محل تبلیغات شما
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ 
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودی‌های چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

تو ,باغ ,رابابا ,چشم ,انگشترت ,کبودی‌های ,رابابا تو ,سیلی تا ,ضرب سیلی ,رابا ضرب ,تا که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

scaptulebo رمان های معروف neufreeswoodbgu ღ پـرسـه خـیـال در کـوچـه تـنـهـایـی ღ calfloudempmo coeziroutump معرفی مشاهیر و بزرگان به نام پـــــروردگـــــــار ِ آفریدگان منوماکان ersiltiowhoo