگی امام کاظم (ع) ، مقارن با حکومت چند تن از خلفای بنی عباس بود. در دورانی که استبداد و ستمگری حاکمان عباسی ، به اوج خود رسیده بود. امام کاظم (ع) در برابر ظلم و ستم هایی که از سوی خلفای عباسی صورت می گرفت؛ ساکت نمی نشست، بلکه از راههای گوناگون با حکومت آنان مخالفت کرد. همین امر موجب شد که بیشتر دوران زندگی امام کاظم (ع) از مردم به دور باشد؛ در تبعید و یا در زندان! ‏ علت این امر هم ثبات و استقرار حکومت عباسیان بود. در حالی که تا پیش از آن، در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع)؛ حکومت عباسی لرزان و ناپایدار بود و نمی‏توانستند امامان را تحت نظر بگیرند، یا مشکل حادّی برای آنها به وجود بیاورند. اما در زمان امام کاظم (ع) حکومت آنان ثبات یافت و گسترش پیدا کرد و توانستند بر مردم بطور کامل مسلط شوند و امام را نیز مورد ستم قرار دهند. البته این ظلم و ستم‏ های بی شماری که بر امام می رفت، مانع هدایت گری ایشان نمی‏ شد. امام کاظم (ع) در فرصتهای مناسب گفتارهای بیدارگرانه خود را به گوش حُکام ظالم می رساند. در یکی از نامه های هشداردهنده امام که از زندان به کاخ هارون ارسال نموده ، چنین آمده است: "هر روز که از این روزهای سخت بر من می گذرد، یکی از روزهای خوشی تو هم سپری می شود، تا روزی برسد که من و تو در یک جا به هم برسیم. آنجا که اهل باطل به زیانکاری خود واقف خواهند شد."  

 

هارون الرشید، از خلفای ستمگر و متکبر بنی عباس بود، که بر قلمرو وسیعی حکومت می کرد و با ظلم بی حدی که بر مردم می کرد، سعی می کرد خود را حاکمی مقتدر نشان می داد. او رو به خورشید می کرد و می گفت: خورشید، هرجا می‌‌خواهی بتابی، بتاب. که همه ملک و سرای من است"! اما واقعیت این بود که او جایی در دل مردم نداشت، و تنها بر اجسام حکومت می کرد. در روایت آمده است که "روزی امام کاظم (ع) در کنار خانه خدا نشسته بود. وقتی چشم هارون به امام افتاد، گفت: تو همان کسی هستی که مردم پنهانی با تو بیعت می‏ کنند؟ امام در پاسخ او به آرامی سری تکان داد و فرمود: من امام دل‏ها و تو امام بدن‏ها هستی. " 

نام امام کاظم (ع) بر دیوار مسجد النبی

امام کاظم (ع) از محبوبیت بسیاری دربین اقشار مختلف مردم برخوردار بود. او که از نسل پیامبر (ص) بود و  گنجینه عظیم علم و معرفت را با خود حمل می کرد، به رهبری و هدایت مردم می پرداخت . دایره نفوذ امام کاظم (ع) چنان گسترده بود که حتی گاه برخی از درباریان هارون نیز مخفیانه به خدمت آن حضرت می رسیدند و وجوهات شرعی و کمکهای مالی خود را دراختیار ایشان قرار می دادند. امام نیز این منابع مالی را درمیان مردم بویژه نیازمندان و محرومان تقسیم می کرد .

 

امام کاظم (ع) به عنوان امام و راهنمای واقعی مردم به ارشاد و هدایت آنها می پرداخت و معارف اصیل و زلال اسلام را به مشتاقان معرفی می کرد. امام کاظم (ع) هرگونه همکاری با حکومت ستمگر را تحریم می کرد، چراکه این همکاری، موجب تقویت بنیان های ظلم و ستم می شد. درعین حال، مواردی استثنایی نیز وجود داشت که امام با حضور یاران خاص خویش در مناصب حکومتی مخالفت نمی کرد . به عنوان مثال "علی بن یقطین" با موافقت امام کاظم (ع) ، وزیر "هارون الرشید" شد، تا از این طریق ، جان و مال پیروان اهل بیت پیامبر را حفظ نماید. امام(ع)  به او می فرمود: " خداوند در میان جمع ستمگران نیز اولیایی دارد که به وسیله آنان از بندگان نیک خود حمایت می کند. شاید خداوند به وسیله تو، آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش رفع کند." علی بن یقطین نیز در حمایت از مردم محروم طرفدار اهل بیت پیامبر (ص) اقدامات متعددی را انجام می داد . یکی از آنها این بود که او با توجه به نفوذش در دربار عباسیان ، با اجازه امام کاظم (ع) هر ساله عده ای از محرومان را به حج می فرستاد و به این بهانه ، به آنها کمک مالی می کرد. همچنین در مواردی مالیاتهایی را که از طرف حکومت از افراد ضعیف و ناتوان گرفته می شد ، به صورت پنهانی به آنان باز می گرداند . 

امام را کاظم» لقب دادند، چرا که او همواره بر خشم و غضب خویش غلبه می نمود. سیره امام کاظم(ع) نشان می دهد آنجا که بحث دفاع از دین مطرح است امام تا مرز شهادت پیش می رود و ذره ای تساهل و سازش نمی کند. اما آنچه به عنوان کنترل بر خشم و مدارا در زندگی امام کاظم (ع) وجود داشته و ایشان را به "کاظم" یعنی فرو برنده خشم مشهور ساخت، مربوط به زندگی شخصی و گذشت و ایثار آن حضرت نسبت به مردم است. بزرگواری ، اخلاق پسندیده و رفتار پرجاذبه امام کاظم (ع)‌ به گونه ای بود که حتی ماموران زندان نیز با آنکه افرادی بی رحم و خشن بودند ، تحت تاثیر قرار می گرفتند . یکی از زندانبان بصره به مسئولین خود چنین گزارش داده که:  "بسیار کوشیدم تا موسی کاظم را از هر جهت زیر نظر بگیرم . تا جائیکه مخفیانه به دعاهای او گوش می دادم . اما او دربرابر سختیها و شدائد زندان،  شکیبایی می کرد و تنها از خداوند ، رحمت و مغفرت می طلبید."

با عرض تبریک مجدد سالروز ولادت امام موسی کاظم (ع) با سخنی از آن حضرت گفتار خود را به پایان می بریم ایشان فرمود :" در دین خدا ، آگاهی و شناخت پیدا کنید ، زیرا فهمیدن احکام و دستورات الهی ، کلید بصیرت و موجب تکمیل عبادت و سبب دستیابی به مقامات و مراتب بلند دینی و دنیایی است."

تگ


هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود
هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود

سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه
نامی که محمد به حرا گفت علی بود

وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت
ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود

آن نغمه که در کوچکی‌ام مادرم آموخت
با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود

لالاییِ ما بود همین نام که هر شب
با زمزمه و گریه‌ی ما گفت علی بود

تا لحظه‌یِ مرگَم لبم از نام تو گویاست
یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه‌ی زهراست


عباس براتی‌پور

تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند

بشنید، چون که نغمه یا ایهاالرسول»
گردید منبری همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاک لم‌یزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند

آیین پاک ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمی‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به کوری چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند

خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلین
شد زین سبب میان همه انبیا بلند

تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش
شد این ندا ز بارگه کبریا بلند

تکمیل شد شریعت پاک محمدی
چونان که گشت دین خدا را لوا بلند‌ای مظهر صفات خداوند لایزال
وی از تو آسمان ولایت به پا بلند

هرجا که بود پیکر هر ناتوان به خاک
هر جا که بود ناله هر بی‌نوا بلند

هر جا که بود طفل یتیمی سرشک‌بار
هرجا که بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگیری آنان سپندوار
یک‌باره می‌شد» ید مشکل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود کُنَدَت کردگار پاک
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ تفلحوا» چو شنیدی ز کوی دوست
و آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند

یک‌باره دست بیعت خود را از روی شوق
کردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو کرده با سخن هل اتی» بلند

پا بر حریم خانه، چون بگذاری از شرف
فریاد شوق می‌شود از بوریا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشکار بود
دست بلند شیر خدا، لافتی» بلند

ما ریزه‌خوار خوان ولای توایم و بس
از لطف توست این که بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر یکدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت کفر و نفاق و کین
همواره بود آیت شمس الضّحی بلند

باب المراد اهل جهانی و می‌کنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند‌ای نفس قدرت ازلی، یا علی - نمای
نخل شکوه نهضت روح خدا» بلند

ما پیروان مکتب سرخ ولایتیم
گر می‌زنیم گام سوی کربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تیغی که گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست براتی» به روزگار
سر می‌کند به عشق تو روز جزا بلند


هر سحر در خلوتم با او نیایش میکنم

عشق روز افزون از او هربار خواهش میکنم

مثل حق تنها ستایش هست مخصوص علی

پس امیرالمومنینم را ستایش میکنم

گفت بابایم که از عشق علی گفتم به تو

دخترت را هم به حب او سفارش میکنم

 

اهل وحدت را بگو وحدت خیالی بیش نیست

من کجا با دشمن این شاه سازش میکنم

باخدای بی علی از بت پرستان بدتر است

پس خدا را با علی با هم پرستش میکنم

سجده بر ایوان طلای او نکردن زشت نیست

پای این ایوان و این گنبد نمردن زشت نیست

ساقی کوثر دو عالم را نموده مست خود


رسول‌اللَّه فرمود: سوگند به خدایى كه جز او معبودى نیست، غدیر خم نیز دستوری از ناحیه خداست.

 معجزه ای در غدیر؛ در کتب تفسیر و حدیث وارد شده که وقتی رسول خدا در غدیر خم امام علی (علیه السلام) را به ولایت عهدی منصوب کرد، خبر آن در اطراف پراکنده شد تا به گوش حارث بن نعمان فهرى رسید.

حارث بى‌درنگ شتر خود را سوار شد و شرفیاب حضور رسول اللَّه گردید. حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پاى آن نهاد و نزدیك شد، آن گاه روى به آن جناب نموده و در حالى كه حضرت در بین جمعى از اصحابش بود، عرض كرد:از ناحیه پروردگارت به ما دستور دادى كه به وحدانیت خداوند و رسالت تو شهادت دهیم، ما نیز پذیرفتیم، آن گاه به ما گفتى چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كردیم، و این همه اطاعت از ما تو را كفایت نكرد تا دو بازوى پسر عمت را كشیده و او را بر همه ما سرورى دادى، و گفتى: هر كه من مولاى اویم، على مولاى او است. اینك آمده‏ام از تو بپرسم داستان سرورى پسر عمت از ناحیه خود تو است یا از ناحیه خداست؟

رسول اللَّه فرمود: سوگند به خدایى كه جز او معبودى نیست. آن نیز مانند همه دستوراتم از ناحیه خداست.

حارث به سوى مركب خود برگشت و در حالى كه می‌گفت: بارالها! اگر این مطلب حق است و از ناحیه تو است ، سنگى از آسمان بر ما بباران، و یا عذابى دردناك بر ما نازل كن.

هنوز به شتر خود نرسیده بود كه خدا او را هدف سنگ ریزه‌‏اى قرار داد به طورى كه از فرق سرش فرو رفت و از پائین تنش بیرون آمده و هلاكش ساخت.

درباره همین واقعه در سوره معارج این دو آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ را فرستاد.

 مرحوم علامه امینی در جلد اول کتاب الغدیر» نام 30 نفر از دانشمندان اهل سنت را آورده است که گفته‌اند: این آیه در روز غدیرخم در مورد علی بن ابیطالب نازل شده است.

دو آیه در مورد غدیر خم نازل شده‌اند؛ یکی آیه 32 انفال: وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ»

(به خاطر بیاور) زمانى را كه گفتند: پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناكى براى ما بفرست!»

دیگری آیه اول و دوم سوره معارج: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِع‏؛ تقاضاكننده‏‌اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! این عذاب مخصوص كافران است، و هیچ كس نمى‏ تواند آن را دفع كند.

( تفسیر المنار، ج4،ص464 به نقل از تفسیر ثعلبی و کتاب الغدیر،ج1،ص 239)

 


عباس براتی‌پور

تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند

بشنید چون كه نغمه یا ایهاالرسول»
گردید منبری همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاك لم‌یزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند

آیین پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمی‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به كوری چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند

خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلین
شد زین سبب میان همه انبیا بلند

تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش
شد این ندا ز بارگه كبریا بلند

تكمیل شد شریعت پاك محمدی
چونان كه گشت دین خدا را لوا بلند

ای مظهر صفات خداوند لایزال
وی از تو آسمان ولایت به پا بلند

هرجا كه بود پیكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بی‌نوا بلند

هر جا كه بود طفل یتیمی سرشك‌بار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگیری آنان سپندوار
یك‌باره می‌شد ا» ید مشكل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ تفلحوا» چو شنیدی ز كوی دوست
و آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند

یك‌باره دست بیعت خود را از روی شوق
كردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن هل اتی» بلند

پا بر حریم خانه چون بگذاری از شرف
فریاد شوق می‌شود از بوریا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شیر خدا، لافتی» بلند

ما ریزه‌خوار خوان ولای توایم و بس
از لطف توست این كه بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر یكدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كین
همواره بود آیت شمس الضّحی بلند

باب المراد اهل جهانی و می‌كنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

ای نفس قدرت ازلی، - یا علی - نمای
نخل شكوه نهضت روح خدا» بلند

ما پیروان مكتب سرخ ولایتیم
گر می‌زنیم گام سوی كربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تیغی كه گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست براتی» به روزگار
سر می‌كند به عشق تو روز جزا بلند


هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود
هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود

سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه
نامی که محمد به حرا گفت علی بود

وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت
ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود

آن نغمه که در کوچکی‌ام مادرم آموخت
با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود

لالاییِ ما بود همین نام که هر شب
با زمزمه و گریه‌ی ما گفت علی بود

تا لحظه‌یِ مرگَم لبم از نام تو گویاست
یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه‌ی زهراست


ماجرای عید غدیرخم


ماجرای عید غدیرخم

داستان عید غدیر و ماجرای اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) پس از پیامبر (ص) در مکانی به نام غدیر خم در هنگام بازگشت پیامبر از حجه‌الوداع.

  عید غدیر از بزرگترین اعیاد مسلمانان است که در روایات بسیاری بر ارزش و گرامیداشت این روز تاکید شده است. عید غدیر خم روز اعلام ولایت امیرالمونین و جانشینی ایشان بعد از پیامبر به عنوان امام و ولی مومنان می‌باشد. روزی که خداوند بیان می‌دارد دین را کامل و نعمت را بر بندگان تمام کرده است. در ادامه می‌توانید داستان عید غدیر خم را بخوانید.

ماجرا و داستان عید غدیر خم

حضرت محمد مصطفی (ص) در آخرین سال‌های عمر گرانبهای خود، در سال دهم هجرى، عازم سفر حج‏ شدند. در حالی که جمعیت زیادی که از ده هزار تا صد هزار تخمین زده شده‌اند ایشان را همراهی می‌کردند. در آن ماه امام علی(ع) برای تبلیغ اسلام در یمن بود و هنگامی که از تصمیم پیامبر (ص) برای سفر حج آگاه شد، همراه عده‌ای به سمت مکه حرکت نمود و پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ خدا (ص) پیوست. اعمال حج پایان یافت و پیامبر (ص) همراه مسلمانان مکه را ترک و به طرف مدینه حرکت کرد. هنگام بازگشت از حجة الوداع در ۱۸ ذی‌الحجه در راه بازگشت از مکه و در وادى غدیر خم (محل جدا شدن راههاى مدینه، مصر و عراق) جبرئیل وحى آورد که اى رسول خدا، آن چیزى که از سوى خدا (درباره على) به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن، و اگر چنین نکنى رسالت‏ خداى را ابلاغ نکرده‏‌اى‏».

 

پس از نزول این آیه، پیامبر (ص) دستور توقف کاروان را صادر نمود و گفت آنانی که پیشاپیش حرکت می‌کنند، به محل غدیر بازگردند و کسانی که عقب مانده‌اند، به کاروان در غدیر خم، ملحق شوند. حضرت در آن وادى فرود آمدند و تمامى مردم را در آن گرماى سوزان برگرد خویش جمع نمودند و پس از اقامه نماز ظهر به ایراد خطبه‌اى طولانى پرداختند. پیامبر در حالی که دست علی (ع) را بلند نمود تا مردم او را ببینند، فرمود:

ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت شما سزاوار‌تر نیستم؟» مردم پاسخ دادند: آری،‌ای رسول خدا. حضرت فرمود: خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما، به ولایت شما سزاوارترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا (ص) سه بار این جمله را تکرار کرد و فرمود: خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری می‌نماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد.» سپس خطاب به مردم فرمود: حاضران این پیام را به غایبان برسانند.»

در این هنگام، مردم به امیر مؤمنان(ع) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(ع) تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان(ع) می‌گفت: بر تو گوارا باد‌! ای پسر ابوطالب!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی. پیامبر(ص) نیز دستور داد خیمه‌ای برای علی(ع) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت ایشان برسند و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام دهند و همه مردم حتی همسران رسول خدا(ص) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(ص) را عملی ساختند.

داستان عید غدیر و معرفی و برگزیده شدن حضرت علی (ع) به عنوان ولی مسلمین بنا به دستور الهی در آیه تبلیغ بود. این آیه، کمی قبل از ۱۸ ذی الحجه سال دهم نازل شد که به پیامبر(ص) دستور می‌داد آنچه خداوند بر او نازل کرده، ابلاغ کند و اگر پیامبر این کار را نکند، رسالتش را انجام نداده است. سپس آیه اکمال نازل شد که می‌گفت: امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.

 

در فضیلت ماجرا و داستان عید غدیر

در روز غدیر خداوند ولایت را بر اهل آسمانهای هفتگانه عرضه کرد پس اهل آسمان هفتم از دیگران به سوی ولایت پیشی گرفتند و به این جهت آن را به عرش زینت داد. سپس خداوند ولایت را بر زمین ها عرضه کرد و زمین مکه در قبولی پیشی گرفت آنگاه به کعبه زینت داده شد و بعد مدینه و آن را به پیامبر اکرم (صلی اللَه علیه و آله) مزین نمود. در این روز ولایت به آب ها عرضه شد و هر آبی که پذیرفت گوارا و شیرین گردید و آبی که قبول نکرد شور و تلخ شد. و مَثَل مؤمنین در قبول ولایت امیر المؤمنین (علیه الیسلام) در روز غدیر خم همانند ملائکه است در سجودشان بر آدم و مَثَل کسی که قبول نکرد مانند ابلیس است.

در روایتی از امام رضا (ع) می‌خوانیم که فرمود: روز قیامت، چهار روز را که زینت بسته‌اند به نزد عرش الهی آورند: روز عید اضحی (قربان)، روز عید فطر، روز جمعه و روز عید غدیر. ولی در آن میان، روز عید غدیر، از نظر زیبایی، مانند ماه است میان ستارگان». شایسته است در این روز مسلمانان این روز را جشن گرفته و آن را گرامی بدارند و فرزندان خود را با داستان عید غدیر خم و مسأله ولایت امیرمؤمنان علی (ع) و منابع آن از کتاب و سنّت و تاریخ آشناتر سازند.


روزی هزار بار که شکر خدا کنیم 
شاید که حق آمدنش را ادا کنیم
شب های ماتم آمده باید که خویش را
آماده تا برای دو ماه عزا کنیم
امسال هم بدون تو سرزد هلال غم
کی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم
ما عهد کرده ایم، به هر بزم روضه ای
اول برای روز ظهورت دعا کنیم
صاحب عزا بیا که به اذن نگاه تو
در سینه باز خیمه ماتم بپا کنیم
دستی بده که نوحه ها شود
اشکی بده که خرجی این دیده ها کنیم
شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم
هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم
یک روز میرسد که همه در جوار تو
عزم زیارت نجف و کربلا کنیم
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است
آهى کشید و گفت که ماه محرم است
گفتم که چیست ماه محرم بناله گفت
ماهى که خلق جمله افلاک در غم است
گفتم براى که بفغان داد این جواب
ماه عزاى اشرف اولاد آدم است
اینماه گشته کُشته به صحراى کربلا
سبط رسول تشنه لب این غم مگر کمست
آید بسوى خلق ز یزدان همى پیام
نیلى ببرکنید که ماه محرم است
در خلد حوریان همه سیلى بروزنند
در عرش قدسیان همه چشمان پر از نم است
زهرا سیاه بر سر وحیدر زند بسر
در این عزا رسول خدا قامتش خم است
در کربلا به چشم بصیرت نظر نما
بنگر هنوز زینب و کلثوم در غم است
گوید سکینه گشته یتیمى نصیب ما
در روزگار درد یتیمى مگر کم است 

رئیس جمهور فقط رئیسی

از لحظه ای که با تو شدم آشنا حسین
      احساس می کنم که شدم از شما حسین
    
      وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت
      در گوش من به جای اذان گفت یا حسین
       
      آسوده خاطرم ز عذاب و فشار قبر
      آنجا حساب آن دو ملک هست با حسین
       
      رغبت نمی کنم که روم جای دیگری
      وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین
       
      هر کس برای ماتم تو گریه می کند
      باشد به زیر پرچم خیرالنّسا حسین
       
      هرکس که خرج کرده خودش را برای تو
      ترسی ندارد از غم روز جزا حسین
       
      دارم امید اینکه شما بعد مُردنم
      خاکم کنید در حرم کربلا حسین
       
      نزدیک یازده شب است آقا گذشته است
      امّا ندیده ام رخ صاحب عزا حسین
       
      امشب بیا دعا بنما منتقم رسد
      تا که شَوَم ز مهر تو حاجت روا حسین

غزل شهریار به مناسبت عزاداری سالار شهیدان (ع)

شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین
روى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏

از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دست
مروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏

مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین.

او وفاى عهد را با سر کند سودا ولى
خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏.

آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کند
عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏.

دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین‏

اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم شهریار»
کاندرین گوشه عزایى بى‏‌ریا دارد حسین
 

شعر محمد سهرابی به مناسبت ماه محرم

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ برو» چه داشت برادر؟ بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

اشعار ماه محرم – مهدی رحیمی

 

خوب است روضه، روضه ی ارباب بهتر است

از این جهت که گریه کن روضه مادر است

 

باید که طفل اشک بیاید به گونه ام

وقتی که پلک ، دست به سینه دم در است

 

سر روی شانه چون که به ذکرت بلند شد

سر نیست ، واعظی ست که بر روی منبر است

 

ای سر بریده بعد تو ، سر در مرام ما

از نوکران خاص درگاه حیدر ع است

 

حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر

گریه کن حسین برایم برادر است

 

بالاترین سمت در این خانه نوکری ست

این اعتبار ، حسرت سلمان و قنبر است

 

نوکر بهشت هم برود… نه بدون شک

نوکر بهشت هم نرود باز نوکر است

 

مهدی رحیمی


از زمین تا آسـمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامـت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشـیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا.شـهادت اشهد ان لا .شهید
م الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبـهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانـت برگزید
انتخاب عشق ناگاه اسـت می دانی چرا؟

از محـرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهتریـن ماه است می دانی چرا؟

 


اشعار ماه محرم – امام زمان(عج)

 

چشم انتظار مانده ام امّا نیامدی

کُشتی مرا و بر سرم آقا نیامدی

 

چنگی نمی زند به دلم اشک های من

وقتی که تشنه هستم و دریا نیامدی

 

من با لباس نوکری احرام بسته ام

وقت طواف کعبه ی دلها نیامدی

 

دیشب میان روضه نگاهم به راه بود

گفتم که می رسی به تماشا نیامدی

 

شاید نشسته بودی و بر سینه می زدی

جای دگر؛ به روضه ی زهرا نیامدی

 

شاید دوباره کرب وبلا رفته بودی و

تا صبح می زدی به سر آنجا نیامدی

 

امشب شب یتیم نوازی دست توست

مگذار تا بگویمت آقا نیامدی

**

شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید


اشعار ماه محرم –  سید علی رکن الدین

 

هر آینه دلى ست که حیران کربلاست

در هر کجا سرى ست، پریشان کربلاست

 

داغى اگر که هست به این سینه داغ توست

ماتم اگر که هست ز هجران کربلاست

 

اشک است این که دور حرم را گرفته است

آرى فرات دیده ى گریان کربلاست

 

چشمى که روشن است به اشک غم حسین

شمعى به بزم شام غریبان کربلاست

 

نوح ائمه گفت که نوحو على الحسین

کشتى شکست خورده ى طوفان کربلاست

 

جا دارد از کفن بگریزیم روز مرگ

از غربتى که در تن عریان کربلاست

 

افتاده صد ترک به بلور دل رسول

از هر ترک که بر لب عطشان کربلاست

 

روزِ حسین خون دل از دیده می رود

این گریه ى امامِ خراسان کربلاست

 

سید علی رکن الدین


شعر مناجات با امام زمان(عج) در ماه محرم –  وحید محمدی

شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
برای اینکه به وصل تو دلربا برسم
گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن
ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید
بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن
گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده
قبول، من بدم امّا شما قبولم کن
سلام منتقم کشته های دشت منا
به غربت شهدای منا، قبولم کن
به حق آن شهدایی که تشنه جان دادند
شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن
به ناله های جگر سوز حضرت باقر
به روضه خوان غم نینوا قبولم کن
به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام
به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن


شعر مناجات با امام زمان(عج) در ماه محرم –  وحید محمدی

شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
برای اینکه به وصل تو دلربا برسم
گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن
ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید
بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن
گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده
قبول، من بدم امّا شما قبولم کن
سلام منتقم کشته های دشت منا
به غربت شهدای منا، قبولم کن
به حق آن شهدایی که تشنه جان دادند
شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن
به ناله های جگر سوز حضرت باقر
به روضه خوان غم نینوا قبولم کن
به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام
به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن


یوسف زهرا! ز شما پُر شدم
تا که اسیر تو شدم حُر شدم
از دل دشمن به سویت پر زدم
آمدم و حلقه براین در زدم
آمده ام تا که قبولم کنی
خاک ره آل رسولم کنی
حرّ پشیمان تو ام یا حسین
دست به دامان تو ام یا حسین
یک نگه افکن همه هستم بگیر
ای پسر فاطمه دستم بگیر
روز نخستین به تو دل باختم
در دل من بودی و نشناختم
دست نیاز من و دامان تو
کوه گناه من و غفران تو
ناله ی العفو بُوَد بر لبم
تا صف م خجل از زینبم
روی علی اکبر تو دیدنی است
دست علمدار تو بوسیدنی است
مهر تو کُلّ آبروی من است
هستی من خون گلوی من است
چه می شود کشته ی راهت شوم؟
خاک قدم های سپاهت شوم؟
حرّ ریاحی به درت آمده
فطرس بی بال و پرت آمده
با نگه خویش کمالم بده
وز کرم خود پر و بالم بده
بال من از تیغه ی شمشیرهاست
سینه ی تنگم سپر تیرهاست
مقتل خون، اوج کمال من است
تیر محبت پر و بال من است
بال بده، فطرس دیگر شوم
طوطی گهواره ی اصغر شوم
سازگار

خون می‌چکد به دوشم از چشم‌های نیزه
من هم عزا گرفتم با‌های های نیزه

یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم
تنها تو را شناسم‌ای روشنای نیزه

با خار‌ها دویدم با تازیانه رفتم
آخر به تو رسیدم از ردِ پای نیزه

دیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو‌
ای وای وای دشمن‌ای وای وای نیزه

دشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم را
یکسو به دستِ زینب یکسو به پایِ نیزه

هم پاره پاره معجر هم رشته رشته گیسو
از بس که سنگ خوردم از لابلایِ نیزه

دیگر خبر ندارم از گریه‌های اصغر
گویا که رفته در خواب با لای لایِ نیزه
حسن لطفی»

بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ 
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودی‌های چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را

کربلای ما اینجاست،نینوای ما اینجاست

قتلگاه یاران،با وفای ما اینجاست

 

رأس من در این صحرا،از بدن جدا گردد

اکبرم به خون غلتان،اضغرم فدا گردد

 

لاله ی حسن پر پر،ره خدا گردد

قتلگاه سقای،با وفای ما اینجاست

 

پیش چشم من اینجا،تیر و نیزه و خنجر

پاره پاره میگردد،پیکر علی اکبر

 

آتشم زند بر دل،خنده ی علی اصغر

قتلگاه یارانِ با وفای ما اینجاست

 

در عزای ما اینجا،چشم خواهرم گرید

دور قتله گه دشمن،بهر دخترم گرید

 

با ملائکه جدّم،باب و مادرم گرید

چشم انبیا گریان،در عزای ما اینجاست

 

کشته می شود عون و جعفرم در این صحرا

غرق خون شود خاکِ،گربلا در این صحرا

 

سنگ کینه می بارد،بر سرم در این صحرا

لاله گون زِ خون رویِ،حق نمای ما اینجاست

 

دشمن آتش افروزد،خیمه های ما سوزد

دامن یتیمانم،از ره جفا سوزد

 

قلب شیعیان بر ما،تا صف جزا سوزد

گوش خلق عالم پر،از صدای ما اینجاست

 


ان حسین زمزمه بر پاکنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید

بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید

ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با ذکر مسیحا کنید

ناز گنه کاررا می خرد ارباب ما
امر کند هرکه را گم شده پیدا کنید

نوکر هر ساله ایم پای قرار امدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید

بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدة خشکیده را وصل به دریا کنید

گریه برای شما دار وندار من است
چشم پر از گریه ای می شود اعطا کنید

راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید

صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست
عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید

بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ ما همه امضا کنید

آقا سلام ماه محرم شروع شد

بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد

آقا سلام تحفه اشکی به من دهید

ماه گدایی من و چشمم شروع شد 

یادم نرفته است نگاه شما به ما

از گریه های ماه محرم شروع شد 

 قد قامت الحسین که تشنه شهید شد

شد قامت العزا غم عالم شروع شد 

ده روز اعتکاف دوچشمم برایتان

در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد 

 هاجر به پای روضه اصغر نشسته است

تا این که جوشش زمزم شروع شد 

آقا سلام نیت گریه نموده ام

شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد 

رحمان نوازنی


ورود کاروان به کربلا


خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا

داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا

بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و

مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا

رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم

میشود انگشترم پیدا، امان از کربلا

زینبم(س) تا که عقیقم را ببیند! ساربان-

دست خود را میبرد بالا، امان از کربلا

میخورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه ام

جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا

می برم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا

لرزه می افتد بر این پاها، امان از کربلا

میرسانم با سرِ زانو خودم را علقمه

میرود از دستِ من سقّا، امان از کربلا

در دلِ گودال، غرق خون می افتد پیکرم

میشود بالاسرم دعوا، امان از کربلا

می دوَد گریان رقیه(س)روی بوته های خار

شعله میگیرد لباسش را، امان از کربلا

یک به یک سر»ها به غارت رفته! صف می ایستند

نیزه داران عصر عاشورا، امان از کربلا!



اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو
ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو

این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟
بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو

منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن
تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو

احساس می کنم که زمان جدایی است
اینگونه نیست دلبر من؟ زودتر بگو

تعبیر خواب کودکی ام یادتان که هست
ای شاخه سار آخر من، زودتر بگو

کم بغض های سینۀ خود را فرو ببر!
حـرفی بزن بـرادر مـن، زودتـر بگو

این غنچه های زیر گلویت نشان چیست؟
باشـد فـدات حنجــر من، زودتـر بگو

حس میکنم که زانوی من بی رمق شده
پشت و  پنـاه و  یـاور من زودتر بگو

این ریشه های گیسوی من تیر می کشد!
دستی بکش تو بر سر من، زودتر بگو

عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه
طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو

طفلی رقیه سخت دلش زیر و رو شده
از حــال و روز دختــر من زودتـر بگو

دارم هـراس دیدن گـودال آن طرف
آید صـدای مــادر من زودتــر بگــو

(مصطفی هاشمی نسب)

سلام من به محرم  به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش

سلام من به محرم  به غصه و غم مهدی

به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی

سلام من به محرم  به كربلا و جلالش

به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش

سلام من به محرم  به حال خسته زینب

به بینهایت داغ دل شكسته زینب

سلام من به محرم  به دست و مشك ابوالفضل

به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل

سلام من به محرم  به قد و قامت اكبر

به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر

سلام من به محرم  به دست و بازوی قاسم

به شوق شهد شهادت  حنای گیسوی قاسم

سلام من به محرم  به گاهواره اصغر

به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر

سلام من به محرم  به احترام سكینه

به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه

سلام من به محرم  به عاشقی زهیرش

به بازگشتن حر  خروج ختم به خیرش

سلام من به محرم  به مسلم و به حبیبش

به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش

سلام من به محرم  به زنگ محمل زینب

به پاره پاره تن بی  سر مقابل رینب

سلام من به محرم  به انتظار رقیه

به پای آبله بسته به چشم تار رقیه

سلام من به محرم  به شور و حال عیانش

سلام من به حسین و به اشك انش

سلام من به محرم  به حزن نغمه هایش

به پرچم و به سیاهی  به خیمه های عزایش

التماس دعا


علی اکبر لطیفیان:

هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است

پایین نامه همه امضاى زینب است

می میرم و دم تو مرا زنده می كند

قارى من صدات مسیحاى زینب است

از سربلندى تو سرافراز می شوم

بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است

جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى

جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است

امروز که مشاهده کردى مرا زدند

عین همین مشاهده، فرداى زینب است

در طول زندگانى پنجاه ساله ام

این اولین نماز فراداى زینب است

این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات

از"ما رایت الا جمیلا"ى زینب است

طورى قدم زدم که همه باخبر شدند

کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است

دارند سمت من صدقه پرت می کنند

خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است


آقا سلام ماه محرم شروع شد

بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد

آقا سلام تحفه اشکی به من دهید

ماه گدایی من و چشمم شروع شد 

یادم نرفته است نگاه شما به ما

از گریه های ماه محرم شروع شد 

 قد قامت الحسین که تشنه شهید شد

شد قامت العزا غم عالم شروع شد 

ده روز اعتکاف دوچشمم برایتان

در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد 

 هاجر به پای روضه اصغر نشسته است

تا این که جوشش زمزم شروع شد 

آقا سلام نیت گریه نموده ام

شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد 

رحمان نوازنی


ای داغدار اصلی این روضه ها بیا

صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا

 

تنها امید خلق جهان یابن فاطمه

ای منتهای آرزوی اولیاء بیا

 

بالا گرفته ایم برایت دو دست را

ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا

 

فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای

دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا

 

از هیچکس به جز تو نداریم انتظار

بر دستهای توست فقط چشم ما بیا

 

هفته به هفته می گذرد با خیال تو

پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا

 

بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای

ای خون جگر ز قامت زینب بیا

 

عرض ارادت کم ما را قبول کن

امسال هم محرم ما را قبول کن

**


فریاد زد مکبر صحنین کربلا
ماه محرم آمده؛ قد قامت العزا

قد قامت العزا همگی پا شدند و بعد
اما یکی یکی همگی تا شدند و بعد

قد قامت العزا قد مادر شکسته تر
قد علی و قد پیمبر شکسته تر

صف های گریه دور و بر عرش بسته شد
حتی خدا هم از غم او دل شکسته شد

تکبیرة الحسین که احرام او شکست
وای استخوان سینه و اندام او شکست

تکبیرة الحسین دو رکعت نماز کرد
اما همین که رو به رسول حجاز کرد

باران سنگ صورت او را ملول کرد
از هر طرف که سنگ زدندش قبول کرد

الله اکبر! آه! که آبش نداده اند
یک جرعه هم به طفل ربابش نداده اند

الله اکبر! آه! که نیت نموده اند
در قتلگاه چیست که قسمت نموده اند؟

یا ایها الصلاة نمازش شکست وای!
صد بار شمر بر سر سینه نشست وای!

یا ایها الصلاة رکوع عمود چیست؟
در جمع خیمه غارت بود و نبود چیست؟

یا ایها الصلاة شب اول است این
تازه شروع یک کمی از مقتل است این

یا ایها الصلاة بگو عازمم کنند
امشب دوباره گریه کن مسلمم کنند

امام زمان(عج)-مناجات محرمی –شب عاشورا


ای گیسوی هماره پریشان کربلا

ای چشمه ی همیشه خروشان کربلا

با ما بگوچه دیده ای ای خون گریسته!

در سرخی عقیق سلیمان كربلا

هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است

از اعظم مراثی دیوان کربلا

گفتی لاندبنک یا جدی الغریب!

گفتی که جان فدای تو ای جان کربلا!

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

با یاد خشکی لب عطشان کربلا

آه از دمی كه لشكر اعدا نكرد شرم

كردند رو به خیمه ی سلطان كربلا

صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید

بر نیزه رفت قاری قرآن کربل


شب عاشورا بود و خیمه گاه حق در تب و تاب. در عصر روز تاسوعا شمر بن ذی الجوشن» به همراه هزاران نفر نیروی کمکی به صحرای کربلا رسید و عمر بن سعد» را برای حمله به امام(ع) تحت فشار قرار داد. عمر سعد دستور حمله را صادر کرد. صدای همهمه لشکر دشمن که به گوش امام حسین(ع) رسید برادرش ابوالفضل العباس(ع) را صدا کرد و به همراه چند تن از بزرگان کوفه ــ که خود را به کاروان حق رسانده بودند ــ به نزد دشمن فرستاد تا از قصد آنان آگاه شود.

حضرت ابوالفضل(ع) بازگشت و به برادر عرضه داشت که دشمن آمده است تا یکی از این دو کار را انجام دهد: یا "اخذ بیعت" یا "آغاز جنگ". امام(ع) فرمود: "بیعت با یزید که هرگز؛ اما درباره جنگ، اگر می توانی برو و امشب را از آنان مهلت بگیر و نبرد را به فردا موکول کن ؛ تا نماز و قرآن بخوانیم. به خدا سوگند که من عبادت خدا رابسیار دوست می دارم".

فرماندهان یزیدی، ابتدا پیشنهاد حضرت را قبول نکردند؛ اما یکی از آنان، دیگران را ملامت کرد که: "وای بر شما! اگر در جنگ با کفار، آنان یک شب از ما مهلت بخواهند درخواستشان را اجابت می کنیم. چگونه است که به پسر پیغمبر شبی را رخصت نمی دهید؟".

و اینگونه بود که شب عاشقانِ بی دل آغاز شد.

روز تاسوعا گذشت و شب رسید/
تشنه کامان جانشان بر لب رسید

بسته بود آب و حرم بی تاب بود/
دیده ی طفلان به راه آب بود

سینه ها از فرط بی آبی کباب/
بود ذکر تشنه کامان آب ، آب»

گرچه بود  از تشنگی لبها کبود/
مادران را با عطش کاری نبود

مادران در ماتم فرزندها/
دل پریشان در غم دلبندها

بهر اسماعیل های فاطمه/
هاجران، بی زمزم و بی زمزمه

بود چشم مادرانِ پر ز درد/
اشک ریزان، بهر فردایِ نبرد

بود گریان، چشمِ پرخونِ رباب»/
بهر آن شش ماهه ی بی تابِ آب

وای اگر فردا، گهِ ماتم شود/
تارِ مویی زین عزیزان کم شود

وای اگر اکبر» سرش گردد جدا/
وای اگر در خون شود خونِ خدا

ای سپیده! جلوه بعد از شب نکن/
ای فلک! خون بر دل زینب» نکن

اما سپیده عاشورا دمید. و سواران عشق، یک به یک پای به مسلخ نهادند. و بالاخره می رفت که تلخ ترین لحظات تاریخ فرا رسد.

آری! عصر عاشورا شد؛ و زمین كربلا غرق در نیزه و شمشیر و جنازه. از سپاه كوچك حق چیزی باقی نمانده بود؛ اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشکر شیطان منتظر طعمه بودند.

دیگر كسی برای حسین(ع) باقی نبود. حرّ»، حبیب»، زهیر»، بُریر»، جون» و دیگر اصحاب به شهادت رسیده بودند. اكبر»، قاسم»، عون»، جعفر» و بقیه جوانان بنی هاشم ــ و حتی اصغر شش ماهه» ــ نیز جان خود را فدای اسلام كرده بودند؛ و عباس»، بی دست و با فرق شکافته، دور از خیمه ها به دیدار خدای خویش رفته بود.

حسین(ع) به این سو و آن سو نظر افكند. در تمامی آن دشت پهناور، حتی یک نفر نبود تا از او و حریم رسول خدا(ص) دفاع كند.

پس به خیمه گاه آمد تا با بانوان اهل بیت وداع كند. صحنه ای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند. سكینه» دختر امام(ع) فریاد زد: "پدر جان! آیا تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟" امام پاسخ داد: "چگونه تن به مرگ ندهد كسی كه یار و یاوری ندارد؟" ، پس صداها به گریه بلند شد.

امام(ع) ن را ساكت كرد و به آنها وصیت نمود. سپس ودایع امامت و مواریث پیامبران را به علی بن الحسین السجاد(ع) كه سخت بیمار بود سپرد و به سوی میدان رهسپار شد.

فرزند صاحب ذوالفقار، با وجود تنهایی و تشنگی، با هزاران هزار سپاهی دشمن جنگی دلاورانه كرد. گاه به میمنه لشکر (سمت راست سپاه دشمن) حمله می كرد و می خواند:

الموت خیر من ركوب العار/
والعار اولی من دخول النار

یعنی :
مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است
و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است

سپس به میسره لشکر (جناح چپ سپاه یزید) حمله می كرد و می خواند:

أنا الحسین بن علی/
آلیتُ ان لا انثنی

احمی عیالات ابی/
امضی علی دین النبی

یعنی:
من حسین پسر علی هستم
كه هیچگاه سازش نخواهم كرد

از حریم پدرم دفاع میكنم
و بر طریقت پیامبر ره می سپارم

یكی از اهل كوفه روایت كرده است: "در عمرم ندیدم كسی را كه اینهمه دشمن بسیار بر او بتازد و فرزندان و یارانش كشته شده باشد اما اینگونه شجاع و پر جرأت باشد. مردان سپاه بر او می‌تاختند اما او با شمشیر بر آنان حمله می‌كرد و لشكر را مانند گله بزی كه شیری درنده در آن افتاده باشد پراكنده و تارو مار می ساخت ، سپس به جای خویش باز می گشت و می گفت: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم".

در منابع تاریخی آورده اند كه آن حضرت نزدیك به 2000 نفر از سپاه یزید را كشت، تا اینكه عمر سعد بر لشكریانش فریاد كشید: "وای بر شما! آیا می‌دانید با چه كسی كارزار می كنید؟ این فرزند علی و پسر كُشنده قهرمانان عرب است. دسته جمعی و از تمامی جهات بر او حمله كنید" و نیز به چهار هزار تیرانداز سپاه دستور داد كه از هر سوی بر امام(ع) تیر ببارند. عده ای نیز با سنگ به حضرت حمله آوردند.

در برخی روایات آمده است كه از شدت اصابت تیر، بدن امام مظلوم، همانند بدن خارپشت شده بود. پس از شهادت، بیش از 1000 زخم بر تن امام شمردند كه تنها 32 ضربه آن، غیر از زخم تیر بود.

امام حسین(ع) تشنه و مجروح و خسته، اندكی ایستاد تا نفسی تازه كند و دمی از خستگی جنگ بیاساید. در این لحظه یكی  از دشمنان سنگی زد كه به پیشانی حضرت اصابت كرد و خون بر صورت وی جاری شد. امام خواست آن خون را با لباسش پاک كند كه تیری سه شاخه و زهرآلود بر سینه و قلب حضرت نشست. امام گفت: "بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله" و سر به سوی آسمان بلند كرد و عرضه داشت: "خدایا! تو می دانی این قوم مردی را می كشند كه روی زمین پسر پیغمبری غیر از او نیست".

به مرکز باز شد سلطان ابرار/
که آساید دمی از رزم و پیکار

فلک، سنگی فکند از دست دشمن/
به پیشانیِ وجهُ اللهِ احسن

که گلگون گشت رویِ عشقِ سرمد/
چو در روز احد، روی محمد»

به دامان کرامت خواست آن شاه/
که خون از چهره بزداید، بناگاه

یکی الماس وش تیری ز لشکر/
گرفت اندر دل شه جای ، تا پر

که از پشتِ پناه اهل ایمان/
عیان گردید زهر آلود پیکان

آنگاه تیر را گرفت و از پشت کمر بیرون كشید. خون مانند ناودان بیرون جست، پس امام دست خود را از آن خون پر كرد و به سوی آسمان پاشید. حاضران گفته اند حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت. و از آن لحظه بود که آسمان كربلا به رنگ سرخ درآمد.

سپس دوباره دست خود را از آن خون پر كرد و صورت و محاسن خویش را با آن آغشته نمود و فرمود: "جد خود رسول الله را اینچنین خضاب شده دیدار می كنم و از دست اینان به او شكایت می برم".

عده ای از پیاده نظام دشمن، دور امام را گرفتند. یكی از آنان با شمشیر آنچنان ضربتی بر سر آن حضرت زد كه کلاهخود امام دریده شد و تیغ به سر مبارک وی رسید و خون روان گشت.

در همین هنگامه، شمر» با عده ای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه گاه حمله کردند و خواستند که آنها را آتش زنند. امام(ع) سر برداشت و چون این صحنه را دید بانگ زد و آن جمله تاریخی خویش را بر زبان آورد که: "وای برشما! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید". آنگاه خطاب به فرماندهان لشکر یزید نهیب زد: "اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردان خود حفظ کنید".

شبث» خود را به شمر رساند و با تندی او را از این کار بر حذر داشت. شمر خجالت کشید و به سپاهیانش دستور داد: "از حرم دور شوید و به سوی خود حسین بروید؛ که حریفی بزرگ و جوانمرد است".

در همین حین، عبدالله» فرزند امام حسن مجتبی(ع) که نوجوانی نابالغ بود از خیمه ها بیرون دوید تا از عموی خویش دفاع کند؛ اما وی نیز با وضعی دلخراش به شهادت رسید (که مصیبت آن در روضه شب پنجم گذشت).

سپاه دشمن به امام (ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و هُرم تشنگی، تاب و توان نداشت  تنگ تر و تنگ تر کرد.

زرعة بن شریک» به حضرت نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد. سپس شخصی دیگر، از پشت، تیغ بر شانه امام وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد.

این دو ملعون عقب نشستند در حالی که امام افتان و خیزان بود؛ گاه به مشقت از جای برمی خاست ولی دوباره بر زمین می افتاد.

سنان بن انس» بر امام حمله کرد و با نیزه بر پشت امام زد، آنقدر سخت که نوک نیزه از سینه حضرت بیرون آمد. امام در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز و نیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد.

شگفت اینکه هر چه می گذشت امام حسین(ع) زیباتر و برافروخته تر می شد. یکی از راویان نوشته است: "به خدا قسم، هیچ کشته به خون آغشته ای را نیکوتر و درخشنده روی تر از حسین ندیدم. ما برای کشتن او رفته بودیم ولی رخسار و زیبایی اش، اندیشه قتل وی را از یاد من برد".

دژخیمان ، همچون گرگان گرسنه، دور امام حلقه زدند تا به خیال خود کار را تمام و حق را برای همیشه ذبح نمایند.

زینب(س) که دیگر صدای تکبیر و "لاحول و لاقوه"ی امام را نمی شنید فهمید که ماه فاطمه در محاق رفته است؛ پس از خیمه ها بیرون دوید در حالی که شیون می کشید : "وا اخاه، وا سیداه  وا اهل بیتاه! ای کاش آسمان بر زمین می افتاد! ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر دشت می ریخت." و خود را به تلّی (تپه کوچکی) مشرف بر گودال رساند و آن صحنه دلخراش را مشاهده کرد.

وی با دیدن گرگانی که برای قتل امام در آنجا جمع شده بودند به عمر سعد» نهیب زد: "وای بر تو ای عمر! آیا ابا عبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟" قطرات اشک عمر سعد بر گونه اش جاری شد اما پاسخی نداد و روی از زینب برگرداند! زینب(س) فریاد زد: "وای بر شما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟" هیچکس جواب نگفت.

شمر بر سر یارانش فریاد کشید: "چرا این مرد را منتظر گذاشته اید؟!" و دستور داد که یکی از آنان کار را تمام کند. خولی بن یزید» با شتاب از اسب فرود آمد تا سر مبارک آن حضرت را جدا کند، اما تا به امام(ع) نزدیک شد بر خود لرزید و نتوانست. شمر گفت: "بازوی تو ناتوان باد! چرا می لرزی؟" آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام(ع) رهسپار گودال قتلگاه شد.

زیر خنجر بود، اما دیده باز/
اشک او بر گونه، سرگرم نماز

اشک او می شست خونِ گونه را/
شرمگین می کرد این گردونه را

مست بود و اشک دیده، باده اش/
خاک گرم کربلا سجاده اش

در دل گودال کرد از بس سجود/
شد ز فرط سجده چشمانش کبود

یک نفر پهلو شکسته» در برش/
کیست یارب این، به غیر از مادرش؟

مادرش آمد و لیکن مضطر است/
بر گلوی تشنه ی او خنجر است

خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش/
رفت تا گردون صدای مادرش.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین؛
و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع اصلی:
1. سید بن طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، 1364.
2. شیخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوی‌القربی، 1378.
3.  اشعار، زبان حال هستند و سندیت قطعی ندارند. (و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثیه‌خوانی با عنوان طنین عشق؛ تهیه و تنظیم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، 1380).


بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را

بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را

دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح

بنالم از سر شب روضه‌های مادر را

پریده خواب رباب از خیال حرمله باز

گرفته است به چادر گلوی اصغر را

خدا کند که بمیرم در این شب و فردا

به روی نیزه نبینم سر برادر را

خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم

به زیر بوسه‌ی نیزه, تنی مطهّر را

خدا کند که نبینم به روی تشت طلا

جسارت نوک چوب و لبان پَرپَر را

  حسن لطفی


اشعار تاسوعا

 

افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال وپرت شکست

 

وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست

 

با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی
در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست

 

در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی
سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست

 

بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا
بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست

 

یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت
آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست


تا روز م پرچمت بالاست عباس
مدیون کام خشک تو دریاست عباس

گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است.
اما به باطن مادرت زهراست عباس

پشت و پناه اهل بیتی یا اباالفضل
دلگرم نامت زینب کبراست عباس

یک رکن عاشورا اگر نام حسین است
نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس

بر ارمنی‌ها هم کراماتت رسیده
لطف و کریمی تو یک دنیاست عباس

بابُ الحوائج منسبی شایسته‌ی توست
م دخیلت دست‌های ماست عباس

شرمنده‌ی لب‌های تو آب فرات است
کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ عباس

اهل حرم در انتظار تو نشستند
دیدند که در علقمه غوغاست عباس

دیدند که با قدِّ خم برگشته مولا
داغ غم تو از رخش گویاست عباس

آمد حسین و خیمه ات را واژگون کرد
یعنی که افتاده دگر از پاست عباس

گفتا؛ از این پس من علمداری ندارم
بی تو حسین فاطمه تنهاست، عباس

گفتا به زینب؛ زیور از دستت دَرآور
شام غریبان بی تو واویلاست عباس

شش ماهه، لب تشنه، به آغوش رباب و
لبهاش مثل خشکی صحراست عباس

من با سکینه از تو و قولت چه گویم
حال تو را از من اگر که خواست؟ عباس…»

رضا رسول زاده»

در بین این شب ها شب تو فرق دارد
چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد

از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد
معلوم شد که منصب تو فرق دارد

مثل علی مرد خدا مرد دعایی
در سجده یارب یارب تو فرق دارد

عباسیون را به بصیرت می شناسند
آقا اصول مکتب تو فرق دارد

تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی
با کل عالم مذهب تو فرق دارد

با دست دادن عشق را اثبات کردی
طرز بیان مطلب تو فرق دارد

وقتی که زانو میزنی در پای محمل
یعنی رکاب زینب تو فرق دارد

در دست هایت آب بود اما نخوردی
از تشنگی زخم لب تو فرق دارد

وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت
در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت

(سید پوریا هاشمی)

با غصه های آل عبا گریه می کنی

در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما

می آیی و بدون صدا گریه می کنی

گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»

در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر

در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها

با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است

با غصه های آل عبا گریه می کنی

وحید محمدی



حضرت عباس (ع)-شهادت

 

این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت

اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت

اثبات شد به من که تو سقای عالمی

بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

طفلان از این که مشک به دست تو داده اند

شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت

گفتم خدا به خیر کند قامت تو را

این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

وقت نزول این بدن نا مرتّبت

مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود

بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت

اما هنوز دست تو را بوسه می زنم

این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت


دل داده ام به نغمه ی ادرک اخای تو
با من چه کرد شور برادر بیای تو

ای مسجد وفا بدنت، روی خاک ها
گلدسته است یا که دو تا دست های تو

دست تو روی دست من و جبرییل هم
آورده است بال پریدن برای تو

با تو چه کرد دیدن قد دوتای من
با من چه کرد دیدن فرق دوتای تو

هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصه های دلم بی عصای تو

دیگر بس است گفتن روحی لک الفدا
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو

در پیش خیمه گفته ام" إرکب بنفسی انت"
یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو

یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو

از خنده ها بلند شده های های من
از گریه ام بلند شده های های تو
 
(عطیه سادات حجتی)

وقتی که باید عمر را بی روضه سر کرد
بهتر که از این زندگی صرف نظر کرد

جان را بگیر اما صفای روضه را نه
آخر چه خاکی باید از این غم به سر کرد

تکلیف ما را چشم ما کرده مشخص
باید که هر جا شد برایت دیده تر کرد

سرمایه ما گریه هست و سود ما اشک
این روزها بازار ما خیلی ضرر کرد

دیشب پیِ پیراهن مشکیش میگشت
هر چه که با من کرد این عشق پدر کرد

پیراهنش را یافت و با گریه می گفت
شاید چه دیدی ناله های ما اثر کرد

بیچاره آنکه عاشق کرب و بلا نیست
بیچاره آنکه روزگارش را هدر کرد

خیلی دلش میخواست تا باشد محرم
آن عاشقت خیلی غریبانه سفر کرد

بگذار هر که هر چه میخواهد بگوید
ما را برای روضه ات زهرا (س) خبر کرد

می سوزم و می نالم از این داغ هر بار
در هر کجا این روضه از یادم گذر کرد:

آورد میدان اصغرش آبی بنوشد
اما عدو در چله اش تیر سه پر کرد

قنداقه را بالا گرفت و دید چشمش
که حرمله قوصِ زِهش را بیشتر کرد

با یک شه شعبه کودکش را سر بریدند
چهره خضاب از خون حلقوم پسر کرد

اسماعیل روستائی


شعر شهادت امام سجاد(ع) حاج غلامرضا سازگار

من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من

مرغ بهشت وحی ام و از جور روزگار
ویرانه های شام شده آشیان من

هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من

زنهای شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من

زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من

گردید نقش خاک زسنگ یهودیان
از نوک نی سر پدر مهربان من

شام بلا و طشت طلا وسر حسین
گردید قاتل پدرم میزبان من

من اشک ریختم زبصر او شراب ریخت
با آنکه بود آیه کوثر به شأن من

من ناله می زدم زدل او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم او سوخت جان من

میثم» خدا جزات دهد در عزای ما
کز نظم تو عیان شده سوز نهان من


میزند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده میشد می از لا به لای نیزه ها

مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها

نه، مکن باور اگر چه گفت عصر واقعه
دیده میشد پشت خیمه رد پای نیزه ها

میشود سرها به نی منظومه ای دنباله دار
میرود تا آسمانها ناله های نیزه ها

میشود فهمید از خون گریه های محفلی
برگرفته با قلبی در هوای نیزه ها

از چه رو خورشید، بین کوچه های کوفیان
گاه بالا بود و گاهی زیر پای نیزه ها

دختری میگفت با حسرت چه میشد می زدم
بوسه ای بر حنجرت بابا به جای نیزه ها

با ردیف نیزه ها شاعر غزل خوانی نکن
آه میشوزد دلم از های های نیزه ها

(مجید قاسمی)

امروز پا به معرکه کربلا زدی
از صبح گریه کردی وناله ها زدی

من هر چه را شنیده ام آقا تو دیده ای
نالیده ای،خمیده ای وداغ دیده ای

دلواپسی به جوش دلت مثل خُم شده
شاید سه ساله عمه ی ناز تو گم شده

در بین دود و آتش صحرا چه می کنی
با ناله های زینب کبریی چه می کنی

امشب چقدر خسته ای و دل شکسته ای
امشب بداغ شام غریبان نشسته ای

گویا تو نیز سر بروی نیزه دیده ای
یا آنکه پابه پای یتیمان دویده ای

آیا به پای ناز شما خار رفته است
یا قاتلی بروی زمینت کشانده است

امشب کنار کشته ی مولا چه می کنی
با قامت خمیده ی زهرا چه می کنی


امام زمان(عج)-مناجات محرمی –شب عاشورا


ای گیسوی هماره پریشان کربلا

ای چشمه ی همیشه خروشان کربلا

با ما بگوچه دیده ای ای خون گریسته!

در سرخی عقیق سلیمان كربلا

هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است

از اعظم مراثی دیوان کربلا

گفتی لاندبنک یا جدی الغریب!

گفتی که جان فدای تو ای جان کربلا!

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

با یاد خشکی لب عطشان کربلا

آه از دمی كه لشكر اعدا نكرد شرم

كردند رو به خیمه ی سلطان كربلا

صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید

بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا


اشعار شب عاشورا  ـ اشعارعصرعاشورا ـ اشعار وداع امام حسین علیه السلام ـ علی اکبر لطیفیان

داری عقیله خواهر من گریه می کنی؟
آیینه برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی
امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی
امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی


اشعار شب عاشورا  ـ اشعارعصرعاشورا ـ اشعار وداع امام حسین علیه السلام ـ مطهره عباسیان

کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید


اشعار کوفه و شام

ای نیزه دار؛ آینه بر نیزه می بری؟
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری
از کوچه های خلوت آن جا عبور کن
خوب است اندکی به ابالفضل بنگری
کمتر بخند قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگ دل تری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
الان تو صاحب دو سه تا کیسه زری
با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو برای که سوغات می بری؟
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می بری
وحید قاسمی

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه

ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان
گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان
وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان
آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان
هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین
تا به میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
غلامرضا سازگار

در کوفه داغ بر جگرم میگذاشتند
با چکمه پا به روی پرم میگذاشتند

حتی محله ی خودمان هم محل نداد
شاگردهام سر به سرم میگذاشتند

تا بین راه داد مرا در بیاورند
آوازه خوان به دور و برم میگذاشتند

از ناقه ها پیاده شدن مشکل است, کاش
یک محرمی برای حرم میگذاشتند

ای کاش کهنه پیروهن یوسف مرا
بهر دوای چشم ترم میگذاشتند

در کوچه های کوفه پریشان شدم حسین
با دسته بسته راهیه زندان شدم حسین

شاعر:رضا قربانی


امام حسین(ع)-شهر کوفه-تنور خولی

تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟
این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین
افتاده است زیر سم اسب ها سرت.
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بی حیا سرت
چشمان تو همیشه به دنبال زینب است
تا اربعین اگر برود هر کجا سرت
علی‌اکبر لطیفیان
اسرا در كوفه

مردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیست
کـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن  ن  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـت
در  سختی  و  بلا  به  خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنید
در  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نیست
در بین  طـعنه های  وقـیح  تـمام  شهر
بدتر  ز طـعنه های  بد  نیزه دار   نیست
وحید قاسمی

امام حسین(ع)- کوفه و شام

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
هم چون درخت روشنی در هر کرانه
باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه
خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود این جا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه
خیره نگردد سوی ما خیره سرانه
اما چه تکریمی شد از لب های قاری
تشت طلا و بوسه های خیزرانه
گل داده از اعجاز لب های تو امشب
این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه
در حسرت لب های خشکت آب می‌شد
ریحانه ات با التماسی دخترانه
آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبح با غمناله هایی مادرانه
یوسف رحیمی

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه

تا می دهم به ساحت قدسیتان درود
از کوهسار نیزه روان می کنی دو رود
با این هزار و نهصد و پنجاه آیه درد
من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود
من را نگاه می کنی از روی نی چه دیر
می بندی از نگاه من آن چشم را چه زود
موی رهای خویش چرا جمع کرده ای؟
خاکستر است روی لبت یا غبار دود
دیشب به خانه ی چه کسی روضه رفته ای؟
این بوی نان ز روضه ی ماهانه ی که بود؟
سرهای قدسیان همه بر طاق عرش خورد
وقتی قیام نیزه تان رفت در سجود
حک شد به چوب محمل من مهر داغ تو
سر بسته ماند نامه در این بزم پُر شهود
سید علی رکن‌الدین

سخنرانی های آتشین، فضا را به نفع کاروان اسیران کربلا تغییر داده، صدای اعتراض ها بلند شده و ابن زیاد خشمگین بود/ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا

روز دوازدهم محرم، کاروان اسرا وارد کوفه شد و کوفه را فضای شادی و گریه هم زمان پر کرد، اما سخنرانی های اهل بیت همه چیز را تغییر داد و همین باعث واکنش عبیدالله ابن زیاد به این ماجرا شد. گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به روز سیزدهم را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه بخوانید.

از زندان کوفه تا سفر به شام

دو شکست سنگین در کوفه؛ عبیدالله را گیج، خشمگین و خوار ساخته بود. خطابه های داغ و ستم کوب کوچه و بازار و پاسخ های دندان شکن در دارالاماره، فضا را به نفع کاروان اسیران تغییر داده بود. کوچه های خنده به کریه و شادباش ها به اعتراض تبدیل شده بود. سخنرانی های آتشین، یخبندان سکوت و ترس را شکسته بود و حنجره های خاموش جرات سخن گفتن یافته بودند که اعتراض زید بن ارقم از آن جمله است.

عکس العمل های عبیدالله بن زیاد/ زندانی کردن اهل بیت

پس از شکست در دارالاماره، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت را زندانی کنند. شیوه زندان کردن را به این گونه نوشته اند:

1. دستور داد علی بن الحسین(ع) را به غل و زنجیر ببندند و همراه با دیگر اسیران زندانی کنند. برخی نوشته اند دستور داد تا اسیران را در خانه ای نزدیک مسجد اعظم زندانی کنند. قول سوم آن است که عبیدالله دستور داد باقیمانده کاروان حسین را در قصر زندانی کنند. قول چهارمی را عبدالرزاق مقرم قائل است که اعتراض و سر و صدای مردم، عبیدالله را واداشت تا آنان را از ندان خارج کنند و به جایگاهی نزدیک قصر یا درون قصر زندانی کنند.

2. وضعیت لباس زندانیان چندان مناسب نبود. آنها با لباس نامناسب و به غارت رفته، خسته، داغدار و زخمی بودند.

3. آنان را در زندانی تنگ، تحت شکنجه قرار دادند و حضرت زینب فرمود: هیچ زنی از قبایل عرب نزد ما نمی آمد و کسی که به نزد ما آمد و شد می کرد، کنیزان بودند که ایشان نیز مانند ما اسیر شده اند.

4. در زندان نوعی شکنجه روانی اعمال می کردند. طبری می نویسد: هنگامی که اهل بیت در کوفه زندانی بودند، سنگی که نامه ای به آن بسته بود در زندان افتاد. در نامه آمده بود: پیکی که خبر اسارت شما را نزد یزید بن معاویه برده در فلان روز در راه است. اگر صدای تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته می شوید و اگر صدای تکبیر نیامد امان یافته اید ان شاالله. دو یا سه روز پیش از آمدن پیک، سنگی که نامه ای به آن بسته بود داخل زندان افتاد که در آن آمده بود وصیت کنید و پیمان ببندید که پیک در فلان روز می رسد. سپس پیک آمد و صدای تکبیر شنیده نشد و نامه ای آمد که اسیران را نزد من گسیل دارید.»

5. میزان درنگ و توقف در زندان به درستی معلوم نیست. محتمل است از غروب با شب روز دوازدهم تا هفدهم، مدت توقف در زندان باشد. احتمال اینکه در این مدت اسرا را جابه جا می کردند، نیز هست.

6. نکته مهم دیگر اینکه معلوم نیست کسانی که همراه کاروان اسیران غیر از اهل بیت بودند، در این موقعیت کجا هستند مانند مادر عمروبن جناده، مادر عبدالله بن عمیر کلبی، مادر خلف فرزند مسلم بن عوسجه اسدی و دیگر ن اسیر. به نظر می رسد این ن در کوفه ماندند و آنان را از اهل بیت جدا کردند.

اعلام خبر پیروزی ابن زیاد

عبیدالله با ورود کاروان اسیران به کوفه یا پس از زندانی کردن آنها، دستور داد سرها را در میان قبائل -به ویژه سر اباعبدالله الحسین(ع)- را بچرخانند و این پیروزی را به اطلاع همگان برسانند.

شگفت آن است که نوشته اند در مجلس عبیدالله بن زیاد، برادرش عثمان بن زیاد -نایب او در بصره- برای تبریک گفتن از بصره آمده بود و در مجلس عبیدالله وقتی بر لبان امام چوب می زد به او اعتراض کرد. از آن شگفت تر اینکه در طبقات ابن سعد آمده است که مرجانه، مادر ابن زیاد هم فرزندش را سرزنش کرد و گفت: ای خبیث! پسر رسول خدا را کشتی! به خدا هرگز بهشت را نخواهی دید.»

پس از این کار، ابن زیاد به چند تن نامه نوشت:

1. یزید بن معاویه در شام و اعلام خبر پیروزی و اسارت خانواده حسین بن علی(ع)
2. عمروبن سعید بن عاص والی مدینه

رسیدن خبر کربلا به مدینه و بنی هاشم

شیخ مفید می نویسد: عبدالملک بن ابوالحارث را به مدینه فرستاد. عبدالملک می گوید: من رفتم تا به مدینه رسیدم. به دارالاماره رفتم. عمروبن سعید گفت: چه خبر داری؟ گفتم: خبری که تو را خوشحال کند. حسین کشته شد و خانواده اش را به اسارت گرفتند. عمروبن سعید گفت: تو قاصد فتحی. بیرون برو و در کوچه های مدینه ندا کن. من بیرون رفتم و در کوچه های مدینه فریاد زدم: الا قُتِل الحسین. الا نُهِب الحسین!

چون صدا در شهر پیچید از بنی هاشم صدای شیون و نوحه و ندبه بلند شد. به نحوی که به خدا قسم هرگز چنین مصیبتی مثل مصیبت بنی هاشم ندیده بودم. از هر سو ناله واحسیناه، واغریباه بلند شد. به نزد عمرو برگشتم همین که مرا دید تبسم کرد و خندید و این شعر را خواند:

عجّت نساء بنی زیاد عجّة معجیج نِسوتُنا غداة الارنب
ن بنی هاشم آن گونه به آه و فغان آمدند که ن ما.

آنگاه گفت: هذه واعیٌة بواعیة فلان (عثمان) و منظورش از شیون ن، جنگ بدر بود و از واعیه، کشته شدن عثمان.

عمروبن سعید به مسجد آمد، مردم جمع شدند. خطبه خواند و گفت: ما راضی بر قتل حسین نبودیم ولی چه کنیم با کسی که شمشیر کشیده و قصد کشتن ما را داشت، مگر اینکه او را بکشیم.

در این هنگام عبیدالله بن سائب برخاست و گفت: اگر فاطمه بود و سر حسین را (بریده)می دید بر آن می گریست.

عمرو بن سعید دست به رویش زد و گفت: ما به فاطمه از تو نزدیک تر و شایسته تریم. پدر او عموی ماست و شوهر او برادر ما و فرزند او فرزندان ما. اگر فاطمه زنده بود بر او می گریست و جگرش بر او می سوخت ولکن کسی را که او را کشت و او را از خود دفع کرد، ملامت نمی کرد.

پس از خواندن این خطبه، خبر در شهر مدینه پیچید و بنی هاشم چنان سوکواری کردند که سابقه نداشت. در این هنگام ام لقمان، زینب دختر عقیل و خواهرانش ام هانی، اسماء و رمله مو پریشان کردند و شیون ن بیرون آمدند.

زینب می گفت: در جواب پیامبر(ص) چه خواهید گفت که بپرسد شما آخرین امت، با اهل بیت من چه کردید؟ بعد از من با آنان چه کردید؟ برخی را اسیر و برخی را در خون شناور کردید. این پاداش من نبود و شایسته من نبود که در عوض خیرخواهی من با خویشاوندانم چنین کنید.

ام سلمه هم وقتی این خبر را شنید به شدت گریست و فریاد زد: بالاخره فرزند مرا کشتند. خدا قبرهایشان را از آتش لبریز کند.»

/6262


شعر شهادت امام سجاد(ع) رضا قاسمی

در چهل سالِ گذشته اشک من رگبار بود
ابرِ باران‌زای چشمم روز و شب پربار بود

از گلویم آب خوش پایین نرفته هیچ وقت
کامم از خشکیِ داغِ تشنگی سرشار بود

زندگی کردم تمام خاطرات خویش را
پیش چشمم روضه‌ها هر روز ، در تکرار بود

آه از آن لحظه که دیدم جسم بابا را به خاک
پیکری که روی آن انگار ، یک نیزار بود

از همان ساعت که روی نیزه‌ها خورشید رفت
دائما پیش نگاهم رقص نیزه‌دار بود

من نماز اشک می‌خواندم به محراب بلا
روبرویم روی نیزه قبله ای سیّار بود

وای ، از شام و تمام چشم‌های هیز آن
دست‌هایم بسته بود و عمه در بازار بود

روضه‌های شام ، از کرب و بلا هم بدتر است
مُردم از این داغ ، که ناموس ، در انظار بود

وای ، از طشت طلا و قاریِ بزمِ شراب
آیه خواند و در جوابش خیزران در کار بود

وای ، از چشمِ خریدار و نگاه هرزه اش
کار او اصرار و کار عمه‌ام انکار بود

کاش پایم وا نمی‌شد روی این دنیای پست
روزگار از بسکه با من سخت و بدرفتار بود

منشاء این هتک حرمتها همان روزی ست که
دید ، حیدر همسرش بین در و دیوار بود


اشعار مسیر کوفه تا شام ـ مسعوداصلانی

مثل پرنده بال گشودی رها شدی
کوچک ترین ستاره سر نیزه ها شدی

لعنت به لای لایی این نیزه دار تو
باعث شده است بر سر نی بی صدا شدی

زخم سرت برابر زخم عمو شده
بر روی نیزه ها چقدر جا به جا شدی

بعد از تو گاهواره به دردم نمی خورد
چه زود پر کشیدی و از من جدا شدی

بر روی دست باد عزیز دل رباب
مانند زلف های پریشان رها شدی

در آسمان کرب و بلا ردّ خون توست
تو یک تنه برای خودت کربلا شدی


زینب بساط کاخ ستم را به هم زده

زینب به روی قله عصمت علم زده

 

مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست

زینب درون سینه ما هم حرم زده

 

زینب نگو بگو همه ی هیبت علی

کفار را به خطبه چو تیغ دودم زده

 

زینب به ناز شصت خودش در اسارتش

با دست بسته از ولی الله دم زده

 

ای بزدلان شام که خرما می آورید

زینب به لوح عالمه مهرکرم زده

 

با یک اشاره کاخ ستم رابه باد داد

او بر رقیه ناله برّنده یاد داد

 

گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود

او چادرش به لطف خدا بادوام بود

 

چشمان کور شهرحرامی ندیدکه

صدها یزید در بر زینب غلام بود

 

اصلاً یزید پست تر از این کلامهاست

از بسکه دخت فاطمه والا مقام بود

 

بعد ازحسین سیف خدا بود،دست او

تیغش کلام گشته و در بین کام بود

 

وقتی شروع کرد یزید ازغم آب شد

کار یزید و اهل و عیالش تمام بود

 

بی خود که نیست دختر زهرای اطهر است

بی خود که نیست زینب کبرای حیدر است

 

او درد و داغ نیمه شب تار راکشید

بر روی شانه اش همه بار راکشید

 

اوگرچه ظاهراً به اسیری شام رفت

اما هماره جور علمدار را کشید

 

هرشب برای دخت علی سخت می گذشت

هرشب زپای دخترکی خار را کشید

 

سنگین ترین غمی که دراین چند روزه دید

درد اسیری سربازار را کشید

 

هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود

هم روی دوش خود تن بیمار را کشید

 

زینب اگرنبود حسینی بجانبود

اوگرنبود مجلس روضه به پانبود


اسرا در كوفه
مردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیست
کـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن  ن  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـت
در  سختی  و  بلا  به  خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنید
در  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نیست
در بین  طـعنه های  وقـیح  تـمام  شهر
بدتر  ز طـعنه های  بد  نیزه دار   نیست
وحید قاسمی

وقایع روز دوازده محرم را می توان در سه دسته بندی زیر شناسایی کرد: اول:دفن شهدای کربلا. دوم: ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه و سوم: شهادت امام سجاد‌(علیه السلام) در سال 94 هجری

بنا به روایت های تاریخی شهادت امام سجاد‌(علیه السلام) در روز دوازدهم محرم سال 94 هـ . ق. در 57 سالگی واقع شد. گزارشی از ورود اسراء به کوفه تا سخنرانی زینب و فرزندان حسین(ع)» را در پرونده سال گذشته خبرآنلاین می توانید اینجا بخوانید. همچنین خبرآنلاین درباره تعابیر و تحلیل‌های نادرست نسبت به امام‌چهارم شیعیان» گفت‌وگویی با آیت الله سید رضی شیرازی داشته که می توانید اینجا بخوانید.
در گزارش زیر نیز رخدادهایی از منابع تاریخی را به همین مناسبت در سالروز گرامیداشت شهادت امام چهارم برگزیده ایم:

دفن شهدای كربلا
روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. عده‌ای از قبیلة بنی‌اسد برای دفن بدن مطهر امام حسین(علیه السلام) و اصحابشان به كربلا آمدند. اما از آنجا كه بدن‌ها معمولاً سر نداشتند و بیشتر آنها بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره شده بود و قابل شناسایی نبودند، بنی اسد متحیر شده بودند. در این هنگام امام سجاد(علیه السلام) به معجزة الهی تشریف آوردند و بدن‌ها را یك به یك به آنان معرفی نمودند و خود آن حضرت نیز بدن مطهر پدر بزرگوارش را در حالی‌كه به شدت می‌گریستند به خاك سپردند. سپس روی قبر مطهر چنین نوشتند: هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذّی قتلوه عطشاناً غریباً».

ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه
در صبح روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. كاروان اُسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) وارد كوفه شدند. سرهای مقدس شهدا را در جلوی محمل‌ها حركت می‌دادند تا اینكه این كاروان را در تمام كوچه‌ و بازارهای شهر گرداندند. راوی در بیان گوشه‌ای از این جریان، چنین می‌گـوید: دیـدم مـردم كوفه به كودكان گرسنه‌ای كه در محملها نشسته بودند، نان و خرما می‌دادند كه در این اثنا حضرت ام كلثوم‌(سلام الله علیها) با مشاهدة این رفتار، فریاد برآوردند: ای مردم كوفه! صدقه بر ما خاندان حرام است!»؛ و نان و خرما را از دست كودكان می‌گرفتند و پس می‌دادند. صدای شیون و گریة مرد و زن بلند شده بود كه دوباره حضرت ام كلثوم(سلام الله علیها) فرمودند: ای مردم كوفه! مردانتان ما را می‌كشند و نتان به حال ما می‌گریند؟! میان ما و شما، خدا در روز قیامت داوری می‌كند.» در این هنگام حضرت زینب‌(سلام الله علیها)، حضرت فاطمه صغری(سلام الله علیها)، حضرت ام‌كلثوم (سلام الله علیها) و امام زین‌العابدین‌(علیه السلام) هر كدام خطبه‌های جداگانه‌ای ایراد فرمودند كه در این خطبه‌ها، علاوه بر بیان فضایل اهل بیت‌(علیهم السلام)، مظلومیت امام حسین‌(علیه السلام) و اصحابشان و بی‌وفایی و بیعت شكنی مردم كوفه را یادآور شده و به افشاگری دستگاه حكومت یزید پرداخته‌ شده است.

شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)
بنا بر روایتی شهادت امام سجاد‌(علیه السلام) در روز دوازدهم محرم سال 94 هـ . ق. در 57 سالگی واقع شد. حضرت زین‌العابدین‌(علیه السلام) در دوران خفقان و مظلومیت شیعه به سر می‌بردند؛ از این رو مجال حضور فعال درجامعه را نداشتند. با وجود این اوضاع و احوال، به نشر احكام و مسایل دین اسلام به هر نحو ممكن می‌پرداختند. از آن جمله بسیاری از مسایل مهم اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و . را در قالب دعا برای شیعیان بیان می‌فرمودند. مدت امامت آن بزرگوار 34 سال بود كه سرانجام به دست ولید‌بن عبدالملك مسموم شدند و به شهادت رسیدند و پیكر پاكشان در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد .
اقدامات امام سجاد(ع) برای دو خطری که امت اسلام را فراگرفته بود

گزارش های تاریخ از وقایع روز دوازدهم
بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[1] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[2] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند.

نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[3]
واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.
از ورود اسراء به کوفه تا سخنرانی زینب و فرزندان حسین(ع)

پرسشی از امام سجاد(ع)
وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام» .[4] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[5] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.

اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[6] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.
در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[7]

از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.

بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[8] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[9] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند.

بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[10] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.

منابع:
1-ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد جزایری، انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
2- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.
3- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.
4- ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد جزایری، انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.
5- ابومخنف، پیشین، ص 387.
6- شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر کسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌امان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.
7- ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد جزایری. انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول 1380، ص 405.
8- محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.
9- ابومخنف، پیشین، ص 408.
10- ابومخنف، پیشین، ص 411

/6262



نون و قلم نبی ست و ما یسطرون، حسین
تاج و فلک علی ست و عالم ستون، حسین
خلقت تمام حضرت زهراست و خون، حسین
هستی تمام ظاهر و ما فی البطون، حسین
با یک قیامتست هم الغالبون حسین
در این قیام نقطه پرگار زینب است.

سردار سر سپرده ی جولان عشق کیست؟
تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
روح دمیده در تن بی جان عشق کیست؟
علامه مفسر قرآن عشق کیست؟
اذن دخول در حرم یار زینب است.

پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات

جانی بده دوباره… به من نه به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات 

ترسانده است فاطمه کوچک تو را

خون های جاری از قد و بالای نیزه ات


یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک

باقیش گشته قسمت لبهای نیزه ات


بادست خط نیزه و خون گلوی تو

افتاده است هرقدم امضای نیزه ات


لج کرده است تیزی سرنیزه با سرت

چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات


چرخیده است دیده ناپاکشان به ما

این قوم پست بعد تماشای نیزه ات

محمد بیابانی


هجوم ناگهان و وای زینب

به سمت كاروان و وای زینب

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایه بان و وای زینب

شنیده شد صدای مادری كه

نشسته قد كمان و وای زینب

رسیده بر سر گودال اما

خمیده ناتوان و وای زینب

دوباره دست هایی را كه بستند

دوباره ریسمان و وای زینب

دوباره كربلا غوغا و غوغا

دوباره سایه بان و وای زینب

شب و صحرا و آتش، طفل و معجر

امان و الآمان و وای زینب

دوباره گمشده در بین صحرا

دوتا از كودكان و وای زینب

نمانده روی گوشی گوشواره

به لب ها نیمه جان و وای زینب

برای دخترك های هراسان

نباشد پاسبان و وای زینب


اشعار مسیر کوفه تا شام – حضرت رقیه(س) – مهدی رحیمی

گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر
گیسوان غرق خونت را ببویم بیشتر

در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها
هر قدر از پشت سر ، از روبرویم بیشتر

هر قدر از دست تازیانه اش کردم فرار
آن سیاهی باز می آمد ، به سویم بیشتر

هر چه کمتر گریه کردم هرچه کمتر گم شدم
هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر

من به خود گفتم می آید بچه ها گفتند نه
ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر

بعد از آن روزی که من از قافله جا ماندم
عمه  دقت میکند هر شب به مویم بیشتر


وقتی که از مقابل چشم ترم حسین
رفتی.شده ست مرگ خودم باورم حسین

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است
اما هنوز دور و برت می پرم حسین

دستم که باز نیست برایت به سر زنم
پس میزنم به چوبه ی محمل سرم حسین

تو دائما به فکر من و معجر منی
من هم به فکر غارت انگشترم حسین

عباس کو بپرسم از او که چه میکنند؟!
خولی و شمر و حرمله دوروبرم حسین

قدم اگر خمیده شده بی دلیل نیست
بر شانه بار داغ تو را می برم حسین

با خطبه خوانی ام همه را سرخ میکنم
با سوز آتشین تب حنجرم حسین

بالای منبر از همگان زهره می درم
من یک تنه برای خودم حیدرم حسین

شاعر:محمدحسن بیات لو


ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
رو اَ لم نَشرَح لَک صَدرَک بخوان کاین آیه را
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست
حافظ خون شهیدان گریه های زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد
بر سر پا باز با صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ!
چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است
بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا
ورنه کاخ ظلم و بزم می، چه جای زینب است؟
نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق
هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است
کودکی ز آن کاروان افتاد از محمل به خاک
شب کنار بسترش، زهرا به جای زینب است
خطبه ی او افتخار ملت اسلام شد
بانگ اَلاسلام یَعلوا،در ندای زینب است
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست
ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است
چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست
قتلگاه کوچک محمل، منای زینب است
✰✰✰اشعار شهادت امام سجاد✰✰✰
 
من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من

مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار
ویرانه‌های شام شده آشیان من

هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من

زن‌های شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من

زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من

گردید نقش خاک ز سنگ یهودیان
از نوک نی سر پدر مهربان من

شام بلا و طشت طلا و سر حسین
گردید قاتل پدرم میزبان من

من اشک ریختم ز بصر او شراب ریخت
با آنکه بود آیه کوثر به شأن من

من ناله می‌زدم ز دل او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم او سوخت جان من

میثم» خدا جزات دهد در عزای ما
کز نظم تو عیان شده سوز نهان من
غلامرضا سازگار

تو یادگار حسینی که کربلا دیدی


شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی


"سری به نیزه بلند است"را شما دیدی


و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی


دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است


در این سکوت تو صدها هزار فریاد است


برای گریه ات آقا اشاره کافی بود


همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود


گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود


به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود


تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند


به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند


اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید


که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید


نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید


ز بار غصه ی یاران قَدِ تو خم گردید


اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود


خدا برای امامت تو را ذخیره نمود


دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت


دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت


همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت


به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت


سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را


تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را


به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود


نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود


به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود


غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود


شهادت ارث شما بود و اعتبار شما


به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما


چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر


درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر


سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر


رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر


به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز


به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز


 


مهدی مقیمی:


بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
ســجاده اش مـــعطرِ بـا اشــک نـاب شـــد

او سید البکاء حسینیه ی خــداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

صفحه به صفحه ادعیه های صحیفه اش
ناگـــفته های مــرثیه بــود و کـــتاب شــد

عمری ز داغ روضه سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لـــب تــــشنه آب شـــــد

عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شـد

یادش نـــمیرود بـــدن بـــی ســـر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد

رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن ســر پـــدر او شــتاب شد

ســـینه زده برای تنـــش مثل بـــادهــا
وقتی که نوحه خوان تنش آفتاب شد

دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضـــه دار دائـــم طـــفل ربـــاب شد

خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دســـت بسته وارد بزم شــراب شد

شاعر:محسن حنیفی


001_0.gif

قهقهه

محمود ژولیده

اسرار نهان را سر بازار كشیدند
آتش به دل عترت اطهار كشیدند
دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست
ناموس خدا را سوی انظار كشیدند
بازار یهود آبروی اهل حرم رفت
از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند
با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت
دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند
تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر
با بی ادبی در بر حضّار كشیدند
ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود
ما را به سوی مجلس كفار كشیدند
ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند
بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند
هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد
زخمی به دل حیدر كرار كشیدند
ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما
خون از جگر احمد مختار كشیدند
از مردمشان هیزتر اینجا خودشانند
خون بود كه از چشم علمدار كشیدند
با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود
با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند
از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند
فریاد سر عصمت دادار كشیدند
ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده
بس چوب به لب های گهر بار كشیدند
با رأس بریده سخن این بود دمادم
یك آیه بخوان، كار به اغیار كشیدند
این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ
اسرار نهان را سر بازار كشیدند



اشعار اربعین

هوا هوایِ جنون و هوا هوای سفر
 
یکی یکی همه رفتند٬ زائرین همه پر
 
دلم هوایی کرب و بلاست بدجوری
 
هوس نموده دو رکعت نماز بالا سر
 
مسافرین حرم خوش به حالتان اما
 
سلام ما برسانید بر شهِ بی سر

 کنار علقمه و زیر قُبه ی مولا
 
دعا کنید مرا لاأقل دمِ آخر
 

دعا کنید که عمری بماند و باهم
 
بریم کرب و بلا، أربعین سال دگر
 

کبوترانه مهاجر هنوز منتظرم
 
که عاشقانه بگیرم ضریح را در بر


از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه

نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه

نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه

امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه

دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه

اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه

من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه

احمد ایرانی نسب

دوستانم یک به یک رفتند و تنها مانده ام
باز هم از کاروان کربلا جا مانده ام

درد یعنی یک نفر جامانده باشد از حرم
مانده ام تنهای تنها با دل وامانده ام

اربعینی بودن انگاری نمی آید به ما
باز هم در کار خود…در کار دنیا… مانده ام!!!

غصه ی من قصه ی هجر عزیز کربلاست
آه یوسف, در فراقت چون زلیخا… مانده ام

بر سرم دارم هوایت, گر چه پایم لنگ زد
مانده ام پایت, اگرچه بی سر و پا, مانده ام

با خودم گفتم‌نمی مانم, میایم کربلا…
با خودم گفتم نمی مانم, که حالا, مانده ام

حال یک‌جامانده را جامانده میفهمد فقط
دوستانم یک به یک رفتند و تنها مانده ام

حامد فلاحی راد


ماه صفر که ماه عزا،ماه ماتم است
ایّام سوگواری ارباب عالم است
داغ حسین سینه ی ما را فشرده است
ماه صفر ادامه ی ماه محرّم است
شکر خدا که از غم آقای بی کفن
چشمم شبیه چشمه ی جوشان زمزم است
هر کس برای خون خدا گریه می کند
مزدش به دست بانویی است که قدش خم است
سی روز شد که از غم او گریه می کنیم
این رزق چند روزه دوباره فراهم است
هر دیده ای که لایق اشک حسین نیست
اشک حسین حاصل هر قلب پُر غم است
ما را حسین کرده جدا بهر ماتمش
لطف و عطای به گدایش دمادم است
هر روز و شب زیارت مخصوصه ی حسین
بر زخم قلب غمزده مانند مرهم است
هر کس که دید گوشه ای از روضه های او
گر خون چکد ز چشم ترش باز هم کم است
زینب اگر چه خسته ی رنج اسارت است
امّا ز داغ کرب و بلا قامتش خم است
شاعر: حمید ضیا

ای مظهر صفات خدا أیها العزیز

ای امتداد نور هدی أیها العزیز

ای که کریم هستی و از نسل ذو الکرام

پر کن دو دست خالی ما أیها العزیز

یک نَظرة رحیمة بینداز بر دلم

تا مس شود شبیه طلا أیها العزیز

در انتظار آمدنت پیر گشته ایم

این جمعه هم گذشت، بیا أیها العزیز

همراه کاروان که به مقتل رسیده اند

ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز

چندین هزار سال تو خون گریه می کنی

از داغ زینب و أسرا أیها العزیز


چنانچه معروف است دختری از دختران امام حسین (ع) در کودکی در کربلا حضور داشت. صحنه های عطش، غارت خیمه ها را با دو چشم خود دید. رقیه سه ساله نیمه شب در خرابه شام در کنار رأس پدر غریبانه جان داد.

شناسنامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)
حضرت رقیه فرزند امام حسین علیه السلام است . بر اساس نوشته‏ های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است. در مورد تاریخ تولد حضرت رقیه چیزی معلوم نیست.
در تعداد دختران امام حسین و نامهای آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست می آید امام حسین علیه السلام دارای چهار دختر بنامهای فاطمه کبری، فاطمه صغری، سکینه و رقیه بوده است.
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است. در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است. اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و. اختلاف است.
لهوف سید ابن طاووس و حضرت رقیه (س)
یکی از کتاب‏های کهن که در زمینه حضرت رقیه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. وی می‏ نویسد: شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه ‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید.
سن حضرت رقیه (س) و تاریخ شهادت ایشان
تاریخ شهادت: ۵ صفر سال ۶۱ هجری قمری
مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال ۶۱ ه .ق، پرپر شده است.
چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه (س)
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می ‏شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می ‏رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می ‏رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می ‏دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می ‏گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه‏ السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه‏ السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.

 


عمه بیا که بین طبق جانت امده
شادی میان کلبه ی احزانت امده

ماه تو در تنور اگر چه غروب کرد
اما بیا هلال درخشانت امده

ما غیر کعبه نی که ندیدیم بین راه
حالا بیا ببین شکرستانت امده

هرچند لهجه ی عربی اش عوض شده
اما دوباره قاری قرانت امده

حالا که امدی پدر من به من مگو
پیش از بهار عمر زمستانت امده

چوب یزید را به سرش خورد میکنم
اخر ببین چه بر سر دندانت امده

سید محمد حسین حسینی


روی حسین، مهر دل‌آرای زینب است
موی حسین، لیله ی اسرای زینب است

زیباترین مطاع به بازار روز
در نزد اهل‌بیت، تولای زینب است

دارایاره و حرم قدس کبریاست
هر سینه ای که طور تجلای زینب است

هر لحظه ای که بگذرد از گردش زمان
در چشم ما قیامت کبرای زینب است

فریاد خون پاک شهیدان کربلا
تا روز ، خطبه ی غرای زینب است

مکتب نرفته عالمه ی عالم وجود
ایثار و صبر، درس الفبای زینب است

دوزخ تنم بسوزد اگر غیر از این بوَد
نقش بهشت، جای کف پای زینب است

مگذار تا به خاک فتد اشک دیده ات
این اشک نیست، گوهر دریای زینب است

نامی که می‌برد همه جا دل ز پنج‌تن
باور کنید، نام دل‌آرای زینب است

در روز ، آینه ی نور می‌شود
پرونده ای که پای وی امضای زینب است

گر در خرابه خُفت، نکاهد مقام او
چون سینه ی رسولِ خدا جای زینب است

جبرانِ جای خالی، زهرا کند علی
او را نظاره تا که به سیمای زینب است

بگشوده دست، بهر قنوت نماز شب
نام حسین بر روی لب‌های زینب است

خون حسین یافت بقا از خطابه اش
دین سرفرازِ همت والای زینب است

سیل بلا جمیل بوَد در نگاه او
دریای خون، بهشت تماشای زینب است

شب‌های بی‌حسین که ذکرش بوَد حسین
شب‌های قدر و لیله ی احیای زینب است

رأس حسین: طور تجلا به نوک نی
بازار کوفه: سینه ی سینای زینب است

افتاده اند زنگ شترها هم از صدا
این معجز اشاره و ایمای زینب است

بالله بقا دهنده ی قرآن و اهل‌بیت
خون حسین و منطقِ گویای زینب است

یک بوسه مثل بوسه ی پرمهر فاطمه
بر حنجر بریده، تمنای زینب است

چون جای تازیانه بر اندام مادرش
آثار کعب نیزه به اعضای زینب است

وقتی کنار طشت طلا ایستاده است
چشم حسین بر قد و بالای زینب است

دشنام و خنده و کف و خاشاک و خاک و سنگ
در شام و کوفه بهر تسلای زینب است

میثم» برای دخت علی اشک چشم تو
دُرّی گران بوَد که ز دریای زینب است
ای اختر فضائل و ای آسمان صبر
ای زینب ای به گلشن دین باغبان صبر

گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق
نازم به همتت که توئی قهرمان صبر

گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا
دادی چنانکه خواست خدا، امتحان صبر

در حیرتم که صبر تو را وصف چون کنم
کلک زبان بریده ندارد بیان صبر

توصیف صبر توست مگر آنچه حق نزول
فرموده در کتاب مقدس به شأن صبر

دوران زندگانی هر کس زمان اوست
دوران زندگیّ تو باشد زمان صبر

ای یادگار فاطمه تا روز رستخیز
عاجز به وصف صبر تو باشد زبان صبر

کردی تو صبر تا که ظفر یافتی به خصم
آری ظفر همیشه رود هم عنان صبر

خسرو» به یاد صبر فراوانت اوفتد
در هر کجا که گفته شود داستان صبر


سید محمد حسرو نژاد
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا، فتحی نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه ای جا نسوز اندر در کوفه عنوان کرد و رفت

با کلام جانفزا، اثبات دین حق نمود
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت

فاش میگویم من آن بانوی عظمای دلیر
از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

بر فرازنی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین اثبات قرآن کرد و رفت

در دیار شام برپا کرد از نو انقلاب
سنگر ستمگران را سست بنیان کرد و رفت

خطبه ی غرا بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام، غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

دخت شه را بعد مردن در خرابه جای داد
گنج را در گوشه ی ویرانه پنهان کرد و رفت

زآتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعی فروزان کرد و رفت

ورود در روز اول ماه صفر 61 (هـ.ق.)

به نقل مشهور، کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت سریع و بی‌وقفه و با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، سرانجام در روز اول ماه صفر 61 هجری قمری وارد شام شدند. بنابراین از نوزدهم محرم که از کوفه حرکت کردند تا اول ماه صفر، بین کوفه و شام در راه بودند. تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی در پایان قرن نهم هجری در کتاب المصباح» خویش و شیخ بهایی و حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال نوشته‌اند: روز اول ماه صفر اهل بیت(ع) و سر بریده امام حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا را وارد دمشق کردند.» برخی از مورخان تاریخ امامت و تشیع و روزنگاران تاریخ کربلا و عاشورا از سفر اجباری کاروان اهل بیت(ع) به شام سخن گفته‌اند، اما در ارتباط با تاریخ رسیدن به شام یا اظهار نظری ندارند یا زمانهایی غیر از اول ماه صفر سال 61 هجری قمری را ذکر کرده‌اند. اما  قول مشهور همین اول ماه صفر سال 61 است.

 کاروان در آستانه ورود به دمشق

در گزارش سیدبن طاووس آمده است: قوم ستمگر سر امام حسین(ع) و نیز ن و مردان اسیر خاندان را حرکت دادند؛ چون نزدیک دمشق رسیدند. ام‌کلثوم(س) به شمر که از افراد آن قوم ستمگر بود، نزدیک شد و به او گفت: درخواستی از تو دارم! شمر گفت: درخواستت چیست؟ ام‌کلثوم(س) فرمود: اینک شهر شام است، چون خواستی ما را وارد شهر کنی، ما را از دروازه‌ای ببر که تماشاگر کمتری دارد تا مردمان نظاره‌گر کمتری باشند و به ما کمتر نگاه کنند و امر کن و به آنان بگو سرهای شهدا را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند و پیش دارند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر بنگرند؛ زیرا از کثرت نگاه‌هایشان به ما در این حال خوار و رسوا شده‌ایم!»

شمر بن ذی الجوشن خبیث و ملعون بر عکس رفتار کرد و  فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان حرکت دهند. (اللهوف، ص 173 وص 174- مثیرالاحزان، ص97- منتهی الآمال، ج1، ص307- شهادت‌نامه امام حسین(ع) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری‌شهری، ص777 و ص 778).

تأمل در درخواست ام‌کلثوم(س) و رفتار شمر ملعون

از این درخواست ام‌کلثوم(س) و رفتار رذیلانه شمر در آستانه ورود به شام، می‌توان به شخصیت پلید و  شیطانی شمر و باند تبهکار بنی‌امیه پی برد.  امروزبرای ن باایمان و باحجاب و باتقوا و با حیای اهل بیت(ع)، پوشیدگی و رهایی از نگاه‌های نامحرمان، آن قدر اهمیت دارد که از سردسته تبهکاران چنین درخواستی را دارند و او نیز بر خلاف درخواست آنان اقدام می‌کند. ن و دختران امروز ایران زمین و پیروان اهل بیت(ع)، باید این ن و دختران باحیا و عفاف و اهل پوشش را الگو قرار دهند و بدانند سلامت و عفاف زن در حجاب و پوشیدگی و عدم اختلاط با مردان و در دور شدن از نگاه زهرآلود مردان نامحرم است.

گزارش سهل بن سعد»

یکی از گزارشگران صحنه‌ها و لحظات ورود کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان به شام سهل بن سعد» است. وی از اصحاب پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان امام علی(ع) و از 17 نفری است که واقعه غدیر را سالها بعد در جامعه برای امام علی(ع) گواهی دادند. او تا زمان حجاج عمر کرد و در سال 74هـ.ق گرفتار شکنجه و آزار حجاج شد. وی از جمله کسانی است که حجاج به گردنشان مهر زد تا خوارشان کند و مردم از آنان حرف شنوی نداشته باشند.

وی در سال 88هـ.ق در 96 یا 91 یا 100 سالگی درگذشت. گفته می‌شود، او آخرین صحابی است که در مدینه از دنیا رفت.

وی هنگام ورود کاروان اهل بیت(ع) و آوردن سر مبارک سیدالشهدا(ع) به شام در این منطقه بوده است.

او گفته است: به قصد زیارت بیت‌المقدس از مدینه خارج شدم. در میان راه به شام وارد شدم، شهری دیدم پر آب و درخت و با خانه‌های بلند و منازل فراوان! دیدم که بازارها را تزیین کرده‌اند و پرده‌ها آویخته‌اند و زینت کرده و شاد و خوشحالند و دف و طبل و ساز می‌نوازند. با خود گفتم شاید امروز شما میان عیدی دارید که من نمی‌شناسم! از مردم پرسیدم: آیا در شام عیدی دارید که ما آن را نمی‌شناسیم؟

گفتند: ای پیرمرد! مگر تو در این شهر غریبی؟! گفتم: من سهل بن سعدم، پیامبر خدا(ص) را دیده‌ام و از او حدیث شنیده‌ام! گفتند: ای سهل ما تعجب داریم چرا خون از آسمان نمی‌بارد و چرا زمین سرنگون نمی‌شود و ساکنانش را فرو نمی‌برد؟ گفتم: چرا این گونه شود؟! گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی(ع) را از عراق برای یزید هدیه می‌برند و اکنون می‌رسد. گفتم: شگفتا! سر حسین(ع) را هدیه می‌برند و مردم خوشحالی می‌کنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه می‌آورند؟ مردم به دروازه‌ای به نام دروازه ساعات» اشاره کردند. به سوی آن دروازه رفتم. در آنجا بود که دیدم پرچم‌های کفر و ضلالت پی در پی آمد، ناگاه دیدم اسب سواری آمد به دستش نیزه سرشکسته‌ای بود و سری بر آن قرار داشت که شبیه‌ترین صورت‌ها به پیامبر خدا(ص) بود. همراه آنها نی سوار بر شتران و بدون جهاز را آوردند.

 به یکی از آنان نزدیک شدم و به او گفتم: ای دختر! تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر حسین(ع)! به او گفتم: من صحابه جد شمایم، آیا درخواستی از من داری؟ من سهل  بن سعد هستم که پیامبر(ص) را دیده و از او حدیث شنیده‌ام. سکینه گفت: به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را دارد، بگو از بین ما بیرون رود و سر را جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم پیامبر(ص) خداییم»!

به حامل سر نزدیک شدم و به او گفتم آیا درخواست مرا اجابت می‌کنی تا در عوض چهارصد دینار بگیری؟ گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم حرکت بده. سر را از میان ن بیرون  ببر و پیشتر از آنان برو. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم به او پرداختم. (مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص60- جلاءالعیون علامه مجلسی، ص176- بحارالانوار، ج45، ص127- منتهی الآمال، ج1، ص307- شهادت نامه امام حسین(ع) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری شهری، ص775 تا ص 777)».

در این هر دو گزارش، تنها درخواست اهل بیت(ع) پنهان ماندن اهل حرم از دیدگان مردان نامحرم است. این درخواست دغدغه بزرگ و رنج درونی اهل بیت(ع) را آشکار می‌کند. آنان از رنجها و سختی‌ها و آزارهای فراوان جسمی دژخیمان یزید در اینجا هیچ سخنی نمی‌گویند و تنها شکنجه روحی و آزار درونی بر اثر نگاه‌های بیگانگان و مردان بنی‌امیه در جشن دشمنان هنگام ورود به شام را مطرح می‌کنند و درصدد مهار این  بی‌احترامی و رهایی از نظرهای تحقیرآمیز بیگانگان هستند.

روز شادی باند اموی و حزن اهل بیت(ع)

روز ورود کاروان اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان به شام روز جشن بنی‌امیه و روز حزن و اندوه اهل بیت(ع) و پیروان آنان است. حاج شیخ عباس قمی در وصف این روز نوشته است:

کانت ماتم بالعراق، تعدها

امویه بالشام من اعیادها

(منتهی الآمال، ج1، ص306)

عزاها و ماتم‌هایی در عراق بود که امویان در شام از عیدهایشان می‌شمارند.

گزارش امام باقر(ع)

عبدا. بن میمون از امام صادق(ع) از پدرشان امام باقر(ع) چنین نقل کرده است: هنگامی که خاندان امام حسین(ع) را به شام آوردند و بر یزید وارد کردند، روز بود و صورتهای ن و دختران خاندان اهل بیت(ع) باز بود (مکشوفات وجوههن!) شامیان جفاکار گفتند: ما رأینا سبایا احسن من هولاء فمن انتم؟ ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیده‌ایم، شما کیستید؟! فقالت: سکینه بنت الحسین(ع): نحن سبایا آل محمد علیهم السلام» (قرب الاسناد حمیری قمی، ص26، حدیث 88- شهادت نامه امام حسین(ع) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری شهری، ص775).

سکینه دختر امام حسین(ع) گفت: ما اسیران خاندان محمدیم»!

 ما اسیران آل محمدیم!

به نقل امام صادق(ع) و باقر(ع) سکینه(س) دختر سیدالشهدا(ع) در روز ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام در یک جمله کوتاه اعضای کاروان را معرفی می‌کند و می‌گوید: نحن سبایا آل محمد! ما اسیران خاندان محمدیم!»

با همین جمله همه تبلیغات مسموم و گمراه‌کننده بنی‌امیه و یزیدیان پوچ شد. بالاترین عزت و کرامت و عظمت و افتخار از آن آل محمد(ص) است. با همین جمله تهمت خارج از دین بودن» به کاروان اسیران اهل بیت(ع) خنثی شد. آل محمد(ص) محور و اساس دین اسلام هستند. قتل و اسارت آنان بالاترین جرم و جنایت در جهان اسلام است. با همین جمله مسلمانان که در جشن یزیدیان حضور داشتند، از مکر و حیله و نیرنگ یزیدیان رهایی یافتند و جرقه‌های آگاهی و بیداری زده شد. با همین جمله سیمای الهی و فلسفه حرکت اباعبدا. الحسین(ع) و اسارت اهل بیت(ع) نشان داده شد. آل محمد(ص) برای احیای اسلام و ارزشها و سنتهای حضرت محمد(ص) قیام کردند و به شهادت رسیدند و به اسارت رفتند.


دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

 

یک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته و

یک کاروان شراره و غم های ناتمام

 

در این دیار، هلهله و پایکوبی است.

.انگار رسم تسلیت و عرض احترام

 

چشمان خیره و حرم آل فاطمه

سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام

 

خاکستر است تحفه‌ی پس کوچه های شهر

بر زخم های سلسله ، شد آتش التیام

 

بر ساحت مقدس لب های پرپری

با سنگ کینه ،سنگدلی می دهد سلام

 

پیشانی شکسته و خونی که جاری است

بر روی نی خضاب شده چهره‌ی امام

 

با کینه ی علی همه‌ی شهر آمدند

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

مهدی نظری :


هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان
بتاب از نوک نی بر محمل خواهر! برادرجان
جمال بی‌مثال کبریا! وجه‌الله اعظم
چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادرجان
فراموشم نکردی ای تنت افتاده در صحرا
به استقبال خواهر آمدی با سر، برادرجان
به جبران عنایات امیرالمؤمنین، کوفه
تصدّق می‌دهد بر آل پیغمبر، برادرجان
به روی داغ‌هایم تا نبینی داغ دیگر را
تکلم کن؛ به اشک دخترت بنگر برادرجان
تو میگردی به دور محمل خواهر؛ یقین دارم
که می‌گردد در اطراف سرت مادر برادرجان
اگر بالای نی یاد رسول‌الله افتادی
نگه کن بر گل روی علی‌اکبر، برادرجان
تمام داستان کربلا را مادرم گفته
نمی‌کردم سرت را روی نی باور برادرجان
تو با قدقامت خود بر فراز نی قیامت کن
من از تفسیر قرآنت کنم م برادرجان
زبان من کند در پهن‌دشت کوفه اعجازی
که دست و تیغ حیدر کرد در خیبر، برادرجان
کنار نیزه‌ات بر قلب میثم» آتشی ریزم
که عالم را بسوزاند در این آذر، برادرجان
غلامرضا سازگار

ای همسفر قرار تو باور نکردنی است

من، اربعین، کنار تو، باور نکردنی است

با نیمه جان مانده خودم را رسانده‌ام

اینجا، سر مزار تو، باور نکردنی است

بر روی سرخ هم سفرانت نگاه کن

این باغ لاله دار تو باور نکردنی است

در زیر تازیانه به سر شد اسارتم

تا آمدم دیار تو باور نکردنی است

من را ببین و مادر خود را نظاره کن

قدِّ کمان یار تو باور نکردنی است

با آنکه دشمنت همه جا کرد غارتم

من قهرمان عرصه رزم اسارتم

آنان به قلب خون شده جز غم نذاشتند

چیزی برای خواهر تو کم نذاشتند

مهمان شام بودم و بر میزبانیم

یک لحظه چشم خویش روی هم نذاشتند

جز سنگ و تازیانه و سیلی و کعب نی

بر زخم‌های وا شده مرهم نذاشتند

وقتی که آستین شده معجر برای من

یعنی که هیچ چیز برایم نذاشتند

دیگر چه وقت حرف عبا و عمامه است

وقتی به دست‌های تو خاتم نذاشتند

دیدی چطور که آل پیمبر عزیز شد

در مجلسی که دخترک تو کنیز شد

محمد بیابانی


آقا شنیدم لاله ها را دوست داری
آینه های آشنا را دوست داری
با یاد قرآنی که بر نی خوانده می شد
صوت مناجات و دعا را دوست داری
آقا! شنیدم نی حکایت کرد از تو
می گفت دل های رها را دوست داری
آقا! شنیدم در مقام آسمانها
تنها مقام کربلا را دوست داری
از اهل بیتت٬ از دلت پیداست بسیار
آتش گرفتن در خدا را دوست داری

آقا اگر چه این لیاقت را نداریم
اما بگو آیا تو مارا دوست داری؟؟

اشک و مناجات و دعا را دوست دارم

این حالت خوبِ بکا را دوست دارم

من دین خود را از رسول الله دارم

زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم

مشهد، حرم، پائین پا، صحن گهرشاد

این گنبد و گلدسته ها را دوست دارم

از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم

خیلی هوای کربلا را دوست دارم

آرام کنج دنج روضه می نشینم

هیئت، محرّم، روضه ها را دوست دارم

بالا نیاوردم سرم را تا ببینی

این گریه های بی صدا را دوست دارم

گریان دستّ بسته ی زینب بیا . آه

من گریه کردن با شما را دوست دارم

وحید محمدی



قسمت نشد اربعین کنارت باشم
و زائر آن صحن و مزارت باشم
به خود فاطمه سوگند که مایل بودم
چون شهیدان خدا یاور و یارت باشم
و از آن نوع نگاهی که به حرٌت کردی
به من انداز که بر چوبه ی دارت باشم
گوش جان جز به صدای غم تو نسپارم
آمدم گوشه ی این روضه که زارت باشم
گفته ای دار وندارت همه در علقمه ماند
من فدای تو و آن دار و ندارت باشم
پس برایم بنویسید به مشهد آیم
اربعین روزی اگر نیست کنارت باشمزیارت اربعین


تمامی حقوق 

موسی علیمرادی

به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببریدم ببریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
همه رفتند و شده قبرمن این شهر .مرا
در مزارم تک و تنها مگذارید فقط
حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم
با دلم وعده فردا مگذارید فقط
بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم
روی این خواهش ما پا مگذارید فقط
اربعین  پای پیاده نجف وکرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
تشنه روضه ام و اه فرات است بلند
آب را تشنه دریا مگذارید فقط
لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است
پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط
داد زد این سر و این حلق من و سینه من
چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط
مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا
پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط

محمد جواد غفور زاده

به نینوای حسین از "شفق" سلام برید
سلام خسته دلی را به آن امام برید
"ز تربت شهدا بوی سیب می آید"
مرا به دیدن آن روضه السلام برید
شکسته بسته دعای من از اثر افتاد
خبر به حضرت مولا از این غلام برید
معاشران! دل من، جای مانده در حرمش
مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید
در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد
به خون نشسته نگاهی بنفشه فام برید
در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید
به شهر نور رسیدید، فیض عام برید
اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست
برای ساقی لب تشنه یک دو جام برید
به دست های علمدار کربلا سوگند
مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید
به یک اشاره ی او کارها درست شود
در آن "مقام" از این دل شکسته نام برید
زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است
"به روح های مقدس ز من پیام برید"

هوا هوایِ جنون و هوا هوای سفر
 
یکی یکی همه رفتند٬ زائرین همه پر
 
دلم هوایی کرب و بلاست بدجوری
 
هوس نموده دو رکعت نماز بالا سر
 
مسافرین حرم خوش به حالتان اما
 
سلام ما برسانید بر شهِ بی سر

 کنار علقمه و زیر قُبه ی مولا
 
دعا کنید مرا لاأقل دمِ آخر
 

دعا کنید که عمری بماند و باهم
 
بریم کرب و بلا، أربعین سال دگر
 

کبوترانه مهاجر هنوز منتظرم
 
که عاشقانه بگیرم ضریح را در بر


آنانکه خاک را به نظر کیمیــــا” کنند
از یمن تربت شه کرببــــــــــلا کنند
آنانکه دیده اند ضریح حســــــین را
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
در حسرت زیارت تو عاشقان تو
در روضه جای صحن وسرایت صفاکنند
جامانده های قافله ی اربعین تو
آقا دوای درد دل خود کجا کنند
جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم
مردم به چشم طعنه نگاهی به ماکنند
باشد حسین؛ کرببلا مال خوبها
بدها، بگو که عقده دل با چه وا کنند
ما هم دل شکسته به دست می رویم تا
ما را غبار صحن و سرای رضا کنند.
دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم

هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم

دل تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را می شمارم

اما خدارا شکر با انگشت هایم
جامانده های کربلا را می شمارم

پس سعی خودرا می‌کنم موکب به موکب
این مروه های با صفا را می شمارم

باعقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را می شمارم

تسبیح من این است در طیِّ طریقش
هر صبح تاول های پا را می شمارم

آن قدر نزدیکم به اوکه دانه دانه
دارم نفس های خدا را می شمارم

هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
دارم فقط سود دعا را می شمارم

مصیبت اربعین

باز در دشت بلا با چشم گریان آمدم

خود نه تنها بلکه با جمعی پریشان آمدم

 

ای حسین من! ز جا برخیز و حال من ببین

زینبم کز شام و کوفه دیده گریان آمدم

 

تا ببوسم قبر پاکت را به یاد حنجرت

سر ز پا نشناختم، سویت شتابان آمدم

 

با علی اکبر بگو، برخیز و استقبال کن

بهر دیدار تو با لیلای نالان آمدم

 

غنچه‌ات ویرانه را با اشک خود گل‌خانه کرد

من از آن گل‌خانه سوی این گلستان آمدم

 

کی شود یک اربعین گویم کنار تربتت؟

محرمم» با جمع یاران از خراسان آمدم


گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم

 

نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم

 

نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم

 

به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم


سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی
یک اربعین به نیزه سر یار دیده ام
یک اربعین چو شمع به پایت چکیده ام

یک اربعین به ضربه شلاق ساربان
بر روی خارهای مغیلان دویده ام

یک اربعین تمام تنم درد می کند
با ضرب تازیانه ز جایم پریده ام

یک اربعین رقیه تو مُرد از غمت
اکنون بدون او به کنارت رسیده ام

یک اربعین به شام و به کوفه حماسه ها
با خطبه های حیدری ام آفریده ام

یک اربعین به چوبه محمل سرم شکست
همچون پدر ببین تو، جبین دریده ام

یک اربعین کنار عدو، وای وای وای!
بس جور طعنه های فراوان کشیده ام

یک اربعین به ضربه سیلی ببین حسین!
روی کبود و قامت از غم خمیده ام


مجید لشگری
محسن عرب خالقی

پریده ام به هوایت پریدنی که مپرس
رسیده ام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانه من
به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفس بریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان
چشیده ام غم غربت چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچه آهوها
ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته می خوانم
شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس

یک اربعین فراق

یک ماه خون گرفته ۶ – غلامرضا سازگار

یک اربعین فراق و غم و غصه و ملال     هرلحظه‌اش گذشته به زینب هزارسال
توروی خاک بودی و می‌زدچهل عروج     مــرغ دلــم بـه جــانب گـودال، بـال‌بـال
قــــرآن روی سینـــــۀ پیغمبـــــر خدا!     گشتی چـرا به زیر سم اسب، پایمال؟
من دیده‌ام کتـاب خـدا را به تشت زر     مــن دیـــده‌ام بــه نــوک سنان وجه ذوالجلال
درشهرکوفه هرنفسم نهضتی عظیم     در شـــام بــود هـر قـدمم صحنـۀ قتـال
از ضــرب تـازیانـه و از جـای کعب نی     بـاشد بـه جای‌جای تن خسته‌ام مدال
هجده ستاره کرد غـروب ازسپهر من     هــم بی‌ستــاره مــاندم و هم گشته‌ام هلال
وقتــی طلوع کـرد رخـت نوک نیزه‌هـا     یـــاد آمــدم ز صبـح و اذان گفتـن بـلال
ممکن نبـود بیشتــر از ایـن کنند ظلم     بعــد از رسـول، امت او بـا رسـول و آل
پـای سـر تو خنده و شـادی و هلهله     هرگـز به شهـر شام نمی‌دادم احتمال
در حیرتم کـه ماه محـرم چگونـه شد     بــــر اهـل کوفه ریختن خـون تو حلال؟!

میثم!» از این مصیبت جان‌سوز، روز و شب
مــــاننـد شمــــع آب شــو و مثـــل نـی بنال


تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم


مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم


اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم


تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم


چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم


زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح و خون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم


قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم


زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم


علی رضایی

می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار زیارت نرفته ها»
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
گفتند شاعران همه ازحال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها

مجتبی روشن روان

زینب رسیده از سفری پر ز اضطراب

سرگرم زمزمه ست و دلش غرق التهاب

از من به غیر این تن تیره نمانده است

شمع دلم شده ز غمت قطره قطره آب

پوشیه نیست اینکه بود بر جمال من

این جای سیلی است و قدم های آفتاب

هر کس به قدر آه خودش داغ دیده است

امّا قسم به جان تو وای از دل رباب

خنده به درد بی کسی ما چه تلخ بود

امّا فقط غم تو مرا کرده دل‌کباب

یک دم نشد که لرزه بیفتد به پای من

کردم به دشمنان تو از محملم عتاب

کارم تمام شد همه جا شد حسینیه

با دست بسته خواهر تو کرده انقلاب

دارم شبیه فاطمه مرگ از خدا طلب

کاش این دعا شود به مزار تو مستجاب

یادم نرفته لحظۀ افتادنت حسین

لشگر برای کشتن تو جمله در شتاب

یکی از صحاب پیامبر اسلام (ص) پس از واقعه عاشورا، در اربعین امام حسین (ع) به کربلا آمد.

، جابر بن عبداللّه انصاری، از صحابی پیامبر اسلام (ص) بود که دوران پنج امام معصوم را درک نمود. او پس از واقعه عاشورا، در اربعین امام حسین (ع) به کربلا آمد و به همین سبب از او به عنوان اولین زائر امام حسین (ع) یاد می‌گردد.

جابر، چهارده سال قبل از هجرت پیامبر اکرم (ص) در قبیله خزرج متولد شد و یک سال پیش از هجرت پیامبر به یثرب، به همراه پدر خود و هفتاد نفر از مردم یثرب به حج آمد و در منا با پیامبر اسلام (ص) دیدار و بیعت نمود، در حالی  که او هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود.

حضور جابر در غزوه ها

جابر از افرادی است که در بیشتر غزوه‌ها و جنگ های زمان پیامبر اسلام (ع) حضور داشته که تعداد این غزوه‌ها به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از 27 غزوه پیامبر(ص)، در 19 غزوه شرکت داشته است. او در غزوه بدر و غزوه احد غایب بود. برخی گزارش‌ها او را از بَدریّون دانسته‌اند و از خود او نقل شده که در این واقعه آبرسان بوده است. اولین جنگی که جابر در آن حضور داشت، حمراء الأسد» است. کفار قریش در اُحد به لشکر اسلام ضربه سهمگینی زدند و هفتاد نفر از رزمندگان اسلام و سردارانی چون حمزه» و مصعب» را به شهادت رساندند و به سوی مکه عقب نشینی کردند. اما در بین راه به فکر افتادند که بازگردند و کار مسلمین را یکسره کنند. چون این خبر به پیامبر (ص) رسید، حضرت دستور داد تا آنانی که در اُحد شرکت داشته اند، آماده تعقیب دشمن شوند. رزمندگان و مجروحان جنگ احد حرکت می‌کنند و کسانی که در اُحد پیامبر (ص) را یاری نکردند اجازه مشارکت نمی یابند. در این میان جابر به حضور پیامبر (ص) شرفیاب می شود و با آن که روز قبل پدرش در اُحد به شهادت رسیده بود و فرمان جنگ شامل او نمی شد، با خواهش و التماس از آن حضرت تقاضا می کند تا به او اجازه جهاد بدهند و پیامبر نیز می‌پذیرند. جابر می‌گوید: از غایبان در اُحد، به جز من کسی در حمراء الأسد حاضر نشد.»

مخالفت جابر با حکومت معاویه

جابر بن عبدلله انصاری، به خوبی با ذات شوم معاویه آگاه بود. در کتاب وقعة صفین» که از کتاب های کهن است، از جابر بن عبدالله نقل شده که پیامبر خدا فرمود: معاویه در حالی می میرد که از امت من نیست»، واضح است که جابر با این سخن پیامبر اسلام، هرگز تحت تأثیر شرایط دوران معاویه قرار نگرفت و موضعی محکم در مقابل آنها گرفت. او پس از آنکه از تصمیم معاویه مبنی بر انتقال منبر رسول خدا از مدینه به دمشق، آگاهی یافت، به شدت با این اتفاق مخالفت نمود و نزد معاویه رفت و سرانجام توانست جلوی این اتفاق را بگیرد.

جابر در رکاب امیرالمومنین علی (ع)

جابر عبدالله انصاری، پس از وفات پیامبر اسلام (ع)، به یاری علی (ع) پرداخت و در بسیاری از جنگ ها در سپاه امام علی (ع) حضور داشت و جنگید. او که درک عمیقی از اسلام داشت، در رابطه با علی بن ابی طالب (ع) اینگونه گفته: الشاکُّ فی حَرْبِ عَلِیٍّ کالشّاکِّ فی حَرْبِ رسول الله»؛ کسی که در حقانیت جنگ های امام علی(ع) تردید کند، مانند کسی است که در حقانیت جنگ های پیامبر تردید کرده است. در نگاه جابر، علی(ع) چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)، میزان حق تلقی می‌شد و منافقان را با بغض داشتن به او می‌شناختند. سخن معروف جابر درباره حضرت علی(ع) علی خیر البشر»، علی بهترینِ انسان‌ها است»، الهام‌بخش مؤلف شیعی، جعفر بن احمد قمی شد تا در کتابش به نام نوادر الاثر فی علی خیر البشر، یک‌سوم روایات خود را از جابر نقل کند. علاقه و اعتقاد جابر به علی (ع) به گونه ای بود که در بحارالانوار از او اینگونه آمده است: در جنگ احزاب که علی(ع) دشمن را درهم کوبید و متلاشی کرد، ملائکه خوشحال شدند؛ پس هر کس از دیدن علی شادمان نشود، لعنت خدا بر او باد»

جابر، اولین زائر امام حسین (ع)

بنا بر منابع و روایات فراوان، جابر اولین زائر امام حسین (ع) است. شیخ طوسی می‌نویسد: روز اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلوات الله علیه از مدینه برای زیارت قبر امام (ع)  به کربلا آمد و او اولین زائری بود که قبر شریف آن حضرت را زیارت کرد. در این روز زیارت امام حسین (ع) مستحب است و زیارت اربعین همین است.»

ماجرای زیارت مرقد امام حسین (ع) توسط جابر بن عبداللّه انصاری

جابر به همراه عطیه»، فرزند سعد کوفی، یکی از تابعان، بزرگان و راویان شیعه و از محدثان، به سوی کربلا رفت. عطیه ماجرای زیارت امام حسین (ع) را اینگونه روایت می‌کند: همراه جابربن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین (ع) رهسپار شدیم. هنگامی که نزدیک کربلا رسیدیم، جابر در نهر فرات غسل کرد و لباس پوشید، آنگاه سر کیسه‌ی عطری را باز کرد و مقداری از آن را بر بدن خود پاشید و خود را خوش بو ساخت. هر گامی که به سوی قبر امام حسین (ع) برمی داشت، زبانش به ذکر و یاد خدا مشغول بود.» هنگامی که نزدیک قبر رسید، گفت: دست مرا به قبر برسان». دست او را روی قبر نهادم. جابر از بسیاری غم و اندوه از هوش رفت و روی قبر افتاد. من به سر و صورتش آب پاشیدم. آن گاه که به هوش آمد، سه بار فریاد زد: یا حسین». سپس گفت: چگونه دوستی است که پاسخ دوست خود را نمی‌دهد؟» آن گاه به خود پاسخ داد و گفت: چگونه می‌توانی پاسخ بدهی، در حالی که رگ‌های گردنت بریده شده، خونت ریخته شده و سرت از بدن جدا گشته است؟ گواهی می‌دهم که تو زاده بهترین پیامبران، فرزند سرور مؤمنان، همزاد تقوا، از نسل هدایت، پنجمین عضو اصحاب کسا، فرزند سرور برگزیدگان الهی و زاده زهرا اطهر (س)، سرور ن جهان هستی.»

سپس جابر اینگونه ادامه داد: چگونه چنین نباشد، در حالی که از دست سرور پیامبران غذا خورده ای، در دامن پرهیزکاران پرورش یافته‌ای، از ایمان شیر نوشیده‌ای و با نور اسلام از شیر گرفته شده‌ای؟ تو چه در زندگی و چه پس از مرگ، پاک بوده‌ای. دل های مؤمنان از فراق و دوری تو آزرده شده است، ولی تو همواره زنده ای. سلام و درود خداوند بر تو باد. گواهی می‌دهم که در راه برادرت یحیی بن زکریا گام نهادی و همانند وی شهید شدی.»

در ادامه کتاب اعیان الشیعه، آمده: سپس جابر به اطراف قبر روی گرداند و چنین گفت: درود بر شما روان های پاک که در آستان حسین (ع) خفته و در بارگاه وی آرمیده‌اید. گواهی می‌دهم که شما نماز را برپا داشتید و زکات را پرداختید. امر به معروف و نهی از منکر کردید. با بی دینان جنگیدید، خدا را پرستش کردید، تا اینکه مرگ را در آغوش گرفتید. سوگند به خداوندی که محمد (ص) را به پیامبری برانگیخته، ما نیز در پاداش شما شریکیم.» سپس عطیه از او پرسید: چگونه در پاداش این شهیدان با آنان شریکیم، در حالی که در راه شهادت گامی برنداشته، شمشیری نزده‌ایم؟ حال آنکه سرهای آنان در راه خدا از تن جدا گشت و فرزندانشان یتیم و همسرانشان بیوه شدند؟» جابر پاسخ داد: ای عطیه، از پیامبر خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: هرکس گروهی را دوست بدارد، روز رستاخیز در صف آنان قرار می‌گیرد و با آنان در یک مکان گرد می‌آید و هرکس رفتار گروهی را دوست داشته باشد، در پاداش یا کیفر عمل آنان شریک خواهد بود؛ سوگند به خدایی که محمد (ص) را به پیامبری برانگیخته، نیت و اعتقاد من و یارانم، همان اعتقاد و نیت حسین و یارانش است.»

عطیه، ادامه ماجرا را اینگونه بیان می‌کند: در این هنگام، سیاهی کاروانی از سوی شام پدیدار شد. به جابر گفتم: اینک سیاهی کاروانی از سوی شام نمودار شده است.»، جابر گفت: برو از این کاروان برای ما خبری بیاور. اگر از افراد عمروبن سعد بودند، برگرد و خبر بده». من رفتم و طولی نکشید که بازگشتم و گفتم: جابر، برخیز و به پیشواز حرم رسول خدا (ص) بیا. اینک زین العابدین است که همراه عمه ها و خواهرانش می‌آیند.» جابر با سروپای حرکت کرد. هنگامی که نزدیک امام سجاد (ع) رسید، امام به وی فرمود: آیا تو جابری؟» عرض کرد: آری». امام فرمود: جابر، در این مکان بود که مردان ما کشته شدند، کودکانمان را سر بریدند، نمان اسیر گشتند و خیمه های ما را آتش زدند.»

رساندن پیام پیامبر اسلام (ص) به امام باقر(ع) توسط جابر

ماجرای ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر (ع) در بسیاری از منابع گزارش شده است. جابر از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که تو چندان عمر می‌کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می‌کنی، او شکافنده علم یبْقَرُالعلم بَقْراً» است، پس سلام مرا به او برسان. جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می‌کرد: ‌یا باقَرالعلم»، سرانجام روزی محمد بن‌ علی(ع)، که در آن زمان در سنین نوجوانی یا جوانی بود را یافت و سخن پیامبر (ص) را به امام باقر (ع) رساند.

وفات جابر بن عبداللّه انصاری

جابر در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زندگی کرد. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاءبن ابی رَباح و عمروبن دینار، با او دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد و در مدینه درگذشت. مِزّی  روایتهایی درباره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای 68 تا 79، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال 78 و در 94 سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر او نماز خواند.

منابع:

1- اعیان الشیعه، سید محسن الامین، جلد 4

2- وقعه الصفین، نصر بن مزاحم منقری

3- جابر بن عبدالله انصاری، حسین واثقی

4- تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، جلد 11

5- معارف، ابن قتیبه

6- انساب الاشراف، بلاذری

7- سیر اعلام النبلاء، ذهبی

8- تاریخ المدینه المنوره، ابن شَبّه نمیری

9- اختیار معرفة الرجال، محمدبن عمر کشی

10- قاموس الرجال، تستری

11- سیر اعلام النبلاء، ذهبی

12- تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، مزّی


محمد فردوسی

امروز اربعین عزیز دو عالم است
یا این که روز دوم ماه محرّم است؟
یک قافله رسیده که ره توشه اش غم است
یک قافله که قامت بانوی آن خم است
یک قافله بدون علمدار آمده
یک قافله که از سر بازار آمده

گرد و غبار چادر زن ها مشخّص است
آثار خستگی بدن ها مشخّص است
رنگ کبود و جای زدن ها مشخّص است
از آه آه و لحن سخن ها مشخّص است .
. خیلی میان راه اذیّت شدند، آه!
چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه!

در این میان زنی که شبیه فرشته است
آمد ولی حجاب سرش رشته رشته است
پیداست که به او چه قدَر بد گذشته است
با اشک، روی قبر برادر نوشته است:
قبر حسین، کُشته ی عطشان کربلا
در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا»

من زینبم. شناختی آیا؟ بلند شو
ای نور چشم مادرم از جا بلند شو
یا که بگیر جان مرا یا بلند شو
ای سر بُریده ام! به روی پا بلند شو
برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن
آوارگی اهل حرم را نگاه کن

هر کس رسیده محضر تو گریه می کند
دارد سکینه دختر تو گریه می کند
در پشت خیمه همسر تو گریه می کند
بالای قبر اصغر تو گریه می کند
لالایی رباب، دلم را شکسته است
آوای آب آب، دلم را شکسته است

دارد رباب صحبت سربسته با فرات
لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات!
یک لحظه هم برای رضای خدا فرات .
. اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟
رویت سیاه! موی سفید مرا ببین
زخم گلوی طفل شهید مرا ببین

یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین!
از شام و کوفه هدیه ای آوردم ای حسین!
بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین!
عبّاس اگر نبود که می مُردم ای حسین!
چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود
در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود

با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد
حرف از کنیز بردن یک بی پناه شد
وقتی سه ساله ی تو لبش غرق آه شد
با تازیانه پیرهنش راه راه شد
بین خرابه خاطره ها را گذاشتم
شرمنده ام که یاس تو را جا گذاشتم

چل روز پیش بود که پیشانی ات شکست
از لا به لای جمعیّتی نیزه دار و پست
دیدم که شمر آمد و بر سینه ات نشست
راه نفس نفس زدنت را به زور بست
خنجر کشید و آه. بماند برای بعد
آهی شنید و آه. بماند برای بعد

سید هاشم وفایی

بابا سلام بر بدن بی سرت كنم؟
یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟
بگذار تا كه چهره گذارم به خاك تو
آنگه سلام بر بدن بی سرت كنم
وقتی نظر به شعله خورشید می كنم
یاد از شرار جان و دل و حنجرت كنم
خون می شود دلم ز تن پاره پاره اش
هر گه نظر به قبر علی اكبرت كنم
همرنگ خون دستِ ز پیكر فتاده اش
اشكی نثار تربت آب آورت كنم
چشمم فتاده است به شط فرات و باز
گریه به یاد لعل لب اصغرت كنم
از آن شبی كه خواهر من از نفس فتاد
هر شب فغان ز هجر رخ دخترت كنم
بابا چه گویمت چه كشیده است عمه ام
بگذار ناله ها به دل خواهرت كنم
بابا سرم، تنم، جگرم درد می كند
گر خون دل روانه به خاك ترت كنم
پیدا كند مقام وفائی» به روز
وقتی كه التفات به نوحه گرت كنم

سوگوار آورده اند )

سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند
شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند
بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر
افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند
خاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم ها
سینه هایی نصف جان را داغ دار آورده اند
درد در جانها نمی گنجد، قیامت می کند
خون و آتش را به صحن نیزه زار آورده اند
تیغ بر خورشید و بر انوار مشرق می زنند
کورهایی سنگ دل، شب های تار آورده اند
در سپاه کفر، قرآن را به خون آلوده اند
لکّه ی ننگ بزرگی یادگار آورده اند
نینوا در نینوا گویی جهنم پیش روست
ذوالجناح غرق خون را بی سوار آورده اند
اشک می بارد پیاپی چشم عالم ناگزیر
روی نیزه هاتفی را سر به دار آورده اند
بغض و خون در سینه های پاره پاره یخ زده
چهره های کوفیان را شرمسار آورده اند
رنگ و رویی زرد بر ماه محرم مانده است
چشم ها را داغ دار و زار زار آورده اند
ازگلو ی دشت و صحرا آب خوش پایین نرفت
ناله های العطش از جویبار آورده اند
دل تهی کرده تمام آسمان ها و زمین
سر به روی نیزه و نی آشکار آورده اند
محتشم ها را به میدان می کشد این سوگ و غم
کس نمی فهمد چه ها بر روزگار آورده اند
کوچ باید کرد از این مردم نفرین شده
دسته دسته سارها را خاکسار آورده اند
گردو خاک تیره ی دل را نمی شوید زمان
ماه خون آلود را جای بهار آورده اند

شاعر: سید مهدی نژاد هاشمی


بر غم زینب کبری همگی گریه کنید

اربعین گشته و حالا همگی گریه کنید

ناله زد حضرت زهرا همگی گریه کنید

بهر این روضه عظمی همگی گریه کنید.

کاروان باز سوی کرببلا آمده است

همه دلخوشی خون خدا آمده است

زینب از این سفر پر ز بلا آمده است

بعد چل روز کنار شهدا آمده است

نوحه خوان زینب و طفلان همگی گریانند

روضه باز برای شهدا می‌خوانند

یک نفر بر سر قبر علی اکبر می‌رفت

مادری نیز به قبر علی اصغر می‌رفت

دختری هم به سوی ساقی لشکر می‌رفت

خواهری ناله‌کنان نزد برادر می‌رفت

دختری بر سر قبر عمویش جان داده

خواهری یاد غم روز دهم افتاده

یاد آن روز که سرها ز بدن گشت جدا

رفت انگشت و انگشتری خون خدا

یاد آن روز که غارت شد همه معجرها

و به چشمان خودش دید در آنجا زهرا.

حبیب باقرزاده


ای مادری ترین پسر فاطمه، حسن!
ای مجتبی ترین ثمر فاطمه، حسن !

آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد
با اینکه هست تاج سر فاطمه، حسن!

وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند
یعنی شکست بال و پر فاطمه، حسن!

حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید
یعنی شکسته شد کمر فاطمه، حسن!

روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد
چشم تو دید درد سر فاطمه، حسن!

در ناله ها و نافله های شبش کسی
چون تو ندید چشم تر فاطمه، حسن!

در بین اهل بیت، خدایی خودت بگو
مثل تو کیست خونجگر فاطمه، حسن!

چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است
ای قامتت عصا به بر فاطمه، حسن!

سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند
دیوار بود و زخم سر فاطمه، حسن!

زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی
آری تویی، تویی سپرِ فاطمه، حسن!

الحق که از حسین تو هستی غریب تر
این غربت است، در نظر فاطمه، حسن!

یک یار هم کنار تو روز وفا نماند
در غربتی تو هم اثر فاطمه، حسن!

یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت
ای پاره پارۀ جگر فاطمه، حسن!

(محمود ژولیده)


از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است

گویی تمام بسترم آتش گرفته است

تر می‌کند لبان مرا کودکم ولی

از تشنگی، لب ترم آتش گرفته است

پا می‌کشم به خاک و نفس می‌زنم که شهر

از آه آه آخرم آتش گرفته است

حالا کبوتران به غمم گریه می‌کنند

از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است

امشب تمام حجره من کربلا شده

یک جرعه آب، حنجرم آتش گرفته است…

حسن لطفی


اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یوسف رحیمی

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم
از نور جامه ای به تنت أیها الکریم

ای همدم تو زمزمه های زلال وحی
ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانه های انجمنت أیها الکریم

نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم

اما تو که غریب نواز مدینه ای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم

حتی شهادت تو نداده ست خاتمه
بر روضه های دل‌شکنت أیها الکریم

مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم

بیرون کشید با دل غرق به خون حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم

شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم

آنجا ولی شراره ی غم پر گدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود


اشعار رحلت پیامبر و امام حسن مجتبی

 

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر


از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر


با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر


یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر


اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر


دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر


زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر


هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه


گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع م کبرای دیگر است


گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه تاریک م است


گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده زهرای اطهر است


گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است


پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است


قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است


روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است


ای دل بیا و گریه زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن

 


از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت

خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت

بوی علی شفای غم و درد مصطفاست
ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت

سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت:
هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت

هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب
ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت

محراب را چو غیرِ علی دید در نماز
او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت

محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس
آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت

چون گفت راز خود درِ گوشی بفاطمه
زهرای خسته ، خنده ز شوق ممات داشت

آغوش می گشود برای دو نور عین
از بس به بوسۀ حسنین التفات داشت

با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای
امّا نگاه زینب کبری نکات داشت

تا آخرین نفس نگران حسین بود
گاهی گریز روضۀ آب فرات داشت

در روزهای آخر عمرش ، بقیع را
آگاه از مصائب بعد از وفات داشت

تازه غم و مصائب زهرا شروع شد
آنکه به زیر سایه تمام کُرات داشت

فرمود : دخترم ، بخدا می برم پناه
زان فتنه گر که نقشۀ سیلی برات داشت

تو بازوی علی و علی بازوی خداست
از بازوی شکستۀ تو دین ثبات داشت
محمود ژولیده


ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبر کن سیر ببینم رخ بابایم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم
چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است
دو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود
من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد
قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه
گر بریزند همه اهل مدینه به سرم

قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا
تا که با دادن جان، جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر
گر میان در و دیوار دهد جان، پسرم

جگرت سوخت به هر بیت که گفتی میثم»
اجر این سوختنت با احدِ دادگرم
سازگار

*پیامدهاى رحلت از زبان مبارک حضرت زهرا (س)

در این مقال بنابر آن است که پیامدهاى رحلت پیامبر اکرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او که بضعة الرسول است (9) و به تعبیر امام على (ع) بقیة النبوة (10) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولک، سابقة فی وفور عقلک است.

او که هم مردمان مکه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اکرم (ص) بوده و هم در کنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناک آن ایام کوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى ‌تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان کند . در اینجا به مواردى از آنها مى ‌پردازیم:

آن حضرت در خطبه فدکیه (14) و خطبه‌اى که بعدا در جمع ن مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند (15) ایراد فرموده‌اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى ‌کنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .

استومع وهنه یا وهیه.‌» (16)

حضرت در خطبه ‌اى که در حضور ن مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تاسف فرمودند:

فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (17) ؛ چه زشت است ‌سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش .»

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .

استنهر فتقه وانفتق رتقه () ؛ تشتت و پراکندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»

استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شکافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .

در قرآن کریم نیز آمده است که: ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما (19) ؛ (آیا کافران ندیدند) که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم .»

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.

آنان که به پیامبر اکرم (ص) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهى و حکومت اسلامى بهره ‌مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .

واکدت الامال‌.» (20)

4 . به حریم پیامبر بى ‌حرمتى شد .

اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (21)؛ هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (22) بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‌پردازند. و حق اهل بیت‌ حضرتش را ضایع مى‌ کنند .

چنانکه حضرت على(ع) مى ‌فرماید:" فوالله ما کان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (23) ؛ به خدا سوگند نه در فکرم مى‌گذشت و نه در خاطرم مى ‌آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حکومت‌ باز دارند.»

و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى که قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‌ حرمتى کردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (24)

و مدتى هم از رحلت ‌حضرت نگذشت که به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‌حرمتی ها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک . . (25)

یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (26) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (27)

5 . خط نفاق و دورویى آشکار شد .

ظهر فیکم حسکة النفاق.‌» (28)

حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با کنایه زیبایى به این نفاق افکنى پرداخته است و فرموده است:

تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منکم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (29) ؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب مى‌نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملى مى ‌شود که در واقع خلاف آن است (30) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‌ ها و درختان کمین کردید . و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فرو بردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر مى ‌کنیم .»

6 . دین و معنویت کم رنگ شد .

و سمل جلباب الدین.‌» (31)

جلباب‌» چادر یا عبایى که بدن انسان را مى‌پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى ‌گیرد، همانگونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى ‌گیرد. (32)

و در عبارتى دیگر فرموده‌اند: . اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (33) ؛ به خاموش کردن انوار درخشان دین و بى ‌اهمیت کردن و مهمل گذاردن سنت‌هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»

7 . مردم دچار بى‌تفاوتى شدند .

حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند:

یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (34) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‌تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»

8 . مردم پیمان شکنى کردند .

فرمودند: فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام (35) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کارى مى ‌کنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‌اید.»

حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى ‌کند که پیامبر اکرم (ص) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام کرد و آنان نیز با على (ع) بیعت کردند . اما اکنون بیعت‌ خود را شکستند .

9 . مردم دچار وسوسه‌ هاى شیطانى شدند .

تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى (36) ؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید.»

و در جاى دیگر از خطبه فرموده ‌اند: اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بکم فالفاکم لدعوته مستجیبین (37) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید که پاسخگوى دعوت باطل او هستید. .»

مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى ‌بیند، سرش را در لاک خود فرو مى‌ برد. اما وقتى که محیط را بدون خطر احساس کرد، سر خود را بیرون مى ‌آورد. شیطان نیز تا وقتى که پیامبراکرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاک خود فرو برده بود و جرات نمى ‌کرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریک مردم پرداخت. (38)

10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى ‌اساس .

معاشرالناس المسرعة الى قیل الباطل المغضیة على الفعل القبیح الخاسر (39) ؛ اى گروه مردم که به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‌کنید، و کردار زشت زیانبار را نادیده مى ‌گیرید.»

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .

در پایان خطبه عیادت خطاب به ن مهاجر و انصار فرمود:

اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‌ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(40) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کى مرض فساد پیکر جامعه اسلامى را از پاى درآورد که پس از این از شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى که به سرعت هلاک کننده است .

12. فرصت طلبان به سر کار آمدند .

حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدکیه به گروه هاى فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‌بهره برند پرداخته است . و ویژگى ‌هاى آنها را نیز بیان فرموده است .

پى ‌نوشت‌ها:

1 . نهج البلاغه (صبحى صالح) خطبه ‌235 .

2. همان، خ 197 .

3 . همان، خ‌192، بندهاى 98 - 102 .

4 . همان، نامه ‌9 .

5 . همان، نامه‌ 36 .

6 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، 138، حدیث 59 .

7 . حجرات (49) آیه‌14 .

8 . نهج البلاغه، نامه ‌62 .

9 . بحارالانوار، ج‌43، ص‌23، حدیث‌17 .

10 . الاحتجاج، (اسوه) ج‌1، ص‌282 .

14 . این خطبه در منابع متعددى آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسى (چاپ اسوه) ج‌1، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج‌16، ص‌211 به بعد . و در کتاب هاى مستقلى نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایى از خطبه حضرت زهرا، حسینعلى منتظرى . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینى زنجانى، قطره‌اى از دریا . على ربانى گلپایگانى .

15 . ر . ک به الاحتجاج، ج‌1، بحارالانوار، ج‌43، ص‌158 به بعد .

16 . الاحتجاج، ج‌1، ص‌270 .

17 . همان، ص‌287 .

. همان، ص‌270 .

19 . انبیاء، 30 .

20 . الاحتجاج، ج‌1، ص‌270 .

21 . همان .

22 . درباره سقیفه از جمله ر . ک به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‌2، ص‌20 - 60 و ج‌6، صص 5 - 50 .

23 . نهج البلاغه، نامه‌62 .

24 . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقاى رسولى محلاتى چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج‌1، ص‌250 .

25 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، 147 .

26 . همان، 250 .

27 . امام على، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسى) ج‌1، ص‌328 .

28 . الاحتجاج، ج‌1، صص‌263 و 264 .

29 . همان، 266 .

30 . ر . ک به قطره‌اى از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، 126 .

31 . الاحتجاج، ج‌1، ص‌264 .

32 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص 1 .

33 . الاحتجاج، ج‌1، ص‌266 .

34 . همان، 269 .

35 . همان، 272 .

36 . همان 266 .

37 . همان 264 .

38 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص120 .

39 . الاحتجاج، ج‌1، ص‌278 .

40 . همان، ص 290 .

 


دخترم گریه ی تو  پشت مرا می شکند
بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند

رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه
بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند

تا که نشکسته قدت راه برو در بر من
که پس از رفتن من دیده بلا می شکند

باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا
حیف یک روز کسی دست تو را می شکند

تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو
حرمت شیر خدا را همه جا می شکند

کودکانت همه در پشت سرت می لرزند
که در خانه به یک ضربه ی پا می شکند

می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی
ضربه ای می رسد و آینه را می شکند

بس که دنبال علی روی زمین می افتی
دل جدا سینه جدا شانه جدا می شکند

**

داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

ما امت توأیم و علی هم کنار توست
آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم

هم ناله های امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم

***

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی م گذاشتند

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

(مسعود اصلانی)
در ماتم فراق پدر گریه می کنم
همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم

شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم
تا آخرین توان بصر گریه می کنم

خواب شبانه از سر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه می کنم

داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم

پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه می کنم

خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه می کنم

(وحید قاسمی)

هادی خورشاهیان:

ملایک گریه می‌کردند با ما اربعینش را
خدا شش‌گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را

رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت
تسلّی می‌دهد تا روز عاشورا اَمینش را

قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات
قسم خورده اگر در سوره‌ها زیتون و تینش را

شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش
زمین هم می‌کشید اطراف او دیوار چینش را

نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله ‌
و می‌ساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را

چه توفانی است، ابری با صدای رعد می‌گرید
کشیده روی صورت نازکای آستینش را

فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را
فرستاده خدا از آسمان حبل‌المتینش را

فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر
نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را

چه قوم نازنینی می‌روند از کربلا تا عرش
فرستاده خدا این بندگان دست‌چینش را

نه تنها عاشقان حضرتش، حتّی خدا امروز
فرستاده‌ست تا کرب‌و‌بلا روح الامینش را


محمد مبشری

این اولین شبی است که مولای من تویی

خوش دین و مذهبی است که آقای من تویی

 با یک نگاه و گوشه ی چشم سیاه خود

زنده نما مرا که مسیحای من تویی

 زیباترین بهانه ی بودن برای من

خوش یار و دلبرِ دل شیدای من تویی

 مرغ خیال اگر به هوای تو پر زند

در باغ آرزو همه رویای من تویی

 بی بودنِ تو بودنِ من چه نبودن است

چون هستی و وجود و تمنای من تویی

 در آرزوی دیدن روی تو جان دهم

چون بهترین نمای تماشای من تویی

 گر چه چنین شبی تو امامم شدی ولی

تو از ازل ستاره و مولای من تویی


روز جمعه ۱۸ قوس ۱۳۹۵ مصادف با نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر(عج) است، بلكه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید. در سال روز نهم ربیع الاول كه یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است.

تولد حضرت مهدی (عج)

حکیمه خاتون علیهاالسلام، عمه امام حسن عسکری علیه السلام نقل می کند: وقتی هنگام تولد مهدی(عج) رسید، امام زمان(عج) را دیدم رو به قبله به سجده افتاد. سپس دستش را بلند کرد و گفت: به یکتایی خدا گواهی می دهم و اینکه جدّم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، و پدرم امیرمؤمنان علیه السلام ، وصی رسول خداست». سپس یک یک امامان را شمرد تا به خود رسید. امام زمان(عج) از هنگام تولد تا زمانی که پدرش به شهادت رسید، مخفی بود و فقط تعداد خاصی از یاران، او را می دیدند و مسائل خود را از ایشان می پرسیدند. حضرت هنگام رحلت پدر، پنج سال داشت. چنان که در روایات آمده، محل زندگی امام زمان(عج) در دوران کودکی همچون محل زندگی حضرت موسی علیه السلام مخفی بود تا از گزند طاغوتیان محفوظ باشد.

معرفی امام به شیعیان

از آنجا که ولادت امام دوازدهم(عج) به صورت پنهانی انجام گرفت، بیم آن بود که شیعیان در شناخت آخرین حجت پروردگار به اشتباه و گمراهی گرفتار آیند. امام عسکری علیه السلام وظیفه داشت فرزند خود را به گروهی از بزرگان شیعه و افراد مورد اعتماد معرفی کند. آنان نیز خبر ولادت او را به دیگر پیروان اهل بیت علیهم السلام می رساندند تا ضمن معرفی آن بزرگوار، تهدیدی متوجه آخرین سفیر حق نگردد. محمد بن عثمان و چند تن دیگر از بزرگان شیعه نقل می کنند: چهل نفر از شیعیان نزد امام یازدهم گرد آمدیم. آن حضرت، فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من است. از او فرمان برید و بعد از من در دین خود پراکنده نشوید که هلاک خواهید شد و از امروز به بعد او را دیگر نخواهید دید».

نشانه ای برای امامت

احمد بن اسحاق، از بزرگان شیعه و یاران امام یازدهم علیه السلام می گوید: خدمت آن حضرت شرفیاب شدم و می خواستم در مورد امام بعد از او سؤال کنم، ولی پیش از آنکه سخنی بگویم فرمود: ای احمد! همانا خدای متعالی از آن زمان که آدم علیه السلام را آفرید، زمین را از حجت خود خالی نگذاشته است و تا قیامت نیز چنین نخواهد کرد! به واسطه حجت خدا، بلا از اهل زمین برداشته می شود و به [برکت وجود او] باران باریده و بهره های زمینی بیرون می آید».

بقیة اللّه

احمد بن اسحاق می گوید: روزی نزد حضرت عسکری رفتم و پرسیدم: ای پسر رسول خدا! امام و جانشین پس از شما کیست؟ پس آن حضرت به درون خانه رفت و بازگشت در حالی که پسری سه ساله که صورتش همچون ماه تمام می درخشید بر دوش خویش داشت و فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای متعالی و حجت های او گرامی نبودی، پسرم را به تو نشان نمی دادم. همانا او هم نام و هم کنیه رسول خدا و کسی است که زمین را از عدل و داد پر می کند». گفتم: سرور من! آیا نشانه ای است که قلبم به آن آرام گردد؟ در این هنگام، کودک لب به سخن گشود و به زبان عربی روان گفت: من بقیة اللّه در زمین هستم که از دشمنان خدا انتقام خواهم گرفت. ای احمد بن اسحاق! پس از اینکه با چشم خود می بینی در پی نشانه مباش».

همچون ستارگان

امام صادق علیه السلام فرمود: امامان درهای الهی هستند و مردم به وسیله آنان وارد دین می شوند و اگر آنان نباشند دین شناخته نمی شود». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرماید: همچنان که اگر ستارگان نباشند، آسمان نابود می شود، اگر اهل بیت من هم روی زمین نباشند، اهل زمین هلاک می گردند».

نبوت و امامت باید در میان انسان ها وجود داشته باشد؛ زیرا انسانی که از جسم و روح تشکیل شده، روح مجردش که همواره در پی حقیقت است، در تشخیص راه دچار مشکل می شود و در این مورد، نیاز به راهنما و امام ضروری است.

امامت کودک

امامت، یعنی نایب شدن از پیامبر و پذیرش ریاست بر تمام اشیا و موجودات، با شروطی پدید می آید که نمی توان آنها را از راه رنج، ریاضت، عبادت و تحصیل در تمام عمر به دست آورد. پس تعیین امامت فقط با خداوند عزوجل است که هر که را خواست تربیت کند، حکمت بیاموزد و قابل ریاست و امامت کند؛ البته در نزد خداوند، انسان کوچک و بزرگ در این مسئله یکسان است. شاهد آن هم، حضرت عیسی علیه السلام است که در گهواره خلعت نبوت پوشید. نیز خداوند در کودکی به یحیی علیه السلام وحی فرستاد و در کودکی عقل او را محکم و کامل کرد. مثال دیگر اینکه خداوند متعالی در آیه تطهیر، حسنین علیهماالسلام را از پلیدی و نادانی به دور می داند و این کنایه از ثبوت منصب امامت در ایشان است. بنابراین، مانعی ندارد که امام زمان علیه السلام در کودکی به امامت رسیده باشد.

نهان زیستی، سنتی الهی

غیبت، یکی از سنت های الهی است که در زندگی پیامبرانی همچون ادریس، نوح، صالح، یوسف، موسی، سلیمان، دانیال و عیسی علیهم السلام دیده می شود و هر یک از آن سفیران الهی، به تناسب شرایط، سال هایی را در غیبت به سر برده اند. امام صادق علیه السلام دلیل غیبت امام عصر علیه السلام را خواست خداوند در جاری کردن سنت انبیاء می داند و این نشان می دهد که سخن از غیبت امام مهدی(عج)، سال ها پیش از به دنیا آمدن ایشان بوده است. امام صادق علیه السلام در جایی دیگر، وقتی از علت غیبت می پرسند می فرماید: غیبت به سبب امری است که اجازه نداریم آن را برای شما بیان کنیم. غیبت سرّی است از اسرار الهی و چون می دانیم که خداوند بزرگ حکیم است، آن را می پذیریم؛ اگر چه علت آن برایمان معلوم نباشد».

غیبت امام عصر

فشار و شرایط سخت زمان، سبب شد که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در سال ۲۶۰ هجری قمری، حضرت مهدی(عج) غایب گردد؛ به طوری که حتی شیعیان خاص نیز جز در موارد نادر از دیدار ایشان محروم گشتند. البته در این زمان نیز رابطه امام و امت به کلی قطع نشد، بلکه مردم به وسیله نایبان خاص ایشان، که همگی از بزرگان شیعه و برگزیدگان امام عصر علیه السلام بودند، با مولای خویش ارتباط داشتند. نتیجه آن شد که در همین دوره، شیعیان به رفت و آمد و ارتباط گسترده تر با عالمان دینی خو گرفتند و دانستند که در شرایط غیبت امام نیز راه شناخت وظایفی دینی به روی آنها بسته نیست. عثمان بن سعید عمری، محمد بن عثمان عمری، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری، چهار نماینده ای بودند که از سوی امام عسکری علیه السلام و امام مهدی(عج) انتخاب و به مردم معرفی شدند.

ماجرای سرداب

معتضد عباسی سپاهی را از بغداد به سامرا برای دستگیری حضرت مهدی(عج) فرستاد. یکی از مأموران به نام رشیق می گوید: وقتی سپاه معتضد وارد سامرا شد، به طرف سرداب ـ زیرزمینی که مدتی محل زندگی سه امام بزرگوار بود ـ هجوم آوردند. آنها پشت درِ سرداب، صدای تلاوت قرآن را از حضرت مهدی(عج) شنیدند. لشکر پشت در اجتماع کردند و فرمانده شان پیشاپیش آنها ایستاده بود. ناگاه حضرت مهدی(عج) از راهی که به در سرداب می انجامید آمد و از پیش روی لشکر عبور کرد و از نظرها غایب شد. در این هنگام، فرمانده خطاب به سپاه گفت: وارد سرداب شوید و مهدی را دستگیر کنید! سپاهیان گفتند: مگر ندیدی که او از روبه روی تو عبور کرد. ما گمان کردیم تو او را دیده ای و چون فرمانی ندادی، ما نیز حرکتی از خود نشان ندادیم. بدین ترتیب، امام عصر علیه السلام با قدرت اعجاز از گزند سپاه معتضد نجات یافت و غایب گردید.

وم اعتقاد در عصر غیبت

امام جواد علیه السلام می فرماید: حضرت مهدی علیه السلام بعد از اینکه یادش از خاطره ها محو شد و بیشتر معتقدان به امامتش، از اعتقاد خود برگشتند قیام می کند». شیعیان آن حضرت باید در عصر غیبت، اعتقاد به وجود مبارک آن حضرت، تقوا و دین داری را سرلوحه اعمال خود قرار دهند؛ چرا که امام صادق علیه السلام می فرماید: صاحب الامر غیبتی خواهد داشت که هر کس در آن دوره بخواهد دین دار بماند، باید سختی هایی را به جان بخرد و دو دستی به دین خود بچسبد».

بریدن از دنیا، پیوستن به دوست

امام رضا علیه السلام می فرماید: بردباری و چشم به راه گشایش بودن چه زیباست». انتظار کشیدن که از وظایف یاوران امام زمان علیه السلام است، عملی قلبی و درونی است که آثار و برکت های فراوان بیرونی هم دارد. انسان منتظر، همواره بریده از این عالم طبیعت و دنیا به نظر می رسد؛ یعنی گویا در دنیا به صورت نیم خیز نشسته است تا همین که ندای آسمانی به گوشش رسید، از سر سفره جهان برخیزد و خود را به آقایش برساند. انسان منتظر نشانه هایی دارد: پرهیز از گناه، انجام واجبات، داشتن اخلاق الهی و دعوت همیشگی به دین خدا.

انتظار فرج از دیدگاه رهبری

مقام معظم رهبری درباره انتظار فرج و شرایط منتظران می فرماید: منتظران صاحب امان، به منور شدن چشم انداز زندگی بشر و پایان دوران ظلم و امید دارند و جنایات ستم و تزویر سردمداران استکبار جهانی، نمی تواند چشمه امید را در دل های آنان خاموش کند. منتظران حجت تردیدی ندارند که روزگار ظلم و طغیان و سرانجام به پایان خواهد رسید و قدرت قاهره حق، همه قله های فساد و تعدی را از بین خواهد برد. ما اعتقاد داریم که با ظهور مهدی موعود علیه السلام ، اندیشه و عقول بشری از همیشه خلاق تر خواهد بود و صلح و امنیت کامل در مقیاس جهانی آن به وجود خواهد آمد و ما برای چنین دورانی باید تلاش کنیم تا جهان روز به روز به این عصر آرمانی نزدیک تر شود».

غربت امام عصر

غربت و مظلومیت، رشته ای است پیوسته، از غدیر تا کربلا و از کربلا تا غیبت. آنها که آرزو داشتند در سال دهم هجری، در سایه سار تک درخت وادی جحفه بودند تا با صاحب غدیر بیعت کنند، امروز باید با حجت معبود، مهدی موعود بیعت کنند و هر چه در توان دارند، از یاری امام زمان خود دریغ ندارند؛ چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: خوشا به حال کسی که زمان او (حضرت مهدی علیه السلام ) را درک کند، به دوره او بپیوندد و دوره او را شاهد باشد». نیز ایشان در جایی دیگر می فرماید: هیچ مرده ای باقی نمی ماند، مگر اینکه شادی ظهور مهدی علیه السلام در قبرش به او می رسد و آنها در قبرهایشان با هم دیدار می کنند و یکدیگر را به قیام قائم علیه السلام بشارت می دهند».

نخل امید

پس کی از روز وصال تو خبر می آید؟ کی شب هجر تو ای دوست به سر می آید؟
هر مسافر به دیار و وطنش باز آمد کی نگار من غمگین ز سفر می آید؟
آنی از ساحت دل یاد تو بیرون نرود دائما صورت ماهت به نظر می آید
نغمه مرغ سحر می دهد از صبح خبر کی پسِ شام فراق تو سحر می آید؟
سدّ لطف تو حفاظت کند از ما ای دوست هر زمان جانب ما سیل خطر می آید
پس کی ای دوست پس از این همه خوناب جگر نخل امید من آخر به ثمر می آید؟
ذوالفقار علوی چون که بگیرد در دست پی آزادی انواع بشر می آید
ملتجی» منتقم آل محمد، مهدی پی نابودی هر فتنه و شر می آید


 سال 400 هجری سید رضی "قدس سره" به جمع آوری برخی از آثار علمی حضرت علی(علیه السلام)همت گماشت و نهج البلاغه را تدوین کرد. این اثر نفیس دریای نور، علم و دانش است و مسائل گوناگون از حوزه های مختلف فردی، اجتماعی، ی، اقتصادی، جهان شناسی، الهیات، خداشناسی، انسان شناسی، مبدء و معاد و در آن گرد آمده است. در این اثر گرانمایه برخی از سخنان حضرت علی(علیه السلام) پیرامون مهدویت و امام منتظر ذکر شده است.

از خطبه ‏هاى امام علی(علیه السلام) ‏که درباره حوادث آینده ایراد فرموده و به اعتقاد مفسران از حوادث آخرامان سخن گفته است، خطبه[7] نهج البلاغه است. در این خطبه از حوادث آینده پیشگوئى مى‏شود، این حوادث همان امورى‏است که طبق روایات ظهور دیگر جز و علامات "حضرت مهدى(علیه السلام)" به شمار می رود.

فیا لها من مصیبة حینئذ من البلاء العقیم،و البکاء الطویل،و الویل والعویل،و شدة الصریخ، ذلک امر الله و هو کائن و فناء مریح،فیا بن خیرة‏الاباء متى تنتظر البشیر بنصر قریب من رب رحیم الا فویل للمتکبرین عندحصاد الحاصدین و قتل الفاسقین عصاة ذى العرش العظیم الا بابى و امى هم‏من عدة.»

"ابو الحسن مدائنى‏" این خطبه را در کتاب "صفین" آورده و گفته است این‏خطبه را امام(علیه السلام) پس از پایان جریان‏ "نهروان" ایراد فرموده و آنگاه قسمتى از آن را که از حوادث آینده پیشگوئى مى‏کند، ذکر نموده است. این حوادث همان امورى‏است که طبق روایات ظهور جزء علامات "حضرت مهدى(علیه السلام)" به شمار می رود.

به طور خلاصه این فراز از سخنان امام(علیه السلام) شامل پیشگوئى درباره هرج و مرج هاى اخلاقى، به وجود آمدن شهر بغداد، خرابى عراق، بالا رفتن نرخ ها، و به دنبال آن حوادث گریه آور، ناله خیز و دردناکى است که به جرم بدرفتاری ها و سرکشى ها به امر خدا به وقوع می پیوندد.

آنگاه از حضرت مهدى(علیه السلام) به عنوان "فرزند بهترین پدران" فیابن خیرة الآباء یاد فرموده و خبر از سرنوشت شوم و مرگ آورى مى دهد که ـ به کیفر سرپیچى از فرمان الهى و پیروى از دستورات دین ـ در انتظار مستکبران و فاسقان است.

نویسنده مصادر نهج البلاغه در پاورقى اظهار نظر مى‏کند که ضمیر "هم" به‏خیرة الاباء یعنى ائمه اهل بیت‏برمى‏گردد زیرا مراد از "یابن خیرة الاباء" حضرت مهدى(علیه السلام)است.

"زمخشرى‏" در کتاب‏ "ربیع الابرار" در باب‏ "المال و الکسب" قسمتى از این‏خطبه را آورده. (مصادر جلد 2 صفحه‏479)

هان!پدر و مادرم فدایشان باد!آنها از گروهى هستند که نامهایشان در آسمان معروف، ولى در زمین گم نامند. آگاه باشید شما آماده عقب گرد کردن امور خویش و گسیختگى پیوندها و سرکار آمدن خردسالان، و بى‏تجربه‏گان و دون همتان خویشتن باشید!

این وضع زمانى پیش خواهد آمد که قرار گرفتن انسان مؤمن در زیر ضربات شمشیر براى‏او از یافتن یک درهم پول حلال آسان تر است. زمانى خواهد آمد که اجر و ثواب گیرنده از دهنده بیشتر است(زیرا دهنده در آن زمان از پول حرام و به خاطر ریا، تظاهر و اسراف‏مى‏بخشد ولى گیرنده آن را در راه وظیفه شرعى خویش مصرف مى‏کند)این به هنگامى رخ‏خواهد داد که مست مى‏شوید اما نه با شراب، بلکه بر اثر فراوانى نعمت و قسم مى‏خورید اما نه از روى ناچارى، دروغ مى‏گوئید اما نه در اثر واقع شدن در تنگنا، این موقعى خواهد بود که بلاها و مصائب همچون بارى گران که بر پشت‏شتران نهاده باشند و سنگینى جهاز گردن‏آنها را مجروح کند، بر شما فشار وارد خواهند ساخت.

آه! این شکنجه و سختى چه طولانى است؟ و امید رهائى از آن چه دور!


اى مردم! این افسارهائى که از سنگینى بارها حکایت مى‏کند از دست‏بیندازید(دست‏از افکار پراکنده و نظرات فاسد و پیروى و هوس هاى سرکش بردارید) و از گرد پیشواى خود پراکنده مشوید که سرانجام خویشتن را مذمت‏خواهید کرد. خود را در آتش فتنه‏اى که برافروخته‏اید، میندازید، از این کار دورى گزینید و راهى را که به آن منتهى می شود رها سازید که به جان خودم سوگند حوادث دردناکى در پیش است که مؤمن در شعله‏هایش هلاک مى‏شود اما غیرمسلمان از آن سالم مى‏ماند!

من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم که هرکس به سوى آن روى آورد و کنارش ‏نشیند از نورش بهره‏مند شود.

اى مردم! بشنوید و سخنانم را حفظ کنید! گوش‏هاى قلب خویش را باز کنید و گفته ‏هایم ‏را بفهمید!


من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏

من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏

  • ۱تعداد قطعات
  •  
  • ۱۰ دقیقهمدت قطعه
  •  
  • ۴۲۳دریافت شده
مداح : حسین حسین زاده
مناسبت مذهبی : ۳۰صفر، شهادت امام رضا (ع)
شخصیت : امام رضا (ع)
نوع قطعه : روضه
مرثیه خوانی شهادت امام رضا (ع) با صدای حسین حسین زاده، سال ۱۳۸۷

متن شعر:
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏
شرمنده‏ی عطای تو یا ثامن الحجج‏
بالله نمی‏روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏
از کار من گره نگشاید کسی مگر
دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏
تا آخرین نفس نکشم دست التجا
از دامن ولای تو یا ثامن الحجج
‏خورشید سطح خــاک به پیش ملایک است
آن گنبـــد طلای تــــــو یــــا ثامن الحجـــــج
دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب‏
درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏
هستی چو پاره‏ی تن پیغمبر خدا
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج‏
سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان‏
از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج‏
هم ناله با جوان دل افسرده‏ات جواد
گرییم در عزای تو یا ثامن الحجج
با پیکر تو زهر جگرسوز تا چه کرد
خود دانی و خدای تو یا ثامن الحجج‏

قاسم نعمتی

تاج امامت است به روی سر شما

 خیل ملائکند به دور و بر شما

 قربان چهره ات که تجلی مصطفاست

 قربان آن صلابت چون حیدر شما

 ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند

 نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما

 در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است

 از بهر خطبه خوانی تان منبر شما

 نفرین فاطمه شده صدشکر مستجاب

 لبخند آمده به لب مادر شما

 آقا دعا کنید که در زندگی مان

 باشیم ای ذخیرۀ حق یاور شما

 ای چشمۀ زلال الهی ظهور کن

 ماتشنه ایم، تشنه لب کوثر شما

 فرموده ای که الگوی من مادر من است

 با این حساب فاطمه شد رهبر شما

 کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را

 ای جان فدای طنتنه ء خیبر شما

 بیرون بکش زخاک دوتا غاصب فدک

 این انتقام گشته به حق باور شما

 روز ظهور نعره زنی جدی الحسین

 کرببلاست چون هدف آخر شما



مردِ جوان دارد وصیت می‌نویسد

می‌گرید و ذکر مصیبت می‌نویسد

دنیا برای رحمت او جا ندارد

آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد

از شرح حال خود سخن می‌راند اما

انگار در توصیف غربت می‌نویسد

کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست

از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد

غربت درِ این خانه را از پشت بسته است

مهمان ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد

خمس و زکات شیعیان را می شمارد

سهم فقیران را به دقت می‌نویسد

در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش

این بند را با اشک حسرت می‌نویسد

پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله

از خاطراتش چند رکعت می‌نویسد

زندان به زندان با نماز و روزه و عشق

دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد

حتی برای خشم شیرانِ درنده

با چشم‌هایش از محبت می‌نویسد

بعد از شکایت از جفای این زمانه

در سر رسید فصل غیبت می‌نویسد ـ

من زود دارم می‌روم اما میایم

با احتیاط از رازِ رجعت می‌نویسد

می‌نوشد آب و یاد اجدادش می‌افتد

با رعشه از آزار شربت می‌نویسد

سر را به پای طفل گندمگون نهاده است

بر طالعش حکم امامت می‌نویسد

فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر

از مرگِ او جای شهادت می‌نویسد

بازارهای سامرا خاموش و گریان

بر در حدیثِ حفظِ حرمت می‌نویسد

با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم

نام پدر را روی تربت می‌نویسد


محسن حنیفی:

شرر فتاده به جان تو یا اباالمهدی
ربوده تاب و توان تو یااباالمهدی

مگر! که بغض عدو بر سرت چه آورده؟

چکیده خون ز دهان تو یا اباالمهدی

چه کرده تب؟که چنین گونه لکنت افتاده

میان طرز بیان تو یا اباالمهدی

شبیه مادرت افتاده ای تو در بستر

شکسته دل ز فغان تو یا اباالمهدی

زحال زار شما میوه ی دلت آقا
نشسته دل نگران تو یا اباالمهدی

بیا و محض رضای خدا تو ناله نکن
هر آنچه رفته امان تو یا اباالمهدی

خبر ز وضع بد و ناگوارتان دارد
کبود گشته لبان تو یا اباالمهدی

هوای چشم ملک گشته ابر بارانی
برای قد کمان تو یا اباالمهدی

گرفته رنگ عزا نقطه نقطه ی دنیا
زآه و سوز نهان تو یا اباالمهدی

فقط نه زهر ستم پاره کرد,جگر از تو

بریده شد شریان تو یا اباالمهدی

نوای تشنه لب کربلا بلند میشد
زکام خشک و زبان تو یا اباالمهدی

همیشه پر زند آقا به سامرا به حرم
قلوب سوته دلان تو یااباالمهدی

رضا آهی


شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن


عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن


در عزای عسگری آید ی اهل دل
صد فغان همراه با شور و نوا یابن الحسن


آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن


در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن


این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن


گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن


دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

 


زندگی نامه امام حسن عسکری (ع)

زندگی نامه امام حسن عسکری (ع)
امام حسن عسکرى(ع) و یا ابو محمد» یازدهمین امام شیعیان است که در سال 232 ق چشم به جهان گشود. بعد از آنکه پدرشان امام هادی(ع) توسط خلیفه وقت به سامرا احضار شد، ایشان نیز به همراه پدر به آن شهر رفته و تا زمان شهادت در همانجا زیر نظر مأموران خلفای عباسی بود. شش خلیفه عباسی به نامهای متوکل»، منتصر»، مستعین»،‌»معتز»، مهتدی» و معتمد» در زمان زندگی کوتاه حضرتشان حکومت را در اختیار داشته و در نهایت، ایشان بعد از 28 سال زندگی و 6 سال امامت، در تاریخ 260 ق به دستور معتمد به شهادت رسیده و در همان شهر سامرا و در کنار مزار پدرشان به خاک سپرده شدند. زندگی آن حضرت، آکنده از تلاش و جهاد در راه تبلیغ معارف دینی بود و شاگردان بسیاری در مکتب او تربیت یافتند. حضرتشان با دختری از رومیان ازدواج کرد که حاصل این وصلت، امام مهدی(عج) بوده که اکنون امام زنده شیعیان است و آنان در انتظار ظهور اویند.
تاریخ انتشار : 1396/10/6
 
بازدید : 45827
 
منبع: سایت اسلام کوئست
سوال

زندگی‌نامه حضرت امام حسن عسکری(ع) را بیان فرمایید.

پاسخ

امام حسن عسکرى(ع) در روز جمعه هشتم ربیع الثانی[1] سال 232 هجری قمری[2] به دنیا آمد. پدرش امام دهم حضرت امام هادی(ع) است. در مورد نام مادر آن‌حضرت که ام ولد[3] نیز بوده گزارش‌های مختلفی وجود دارد. در برخی از منابع، نام او؛ حدیث»، سَوسَن»،[4] یا سلیل»[5] ذکر شده است.

بنابر نقلی، پیامبر اسلام(ص) در سخنی با امام علی(ع) از ولادت تمام امامان و از جمله امام یازدهم خبر داده و حضرتشان را چنین توصیف فرمود: خداوند تبارک و تعالى در صلب امام هادی نطفه‌اى قرار داد که او را نزد خود "حسن" نامید و او را همچون نورى در شهرها قرار داد، در زمین، خلیفه و مایه عزّت امّت جدّش نمود و هادى و راهنماى شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و عذاب مخالفان قرار داد و براى دوستانش و کسانى که او را امام خود بدانند، حجّت و برهان گرداند».[6]

امام حسن عسکری(ع)، پدر و پدربزرگشان ‏ به ابن الرضا» نیز معروف بودند.[7]

آن‌حضرت در سال 234 ق و در حالی که دوسال بیشتر نداشتند به همراه پدر با فراخوان متوکّل، به سامرّا رفتند و بالاجبار تا آخر عمر بابرکتشان در همان شهر ست گزیدند.[8]

امام حسن عسکری(ع) با نرجس (یا حکیمه) (دختر یشوعا، پسر قیصر روم که مادرش از اولاد حواریّون و نسبش به شمعون وصیّ حضرت عیسی می‌رسد) ازدواج نمود.[9]

امام حسن عسکری (ع) تنها یک فرزند داشت که او همان حضرت مهدی منتظر(عج) و آخرین امام شیعیان می‌باشد.[10]

امامت امام حسن عسکری(ع)

حضرت امام هادى(ع) به یکی از اصحاب خود چنین نوشت: ابو محمد فرزند من از نظر خلقت و آفرینش، سالم‌ترین افراد آل محمد، و حجتش از همه محکم‌تر، و بزرگ‌ترین فرزند و جانشین من بوده، و رشته امامت و احکام نزد او است، و تو آنچه از من می‌پرسیدى از او بپرس».[11]

شاهویه بن عبدالله می‌گوید: امام دهم(ع) نامه‌ای بدین مضمون برایم نگاشتند که؛ تو خواستی از امام پرسش کنى و نگران این موضوع هستى، ولی نگران نباش! خداوند مردم را پس از هدایت، سرگردان نمی‌کند . اینک امام شما بعد از من فرزندم ابومحمد است .». [12]

به هر حال بعد از شهادت امام هادی(ع) در سال 254 ق، امامت شیعیان به مدت شش سال در دستان باکفایت امام عسکری(ع) بود.

شهادت امام حسن عسکری(ع)

بیشتر علماى شیعه بر این اعتقاد هستند که حضرت مسموم شده است[13] و همچنین پدرش و جدّش و همه امامان دیگر به شهادت رسیده‌اند.[14] و در این‌باره به آنچه از امام صادق(ع) و امام رضا(ع) روایت شده استدلال کرده‌اند که فرمودند: به خدا سوگند! هیچ‌کدام از ما نیست جز این‌که  شهید می‌شود.[15]

حضرتشان در روز جمعه هشتم ربیع الاول 260 ق به شهادت رسید.‏[16]

بعد از آن بود که شیعیان برای اقامه نماز در خانه آن‌حضرت جمع شدند و جعفر برادر امام یازدهم، خود را برای پیش‌افتادن در نماز آماده می‌کرده که ناگاه حاضران دیدند که نوجوانى آمده و دامن جعفر را گرفته و او را از کنار پیکر امام دور کرده و خود بر ایشان نماز خواند و مردم نیز با او به اقامه نماز پرداختند و سپس محل را ترک کرده و ناپدید شد و مردم نفهمیدند که از کدام سو رفت.[17]

سبب شهادت امام حسن عسکری(ع)

فرزند عبیدالله بن خاقان می‌گوید: روزی برای پدرم که وزیر معتمد بود خبر آوردند که امام حسن(ع) بیمار است. پدرم با عجله خبر را به خلیفه داد. خلیفه به پنج نفر از معتمدانش – از جمله نحریر خادم - دستور داد که خانه حضرت را زیر نظر داشته باشند و طبیبی را مقرّر کرد که هر صبح و شام از احوال ایشان آگاه شود. بعد از دو روز خبر آوردند که بیماری آن‌حضرت شدیدتر شده است. پدرم نزد ‌حضرتشان رفته و به پزشگان دستور داد که از آنجا دور نشوند و از قاضی القضات نیز خواست که ده نفر از دانشمندان سرشناس را پیوسته نزد امام(ع) نگهدارد.[]

به نظر می‌رسد تمام اینها صحنه‌سازی‌هایی بود که مرگ آن حضرت را طبیعی جلوه دهند.

به هر حال، امام به شهادت رسید و در همان شهر سامرا و در همان خانه‌اى که پدرشان در آن دفن شده بود به خاک سپرده شد.[19]

سیره عملی امام حسن عسکری(ع)

جوانمردی ایشان تا اندازه‌ای بود که حتی به مخالفان نیازمند خود نیز کمک می‌کردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) نقل می‌کند: زمانی به تهی‌دستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود. روزی پدرم(که بعد از امام هفتم(ع) فردی را به امامت نمی‌پذیرفت) به من گفت: نزد حسن بن علی برویم؛ زیرا او را به جوانمردی توصیف می‌کنند. به پدرم گفتم: مگر او را می‌شناسی؟! گفت: نه! راه که می‌رفتیم، پدرم گفت: کاش ایشان پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهم آن‌را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی‌ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانم. من هم با خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می‌داد تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می‌کردم! وقتی به حضورشان رسیدیم، ایشان از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزد ما نیامده‌ای؟ پدرم گفت: با این وضع خجالت می‌کشیدم خدمت برسم! وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آرزویش را داشتیم، به ما دادند . به پدرم گفتم: آیا دلیلی روشن‌تر از این برای امامت ایشان می‌خواهی؟ پدر گفت: من به آیین خود عادت کردم!![20]

سیره ی امام حسن عسکری(ع)

امام عسکرى(ع) با وجود تمام محدودیت‌ها و کنترل‌هایى که از طرف دستگاه خلافت به عمل می‌آمد، یک سلسله فعالیت‌هاى مخفیانه ى را رهبرى می‌کرد که از چشم جاسوسان دربار به دور می‌ماند:

داود بن اسود»، خدمتگزار امام(ع) که مأمور هیزم‌کشى و گرم کردن حمام خانه بود، می‌گوید: حضرتشان به من فرمود: این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده»، من چوب را گرفته روانه شدم، در راه به یک نفر سقّا برخوردم، قاطر او راه مرا بست. سقّا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کرده و به قاطر زدم. چوب شکست، وقتى محل شکستگى آن‌را نگاه کردم، چشمم به نامه‌هایى افتاد که در داخل چوب بود! به سرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم در حالی که سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.

وقتى به در خانه امام رسیدم، عیسى» خدمتگزار امام، کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می‌گوید: چرا قاطر را زدى و چوب را شکستى؟ گفتم: نمی‌دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمود: چرا کارى می‌کنى که مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از این چنین کارى کنى، اگر شنیدى کسى به ما ناسزا هم می‌گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما در شهر و دیار بدى به سر می‌بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می‌رسد».[21]

این قضیه نشان می‌دهد که امام(ع)، اسناد، نامه‌ها و نوشته‌هایى را که سرّى بوده، در میان چوب، جاسازى کرده و براى عثمان بن سعید، که شخص بسیار مورد اعتماد و رازدارى بوده، فرستاده است و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده و طبعاً سوء ظن کسى را جلب نمی‌کرده واگذار کرده است، ولى بر اثر بی‌احتیاطى او، نزدیک بوده این راز فاش شود.

امام عسکرى(ع) در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفاى عباسى که هر یک از دیگرى ستمکارتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:

  1. ۱. المعتزّ
  2. ۲. المهتدى
  3. ۳. احمد المعتمد[22]

خلفاى عباسى که روز نخست به نام طرفدارى از اهل بیت پیامبر(ص) و برای گرفتن انتقام آنان از بنى امیه قیام کردند، آنچه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفاى بنى امیه و بلکه بدتر از آنان، ستمگرى و خودکامگى را آغاز کردند.

امام حسن و تربیت شاگردان شایسته

امام حسن عسکری(ع) همانند سایر امامان معصوم(ع) در زمینه تربیت شاگرد اهتمام خاصی داشت. چنانکه شیخ طوسی، بیش از صد نفر از یاران و شاگردان آن‌حضرت را یاد کرده است. [23]

امام حسن عسکری(ع) و نوشتن کتاب

حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم برده و کتاب‌ها و نامه‌های فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشته است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

  1. ۱. تفسیر القرآن» که حسن بن خالد برادر محمد بن خالد آن‌را نقل کرده است. گفتنی است؛ امروزه کتابی با عنوان تفسیر الامام العسکری(ع)» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن‌را غیر از نوشته اصلی می‌دانند.[24]
  2. ۲. کتاب المنقبة» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسائل حلال و حرام است.[25]
  3. ۳. نامه‌ها.

امام حسن عسکری(ع) برای گسترش فرهنگ تشیع، توسعه علم و دانش، و هدایت و سازندگی، نامه‌های فراوانی به شهرها نوشته است؛ مانند: نامه آن‌حضرت به شیعیان قم[26] که متن آن در کتاب‌ها ثبت و ضبط شده است. همچنین نامه‌ای که امام به علی بن بابویه»،[27] اسحاق بن اسماعیل نیشابوری»[28] نوشته است.

امام حسن عسکری(ع) و تناقض قرآن

اسحاق کندى که از فیلسوف‌هاى زمان خود بود، مخفیانه و با جدیّت به نگارش کتابى به نام تناقض القرآن» می‌پرداخت.

یکى از شاگردان او خدمت امام رسید. حضرت عسکرى(ع) فرمودند: یک مرد توانا میان شما وجود ندارد که استادت را از سرگرم شدن به قرآن باز دارد؟» او گفت: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور می‌توانیم در این مورد یا کار دیگرى بر او اعتراض نمائیم؟! امام(ع) فرمودند: می‌توانى آنچه به تو می‌آموزم به او برسانى؟» جواب داد: آرى. فرمود: می‌روى پیش او خیلى به او محبت می‌کنى و در کارى که اشتغال دارد به او کمک خواهى کرد. وقتى به تو انس گرفت و با او نزدیک شدى، می‌گویى یک سؤال برایم پیش آمده اگر اجازه می‌دهى بپرسم؟ او خواهد گفت: سؤالت را بپرس. به او بگو: آیا این امکان وجود دارد که قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزى است که تو گمان کرده‌اى! استادت چنین امکانی را تأیید خواهد کرد . سپس این نکته را به او یادآوری کن که شاید قرآن معنایی غیر از آنچه تو خیال کرده‌اى را اراده کرده باشد».

شاگرد پیش استادش کندى رفت و مدتی با او همساز شد تا بالأخره این پرسش را مطرح ساخت . کندی بعد از پذیرفتن اشکال از شاگردش پرسید که این اشکال کار خودت نیست و آن را از که آموخته‌ای؟! و بعد از آنکه فهمید که امام عسکری(ع) این توصیه را به شاگردش کرده بود، تمام آنچه نوشته بود را سوزاند.[29]

امام حسن عسکری(ع) و امام بعد از او

ابو الادیان می‌گوید: من در خدمت امام عسکری(ع) کار می‌کردم و نوشته‌هاى او را به شهرها می‌بردم هنگامی که آن‌حضرت در بستر بیماری بود به خدمت امام رسیدم، ایشان نامه‌هایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می‌کشد و روز پانزدهم وارد سامرا می‌شوى در حالی که از منزل من صدای شیون می‌شنوى و مرا روى تخته‏ غسل می‌بینى».

ابو الادیان می‌گوید: عرض کردم اگر این اتفاق برای شما بیفتد امام بعد از شما چه کسی خواهد بود؟

امام(ع) فرمود: هر کس جواب نامه‌هاى مرا از تو خواست او بعد از من امام است».

ابو الادیان: نشانه‌اى بیفزائید.

امام(ع): هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است».

ابو الادیان: نشانه‌ای دیگر بیفزائید.

امام(ع): هر کس به آنچه در کیسه وجود دارد خبر داد او قائم بعد از من هست».

ابو الادیان: هیبت آن‌حضرت مانع شد که من بپرسم در کیسه چیست؟

من نامه‌ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سامرا برگشتم و در خانه‌اش صدای شیون بود و تعدادی از شیعیان مشغول غسل دادن ایشان بودند، ناگهان دیدم جعفر برادر امام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت می‌دهند و به امامت تهنیت می‌گویند. با خود گفتم: اگر امام این است پس امامت باطل است؛ زیرا می‌دانستم که جعفر شراب می‌نوشد و  قمار می‌کند و طنبور هم می‌زند! من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزى از من نپرسید سپس شخصی بیرون آمد و گفت: یا سیدى برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بخوان، جعفر بن على با جمعی از شیعیان که اطرافش بودند وارد حیاط شد و  وقتى وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن على بر روى تابوت کفن کرده بود، جعفر جلو ایستاد که بر برادر نماز بخواند چون خواست الله اکبر گوید کودکى گندم‌گون و مجعد مو و پیوسته دندان از اطاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: اى عمو! من سزاوارترم که به جنازه پدرم نمازگزارم! عقب بایست!». جعفر با روى درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و امام حسن عسکری(ع) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس آن کودک گفت: اى بصرى! جواب نامه‌ها را بیاور که با تو است»، آنها را به وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانه. سپس نزد جعفر رفتم که داشت ناله و فریاد می‌کرد و از دست آن کودک می‌نالید، حاجز وشاء به او گفت: آن کودک که بود؟! گفت: به خدا سوگند! من تا کنون نه او را دیدم و نه او را می‌شناسم. ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از رحلت امام عسکری(ع) مطلع شده و به دنبال جانشین او بودند که آنان را به سوی جعفر بن على فرستادند. قمیان بر او سلام کرده و . اظهار داشتند که نامه‌ها و اموالى با ما است، بگو: نامه‌ها از کیست و چقدر مال در این کیسه‌ها است؟ جعفر از جا پرید و جامه‌هاى خود را تکانید و گفت از ما علم غیب می‌خواهید؟! خادمى از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه‌هایى که با شما است از فلان و فلان است و در همیان، هزار اشرفى است. آنها نامه‌ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن کسی که تو را براى خاطر اینها فرستاده است او امام است.‏[30]

 

پی نوشت:

[1]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏2، ص 131، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1417ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 422، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

[2]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 313، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم،‏ 1413 ق.

[3]. یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود.

[4]. کلینى‏، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، کافی‏، ج 1، ص 503، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 313.

[5]. امین عاملی‏، سید محسن، اعیان الشیعة، ج ‏2، ص40، بیروت، دار التعارف للمطبوعات‏، 1403ق.

[6]. شیخ صدوق‏، عیون أخبار الرضا(ع)، ج ‏1، ص 62، تهران، نشر جهان‏، چاپ اول‏، 1378ق.

[7]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 2 ص 131‏.‏

[8]. حسنی‏، هاشم معروف، سیرة الائمة الاثنی عشر(ع)، ج ‏3، ص 481، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1382ق.

[9]. ابن ابى الثلج بغدادى، محمد بن احمد، تاریخ أهل البیت نقلا عن الأئمة(ع)، ص 125، قم، مؤسسه  آل البیت‏(ع)، چاپ اول‏، 1410ق؛ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 334، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 208 – 214، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.

[10]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 339.

[11]. همان.

[12]. همان، ص 320.

[13]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 131؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 424، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.

[14]. همان؛ و نیز ر. ک: دلائل الامامة، ص 424؛ مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص422.

[15]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ‏2، ص 585، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 132؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ‏2، ص 209.

[16]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 313؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 131.

[17]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏2، ص 475، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.

[]. کتاب الغیبة، ص 2 – 219؛ قمى، عباس، ‏منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل‏، ج‏3، ص 1940، قم، دلیل ما، 1379ش‏.

[19]. الکافی، ج ‏1، ص 503.

[20]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 326.

[21]. مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4 ص 427.

[22]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏2، ص 131.

[23]. ر. ک: طوسى‏، محمد بن حسن‏، رجال،‏ ص 397 -  403، قم، مؤسسة النشر الاسلامی‏، چاپ اول، 1415ق.

[24]. آقا بزرگ تهرانى،‏ الذریعة إلى ‏تصانیف ‏الشیعة، ج ‏2، ص 432، قم، اسماعیلیان، 1408ق.‏

[25]. همان، ج ‏23، ص 149.

[26].  مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ‏4، ص 425.

[27]. شیخ صدوق، محمد بن على، صفات الشیعة، ص 6، تهران، انتشارات زرارة، چاپ سوم، 1380ش.

[28]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 484، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.

[29]. مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ‏4، ص 424.

[30]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏2، ص 474 – 476.


پنجم ربیع اول مصادف با وفات حضرت سکینه( علیهاالسلام)، شما می توانید شرح مختصری از زندگینامه این بانوانی بافضیلت را در زیر بخوانید.

تهران- الکوثر: پنجم ربیع الاول، یادآور وفات حضرت سکینه علیهاالسلام یکی از بانوان با فضیلت و از ستارگان درخشان آسمان علم و ادب و عفت است. او پرورش یافته پدری، چون امام حسین علیه السلام و مادری فداکار، چون رباب، و تحت حمایت و تربیت عمه ای، چون زینب کبری علیهاالسلام و برادر بزرگواری همانند امام سجاد علیه السلام بود و توانست از برترین ن عصر خویش گردد.

حضرت سکینه در طول زندگی خویش، حوادث و تحولات گوناگون ی و اجتماعی، از جمله واقعه عظیم عاشورا را به چشم دید و به عنوان یکی از بازماندگان خاندان امامت، پیام رسان اهداف و احکام والای اسلام به شمار می‌آمد. وی با برگزاری محافل و مجالس علمی و ادبی و نیز تبیین معارف بلند دینی در قالب اشعار نغز و فصیح و کم نظیر خویش، خدمت بسیار ارزشمندی به عالم اسلام نمود و الگوی بسیار خوبی برای همه بانوان جهان گردید.


ولادت حضرت سکینه

در تاریخ درباره سال ولادت حضرت سکینه علیهاالسلام خبر دقیقی نیامده است، ولی با توجه به سال وفات آن حضرت (سال ۱۱۷ ق) که همه تاریخ نگاران بر آن اتفاق نظر دارند، وی در سال ۴۷ ق. چشم به جهان گشوده است.

پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام از خاندان امامت و مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدی (شاعر معروف و بزرگ عرب) بود که از ن فاضل و شاعر زمان خویش به شمار می‌آمد. وی در جریان کربلا حضور داشت و یک سال بعد از آن حادثه، در مدینه از شدت حزن جان باخت.

علاقه و محبت امام حسین علیه السلام به سکینه

امام حسین علیه السلام علاقه بسیار زیادی به دخترش سکینه علیهاالسلام داشت، به طوری که این محبت و دوستی را در قالب شعری به این مضمون ابراز می‌نمود: خانه‌ای را دوست دارم که سکینه و رباب من در آن خانه باشند. من آن‌ها را خیلی دوست دارم و تمام اموال خود را صرف آسایش آن‌ها می‌کنم. کسی حق ندارد مرا در این دوستی سرزنش کند، خواه در حیات یا در ممات من».

سکینه و حمایت از ولایت

حضرت سکینه علیهاالسلام همواره از حریم امامت و ولایت دفاع می‌کرد. هنگامی که خالدبن عبدالملک والی مدینه بود، در روز‌های جمعه به سخنرانی می‌پرداخت و به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام می‌فرستاد و جسارت می‌کرد. این خبر به حضرت سکینه علیهاالسلام رسید. وی هر هفته در روز‌های جمعه به همراه کنیزان خود در محل حضور پیدا می‌کرد و در مقابل بی حرمتی‌ها و هتک حرمت خالد می‌ایستاد و با کنیزان خویش، او را نفرین می‌کرد. خالد، چون جرأت آزار و اذیت آن حضرت را نداشت، به اطرافیان خود دستور می‌داد تا به کنیزان آن حضرت حمله کنند و آن‌ها را متفرق سازند.

سکینه و شکایت از مردم کوفه

حضرت سکینه علیهاالسلام هیچ گاه بی وفایی مردم کوفه و وعده‌های دروغینی را که به پدرش امام حسین علیه السلام داده بودند، فراموش نکرد. زمانی عده‌ای از مردم کوفه نزد آن حضرت آمدند تا بر او سلام نمایند. او در کمال نیتی و حزن و اندوه به آن‌ها چنین فرمود: خدا می‌داند که من از شما خشمگینم. شما جدم علی علیه السلام را به قتل رساندید؛ عمویم حسن و پدرم حسین و برادرم علی و همسرم مُصعب را کشتید. شما مرا در کودکی یتیم کردید و در بزرگسالی بیوه نمودید».

ازدواج و فرزندان حضرت سکینه

حضرت سکینه علیهاالسلام در زمان پدرش با پسرعمویش عبداللّه اکبر فرزند امام حسن علیه السلام ازدواج کرد که وی در واقعه عاشورا به شهادت رسید. پس از او، با مصعب بن زبیر والی بصره ازدواج کرد و برادرش امام سجاد علیه السلام عقدشان را جاری ساخت. مصعب، مهریه او را بیش از هزار درهم قرار داد. پس از کشته شدن مصعب توسط عبدالملک بن مروان، عده‌ای از مردم کوفه به خواستگاری حضرت سکینه برای عبدالملک رفتند که با مخالفت شدید ایشان مواجه شدند. بنا به روایتی، آن حضرت دو فرزند، یکی پسر و دیگری دختر داشت که در کودکی از دنیا رفتند.

حضرت سکینه، بانوی فضیلت

حضرت سکینه علیهاالسلام، بانویی بود که در طول زندگی پربرکت خویش، درب خانه فضیلت و سیادت را گشوده داشت و آستان کمال و بلاغت را در اجرای احکام شریعت روی همه باز نمود و پیام نبوت و امامت را به مردمان رساند. حضرت سکینه علیهاالسلام، با توجه به تغییرات اجتماعی، موضع گیری کرده و در تحولات بزرگی، چون حادثه کربلا، انقلاب بزرگ و بی سابقه کوفه و شام، قتل عام مردم مدینه، آتش زدن مکه و. و از فرصت استفاده کرده و اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله را با بهره گیری از فنون ادبی، به گوش همگان رسانید.

مسافرت‌های حضرت سکینه

حضرت سکینه علیهاالسلام به همراه پدر از مدینه به مکه رفت و از آن جا، به کربلا قدم نهاد. بعد از شهادت پدر و نزدیکانش، با حزن و اندوه بسیار و تحمل سختی‌های فراوان، به همراه کاروان اسیران به کوفه و از آن جا به شام رفت. او سپس برای وداع دوباره با پدربزرگوار و دیگر شهدا، در اربعین حسینی به کربلا بازگشت و از آن جا به طرف مدینه حرکت کرد. او در این مسافرت پر فراز و نشیب، آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت و همگان را از قدرت استعداد و فصاحت و بلاغت خویش، آگاهی بخشید. حضرت سکینه علیهاالسلام چندین سفر به حج رفت که بزرگان اهل مکه، از او به بهترین شیوه استقبال می‌کردند و به هر منطقه‌ای که قدم می‌گذاشت، مایه خیر، برکت و افتخار افراد آن منطقه می‌شد و از ایشان به نحو شایسته‌ای استقبال می‌کردند.

شکیبایی حضرت سکینه

حضرت سکینه علیهاالسلام در حالی که دوران نوجوانی را سپری می‌کرد، در واقعه عظیم عاشورا، صحنه‌های شهادت برادران و پدر را از نزدیک نظاره گر بود، ولی به سفارش پدر بزرگوارش گوش جان سپرد و همه رنج‌ها و سختی‌ها را با صبر و بردباری تحمل نمود. زمانی که امام حسین علیه السلام برای وداع با اهل بیت به سوی خیمه‌ها آمد، نزد پدر رفت و صدا زد: بابا! آیا تسلیم مرگ شده ای، بعد از تو به چه کسی پناه ببرم؟ امام حسین علیه السلام او را دلداری داده، چنین فرمود: ای نور چشم من، چگونه کسی که یار و یاور ندارد، تسلیم مرگ نشود. ولی بدان که رحمت و یاری خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نمی‌گردد. دخترم، بر قضای الهی صبر کن و شکایت منما. دنیا محل گذر است، ولی آخرت خانه همیشگی است». او بعد از واقعه عاشورا به همراه عمه بزرگوارش، مراقبت از کودکان و اسیران را بر عهده گرفت و با گفتار و کردار صبورانه خویش، اهداف و آرمان‌های عالی قیام پدر را به بهترین صورت در میان مردم بازگو کرد.

حضرت سکینه و حفاظت از حریم عفاف

حضرت سکینه علیهاالسلام آن چنان به پوشش و حجاب اهمیت می‌داد که وقتی از منزل خارج می‌شد، حتی دربان خانه اش نمی‌دانست که خانم بیرون رفته یا کنیزی از منزل خارج شده است. امام باقر علیه السلام نیز در این باره می‌فرماید: هر گاه حضرت سکینه علیهاالسلام می‌خواست از راهی عبور کند، جوانان بنی هاشم مسیر راه را محافظت می‌کردند تا کسی چشمش به جمال و قامت او نیفتد». پس از جریان عاشورا و در سفر اسارت نیز، آن حضرت همیشه در اندیشه رعایت حجاب و اجرای رسالت دینی خویش بود.


دانش حضرت سکینه

حضرت سکینه علیهاالسلام علاقه زیادی به شعر داشت و افزون بر این که خود شعر می‌سرود، منزلش نیز محفلی برای نقد و بررسی اشعار شاعران بزرگ و معروف عرب به شمار می‌آمد. هرگاه اختلاف نظری بین شاعران پدیدار می‌گشت، نزد آن حضرت می‌رفتند و داوری او را ملاک قبولی یا رد اشعار خود می‌دانستند. آن حضرت در پشت پرده قرار می‌گرفت و توسط کنیزی که او نیز در ادبیات مهارت داشت، اشعار را دریافت می‌کرد. بعد حضرت با توجه به شعر شاعران، جوایزی برای شعر آن‌ها در نظر می‌گرفت. محققان، اندیشمندان و راویان حدیث، برای برطرف ساختن شبهه‌ها و پرسش‌های علمی و فقهی خود، به منزل حضرت سکینه علیهاالسلام مراجعه می‌کردند. هم چنین آن حضرت، منزل خود را، محفل ن و دختران عرب قرار داده بود و تبلیغ دین خدا را از راه این محفل ادبی انجام می‌داد.

وفات حضرت سکینه

حضرت سکینه علیهاالسلام پس از حدود هفتاد سال عمر سراسر پرافتخار و عظمت، سرانجام در ظهر روز پنجشنبه، پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق، در مدینه جان به جانان سپرد. پس از رحلت آن حضرت، خالد بن عبدالملک، حاکم مدینه، با عده زیادی از مردم در محل حضور یافت و ابتدا براساس رسم آن زمان، بر پیکر پاک آن حضرت نماز خواند و سپس مردم دسته دسته بر او نماز خواندند.


نابودی دو سوم از جهان با فتنه و بیماری های آخرامان


پیش از ظهور مهدی(ع) کشتارهایی رخ می دهد و تعداد زیادی از انسانها کشته می شوند و افرادی که باقی می مانند کمتر از کشته شدگان هستند

 یکی از پرسش هاییکه ذهن بیشتر انسان هارا به خود مشغول کرده، آن است که امام زمان(ع) چگونه نظام هایی گوناگون را که دارای افکار و توانایی های مختلفی هستند، از میان برمی دارد ونظام واحد جهانی تشکیل می دهد؟

سیستم و برنامه حکومتیآن حضرت چگونه است که در آن ظلم و ستمی در جهان نخواهد بود؛ فسادی صورت نمی گیرد وگرسنه ای یافت نمی شود؟


جمعه ها بی تو

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سالها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

 

 


یا این دل شكستة ما را صبور كن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور كن

دیگر بتاب از افق مكه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور كن

با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد
دلهای شیعه را پرِ حسّ غرور كن

با كوله بار غربت و اندوه خود بیا
از كوچه های ی مان عبور كن

امشب بیا كه روضه بخوانی برایمان
امشب بساط گریه مان را تو جور كن

یا چند صفحه مقتل كرب و بلا بخوان
یا خاطرات عمه تان را مرور كن

هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو
هم یادی از مصیبتِ سرخ تنور كن


ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟
شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما
در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشمهای خودت را به جای ما
موعود خانواده کی از راه می رسی
کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟
کی می شود بیایی واز پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما
آقا اگر نیایی وبالی نیاوری
از دست میرود سفر کربلای ما

مهدی جان، آقای من

الا مسافر صحرا خدا کند که بیایی
          امید غائب زهرا، خدا کند که بیایی
   کنون که دل شده پر خون برای خاطر مجنون
                         تو ای حقیقت لیلا، خدا کند که بیایی
                                 برای اینکه ببینم پس از غیاب هزاره
                                          مزار مخفی زهرا، خدا کند که بیایی
                                                دلم دوباره ز غمها کنون رمیده زِهًرجا
                                       گرفته بهر تو تنها، خدا کند که بیایی
                               به انتظار قدومت، دو دیده دوخته ام من
                       به قفل بسته درها، خدا کند که بیایی
               دوباره روز گذشت و نیامدی تو ولیکن
                          برای لحظه فردا، خدا کند که بیایی
                  میان عاشق و معشوق، چه جای قید و مکانی
                                چه این مکان و چه هرجا، خدا کند که بیایی
                                             بدون حُسن تو ای گُل بهار جلوه ندارد
                                                   گل شکفته زیبا، خدا کند که بیایی

                                   اللهم عجل لولیک الفرج


این هفته هم گذشت تواما نیامدی

خورشید خانواده‌ی زهرا نیامدی

از جاده‌ی همیشه چشم انتظارها

ای آخرین مسافر دنیا نیامدی

صبحی كنار جاده تو را منتظر شدیم

آمد غروب ، رفت و تو آقا نیامدی»

از ناز چشمهای تو اصلاً بعید نیست

شاید كه آمدی گذر ما نیامدی

امروزمان كه رفت چه خاكی بر سر كنیم

آقای من اگر زَد و فردا نیامدی

غیبت بهانه ای است كه پاكیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

یابن الحسن بیای»قنوتم وظیفه است

دیگر به ما چه آمده‌ای یا نیامدی

علی اکبر لطیفیان

شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟

منم غرقِ فراق و درد، بگو مولا کجا هستی؟

همیشه یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا

دعای ندبه می‌خوانم، گل زهرا کجا هستی؟

شب تنهایی هجران، به گوشه قلب مأیوسم

تو از امید می‌گویی، بگو آقا کجا هستی؟

شب بی داد غیبت را،نباشد مطلعی مولا

چه مهجورم چه غمگینم، امیر ما کجا هستی؟

یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران

پسندم میل مولا را، گل طاها کجا هستی؟

من از بهر دارم ، دوای درد می‌خواهم

دعای وصل می‌خوانم، عزیز ما کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی

بده توفیق پروازم، بگو جانا کجا هستی؟

حسین مظاهری کلهرودی


مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق

دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق

 

فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب

مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق

 

شب درخشش خورشید آسمان علوم است

که نور می دهد از چار سوی حضرت صادق

 

ششم امام که باشد ضمیر عالم و آدم

مثال آینه ها روی به روی حضرت صادق

 

تمام فقه بود وامدار مکتب فضلش

کمال عشق بود راز گویِ حضرت صادق

 

روایتی است کرامت از آن وجود مکرّم

حکایتی است شفاعت ز خوی حضرت صادق

 

پیمبران نرسیدند بر مقام نبوت

که جرعه ای نزدند از سبوی حضرت صادق

 

بسان زمزم و تسنیم و سلسبیل روان است

علوم آل محمد ز جوی حضرت صادق

 

ز کهکشان فضیلت طنین فکنده به عالم

خروش عدل علی از گلوی حضرت صادق

 

قیام علمی او چون قیام سرخ حسینی

فکنده لرزه به کاخ عدوی حضرت صادق

 

کمر به کشتن او بست دشمنش چو نظر کرد

که هست غالب دلها به سوی حضرت صادق

 

فرشته جسته تقرب بهشت یافته رونق

ز قطره قطره ی آب وضوی حضرت صادق

 

بود تجلی والشمس ز آن جمال مبارک

بود مفسّر والّیل موی حضرت صادق

 

چراغ راهنمای بشر به عالم توحید

همیشه وقت بود گفتگوی حضرت صادق

 

کتاب جابر حیان حدیث فضل مفضّل

یکی است ز آن همه راز مگوی حضرت صادق

 

اگر به علم درخشد ، چو آفتاب، گرفته

ذُراره ذرّه ای از مهر روی حضرت صادق

 

حُشام حشمت علمی گرفته از حَشَم او

که کرده تر، لب جان از سبوی حضرت صادق

 

بگو فلاسفه را تا برای درک حقایق

نهند رو به ره مهر پوی حضرت صادق

 

نماز پایه ی دین است و بود لحظه ی آخر

نماز و حرمت آن گفتگوی حضرت صادق

 

بخوان دعای فرج را به آرزوی اجابت

که بوده صبح فرج آرزوی حضرت صادق

 

شب دعاست برای فرج بیا که بخوانیم

خدای را همه بر آبروی حضرت صادق

 

قلوب شیعه حریمش بود ولی به بقیعش

دل شکسته کند جستجوی حضرت صادق

 

نبین به قبر خرابش ببین که چشمۀ خورشید

بجوشد از افق خاک کوی حضرت صادق

 

خدا کند که صبا بر مشام ما برساند

شمیمی از حرم مُشک بوی حضرت صادق

 

خدا کند من آلوده باز هم چو مؤید»

سر نیاز بسایم به کوی حضرت صادق

استاد سید رضا موید


30 حدیث گوهربار و جالب از پیامبر اکرم (ص) به مناسبت رحلت آن حضرت با اسناد دقیق و . به شرح ذیل است:

حدیث اول

أیُّمَا امْرِئٍ وَلِیَ مِنْ أمْرِ المُسْلِمِینَ وَلَمْ یَحُطْهُم بِما یَحُوطُ بِهِ نَفْسَهُ لَمْ یَرَحْ رائِحَةَ الجَنَّةِ.

هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده گیرد و در کار آن‌ها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.) کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۰، ح ۱۴۶۵۴

حدیث دوم

صَلاةُ الرَّجُلِ فِی جَمَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ صَلاتِهِ فِی بَیْتِهِ أرْبَعِینَ سَنَةً.

یک نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز فُرادیٰ در خانه است.) مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۴۴۶

حدیث سوم

مَن رَدَّ عَن عِرْضِ أخِیهِ المُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ اَلْبَتَّةَ.

هرکس آبروی برادر مسلمانش را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود.) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۱۴

حدیث چهارم

مَنْ سَعیٰ لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ ـ قَضَاهَا أوْ لَمْ یَقْضِهَاـ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.

هر کس برای نیاز بیماری بکوشد ـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازد ـ مانند روزی که از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود.) من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶

حدیث پنجم

سافِرُوا تَصِحُّوا وتَغْنَمُوا.

سفر کنید تا سلامت باشید و سود به دست آورید.) نهج الفصاحه، ص ۵۱۹

 
حدیث ششم

مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ.

هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند.) المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰

حدیث هفتم

أعظَمُ النّاسَ قَدْراً مَنْ تَرَکَ ما لا یَعْنِیهِ.

پُرارج‌ترین مردم کسی است که آن‌چه را که به او مربوط نیست رها کند.) نهج الفصاحه ص ۶۸ ح ۳۵۵

حدیث هشتم

إنَّ العَبْدَ لَیُدْرِکُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ القَائِم ِ.

بنده با خوش‌اخلاقی به مقام روزه‌گیر شب‌زنده‌دار می‌رسد.) بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۷۳

حدیث نهم

مَنْ أدَّی إلی اُمَّتِی حَدیثاً یُقامُ بِهِ سُنَّةٌ أو یُثْلَمُ بِهِ بِدْعَةٌ فَلَهُ الجَنَّةُ.

هر کس به امّت من حدیثی رسانَد که به سبب آن سنّتی بر‌پا شود یا در بدعتی رخنه افتد، بهشت از آنِ او خواهد بود.) میزان الحکمه، ح ۳۳۴۰‍

حدیث دهم

أعْلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلْمَ النّاسِ إلی عِلْمِهِ.

داناترین مردم کسی است که دانش دیگران را به دانش خود بیفزاید.) نهج الفصاحه، ص ۶۹، ح ۳۶۰

 
حدیث یازدهم

الْخَطُّ الْحَسَنُ یَزیدُ الْحَقَّ وَضَحاً.

خط زیبا بر جلوۀ حق می‌افزاید.) کنزالعمّال، ح ۲۹۳۰۴

حدیث دوازدهم

لَیْسَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا طَلَبُ مَا یُصْلِحُکَ.

جستن آنچه مایۀ سامان [زندگی]توست، نشانۀ دنیادوستی نیست.) کنزالعمّال: ح ۵۳۳۹

حدیث سیزدهم

مَن قُتِلَ دُونَ مٰالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ.

هرکه در راه [حفظ]مالش کشته شود، شهید است.) دعائم الإسلام، ج ۱، ص ۳۹۸

حدیث چهاردهم

أفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لا یَجْعَلُ فی کُلِّ جُمُعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فیهِ أمْرَ دینِهِ وَیَسْألُ عَنْ دینِهِ.

وای بر مسلمانی که در هر جمعه، زمانی را برای یادگیری و پرسش از امور دینی خویش اختصاص ندهد.) بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۷۶

حدیث پانزدهم

لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ أسَاسٌ وَأسَاسُ الإِسْلامِ حُبُّنا أهْلَ البَیْتِ.

هر چیزی اساس و پایه‌ای دارد و اساس اسلام، محبت ما اهل بیت است) کافی، ج ۲، ص ۴۵

 
حدیث شانزدهم

العُلَماءُ مَصابیحُ الأرضِ وخُلَفاءُ الأنبیاءِ ووَرَثَتی ووَرَثَةُ الأنبِیاءِ.

دانشمندان، چراغ‌های زمین، جانشینان پیامبران، وارثان من و وارثان پیامبرانند.) نهج الفصاحه، ح ۲۰۱۴

حدیث هفدهم

تَصَدَّقُوا وَداوُوا مَرْضاکُمْ بِالصَّدَقَةِ

صدقه دهید و مریضان خود را با صدقه درمان کنید.) کنز العمال، ج ۶، ص ۳۷۱

حدیث هجدهم

مَنْ لَمْ یَصْبِرْ عَلیَ ذُلِّ التَّعَلُّمِ ساعَةً، بَقِیَ فی ذُلِّ الْجَهْلِ أبَداً.

آنکه ساعتی خواری فراگرفتن علم را تحمّل نکند، برای همیشه در خواری نادانی خواهد ماند.) بحار الأنوار، ج ۱، ص ۷۷

حدیث نوزدهم

لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ، لا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لا وَاللهِ.

آن که نمازش را سبک بشمارد از من نیست، به خدا سوگند در قیامت کنار حوض [کوثر]بر من وارد نمی‌شود.) من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۰۶

حدیث بیستم

لایَدخُلُ الجَنّةَ خِبٌّ ولا خائِنٌ.

هیچ حیله‌گر و خیانت کارى به بهشت نمی‌رود.) کنزالعمال: ۴۳۷۷۷

حدیث بیست و یکم

أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ.

به فرزندان خود احترام بگذارید و آن‌ها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.) بحارالأنوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵

حدیث بیست ودوم

النظرة سهمٌ من سهام إبلیسَ مسمومة من ترک‌ها من خوف اللهِ جلَّ وعزَّ أثابه الله إیماناً یجد حلاوته فی قلبه

یعنی نگاه به نامحرم تیری از تیر‌های زهرآگین شیطان است، هر کس به پاس حرمت الهی آن را ترک کند، خدا ایمانی به او می‌دهد که شیرینی آن را در دل احساس می‌نماید) بحارالأنوار جلد ۱۰۴ صفحه ۳۸

حدیث بیست و سوم

لا ضَرَرَ وَلا ضِرارَ.

زیان‌رساندن به خود و به دیگران ممنوع است.) کافی، ج ۵، ص ۲۹۲

حدیث بیست و چهارم

أشَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَن تَرَکَ الذُّنوبَ.

سخت کوشترین مردم کسى است که گناهان را فرو گذارد.) امالی صدوق، ص ۲۸

 
حدیث بیست و پنجم

المؤمن الذی یخالط الناس ویصبر علی اذاهم أعظم اجرا من المؤمن الذی لا یخالط الناس ولا یصبر علی اذاهم

مؤمنی که با مردم معاشرت کند و بر آزارشان صبر کند، از مؤمنی که با مردم نمی‌جوشد و آزارشان را تحمل نمی‌کند، برتر است.) سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، ح ۴۰۲۲

حدیث بیست و ششم

رَکْعَتانِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الدُّنْیا وَما فِیهَا.

دو رکعت نماز در دل شب نزد من محبوب‌تر است از دنیا و آنچه در آن است.) علل الشرائع، ص ۱۳۸

حدیث بیست و هفتم

مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ وَ مَن کَبُرَ هَمُّهُ سَقُمَ بَدَنُهُ

هر کس بد اخلاق باشد، خودش را عذاب مى دهد و هر کس غم و غصه اش زیاد شود، تنش رنجور مى گردد.

(نهج الفصاحه، ح ۳۰۰۲)

حدیث بیست و هشتم

اِنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ.

من تنها برانگیخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به کمال رساند

(بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۲)

حدیث بیست و نهم

لا یَحسَبُ اَحَدٌ مِن جُلَسائِهِ اَنَّ اَحَدا اَکرَمُ عَلَیهِ مِنهُ

پیامبر صلى الله علیه و آله چنان با هم نشینان رفتار مى نمودند که هیچ یک از آنان گمان نمى کرد کسى نزد آن حضرت از وى گرامى‌تر باشد.

(عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۸۴)

حدیث سی ام

صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسنُ الخُلقِ وَ حُسنُ الجَوارِ یَعمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانَ فِى العمارِ.

صله رحم، خوش اخلاقى و خوش همسایگى، شهر‌ها را آباد و عمر‌ها را زیاد مى کند.

(نهج الفصاحه، ح ۱۸۳۹)

 

متن اشعار میلاد پیامبر و امام جعفر صادق (ع) 

 

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا

که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را

 

دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق

دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها

 

دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی

دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما

 

دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد

یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا

 

یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده ی مذهبی

یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا

 

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم

یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

 

یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا م 

یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

 

رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله

به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

 

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه

دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا

 

محمد کیست جان جان جان عالم خلقت

که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا

 

محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن

که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

 

محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید

منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا


باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد
دندانه‏ هاى كنگره قصد شكست كرد
نورى به صحن معبد زردشتیان رسید
كآتشكده ز نابى آن‏ نور مست كرد
بالا بلند آمد و هر ارتفاع را
در زیر پا نهاده و پایین و پست كرد
در هر دلى نشست و به شكلى ظهور داشت
این گونه بود كآینه را خود پرست كرد
وقتى سؤال كردم از او خود اشاره‏اى
در پاسخم به پرسش روز الست كرد
حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است
زیباترین هر آنچه كه زیباتر است كرد
فیض مقدسى و تعجب نمى‏كنم
این چیزها كه هست، نگاه تو هست كرد 
 
رضا جعفری

ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم
در روز هفدهم ربیع الاول برترین و والا مقام ترین بنده محبوب خداوند ،خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد و عالم ایجاد را به وجود خویش منور فرمود .
پیامبری كه خداوند او را با كلماتی مثل: شاهد، مبشر، نذیر و سراج منیر ستوده است .ونیز در شان او فرموده است : و ما ارسلناك الا رحمة للعالمین. او پیامبر رحمت و دریای مهربانی و تجسم زیبایی ها بود پیامبری كه سنگش زدند ،خاكستر بر سرش ریختند و به او جسارتها كردند ، او در عوض نفرین برای قوم خویش دعا می كرد. دین او نیز ،دین رحمت و شفقت و مهربانی است .
فضایل آن حضرت را نمی توان درك یا احصاء نمود او كسی است كه در اقرار به ربوبیت خداوند متعال بر اولین و آخرین سبقت گرفت . امام ائمه، حبیب خداوند و در یك كلام مثل اعلای خداوند سبحان بود .
آنقدر در درگاه خدا به عبادت ایستاد تا پای مباركش ورم كرد. جابر بن عبدالله می گوید : هر گاه چیزی از رسول خدا درخواست میشد، پاسخ منفی نمی داد .
دشمنان او آن حضرت را به امانت می شناختند تا جایی كه در میان آنان به امین مشهور شد و نیز او را به راست گویی قبول داشتند .مجلس او ،مجلس علم و حلم و حیا و وقار بود . بسیار سكوت می كرد و در جایی كه نیاز نبود سخن نمی گفت . خنده او تبسم بود و در حال خشنودی و غضب به جز سخن حق چیزی نمی فرمود . هنگامی كه كسی به نزد او می نشست بر نمی خاست تا آن شخص برخیزد .
امام صادق علیه السلام كه ولادت با سعادت ایشان نیز در هفدهم ربیع واقع شد و دریایی از علوم و معارف نبوی از لسان مبارك آن حضرت برای ما به یادگار مانده و از جمله، بسیاری از فضائل و مناقب رسول خدا را نیز آن حضرت بیان كرده اند ، می فرمایند: رسول خدا لحظات خویش را بین اصحابش تقسیم می كرد پس به این و آن به مقدار مساوی می نگریست .هرگز پاهای مبارك خویش را بین اصحابش دراز نكرد و اگر مردی با آن حضرت دست می داد دست خود را رها نمی كرد تا او رها كند .
چگونه می توان مناقب كسی را بیان كرد كه خدای متعال خویشتن را به سبب به معراج بردن او تسبیح كرده و فرموده سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی» و او را برگزیده تا با او در ملاء اعلی نجوا كند فاوحی الی عبده ما اوحی»
بخشی از مواعظ گهربار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به حضرت ابوذر:
یا اباذر ، أعبدالله كأنك تراه فإن كنت لا تراه فإنه یراك
ای اباذر خدا را بندگی كن به گونه ای كه انگار او را می بینی پس اگر تو او را نمی بینی،پس همانا او تو را می بیند.
یا اباذر ،اغتنم خمساً قبل خمس: شبابك قبل هرمك ، و صحّتك قبل سقمك ، و غناك قبل فقرك و فراغك قبل شغلك ، و حیاتك قبل موتك.
ای اباذر ، پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار : جوانیت را قبل از پیریت و سلامتی ات را قبل از بیماریت و توانگریت را قبل از فقرت و فراغتت را قبل از مشغول شدنت و زندگی ات را پیش از مرگت.
یا اباذر ، لا تنظر إلی صغر الخطیئة و لكن انظر إلی من عصیت.
ای اباذر به كوچكی گناه نگاه نكن بلكه ببین چه كسی را نافرمانی می كنی.[كنایه از اینكه هیچ گناهی چون نافرمانی خدا است نباید كوچك شمرده شود ‍[
یا اباذر ، من لم یأت یوم القیامة بثلاث فقد خسر ، قلت : و ما الثلاث فداك أبی و امی ؟ قال ورع یحجزه عمّا حرّم الله عزّوجّل علیه ، و حلم یردّ به جهل السفیه ، و خلق یداری به الناس.
ای اباذر هر كس روز قیامت سه چیز را نیاورد حتما ضرر می كند . ابوذر می گوید گفتم آن سه چیز چیست ؟ پدر و مادرم به فدایت. فرمود ورعی كه او را از آنچه خداوند برایش حرام كرده نگهدارد و حلمی كه نادانی سفیه را با آن حلم جواب دهد و اخلاقی كه به وسیله آن با مردم مدارا كند
طوبی لمن عمل بعلمه و أنفق الفضل من ماله ، و أمسك الفضل من قوله.
خوشا بر آن كس كه به علمش عمل كند و زیادی مالش را انفاق كند و از زیاده گویی در كلامش بپرهیزد.
( عمده مطالب برگرفته از كتاب مقدمة فی اصول الدین.تالیف حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی)

بسم الله الرحمن الرحیم

ولادت امام جعفر صادق (ع)

در اینجا به مناسبت ولادت امام ششم حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)مختصرى از زندگانى و شرح حال و فضائل آن بزرگوار را مى آوریم، به امید آن كه از الطاف این بزرگواران در دنیا و آخرت برخوردار باشیم.

تاریخ ولادت امام صادق(علیه السلام)

1 - امام صادق(علیه السلام) در هنگام طلوع فجر روز جمعه 27 ربیع الاول سال 83 هـ ق در شهر مقدس مدینه به دنیا آمدند، پدر آن بزرگوار حضرت امام باقر(علیه السلام)، و مادر آن بزرگوار امّ فروه دختر قاسم بن محمد بن أبى بكر بودند.
حضرت صادق جعفر بن محمد بن على بن الحسین(علیه السلام) از میان برادران خویش جانشین پدرش حضرت باقر(علیه السلام) بود، و وصى آن جناب بود كه پس از او به امر امامت قیام نمود، و در فضل و دانش سر آمد همه برادران گشت، و از همه آنان نام آورتر، و در قدر و منزلت بالاتر، و در میان شیعه و سنى مقامش ارجمندتر بود، و به اندازه مردم از علوم آن حضرت نقل كرده اند كه سخنانش توشه راه كاروانیان و مسافران و نام نامیش در هر شهر و دیار زبانزد مردمان گشته، و از هیچ یك از این خاندان علماء و دانشمندان بدان اندازه كه از آن جناب حدیث نقل كرده از دیگرى نقل نكرده اند، و هیچ یك از اهل آثار و ناقلان اخبار بدان اندازه كه از آن حضرت بهره بردند از دیگران بهره گیرى نكردند، زیرا اصحاب حدیث كه نام راویان ثقات آن بزرگوار را جمع كرده اند با اختلاف در عقیده و گفتار شماره آن به چهار هزار نفر مى رسد.
و دلیل هاى روشن درباره امامت آن جناب به اندازه اى است كه دل ها را حیران كرده و زبان دشمن را از خورده گیرى گنگ و لال ساخته.

اسماء و القاب آن امام صادق(علیه السلام)

2 - نام آن حضرت جعفر و لقب شاخص ایشان حضرت صادق» است، اگر چه القاب دیگرى همانند فاضل و صابر، و طاهر هم داشته اند، لقب صادق را حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) براى آن حضرت انتخاب فرمودند، مرحوم مجلسى در جلد 47 بحار الانوار صفحه 8 روایتى بدین مضمون نقل كرده است:
امام زین العابدین(علیه السلام) از پدرش و او از جدش امیر المؤمنین(علیه السلام) نقل كرده كه فرمود: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: وقتى كه فرزند من جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب متولد شد، او را صادق نام گذارید، زیرا در اولاد او كسى همنام او خواهد بود كه به ناحق دعوى امامت مى كند، و او را كذاب خواهند گفت.

فضائل و كرامات امام صادق(علیه السلام)

3 - فضائل آن حضرت زیاده از آن است كه در این مختصر احصا شود، لكن براى تیمن و تبرك به بعض آنها اشاره مى كنیم.
مالك بن انس فقیه مدینه مى گوید: نزد امام صادق(علیه السلام) مى رفتم، آن حضرت براى نشستن من متكا مى گذاشت و احترام مى فرمود و ایشان نسبت به من محبت داشت، و این امر مرا بسیار خوشحال مى كرد و خداى را بر این نعمت شكر مى كردم. سپس مالك مى گوید: آن حضرت مردى بود كه از سه حال خارج نبود: یا روزه بوده یا در حال نماز، و یا در حال ذكر خداوند، از بزرگان عبادت كنندگان، و در زهد سرآمد بود، از همان هایى كه از خدا خوف و خشیت فراوان دارند.
آن حضرت كثیر الحدیث، خوش مجلس، پر فایده بود.
هر زمانى كه مى فرمود: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله)» گاهى رنگ آن حضرت كبود، و گاهى زرد مى شد، تا به جایى كه گاهى شناخته نمى شد.
یك سال با آن حضرت به حج خانه خدا رفته بودم، وقتى كه گاه احرام شد، هرچه آن حضرت سعى مى كرد كه تلبیه لبیك اللهم لبیك» بگوید، صدا در گلوى آن حضرت قطع مى شد و نزدیك بود كه از بالاى مركب به زمین بیافتد، به آن حضرت عرض كردم; اى فرزند پیامبر بگو لبیك، زیرا باید محرم شوى و چاره اى از گفتن نیست، آن حضرت فرمود:
چگونه جسارت كنم و بگویم: لبیك اللهم لبیك» در حالى كه مى ترسم از آن كه خداوند عزوجل به من بگوید: لا لبیك و لا سعدیك؟» بحار الانوار، ج 47، ص 16
شخصى به نام مفضل بن قیس مى گوید: نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و بعض گرفتارى هایم را به آن حضرت گفتم و از ایشان خواستم كه برایم دعا كند، آن بزرگوار به خادمه خانه فرمود: آن كیسه پولى را كه ابوجعفر منصور براى ما فرستاده بیاور، خادمه كیسه را آورد، آن حضرت فرمود: این كیسه اى است كه در آن چهار صد دینار است، به واسطه آن امور خود را اصلاح كن، به آن حضرت گفتم: فداى شما شوم، قصد من این نبود، بلكه مى خواستم كه شما برایم دعا بفرمایید، آن حضرت گفت: من به شما دعا هم مى كنم، لكن همه گرفتاریت را براى دیگران باز گو مكن، زیرا خوار مى شوى. بحار الانوار ج 47، ص 34.
هشام بن سالم كه یكى از اصحاب آن حضرت است مى گوید: حضرت صادق(علیه السلام)وقتى شب مى شد كیسه اى برمى داشتند كه در آن نان و گوشت و پول گذاشته بودند، آن را به دوش مى گرفتند و براى فقراء و نیازمندان مدینه مى بردند و بین آنان تقسیم مى كردند، و كسى آن حضرت را نمى شناخت، تا آن كه ایشان از دنیا رفتند و فقراء دریافتند كه آن كسى كه دست كرم او بر سر آنان بوده امام صادق(علیه السلام) بوده است. بحار الانوار، ج 47، ص 38
مسمع بن عبدالملك مى گوید: در منى نزد امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم در حالى كه ظرف انگورى در مجلس بود كه از آن مى خوردیم. سائلى آمد و چیزى خواست، امام صادق(علیه السلام) خوشه انگورى به او داد. سائل گفت: به انگور نیازى ندارم، اگر پول بود! حضرت فرمود: خدا كار تو را بگشاید، شخص فقیر رفت و سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهید، حضرت فرمود: خدا كار تو را بگشاید و چیزى به او نداد. سپس شخص دیگرى آمد، امام(علیه السلام) سه دانه انگور به او داد، آن شخص سائل گرفت و گفت: سپاس خداوند دو جهان را كه مرا روزى داد.
امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: بایست، سپس دو دست خود را از انگور پر كرد و به او داد، آن مرد گرفت و مثل دفعه قبل حمد خداى را به جاى آورد، امام(علیه السلام)دوباره او را امر به ایستادن كرد و به خادم فرمود: چقدر پول همراه دارى، نزد خادم بیست درهم یا نزدیك به این مبلغ بود، آن بزرگوار آن پول را به شخص سائل دادند، او گرفت و گفت:
سپاس خداى را، این نعمت از توست به تنهایى، و شریكى براى تو نیست، امام(علیه السلام)او را امر به توقف فرمود، و سپس پیراهنى كه در بر داشت بیرون آورده به او داد و فرمود این لباس را بپوش، او هم پوشید و گفت: سپاس خداوندى را كه مرا پوشانید و مستور نموده اى ابا عبدالله خداوند ترا جزاى خیر دهد و سپس رفت، راوى مى گوید این شخص جز این دعایى براى امام صادق(علیه السلام) نكرد، و ما گمان مى كردیم كه اگر براى خود آن حضرت دعا نكرده بود، بلكه فقط خداوند را سپاس مى گفت حضرت مرتب به او بخشش و احسان مى كردند، زیرا هر وقت حمد خداوند را به جاى مى آورد حضرت چیزى به او مى دادند. بحار الانوار ج 47، ص 42. و از این روایت به خوبى فهمیده مى شود كه امامان معصوم(علیهم السلام) چه اندازه توجه به حضرت پروردگار داشته و در مقابل عظمت او خاضع بوده اند.
همچنان كه در روایت دیگر وارد شده است كه امام صادق(علیه السلام) در نماز قرآن تلاوت مى كرد، تا آن كه غش كرد، وقتى كه به حالت عادى برگشت كسى پرسید: چه چیز باعث این حالت براى شما شد؟ آن حضرت فرمود: من مرتب آیات قرآن را تكرار مى كردم تا آن كه حالى براى من پیدا شد كه گویا قرآن را رو در رو از كسى كه آن را فرستاده مى شنیدم. بحار الانوار، ج 47، ص 58

شمه اى از كلمات امام صادق(علیه السلام)

الف: از سخنان آن حضرت است كه فرمود: این گونه نیست كه هر كس قصد چیزى را كرد توانایى بر آن پیدا كند، و نه هر كه توانایى انجام كارى پیدا كرد موفق بدان شود، و نه هر كس موفق شد آن را درست به دست آورد، پس هر گاه قصد و توانایى و رسیدن به هدف همه با هم فراهم شد، آنگاه اسباب سعادت فراهم شده است. ارشاد شیخ مفید(رحمه الله)، ج 25، ص 197.
ب: و در باب توبه فرموده اند: به تأخیر انداختن توبه از فریفتگى به دنیاست، و بسیارى امروز و فردا كردن از حیرت و سرگردانى است، و بهانه جویى بر خدا موجب هلاكت است، و پافشارى و تكرار در گناه به علت ایمنى از مكر خدا است، و ایمن نشوند از مكر خدا جز زیانكاران.
ج: و از سخنان آن حضرت(علیه السلام) در وادار كردن مردم به دقت نظر در دین خدا و شناختن دوستان او است كه مى فرماید: نیك نظر و دقت كنید در آنچه نادانى آن بر شما جایز و روا نیست، و براى خود خیر اندیشى كنید، و بكوشید در به دست آوردن آنچه در ندانستن آن بهانه و عذرى از شما پذیرفته نیست، زیرا در دین خدا اركانى است كه با جهل به آن اركان كوشش در عبادت سودى ندارد، و هر كه آن ها را شناخت معتقد و متدین به آنها شد میانه روى در عبادت به او زیان نزدند (مقصود شناختن امام و امامت است كه كوشش در عبادت بدون شناسایى امام سودى ندارد، و میانه روى در عبادت با معرفت به امام زیانى ندارد) و براى هیچ كس راهى به شناسایى اركان دین نیست جز آن كه خداوند توفیق عنایت فرماید.
د: و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: همه دانش مردم را در چهار چیز یافتم،، اول: این كه پروردگار خود را بشناسى، دوم: این كه آنچه درباره تو انجام داده بدانى، سوم: این كه آنچه از تو خواسته است بشناسى، چهارم: آنكه بدانى چه چیز تو را از دینت بیرون مى برد.
معارف واجبه از این چهار قسم بیرون نیست زیرا نخستین چیزى كه بر بنده واجب است شناختن پروردگارش مى باشد، و چون دانست كه خدایى دارد واجب است كارهایى كه خدا درباره اش انجام داده بداند، و چون آن را دانست نعمت خدا را شناخته است، و چون نعمت خدا را در وجود خویش شناخت واجب است شكر آن را انجام دهد، و چون بخواهد شكر آن نعمت را به جا آورد لازم است خواسته خدا را بداند كه با انجام دادن آن پیرویش كند، و چون پیروى خدا بر او واجب شد باید بداند چه چیز است كه او را از دین خدا بیرون برد تا از آن اجتناب ورزد، و در نتیجه اطاعت خدا و شكر نعمت هاى او را از روى اخلاص انجام خواهد داد.

وفات امام صادق(علیه السلام)

حضرت امام صادق(علیه السلام) در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ ق در حالى كه 65 سال از عمر مبارك آن حضرت گذشته بود از دنیا رحلت فرمود، و در قبرستان بقیع در كنار پدر و جد و عموى خود امام مجتبى(علیه السلام) به خاك سپرده شد. و بنابر روایتى پس از آزار و اذیت زیاد آن حضرت به وسیله عوامل منصور دوانیقى با سم به شهادت رسید.
خداوند همه ما را از شیعیان آن حضرت قرار دهد.
وصیت و سفارش امام صادق(علیه السلام) به شیعیان و دوستداران آن حضرت
شخصى به نام خثیمه از امام صادق(علیه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: به دوستان ما سلام برسان، و آنان را به تقوى و عمل نیك سفارش كن، و بگو كه اشخاص سالم از بیماران عیادت كنند، و ثروتمندان به فقرا سركشى كنند، زندگان مردگان را به خانه قبر بدرقه و تشییع كنند، و افراد به خانه هاى یكدیگر رفت و آمد داشته باشند و گفتگوى علوم دینى را برنامه خود قرار دهند، زیرا این باعث ماندگارى امر ما ولایت و امامت» است، خداوند بیامرزد بنده اى را كه امر ما را احیاء كند. اى خثیمه آنان را آگاه كن كه ما در برابر فرمان خدا كارى براى آنان نمى توانیم انجام دهیم مگر آن كه عمل صالح داشته باشند، زیرا ولایت ما جز با پرهیزكارى حاصل نمى شود و شدیدترین عذاب در قیامت براى مردمى است كه عدل و نیكى را براى مردم ستوده و خود به راهى دیگر رفته است.
شخص دیگرى مى گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مرا وصیت كن، حضرت فرمود: تو را به تقواى الهى و پرهیز كارى، و عبادت، و سجده طولانى، و اداى امانت، و راستگویى، و خوش همسایگى وصیت مى كنم، زیرا سرلوحه برنامه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)همین بوده است، و بعد فرمود: در بین فامیل صله رحم به جا آورید، مریض ها را عیادت كنید، در تشییع جنازه هاى مؤمنین شركت كنید، براى ما زینت باشید و باعث سرشكستگى ما نشوید.والسلام علیكم و رحمة الله وبرکاته

وقتی برای مادر ما گریه می کنید

با درد و آه و شرم و حیا گریه می کنید

آری درست مثل خجالت کشیدنِ

چشمانِ مجتبی بخدا گریه می کنید

کی دیده اشکِ مادرِ خود را به کوچه ها

این قصه را ندیده چرا گریه می کنید

مسمار را شنیده ، ولیکن ندیده اید

اما چه خوب داغ مرا گریه می کنید

زیبا برای مادر ما ضجّه می زنید

خیلی شبیه با شهدا گریه می کنید

با این حساب مرهم غمهای ما شوید

گویی کنار آل عبا گریه می کنید

یک لحظه غافل از غم یاران نمانده ایم

با اینکه با هراس ، بما گریه می کنید

عمری به سوگِ ماه مدینه نشسته اید

عمری برای کرب و بلا گریه می کنید

آخر ، زمانِ روز فرج می رسد ز راه

از بس شما به سوز و دعا گریه می کنید



صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا

ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا

درد فراق تو به خدا می کشد مرا

رحمی نما به حال دل این گدا، بیا

از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم

دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا

ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم

آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا

مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم

فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا

لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم

ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا

ای آخرین نگار دل آرای فاطمه

آقای من! برای رضای خدا، بیا

آقا به حقّ چادر خاکی مادرت

آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای

در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای

آقا سرت سلامت از این که به دوش خود

بار بزرگ ماتم مادر کشیده ای

بی مادری برای تو درد بزرگی است

طعم فراق مادر خود را چشیده ای

شب های فاطمیّه دلت غرق غم شود

تو غصّه دار مادر قامت خمیده ای

قربان شال مشکی و چشمان زخمی ات

آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده ای؟

دارد نفس نفس زدنت می رسد به گوش

از بس میان کوچه و خانه دویده ای!

وقتی که ناله می زنی: "ای وای مادرم "

گویا صدای مادر خود را شنیده ای

هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی

بر جان خود بلای عظیمی خریده ای

آخر چرا به درک وصالت نمی رسم

آقا گمان کنم که ز من دل بریده ای!!!



وقتی هوای روضه ما باز مادری است
حال و هوای گریه ما جور دیگری است

وقتی که مادر همه ماست فاطمه
حسی که بین ماست، همانا برادری است

مداح و روضه خوان و سخنران و چای ریز
کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری است

شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
این نوکری خودش به خدا عین سروری است

این اشک ها نشان دل بی قرار ماست
عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است

زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی است
زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری است

زهراست آن که ام ابیهای احمد است
زهراست مادر همه ما، چه مادری است

زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا
از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است

زهراست آنکه در ره حیدر خمیده شد
بگذاشت سر به پای ولایت . شهیده شد

وحید محمدی


شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها

ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی

بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی

ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی

شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی

دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی

نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی

بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی

خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی

وحید محمدی



مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم

داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم

بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم

ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم

گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم

رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم

شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در
رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم

پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم

مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم

با ترک های لبش با نوک پا بازی کرد
همه ی صورت او با کف پا ریخت بهم.

قاسم نعمتی

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند

به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند

هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی خدا کردند

به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند

غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند

چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند

خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند

چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند

علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند


هرگه که یاد آرم، زین آستانه مادر!
گردد ز دیده چون سیل، اشکم روانه مادر!

یاد آرم از صداى: یا فِضَّه یُ خُذِینى!
تا مى کنم نظاره، بر درب خانه مادر!

باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پیدا
کز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر!

گویى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت
موى مرا نکردى، امروز شانه مادر!

لب بسته اى ز یا رب، جاى تو این دل شب
ریزد ز چشمْ زینب اشک شبانه مادر!


غلام رضا سازگار میثم »

در گلشن رسالت آتش زبانه می زد 
 گل گشته ب ود خاموش بلبل ترانه می زد

در بوستان توحید یک ناشکفته گل بود

گر می گذاشت گلچین این گل جوانه می زد

وقتی که باغ می سوخت صیّاد بی مروّت

مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه می زد

گردیده بود قنفذ همدست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد

با چشم خویش دیدم مظلومی پدر را

از ناله ای که مادر در آستانه می زد

این روزها می دید موی مرا پریشان

از دیده اشک می ریخت با دست شانه می زد

مردم به خواب بودند مادرزهوش می رفت

بابا به صورتش آب ز اشک شبانه می زد


بوسه گاه قدسیان را خصم کافر سوخته
بیت ناموس الهی ، ز آتش در سوخته

آتشی افروخته از بغض و کین ، نمرودیان
کز شرارش قلب پر داغ پیغمبر سوخته

ثانی نمرود آتش زد بگار خلیل
جان ابراهیم را ، زان سوز آذر ، سوخته

قتلگه شد خانه زهرا و محسن شد شهید
از غمش جان پدر ، چون قلب مادر ، سوخته

سر کشید از مهبط وحی الهی شعله ها
کز شرار آن ، ز جبرائیل شهپر سوخته

در میان دود و آتش پهلوی زهرا شکست
مخزن سرّ خدا و عرش داور ، سوخته

در مدینه سوخت بین شعله ها مادر ولی
در خیام کربلا هستی دختر ، سوخته

جان هفتاد و دو ملت سوزدآهی» زین شرر
کز عطش در دشت خون ، گلهای پرپر سوخته

به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود

 آیت‌الله مجتهدی در درس اخلاقشان  به جهت توسل به حضرت زهرا فرمودند:

بهترین وسیله رسیدن به خدا اهل بیت هستند. یکی از راههای رسیدن به خدا توسل به حضرت زهرا می باشد. چهل سال پیش من گرفتاری داشتم، یکی از اولیا خدا در کربلا به من فرمودند: به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»

آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند، شخصی پیش من آمد و گفت: آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.»

یا مَن لا یَشغَلُهُ الحاجُ المُلِحینَ»: ای خدایی که الحاح ملحین تو را مشغول نمی‌سازد.» یعنی ای خدایی که اگر همه عالم تو را صدا بزنند و همه بگویند یا الله، تو پاسخ همگی‌شان را می‌دهی و به سخنانشان گوش می‌دهی، ای خدا، این چند دعا را درباره ما مستجاب کن.

یک: مرا موفق به انجام نوافل گردان.

دو: مرا موفق به دانستن مسائل شرعی‌ام برگردان.

سه: نزدیک‌ترین وسیله رسیدن به خودت را به من نزدیک کن.


توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها

انس بن مالک روایت مى کند: روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با ما نماز صبح به جاى آورد، پس از فراغت از نماز روى مبارکش را به سوى ما گرداند و فرمود: اى جماعت مسلمانان! هر کس که آفتاب را از دست بدهد، پس باید به ماه تمسک جوید، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهره را نیابد به دو ستاره فرقدان پناه آورد.

از پیامبر اکرم سوال شد که: یا رسول الله! مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان (دو ستاره نورافشان ) چیست؟

فرمود: من آفتابم، على ماه، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنین علیهماالسلام هستند، آنان با کتاب خدا دو دستاویز بشرند و همواره به هم پیوسته اند و هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر به من ملحق شوند.(احقاق الحق، ج ۲۴، ص ۲۵۰)

به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»

 دستورالعملی از آیت الله شیخ محمد شجاعی جهت توسل به حضرت زهرا

برای نجاتتان توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) را فراموش نکنید، هر وقت مشکلی برایتان پیش آمد توسل ساده ای به حضرت زهرا(سلام الله علیها) هست،آسان است و بسیار مجرب،

مشکلی برایتان پیش آمد از این طریق توسل به حضرت زهرا استفاده کنید:

دو رکعت نماز میخوانید، سه تکبیر بعد از سلام نماز ، بعد تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می گویید بعد برای هر حاجت ، دنیوی و اّخروی (هر مشکلی که برایتان پیش آمد) سجده می کنید و ذکر یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی» را صد مرتبه می گویید؛ یعنی به فریادم برس، بعد صورت راست را به سجده می گذارید و همین ذکر را صد مرتبه می گویید و بعد پیشانی را می گذارید و باز صد مرتبه همین ذکر رامی گویید و بعد از صورت چپ را می گذارید و صد مرتبه همین ذکر را می گویید و بعد از صورت چپ دوباره پیشانی را(که سومین بار است) می گذارید و همین ذکر را صد و ده مرتبه می خوانید.

دستور العمل آیت الله همدانی جهت توسل به حضرت زهرا

عالِم ربّانى و عارف صمدانى، مرحوم آیت اللّه‏ ملاعلى معصومى همدانى،

فرموده بودند که براى برآورده شدن حاجات و توسل به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، ۵۳۰ بار بگویید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَهَ و أَبیها و بَعلِها و بَنیها بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُکَ؛ خدایا! به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد، بر فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش درود فرست.» یا ۵۳۰ بار بگویید: إِلهى بِحَقِّ فاطِمَهَ و أَبیها و بَعلِها و بَنیها والسِّرِّ الْمُسْتَودَعِ فیها؛ خداى من! به حق فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش و آن راز به ودیعه نهاده شده در وجود او، [حاجاتم را برآورده کن].» شایان توجه است نام مبارک فاطمه که حرف پایانى آن تاء گِرد عربى است، طبق حساب حروف اَبجَد با عدد ۵۳۰ برابر است. همچنین طبق همین حساب، نام زهراء» با عدد ۲۱۴ و یا زهراء» با عدد ۲۲۵ برابر است.

 

 

همچنین در ادامه ، برای توسل به حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نماز و زیاراتی ذکر شده است که با انجام آنها می توان گام هایی را در جهت نزدیک شدن به حضرت برداشت.

نماز حضرت زهرا(علیهاالسلام)

نماز حضرت زهرا(علیهاالسلام) دو رکعت است؛ بدین صورت که در رکعت اول بعد از حمد ۱۰۰ مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد ۱۰۰ مرتبه سوره توحید خوانده مى‏شود. (۱)

نماز استغاثه به حضرت زهرا (علیهاالسلام)

در مفاتیح الجنان روایت ‏شده است که: هر گاه حاجتى دارى دو رکعت نماز به جاى آور و پس از سلام سه مرتبه تکبیر بگو و پس از آن تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را بگو، آنگاه به سجده برو و صد مرتبه بگو: یا مولاتى یا فاطمهُ اغیثینى‏» ، سپس جانب راست صورت را بر زمین(مُهر) بگذار و همان ذکر را صد مرتبه بگو، سپس جانب چپ صورت را بر زمین(مُهر) بگذار و صد مرتبه همان ذکر را بگو و حاجت ‏خود را بخواه، به خواست ‏خداوند حاجتت ‏برآورده مى‏شود. (۲)

زیارت حضرت فاطمه(علیهاالسلام)

قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من زار فاطمه فکانما زارنى و من زار على بن ابیطالب فکانما زار فاطمه؛ هر کس فاطمه را زیارت کند مثل این است که مرا زیارت کرده و هر کس على بن ابیطالب را زیارت کند مانند آن است که فاطمه را زیارت کرده است.»(۳)

همچنین راوایت شده است: قالت فاطمه: قال ابى و هو ذا حى: من سلم على و علیک ثلاثه ایام فله الجنه . قلت لها: ذا فى حیاته و حیاتک او بعد موته و موتک؟ قالت: فى حیاتنا و بعد موتنا؛

فاطمه(علیهاالسلام) فرمودند: پدرم آن زمان که در قید حیات بود [به من] فرمود: هر کس سه روز بر من و تو سلام کند، بهشت ‏براى اوست. به حضرت [زهرا علیهاالسلام] گفتم: این مسئله در زمان حیات پیامبر و شما یا بعد از مرگتان است؟ حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: در حیات و ممات ما.» (۴) امام جواد( علیه السلام) هر روز هنگام ظهر به مسجد رسول الله (صلى الله علیه و آله) رفته و پس از سلام و صلوات بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله)، به سراغ خانه مادرش حضرت زهرا( علیهاالسلام) که در همان نزدیکى قبر پیامبر(صلى الله علیه و آله) است مى‏رفت و کفشها را در آورده و با نهایت ادب و خضوع، داخل خانه شده و در آنجا نماز و دعا مى‏خواند و دقایقى طولانى به عبادت مشغول میشد و هرگز دیده نشد به زیارت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) برود و سراغ مادرش را نگیرد. (۵)

روز زیارت مخصوص حضرت زهرا(علیهاالسلام)

در روایات، هر یک از روزهاى هفته و ساعات شبانه روز به نام یکى از معصومین( علیهم السلام) نامگذارى شده و براى هر روز و هر هفته با توجه به همین نامگذاری ها، ادعیه و اعمالى بیان شده است . از بین روزهاى هفته، روز یکشنبه متعلق به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) مى‏باشد و از بین ساعات شبانه روز، ساعت آخر شب؛ نزدیک اذان صبح، متعلق به فاطمه زهرا(علیهاالسلام) مى‏باشد. زیارت مخصوص حضرت زهرا (علیهاالسلام) در روز یکشنبه چنین است: السلام علیک یا ممتحنه امتحنک الذى خلقک قبل ان یخلقک لما امتحنک به صابره و نحن لک اولیاء مصدقون و لکل ما اتى به ابوک صلى الله علیه و آله و اتى به وصیه علیه السلام مسلمون و نحن نسئلک اللهم اذ کنا مصدقین لهم ان تلحقنا بتصدیقنا بالدرجه العالیه لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولایتهم علیهم السلام.» (۶)


دعایی شفابخش که حضرت زهرا (س) به سلمان فارسی یاد داد

حضرت زهرا (س) به سلمان فارسی دعایی یاد داد که بیماران با قرائت آن صحت کامل یافتند.

دعایی شفابخش که حضرت زهرا (س) به سلمان فارسی یاد داد در بین مصحف شریفی چون قرآن کریم، مفاتیح الجنان، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه امام زین العابدین (ع)، روایات و ادعیه‌های بسیاری از حضرت زهرا (س) در کتابی با عنوان صحیفه فاطمیه گردآمده که نکات و دستورالعمل های فراوانی را برای زندگی سعادتمند نشان ما داده است.

در فصل پنجم کتاب صحیفه فاطمیه» به ادعیه و حرز متعلق به آن حضرت پرداخته شده است.

دعای دفع تب شدید و دوری از غضب خدا

از سلمان فارسی نقل شده است : به خدا سوگند، از روزی که حضرت فاطمه زهرا (س) این دعا را به من آموختند آن را به بیش از هزار نفر در مکه و مدینه که همگی مبتلا به تب شدید بودند تعلیم دادم و همه آن‌ها با قرائت این دعا صحت کامل یافتند؛ البته در برخی از منابع، اثر دیگری نیز بر این دعا نقل شده است بدین مضمون که حضرت فاطمه (ع) پس از تعلیم آن به جناب سلمان فرمودند: و نیز اگر می‌خواهی در روز قیامت خداوند را ملاقات کنی در حالی که از دست تو در سخط و غضب نیست، این دعا را بسیار بخوان»

و اما متن دعا این است:
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، بسم‌الله النور، بسم‌الله نور النور، بسم‌الله نور علی نور، بسم الله الذی هو مدبر الامور، بسم الله الذی خلق النور من النور، الحمد الله الذی خلق النور من النور، و انزل النور علی الطور، فی کتاب مسطور، فی رق منشور، بقدر مقدور، علی نبی محبور، الحمدالله الذی هو بالعز مذکور، و بالفخر مشهور، و علی السراء و الضراء مشکور: و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین».

بنام خداوند رحیم و مهربان، بنام خداوند نور، بنام خداوند نور در نور، بنام خداوند نور بر نور، بنام خداوندی که به دست اوست تدبیر همه امور، بنام خداوندی که خلق فرمود: نور را از نور و سپاس خداوندی را که خلق فرمود: نور را از نور و نازل کرد نور را بر کوه طور، در نوشته‌ای دارای سطور، در صحیفه‌ای گسترده به اندازه مقدور برای پیغمبر امین و نیکوکار و محبور، سپاس خدایی را که به عزت در بین بندگانش یاد می‌شود و به فخر و عظمت مشهور است و در نهان و آشکار شکر و سپاس او می‌شود! خداوند برمحمد و آل محمد درود بفرستد».

[مکارم الاخلاق ص۴۱۸؛ دلائل الامامة ص. ۲۸؛ بحارالانوار ج۹۲ ص. ۲۷]


از آخرین دعاهای حضرت فاطمه (س) برای شیعیان

شفقنا-اسماء همسر جعفر طیار، نقل می کند:

در لحظه های پایان عمر حضرت فاطمه زهرا(س )، متوجه آن بزرگ ن عالم بود. ابتدا غسل کرد و لباس ها را عوض کرد و در خانه مشغول راز ونیاز با خدا شد.

جلو رفتم ، فاطمه (س ) را دیدم که رو به قبله نشسته ، و دست ها را به سوی آسمان برآورده ، چنین دعا می کند:

پروردگارا! به حق پیامبرانی که آن ها را برگزیدی ، و به گریه های حسن و حسین در فراق من ، از تو می خواهم گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایی

انتخاب شفقنا از کتاب:مطالعه کتاب نماز و عبادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )منتتناوات


دعایی که رسول خدا به فاطمه زهرا آموخت



حاجت سریع, برآورده شدن حاجات

دعایی که رسول خدا به فاطمه زهرا آموخت

 

رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند :

ای دخترم ! آیا می خواهی دعایی بیاموزمت که هیچ کس آن را نخوانده جز اینکه دعایش استجابت شده باشد و هیچ جادو در آن جایز نیست و هیچ دشمنی قادر به سرزنشت نیست و شیطان از تو دور شود و خدای مهربان از تو روی نگرداند و قلبت مضطرب نشود و دعایت رد نشود
و همه حوائجت برآورده شود .

پاسخ داد : پدرم این ( دعا ) برای من از دنیا و هر چه در آنست دوست داشتنی تر است .


فرمود : این دعا را می گویم :
یَا أَعَزَّ مَذْكُورٍ وَ أَقْدَمَهُ قِدَماً فِی الْعِزِّ وَ الْجَبَرُوتِ یَا رَحِیمَ كُلِّ مُسْتَرْحِمٍ وَ مَفْزَعَ كُلِّ مَلْهُوفٍ إِلَیْهِ

یَا رَاحِمَ كُلِّ حَزِینٍ یَشْكُو بَثَّهُ وَ حُزْنَهُ إِلَیْهِ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ الْمَعْرُوفُ مِنْهُ وَ أَسْرَعَهُ إِعْطَاءً یَا مَنْ

یَخَافُ الْمَلَائِكَةُ الْمُتَوَقِّدَةُ بِالنُّورِ مِنْهُ أَسْأَلُكَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی یَدْعُوكَ بِهَا حَمَلَةُ عَرْشِكَ وَ مَنْ حَوْلَ

عَرْشِكَ بِنُورِكَ یُسَبِّحُونَ شَفَقَةً مِنْ خَوْفِ عِقَابِكَ وَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی یَدْعُوكَ بِهَا جَبْرَئِیلُ وَ مِیكَائِیلُ

وَ إِسْرَافِیلُ إِلَّا أَجَبْتَنِی وَ كَشَفْتَ یَا إِلَهِی كُرْبَتِی وَ سَتَرْتَ ذُنُوبِی یَا مَنْ أَمَرَ بِالصَّیْحَةِ فِی خَلْقِهِ‏

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ مَحْشُورُونَ وَ بِذَلِكَ الِاسْمِ الَّذِی أَحْیَیْتَ بِهِ الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ أَحْیِ قَلْبِی

وَ اشْرَحْ صَدْرِی وَ أَصْلِحْ شَأْنِی یَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْبَقَاءِ وَ خَلَقَ لِبَرِیَّتِهِ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْفَنَاءَ

یَا مَنْ فِعْلُهُ قَوْلٌ وَ قَوْلُهُ أَمْرٌ وَ أَمْرُهُ مَاضٍ عَلَى مَا یَشَاءُ أَسْأَلُكَ بِالاسْمِ الَّذِی دَعَاكَ بِهِ خَلِیلُكَ حِینَ

أُلْقِیَ فِی النَّارِ فَدَعَاكَ بِهِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ قُلْتَ‏ یا نارُ كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ‏ وَ بِالاسْمِ

الَّذِی دَعَاكَ بِهِ مُوسَى‏ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ‏ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ عِیسَى

مِنْ رُوحِ الْقُدُسِ وَ بِالاسْمِ الَّذِی تُبْتَ بِهِ عَلَى دَاوُدَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی وَهَبْتَ بِهِ لِزَكَرِیَّا یَحْیَى وَ بِالاسْمِ

الَّذِی كَشَفْتَ بِهِ عَنْ أَیُّوبَ الضُّرَّ وَ تُبْتَ بِهِ عَلَى دَاوُدَ وَ سَخَّرْتَ بِهِ‏ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ‏ تَجْرِی بِأَمْرِهِ‏ وَ

الشَّیاطِینَ‏ وَ عَلَّمْتَهُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ الْعَرْشَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ الْكُرْسِیَّ

وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ الرُّوحَانِیِّینَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ

بِهِ جَمِیعَ الْخَلْقِ وَ بِالاسْمِ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ جَمِیعَ مَا أَرَدْتَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ بِالاسْمِ الَّذِی قَدَرْتَ بِهِ عَلَى

كُلِّ شَیْ‏ءٍ أَسْأَلُكَ‏ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ إِلَّا مَا أَعْطَیْتَنِی سُؤْلِی وَ قَضَیْتَ حَوَائِجِی یَا كَرِیمُ


رنج تـو رابه گنجِ فراوان نمی‌دهم

درد تـو رابه دارو و درمان نمی‌دهم

زخم تـو رابه مرهم و خاک تـو رابه مشک

خار ره تـو رابه گلستان نمیدهم

 

سنگ غم تـو شیشه قلب مرا شکست

این سنگ رابه گوهر غلطان نمیدهم

عمری بـه بزم روضه ات الفت گرفته ام

این روضه رابه روضه رضوان نمی‌دهم

 

مـن با محبت تـو دراین عالم آمدم

والله بی محبت تـو جان نمی‌دهم

مهر تـو رابه مهر و مه و آسمان دهم؟

هرگز! خداگواست بـه قرآن نمی‌دهم

 

یک قطره اشک در غم تـو هستی مـن اسـت

این قطره رابه بحر خروشان نمیدهم

از کودکی بـه بزم عزایت گریستم

این گریه رابه صد گل خندان نمیدهم

 

مـن گوشه گیر مجلس انس تـو بوده ام

این گوشه رابه عالم امکان نمی‌دهم

مـن چشم خود بـه اشک عزای تـو شسته ام

 

این چشم رابه چشمه حیوان نمی‌دهم

مـن خاک آستان حبیب تـو میثمم

این رتبه رابه افسر شاهان نمی‌دهم

 



 

لطف حسین ما را تنها نمی‌گذارد

گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌گذارد

او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم

مولا به کام غرقاب مارا نمی‌گذارد
 
هل من معین او را باید جواب دادن

شیعه امام خود را تنها نمی‌گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده است

بر روی گفته خویش او پا نمی‌گذارد

ما و فسرده حالی مولا نمی‌پسندد

مسکین و دست خالی مولا نمی‌گذارد

از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم

باید که سوخت مارا زهرا نمی‌گذارد

سید رضا مؤید

در دم مردن بیا اندر كنارم یا حسین

حق زهرا مادرت چشم انتظارم یا حسین

 
خادمم ، عبدم ، غلامم ، نوكرم ، درمانده ام


سروری كن لحظه ی در احتضارم یا حسین

 

بینوا را جان زهرا مادرت از در مران


مجرمم چشم شفاعت از تو دارم یا حسین

 
در س‍ؤال و پرسش قبرم بیا ای سرورم


بی كس و بی مونس و بی غمگسارم یا حسین


سایه ات را گر بگیری از سرم روز نشور


من یقین دارم كه اندر قعر نارم یا حسین

 

این لباس نوكری را ای شه از نوكر مگیر


چون كه یك عمری بود این افتخارم یا حسین



دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب

دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب

حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم

در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب

عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام

با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب

ایل و تبار من همگی نوکر تواند

من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب

شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان

افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب

با اسم اعظمت گره ها باز می شود

بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب

سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک


دست گره گشای تو یا ایهاالغریب

آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین

می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب

لعنت به آن کسی که سرت را بریده است

در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب

تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد

ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب


                               اشعار مناجات با امام حسین(ع) - حسن کردی
 
                                     تا زنده ایم شور حسینی شعار ماست
این سبک زندگی سند افتخار ماست
 
ما انتخاب مادر قامت خمیده ایم
فردا بهشت ،فاطمه در انتظار ماست
 
روضه به روضه پای شما پیر میشویم
موی سفید نوکری ات اعتبار ماست
 
تا روضه هست ثانیه ای گم نمیشویم
هر روز رأس ساعت هیئت قرار ماست
 
طبق بیان حضرت صادق دل شما
در لحظه های روضه و گریه کنار ماست
 
ما جمع مان فقط به شما جمع میشود
این جمع هیئتی سبب اقتدار ماست
 
جذب نگارخانه دنیا نمیشویم
دنیا خودش اسیر نگاه نگار ماست
 
مثل رسول ترک اگر دیر امدیم
اما همیشه مهر شما سازگار ماست
 

هر که با زهراست احساس سخاوت می‌کند


مور این وادی سلیمان را ضیافت می‌کند


دستپخت فاطمه نان است و نانش گشته است


هر که شد یک بار سائل کم‌کم عادت می‌کند


فرشیان نه، عرشیان هم رو به او می‌ایستند


در میان خانه‌اش وقتی عبادت می‌کند

.

هر چه مولا مدح خود را کرد، مدح فاطمه‌ست


آینه از شأن همتایش روایت می‌کند


مرتضی می‌ایستد زهرا قیامت می‌کند


رشتروز م که بیاید کار دست فاطمه‌ست


ه‌ای از چادرش هم دست ما باشد بس است


رشته‌ای از چادرش آری شفاعت می‌کند


چشمی که از روایت این روضه ها تر است

"فردا کنار فاطمه با آبرو تر است"

عمری به گریه در پی دلدار بوده ایم

روز جزا پی من و تو چشم دلبر است

اصلا عجیب نیست که او را ندیده ایم

چشمی که دیده روی مهش چشم دیگر است

ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن

وقتی که جسم زخمی ارباب بی سر است

اصلا اگر بهشت کنار تو نیستیم

دوزخ برای عاشق مهجور بهتر است

هنگام مرگ اگر برسد داد می زنم.

زیباترین دقایق من آنِ آخر است


سال گذشته تقریظ رهبر معظم انقلاب در جوار حرم سیدالشهدا(ع) رونمایی شد. ایشان درباره این کتاب فرموده اند:

ضریح امام حسین

داستان معجزات ضریح امام حسین در کتاب "گوشه های پنجره "

بسم الله الرحمن الرحیم

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست

ای شعله فروزان، ای فروغ تابان، ای گرمابخش دل های خلایق! تو کیستی با این شکوه و جلال، با این شیرینی و دلنشینی، با این هیبت و اقتدار، با این همه لشکر دل به همراه، با غلغله فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت می کنند؟ تو کیستی ای نور خدا، ای ندای حقیقت، ای فرقان، ای سفینةالنجاة؟ چه کرده ای در راه خدایت که پاداش آن، خدایی شدن هر آن چیزی است که به تو نسبت می رساند؟ بنفسی انت، بروحی انت، بمهجة قلب انت، و سلام الله علیم یوم ولدت و یوم استشهدت مظلوماً و یوم تبعث فاخراً و مفخرا. 29 / 2 / 1393

رهبر انقلاب در بخش دیگری از این تقریظ این گونه دیدگاه خود را درباره این کتاب عنوان کرده اند:

بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه، کنجکاو و نکته یاب. خواندم تا 28 / 2 / 1393».

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:اطراف ضریح کاملاً خلوت بود. مرد تعمیرکاری، که مغازه مکانیکی اش همان جا بود با تعجب بیرون آمد و مات مات کمی نگاه کرد و وقتی فهمید ماجرا چیست، دوید توی خیابان. صورتش را شش تیغه کرده بود و تمام لباس هایش روغنی بود. خواست دست هایش را بگذارد روی شیشه های جلوی ضریح که خودش هم متوجه سیاهی و روغن روی دست هایش شد. دست هایش را پشت کمرش برد و صورت خیسش را گذاشت روی شیشه. آن طرف تر، دو آشپز از رستوران کنار خیابان بیرون آمده بودند، با لباس های سفید کار و یکی شان فرصت نکرده بود کلاهش را هم بردارد. کم کم مردم جمع می شوند. تعمیرکار برای این که مردم به لباس هایش برخورد نکنند و روغنی نشوند، عقب تر ایستاده بود. حال خوبی پیدا کرده بود. روزیِ تعمیرکار از خیلی ها مثل من بیشتر بود آن روز.»



در این غزل فقط سخن از شیر مادر است

احساس من به پنج تن از شیر مادر است

می خواست یک پسر که شوم خادم الحسین

گر خادمم، و از شیر مادر است

با گریه ریخت شهد ولایت به کام من

این شور و حال و اشک من از شیر مادر است

او گفت یا علی بگو از جا بلند شو

این ذاکر علی شدن از شیر مادر است

بر تن، محرم و صفر و فاطمیه ها

رنگ سیاه پیرهن از شیر مادر است


عر در وصف نوکری امام حسین

گفتند کارتان، همه گفتیم نوکریم

چون بار عشق را به سر شانه می بریم

ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد

اما به لطف روضه ی ارباب بهتریم

از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

پس می شود به عشق تو از هر چه بگذریم

فرقی نمی کند چه کسی با چه منصبی

در پای سفره ات همه با هم برابریم

گریه زبان مادری نوکران توست

احساس می کنم همه با هم برادریم

: شعر زیبا در مورد نوکری امام حسین
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین


از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین


می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین


پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین


بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین


رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین


بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین


سروران ، پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین


سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین


او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین


دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سرکند ، مشکل دو تا دارد حسین


سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین


آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین


دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین


بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین


ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین


دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین


شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین


اشک خونین گو بیا بنشین به چشم "شهریار"

کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:


شأن نزول و روح کتاب خدا حسین

والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین

تو آمدی و جمع شما جمع گشته است

زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین

تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت

بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین

روز ازل که نامه ی ما را نوشته اند

افتاده کار م ما با شما حسین

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت

در گوش من به جای اذان گفت یا حسین»

در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام

در ابتدا حسین وَ در انتها حسین

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری

وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

ما غیر درب خانه تان در نمی زنیم

ما رو به غیر آل پیمبر نمی زنیم

از بس که باوقار بُوَد برگزیدنی ست

ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی ست

نجوای هر شبانه ی قبل از ولادتش

با گریه های حضرت زهرا شنیدنی ست

فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت

این بال ها به عرش خدا هم پریدنی ست

مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است

تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی ست

او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد

بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی ست

اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است

معراج او به دوش محمّد چه دیدنی ست

شیرین تر از شراب عسل بوسه از گلوست

یعنی که طعم بوسه ی دلبر چشیدنی ست

حس می کنم که زائر شش گوشه می شوم

از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی ست

هنگام پای بوسی اش از غم، بری شدم

پایین پا رسیدم علی اکبری شدم

محمد رسولی


حدیث | حضور حضرت فاطمه در قیامت با پیراهن خونین امام حسین (ع)


حدیث | حضور حضرت فاطمه در قیامت با پیراهن خونین امام حسین (ع)

روایات حاکی از ورود حضرت فاطمه(س) در قیامت و درخواست ایشان از خداوند نسبت به انتقام از قاتلان فرزندش حسین(ع) دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا ماجرای عاشورا یکی از ننگین‌ترین و شوم‌ترین مقاطع تاریخ اسلام محسوب می‌شود که طی آن امت اسلام به سرکردگی منافقان و کوردلان، جگرگوشه پیامبر(ع) و فاطمه زهرا(س) را به ناحق از دم تیغ گذراندند و ظلمتی ایجاد کردند که تاریکی آن در طول تاریخ بر جامعه اسلامی سایه گستراند. نشان به اینکه تا مدت‌ها حکومت اسلامی توسط نا اهلانِ از امت پیامبر(ص)‌ یعنی بنی‌امیه و بنی‌العباس اداره شد و به این ترتیب فساد سراسر جوامع اسلامی را فرا گرفت تا حدی که در هر دوره از تاریخ اسلام شاهد شهادت برترین خوبان بشریت یعنی ائمه(ع) توسط این گروه شوم هستیم. 

از این جهت کاری که قاتلان و بانیان واقعه عاشورا انجام دادند، به قدری قبیح بود که در هر دوره مورد لعن و نفرین ائمه(ع) قرار گرفت و در این راستا زیارتنامه‌ای به نام زیارتنامه عاشورا از سوی ائمه(ع)‌ برای شیعیان صادر شد که اساس آن لعن بر قاتلان امام حسین(ع) و اصحاب ایشان است. بر اساس روایات، خداوند این قاتلان کوردل را در عرصه‌های مختلف از جمله قیامت مورد سخت‌ترین عقوبت قرار می‌دهد. امام رضا(ع) در روایتی به نقل از رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: واى بر ستمگران به اهل بیت من؛ گویا مى‌بینم آنان را که فرداى قیامت، با منافقان در دَرک و طبقه پائین‌ترینِ آتش هستند؛ الوَیلُ لِظَالِمِى أَهلِ بَیتِى؛ کَأَنِّى بِهِم غَدًا مَعَ المُنَافِقِینَ فِى الدَّرْکِ الاسفَلِ مِنَ النَّار.»

همچنین امام باقر(ع) به روایتی عجیب از برخورد حضرت زهرا(س) با قاتلان فرزندش حسین(ع) در عرصه قیامت اشاره می‌فرمایند که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید.

حضرت فرمود: چون روز قیامت شود، خداوند تمامى اولین و آخرین را در سرزمین واحدى گرد آورد، سپس منادی را فرمان دهد و او صدا زند: چشمانتان را فرو خوابانید و سرهاى خود را به زیر اندازید تا فاطمه دخت محمّد از صراط عبور کند. فرمود: پس تمام آفریدگان چشمان خود را فرو خوابانند و فاطمه (س) در حالى که بر مرکبى از مرکب‌هاى بهشتى سوار شده و هفتاد هزار فرشته وى را مشایعت مى‏‌کنند، وارد صحنه م شود، سپس در جایگاهى شریف از جایگاه‌هاى قیامت توقف کند و از مرکبش فرود آید و پیراهن خون آلود حسین بن على (ع) را به دست گیرد و گوید:

اى پروردگار من، این پیراهن فرزند من است و تو مى‏‌دانى که با او چه‌‏ها شد! از جانب خداوند عزّ و جل ندا آید: اى فاطمه، من خرسندى تو را خواهانم. عرض مى‌‏کند: اى پروردگار من، براى من از قاتلش انتقام بگیر. خداوند به پاره‌‏اى از آتش فرمان دهد، از دوزخ بیرون آمده و تمام کشندگان حسین بن على (ع) را مانند پرنده‏‌اى که دانه از روى زمین بر مى‏‌چیند مى‏‌رباید، سپس همه را بسوى‏ آتش مى‏‌برد، و آنان در آتش به انواع عذاب معّذب شوند. آنگاه فاطمه(س) بر مرکب خود سوار مى‏‌شود و در حالى که فرشتگان مشایعت‏‌کننده با او هستند و فرزندان آن حضرت از جلو و دوستان فرزندانش از طرف راست و چپ وى هستند،‌ داخل بهشت می‌شود. 

قَالَ‏ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَى‏ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ وَ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ ص الصِّرَاطَ قَالَ فَتَغُضُّ الْخَلَائِقُ أَبْصَارَهُمْ فَتَأْتِی فَاطِمَةُ ع عَلَى نَجِیبٍ مِنْ نُجُبِ الْجَنَّةِ یُشَیِّعُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ فَتَقِفُ مَوْقِفاً شَرِیفاً مِنْ مَوَاقِفِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تَنْزِلُ عَنْ نَجِیبِهَا فَتَأْخُذُ قَمِیصَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع بِیَدِهَا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ وَ تَقُولُ یَا رَبِّ هَذَا قَمِیصُ وَلَدِی وَ قَدْ عَلِمْتَ مَا صُنِعَ بِهِ فَیَأْتِیهَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا فَاطِمَةُ لَکِ عِنْدِی الرِّضَا فَتَقُولُ یَا رَبِّ انْتَصِرْ لِی مِنْ قَاتِلِهِ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى عُنُقاً مِنَ النَّارِ فَتَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ فَتَلْتَقِطُ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ ثُمَّ یَعُودُ الْعُنُقُ بِهِمْ‏ إِلَى النَّارِ فَیُعَذَّبُونَ فِیهَا بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ ثُمَّ تَرْکَبُ فَاطِمَةُ ع نَجِیبَهَا حَتَّى تَدْخُلَ الْجَنَّةَ وَ مَعَهَا الْمَلَائِکَةُ الْمُشَیِّعُونَ لَهَا وَ ذُرِّیَّتُهَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ النَّاسِ عَنْ یَمِینِهَا وَ شِمَالِهَا. (عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , جلد 11 , ص922)


بعضی از موثقین اهل علم در نجف اشرف نقل کردند از مرحوم عالم زاهد شیخ حسین بن شیخ مشکور که فرمود در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) مشرف هستم و یک نفر جوان عرب معیدی وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت هم با لبخند جوابش دادند.


فردا شب که بود به حرم مطهر مشرف شدم و در گوشه ای از حرم توقف کردم که ناگاه همان عرب معیدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهدا (ع) را ندیدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد.
عقبش رفتم و سبب لبخندش را با امام پرسیدم و تفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کرده ای که امام (ع) با لبخند به تو جواب می دهد؟
گفت مرا پدر و مادر پیری است و در چند فرسخی کربلا ساکنیم و شب های جمعه که برای زیارت می آیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ کرده و می آوردم و هفته دیگر مادرم را می آوردم تا این که ای که نوبت پدرم بود چون او را سوار کردم مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببری شاید هفته ی دیگر زنده نباشم. گفتم باران می بارد هوا سرد است مشکل است؛ نپذیرفت.
ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آن ها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم حضرت سیدالشهدا (ع) را دیدم و سلام کردم. آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هر که مشرف می شوم حضرت را می بینم و با تبسم جوابم می دهد.


خلیعی اهل موصل» و ساکن حله» بود، پدر و مادرش ناصبی بودند و مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه‌السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه‌السلام) بفرستد!!!.

به گزارش ایکنا؛ حوزه نوشت: حجت‌الاسلام ناصر خلج با اشاره به رویداد عظیم فرهنگی اجتماع عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) در کربلای معلی، اظهار داشت: زیارت سیدالشهدا (ع) فضیلت بسیار بالا و عالی دارد. امام صادق (ع) فرمودند که شیعیان ما را امر کنید که به زیارت سیدالشهدا (ع) بروند. 

وی با اشاره به این که در روایات منقول است اگر کسی زیارت سیدالشهدا (ع) برود اگر شقی و شقاوتمند هم باشد، با زیارت امام حسین (ع) به سعادت می‌رسد، افزود: زیارت امام حسین (ع) ثواب‌های عجیب‌وغریب دارد. در روایات آمده که زائر از آن لحظه‌ای که نیت می‌کند به زیارت سیدالشهدا (ع) برود، هر قدمی که برمی‌دارد ملائکه برای استغفار می‌کنند.

حجت‌الاسلام خلج ادامه داد: امام حسن عسکری(ع) فرمودند یکی از علائم مؤمن و شیعه زیارت اربعین است و ما در این سال‌ها شاهدیم که همه شیعیان و محبین سدالشهدا(ع) از سراسر دنیا به این سفر معنوی و رؤیایی می‌روند. اگر تمام ثروتمندان و تمداران دنیا بخواهند پول‌ها خرج کنند تا میلیون ها انسان را از سراسر دنیا در یک مکان جمع کنند نمی‌توانند. این فقط نور اباعبدالله الحسین (ع) است که می تواند همه مردم را دور خودش جمع کند.

این کارشناس مذهبی گفت: جامعه به سمتی می‌رود که برای ظهور حضرت حجت بن الحسن (ع) آماده شود و اینکه همه خودشان با پای عشق قدم برمی‌دارند و به زیارت سیدالشهدا(ع) در اربعین می روند، این فقط با نور حسینی است.

وی با بیان اینکه نجات در زیارت سیدالشهدا (ع) است، تصریح کرد: یکی از داستان‌هایی که آثار پربرکت قبر امام حسین (علیه‌السلام) را در حسن عاقبت نشان می‌دهد داستان خلیعی شاعر» است؛ ابوالحسن جمال‌الدین علی بن عبدالعزیز بن ابی محمد الخلعی» یا خلیعی یکی از شاعران برجسته و مدیحه‌سرایان مخلص اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیه‌السلام) است که در ابتدا خود و پدر و مادرش ناصبی و از دشمنان اهل‌بیت (علیه‌السلام) بودند، اما با عنایت ویژه خاندان اهل‌بیت(ع) راه حق را شناخت و به سعادت رسید.

حجت‌الاسلام خلج ادامه داد: خلیعی اهل موصل» و ساکن حله» بود، پدر و مادرش ناصبی بودند و مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه‌السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه‌السلام) بفرستد!!!

وی افزود: خدای متعال به او فرزند پسری داد و این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن می‌توانست به نذرش ادا کند؛ موضوع را با فرزندش مطرح کرد و او هم خواست مادر را پذیرفت.

این کارشناس مذهبی اضافه کرد: خلیعی به بیابان‌های منطقه مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیه‌السلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیه‌السلام) از راه می‌رسد به آن‌ها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید، هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد و قافله زائران امام حسین (علیه‌السلام) از راه رسیدند، اما علیرغم سروصدای کاروان و گردوغباری که از آمدن آن‌ها به پا شده بود از خواب بیدار نشد؛ گردوغبار کاروان لباس و بدن او را هم فراگرفت. در همان حال خلیعی» در خواب دید که صحنه قیامت برپاشده است و فرمان رسید که او را به آتش بیاندازند، او را به میان آتش انداختند اما گردوغباری بر بدن و لباس او وجود داشت که او را از سوختن و گرمای آتش، در امان نگه می‌داشت، در عالم خواب متوجه شد که این گردوغبار، گردوغبار کاروان زائران امام حسین (علیه‌السلام) است که بر بدن و لباس او نشسته است و به برکت آن، از آتش عذاب الهی در امان مانده است.

خلیعی» از خواب بیدار شد؛ فهمید که اشتباهی بزرگ کرده است، از کرده خود پشیمان شد و از قصد خود بازگشت و همان‌جا توبه کرد و تصمیم گرفت به کربلا برود؛ با دلی پر از اضطراب و نگرانی به کربلا رفت و به حرم مقدس امام حسین (علیه‌السلام) وارد شد و عرض ادب کرد و به خاطر قصد گذشته خود، از درگاه آن حضرت پوزش طلبید و دو بیت سرود و بدین ترتیب او از دوستان خالص و پاک اهل‌بیت رسالت شد و موردعنایت و الطاف ویژه آن خاندان گرامی (علیهم‌السلام) قرار گرفت.

وی افزود: یکی از عنایاتی که از سوی اهل‌بیت (علیه‌السلام) به خلیعی» شد و به سبب آن، او را خلیعی یا خلعی نامیدند جریانی است که یک روز وارد حرم امام حسین (علیه‌السلام) شد و قصیده‌هایی در مدح آن حضرت سرود، در اثناء خواندن این قصیده بود که پرده‌های درب حرم بر شانه او افتاد و در واقع این خلعت و هدیه‌ای بود که از طرف آن حضرت به او داده شد و ازآن‌پس او را خلیعی» یا خلعی نامیدند و او خود به همین واژه تخلص می‌کرد.

این کارشناس مذهبی اظهار کرد: میان خلیعی و ابن حماد شاعر سخنی پیش آمد و هرکدام شعر خود را در مدح امیرمؤمنان برتر از شعر دیگری به شمار می‌آورد، قرار شد که هر یک قصیده خود را به داخل ضریح مطهر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بیاندازد تا اینکه آن حضرت درباره اشعار آن‌ها داوری نماید، هر دو چنین کردند. پس از مدتی دیدند پای قصیده خلیعی، با آب‌طلا و پای قصیده ابن حماد، با آب‌نقره نوشته‌شده است احسنت».

وی تصریح کرد: ابن حماد متأثر شد و خطاب به امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) عرض کرد که من دوست قدیمی شما هستم و او به‌تازگی به زمره دوستان شما پیوسته است؛ ابن حماد در عالم رؤیا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را دید که به او می‌فرمایند تو از مایی، اما او جدیدالعهد به ولایت ماست و رعایت او بر ما لازم است.




                                                   تنها دلیل خنده ی حیدر خوش آمدی
آیینه ی لطافت مادر خوش آمدی

ای آن کسی که شهرت نام بلند تو
از عرش رفته است فراتر.خوش آمدی

از اشک شوق پر شده چشمان مجتبی
ای روشنای چشم برادر خوش آمدی

دروازه های کوفه به دست تو فتح شد
یاد آور حماسه ی خیبر خوش آمدی

م به نام نامی ات آغاز می شود
ای زیر و رو کننده ی م خوش آمدی

امشب شب دف است ، شب جام و باده است
امشب خدا به فاطمه فرزند داده است

از خاک پات، بوسه گرفته ست کهکشان
سجده کنند بر تو شب و روز عرشیان

از شوکت مقام تو این بس که بی وضو
نام تو را حسین نیاورد‌ بر زبان

عالم حریف جوش و خروشت نمی شود
آن لحظه ای که پای حسین است د


سلام بر من و اُم و اَب و برادر من
درود باد به ابنا و جد اطهر من

منم پیمبر خون خدای عزوجل
که وحی می‌دمد از نطق روح پرور من

مرا به تربیت حیدری کنار حسن
برای کرب و بلا پرورید مادر من

تنم سپر، سخنم ذوالفقار خشم علی
مصاف، بدر و احد، کوفه، شام، خیبر من

هماره بر گل روی عزیز زهرا بود
نگاه اول من تا نگاه آخر من

ز آفتاب قیامت اثر نمی‌ماند
اگر به فتد سایه‌ای ز معجر من

منم پیمبر ثارالله و چهل معراج
به پیشباز بلا ثبت شد به دفتر من

کسی که بوسه به دستش زدی رسول خدا 
نهاد بوسه به پیشانی منور من

نگاه نافذ بابا به صورتم می‌گفت
به حق که فاطمه دوم است دختر من

شب ولادتم آغوش خود گشود ز هم
به بر گرفت مرا همچو جان، برادر من

قسم به خون شهیدان، پیام خون خدا
رسد به گوش همه نسل‌ها ز حنجر من

حسین داشت بسی پاس احترام مرا
نمی‌نشست علمدار او به محضر من

جلال و عزت و عزم و ثبات و صبر و رضا
کنند خم سر تعظیم در برابر من

اگر چه حج من از مکه شد شروع ولی
سفر به کرب و بلا گشت حج برتر من

حسین کعبه شد و کربلا و کوفه و شام
شد این سفر عرفات و منا و مشعر من

ز دست رفتم و یکدم ز پای ننشستم
هماره محمل من گشته بود سنگر من

زمام ناقه من بود اگر به دست عدو
سر حسین، سر نیزه گشت رهبر من

سرم شکست ولی سرفراز برگشتم
اگرچه ریخت ز هر بام، سنگ بر سر من

خدا گواست ندیدم به غیر زیبایی
زهی عقیده و ایمان و عشق و باور من

می بهشت شد، از جام دیده‌ام جوشید
هر آنچه ریخت عدو خون دل به ساغر من

قدم قدم همه آب حیات جاری بود
به کام خشک شهیدان ز دیده تر من

سخن ز فاطمه گوید به موج حادثه‌ها
نماز و چادر خاکی و ماه منظر من

چنان به خطبه گشودم زبان به بزم یزید
که لال شد ز سخن، دشمن ستمگر من.

به جای چادر خاکی، ز طی ره گردید
غبار، مقنعه گیسوی معطر من

به بیت بیت بلند قصیده‌ات میثم
بگیر حاجت خود را هماره از درِ من

غلامرضا سازگار


حسین صیامی:

عالم تمام عرصه جولان زینب است

صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است

هرچه بلا به راه خدا میرسد نت

نص صریح آیه قرآن زینب است

از بس دعای زینب کبری گره گشاست

حتی حسین دست به دامان زینب است

 

آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها

یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است

طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین

تنها دلیل چهره خندان زینب است

یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد

هر کس که عالمانه مسلمان زینب است

هر کس که در عزای حسینش شریک شد

فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است

در ماجرای شام دلم قرص و محکم است

پرهای جبرئیل نگهبان زینب است

حتی برای روزی خود غصه هم نخور

روزی خلق دست غلامان زینب است

 


ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها

گلی شکفته شده از تبار عاطفه ها

به آسمان علی ماه روی زینب بین

حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها

چه کودکی که به والله هیبت الله است

از اوست شأن بلند وقار عاطفه ها

مقام صبر خدا داد بر علی و بتول

درود بر نسب بردبار عاطفه ها

رسید در بغل یار و با کنایت گفت

همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها

 

 


زینب اگر نبود کتاب خدا نبود

 یک یا حسین بر لب ما و شما نبود

 

بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم

 این یا حسین را همه مدیون زینبیم

 

ای برترین عقیله ی ایل و تبارها

صبرت صلابت همه ی اقتدارها

 

ای کرده با صدای علی کارزارها

ای خطبه ات برنده تر از ذوالفقارها

 

با خطبه هات ها حید کرار زنده شد

 در هیبتت شکوه علمدار زنده شد

 

نهج البلاغه خوان علی آتشِ کلام

ای مرتضای دوم کوفه ؛حسین شام

 

حُسن ختام کرب و بلا تیغ بی نیام

با خطبه ات گرفته ای از دشمن انتقام

 

ای زینب مدینه و زهرای کربلا

 تو تیغ میگرفتی اگر وای کربلا

 

تو آمدی که صبر شوی مجتبی شوی

تو آمدی حسین شوی کربلا شوی

 

تو آمدی به آل کسا هم کسا شوی

 هم ما رأیت سمت جمیلا رها شوی

 

تو آمدی که کعبه دل کربلا شود

در سینه ها حسینیه غم رها شود

 

از کودکی برای برادر گریستی

از کودکی به خاطر مادر گریستی

 

گاهی کنار سرو صنوبر گریستی

گاهی کنار پیکر بی سر گریستی

 

حقت نبود تا که به زنجیرتان کشند

با خط تازیانه به تفسیرتان کشند

 


ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است


صبر بر حوادث و مصیبت‌های عاشورا/ صبر زانو زده در مقابل زینب(س)

خداوند در قرآن نسخه‌ صبر را برای مؤمنین تجویز می‌کند. صبر یکی از توصیه‌های خداوند متعال برای مؤمنین در مقابله با مشکلات و مصائب است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-محبوبه حیدری: صبر» از آن صفات عالیه است که اگر کسی مزین به این صفت شود و بتواند آن‌را در خود رشد داده و بپروراند، توانسته مصداق یکی از سفارش‌های اکید خداوند متعال و اهل بیت(س) باشد. خداوند در قرآن نسخه‌ صبر را برای مؤمنین تجویز می‌کند؛ آیه‌ وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ» یکی از توصیه‌های خداوند متعال برای مؤمنین در مقابله با مشکلات و مصائب است. خداوند می‌فرماید از نماز و صبر» کمک بگیرید. به جز این، آیاتی زیادی در قرآن وجود دارد که مردم را به صبر کردن فرا می‌خواند.

امیرالمؤمنین(ع) نیز می‌فرماید: صبر بر سه گونه است، صبر بر مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت و اما بحث ما در این نوشتار بر سر صبر بر مصیبت» است که عاشورا، بهترین مصداق این نوع از صبر است.

بانوی صبر

وقتی فردی عزیزش را از دست می‌دهد اطرافیان برای همدلی و همدردی در اولین برخورد و دلداری‌شان، بانوی بزرگ کربلا حضرت زینب(س) را به یادش می‌آورند و در واقع می‌خواهند با این یادآوری فرد عزادار را متوجه‌ یک مصیبت بالاتر و الگویی برای صبر کنند که مبادا زیر بار فشارهای عاطفی لب به کفر گشاید. اما آیا حضرت زینب(س) تنها در چند ساعت حضور در صحرای کربلا بود که صبر کرد و صبرش در گوش تاریخ پیچید؟

صبر بر طاعت، صبر بر معصیت

واضح است که فردی می‌تواند در مقابل مصائب بی‌شمار روز عاشورا دل به صبر بدهد که پیش از آن صبر بر طاعت و صبر بر معصیت را از سر گذرانده و در آن عرصه‌ها سربلند بیرون آمده باشد. متأسفانه ما تنها به یک روز از زندگی حضرت زینب(س) چشم دوخته‌ایم، درست است که این روز اوج صبر حضرت در زندگی پرثمره‌شان است اما این بانوی بی‌نظیر را باید در تمامی گستره‌ی زندگی‌شان دید. بد نیست بدانید که حضرت زینب(س) به اندازه‌ای با تهجد، شب‌زنده‌داری و عبادات، مأنوس بودند که ایشان را عابده آل علی» می‌نامیدند. ایشان حتی در شام عاشورا و پس از آن‌همه مصیبت و خستگی، نماز شب‌شان قضا نشد. امام حسین(ع) هنگام وداع شان فرمودند: خواهرم، مرا در نماز شبت فراموش نکن»

سخن این است که بانوی معروف به صبر و استقامت، در همه‌ی عرصه‌های زندگی مصداق تمام و کمال انواع صبر بودند.

عاشورا تابلوی صبر و استقامت

همان‌طور که گفتیم، حضرت زینب(س) که به مظهر صبر و استقامت معروفند و اگر نبود صبر ایشان پیام کربلا، با همه‌ی عظمتش در خود باقی می‌ماند و به گوش تاریخ نمی‌رسید، در تمام زندگی‌شان از انواع صبر برخوردار بوده‌اند. صبر بر طاعت، معصیت و مصیبت. ایشان تمامی مردان خانواده‌ی خود به جز برادرزاده‌شان امام سجاد علیه السلام را در یک نصفه روز از دست داده‌اند، در حالی که آن‌ها را با نامه و اصرار به کوفه فراخوانده‌اند با شمشیر و جنگ و اسب به استقبال‌شان آمده‌اند و بدترین نوع جنایت‌ها در حق‌شان روا داشته شده است. آن‌هم در حق خانواده‌ی پیامبر (ص) و از سوی کسانی که ادعای ایمان به همین پیامبر (ص) را دارند و نماز و قرآن هم می خوانند. در چنین شرایطی حضرت زینب(س) فقط یک جمله می‌گویند: ما رأیت الا جمیلا» چیزی به جز زیبایی ندیدم»!

آیا این جمله‌ی حضرت زینب(س) برای این است که دشمنان را ناامید کنند فقط؟ یا واقعاً دارند زیبایی می‌بینند و اگر پاسخ آری است، این نگاه زیبا و آرامش از کجا آمده است.

چند نکته را باید دقت کرد

اول اینکه حضرت زینب(س) زندگی و رفتار و منشی در زندگی داشته‌اند که ایشان را آماده‌ی حضور در چنین صحنه‌ای کرده است. او فرزند بزرگمردی به نام علی(ع) است که خود صاحب بزرگترین صبر عالم است. بنابراین همانطور که گفته شد ایشن ابتدا از والدین خود تمرین صبر کرده و آن را آموخته است.

دوم اینکه امکان ندارد حضرت زینب(س) در ناآرامی و کم‌صبری بوده باشند و فقط برای ناامید کردن دشمنان جمله‌ی ما رأیت .» را به زبان آورده باشند. البته که دشمنان پس از شنیدن این جملات کاملاً ناامید شدند و از بزرگترین مقصود خود که خوار کردن امام حسین(ع) و همراهانشان بود، درماندند و تمام جنایاتشان نتیجه عکس داد، اما واقعاً حضرت زینب(س) صاحب نگاه متفاوتی بوده‌اند که تمام آن اتفاقات را زیبا ببینند و هم چنین در شان مقام عصمت ایشان هم این نیست که ادعایی را کنند که واقعی نباشد.

این نگاه زیبا از کجا آمده است؟ مگر می‌شود جنایات را زیبا دید؟

بله! صبر نشانه‌ی آزادگی است. صبر نتیجه‌ی آزادگی است و آزادگی نتیجه‌ی صبر است. همان‌طور که امام‌صادق(ع) می‌فرمایند: شخص آزاد در همه حالت‌ها آزاد است اگر مصیبتی به او برسد، بر آن صبر می‌ورزد، و اگر مصیبت‌ها بر او هجوم آورند، او را نمی‌شکند، هر چند اسیر و مقهور گردد و سختی را به جای آسانی بگیرد؛ چنان که یوسف بسیار راستگو، وقتی به بندگی گرفته شد و اسیر و مقهور گردید، به آزادی او ضرر نرسید و تاریکی چاه و ترس از آن‌چه به او رسید به او زیان نرساند، تا اینکه خداوند بر او منت نهاد. و جبار متکبری را بنده او قرار داد، پس از آن که مالک بود. پس خداوند او را (به پیامبری) فرستاد و به خاطر او به امتی ترحم رساند و همین طور صبر (کرد تا) خیر را به دنبالش آورد. پس شکیبایی بورزید و خود را مهیای شکیبایی سازید تا پاداش داده شود.»

بنابراین کسی که واقعاً آزاده است، هیچ کس نمی‌تواند آزادی و آزادگی او را به بند کشد و منظور آن آزادی نیست که با زندان و اسارت و کشتار و قتل به زانو درآید. منظور آزادگی و مناعت روح است که همین مسئله به حضرت زینب(س) چنان ابهتی می‌دهد که جمله‌ی معروفشان را می توانند به زبان بیاورند و صاحب آن نگاه زیبابین شوند.

و نکته‌ی بعد ایمان است. اگر انسان به زندگی، اعتقاد، خط و مشی، رفتار و باور خود، ایمان داشته باشد، اگر به وعده‌های مکرر خداوند و بشارت‌هایی که برای صابرین برشمرده است باور داشته باشد، اگر به سخن پیامبر(ص) که می‌فرمایند: کسی که صبر می‌کند در نهایت پیروز خواهد شد، اگر چه زمانی به طول بینجامد» ایمان بیاورد، صبر کردن را پیشه‌ی خود خواهد ساخت و هیچ چیز صبر او را متزل نخواهد کرد.»

عاشورا به ما می‌گوید از این مصائب بیشتر که نخواهی داشت؟ ولی کسی بود که همه‌ی آنها را دوام آورد و پیروزی از آن او بود، پس صبر کن.

امام سجاد(ع) می‌فرمایند: وقتی ما وارد گودال قتلگاه شدیم و چشم من به‌بدن‌های قطعه قطعه پدرم و یاوران او افتاد سینه‌ام دچار تنگی شد و حالتی به من دست داد که نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمه‌ام زینب وقتی نگرانی مرا دید، گفت: مالی اراک تجود بنفسک؟»؛ ای یادگار جد و پدر و برادرانم، این چه حالی است که در تو مشاهده می‌کنم؟ چرا با جان خود بازی می‌کنی؟ غمگین مباش و بیتابی مکن! به خدا سوگند این پیمان رسول خداست با جد و پدر و عموی تو.»



2 . پاداش اخروی

هنگامی که مسلمانان برای هجرت، با مشکلات و مصایب فراوانی روبرو بودند، این آیه نازل شد: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب » (7) ; همانا صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند .» در این آیه تعبیر به یوفی » که از ماده وفی » و به معنای اعطای کامل است، از یک سو، و تعبیر به بغیر حساب » از سوی دیگر نشان می دهد که صابران و استقامت پیشگان برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خداوند دارند . شاهد این سخن حدیث معروفی است که امام صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند: اذا نشرت الدواوین ونصبت الموازین لم ینصب لاهل البلاء میزان ولم ینشر لهم دیوان; (8) هنگامی که نامه های اعمال گشوده می شود و ترازوهای عدالت پروردگار نصب می گردد، برای کسانی که گرفتار بلاها [و حوادث سخت] شده اند نه میزان سنجشی نصب می شود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد .» پس این آیه را تلاوت کردند: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب » .

3 . سربلندی در آزمایش الهی

همه مردم از انبیا گرفته تا دیگران طبق قانون الهی مورد آزمایش قرار می گیرند تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند و قله های سر به فلک کشیده سعادت را در نوردند . از اینرو انسانها به طرق مختلف مانند: ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند و بدیهی است که هر کس بتواند از این آزمایشهای الهی سربلند خارج شود به سعادت نائل گردیده است . صبر و استقامت » می تواند به عنوان یک سلاح کارآمد و اثر بخش در این مسیر سخت و دشوار انسان را یاری رساند و مسیر تکامل و خوشبختی را برایش هموار سازد .

خداوند متعال می فرماید: ولنبلونکم بشی ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون » ; (9) قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم . اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان اند .»

بلا برای اولیاء

از سنتهای الهی فرستادن بلا و سختی برای اولیاء و انبیاء است و با استناد به روایات می توان گفت که هرچقدر ایمان شخص بیشتر شود، غالبا سختی و مرارت بیشتری بر او وارد می شود . در این باره روایات زیادی وارد شده; تا جایی که در متون روایی یک باب با عنوان شدة ابتلاء المؤمن » قرار داده شده است . برای نمونه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: انما المؤمن بمنزلة کفة المیزان کلما زید فی ایمانه زید فی بلاءه; (10) همانا شخص مؤمن به منزله کفه ترازو است که هرچقدر ایمان او بیشتر شود، بلا و مصیبت او بیشتر می شود .»

تاریخ نیز گواه گویایی بر این مطلب است و می بینیم که اولیاء الهی از جمله زینب کبری علیها السلام و پدر بزرگوار و مادر مطهره اش و برادران عظیم الشان ایشان چگونه با انواع مصیبتها و سختیها روبرو بوده اند و همواره در برابر طوفان حوادث صبر و شکیبایی نموده اند .

حال ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که چرا خداوند برای اولیاء خود مانند پیامبران الهی و اوصیای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم و زهرای مرضیه علیها السلام و زینب کبری علیها السلام و . - که از مقربین درگاهش هستند - سختی و بلا نازل می کند و حال آنکه انسانهای بد در ناز و نعمت به سر می برند .

پاسخ این است که نه نعمتهای ظاهری و نه سختیها، هیچکدام معیار خوبی و بدی نیستند . آنچه مهم است نحوه برخورد انسان با این حوادث است که اگر انسان با عکس العمل خوب با این امور به سعادت برسد این حوادث برای او خوب است و اگر به شقاوت برسد برای او بد است . شهید بزرگوار مطهری در این باره می گوید: نه فقر بدبختی مطلق است و نه ثروت خوشبختی مطلق، چه بسا فقرهایی که موجب تربیت و تکمیل انسانها گردیده و چه بسا ثروتهایی که مایه بدبختی و نکبت قرار گرفته است، . سلامت و بیماری، عزت و ذلت و سایر مصائب طبیعی نیز مشمول همین قانون است . نعمتها و همچنین شدائد و بلاها هم موهبت است; زیرا از هر یک از آنها می توان بهره برداریهای عالی کرد . و نیز ممکن است بلا و بدبختی شمرده شوند; زیرا ممکن است هر یک از آنها مایه بیچارگی و تنزل گردند . (11) »

آثار و فوائد بلاها

حوادثی که به ظاهر بلا و سختی هستند، در باطن آثار و فوائدی دارند و اولیاء الهی نه تنها به بلا راضی هستند و ندای رضی برضاءک » سرمی دهند بلکه اصلا بلا را بلا نمی دانند و به دیده زیبایی و جمال به آن می نگرند; چنان که حضرت زینب علیها السلام پس از تحمل سختیها و مصائب بسیاری که بر او و خاندانش وارد شده بود، فرمودند: ما رایت الا جمیلا; (12) من جز زیبایی چیزی ندیدم .» از اینرو مناسب است در این مقال، برخی از فوائد بلا را برشماریم تا بتوانیم با تاسی به بانوی شجاع اسلام حضرت زینب علیها السلام زیباییهای نهفته در بلاها را دریابیم و مجذوب زیبایی مطلق خداوند متعال شویم .

1 . زنگ بیدارباش

از آنجا که ممکن است دنیا و زینتهای ظاهری آن انسان را بفریبد و به خود مشغول سازد و از یاد و طاعت خداوند دور نماید، خداوند با فرستادن بلا و سختی زمینه بیداری از غفلت را برای انسان فراهم می سازد تا این بلاها زیباییها و ظواهر فریبنده دنیا را در کام او تلخ سازد و به سوی حق معطوف دارد .

روزی مسلمانان با خشکسالی و کمی آب مواجه شده بودند و حضرت علی علیه السلام برای ادای نماز باران بیرون آمدند، در راه به همراهان فرمودند: ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات وحبس البرکات واغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب ویقلع مقلع ویتذکر متذکر; (13) خداوند هنگامی که بندگانش اعمال بد انجام می دهند آنان را به نقص و کمبود میوه ها و حبس نمودن برکات و بستن گنجینه های خوبیها، آزمایش می کند تا توبه کننده ای توبه کند و به دور کننده ای [گناه را از خود] دور سازد و پند گیرنده ای پند گیرد .»

2 . پاک کننده گناهان

برخی مؤمنین در پاره ای از اوقات دچار لغزش می شوند و مرتکب معصیت می گردند . خداوند - که نسبت به مؤمنین رؤوف و رحیم است - با فرو فرستادن بلا و سختی زمینه پاک شدن آنان از گناه را فراهم می کند و حساب آنان را به روز قیامت واگذار نمی نماید . امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: الحمد لله الذی جعل تمحیص ذنوب شیعتنا فی الدنیا بمحنتهم لتسلم بها طاعاتهم ویستحقوا علیها ثوابها; (14) حمد و سپاس خدایی را که پاک کردن گناهان پیروان ما را در دنیا به سختیهای آنها قرار داده تا طاعات آنها سالم بماند و در آخرت بر آن طاعات، استحقاق پاداش پیدا کنند .»

3 . مادر خوشبختیها

بلاها و سختیها بوجود آورنده سعادت و خوشبختی برای انسانها هستند و در شکم گرفتاریها و مصیبتها، نیکبختی و سعادت نهفته است; چنان که خداوند می فرماید: فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا» ; (15) پس حتما با سختی، آسایشی است . حتما با سختی، آسایشی است .»

این یکی از قوانین عالم است که تا سنگ معدن ذوب نشود و گرمای طاقت فرسا نبیند هیچ گاه طلای ناب نخواهد شد و تا چاقو صیقل نبیند تیز و بران نخواهد شد . در انسان نیز این قانون جاری است و خداوند می فرماید: لقد خلقنا الانسان فی کبد» ; (16) همانا انسان را در رنج و سختی آفریدیم .»

مرحوم استاد مطهری در تفسیر این آیه می فرماید: آدمی باید مشقتها تحمل کند و سختیها بکشد تا هستی لایق خود را بیابد، تضاد و کشمکش، شلاق تکامل است، موجودات زنده با این شلاق راه خود را به سوی کمال می پیمایند . (17)

امیرمؤمنان علیه السلام در نامه ای به عثمان بن حنیف فرماندار خویش در بصره، او را از این که در مجلس اشراف - که بی نوایان در آن نبودند - شرکت کرده بود توبیخ می کند و زندگی ساده خود را شرح می دهد، آن گاه می فرماید: الا وان الشجرة البریة اصلب عودا والرواتع الخضرة ارق جلودا والنباتات البدویة اقوی وقودا وابطا خمودا; () آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان سخت تر و درختان کنار جویبار پوستشان نازک تر است . درختان بیابانی [که به وسیله باران سیراب می شوند] آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است .»

به همین دلیل اولیاء الهی که بیشتر محبوب خدایند بیشتر در معرض بلا و گرفتاری واقع می شوند، چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید: ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا; (19) خداوند زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد .»

تا نبیند رنج و سختی مرد، کی گردد تمام

تا نیاید باد و باران گل کجا بویا شود

پایداری و شجاعت زینب از نگاه دیگران

با ورق زدن صفحات تاریخ درمی یابیم که حضرت زینب علیها السلام از همان اوان کودکی با رنج و سختی آشنا بود و در برابر هر مصیبت و رنجی که برای او پیش می آمد با صبر و شکیبایی مثال زدنی ایستادگی می نمود و راه رضای خدا را در پیش می گرفت . این امر سبب شده بود که آن بانوی بزرگ الگوی پایداری و شجاعت شناخته شود و لذا دانشمندان بزرگ اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت در کتب خود زبان به تحسین گشوده اند و با الفاظ و عبارات مختلف از آن حضرت تجلیل نموده اند .

برای نمونه ابن اثیر از مورخین بزرگ اهل سنت می گوید: وکانت زینب امراة عاقلة لبیبة جزلة . وهو یدل علی عقل وقوة جنان; (20) زینب زنی بود عاقل و خردمند و با زکاوت . و این (یعنی کلام حضرت زینب در مجلس یزید) برعقل و قوت قلب [و پایداری او] دلالت می کند .»

همچنین جلال الدین سیوطی از مفسرین اهل سنت می گوید: وکانت لبیبة جذلة عاقلة لها قوة جنان; (21) زینب بانویی خردمند و عاقل بود و از قوت قلب [و مقاومت] برخوردار بود .»

و نیز علامه مامقانی از علمای شیعه در مورد آن بانوی بزرگ می گوید: وهی فی الصبر والثبات وحیدة; او در صبر و پایداری یکتا و بی همتا بود .»

مصائب زینب از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام

قدامة بن زائده از پدرش نقل می کند که امام سجاد علیه السلام به من فرمود: ای زائده! شنیده ام به زیارت امام حسین علیه السلام می روی؟ چگونه به زیارت او می روی و حال آنکه مقام و منزلتی نزد سلطان خود داری; سلطانی که محبت ما را تحمل نمی کند . عرض کردم: به خدا قسم چنین نمی کنم مگر به خاطر خدا و رسولش و از هیچ غضبی (از ناحیه سلطان) نمی ترسم . سپس امام علیه السلام خبری را برایم نقل فرمود که: وقتی در کربلا یاران امام شهید شدند و برای اسیری روانه کوفه می شدیم، به اجساد شهیدان که دفن نشده بودند نگاه می کردم و این برایم سخت بود تا جایی که نزدیک بود جان از بدنم جدا شود، زینب علیها السلام آمد و گفت: مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و ابی واخوتی; چه شده است که می بینم می خواهی بذل جان کنی، ای باقیمانده جد و پدر و برادرانم؟» گفتم: چگونه ناراحت نباشم و حال آنکه پدر و برادران و عمو و پسر عمو و اهلم به خونهایشان آغشته شده اند و هستند و کفن نشده اند و مدفون نمی گردند؟

زینب گفت: لا یجز عنک ما تری فوالله ان ذلک لعهد من رسول الله الی جدک و ابیک و عمک; آنچه می بینی تو را غمگین نکند، به خدا قسم که این عهدی است از فرستاده خدا به جدت و پدرت و عمویت .»

گفتم: این عهد چیست و این خبر کدام است؟ حضرت زینب علیها السلام فرمود: ام ایمن (22) برایم نقل فرمود: روزی رسول خدا به منزل فاطمه آمد، من برای او غذایی تهیه کردم و علی علیه السلام نیز یک طبق خرما آورد . من ظرفی از شیر و حلوا برای ایشان آوردم و پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، فاطمة علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام از آن غذا خوردند و از آن شیر نوشیدند و از خرما تناول کردند، . سپس به علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام نگاهی کردند، ما دانستیم که از روی سرور و شادمانی است . سپس به سجده افتادند و صدای گریه ایشان بلند شد و اشکهایشان همچون باران جاری بود . علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام از پیامبر پرسیدند: چرا گریه می کنید؟ خداوند چشمانتان را گریان نبیند، از این حالت شما قلب ما جریحه دار شد .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! همانا برادرت پس از تو مغلوب واقع می شود و مورد حمله دشمنان قرار می گیرد و شهید می شود و بدترین خلق، او را خواهد کشت . و ان سبطک هذا - و اوما بیده الی الحسین - مقتول فی عصابة من ذریتک واهل بیتک واخیار من امتک بضفة الفرات فی ارض یدعی کربلا; و بدرستی که نوه تو - اشاره فرمود به حسین - در بین گروهی از ذریه و اهلبیت و خوبان امت تو در کنار فرات کشته خواهد شد، در زمینی که کربلا نام دارد .» پس پیامبر فرمود: این بود آنچه مرا به گریه انداخت و محزون ساخت .»

زینب فرمود: وقتی ابن ملجم - لعنة الله علیه - بر پدرم ضربه زد و اثر شهادت را در چهره او دیدم، به او عرض کردم که ام ایمن برایم این گونه نقل کرده، دوست دارم از شما آن را بشنوم، پدرم فرمود: یا بنیة الحدیث کما حدثتک ام ایمن; دخترم این خبر همان گونه است که ام ایمن برایت نقل کرده است . کانی بک وببنات اهلک سبایا بهذا البلد اذلاء خاشعین تخافون ان یتخطفکم الناس فصبرا صبرا; گویا تو و دختران اهل تو را در این سرزمین اسیر می بینم با حالتی ذلت بار و ترسان، در حالی که می ترسید مردم شما را به سرعت از بین ببرند، بر شما باد صبر کردن . (23) »

اشاره ای به مصائب زینب علیها السلام

آن بانوی عظیم الشان - که به واقع زینت پدر و گل خوشبوی ولایت بود - در مقام و منزلت و فضائل اخلاقی چنان بود که او را عقیله بنی هاشم نام نهادند . او علی رغم چنین مقام و منزلتی و علی رغم تمام سفارشات و وصایای رسول گرامی اسلام در مورد اهل بیت علیهم السلام آماج بیشترین نامهربانیها قرار گرفت و با صبر و بردباری و استقامت بی نظیر، چشمهای جهانیان را خیره کرد .

اگرچه برشمردن تمام مصائب زینب کبری علیها السلام و درک عمق فجایعی که در طول دوران زندگی بر ایشان وارد شد از طاقت ما خارج است، ولی با بیان پاره ای از آنها ام المصائب بودن ایشان را از دور به نظاره می نشینیم، امید است که بتوانیم در این دانشگاه انسان ساز، درسهای آموزنده اخلاقی را فراگیریم و با عمل به آنها به تهذیب و تزکیه نفس خویش بپردازیم .

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

یکی از نویسندگان خوش ذوق فهرستی از برخی مصائب آن بانوی گرانقدر تهیه کرده و بیش از چهل مصیبت برای ایشان بیان نموده است (24) که در این نوشتار در چند مرحله به برخی از آنها اشاره می کنیم .

الف) دوران پدر و مادر

دوران کودکی زینب علیها السلام که گمان می رفت بهترین دوران زندگی او باشد، با رنجها و تلخیهای بسیاری همراه بود . از طرفی با فراق بزرگترین انسان تاریخ; پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دیگر نمی توانست آغوش گرم ایشان را که آرامش بخش روح و روان او بود احساس کند، و از طرف دیگر لحظه به لحظه با درد و رنجهای مادر مهربانش همراه بود; رنجهایی که تاریخ بشریت را تیره و تار نمود و لکه ننگی بر پیشانی مسببان آن تا ابدیت باقی گذاشت و دل اندیشمندان را جریحه دار نمود .

آن گل خوشبوی زهرا علیها السلام از غم و اندوه مادر، غمگین می گشت و می گریست . در آن هنگام که شدت ضربه درب خانه توسط مهاجمان، پهلوی صدیقه طاهره را شکست، گویی پهلوی زینب بود که می شکند، وقتی ضربه تازیانه دست مادرش را مجروح ساخت، گویی که تازیانه ای بر قلب نازنین زینب وارد شده است، این حوادث و مصائب همیشه در ذهن آن دختر کوچک باقی بود و بر سینه پرعاطفه او سنگینی می کرد، ولی این پایان کار نبود و رنجها و سختیها یکی پس از دیگری خود را نمایان می ساخت تا این که مصیبت سخت و طاقت فرسای شهادت مادر چون کوهی از مصائب در برابر او پدیدار گشت .

آن بانوی عزیز پس از شهادت مادر شاهد درد و رنج و تنهایی پدر بود که از فرط تنهایی و بی کسی سر بر چاه می گذارد و ندای مظلومیت خود را به چاه می گوید تا شاید او ندای حق علی علیه السلام را بشنود . در این میان شهادت پدر مظلومش بدست یکی از شقی ترین انسانهای عالم، مصیبت بزرگ دیگری بود که به هیچ وجه برایش قابل جبران نبود . چرا که دیگر زینب هیچ یاور و پناهی نداشت و غریب و تنها شده بود . این حوادث، زینب کبری را همچون پولادی که در میان شعله های آتش آبدیده می شود، مقاوم تر و استوارتر می ساخت .

ب) دوران امام حسن علیه السلام

بعد از شهادت پدر و شروع دوران خلافت برادرش امام حسن مجتبی علیه السلام مصائب زینب باز هم ادامه داشت . برای او چقدر سخت بود که ببیند مردمان سست ایمان بر بلندای منابر، پدر مهربانش را که یار و یاور و وصی و خلیفه بر حق رسول الله بود، دشنام می دهند . از طرف دیگر غریبی و بی کسی برادر و بی ثباتی یاران بی وفای او، دل زینب را به درد می آورد . این سختیها زمانی به اوج خود رسید که خبر مسموم شدن برادرش امام حسن علیه السلام به او رسید و انبوهی از غم و اندوه را بر قلب او وارد ساخت، و از این سخت تر برای زینب علیها السلام زمانی بود که شاهد تیرباران شدن بدن مطهر برادرش به هنگام تدفین بود . (25) با این حوادث مظلومیت اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و خاندان امیرمؤمنان علی علیه السلام و فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام بیش از پیش هویدا می شد .

در حادثه کربلا، زینب علیها السلام سختیهایی را که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از قبل بیان فرموده بود، مشاهده می نمود . در این هنگام حضرت زینب علیها السلام تلخ ترین روز عمر خود را در پیش داشت; روزی که در وصف آن گفته شده لا یوم کیومک یا ابا عبدالله; هیچ روزی مانند روز تو نیست ای ابا عبدالله .» روزی که زینب علیها السلام شاهد تشنگی و عطش ن و اطفال، شهادت فرزندان، برادر و فرزندان برادر بود و در نهایت وقتی برادرش آماده میدان رزم شد، گویی تمام عالم بر سر او خراب شد و هنگامی که اسب بی صاحب ابا عبدالله به خیمه گاه برگشت، زینب مصیبت زده ترین زن تاریخ گشت .

در حالیکه غم از دست دادن عزیزترین افراد قلب نازنین زینب علیها السلام را می آزرد، سفر طولانی و طاقت فرسای اسارت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام آغاز شد و با توجه به بیماری امام سجاد علیه السلام قافله سالاری این کاروان غم زده و مصیبت دیده، به عهده زینب بود . این سفر با وقایع تلخی از جمله: نشان دادن سرهای بریده شهدا بر سر نیزه ها، بی تابی کودکان یتیم و ماتم زده و خسته، بیماری امام سجاد علیه السلام که با حالتی بسیار اسف بار و دلخراش به همراه کاروان در حرکت بود، هتک حرمت حرم رسول خدا، شادمانی مردم کوفه و خارجی خواندن خاندان پیامبر اسلام و صدها فجایع و مصیبت دیگر، مصیبتهایی که یکی از آنها برای از پا درآوردن هر انسان کافی است; اما زینب کبری علیها السلام همچون کوهی سترگ و استوار، با خطبه های آتشین خود در کوفه و شام وظیفه افشاگری ظلم بنی امیه را به خوبی انجام داد و نهضت حسینی را به جهانیان عرضه کرد .

به راستی که انسان با شدت بلایا و مصائب زینب علیها السلام، تردیدی در عظمت و بزرگی مقام ایشان پیدا نمی کند و سخن پدر گرامیش علی علیه السلام به ذهن تداعی می کند که فرمود: ان اشد الناس بلاء النبیون ثم الوصیون ثم الامثل فالامثل; شدیدترین بلاها و مصائب بر پیامبران وارد می شود، سپس به اوصیاء و بعد به شبیه ترین افراد به آنها .» (26)

به امید آنکه با الگوگیری از صبر و استقامت زینب کبری علیها السلام، جامعه اسلامی ما در شرایط سخت و دشوار کنونی، راه صبر و استقامت پیش گیرد و در کوران حوادث و اوج امتحانهای الهی از مسیر دین و پیروی از خط ولایت و رهبری اهلبیت و اوصیای آنان خارج نشود .

پی نوشت:

1) فاطمة اهراء بهجة قلب المصطفی، احمد الرحمانی الهمدانی، نشر مرضیة، ص 634 .

2) زینب کبری عقیله بنی هاشم، حسن الهی، مؤسسه فرهنگی آفرینه، ص 62 - 63 .

3) همان، ص 64 - 67 .

4) اخبار اینبات، یحیی بن الحسن بن جعفر، ص 122 .

5) سجده/24 .

6) اصول کافی، کلینی، دارالاضواء، ج 2، ص 72 .

7) زمر/10 .

8) مجمع البیان، ذیل آیه فوق .

9) بقره/155 - 157 .

10) بحارالانوار، مجلسی، مؤسسة الوفاء، ج 67، ص 210 .

11) مجموعه آثار، مرتضی مطهری، صدرا، ج 1، ص 3 - 4 .

12) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 45، ص 116و اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن طاووس، دارالاسوة، ص 201 .

13) نهج البلاغه، خطبه 141 .

14) بحارالانوار، همان، ج 67، ص 232 .

15) انشراح/5 و 6 .

16) بلد/4 .

17) مجموعه آثار، مرتضی مطهری، صدرا، ج 1، ص 176 .

) نهج البلاغه، نامه 45 .

19) اصول کافی، کلینی، دارالاضواء، ج 2، ص 252 و بحارالانوار، مجلسی، مؤسسة الوفاء، ج 67، ص 207 .

20) اسد الغابة، ابن اثیر، دارالمعرفة، ج 5، ص 300 و الاصابة، ابن حجر عسقلانی، دارالجیل، ج 7، ص 684 .

21) فاطمة اهراء بهجة المصطفی، احمد الرحمانی الهمدانی، همان، ص 640 .

22) وی خادمه پیامبر گرامی اسلام بود و جزء اولین کسانی است که به ندای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پاسخ گفت و مسلمان شد و پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله همراه حضرت فاطمه علیها السلام بود و در ماجرای فدک که ابوبکر از حضرت فاطمه شاهد خواست، ام ایمن به نفع آن حضرت شهادت داد ولی ابوبکر علی رغم اعتراف به اینکه او از اهل بهشت است، شهادتش را نپذیرفت .

ر . ک به شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، اسماعیلیان، ج 13، ص 272 و ج 16، ص 214 .

23) بحارالانوار، مجلسی، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص 179 - 3 و کامل ایارات، ابن قولویه، مکتبة الصدوق، باب 88، ص 277 - 278 .

24) زینب کبری، عقیله بنی هاشم، حسن الهی، مؤسسه فرهنگی آفرینه، ص 70 - 73 .

25) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، مطبعة الحیدریة، ج 4، ص 204، و بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 44، ص 157 .

26) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 67، ص 222 .


حرم حضرت زینب (س)

* حضرت زینب (س)، نماد صبر جمیل

 

جلوه‌هایی از صبر جمیل زینب کبری(س)

نگاهی به زندگی حضرت زینب(س)، گواه بر این است که زندگی و حیات آن حضرت آمیخته با صبر جمیل بوده است که در اینجا به اختصار به بعضی از جلوه‌های آن اشاره می‌کنیم.

۱. مقاومت در برابر مصیبت‌ها

مصائب حضرت زینب(س) در تمام تاریخ کم­ نظیر است. آن حضرت در برابر تمام مصائب، نمونه و تجسم عالی صبر جمیل بود. مقاومت و شکیبایی در راه پاسداری از حریم دین و ولایت، انجام وظیفه خویش به مقتضای عقل و شرع، کنترل نفس خود در برابر ناملایمات، ضعف نشان ندادن در مقابل دشمن، عدم شکوه به مردم، حفظ عزت و کرامت و .، از ویژگی‌های صبر جمیل زینبی است.

 مصائب حضرت زینب(س) را می‌توان به دو قسم تقسیم کرد. قسم اول مصائب زندگی در مدینه است. وقایعی چون از دست دادن جدش رسول‌خدا(ص) در سن پنج سالگی، هجوم به خانه مادرش فاطمه(س)، آتش زدن خانه، بردن پدرش علی(ع) به مسجد برای گرفتن بیعت، وارد کردن ضربات بر حضرت زهرا(س) و شهادت مادر گرامی‌اش و خانه‌نشینی پدر بزرگوارش علی مرتضی(ع) تمام این حوادث در زندگی حضرت زینب(س) واقع شد؛ اما مانند کوه صبر و مقاومت کرد و هرگز شکوه نکرد. [۱۱]

قسم دوم از مصائب حضرت زینب(س) مربوط به قیام عظیم عاشورا و شهادت حضرت سیدالشهدا(ع)، یاران، فرزندان و اهل‌بیت آن حضرت و نیز مصائب دوران اسارت است.

مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی؛ معروف به کمپانی، درباره صبر حضرت زینب(س) می‌گوید:

لَهَا مِن الصَّبرِ عَلَی المَصَائِبِ
 

مَا جَلَّ أَن یُعَدَّ فِی العَجَائِب[۱۲]
 

در نحوه صبر و مقاومت حضرت زینب(س) در مقابل مصیبت‌ها چند نکته مهم وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است:

  

۱. در تمام این مصائب حضرت زینب(س) بر نفس خود مسلط بود و هرگز بی‌تابی، جزع و فزع نکرد، عنان و اختیار خود را از دست نداد، رفتار ناپسندی از خود نشان نداد که عزت و کرامتش لطمه ببیند؛ بلکه همیشه قوی و قدرتمند در صحنه مصیبت حاضر شد. شیخ مفید؛ در کتاب الارشاد می‌نویسد:

هنگامی که اهل‌بیت: وارد مجلس عبیدالله بن زیاد شدند، حضرت زینب(س) عزتمندانه در گوشه‌ای از قصر الاماره نشست. این صحنه آنقدر جلب توجه کرد که ابن‌زیاد پرسید: این زن کیست که این چنین در گوشه‌ای نشسته؟». کسی جواب نداد. ابن‌زیاد تا سه مرتبه تکرار کرد، گفتند: این زینب(س) دختر فاطمه(س) دختر رسول‌خدا(ص) است». ابن‌زیاد وقتی این جمله را شنید، رو به حضرت کرد و گفت: حمد خدای را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغتان را آشکار ساخت». حضرت زینب(س) با آن همه مصائبی که دیده بود، برخاست و گفت: اَلْحَمدُللَّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ وَ طَهَّرنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهیراً، واِنَّما یَفْتَضِحُ الفاسِقُ وَ یَکذِبُ الفاجِرُ، وَ هُوَ غَیْرُنا؛ حمد خدایی را که ما را گرامی داشته به پیامبر اکرم(ص) و به ما کرامت بخشید و ما را پاک و پاکیزه از رجس و پلیدی داشت. همانا فاسق رسوا می‌شود و فاجر دروغ می‌گوید و بحمدلله، از آن‌ها نیستیم و آن‌ها دیگرانند». این جملات همانند پتک آهنین بر فرق عبیدالله بن زیاد وارد شد؛ به‌طوری که غضبناک و خشمگین شد و قصد کشتن حضرت زینب(س) کرد. [۱۳]

ابن‌طاووس در کتاب لهوف نقل می‌کند که حضرت زینب(س) در پاسخ ابن‌زیاد که خود را مست قدرت پوشالی و پیروزی ظاهری می‌دید، فرمود: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا؛ [۱۴] من چیزی جز زیبایی نمی‌بینم».

این جمله که عمق بینش و اندیشه حضرت زینب(س) را در تحلیل حوادث و مصیبت‌ها نشان می‌دهد، نمایان‌گر صبر جمیل» آن حضرت است که در مقام عمل از آن برخوردار بود و با اراده قوی و عزمی استوار در مقابل ظالمان ایستاد و مصیبت‌ها و شدائد را به فرصت‌ها تبدیل کرد تا ستمگران را رسوا، و عزت و کرامت اهل‌بیت: را حفظ کند.

  

۲. حضرت زینب(س) مصائب را مشیت و امتحان الهی می‌دانست و ایمان داشت که آنچه اتفاق می‌افتد، بدون حکمت الهی نیست. خداوند این مصائب را وسیله‌ای برای امتحان و ابتلا قرار داده است تا اولیای الهی به مقام قرب و درجات بالا برسند. همان خدایی که این حوادث و مسائل را مقدر می‌کند، قدرت تحمل و مقاومت را نیز می‌دهد و به صابران، اجر و پاداش عطا می‌کند. حضرت زینب(س) خواست و مشیت و اراده الهی را بر همه چیز ترجیح می‌داد و نظام هستی را نظام احسن می‌دانست؛ از همین رو بود که همه چیز را زیبا می‌دید.

وقتی در قتلگاه بدن قطعه قطعه برادرش را دید، به جای ضعف در برابر دشمن با صبر و مقاومت، بدن برادرش را بلند کرد و رو به آسمان گفت: ألَّلهُمَّ تَقَبّل مِنَّا هَذا القُربَان؛ [۱۵] خدایا این قربانی را از ما بپذیر». در مجلس یزید نیز وقتی آن خطبه معروف را ایراد نمود، خداوند را حاکم و داور قرار داد و فرمود: ای یزید! تو هر نیرنگی خواهی بزن و هر اقدامی که می‌توانی، انجام بده و از هر کوششی دریغ منما. به خدا قسم! هرگز نمی‌توانی نام ما را محو کنی و وحی ما را خاموش کنی و به منتهای مقام ما برسی و هرگز نمی‌توانی ننگ این ستم را از خود بزدایی؛ رأی تو سست و ایام دولت تو اندک است».[۱۶] این نگاه توحیدی حضرت زینب(س)، همان صبر جمیل است که نسبت به حوادث و مصیبت‌ها درس‌آموز و الگوست.

  

۳. حضرت زینب(س) در تمام این حوادث و مصیبت‌ها به همراهی خدا و پاداش الهی امید داشت و معتقد بود که انسان مظلوم، تنها و بی‌یار و یاور نیست. حضرت مقاومت را از خدا می‌دانست؛ چون بر اساس آیات قرآن، صبر و مقاومت یک نعمت بزرگ از جانب خداست؛ چنان­که در قرآن آمده است: وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ [۱۷] صبر کن و صبر تو، جز به توفیق خدا نیست». آن حضرت می‌دانست که در این نهضت عظیم، اجر و پاداش فراوان است که تنها در سایه صبر و مقاومت به دست می‌آید؛ ‌ زیرا خداوند إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ [۱۸] خدا با صابران است» و به صابران وعده پاداش بغیر حساب داده است: إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ؛ [۱۹] صابران پاداش خود را بدون حساب دریافت می‌کنند».

 حضرت زینب(س) نصرت و پیروزی واقعی را در صبر و مقاومت می‌دید؛ زیرا از جدش رسول‌خدا چنین آموخت: وَ اعْلَمْ أَنَ‌ النَّصْرَ مَعَ‌ الصَّبْر؛ [۲۰] بدان که یقیناً نصرت و پیروزی با صبر و مقاومت است». امام حسین(ع) نیز هنگام آخرین وداع با اهل‌بیت:، به خواهرش زینب(س) سفارش کرد که صبور باشد و در مقابل دشمن بی‌تابی نکند. حضرت زینب(س) با این تفکر و عقیده و صبر جمیل، تمام مصائب را تحمل کرد تا این قافله عشق به سر منزل مقصود برسد و نهضت عظیم عاشورا ماندگار و ثمربخش گردد و با صبر جمیل خود، دشمن را از پای درآورد.

۲. ایراد خطبه در برابر دشمنان

حضرت زینب(س) بعد از حادثه عاشورا، با سلاح صبر جمیل توانست مانند کوهی استوار در مقابل دشمنان بایستد و در فرصت‌های مناسب، با شناخت موقعیت‌ها به ایراد خطبه‌های انقلابی و مقاومتی بپردازد تا از این طریق رسالت خود را در پیام‌رسانی و حفظ قیام عاشورا انجام دهد. خطبه انقلابی و مقاومتی آن حضرت در بازار کوفه، در شرایطی که دو روز قبل در روز عاشورا آن همه مصیبت دیده بود، آن‌چنان کوبنده، عمیق و محکم ایراد شد که گویا مردم کوفه دوباره صدای خطبه‌های علی(ع) را می‌شنیدند. همه دچار حیرت شدند و صدای گریه آنان بلند شد. زمانی که حضرت زینب(س) با صدای قوی و رسا گفت: یا أَهْلَ الْکُوفَةِ، یا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ.، أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ اَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْکاثاً؛ [۲۱] ای مردم کوفه، ای اهل نیرنگ و فریب، ای مردم خیانتکار و پیمان‌شکن، آیا گریه می‌کنید، اشکتان خشک نشود، ناله‌هایتان آرام نگیرد، مثل شما همانند آن زنی است که رشته‌های خود را پس از محکم تابیدن، باز کرد».

این خطبه آنچنان در عمق وجود افراد اثر گذاشت که منشأ تغییر و تحول بزرگی در مردم کوفه شد و زمینه انقلاب مردم علیه ابن‌زیاد را فراهم کرد. در شام نیز وقتی یزید آن اشعار کفرآمیز را خواند. حضرت زینب(س) با تلاوت آیه ۱۰ سوره روم، همچون شیرزنی خشمگین جوابی دندان‌شکن به گردن‌کشی‌ها و بلندپروازی‌های یزید داد و او را با خطاب یابن الطلقاء» [۲۲] تحقیر نمود، سرنوشت دردناک ظالمان در دنیا و آخرت را به او  یادآور شد، او را بازنده و شکست‌خورده معرفی کرد و ماهیت آنان را افشا نمود و فرمود:

ای یزید! برای تو کافی است در قیامت به دادگاهی وارد شوی که قاضی آن خدا باشد و خصم و طرف دعوای تو محمد(ص) و پشتیبان او جبرئیل، در روز قیامت نه تنها تو به مکافات اعمال ضد انسانی خواهی رسید؛ بلکه آن‌هایی که تو را در این مسند نشاندند و بر گُرده مسلمین سوار کردند، سزای همکاری‌های خود را دریافت خواهند نمود. آن روز است که بدانید چه سرنوشت دردناکی دارید و یکی پس از دیگری بدبخت و بیچاره‌تر، ناتوان‌تر و شکست‌خورده‌تر خواهید بود. جایگاه تو در جهنم است و به زودی به اجداد خود در جهنم ملحق خواهی شد، و در آن­جا خواهی گفت که ای کاش نبودم و چنین جنایتی مرتکب نمی‌شدم.

حضرت زینب(س) در کوفه مردم را مورد خطاب قرار داد، اما در شهر شام به صورت مستقیم به یزید حمله کرد و این سخنان کوبنده را به یزید و کارگزاران حکومتی او بیان داشت که این دلیل بر موقعیت‌شناسی دقیق آن حضرت است. صلابت، هیبت، شجاعت، قاطعیت، حکمت و . در خطبه‌های حضرت زینب(س) برخاسته از روحیه ایمان، اعتماد به خدا و صبر جمیل آن حضرت است که او را به عنوان الگوی جاودانه و ماندگار معرفی نموده است.

۳. صبر  و مقاومت بر محور دین و ولایت

یکی از ویژگی‌های صبر جمیل، مقاومت بر محور دین و ولایت است. هر چند صبر و مقاومت در برابر سختی‌ها، ستم‌ناپذیری، تسلیم نشدن در برابر ظالمان، تحمل سختی‌ها در میدان مبارزه و . ارزش است، اما ارزش واقعی در صبر و مقاومت بر محور دین و ولایت است.

آنچه که باعث شد از میان افراد صبور، حضرت زینب(س) به عنوان قهرمان صبر و مقاومت و نماد صبر جمیل» باشد، این است که آن حضرت در تمام مراحل مبارزاتی، بر محور دین و ولایت صبر و مقاومت کرد. او در انجام رسالت خود در دوران پر از فراز و نشیب اسارت کاری انجام نداد که بر خلاف دستورات دین یا برخلاف نظر امامت و ولایت باشد.

 وقتی عبیدالله بن زیاد از پاسخ امام سجاد(ع) خشمگین شد، دستور داد آن حضرت را بکشند؛ زینب کبری(س) خودش را سپر امام سجاد(ع) کرد و گفت: ای ابن‌زیاد! دست از ما بردار. آیا هنوز از خون‌هایمان سیراب نشدی؟ آیا کسی از ما را باقی گذاشتی؟ اگر می‌خواهی او را (امام سجاد(ع)) بکشی، مرا هم بکش».[۲۳] ابن‌زیاد با مشاهده این ایستادگی و دفاع جانانه از کشتن امام سجاد(ع) صرفنظر کرد.

 حضرت زینب(س) تسلیم محض امامت بود، چه در دوران امام حسین(ع) و چه در دوران امام سجاد(ع) حتی در لحظه‌ای که خیمه‌ها را آتش زدند، نزد آن حضرت آمد و از امام کسب تکلیف کرد. بنابراین یکی از جلوه‌های صبر جمیل حضرت زینب(س) در ولایتمداری اوست. او در زمینه ولایتمداری، ثابت‌قدم و استوار بود؛ حتی ذره‌ای در این مسیر کوتاه نیامد و همواره در معرفی آنان کوشید و حتی فرزندانش را در این راه تقدیم کرد.

  

۴. صبر توأم با معرفت و بصیرت

از دیگر ویژگی‌های صبر جمیل، معرفت و بصیرت است. اگر صبر و مقاومت توأم با معرفت و بصیرت نباشد، نه تنها ثمربخش نیست؛ بلکه آثار زیانبار و پیامدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت. تاریخ افراد بسیاری را به خود دیده است که در مبارزه خود صبر و مقاومت کردند، ولی به دلیل نداشتن معرفت و بصیرت به نتیجه نرسیدند، عاقبت بدی پیدا کردند و ضرر جبران‌ناپذیری وارد نمودند و همان کاری را انجام دادند که دشمنان و مخالفان می‌خواستند. حضرت زینب کبری(س) که در خانه وحی تربیت شده و در دامان ولایت علوی و فاطمی رشد پیدا کرده بود، از همان دوران کودکی نشانه‌های ایمان و معرفت و بصیرت در او نمودار بود و در دورانی که مسئولیت سنگین نهضت عاشورا را بر عهده گرفت، توانست با همان صبر جمیل، صبر توأم با معرفت و بصیرت الگویی برای همگان باشد.

زینب کبری(س) با معرفت و بصیرت کامل در قیام عاشورا حاضر شد، حمایت و دفاع از امامش را وظیفه خود دانست، در روز عاشورا با طمأنینه و آرامش بدن‌های قطعه قطعه شش برادر، دو فرزند و ده‌ها نفر از بستگان و یاران باوفای حضرت سیدالشهدا(ع) را مشاهده کرد و در کوفه در مقابل خودخواهی‌های عبیدالله بن زیاد و در شام در مقابل ترفندهای یزید با صلابت ایستادگی کرد تا تکلیف خود را در برابر خدا و ولی خدا ادا کرده باشد و ظالمان را رسوا و نهضت امام حسین(ع) را زنده نگه دارد.

امام سجاد(ع) درباره علم و معرفت عمه‌اش حضرت زینب(س) فرمود: أَنْتِ بِحَمْدِاللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة؛ [۲۴] بحمدلله تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده فهم‌نیاموخته هستی». حضرت زینب(س) هرگز در مقابل تحقیر، تکذیب و تهمت دشمنان اظهار ضعف یا سستی نکرد؛ بلکه مانند کوهی استوار و سربلند ایستاد و روشنگری نمود و هرگز شکوه و شکایتی به مردم نداشت و اگر شکوه‌ای داشت، به خدا نمود؛ همچنان‌که در سخنان پایانی خود در مجلس یزید فرمود: فَإِلَی‌ اللَّهِ‌ الْمُشْتَکَی‌ وَ الْمُعَوَّلُ‌ وَ إِلَیْهِ الْمَلْجَأُ وَ الْمُؤَمَّل؛ [۲۵] پس به درگاه خدا شکایت می‌برم و بر او توکل می‌کنم و او را امید و پناه خویش قرار می‌دهم».

این همان صبرجمیل» است که زینب کبری نماد برجسته و ماندگار آن است. این بانوی بزرگوار در همه عرصه‌های خانوادگی، ی و اجتماعی و در تمام عصرها و زمان‌ها، الگوی کاملی برای مقاومت و پایداری است. او سرفراز و بلندقامت ایستاد و مسیر زندگی در ناملایمات را با رفتار و گفتار خود تعریف کرد. او به همگان آموخت که می‌توان در برابر ظالمان ایستاد و سرخم نکرد.

  

فهرست منابع

۱.  احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ تصحیح عبدالسلام محمد هارون؛ چاپ اول، ‌ قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ ق.

۲. ابن‌طاووس، علی بن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ترجمه احمد فهری زنجانی؛ چاپ اول، تهران: نشر جهان، ۱(س) ۴۸ ش.

۳. الهی، حسن؛ زینب کبری(س) عقیله بنی‌هاشم؛ قم: مؤسسه فرهنگی آفرینه، ۱(س) (ع) ۵ ش.

۴. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله؛ عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآیات و الاخبار و الاحوال؛ تصحیح محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی؛ چاپ اول، قم: مؤسسه الامام المهدی، ۱۴۱(س) ق.

۵. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسایل الشیعه؛ تصحیح مؤسسه آل‌البیت:؛ چاپ اول، قم: مؤسسه آل‌البیت:، ۱۴۰(ص) ق.

۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تصحیح صفوان عدنان داوودی؛ چاپ اول، بیروت ـ دمشق: دارالقلم ـ دارالشامیه، ۱۴۱۲ ق.

۷. طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ تصحیح محمدباقر خرسان؛ چاپ اول، مشهد: نشر مرتضی، ۱۴۰(س) ق.

۸. علم الهدی، علی بن حسین؛ امالی المرتضی؛ تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم؛ چاپ اول، قاهره: دار الفکر العربی، ۱(ص) (ص) ۲ م.

۹. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ چاپ دوم، قم: نشر هجرت، ۱۴۰(ص) ق.

۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علی اکبر غفاری و محمد ی، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰(ع) ق.

۱۱. مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ تصحیح مؤسسه آل‌البیت:؛ چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱(س) ق.

۱۲. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ چاپ دهم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱(س) (ع) ۱ ش.

۱۳. نراقی، محمدمهدی؛ جامع السعادات؛ بیروت: اعلمی، ۱۴۲۲ ق.

پی نوشت ها:

[۱]. خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج ۷، ص ۱۱۵.

[۲]. احمد بن فارسی؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج ۴، ص ۲۱.

[۳]. محمد مهدی نراقی؛ جامع السعادات؛ ‌ ج ۳، ص ۲۸۱.

[۴]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص ۴۷۴.

[۵]. ناصر مکارم شیرازی و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲۵، ص ۱۷.

[۶]. در ادبیات عرب گفته‌اند: صبر در صبر جمیل» مرفوع آمده و معنایش این است که: فشأنی صبر جمیل؛ کار من صبر جمیل است». علی بن حسین علم‌الهدی؛ امالی المرتضی؛ ج ۱، ص ۱۰۶.

[۷]. از امام باقر۷ سؤال شد، معنای صبرجمیل چیست؟ فرمود: صَبْرٌ لَیْسَ‌ فِیهِ‌ شَکْوَی‌ إِلَی‌ النَّاس؛ صبری که در آن شکایت به مردم وجود نداشته باشد». محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۹۳.

[۸]. یوسف: ۱۸.

[۹]. یوسف: ۸۳.

[۱۰]. معارج: ۵.

[۱۱]. احمد بن علی طبرسی؛ الاحتجاج؛ ج ۲، ص ۱۳۸.

[۱۲]. حسن الهی؛ زینب کبری عقیله بنی‌هاشم؛ ص ۶۲: در صبر و شکیبایی بر مصیبت‌ها آنچنان بود که نزدیک است از عجائب و شگفتی‌ها شمرده شود».

[۱۳]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ص ۲۴۳ و ۲۴۴.

[۱۴]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۱۴۲.

[۱۵]. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله؛ عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآیات و الاخبار و الاقوال؛ ج ۱۱، ص ۳۵۸.

[۱۶]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۲۱۵.

[۱۷]. نحل: ۱۲۷.

[۱۸]. انفال: ۴۶.

[۱۹]. زمر: ۱۰.

[۲۰]. محمد بن حسن حر عاملی؛ وسایل الشیعه؛ ج ۱۵، ص ۲۶۳.

[۲۱]. احمد بن علی طبرسی؛ الاحتجاج؛ ج ۲، ص ۳۰۴.

[۲۲]. به افرادی همچون ابوسفیان و معاویه گفته می‌شود که پس از فتح مکه مستحق مجازات بودند، اما پیامبر۹ آن‌ها را آزاد کرد و فرمود: انتم الطلقاء».

[۲۳]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ص ۱۲۷.

[۲۴]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۴۵، ص ۱۶۴.

[۲۵]. احمد بن علی طبرسی؛ الاحتجاج؛ ج ۲، ص ۳۰۹.


شعر الهام امین برای حضرت زینب(س)

چشمش گریست دشت به آتش  کشیده را
بی تـاب گشت ســـــرخی حلـــق بریده را

آرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر  گرفـت قامـــــــت در  خون تپیــــده را

زینب ! عمود خیـــمه عالم شکسته شد
وقتی که کوفه بر  تو فرو بســـت دیده را

زینب ! به گوشه گوشه صحرا صبور  باش
گلهای نوشکفتـــــه از شاخه چیـــده را

پیراهنــــی  که بوی حسین تو می دهد
زینب ! صبـــــور باش دو دست بریـده را

آنک بگو به پســـــتی و نامردمـــی بگو
آن سینه سرخهای به مقصد رسیده را

زینب بگو به پستــــی و نامردمـی بگو
این گرگــــهای وحشی یوسف دریده را

زینب بگو که از  پس این شام می رسد
یک دست مهـــربان که بر آرد سپیده را



                                                                        یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا
در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا

این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا

جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش
این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا

می برد با خودش همه اهل بیت را
پس داشت می شد از همه پنج تن، جدا

حال غریب بهتر ازین که نمی شود
این است آخر عاقبت از وطن جدا

از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید
اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا

در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد
یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا

افتاده است گوشه ی گودال سر جدا
افتاده است گوشه ی گودال تن جدا

این کشته هم حسین هم انگار زینب است
این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا

(علی اکبر لطیفیان)


                                                                    کمی آهسته رو بگذار تا زینب شود یارت
حیاتم بخش، یک‌بار دگر از فیض دیدارت

به جان مادرم رخصت بده، ای یوسف زهرا
که زینب با کلاف جانِ خود گردد خریدارت

علمدارت اگر، بی‌دست و سر افتاده من هستم
به عباست قسم، بگذار تا گردم علمدارت

بیابان، پر ز گرگ و یوسف من، یکّه و تنها
چگونه بسپرم، بر یک بیابان گرگِ خونخوارت

الهی آب گردم، همچو شمعی در شرار دل
که می‌بینم ز بی آبی پریده رنگ رخسارت

به دنبال تو آیم یا به سوی خیمه برگردم
بگریم با ربابت، یا بگردم دور بیمارت؟

مرو تا آتش قلب تو را با اشک بنشانم
که باشد، داغ روی داغ روی داغ بسیارت

دلم چون پرده ی گل، در غمت صدپاره گردید
که هفتاد و دو گل، یک روزه پرپر شد زگارت

میان دشمنان، ناموس خود را می‌نهی تنها
تو که یاری نداری، پس برو دست خدا یارت

از آن قلب محبّان را، به آتش می‌کشد میثم»
که سوز ما بود، در نظم این عبد گنهکارت

(غلامرضا سازگار)

                                                                         گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هست
مادر اگر که نیست ولی خواهر تو هست

اما چه پیکری که چه راحت بلند شد
دیدم که عضوهات به یک نقطه بند شد

روی زمین به فاصله افتاده پیکرت
حتما به دست حرمله افتاده پیکرت

صحبت به سمت نیزه کنم یا به قتله گاه
رویم کدام سوی کنم شاه بی سپاه

تا صبح روی خاک پر از رد پا شوی
ترسم که با نسیم سحر جا به جا شوی

حلق تو را همینکه سر نیزه دوختند
قیمت گذاشتند و پس از ان فروختند

دعوا سر تو شدت سختی گرفته است
ما بینشان رقابت سختی گرفته است

معلوم میشود چقدر بد شکسته ای
از نیزه ای به نیزه دیگر نشسته ای

اواز سنگ هر چقدر رنج اور است
اما صدای نعلِ نویِ اسب بدتر است

ترکیب عضوهای تو را بخش میکنند
این اسب ها حسینِ مرا پخش میکنند

(حسن کردی)

                                                                      میزند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده میشد می از لا به لای نیزه ها

مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها

نه، مکن باور اگر چه گفت عصر واقعه
دیده میشد پشت خیمه رد پای نیزه ها

میشود سرها به نی منظومه ای دنباله دار
میرود تا آسمانها ناله های نیزه ها

میشود فهمید از خون گریه های محفلی
برگرفته با قلبی در هوای نیزه ها

از چه رو خورشید، بین کوچه های کوفیان
گاه بالا بود و گاهی زیر پای نیزه ها

دختری میگفت با حسرت چه میشد می زدم
بوسه ای بر حنجرت بابا به جای نیزه ها

با ردیف نیزه ها شاعر غزل خوانی نکن
آه میشوزد دلم از های های نیزه ها

(مجید قاسمی)

 

یا حسین، آن که دل از غیر تو بُبرید، منم

آن که لاجرعه می مهر تو نوشید منم

آن که از شوق به هنگام ولادت چون شمع

عوض گریه در آغوش تو خندید منم

آن که با پرورش مادر و تعلیم پدر

تربیت یافته در مکتب توحید منم

آن که همراه تو آمد به صف کرب و بلا

پا به پای تو صمیمانه بکوشید منم

آن که خون شد دلش از محنت ایّام ولی

جامه صبر به تن بهر تو پوشید منم

روز عاشورا، به هنگام وداع آخر

آن که پروانه صفت دور تو گردید منم

آن که جا از پی یک بوسه به اعضات ندید

خم شد و حنجر خونین تو بوسید منم

آن که چون لانه زنبور ز شمشیر ستم

جسم عریان تو آغشته به خون دید منم

نشنیده است کسی از سر بُبریده سخن

آن که صوت ملکوتی ز تو بشنید منم

آن که در بزم یزید بن معاویه پست

قد علم کرد و سخن گفت و نترسید منم

جنگ با اسلحه کار تو و یاران تو بود

آن که با تیغ زبان بعد تو جنگید منم

نظر مرحمتی کن تو به ژولیده» که گفت

یا حسین، آن که دل از غیر تو بُبرید منم


آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود: خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم.» امام فرمود: از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد.

سیزده جمادی الاولی به روایتی مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بانوی دو عالم است؛ واقعه‌ای که تحمل روزگار را برای حضرت علی (ع) به مراتب دشوارتر از پیش ساخت؛ اما روایت مولاعلی از آن دوران و مظلومیت فاطمه چه بود؟ فاطمه علیها السلام در روزهای آخر زندگی، اسماء بنت عمیس» را فراخواند و فرمود: دوست ندارم بر پیکر زن پارچه ای بیفکنند و اندام وی زیر آن نمایان باشد.» اسماء پاسخ داد: نه من چیزی به تو نشان خواهم داد که در حبشه دیدم» سپس چند شاخه تر خواست، آنها را خم کرد و پارچه ای بر روی آن کشید و تابوت گونه ساخت.

فاطمه (علیها السلام) فرمود: چه چیز خوبی است پیکر زن و مرد قابل تشخیص نست. ای اسماء! هنگامی که جان دادم تو مرا غسل بده و نگذار کسی نزد جنازه من بیابد.» این اولین تابوتی بود که در اسلام ساخته شد و هنگامی که فاطمه ( علیها السلام) آن را دید تبسمی کرد که تنها تبسم او بعد از وفات پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. (1)

بیماری فاطمه (علیها السلام) روز بروز سخت تر می شد، فرزندان زهرا سلام الله علیها بخاطر مادرشان بشدت نگران بودند و دل پاک علی (علیه السلام) از اندوه فاطمه سلام الله علیها در خون نشسته بود. روز جدایی، زهرا (علیها السلام) وصایای خود را به علی علیه اسلام بیان فرمود و او به شدت گریست. فاطمه (علیها السلام) ضمن سفارش فرزندانش به علی (علیه السلام) فرمود: یا علی! مرا شبانه غسل بده، کفن کن و به خاک بسپار، آن هنگام که چشمها در خواب است. دوست ندارم کسانی که حقم را غصب کردند به تشییع جنازه من حاضر شوند و یا بر من نماز بخوانند. (2)»

هنگامی که شهادت فاطمه سلام الله علیها نزدیک شد، به سلمی» (3) فرمود تا مقداری آب آورد. زهرا سلام الله علیها غسل کرد و به خوبی بدن خود را شستشو داد، لباس های نوی خود را خواست و آنها را پوشید؛ سپس از سلمی خواست تا رختخوابش را وسط حجره بگستراند آنگاه رو به قبله دراز کشید؛ دست ها را زیر صورت نهاد و فرمود: من هم اکنون قبض روح خواهم شد. خود را پاکیزه کرده ام کسی مرا نکند. (4)» پس از شهادت فاطمه (علیها السلام) حسن و حسین (علیهما السلام) وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند، گفتند اکنون هنگام استراحت مادر ما نیست اسماء (5) به آنان گفت: عزیزانم مادرتان از دنیا رفت.» حسن و حسین (ع) روی جنازه مادر افتادند و آن را می بوسیدند و گریه می کردند. حسن (ع) می گفت مادرجان با من سخن بگو. حسین (ع) می گفت مادر جان من حسین توام، قبل از آنکه بخاطر غم فراقت روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو.

یتیمان زهرا (سلام الله علیها) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگیز مادر با خبر کنند. وقتی خبر وفات زهرا (سلام الله علیها) به علی (ع) رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود ای دختر پیامبر (ص) تو تسلی بخش من بودی بعد از تو از که تسلیت بجویم. (6) صدای شیون یتیمان زهرا (سلام الله علیها) آوای جانسوز عزا بود که بگوش مردم مدینه رسید. عده ای ازخواص بنی هاشم به درون خانه رفتند،» مردم مدینه نیز بیرون خانه اجتماع کردند و در حالی که بشدت می گریستند منتظر بودند جنازه زهرا (سلام الله علیها) را از خانه بیرون آورند تا در تشییع جنازه شرکت کنند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت پراکنده شوید چون تشییع جنازه به تأخیر افتاد. (7)

شبانگاه علی علیه السلام پیکر پاک فاطمه (سلام الله علیها) را غسل داد. (8) در هنگام غسل فاطمه، اسماء نیز با علی (ع) همراه بود. (9) تنی چند از پاک مردان و رازداران اهل بیت چون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه، عبدالله بن مسعود (10)، عباس و عقیل همراه حسن و حسین و علی (سلام الله علیها) نماز گزاردند. (11) شبانه فاطمه (سلام الله علیها) رادفن کردند، علی (ع) او را بخاک سپرد (12) و اجازه نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود (13) علی علیه السلام جایگاه زهرا (ع) را با زمین یکسان ساخت تا مزارش شناخته نشود (14) و به روایتی صورت چند قبر بنا کرد تا مزار واقعی مخفی بماند. (15)

علی و فاطمه علیهما السلام از زبان یکدیگر

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه السلام پرسیدند: همسرت فاطمه علیها السلام را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: نعم العون علی طاعة الله; در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است.» سپس از دختر خود، فاطمه علیها السلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: خیر بعل؛ بهترین شوهراست. (16)»

زحمات فاطمه علیها السلام در منزل

به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی الله علیه و آله بین حضرت زهرا علیها السلام و علی علیه السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیها السلام، گرچه علی علیه السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی کرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیها السلام باری گران بود. برای کاهش زحمت های منزل، علی علیه السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می کند.

آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: فاطمه زهرا علیها السلام، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من بود. فاطمه علیها السلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی مانده بود و به اندازه‌ای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آن قدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد. روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آورده اند. به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.

فاطمه زهرا علیها السلام خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت. ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانست که فاطمه علیها السلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیها السلام نشست و فاطمه علیها السلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد. حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود. عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض می کنم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیها السلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: الا ادلکما علی خیر مما سالتما. اذا اخذتما مضاجعکما تکبرا اربعا وثلاثین وتسبحا ثلاثا وثلاثین وتحمدا ثلاثا وثلاثین فهو خیر لکما من خادم یخدمکما؛ شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است . وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه الله اکبر»، سی و سه بار سبحان الله » و سی و سه بار الحمد لله » بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است.» آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: رضیت عن الله ورسوله؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم. (17)»

عیادت ناتمام

وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله برای عیادت فاطمه علیها السلام به منزل علی علیه السلام آمد، به دلیل سالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه السلام کرد، تا به علی علیه السلام این پیغام را برساند: آن گونه که من احساس می کنم، فاطمه علیها السلام روزهای پایان عمر خود را می گذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق می شود. من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی.»

علی علیه السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: ابلغ عمی السلام وقل لا عدمت اشفاقک وتحیتک وقد عرفت مک ولرایک فضله. ان فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله لم تزل مظلومة من حقها ممنوعة وعن میراثها مدفوعة. لم تحفظ فیها وصیة رسول الله صلی الله علیه و آله ولا رعی فیها حقه ولا حق الله عزوجل وکفی بالله حاکما ومن الظالمین منتقما وانا اسالک یا عم ان تسمح لی بترک ما اشرت به فانها وصتنی بستر امرها; سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمی کنم.

نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن - در جای خود - محفوظ است . فاطمه علیها السلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیها السلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است. عموی گرامی! از شما می خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیها السلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد.» وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برای عبد المطلب فرزندی با برکت تر از علی علیه السلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی الله علیه و آله.().

آهنگ جدایی

آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود: یا ابن عم، انه قد نعیت الی نفسی واننی لا اری ما بی الا اننی لاحق بابی ساعة بعد ساعة وانا اوصیک باشیاء فی قلبی; ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم.» علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: اوصینی بما احببت یا بنت رسول الله؛ ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن.»

آنگاه علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیها السلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود: یا ابن عم!، ما عهدتنی کاذبة ولاخائنة ولا خالفتک منذ عاشرتنی؛ ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»

و علی علیه السلام در پاسخش چنین گفت: معاذ الله انت اعلم بالله وابر واتقی واکرم واشد خوفا من الله [من] ان اوبخک بمخالفتی . قد عز علی مفارقتک وتفقدک، الا انه امر لابد منه. والله جددت علی مصیبة رسول الله وقد عظمت وفاتک وفقدک فانا لله وانا الیه راجعون من مصیبة ما افجعها وآلمها وامضها واحزنها، هذه والله مصیبة لا عزاءلها ورزیة لا خلف لها؛ نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم . جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است. ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست. سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار] است. پس انا لله وانا الیه راجعون » از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است.» سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسبانید و فرمود: اوصینی بما شئت فانک تجدنی فیما امضی کما امرتنی به واختار امرک علی امری؛ آنچه می خواهی وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم.» سپس فاطمه علیها السلام به بیان وصایای خود پرداخت (19).

آغاز جدایی

پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهما السلام گفت: به نزد پدرتان علی علیه السلام روید و خبر شهادت فاطمه علیها السلام را به او رسانید. حسنین علیهما السلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می زدند: یا محمداه! یا احمداه! الیوم جدد لنا موتک اذ ماتت امنا»، وارد مسجد شدند و علی علیه السلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیها السلام آگاه نمودند. علی علیه السلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک؛ ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟ (20)»

در سوگ یار

علی علیه السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی ها و تلخی های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد: السلام علیک یا رسول الله عنی. والسلام علیک عن ابنتک و زائرتک والبائتة فی الثری ببقعتک والمختار الله لها سرعة اللحاق بک. قل یا رسول الله عن صفیتک صبری وعفا عن سیدة نساء العالمین تجلدی. الا ان لی فی التاسی بسنتک فی فرقتک موضع تعز فلقد وسدتک فی ملحودة قبرک وماضت نفسک بین نحری وصدری. بلی وفی کتاب الله [لی] انعم القبول انا لله وانا الیه راجعون» قد استرجعت الودیعة واخذت الرهینة واخلست اهراء فما اقبح الخضراء والغبراء، اما حزنی فسرمد واما لیلی فمسهد. و هم لا یبرح من قلبی او یختار الله لی دارک التی انت فیها مقیم. کمد مقیح و هم مهیج. سرعان ما فرق بیننا والی الله اشکو وستنبئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها. فاحفها السؤال والستخبرها الحال. فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا . وستقول ویحکم الله وهو خیر الحاکمین. سلام مودع لا قال ولا سئم. فان انصرف فلا عن ملالة وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین . واها واها والصبر ایمن و اجمل. ولولا غلبة المستولین لجعلت المقام واللبث اما معکوفا ولاعولت اعوال الثکلی علی جلیل الرزیة. فبعین الله تدفن ابنتک سرا وتهضم حقها وتمنع ارثها ولم یتباعد العهد ولم یخلف منک الذکر والی الله یا رسول الله المشتکی و فیک یا رسول الله احسن العزاء. صلی الله علیک و علیها السلام والرضوان. ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا! پس از دختر برگزیده ات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده ن جهان از دست رفته است. اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد] در جدایی تو موجب تسلیت است. [ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.

[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد . شکایت [خود را] به خدا می برم و دخترت خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم ها کردند. آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سر دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید . او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید.

[سلامی که به تو می دهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت . اگر می ورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می مانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعده ای که خداوند به شکیبایان داده است. در انتظار پاداش می مانم که شکیبایی نیکوتر است. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می راندم. خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده می شود و از میراث او منع می شود. ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه. (21)» وقتی آن حضرت از دفن فاطمه 3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:

لکل اجتماع من خلیلین فرقة/ وکل الذی دون الممات قلیل

وان افتقادی واحدا بعد واحد/دلیل علی ان لا یدوم خلیل

(22) جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکی را پس از دیگری از دست می دهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی ماند.»

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود/ که روز م بدین پنج تن رسانم تن

بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر/ محمد و علی و فاطمه حسین و حسن (23)

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع/ پیش شهدا دست من و دامن زهرا

تا داد من از دشمن اولاد پیمبر/ بدهد بتمام ایزد دادار تعالی (24)

در جستجوی مزار فاطمه ( علیها السلام)

و لای الامور تدفن سرا بضعة المصطفی و یعفی ثراها پاره تن مصطفی چرا پنهان بخاک سپرده شد و مزارش پنهان ماند»؟ بدون هیچ تردیدی پس از دفن شبانه و مخفیانه زهرا (ع) مزارش نیز پنهان داشته شد. اما چرا بایستی درشهر پیامبر (ص) مزار تنها دخترش که به فاصله کوتاهی از او به دیدار خدا شتافت مخفی بماند؟ چرا نباید آنگونه که شایسته مقام اوست انبوه مردم در عزای او و تشییع جنازه اش شرکت کنند و بر او نماز بگزارند و دفنش نمایند؟ آیا اینها بخاطر اجرای وصیت زهرا (ع) نبود؟ از این رو آن روزها کسی بدرستی جایگاه مزار فاطمه (ع) را نمی دانست و اگر کسی از علی (ع) سراغ مزار فاطمه (ع) را می گرفت به احتمال قوی پاسخش به سکوت برگزار می شد.

سکوتی که در آن هزاران نکته اعتراض آمیز نهفته بود زیرا علی (ع) سعی و اصرار فراوان در پنهان داشتن مزار زهرا (ع) داشت بدین خاطر جایگاه مزار فاطه را با زمین یکسان کرد آنگاه صورت هفت قبر (25) و یا چهل قبر در بقیع ترتیب داد و هنگامی که مردم به بقیع رفتند صورت چهل قبر را دیدند از این روشناخت مزار فاطمه (ع) بر آنان مشکل افتاد. (26) طبری در دلائل الامامه می نویسد آن روز صبح می خواستد زنها را ببرند که قبرها رانبش کنند و جنازه زهرا (ع) را از قبر بیرون آوردند و بر آن نماز بخوانند اما با تهدید علی (ع) منصرف شدند. (27)

با این وجود در مورد مزار فاطمه زهرا (ع) چهار قول وجود دارد:

1- برخی مزار فاطمه (ع) را در بقیع می دانند از جمله اربلی در کشف الغمه و سید مرتضی در عیون المعجزات (28) اهل سنت نیز عموما بر این باورند آنان مزاری را که درکنار مزار چهار امام (ع) وجود دارد مزار فاطمه دختر رسول خدا (ص) می دانند. (29)

2- برخی چون ابن سعد و ابن جوزی گویند فاطمه (سلام الله علیها) رادر خانه عقیل دفن نموده اند. (30)

3- برخی مزار فاطمه (سلام الله علیها) را در روضه پیامبر (ص) می دانند.

4- عده ای گویند فاطمه (ع) را در خانه اش دفن نمودند که قرائن، روایات و اقوال زیادی این قول را تایید می کند که عبارتنداز:

1- هیچ دلیلی نداشت که علی (ع) فاطمه زهرا (ع) را در جوار پیامبر (ص) به خاک نسپارد زیرا خانه فاطمه (ع) درکنار خانه رسول خدا (ص) بود و بنابراین خانه فاطمه فضیلت بیشتری نسبت به بقیع داشت آنگونه که حتی بعدها ابوبکر و عمر هم هنگام مرگشان وصیت کردند در جوار پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفن شوند. امام حسن مجتبی (ع) هم هنگام شهادت وصیت نمود کنار جدش بخاک سپرده شود که متاسفانه اهل بیت (ع) هنگام اجرای وصیت با مخالفت برخی روبرو شدند. (31) و از این رو حضرت را در کنار جده اش فاطمه بنت اسد» بخاک سپردند. (32) در اینجا روشن می شود: اول آنکه اهل بیت تاکید داشتند تا در کنار پیامبر (ص) به خاک سپرده شوند و دوم امام حسن (علیه السلام) کنار مزار فاطمه بنت اسد دفن گردید بنابراین مزاری که در بقیع در کنار مزار چهار امام (علیهم السلام) قرار دارد، مزار فاطمه بنت اسد است نه مزار فاطمه زهراء (ع)!

2- هر چند دفن فاطمه (ع) شبانه صورت گرفت اما با توجه با بافت شهری مدینه در آن زمان انتقال فاطمه (ع) از خانه اش به بقیع و عبور از کوچه های تنگ و از جلوی خانه های کوچکی که به سبک روستاها غالبا حیاطی هم نداشتند چندان آسان نمی نماید زیرا کافی است تنها در این مسیر چشمی بیدار باشد و یا بیدار شود و همه نقشه ها بر باد رود.

3- سخن علی (ع) بر مزار فاطمه (ع) که پس از دفن او برخاست و رو به قبر پیامبر (ص) کرد و فرمود السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فی جوارک / سلام بر تو ای رسول خدا (ص) از من و از دخترت که در جوار تو فرود آمده.» (33) و طبق نقل کلینی: السلام علیک عنی و عن ابنتک و زائرک و البائنة فی الثری ببقعتک / ای رسول خدا (ص)! از من و دخترت که به دیدار تو آمده و در کنارت که زیر خاک آرمیده درود باد.» (34) از هر دو عبارت کافی و نهج البلاغه چنین استفاده می شود که علی (ع) پس از دفن فاطمه (ع) رو به قبر پیامبر (ص) کرد. بنابراین معلوم می‌شود قبر شریف نبوی (ص) در پیش روی او بود، و اگر علی (ع) در بقیع بود بایستی رو به سوی قبر حضرت می‌کرد نه رو به قبر شریف پیامبر. دیگر اینکه به تصریح ذکر شده که فاطمه (ع) در جوار پیامبر (ص) و در کنار او به خاک سپرده شده است.

4- شیخ صدوق ابن بابویه عالم بزرگ شیعه - متوفای 389 ه - گوید: برایم ثابت شده که فاطه (ع) را در خانه اش دفن نمودند، پس از آنکه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد. من سالیکه به سفر حج رفتم در مدینه رو به سوی خانه فاطمه (ع) که از اسطوانه روبروی باب جبرئیل تا پشت حظیره مرقد نبوی است نمودم و در آنجا زیارت فاطمه را به جا آوردم. (35) گروهی دیگر از علماء نظیر علامه حلی و علامه مجلسی معتقدند که فاطمه (ع) را در خانه اش دفن نمودند. (36)

5- شیخ طوسی - متوفای 460 ق - گوید صحیح آن است که فاطمه (ع) در خانه‌اش یا روضه پیامبر (ص) دفن گردید، زیرا حدیث شریف پیامبر (ص) این مطلب را تایید می کند که فرمود: ما بین قبری و منبری روضة من ریاض الجنه / بین قبر و منبرم باغی از گلشن های بهشت است.»  (37) در صورتی که مکان روضه را وسی‌عتر بدانیم قول شیخ طوسی نیز قابل قبول است واگرنه خانه فاطمه (ع) ما بین قبر و منبر پیامبر (ص) نبوده است بلکه پایین قبر پیامبر (ص) قرار داشته است.

6- در سال 886 ق بدنبال آتش سوزی درمسجد نبوی در مدینه سمهودی تاریخ نگار و مدینه شناس معروف که ازعلویان مصری ساکن مدینه بود ماموریت نظارت بر تعمیرات را به عهده گرفت از این رو به مقصوره قدم نهاد تا به کار خویش پردازد در هنگام تعمیر قبری در زیر کف اطاق حضرت فاطمه (علیها السلام) پیدا شد که باید قبر فاطمه (ع) دختر پیامبر (ص) باشد. (38)

7- وجود مزار شریف فاطمه (ع) در حجره‌اش معروف و مشهور بوده زیرا به عهد سمهودی خدام حرم شریف نبوی (ص) مردم را هنگام زیارت مردم را راهنمای می کردند تا جلو حجره فاطمه (ع) قدری از کنار ضریح پیامبر (ص) فاصله گیردند مبادا پا بر مزار فاطمه (ع) نهند. زیرا می دانستد که بنا بر یکی از اقوال آنجا مزار فاطمه (ع) است. (39)

8- مردی از امام جعفر صادق (ع) مکان مزار فاطمه (ع) را سؤال نمود حضرت فرمود: در خانه‌اش دفن شد». (40)

9- به موجب روایتی که معتبرترین کتب شیعه نظیر اصول کافی، عیون اخبار الرضا، مناقب و دیگر کتابها آن را نقل کرده اند: مردی از حضرت رضا (ع) مکان قبر فاطمه (ع) را پرسید حضرت فرمود فاطمه (ع) را در خانه اش دفن نمودند. بعد از آنکه بنی امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد.» (41)

10- مردی به نام ابراهیم بن محمد همدانی نامه ای به امام علی النقی نوشت و از حضرت محل دفن فاطمه (ع) را سؤال کرد. امام در پاسخ وی نوشت او را کنار جدم رسول خدا (ص) به خاک سپردند. (42)

بنابراین با توجه به دلائلی که ذکر شد جای تردید باقی نمی ماند که فاطمه زهرا (علیها السلام) در خانه اش دفن شد؛ به خصوص که ائمه علیهم السلام نیز این موضوع را با صراحت بیان فرموده‌اند و به یقین فرزندان بهتر جای قبر مادرشان را می‌دانند و اهل خانه از درون خانه بهتر خبر دارند اگر فاطمه (سلام الله علیها) دستور ساختن تابوت را به اسماء می‌دهد نه برای این است که جسد او را می‌خواستند جابجا کنند بلکه بدین جهت است که چند تنی که بر او نماز می گزارند پیکرش را نبیند و اگر علی (ع) صورت قبرهای در بقیع بنا می کند بدان خاطر است تا مزارهای واقعی در آن مقطع خاص زمانی مخفی بماند واگر با کسانی که قصد شکافتن آن قبرهای غیر واقعی را دارند به مقابله جدی برمی خیزد بدان خاطر است که اگر آن شبه قبرها شکافته شود بر آنان تردیدی نخواهد ماند که فاطمه در خانه اش به خاک سپرده شده و هر چند علی (ع) مزار فاطمه را با زمین یکسان قرار داده بود اما کنجاویها راز نهفته را آشکار می کرد. بعد از گذشت آن دوران خاص دیگر پنهان داشتن مزار دلیل خاص نداشت و از این رو فرزندان فاطمه (ع) یعنی حضرت امام جعفر صادق امام رضا و امام علی النقی (که درود خدا بر آنان باد) با صراحت فرمودند که مزار فاطمه (علیها لاسلام) در خانه اش می‌باشد و در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده شده است. اکنون تنها پاسخ به این سوال باقی است که مکان حجره فاطمه زهراء ( علیها السلام) در مسجد نبوی کجاست؟

 در پاسخ به این سوال مورخ کبیر اهل سنت شیخ محمود بن محمد النجار در کتابش الدرة الثمینه فی اخبار المدینه چنین می نویسد: قبر فاطمه رضی الله عنها در خانه اوست که عمر بن عبد العزیز آن را ضمیمه مسجد کرد خانه او امروز داخل مقصوره و پشت حجره پیامبر (ص) است و در آن محرابی قرار دارد. همچنین قبر پیامبر (ص) وسائر حجرات همسرانش در مسجد قرار دارد. (43)

 تاریخ شهادت

در تاریخ شهادت حضرت زهرا (ع) نیز اختلاف است عده ای از علماء شیعه و سنی وفات فامه زهرا (ع) را 75 روز (38) و عده ای 95 روز بعد از وفات پیامبر (ص) می دانند. (44) یکی از مواردی که موجب اختلاف شده این است که در خط کوفی تقطه گذاری وجود نداشته است. واز این رو خمس و سبعون (75 روز) و خمس و تسعون (95 روز) هر دو یکسان نوشته می شده که در خواندن و قرائت آن اشتباه پیش آمده است. با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجری قمری مطابق 7 خرداد سال 11 ه.ش اتفاق افتاد بنابر گفته اول (75 روز) تاریخ شهادت فاطمه (ع) 13 جمادی الاولی سال یازدهم ه.ق مطابق هفدهم مردادماه سال 11 هجری شمسی و بنابر گفته دوم (95 روز) تاریخ 3 جمادی الاخر سال 11 ه.ق مطابق با ششم شهریور سال 11 هجری شمی می باشد البته گفته های دیگر در تاریخ شهادت حضرت زهرا هست اما فاصله 75 روز یا 95 روز با نظر اهل بیت (ع) هماهنگ است از این رو ما را با دیگر گفته ها کاری نیست. با توجه به قرائنی چند آنچه صحیح تر می نماید 95 روزاست. (45).

پی نوشت ها

1. طبقات ج 8 ص - سنن بیهقی ج 4 ص 34- ذخائر العقبی ص 53- بحار الانوار ج 43 ص 9.

2. بحار الانوار ج 43 ص 192.

3. سلمی همسر ابی رافع کنیز پیامبر (ص) بود که حضرت وی را آزاد فرموده بود بعدها افتخار خدمتگزاری به فاطمه را یافات و به خاطر تشابه اسمیش به اسماء برخی تاریخ نگاران این جریان را به اسماء نسبت داده اند ر.ک. به پاورقی ج 43 ص 1 بحار الانوار.

4. مسند الامام احمد بن حنبل ج 6 ص 163- حلیة الاولیاء ج 2 ص 43- ذخائر العقبی ص 43- اسدالغابه ج 5 ص 590- امالی مفید ص 172.

5.شاید هم خود سلمی!.

6. بحارالانوار ج 43 ص 6.

7. بحارالانوار ج 43 ص 192.

8. طبقات ابن سعد ج 8 ص .

9. کشف الغمه بحارالانوار ج 3 ص 5 و 9 و 4.

10. تفسیر فرات بن ابراهیم ص 215- رجال کشی ص 4- اختصاص ص 5.

11. بحارالانوار ج 43 ص 3.

12. طبقات ج 8 ص .

13. انساب الاشراف.

14. بحارالانوار ج 43 ص 193.

15. دلائل الامامه ص 46.

16) بحارالانوار، ج 43، ص 117 و 133.

17) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 41; بحار الانوار، ج 43، ص 82.

) بحارالانوار، ج 43، ص 210 و 211.

19) بیت الاحزان، محدث قمی، با ترجمه محمدی اشتهاردی، ص 241؛ بحار الانوار، ج 43، ص 191.

20) همان، ص 249.

21) اصول کافی، ج 1، ص 458و459؛ بحار الانوار، ج 43صص 194 و 193.

22) الاخبار الموفقیات، زبیر ابن بکار، ص 194.

23) غضائری رازی.

24) ناصر خسرو.

25) بحارالانوار ج 43 ص 2.

26) دلائل الامامه ص 46.

27) دلائل الامامه ص 46.

28) کشف الغمه عیون المعجزات ص 47.

29) نگاه کنید به تصاویر شماره 7و8.

30) طبقات ج 8 ص 20 تذکرة الخواص.

31) مقاتل الطالبین ص 48 و 49- کشف الغمه ج 1 ص 586- تاریخ یعقوبی ج 2 ص - 255 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 16. ص 14.

32) کشف الغمه ج 1 ص 586 مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 44 ارشاد مفید ص 192- فتوح ابن اعثم ج 4، ص 208.

33) نهج البلاغه فیض ص 652- خطبه 195.

34) اصول کافی ج 1 ص 458.

35) من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 341.

36) بحارالانوار ج 43 ص 8- منتقی علامه حلی - مراة العقول ج 1 ص 39.

37) بحارالانوار ج 43 ص 5.

38) مکه مکرمه مدینه منوره ص 160.

39) وفاء الوفاء ج 2 ص 469 و ص 906.

40) قرب الاسناد ص 161- بحار الانوار ج 10 ص 192.

35. دفنت فی بیتها فلما زادت بنو امیة فی المسجد صارت فی المسجد» . اصول کافی ج 1ص 461 عیون اخبار الرضا ج 1 ص 311 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 139 مراة العقول ج 5 ص 349- معانی الاخبار ص 268.

41) ریاحین الشریعه ج 2 ص 93.

42) الدرة الثمینه فی اخبار المدینه ص 359 و 360 نگاه کنید به تصویر شماره 9.

43) اصول کافی ج 1 ص 458 الامامه و اله ج 1 س 20 دلائل الامامه ص 45 کشف الغمه.

44) روایتی از امام باقر (ع).

45) ر.ک به مصباح المتهجد ص 732 مصباح کفعمی ص 511 اقبال سید بن طاوس ص 623- دلائل الامامة ص 45 بحار الانوار ج 43 ص 170 و 0- منتخب التواریخ ص 102 منتهی الامال ص 99.


صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا

ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا

درد فراق تو به خدا می کشد مرا

رحمی نما به حال دل این گدا، بیا

از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم

دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا

ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم

آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا

مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم

فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا

لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم

ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا

ای آخرین نگار دل آرای فاطمه

آقای من! برای رضای خدا، بیا

آقا به حقّ چادر خاکی مادرت

آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا


                                                                                        سید محمّد میر هاشمی

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


این جمعه هم گذشت بدون زیارتی

یا ایّها العزیز نگاهی، عنایتی

سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟

سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟

دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن

شاید که مادرت کند از من شفاعتی

از بعد ناله های سحر های انتظار

خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی

آقا اگر بناست که مرگم فرا رسد

بنما عنایتی، بده فیض شهادتی

وقتی گناه فاصله انداخت بین ما

دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر

تا صبح عید وصل ببیند کرامتی

حالا شما به خاطر دیوار و در بیا

یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی


دوباره هیئت ما در عزای مادرتان

رسیده است به زیر كسای مادرتان

میان ذكر مصیبت عجیب نیست اگر

شنیده می شود این جا صدای مادرتان

تمام فاطمیه گریه می كنم اما

خدا گریسته اول برای مادرتان

گران بهاتر از این چشم ها نداشته ایم

همین دو چشمۀ زمزم فدای مادرتان

امام عصر! دل زخم خورده ی ما را

شكسته تر نكن از ماجرای مادرتان

به چشم های عزادار ما نمی گویی

كجاست آن حرم با صفای مادرتان؟

اگر كه قسمت مان نیست لااقل ما را

ببر مدینه، همان كربلای مادرتان


دلیل خلق دو عالم فقط تویی زهرا

در آیه آیه ی مریم فقط تویی زهرا

فقط نه خلقت عالم، خود پیمبر گفت:

دلیل خلقت من هم فقط تویی زهرا!

جدا زروضه و پرچم نمی شوم هرگز

چرا که صاحب پرچم فقط تویی زهرا

کسی که می کند امضا برات کرببلا

درون ماه محرم فقط تویی زهرا

خدا کند که سری هم به قبر ما بزنی

امید شیعه در آن دم فقط تویی زهرا

فقط نه ورد زبان علی و بابایت

که بر زبان خدا هم فقط تویی زهرا

چقدر نور تو در این غزل تلاطم کرد

در آن زمان که سرودم فقط تویی زهرا

سروده ی سید حمید داودی نسب


بین محراب ازل گرم سجودی بانو

اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو

 

سرّ لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودی بانو

 

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

 

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری

بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

 

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

 

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

 


یا مهدی(عج)

تا به کی آقای ما تنهاست یا زهرا مدد

تا به کی آواره در صحراست یا زهرامدد

تا به کی خیمه نشین آستان غیبت است

شیعه را این غصه غم افزاست یا زهرا مدد

ماجرای غیبت از مولای ما آغاز شد

این همان غمهای عاشوراست یا زهرا مدد

قصه ی سرداب هم از بیت الاحزان شد شروع

جای این ویرانه در دلهاست یا زهرا مدد

قصه ی غصب فدک پایان یک سیلی نبود

آری این ارثیه ی طاهاست یا زهرا مدد

دردها تبعیدها زنجیرها آزارها

تا هنوز این ماجرا بر جاست یا زهرا مدد

فاطمی گشتن بنای کربلایی بودن است

چون حسینی بودن از اینجاست یا زهرا مدد

آن مسلمانی که بی مهر تو دارد ادعا

حکم اووالله بی امضاست یا زهرا مدد

آخر ای منصور از منصور امت دست گیر

نام تو انسیه ی حوراست یا زهرا مدد

گر بیاید انتقامت را بگیرد مهدی ات

بر لبش این زمزمه زیباست یا زهرا مدد

 سروده ی محمود ژولیده


ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی

بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی

ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی

شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی

دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی

نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی

بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی

خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی

وحید محمدی


مقایسه تیرباران و میخ در

جنازه ی امام حسن (ع) را تیرباران کردند,اما بین تیر و بدن امام (ع) تابوت واسطه بود . بمیرم برای آن مظلومه ای که بین درو دیوار قرار گرفت ؛ اما بین میخ در و سینه اش هیچ واسطه ای نبود …

اگر هفتاد تیر کین برروی تنم آید

خدا داند که با آن زخم میخ دربرابر نیست

چهل سال است می پرسی که در کوچه چه ها دیدم

اگر پاره جگر گشتم به جز از داغ مادر نیست

اگر چه دشت پر خونم ، دل و چشمت پراز خون کرد

بمیرم از برای چشم تو این طشت آخر نیست

شاعر: فدایی مازندرانی

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

بی تابی امام حسن (علیه السّلام) در سوگ مادر

روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند: نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.

ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند: بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) رحلت فرمودند: امام حسن (علیه السّلام) بیشتر از امام حسین (علیه السّلام) و زینب (سلام الله علیها) جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا برخیزید و این قدر گریه و بی تابی نکنید، شما فرزند بزرگ هستید و این گریه ی شدید شما، باعث بی تابی بیشتر برادرتان و خواهرتان که کوچکتر از شما هستند می شود.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: اگر برادرم حسین (علیه السّلام) نیز مانند من می دانست که در کوچه چه گذشت و آن صحنه ی دلخراش جگر سوز را می دید او هم مانند من بلکه بیشتر بی تابی می کرد. چگونه برای مادرم نگریم در حالی که آن نانجیب چنان سیلی محکمی به صورت مادرم نواخت که بر زمین افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمدیم.

معجزات و کرامات امام حسن مجتبی ص ۱۸۹ به نقل از حجه الاسلام عزیزی

منبع:کتاب گلواژه های روضه

امام حسن (ع) دو بار جان داد!

جان دادن برای امام حسن (ع) آسان بود ؛ چرا که یک بار دیگر هم جان داده بود . آن هنگامی که همراه مادر در کوچه های تنگ بنی هاشم عبور میکرد . از این طرف که میرفتند ؛ دستان امام حسن در دستان مادر بود اما وقتی از آن کوچه برمیگشتند دیگر دستان مادر دردستان امام حسن (ع) بود . امام حسن (ع) شده بود عصای دست مادر . به زبان حال میگفت :مادر جان ! بیا زودتر برگردیم . مادر جان هنوز که عده کشی نکردند بیا برگردیم . مادر !کجا میروی ؟ راه خانه از آن طرف نیست . مادر نکند چشمانت تار می بیند ؟ مادر ! چند لحظه صبر کن گوشواره های خونیت را بردارم . مادرجان ! صبرکن . مگر نمیگویی حرفی به بابایم نزن ؟ مگر نمیگویی نباید علی (ع) ازاین جریان چیزی بفهمد ؟ پس صبرکن تا چادر خاکی ات را بتکانم . مادر جان ! جان بابا اگر قدم میرسید حتما خودم را سپر میکردم تا ضربه ی سیلی به شما نخورد .

دشمن میان کوچه چو بگرفت برتو راه

رویش سیاه باد کزاو شد جهانسیاه

دستش بلند گشت نگویم دگرچه شد

ترسم که جان شودبه انس و جان تباه

دستش بلند گشت ولی در درون خاک

ازدل کشید ناله پیمبر که آه آه

خورشید مات شد که چرا نیمه های روز

در کوچه های شهر مدینه گرفته ماه

     شاعر: میثم

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

چرا روضه ی ما را نمی خوانی؟

در همه جای عالم نمی شود اسم حسین (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم زینب (سلام الله علیها) را نیاوری از آن طرف هیچ جایی نمی شود اسم امام حسن (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم مادر را نیاوری مگه نبود به خواب عبداهرا آمدند، گفتند: چرا روضه ی ما را نمی خوانی؟

عبداهرا گفت: آقاجان مگر روضه ی شما بیست و هشت صفر نیست؟ جگر پاره و طشت نیست،  من همیشه می خوانم.

فرموده باشد: عبداهرا ! این روضه ی ما هست، ولی روضه ی اصلی ما آن موقع بود که دستم در دست مادرم تو کوچه های مدینه می رفتیم، نانجیب سر راه ما را گرفت … .

منبع:کتاب گلواژه های روضه

به یبانی دیگر:

یه بزرگ می گفت:اگه دو ماه خوب برا امام حسین علیه السلام گریه کنی ، بهت اجازه می دن برا امام حسن علیه السلام گریه کنی،بزارید من از زبان خود آقا امام حسن مجتبی علیه السلام براتون روضه بخونم،گفت:عبداهرا خیلی وقته روضه مارو نمی خونی،(عبداهرا نوکر خوب و با سابقه ابی عبدالله،کربلا دفنه،خوشبحال نوکری که سرانجام،تو حرم حسین علیه السلام خاک بشه)آقا جان  من یه عمری روضه خوان شما هستم،مگه روضه شما اونایی نیست که به ما رسیده،آقا جانم،شمارو مسموم کردند،جگر نازنیین شما پاره پاره شد،بدن نازنین شما رو تیربارون کردند،فرمود عبداهرا اینها همه روضه های منه،درست می گی، خوبم خوندی،اما روضه ما اهلبیت اون لحضه ای است که،هنوز بدن جد ما پیغمبر رو زمین بود،یه عده اُمدند،در خونمونو آتیش زدند،عبداهرا جلو چشم ما، مادرمونو زدند….

غریب مدینه ؟

چرا به امام حسن (ع) میگویند :غریب مدینه ؟ یک وجه میتواند این باشد که قبر شریف آن حضرت در بقیع ؛ گنبد و بارگاه و ظاهری ندارد . یا بگویم وجه غربت آن حضرت این است که سرداران لشکر امام حسن به او خیانت کردند و حتی دوستانش به او گفتند : یا مذل المومنین ؛ ای کسی که ذلیل کننده ی مومنان هستی ؛ اینها همه درست است اما یک وجه هم این است که امام حسن تنها پسری بود که در آن کوچه همراه مادرش ،حضرت زهرا (س) حاضر بود تنها فرزندی بود که دید مادرش در آن کوچه سیلی خورد و نقش زمین شد . بعد آن جریان هم نمیتوانست به کسی حرفی بزند . همه ی این ها بغض شده بود . باید هم بعدها به صورت پاره های جگر درون طشت بریزد ؛ لذا

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

و آن طشت را از خون جگر باغ و لاله کرد

خونی که خورده بود همه عمر از گلو ریخت

دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد

ممنونم ای زهر جفا کردی مرا حاجت روا

درد غم و دیرینه ام دادی طبیبانه شفا

کاش آن زمان می آمدی در کوچه های بی کسی

تا می گرفتی پیش از این با جرعه ای جان مرا

تا که نمی دیدم دگر آن صحنه های پر شرر

شاهد نمی شد چشم من بر ضرب سیلی جفا

یا آنکه آتش می زدی بر این دل خونین جگر

تا که نبینم پشت در افتادن خیرالنسا

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید

قسم مروان به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت.

لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم

(چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد.)

شمشیر را از غلاف کشیده با پای دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند: (کالاسد الهجوم و القضاء المحتوم)

مانند شیری که می آید، بر خود ترسیدند، آن حضرت وارد مسجد شد، مروان را از گریبانش گرفته و از منبر پایین کشید، عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان رو کرد به امام حسن (علیه السّلام) گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس و مرا از دست برادرت حسین (علیه السّلام) نجات بده.

امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر به جان من دست از مروان بردار.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: مرا به عصمت مادر قسم داد مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود.

امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بود رها کردند.

ریاض القدس، ج ۱، ص ۲۰

منبع:کتاب گلواژه های روضه


آثار محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها در کلام معصومین
۱- تسهیل امور آخرت:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) به سلمان فرمود: ای سلمان! محبت فاطمه در صد جا سودمند است که آسان ترین آنها هنگام مرگ و ورود به قبر، هنگام سنجش اعمال و بر انگیخته شدن و گذر از پل صراط و محاسبه اعمال است. (۱)

۲- همسایگی با رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله):
پیامبر (صلى الله وعلیه وآله) به سلمان فرمود: ای سلمان! کسی که به دخترم فاطمه محبت داشته باشد در بهشت با من خواهد بود و کسی که با او دشمنی کند در آتش جهنم خواهد بود. (۲) 
و روزی دست حسن وحسین علَیهِما السلام را گرفت و فرمود : هر کس این دو نفر و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قیامت در درجه من و با من خواهد بود. (۳)

۳- بهره مندی از ثواب عبادت فرشته ها:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: فرشته ها تسبیح و تقدیس خدا می کردند که به آ نها فرمود :به عزّت و جلالم قسم ثواب تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستداران این خانم و پدر و همسر و فرزندانش قرار می دهم. (۴) 

۴- محبوبیت نزد خداوند:
جبرییل  فرمود: خداوند دوستداران آنها (علی، فاطمه، حسن و حسین علیهِم السلام) را دوست دارد. (۵)

۵- نیل به محبت خدا:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: مَن أَقامَ عَلی مُوالاتِنا أ هلِ البَیتِ سَقا هُ اللهُ تَعالی مِن مَحَبَّتِهِ کَأساً لایَبغُونَ بِهِ بَدَلاً (۶) 
کسی که ما اهل بیت را دوست داشته باشد خدای تعالی کاسه ای از محبت خود را به او می نوشاند که نمی خواهد با چیزی عوض شود.

۶- اکمال دین:
پیامبر (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: فضل و برتری اهل بیت و ذریه من بر دیگران مانند برتری آ ب بر هر چیز دیگر است و حیات هر چیزی به آب است ، و محبت به اهل بیت و فرزندانم دین را کامل می کند. (۷)

۷- ریزش گناهان:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: محبت ما اهل بیت گناهان را از بندگان می ریزد همان گونه که باد شدید برگ را از درخت می ریزد. (۸) 

۸- ثبات ایمان:
امیرالمو منین (علیه السلام) فرمود: خوشا به حال کسی که محبت ما اهل بیت در قلبش رسوخ کرده باشد. ایمان در قلب چنین کسی از کوه احد در مکانش ثابت تر است و کسی که محبت ما در دلش وارد نشده باشد ایمان در دلش حل می شود، همان گونه که نمک در آب حل می شود. (۹)

۹- نیل به برترین عبادت:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بالای هر عبادتی، عبادت دیگری است و محبت ما اهل بیت بهترین عبادت است. (۱۰)

۱۰- کسب حکمت:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که اهل بیت را دوست داشته باشد و محبت ما در قلبش جا گرفته باشد ، چشمه های حکمت بر زبانش جاری می شود. (۱۱)

۱۱- نیل به مقام توکل:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: کسی که خواستار توکل بر خدا است، اهل بیت مرا دوست بدارد، کسی که می خواهد از عذاب قبر نجات یابد، اهل بیت مرا دوست داشته باشد، کسی که طالب حکمت است، اهل بیت مرا دوست داشته باشد، کسی که می خواهد بدون حساب وارد بهشت شود، اهل بیت مرا دوست داشته باشد. به خدا قسم کسی آ نها را دوست ندارد مگر اینکه در دنیا و آخرت سود برده است. (۱۲) 

۱۲- نجات از جهنم:
پیامبر (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: ولایت من و اهل بیتم موجب امان از آتش جهنم است. (۱۳)

۱۳- نیل به مقام شهادت:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است. کسی که بر محبت آل محمّد بمیرد، با آمرزش گناهان مرده است. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، با توبه از گناهان خود مرده است. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، با ایمان کامل مرده است. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، فرشته مرگ و سپس منکر و ن به او مژده بهشت می دهند. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، مانند عروس که به خانه همسرش می رود، با تجلیل به بهشت فرستاده می شود. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، خداوند فرشته های رحمت را به زیارت قبرش می فرستد. 
بدانید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد، بر سنت و جماعت مرده است. (۱۴)

۱۴- کسب همه خوبی ها:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: کسی را که خداوند با معرفت و ولایت اهل بیت من بر او منت گذارده است، همه خوبی ها را برای او قرار داده است. (۱۵)

۱۵- کسب امنیت:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: کسی که ما اهل بیت را دوست داشته باشد، خداوند او را در حال امنیت در روز قیامت محشور خواهد کرد. (۱۶)

۱۶- ثبات قدم بر صراط:
پیامبر (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: ثابت قدم ترین شما بر پل صراط کسی است که اهل بیت و اصحاب مرا بیشتر دوست دارد. (۱۷)

۱۷- ورود به بهشت:
رسول خدا (صلى الله وعلیه وآله) فرمود: یک روز دوستی آل محمد، از یک سال عبادت بهتر است و کسی که بر محبت آل محمد بمیرد وارد بهشت شود. (۱۸) 
حکم بن عتیبه گوید : در حضور امام باقر (علیه السلام) بودم و خانه آن حضرت پر از جمعیت بود. ناگاه دیدم پیرمردی عصا ن آمد و کنار در ایستاد و عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول الله و رحمه الله و بر کاته امام باقر عَلَیهِ السَّلام جواب سلام او را داد.
آنگاه پیرمرد بر حاضران سلام کرد و همه آنها جواب سلام او را دادند. 
سپس رو به امام باقر (علیه السلام) کرد و با اکرام و احترام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! اجازه بده به شما نزدیک گردم فدایت شوم. 
سوگند به خدا من شما را دوست دارم و دوستدار شما را هم دوست دارم و سوگند به خدا این محبت به خاطر طمع به دنیا نیست و سوگند به خدا دشمنان شما را دشمن می دارم و از آنها بیزاری می جویم و این به خاطر کینه توزی به آنها نیست و سوگند به خدا من حلال شما را حلال، و حرام شما را حرام می شمارم و در انتظار فرمان شما هستم. آیا در این صورت امیدوار باشم ؟ 
امام باقر (علیه السلام) فرمود: إِ لَیَّ إلَیَّ ، نزد من بیا، نزد من بیا ! 
پیرمرد نزدیک آمد و امام  او را کنار خود نشاند و فرمود: ای پیرمرد! مردی نزد پدرم علی بن الحسین عَلَیهِ السَّلام آمد و مثل سوال تو را از او پرسید. 
پدرم به او فرمود: وقتی از دنیا رفتی بر رسول خدا صَلیَّ اللهُ عَلَیهِ وَ اله و بر علی و حسن و حسین و علی بن الحسین عَلیهِم السَّلام وارد می شوی و قلبت آرام و جگرت خنک، و چشمت روشن می شود و هنگام مرگ با رَوح و ریحان با فرشته های نویسنده اعمال رو به رو می شوی و تا زنده هستی آنچه را که دیدگان تو را روشن کند می بینی و همراه ما در مقام بلندی خواهی بود. 
پیرمرد گفت: چگونه ؟ امام باقر (علیه السلام) دوباره سخن خود را برای او بیان کرد.
پیرمرد گفت: الله اکبر! ای اباجعفر، اگر بمیرم بر رسول خدا صَلیَّ اللهُ عَلَیهِ وَ اله و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین عَلَیهِم السَّلام وارد می شوم و چشمم روشن می شود و قلبم آرام می گیرد و جگرم خنک می شود و هنگام مرگ با روح و ریحان با فرشته های نویسنده اعمال روبه رو می شوم و اگر زنده بمانم چیزی که چشمم را روشن می کند می بینم و با شما در مقام بلندی جای دارم؟
آنگاه منقلب شد و های های گریست تا آ نکه بر زمین افتاد و همه اهل مجلس از گریه او گریه کردند و امام باقر (علیه السلام) اشک های او را از دور چشمانش پاک کرد.
سپس پیر مرد سر بلند کرد و به امام عَلَیهِ السَّلام عرض کرد : ای پسر رسول خدا فدایت شوم ، دستت را به من بده! حضرت دست خود را به طرف او دراز کرد. 
دست امام را گرفت و بوسید و بر چشم ها و گونه ها و سینه و شکمش گذارد و آ نگاه برخاست و سلام کرد و رفت و امام باقر (علیه السلام) از پشت سر به او نگاه می کرد. 
سپس رو به مردم کرد و فرمود: مَن أَََحَبَّ أَن یَنظُرَ إِلی رَجُلٍ مِن أَهلِ الجَنَّهِ ، فَلیَنظُر إِلی هذا 
هر کس دوست دارد به مردی از اهل بهشت نگاه کند به این مرد بنگرد. (۱۹) 


پی نوشتها
۱٫بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۱۶
۲٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۱۶
۳٫ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۳۷
۴٫ بحارالانوار، ج ۴۳، ص۱۷
۵٫ مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص۱۰۷
۶٫ بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۹
۷٫ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۳۷
۸٫ ثواب الاعمال، ص۱۸۷ 
۹٫ کتاب سلیم بن قیس، ص۳۵۷ 
۱۰٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۹۱ 
۱۱٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۹۰
۱۲٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۱۶
۱۳٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۸۸
۱۴٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۱۱ و ۱۱۲ 
۱۵٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۸۸
۱۶٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۷۹
۱۷٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۳۳
۱۸٫ بحارالانوار، ج ۲۷، ص۱۰۴

آنچه تحت عنوان جلوه های رفتاری حضرت زهرا(س) ارائه می گردد، تلاشی است در راستای درک بهتر شخصیت عملی آن بانوی بزرگ. نخستین بخش رفتار با فرزند» را در شماره پیش تقدیم کردیم. در ادامه، با نکات دیگری از شیوه های تربیتی آن حضرت(س) آشنا می شویم.

* * *

عبادت در کودکی

یکی از محورهای اساسی که حضرت زهرا(س) بدان توجه و تأکید داشتند بُعد پرستش و گرایش فرزندان به انجام تکلیف عبادی و الهی بود. آن حضرت شوق بندگی و خضوع در برابر معبود را از همان دوران کودکی در جان فرزندان خود تقویت نموده و آنان را چنان تربیت کرد که بهترین کارها را عبادت خداوند دانسته و از آن بالاترین لذتها را می بردند.

دخت گرامی رسول اکرم(ص) بر این مطلب تأکید داشت که بچه ها را از کوچکی به انجام عبادت فرا خواند و آنان را به خدا پیوند دهد و بذر محبت و ارتباط با خدا را در کام آنان بیفشاند تا انجام تکلیف برای آنان نه تنها رنج و مشقتی نداشته باشد بلکه با شوق و اشتیاق به استقبال آن بروند.

بر این اساس فاطمه(س) فرزندان خود را حتی به شب زنده داری عادت می داد. البته او شیوه تربیت را به خوبی می دانست و به گونه ای برخورد می کرد که در حد توان و استعداد فرزندان باشد.

حضرت در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کودکان خود را به بیداری و نخفتن وادار می کرد. ممکن است کسی تعجب کند که او چگونه بچه ها را به این کار که حتی برای اشخاص بزرگ هم زحمت دارد وادار می کرد.

حضرت در روز بچه ها را می خوابانید تا کاملاً استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتر و مطلوبتری از نظر جسمی و روحی برای شب زنده داری داشته باشند. او به حدی در این کار جدی و قاطع بود که نمی گذاشت احدی از اهل خانه خوابش ببرد و می فرمود:

محروم است کسی که از برکات شب قدر محروم بماند.(1)

گویا فاطمه(س) می خواهد از دوران کودکی در قلب پاک فرزندان خود جمال خدا را به تجلی و جان و زبانشان را به حلاوت و شیرینی عبادت آشنا کند و محبوب راستین را به آنان نشان دهد تا در جوانی جذب جلوه های دروغین نشوند. این روش تربیتی فاطمه(س) به عنوان یک سنت بسیار پسندیده و قابل اجرا در گفتار امامان معصوم(ع) نیز به چشم می خورد.

از جمله امام صادق(ع) فرمودند: زمانی که کودک به سن شش سالگی رسید او را به نماز و چنانچه تحمل گرفتن روزه داشت، او را به انجام آن وادار نمایید.

مردی از فرزندش نزد حضرت امام رضا(ع) شکوه می کند که یک یا دو روز نماز نمی خواند. امام(ع) فرمود:

چند سال دارد؟ مرد جواب می دهد: هشت سال. امام(ع) می فرماید:

سبحان اللّه ! نماز را ترک می کند! جواب می دهد: آری. وقتی که مریض است. امام می فرماید:

به هر اندازه می تواند نماز بخواند.(3)

در روایت دیگری شیوه عملی خود امام(ع) را این گونه می خوانیم:

امام صادق(ع): ما فرزندان خود را از پنج سالگی به نماز فرا می خوانیم و شما فرزندانتان را از هفت سالگی به انجام نماز وادار نمایید.(4)

در همین راستا است که امام(ع) می فرماید:

وقتی که بچه هفت ساله شد به او بگویید دست و صورت خود را بشوید و نماز بخواند، اما وقتی به سن نه سالگی رسید باید وضوی درست و کامل را به او بیاموزید و سفارش مؤکد کنید تا نماز بخواند و در صورت ضرورت می توانید او را با تنبیه به نماز وادارید.(5)

اگر خانواده در بعد پرستش فرزند مراقبت کند و در پایه گذاری شخصیت کودک تلاش نموده و حس دینی او را تقویت نماید، ثمره آن در جوانی نصیب کل جامعه اسلامی می شود. البته مسأله تنبیه با رعایت شرایطی است که باید به آن توجه شود.

مسابقه و رقابتهای سازنده

روبه رو ساختن کودکان با مشکلات و فراهم نمودن امکان رقابت برای آنها موجب اعتماد به نفس آنان می شود. اعتماد به نفس که نقطه مقابل حس حقارت و خودکم بینی است، به قدری ارزشمند و سرنوشت ساز است که اولیای کودک باید به هر قیمتی که شده این حس را در کودک خود به وجود آورند، چرا که در غیر این صورت، کودکِ دلبند خود را بدون هرگونه سلاح به میدان نبردی فرستاده اند که قدرتمندان زیادی در این میدان به زمین خورده اند. به نوشته بعضی از روان شناسان، یکی از عمده ترین اهداف در تربیت کودکان، ایجاد نوعی احساس واقعی اعتماد به نفس است.

به شهادت تاریخ، فرزندان حضرت فاطمه(س) هرگز تسلیم باطل و مرعوب زور نشدند، و در تمام مراحل زندگی فردی و اجتماعی، بزرگواری، عزت نفس و کمالات انسانی خود را حفظ کردند و این موفقیت، ریشه در اعتمادی داشت که در دوران طفولیت نسبت به خود پیدا کردند.

مسابقه از جمله ترفندهایی است که روح اعتماد به نفس و مشکل ستیزی را در کودک، زنده نگه می دارد. در جریان بررسی تاریخ زندگی امامان شیعه به مواردی از این دست برمی خوریم که تنها به نقل نمونه زیر اکتفا می کنیم:

روزی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در یک مسابقه خطاطی به رقابت پرداختند. امام حسن(ع) گفت: خط من بهتر است و امام حسین(ع) گفت: آنچه من نوشتم، زیباتر است. سرانجام، هر دو جهت داوری مسابقه، خدمت مادرشان رسیدند. فاطمه زهرا(س) نمی خواست بچه ها آزرده شوند، بدین خاطر فرمود: به پدرتان مراجعه کنید تا قضاوت کند. حضرت علی(ع) نیز آنها را نزد پیامبر فرستاد و داوری بر عهده آن حضرت نهاد. پیامبر نیز داوری را به جبرئیل سپرد. او نیز به اسرافیل حواله داد، تا اینکه اسرافیل از جانب خدا قضاوت در این مورد را به خود فاطمه(س) سپرد. حضرت زهرا(س) عرض کرد: خدایا چگونه میان این دو قضاوت کنم؟

به الهام حضرت باری تعالی، صدیقه کبری(س) گردنبند خود را پاره کرده، دانه های آن را که زوج نبود، بر زمین ریخت و سپس فرمود: هر که بیشترین دانه ها را جمع کرد، از جانب من برنده خواهد بود. در این صورت، باید یکی در این مسابقه پیروز می شد، اما جبرئیل یکی از این دانه ها را به دو نیم تقسیم کرد تا هر دو به طور مساوی دانه برداند. بدین ترتیب، این مسابقه دو برنده داشت و هر دو در این رقابت، پیروز شدند.(6)

رعایت عدل و انصاف در باره کودکان

رفتار هماهنگ و عادلانه و بذل محبت و توجه به طور مساوی به فرزندان، اصل سازنده ای است که تا اعماق وجود کودک، اثر می گذارد. در برخی از روایات معصومین(ع)، سفارش شده است که پدر و مادر از تبعیض و عدم رعایت انصاف، پرهیز کنند، بلکه عدالت و به یک چشم نگریستن را سرلوحه رفتار خانوادگی خود قرار بدهند. پدر و مادر نباید در مواقعی مانند خرید لباس، هدیه و پاسخ سلام، روح کودک را با مراعات نکردن انصاف، آزار دهند. ناگفته نماند، اینکه پدر یا مادر به یکی از فرزندان خود، علاقه ویژه و بخصوصی داشته باشد، تا حدودی طبیعی است و شاید خارج از اراده آنها باشد، اما نکته مهم و اساسی این است که نباید این علاقه ویژه در رفتار و عملکرد پدر و مادر تأثیر گذارد، به گونه ای که سایرین، متوجه این علاقه و ارتباط ویژه شوند.

نمونه هایی در زندگی خانوادگی حضرت زهرا(س) دیده می شود که نشانگر توجه و دقت نسبت به این موضوع مهم می باشد.

روزی امام حسن(ع) نزد پیامبر(ص) آمد و اظهار تشنگی کرد، از پیامبر تقاضای آب نمود، رسول خدا(ص) بی درنگ برخاسته و ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن(ع) داد. در این هنگام امام حسین(ع) خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد، اما پیامبر به حمایت از امام حسن مانع گرفتن ظرف از امام حسن(ع) شد. فاطمه زهرا(س) که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر گفت: گویا حسن(ع) برای شما عزیزتر از حسین(ع) است. پیامبر فرمود: نه، هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن(ع)، تقاضای آب کرد، او را مقدم داشتم.(7)

نمونه دیگر اینکه، روزی رسول گرامی اسلام(ص) امام حسن و امام حسین سلام اللّه علیها را بر دوش گرفته و آنان را مورد لطف و نوازش خود قرار می دادند. در همان حال، آنها را به خانه آوردند و چون بچه ها گرسنه بودند، مادرشان زهرا(س) برای آنها نان و خرما آورد. پس از اینکه نان و خرما را خوردند، پیامبر رو به آنها کرد و فرمود: با هم کشتی بگیرید، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به درخواست پیامبر، کشتی گرفتند. حضرت زهرا(س) می گوید: من دیدم که پیامبر با جملاتی حسن را تشویق کرده، در صدد تقویت اوست، بدین خاطر، به پدرم گفتم:

ای پدر بزرگوار! از شما تعجب می کنم که یکی را بر دیگری ترجیح می دهی، آن هم بزرگتر را بر کوچکتر! پیامبر فرمود: دوستم جبرئیل، حسین(ع) را تشویق و تحریک می کند و من حسن را تشجیع می نمایم.(8)

این دو حادثه کوتاه ولی پراهمیت تاریخی به ما می آموزد که حضرت زهرا(س) هنگامی که احساس می کند که تبعیضی در کار است، بی درنگ واکنش نشان می دهد، و با توضیحاتی که از پدرش می شنود، متقاعد می گردد که تبعیضی در کار نیست. به هر حال، اهتمام فاطمه زهرا(س) به عدم تبعیض بین کودکان، قابل توجه و تأمل است.

توجه به حضور و غیبت فرزندان

بر کسی پوشیده نیست که بی توجهی نسبت به نظارت بر فرزندان، بخصوص در رفت و آمدهای آنها چه نتایج زیانباری به دنبال دارد، با توجه به خطرات و تهدیداتی که هر لحظه، سعادت یک جوان را در معرض نابودی قرار می دهد، لازم است که رفتار آنها بویژه مواقع ورود به خانه و زمان خروج از آن، مورد دقت و بررسی قرار گیرد. گفتنی است که اعتیاد، فساد، انحرافات فکری و بسیاری از خطرات دیگر از همین بی توجهی پدر و مادر آغاز می شود.

حضرت فاطمه(س) با فداکاری و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می داد مراقب تمام حرکات و سکنات آنها بود، و به دقت، رفت و برگشتهای آنها را زیرنظر داشت. نقل شده است که روزی پیامبر، عازم خانه دخترش فاطمه(س) گردید. چون به خانه رسید، دید فاطمه مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است. آن حضرت فرمود: چرا اینجا ایستاده ای؟ فاطمه با آهنگی مضطرب، عرض کرد: فرزندانم صبح بیرون رفته اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم. پیامبر به دنبال آنها روانه شد چون به نزدیک غار جبل رسید، آنها را دید که در کمال سلامت و آرامش، مشغول بازی اند. آنها را بر دوش گرفت و به سوی خانه فاطمه(س) روانه شد. این واقعه، خود نمونه ای گویا از توجه و اهمیت دادن حضرت زهرا(س) به حضور فرزندان خردسالش بود.(9)

ارج نهادن به شخصیت کودک

شخصیت هر کس به اندازه اثر وجودی آن فرد است. هرقدر که تأثیر وجودی انسان در جامعه، تاریخ و نسلها بیشتر باشد، به همان نسبت، ارزش و افتخار بیشتری نصیب وی می شود. بعضی افراد، دارای شخصیت مثبت هستند، یعنی از تواناییهای بالفعل و بالقوه خود، در جهت مصالح جامعه و افراد نزدیک به خود، استفاده می کنند و برخی دیگر دارای شخصیت منفی هستند، یعنی نیرو و استعداد آنها مانند سهم مهلکی است که به پیکره اجتماع وارد می شود. نباید فراموش کرد که شکل اصلی و اولی این دو نوع شخصیت و منش، از همان دوران کودکی، ساخته می شود. از طرف دیگر، آثار وجودی هر شخصی از نقطه ای شروع می شود که به طور صد در صد تحت تأثیر اطرافیان، بخصوص پدر و مادر قرار داشته است. در تعالیم دینی آمده است که آنچه کودک در طفولیت می آموزد، تا پایان عمر او را همراهی می کند.

امام حسن(ع) و امام حسین(ع) انسانهای والایی هستند که در اثر شخصیت نافذ و الهی خود توانستند سیر تاریخ را تغییر بدهند و تغییر سیر تاریخ، حاصل نمی شود مگر به همتهای بلندی که در هر عصری نمونه های معدودی دارد کیست که نداند این کرامت و همت والای امامان ما تا حدی مدیون تربیت الهی و بیت ملکوتی فاطمه زهرا(س) است.

روزی پیامبر وارد خانه شد. فرمود: دخترم! امروز پدرت مهمان شماست. فاطمه جواب داد: پدرجان! فرزندانم حسن و حسین از من طعامی خواستند و من قادر به تهیه آن نبودم. پیامبر وارد اتاق شد و در کنار امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) نشست. فاطمه همچنان متحیر بود که برای پذیرایی از رسول خدا(ص) چه بکند؟ در آن هنگام پیامبر خدا دستهایش را به قصد طعامی بهشتی برای فرزندانش به طرف آسمان بلند کرد. لحظاتی بعد، جبرئیل به نزد پیامبر مشرف شد، عرض کرد، من حامل سلام مخصوص خداوند بر شمایم. خداوند می فرماید: به علی و فاطمه و فرزندان آنها بگو آنچه از میوه های بهشتی میل دارید، از من بخواهید. پیامبر اکرم(ص) پیام خدا را به اهل بیت علیهم السلام رساند، اما کسی چیزی نگفت. امام حسین(ع) گفت: اگر اجازه بفرمایید من برای شما، میوه انتخاب می کنم. همگی گفتند: انتخاب تو را قبول داریم. امام حسین(ع) گفت: ای رسول خدا(ص) به جبرئیل بگویید، ما خرمای بهشتی میل داریم. پیامبر به فاطمه(س) اشاره کرد که برخیز داخل اتاق شو و هر چه که آنجاست بیاور. فاطمه زهرا(س) در آن اتاق با سبدی بلورین که با دستمال ابریشم سبزی پوشانیده شده بود روبه رو گشت. داخل سبد پر از خرمای غیر فصلی بود. پیامبر رطبها را گرفت و میان اعضا تقسیم کرد و خود دانه دانه در دهان امام حسن و امام حسین(ع) گذاشت.(10)

نکته ای که باعث شد تا روایت فوق را به طور کامل بیاوریم، احترامی بود که اهل خانه به نظر و رأی امام حسین(ع) گذاشتند، به گونه ای که همه پذیرفتند. آنچه امام حسین(ع) اراده می کند، برای سایرین آماده می شود. این گونه ترتیب اثر دادن به رأی و نظر اعضای خانواده، شخصیت مستحکمی را برای افراد به ارمغان می آورد.

اهمیت دادن به نیازهای طبیعی کودک

خواسته ها و نیازهای کودک در عین حال که بسیار محدود و معدود است، تا حد زیادی نیز طبیعی و فطری است. نیاز کودک به داشتن وسایلی برای بازی و سرگرمی یا دیدن حیواناتی از قبیل پروانه، گربه و . نیازهای طبیعی او را تشکیل می دهد، و بی تردید باید مورد توجه بزرگترها قرار گیرد. به هیچ وجه نباید این نوع تمایلات را که برخاسته از فطرت پاک و کودکانه آنهاست، دست کم گرفت و با بی اعتنایی به این امور، آنها را به اموری دیگر و دور از طبیعت کودک، دعوت کرد.

جریان زیر، تأییدکننده اهتمام و توجهی است که اولیای بزرگ دین به این گونه امور به ظاهر بی اهمیت داشته اند.

روزی عرب بیابانگری، بچه آهویی را شکار کرد و آن را به عنوان هدیه، خدمت پیامبر آورد، تا به بچه های فاطمه بدهد. امام حسن، حاضر بود. پیامبر اکرم(ص) آن را به وی داد. امام حسن(ع) مشغول بازی با بچه آهو شد. در همین میان امام حسین(ع) وارد شد. وقتی که دید برادر بزرگش با بچه آهویی زیبا و دوست داشتنی مشغول بازی است، از او پرسید: این آهو را از کجا آورده ای؟ امام حسن(ع) نیز قضیه را برای برادرش نقل کرد. امام حسین(ع) خود را با سرعت به پیامبر رساند و پرسید: ای رسول خدا(ص) بچه آهو را به برادرم حسن دادی ولی به من چیزی ندادی؟ چند مرتبه این سؤال معترضانه را تکرار کرد و آن گاه ساکت شد. قلبش همچنان آزرده و منقلب بود. نقل شده است در این حال، آهویی به همراه بچه اش، خود به نظر پیامبر آمد تا امام حسین(ع) نیز قدری با آن بچه آهو بازی کند. پیامبر آهوی مادر را دعا کرد.(11)

به امید روزی که تمام مادران جامعه اسلامی ما به حضرت فاطمه(س) اقتدا کنند و جوانان ما از فرزندان فاطمه و علی علیهماالسلام درس زندگی بیاموزند و به امید روزی که مردم نسبت به خاندان وحی و رسالت، چنان معرفتی پیدا کنند که در تمام امور، شیوه و روش آنها را سرمشق خود قرار دهند، و به امید آن روزی که معرفت ما نسبت به این خانواده به اندازه محبت ما به آنها باشد.

پاورقیها:


تا که تسلیمیم ، تسلیـمِ رضای فاطمه
راضی از اعمال ما باشـد خُدای فاطمه

شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا
آفریده شـاه مـردان را برای فاطمه

کسر شأن اوست اینکه ما فدائی اش شویم
گفته وقتی که محمّد هم فدای فاطمه

انبیایی که اولوالعزمند غیر از مصطفی
عاجزند از درک شأن بچّه های فاطمه

فضّه ی او موقع جارو زدن می گفت که
کیـمـیا را یافتـم در خاک پای فاطمه

باعث فخر خدا پیشِ ملائک می شود
می رود تا عرش وقــتی ربّنای فاطمه

چادر او از یهودی ها مسلمان ساخته
بوده وقتی که رواجِ دین بنای فاطمه

نو عروسی که میان حجله شد تسلیم مرگ
یافت یک عُمر دوباره از دعای فاطمه

کور مادر زاد را چشم خُدا بین می دهد
ذرّه ای از تُربت دارُالشّـفایِ فـاطمه

ترسی از بیگانگی با مردم دنیا نداشت
هر کسی از ابتدا شـد آشنای فاطمه

از بعیدات است اینکه شیعه ی غیرت مدار
خاکســار مادری باشـد سِوای فاطمه

روز مرگ من بُود روزی که اشک چشم من
گونه ام را تر نسازد در عزای فاطمه

بسکه این ایّام دارد درد و زخم و ضعف و تب
وقت صحبت سخت می لرزد صدای فاطمه

پیشتر از کربلا پیری زینب می رسد
شانه های او اگر باشـد عصای فاطمه

محمد قاسمی


 سید هاشم وفایی

تمام عمر ز داغت گریستم زهرا
خدا گواست که با گریه زیستم زهرا

به انزوای غریبانۀ علی شب و روز
چو شمع سوخته جانی گریستم زهرا

توئی که عزّت و نامی مرا عطا کردی
وگرنه بی تو  ندانم که کیستم زهرا

نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است
نه رهروم به طریق تو چیستم زهرا

ز پا فکنده مرا بار معصیت امروز
چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا

قبول می کنی اکنون بخوانمت مادر
اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا

بگیر دست وفائی »خسته را در
که بر حسین تو عمری گریستم زهرا


اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ مهدی علی قاسمی


افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است
برکت این زندگی از روضه های فاطمه است

درس توحیدم بوَد زهرا شناسی، زین سبب
می پرستم آن خدایی که خدای فاطمه است

منکر این روضه ها! بشنو که گفته رهبرم
روزی یک سالِ کشور در عزای فاطمه است

چشم دل واکردم و دیدم که قرآنِ خدا
آیه هایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است

هیچ کس با پای خود در مجلس روضه نرفت
هرکجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است

گرچه باشد قبر او بین قلوب شیعیان
عالم امکان ولی دولتسرای فاطمه است

خلقت جنت برای شیعه ی حیدر بود
نار، جای منکرین بی حیای فاطمه است

بین قبرم دو ملک تا سینه ام را بو کنند
پیش خود گویند:به به، این گدای فاطمه است»

روز م هایش شفاعت می کنند
این شفاعت برکتِ شال عزای فاطمه است

نیست ذکری برتر از ذکر شریف فاطمه
افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است


آئینه دار ام ابیها صبور باش
زینب در این دو روزه‌ی دنیا صبور باش

دنیا اسیر درد و غم بی ملالی است
در این سکوت سرد تماشا صبور باش

بابا که نیست هر چه دلت خواست گریه کن
اما کنار غربت بابا صبور باش

این روزهای غرق محن با برادرت
یا صحبتی ز کوچه مکن یا صبور باش

حرفی نزن ز پهلوی زخمی مادرت
در این غروب عاطفه تنها صبور باش

کار من از طبیب و مداوا گذشته است
انگار رفتنی شده زهرا صبور باش

گاهی دلت بهانه‌ی مادر که می کند
بر سر بگیر چادر من را صبور باش

امروز تازه اول راهست دخترم
فردا که پر کشیدم از اینجا صبور باش

یک روز می روی به بیابان کربلا
بر تل بیقراری و غمها صبور باش

خورشید خون گرفته‌ی من پیش چشم تو
بر روی نیزه می رود اما صبور باش

بر حنجر بریده بزن بوسه جای من
اما به خاطر دل زهرا صبور باش

این آخرین وصیت مادر به زینب است
تا جان به پای مکتب مولا صبور باش

از کربلا به بعد علم روی دوش توست
روح حماسه ! زینب کبری ! صبور باش

سروده ی یوسف رحیمی


مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد

آشفته بازاری ست,گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد
قنفذ چنان بغض علی در سینه اش داشت
می خواست خنده های حیدر را بگیرد

آب زلال چشمه خونی شد که نامرد
از حوض خانه خواست کوثر را بگیرد

مادر کمی قبل از در خانه زمین خورد
جایی که می شد کوبه ی در را بگیرد

تا حضرت مهتاب روی خاک افتاد
بابای خاک افتاد پیکر را بگیرد

نه,حیدر کرار هم هرگز…,بعید است
خوناب این زخم مکرر را بگیرد

کار از همه اینها گذشته چون که باید
فضه بیاید دست مادر را بگیرد
▫️▫️▫️
پنجاه سال بعد بوی گندم ری
سودای ابن سعد شد سر را بگیرد

ای کاش سر را می برید و کوفه می رفت
می رفت شاید کیسه ی زر را بگیرد

اما تو گویی کینه اش پایان ندارد
می رفت خیمه بلکه معجر را بگیرد

مادر کنار قتلگاه از پای افتاد
کو محرمی تا دست مادر را بگیرد؟

مظاهر کثیری نژاد



 

ای سنگ تربتت دل غم پرور حسن

شمع مزار توست دو چشم تر حسن

 

شب شد دوباره یاد تو کردم دلم گرفت

آغوش وا کن آمدم ای مادر حسن

 

وقت زیارت است دعا می کنم که کاش

امشب به لب رسد نفس آخر حسن

 

افتاده ام به روی مزار تو ،بی حرم

تا که شود ضریح تو این پیکر حسن

 

ای کاش جان دهد پسرت در جوار تو

بابا به خاک بسپردش در کنار تو

 

خانه ز بعد زفتن تو بی صفا شده

دارالشفای فاطمه دارالعزا شده

 

تنها به حرمت تو سلامش جواب داشت

حالا پس از تو خانه نشین مرتضی شده

 

بی تو حسین آب نمی گیرد از کسی

خانه ز آه زینب تو غمسرا شده

 

خیز و سراغی از تن لرزان من بگیر

خیز و ببین چه ها به دل مجتبی شده  

شاعر علی صالحی


نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت
سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت

 

این بر همه طبیب ، ز خود دست شسته بود
کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت

 

آب از سرش گذشته ، علی را خبر کنید
کوثر که میل راهی دریا شدن نداشت

 

پیچیده است اگر، کمرش درد می کند
او هیچ گاه قصد معما شدن نداشت

 

امروز کار خانه خود را تمام کرد
گویا که قصد عازم فردا شدن نداشت

 

حتی حسین آب ز دستش گرفت و خورد
گویا خبر ز راهی گرما شدن نداشت

 

می شست رخت خویش ، ولی طول می کشید
چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت


    چرا مادر نماز خویش را بنشسته مى خواند؟!

    ز فضّه راز آن پرسیدم و گویا نمى داند!

    نفَس از سینه اش آید به سختى، گشته معلومم

    كه بیش از چند روزى پیش ما، مادر نمى ماند!

    به جان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضّه!

    كه دیده مادرى از دختر خود رو بپوشاند؟!

    الهى! مادرم بهر على جان داد، لطفى كن

    كه جاى او، اجل جان مرا یكباره بستاند!

    به چشم نیمْ باز خود، نگاهم مى كند گاهى

    كند از چهره تا اشك غمم را پاك و نتواند!

    دلم سوزد بر او، امّا نمى گریم كنار او

    مبادا گریه من، بیشتر او را بگریاند!

    كنار بسترش تا صبحدم او را دعا كردم

    كه بنشیند، مرا هم در كنار خویش بنشاند

    بسى آزار از همسایگانش دید و، مى بینم

    دعا درباره همسایگانش بر زبان راند!

    چه در برزخ، چه در م، چه در جنّت، چه در دوزخ

    به غیر از وصف او، میثم» نمى خواند

هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی

چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده‌ای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی

رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی

اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی

یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی

گر چه این همسایه‌ها از پشت خنجر میزنند
با دعایت زخم آن‌ها را سحر دارو زدی

از تمام غصه‌ها این غم علی را میکشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی


وصیت حضرت زهرا به حضرت على(‏علیهماالسلام)

یا فاطمه اهرا (س)

در آخرین لحظات حیات حضرت زهرا(علیهاالسلام) وقت آن رسیده بود كه ایشان رازهایى را كه در این مدت در سینه نهان داشته بود در قالب وصیت‏هاى لازم الاجراء با همسرش درمیان بگذارد. از این رو، عرضه داشت:

پسر عمو! من خبر مرگ خویش را دریافت كرده‏ام و لحظه به لحظه به زمان دیدار پدر بزرگوارم نزدیك‏تر مى‏شوم، اكنون تو را به انجام خواسته‏هایى كه در دل دارم سفارش مى‏كنم.

امام علی(‏علیه‎السلام) به او فرمود: دخت رسول خدا(صلى الله علیه و آله)! هر چه دوست دارى سفارش ‏كن .

امام‏ بر بالین زهرا نشست و از افراد حاضر در خانه خواست خارج شوند و سپس فاطمه زهرا (علیهاالسلام) لب به سخن گشود و عرضه داشت:

پسر عمو! بر این باورم از آن زمان كه زندگى خود را با تو آغاز كردم، در خانه‏ات دروغ نگفتم و به تو خیانت نورزیدم و از اطاعتت سر بر نتافتم؟

امام فرمود:

حاشا! از چنین چیزى فاطمه جان! تو به عظمتِ خداوند آگاه‏تر و فردى نكوكارتر و پروا پیشه‏تر و گرامى‏تر و ترس و بیم تو از خدا بیشتر از آن است كه من تو را بر نافرمانى‏ات مورد نكوهش قرار دهم. جدایى و از دست دادنت برایم بس دشوار است، ولى راه گریزى از آن نیست، به خدا سوگند! با رفتنت مصیبت جانسوز رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را یك بار دیگر برایم تازه كردى، بارِ جدایى و رحلتِ تو فوق‎العاده سنگین است، همه از خداییم و به سوى خدا باز مى‏گردیم، مصیبت و فراق تو آنقدر اندوه‎بار است كه سخت‏تر و دردناك‏تر و رنج‎آورتر و غم‏انگیزتر از آن وجود ندارد! مصیبتى است كه عزا و مصیبتى فراتر از آن نمى‏توان سراغ داشت.

اجازه ندهى هیچ یك از افرادى كه در حقم ستم روا داشتند در تشییع جنازه‏ام حاضر شوند.

سپس لحظاتى هر دو گریستند و امام‏ سر مبارك فاطمه‏(علیهاالسلام) را بر سینه نهاد و آنگاه فرمود:

(فاطمه جان!) هرگونه وصیتى مى‏خواهى به من سفارش كن، به وصیّت‏هایت مو به مو عمل خواهم كرد و هر چه را به من فرمان داده‏اى به انجام مى‏رسانم، و فرمان تو را بر كار خود ترجیح مى‏دهم.

زهراى مرضیه‏(علیهاالسلام) عرضه داشت:

پسر عمو! خداوند از ناحیه من به تو پاداش خیر عنایت كند، نخستین وصیّتم این است كه پس از من زنى را به ازدواج خویش درآورى. زیرا مردان بدون زن نمى‏توانند ادامه زندگى دهند .

و سپس معروض داشت:

سفارش بعدى‏ام این است كه اجازه ندهى هیچ یك از افرادى كه در حقم ستم روا داشتند در تشییع جنازه‏ام حاضر شوند، زیرا آنان دشمنانِ خدا و رسولند و رخصت ندهى هیچ كدام از آنان یا هوادارانشان بر جنازه‏ام نماز بگزارند و شبانگاه، آن زمان كه دیدگان مردم آرامش یافت و چشم‏ها به خواب رفت، مرا به خاك بسپار. (1)

ابن عباس وصیت نوشته شده‏اى را از آن مخدّره روایت كرده كه در آن آمده است:

این وصیت فاطمه دخت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است و گواهى مى‏دهد معبودى جز خداى یكتا نیست و محمد(صلى الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست، بهشت و جهنّم حق است و روز قیامت بى تردید فرا خواهد رسید و خداوند در آن روز مردگان را از قبرها برمى‏انگیزاند و زنده مى‏كند. على جان! من فاطمه دختر محمدم، خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت از افتخار همسرى‏ات برخوردار باشم، تو از دیگران به من سزاوارترى، مرا شبانه حنوط نما و غسل بده و كفن كن و بر جنازه‏ام نماز بگزار و در تاریكى شب به خاكم بسپار، و هیچ كس را خبر نكن، تو را به خدا مى‏سپارم و تا دیدار روز قیامت به فرزندانم درود و سلام مى‏فرستم.(2)

 

پی‎نوشت‎ها:

1- روضة الواعظین، 151/ 1.

2- بحار الانوار، ج 43، ص 214.


بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست

آتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست

یا ایهاالرسول بخوان واقعه که چون
مسمار در ، سینه ی خیرالنسا شکست

سنگی که حرمت رخ آیینه را نداشت
با سیلی ای که زد رخ آیینه را شکست

گوشواره ای که بود ضریح طواف حور
یا رب به ضرب سیلی ِ یک بیحیا شکست

افتاد از نفس ، پر پروانه هم که سوخت
روح غرور و غیرت شیر خدا شکست

وقتی که قلب حضرت خاتم زغم شکست
عیسی صلیب و موسی عمران عصا شکست

دست قضا قدر همه را جمع کرد بعد
این غصه را به روی سر کربلا شکست

یاایهالرسول کجایی قیامت است
سر نیزه پهلوی پسر مرتضا شکست

آه از دمی که گودی گودال خون گرفت
با نعل تازه سم ستور سینه را شکست

با سنگ و تیر و نیزه همه زائر”ش شدند
یک پیرمرد گونه ی او با عصا شکست

رامین برومند


 روایت مصیبت: وصایای حضرت فاطمه (س) به دخترش زینب

نابكاران و كوردلانى كه مى خواستند على (علیه السلام) را به بیعت با خلیفه وادارند، آمده بودند تا او را به زور از خانه اش بیرون ببرند. على بیرون نرفت ، زهرا پیش آمد و با ضربات ((مغیره )) و ((قنفذ)) نقش زمین گشت و با بدنى مجروح در بستر بیمارى قرار گرفت . و سرانجام زینب به سوگ مادر نشست (1).
زهرا(سلام الله علیها) چون در بستر مرگ قرار گرفت ، به دختر پنج ساله اش وصیت كرد:هرگز از دو برادرت جدا مشو. پیوسته با آنان باش و از آنان نگهدارى كن . براى آنها به جاى من مادر باش (2).
زینب به چشم خود دید كه چگونه پدرش جسم پاك مادر را غسل داده و چگونه اشك مى ریزد، چه سان ناتوان شده و از خدا صبر و بردبارى مى طلبد؟!
هنگام دفن مادر، كه به نظر مى رسد در خانه انجام گرفت ، با چشم تیزبین مى دید كه زهرا را زیر خاكها پنهان مى كنند، و با یاد نمودن رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) از ستم امت و ستمگران ریاست طلب شكوه مى كنند(3).
زینب با دیدن چنین مناظرى رو به سوى قبر پیامبر كرد و گفت : با مرگ مادر جاى خالى تو براى ما محقق شد، و دیگر دیدار ممكن نیست

و در روایت دیگری آمده است:

آن روز، چهار ساله گلستان عصمت و عفاف در كنار بستر مظلومه تاریخ ، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، همراه اسماء بنت عمیس زانوى غم را بغل گرفته و خیره خیره بر چهره تكیده مادر نگاه مى كرد.
مادر از او خواست كه نزدیك بستر آید. سپس به او دو امانت گرانبها سپرد و فرمود: ((دخترم زینب ! دو بقچه اى كه به تو مى سپارم ، یكى از آنها متعلق به دختر ابوذر غفارى است و دیگرى مال خودت ، كه در آن پیراهنى براى حسین است . اما بدان هرگاه كه او، این پیراهن را از تو طلب نماید، وقت وصل و همراهى شما سر رسیده و حسین براى شهادت مهیا مى گردد.))
فاطمه (سلام الله علیها) رو به اسماء نمود و فرمود: ((من اندكى به خواب مى روم . لحظاتى بعد سراغم بیا و مرا صدا نما. اگر جواب تو را ندادم ، برو على و اولادم را مطلع كن كه زهرا از دنیا رخت سفر بربسته است .))
سپس مشغول خواندن سوره یس گشت : ((یس ، والقرآن الحكیم .)).
اسماء لحظاتى بعد زهرا(سلام الله علیها) را صدا مى زند؛ اما چیزى نمى شنود و در مى یابد كه دختر پیغمبر از دنیا چشم فرو بسته است .
زینب بعد از سكوت مادر با حالت صیحه و گریه خود را بر بدن مطهر او مى اندازد و صدا مى زند و مى گوید: ((مادر! سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان . مادر! گویى ما امروز رسول خدا را از دست دادیم . مادر(4)


(1)سفینة البحار، ج 2، ص 339؛ احتجاج طبرسى ، ج 1، ص 414.

(2) بطله كربلا، ص 43.
(3)نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 193، ص 651.

(4)عقیله بنى هاشم ، ص 12.

منبع: ۳۶۰ داستان از فضایل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزیزى



زهرای من غمت بخدا می کشد مرا

ظلمی که شد به تو جفا می کشد مرا

رخسار نیلگون شده از سیلی ستم

پنهان نمودنت ز وفا می کشد مرا

دست مرا رضای خدا بسته نازنین

بی یاوری تو به بلا می کشد مرا

پرپر شدی ز ظلم عداوت برابرم

دوری روی تو بخدا می کشد مرا

هنگام غسل تو شب وروزم یکی شده

دیدم به پیکر تو چها می کشد مرا

پشت و پناه من همه دم یاری تو بود

کردی به خصم خویش دعا می کشد مرا

ای مهربان ودلبر محنت کش علی

هجرت بدون چون وچرا می کشد مرا

بسیار طعنه از کس و ناکس شنیده ام

دشمن جداو دوست جدامی کشد مرا

یک سو غم تو دارم و سویی غریبه ام

اما حدیث کرب وبلا می کشد مرا

سروده ی حاج حبیب الله موحد 


آورده دستی را کمی بالا به زحمت
دستی گرفته زیر دستی را به زحمت
 
دست دعای دختری هم رفته بالا
بلکه نیوفتد مادرش زهرا به زحمت
 
سخت است درد بازویش را از عزبزش
 پنهان کند صدیقه ی کبری به زحمت
 
زینب نکن اینگونه گیسو را پریشان
مویت مرتب میشود حالا به زحمت
 
برخواسته از جای خود قطعاً به سختی
خوابیده در بستر اگر شبها به زحمت
 
خون جگر از زخم پهلویش پیداست
می ایستد وقتی که روی پا به زحمت
 
از تاول پایش مشخص میشود که
یا با مَشقَّت راه رفته یا به زحمت
 
پیراهنش هم زار خواهد زد برایش
آن شب که غسلش میدهد مولا به زحمت
 
مظلوم عالم بیش از الان خواهد افتاد
با رفتن انسیة الحورا به زحمت
حاج منصور حسینه صنف لباس فروشان

گروه فرهنگی: معاون پژوهش و فناوری دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم عنوان کرد: همه انسان‌ها به معارف، تربیت، هدایت، عنایت و رحمت، ولایت و شفاعت حضرت زهرا(س) هم در این دنیا، هم در آخرت، زندگی فردی، اجتماعی و هم برای شناخت دین و آموزه‌های آن به شدت نیاز دارند.
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از همدان، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد اکبری دوشنبه ۱۶ اسفند در همایش فاطمه و مهدویت با موضوع وظایف منتظران در عصر انتظار که به همت جهاددانشگاهی واحد همدان برگزار شد، اظهار کرد: حضرت زهرا(س) در میان همه انبیاء مرسلین و اولیاء و معصومین(ع) نقش برجسته و بی‌بدیلی دارد به گونه‌ای که پیامبر خاتم(ص) می‌فرمایند من به فاطمه نیاز دارم و مشاهده می‌کنیم که کنیه حضرت زهرا(س) ام‌ابیها است.»

اکبری عنوان کرد: محال است که دختری مادر پدر باشد اما پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرا(س) را با این عنوان صدا زده یعنی دختری که هم دختر و هم مادر است و این اجتماع نقیضین است اما کلام پیامبر اکرم(ص) است.

وی تأکید کرد: در روز قیامت پیامبر(ص) می‌فرمایند یا علی بگوی دخترم فاطمه(س) بیاید» و ایشان وارد می‌شوند سپس پیامبر(ص) می‌فرمایند روز م فرارسیده است و امت من به شفاعت تو چشم دوخته‌اند، یا فاطمه برای شفاعت امت من چه آورده‌ای؟» حضرت زهرا(س) از زیر چادر خود دو دست بریده بیرون می‌آورد و می‌فرماید این دو دست برای شفاعت همه امت کفایت می‌کند.»

اکبری با بیان اینکه حضرت زهرا(س) اینگونه در روز قیامت به داد شیعیان می‌رسد و آنها را از این گرفتاری نجاتشان می‌دهد، تصریح کرد: امام حسن عسگری(ع) فرموند همه ما امامان حجت خدا بر خلایق هستیم اما مادر ما فاطمه(س) حجت خدا بر ما است و این نشان‌دهنده جایگاه و عظمت حضرت زهرا(س) است.»

معاون پژوهش و فناوری دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم با تأکید بر اینکه حضرت زهرا(س) را فقط با قرآن و کلام امامان معصوم(ع) باید شناخت، عنوان کرد: کمال وجودی این بانو سبب شد تا خداوند متعال با اراده تخلف‌ناپذیر خود، موهبت طهارت از هرگونه پلیدی را به او عطا کند تا جایی‌که رضایت و خشم او معیار حق و باطل و میزان اعمال و اوصاف دیگران قرار گرفته است.

وی تصریح کرد: برای درک ژرفای اقیانوس این بانوی کوثر، منبعی بهتر از قرآن و احادیث اهل بیت(ع) نیست به طوریکه در قرآن کریم آیات بسیاری به صورت تأویل بر آن حضرت منطبق شده و در روایات نیز به مقام‌های معنوی بی‌شمار ایشان توجه شده است.

اکبری عنوان کرد: در قرآن کریم از حضرت فاطمه(س) نامی برده نشده اما مفسران نزول برخی از سوره‌ها و آیات قرآن را در شأن آن حضرت می‌دانند همچنین بر اساس برخی منابع، شأن نزول بیش از ۵۰ آیه یا اختصاص به حضرت فاطمه(س) دارد یا مشترک بین ایشان و سایر اهل بیت(ع) است.

اسباب شفاعت حضرت زهرا (س) در قیامت!

حضرت عباس (ع)

قدس آنلاین: روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود، پیامبر (ص) به امیرمومنان علی (ع) می فرمایند که: به زهرا بگو برای شفاعت و نجات امت چه داری؟» .

به گزارش قدس آنلاین، هر گاه سخن از عاشورا و مصائب امام حسین (ع) به میان می آید امکان ندارد از برادر و علمدار باوفای ایشان یعنی حضرت ابوالفضل العباس (ع) یاد نشود اصلا عاشورا با قمر بنی هاشم (ع) معنایی دیگر دارد.

روایات معصومان علیهم السلام نیز حاکی از جایگاه رفیع و منیع حضرت عباس (ع) در دو دنیا حکایت دارد.

روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود، پیامبر (ص) به مولا علی (ع) می فرمایند که: به زهرا بگو برای شفاعت و نجات امت چه داری؟» مولا (ع) پیام حضرت رسول (ص) را به فاطمه زهرا (س)  می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند: ای امیرالمؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی است.»

امام سجاد (ع) می فرمایند: خداوند رحمت کند عمویم عباس بن علی علیهما السلام را که به تحقیق ایثار و جانبازی کرد و جنگ نمایانی نمود و خود را فدای برادرش ساخت، تا اینکه دستانش قطع شد و خداوند در مقابل، بسان عمویش جعفر طیار دو بال به او عنایت کرد تا با آنها با ملائکه در بهشت پرواز نماید و همانا عباس علیه السلام نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتی دارد که جمیع شهدا در روز قیامت بر او غبطه خورند و تمنّای مقامش را نمایند.»

امام صادق (ع) در زیارت حضرت ابوالفضل (ع) می فرمایند: پس خداوند برترین و بیشترین و وافرترین و کامل ترین پاداش کسی را از میان آنان (مجاهدین و شهدای حق) که به پیمانشان وفا نمودند، دعوت او را پذیرفتند و از ولی امر خود طاعت کردند ، به تو ارزانی فرماید.»

ایشان همچنین در فارز دیگری از زیارت حضرت عباس (ع) می فرمایند: شهادت می دهم که محقّقاً تو در خیرخواهی، سر حدّ تلاش را نمودی و نهایت کوشش را انجام دادی، پس خداوند تو را در جمع شهدا و روحت را با ارواح نیک بختان قرار داد و وسیع ترین منزل و برترین غرفه را در بهشت به تو بخشید.»

امام زمان (عج) حضرت قائم آل محمد (ص) در بخشی از سخنان زیبای خود درباره عمویشان عباس (ع) چنین می فرمایند: سلام بر ابوالفضل، عباس بن امیرالمؤمنین، هم درد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، یزید بن رقاد» و حیکم بن طفیل طایی» را لعنت کند…»

ایشان همچنین صفات والاى ریشه دار در عمویش، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین بر مى شمارند و مى ستایند:

1-همدردى و همگامى با برادرش سید الشهداء (ع) در سخت ترین و دشوارترین شرایط تا آنجا كه این همگامى و همدلى ضرب المثل تاریخ گشت.

2- فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.

3- فدا كردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسین (ع).

4- حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.

5- كوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى كه نیروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسیدن قطره اى آب به خاندان پیامبر (ص) شده بودند.

منابع:

معانی السبطین

کامل ایارات

مزار مشهدی

گزیده اى از كتاب زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع)


به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: با فرا رسیدن ایام شهادت حضرت زهرا(س) در بسیاری از منابر و تکایا علاوه بر ذکر مصیبت حضرت(س)، سخنرانی هایی متعددی می شود که اگر نگوییم عموما اما بخش قابل توجهی از آنها بر ابعاد مظلومیت ایشان تاکید دارد، در حالی که صدیقه طاهره(س) در طول زندگی هجده ساله خود نقش مهمی را در ساخت تمدن اسلامی ایفا کردند. از سوی دیگر سبک زندگی و سیره آن حضرت(س) می تواند الگوی موثری برای امت اسلام باشد به ویژه شیعیان که رهرو اهل بیت عصمت و طهارت هستند.

 

بر آن شدیم در ایام سوگواری فاطمه زهرا(س) ابعاد مختلفی از زندگی دخت پیامبر(ص) را در گفت وگو با حجت الاسلام حمیدرضا شاکرین»، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بحث بگذاریم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

 

با توجه به اینکه در ایام شهادت حضرت فاطمه(س) قرار گرفته‌ایم، مهمترین رویکرد آن حضرت(س) از لحاظ تمدنی در طول زندگی شان چه بود؟

 

قبل از پاسخ مقدمه ای را بیان می کنم، اساسا از منظر تمدنی شرایط و ظروفی که سبب می شود تاثیرگذاری اتفاق بیفتد. اثرگذاری حضرت صدیقه طاهره(س) در زمان حیات پیامبر(ص) جلوه و نمود چندان بارزی نمی تواند داشته باشد، آنچه که هست نقش حضرت(س) در کنار پیامبر(ص) و همراهی با رسول خدا(ص) بود که بسیار موثر واقع شد و هر اندازه که رسول گرامی اسلام(ص) در تاثیرگذاری تمدنی به عنوان بنیان‌گذار یک تمدن نوین در جهان تاثیرگذار بودند، طبیعتا همراهی های امیرالمومنین علی(ع) و حضرت صدیقه طاهره(س) نیز به عنوان یکی از یاران و همراهان پیامبر(ص) موثر بود، طبیعتا در این حوزه نمی شود مستقل نقش حضرت زهرا(س) را در مساله تمدن سازی ارزیابی کرد اما نکته اساسی بعد از پیامبر اکرم(ص)است که مقداری مستقل تر بود.

 

اگر بخواهیم در این دوره یعنی بعد از رحلت رسول خدا(ص) مساله را بررسی کنیم با وجودی که فرصت گسترده ای هم نبوده است، باید به چند نکته توجه ویژه داشته باشیم. نخست آنکه فاطمه زهرا(س) با درکی که از شرایط تاریخی دارد به گونه ای عمل می کند که بتواند مسیر جامعه اسلامی را که به سمت یک وارونگی پیش می رود، تغییر دهد، تا در آن پیچ حساس تاریخی جامعه را به آنچه که پیامبر(ص) پایه گذاری کرد و ریشه اصلی اش هم در ولایت تعریف می شد برگرداند. در واقع اگر به معنای دقیق اسلامی و نه صرفا معنای تاریخی، مساله را تفسیر کنیم فرهنگ و آموزه های اجتماعی و الگوی ی است که پیامبر اسلام(ص) ارایه کرد همان ولایت و پیشوایی حضرت امیر(ع) بود. بنابراین دخت نبی مکرم اسلام(ص)، تمام تلاشش این بود که تمدن اسلامی را متوجه این مساله کرده و جامعه را نسبت به این مهم بیدار کند.

 

در نتیجه از این بُعد تاثیرگذاری تمدنی حضرت زهرا(س) قابل توجه و حایز اهمیت است، از سوی دیگر حضرت زهرا(س) در همین فرصت کوتاه مجموعه معارف تمدن ساز مهمی را به یادگار می گذارد و اگر خطبه های دختر نبی مکرم اسلام را مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید که همه آنچه که یک تمدن الهی به ویژه از نظر جهان بینی به آن نیاز دارد در خطبه های ایشان قابل ملاحظه است. اما به طور کلی مهمترین تاثیر تمدنی آن حضرت(س)، امر ولایتپذیری است.

 

در روایات متعددی در مورد مقام شامخ حضرت زهرا(س) سخن به میان آمده، از جمله در مورد جایگاه حضرت(س) در روز جزا و شفاعت از مومنان موارد مختلفی ذکر شده است. در این مورد توضیح بفرمایید.

 

شیخ صدوق در کتاب امالی» از رسول خدا(ص) روایت کرده است : درروز قیامت از خداوند رئوف ندا مى رسد: اى حبیبه و فرزند رسول من از من بخواه تا عطا نمایم، شفاعت كن تا من بپذیرم، به عزت و جلال خودم كه امروز ظلم و ستم هیچ ستمگرى از نظر من محو نخواهد شد.

در همین زمان است كه مى گوید: بار خدایا! فرزندان، شیعیان، دوستان و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش»؛ بنابر این، حضرت زهرا(س) بسیاری را شفاعت می کنند اما این بدان معنا نیست که هر شخص هر کاری که دلش خواست انجام دهد و بعد به امید شفاعت باشد.

 

آیا مساله نَسَب، مذهب، حب لسانی به صورت صرف ظاهری، در این شفاعت جایگاهی دارد، چراکه اشاره به این می شود که خداوند فرزندان، شیعیان، دوستداران و. را به واسطه شفاعت حضرت زهرا(س) می بخشد.

 

اساسا شفاعت در فرهنگ اسلامی اصلا تابع مساله نسبی، یا موارد ظاهری صرف نظیر آنچه که اشاره داشتید، نیست.  مقصود شیعیان واقعی، دوستداران واقعی، فرزندان حضرت که در مسیر ایشان حرکت کردند، است. از سوی دیگر آنچه که در حوزه شفاعت بسیار مهم است این رابطه معنوی است، شفاعت صدیقه طاهره(س) بسیار گسترده است اما کسانی را پوشش می‌دهد که به دلیل جهت گیری ها و نوع حرکت و سبک زندگی که انتخاب کرده اند در مسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) حرکت کرده اند، حال در این میان هر چه که تلاش افراد در این مسیر بیشتر باشد مرتبه بالاتری از شفاعت را دریافت می کنند.

 

با این وصف معیار اصلی شفاعت آن صلاحیت هایی است که فرد دارد. پس عمل و حقیقت و شخصیت و هویت فرد اهمیت دارد. وگرنه پسر نوح، فرزند پیامبر بود اما اهلیت خود را از دست داد و به جرگه گنهکاران پیوست.

 

اگر امروز بخواهیم مولفه هایی از سیره صدیقه طاهره(س) را در سبک زندگی خود پیاده کنیم، مهمترین آن چیست؟

 

مولفه های فراوانی وجود دارد که هر کدام به نوبه خود اهمیت خاصی دارند اما می توانیم جزء به جزء نگاه کنیم، نکته بسیار بنیادی که نگاه جامعی به چگونگی زیست دینی دارد، مساله ولایت مداری در سیره حضرت زهرا(س) است.

 

در ابعاد دیگر زندگی مساله تربیت از جایگاه مهمی برخوردار است. حضرت فاطمه(س) مربی بسیار بزرگی است. از این جهت بهترین الگو را می توان از ایشان گرفت. مساله دیگر دیگردوستی حضرت صدیقه(س) است. اخلاقی که بشر امروز به آن به شدت نیاز دارد. در روایت است که حضرت زهرا(س) بعد از نماز برای همه دعا می کند و در آخر برای خود و خانواده شان.

 

مساله دیگر بعد عبادی است. گمشده جهان ما معنویت و آنچه که دنیای بشر را به نابودی کشانیده، دوری از عبادت است. مساله عبادت با خلوص و با آگاهی است. حضرت زهرا(س)، عبادت خداوند را با خلوص و آگاهی انجام می داد. این نوع معنویت نیازی است که باید در خانواده ها جاری شود.


بی تو شود سیاه دگر روزگار من

حالا چرا شکسته ای ای ذوالفقار من

من بی سپاه می شوم ای لشکرم بمان

خانه خراب می شوم ای همسرم بمان

از حیدرت سه ماه چرا رو گرفته ای ؟

با گریه های مخفی خود خو گرفته ای

یک دست بر جراحت پهلو گرفته ای

یک دست بر کبودی بازو گرفته ای

صد پاره فاطمه ز غمت شد دل علی

تو با همین سکوت شدی قاتل علی

ای استخوان شکسته ی حیدر نفس مکش

شعله کشد ز آه تو , دیگر نفس مکش

باشد برای زخم تو بهتر , نفس مکش

رنگین شده ز خون تو بستر , نفس مکش

از بعد کوچه ها تو سرت خم شده چرا ؟

زهرای من بگو کمرت خم شده چرا ؟

بانو بنفشه پیکر تو می کشد مرا

جسم نحیف و لاغر تو می کشد مرا

خون های روی معجر تو می کشد مرا

این گریه های دختر تو می کشد مرا

انگار درد بر همه عضوت رسیده است

زهرا چه می کشی تو که رنگت پریده است

تو کار می کنی ز تنت لاله می چکد

از گوشه های پیرهنت لاله می چکد

از زخم های بر بدنت لاله می چکد

امشب چگونه از کفنت لاله می چکد ؟

امشب بگو علی چه کند روبروی تو ؟

با فضه من چگونه دهم شستشوی تو ؟

رضارسول زاده

 


زهرا! گمان کنم که زمان سفر شده

خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده

 

داری برای مرگ خودت می کنی دعا

امّا غروب عمر علی جلوه گر شده

در زیر بار غم, بدنت آب رفته است

حالت شبیه حال دل محتضر شده

 

در خانه هم برای علی رو گرفته ای!

این صورت کبود تو هم دردسر شده

 

حرفی بزن وگرنه که دق می کند حسن

حرفی بزن ببین حسنم, جان به سر شده

…….

خیلی دلت برای حسین شور می زند

جانم حسین » های تو غرق شرر شده

…….

در پشت در چه بر سرت آمد که این دو ماه

دارو دگر به زخم تنت بی اثر شده؟!

 

فهمیده ام که دست به پهلو گرفته ای

هر چه که پیش آمده از میخ در » شده

 

کمتر نفس بکش به خدا می کشی مرا

خونابه های پهلوی تو بیشتر شده

محمد فردوسی


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

حضرت آیة الله محمد حسن قدیری(رضوان الله علیه ) دختر بابا دانلود آهنگ شاد جدید کشاورزی نوین وابتکاری معاونت پرورشی و تربیت بدنی آموزش و پرورش شهرستان کنگاور اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها خرید کفش کتونی براق اسپرت ارزان اسپرت دخترانه زنانه پسرانه 2021 نانی نو صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها رندانه