محل تبلیغات شما

امشب غمت به دست فلک  ابر می دهد
دارد حسن  به  خواهر خود صبر می دهد

انگار شام عمر تو بابا سحر شده
از غصه تو زینب تو محتضر شده
آنقدر دور بستر تو لطمه میزنم
تا دیده واکنی به من خون جگر شده
بابا دو روزه جسم  تو را زهر آب کرد
مانند فاطمه تن تو مختصر شده
خون روی چشم تو چقدر ه میشود
انگار زخم فرق سرت باز تر شده
آن پارچه که زخم تو را بسته ام به آن
واکردنش خدا چه قدر دردسر شده

از گریه های دخترت عالم به غم نشست
یک تیغ دشمنت زد و زینب چنین شکست

وای از دمی که روی تل آمد به چشم دید
هر کس رسیده  دشنه  و شمشیر می کشید
برگشت سمت شهر مدینه به گریه  گفت
یا مصطفی  برس تو  به فریاد  نا امید
این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست
از جور دشمنت شده اینگونه او شهید
باقی نمانده است دگر پیکری از  او
از بس که  تیغ از تن  او یاس و لاله چید
**
با آنکه شاه بی رمق افتاد روی خاک
دشمن مگرکه از سر او دست می کشید

یک عمر هم که  گریه کنم باز هم کم است
هر روز  و شب برای غلامت محرم است

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

تو ,روی ,عمر ,که  ,شدهاز ,هم ,تو را ,به هامون ,هامون حسین ,حسین توستاز ,توستاز جور

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی ارزان شاهین شاپ tiokelaweal قانون و مجازات Olga's blog bepoteethdo موبایل Freddie's memory tobestneckind کتابخانه ملاحسینقلی شوندی از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر