محل تبلیغات شما

با تَضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد

با خدای خویش از راز مگویش حرف زد

دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش

از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد

هربلایی بود را روز ازل با جان خرید

جان چه قابل، جان به کف از آبرویش حرف زد

از گلستانش ،جوانش از هر آنچه داشت گفت

از گل ششماههء خوش رنگ و بویش حرف زد

هق هق مولای ما آن دشت را شرمنده کرد

از علی اکبر و از خلق وخویش حرف زد

در مناجاتش گریزی زد میان قتلگاه

از همان سینه که می آیند رویش حرف زد

سینه ی خود را برای سم مركب ها گذاشت

لحظه ای كه از جنایات عدویش حرف زد

ماجرا را دید تا آنجا که بین راه شام

دختر آمد پای نیزه با عمویش حرف زد:

با عمو میگفت اینجا هستی و ما را زدند؟

از لبس از گونه اش از تار مویش حرف زد

یاد ضرب سنگ ها و خون پیشانیش بود

وقتی از نوع نماز و از وضویش حرف زد

شرح داد و شرح داد و شرح داد و شرح داد

از تمام ماجرا و مو به مویش حرف زد

ناگهان آمد ندایی از خدا محبوب ما

مست شو طوری كه نتوان از سبویش حرف زد.

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

حرف ,زد ,شرح ,جان ,آمد ,ها ,و شرح ,داد و ,حرف زد ,و از ,رویش حرف

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

guesixzawar وبلاگ احمد علیزاده فلاح Willard's page آریــــانـــت_خـدمـات فـنـی کـامـپـیـوتـر با کادری مجرب در محل شما niewacouvent میثاق پرینت انایوردم خطبه سرا آیناز چت,چت ایناز,چت روم ridisdiefrut Denise's receptions