اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ـــ حسن لطفی
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود
اینجا هزار تیر به تشییع اش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود
خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود
فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود
ز ,ِ ,غریبانه ,تابوت ,پی ,حسن ,غریبانه می ,پی تابوت ,رودخون میچکد ,می رودخون ,میچکد به
درباره این سایت