زینب رسیده کربلای یا حیدر آمد؟
برگشت امّا چون علی از خیبر آمد
بعد از همان طوفان که درکوفه بپا کرد
تا ساحل عشق وامید و باور آمد
یکبار دیگر می تازه بپا کرد
وقتی که در صحرا و دشت م آمد
با اشک حسرت مثل گل برخاک افتاد
فریاد زد جان برادر ، خواهر آمد
مثل همان روزی که او در قتلگه بود
گویی صدایی باز از آن حنجر آمد
خوش آمدی ای خواهر مظلومۀ من
تو رفتی ازاینجا ولیکن مادر آمد
گویی شنیدم زیر باران ناله اش را
چون ساربان در راه با انگشتر آمد
روزی که دیدم سینه ات درهم شکسته
یادم زدرد پهلو و میخ در آمد
گل ها همه جمعند واز پائین پایت
درباغ جان من شمیم اکبر آمد
آیا گرفتی کودک خود را در آغوش
گویا که از قبرت صدای اصغر آمد
همراه با گریه صدای یا اخیه
از علقمه از تربت آب آور آمد
دادی تو از نیزه توانم با نگاهت
هرگاه صبرمن زهجرانت سر آمد
میخواست زینب از فراق تو بمیرد
دردا که پیش از خواهر تو دختر آمد
از قول من بنویس باگریه وفایی»
خوناب جان من زچشمان تر آمد
تو ,جان ,خواهر ,کربلای ,رسیده ,زینب ,رسیده کربلای ,جان من ,را در ,در آغوشگویا ,آغوشگویا که
درباره این سایت