پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر می زد
کنارِ حُجره به سر از غمِ پدر می زد
پسر به یادِ بدن لرزه ی پدر گریان
پدر زِ زهر روی خاک بال و پر می زد
برای غربتِ مسمومِ سامرا جا داشت
هزار چاک به پیراهنش اگر می زد
گَهی به حالِ پریشان خاک سر می ریخت
گَهی به سینه ی سوزان به روی سر می زد
شبیهِ دخترِ ویران نشین به شهرِ شام
که سر به خشت زِ دیدارِ طشت زر می زد
شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت
زمانِ بر سرِ نی دیدنِ پدر می زد
رضا رسول زاده
سر ,پدر ,زِ ,زدشبیهِ ,ی ,خاک ,می زدشبیهِ ,پدر می ,فقط ناله ,سر می ,نشین به
درباره این سایت