محل تبلیغات شما
مجتبی روشن روان

زینب رسیده از سفری پر ز اضطراب

سرگرم زمزمه ست و دلش غرق التهاب

از من به غیر این تن تیره نمانده است

شمع دلم شده ز غمت قطره قطره آب

پوشیه نیست اینکه بود بر جمال من

این جای سیلی است و قدم های آفتاب

هر کس به قدر آه خودش داغ دیده است

امّا قسم به جان تو وای از دل رباب

خنده به درد بی کسی ما چه تلخ بود

امّا فقط غم تو مرا کرده دل‌کباب

یک دم نشد که لرزه بیفتد به پای من

کردم به دشمنان تو از محملم عتاب

کارم تمام شد همه جا شد حسینیه

با دست بسته خواهر تو کرده انقلاب

دارم شبیه فاطمه مرگ از خدا طلب

کاش این دعا شود به مزار تو مستجاب

یادم نرفته لحظۀ افتادنت حسین

لشگر برای کشتن تو جمله در شتاب

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

تو ,ز ,کرده ,قطره ,عتابکارم ,محملم ,محملم عتابکارم ,عتابکارم تمام ,از محملم ,تو از ,به دشمنان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Elisabeth's receptions Angela's info Tamara's life wallnarepa ART7-مرجع هنر کپسول حسابداران ایران تور ارمنستان آموزش زبان انگلیسی - چاپ مقاله آی اس آی ridoketga