محل تبلیغات شما

سخنرانی های آتشین، فضا را به نفع کاروان اسیران کربلا تغییر داده، صدای اعتراض ها بلند شده و ابن زیاد خشمگین بود/ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا

روز دوازدهم محرم، کاروان اسرا وارد کوفه شد و کوفه را فضای شادی و گریه هم زمان پر کرد، اما سخنرانی های اهل بیت همه چیز را تغییر داد و همین باعث واکنش عبیدالله ابن زیاد به این ماجرا شد. گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به روز سیزدهم را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه بخوانید.

از زندان کوفه تا سفر به شام

دو شکست سنگین در کوفه؛ عبیدالله را گیج، خشمگین و خوار ساخته بود. خطابه های داغ و ستم کوب کوچه و بازار و پاسخ های دندان شکن در دارالاماره، فضا را به نفع کاروان اسیران تغییر داده بود. کوچه های خنده به کریه و شادباش ها به اعتراض تبدیل شده بود. سخنرانی های آتشین، یخبندان سکوت و ترس را شکسته بود و حنجره های خاموش جرات سخن گفتن یافته بودند که اعتراض زید بن ارقم از آن جمله است.

عکس العمل های عبیدالله بن زیاد/ زندانی کردن اهل بیت

پس از شکست در دارالاماره، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت را زندانی کنند. شیوه زندان کردن را به این گونه نوشته اند:

1. دستور داد علی بن الحسین(ع) را به غل و زنجیر ببندند و همراه با دیگر اسیران زندانی کنند. برخی نوشته اند دستور داد تا اسیران را در خانه ای نزدیک مسجد اعظم زندانی کنند. قول سوم آن است که عبیدالله دستور داد باقیمانده کاروان حسین را در قصر زندانی کنند. قول چهارمی را عبدالرزاق مقرم قائل است که اعتراض و سر و صدای مردم، عبیدالله را واداشت تا آنان را از ندان خارج کنند و به جایگاهی نزدیک قصر یا درون قصر زندانی کنند.

2. وضعیت لباس زندانیان چندان مناسب نبود. آنها با لباس نامناسب و به غارت رفته، خسته، داغدار و زخمی بودند.

3. آنان را در زندانی تنگ، تحت شکنجه قرار دادند و حضرت زینب فرمود: هیچ زنی از قبایل عرب نزد ما نمی آمد و کسی که به نزد ما آمد و شد می کرد، کنیزان بودند که ایشان نیز مانند ما اسیر شده اند.

4. در زندان نوعی شکنجه روانی اعمال می کردند. طبری می نویسد: هنگامی که اهل بیت در کوفه زندانی بودند، سنگی که نامه ای به آن بسته بود در زندان افتاد. در نامه آمده بود: پیکی که خبر اسارت شما را نزد یزید بن معاویه برده در فلان روز در راه است. اگر صدای تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته می شوید و اگر صدای تکبیر نیامد امان یافته اید ان شاالله. دو یا سه روز پیش از آمدن پیک، سنگی که نامه ای به آن بسته بود داخل زندان افتاد که در آن آمده بود وصیت کنید و پیمان ببندید که پیک در فلان روز می رسد. سپس پیک آمد و صدای تکبیر شنیده نشد و نامه ای آمد که اسیران را نزد من گسیل دارید.»

5. میزان درنگ و توقف در زندان به درستی معلوم نیست. محتمل است از غروب با شب روز دوازدهم تا هفدهم، مدت توقف در زندان باشد. احتمال اینکه در این مدت اسرا را جابه جا می کردند، نیز هست.

6. نکته مهم دیگر اینکه معلوم نیست کسانی که همراه کاروان اسیران غیر از اهل بیت بودند، در این موقعیت کجا هستند مانند مادر عمروبن جناده، مادر عبدالله بن عمیر کلبی، مادر خلف فرزند مسلم بن عوسجه اسدی و دیگر ن اسیر. به نظر می رسد این ن در کوفه ماندند و آنان را از اهل بیت جدا کردند.

اعلام خبر پیروزی ابن زیاد

عبیدالله با ورود کاروان اسیران به کوفه یا پس از زندانی کردن آنها، دستور داد سرها را در میان قبائل -به ویژه سر اباعبدالله الحسین(ع)- را بچرخانند و این پیروزی را به اطلاع همگان برسانند.

شگفت آن است که نوشته اند در مجلس عبیدالله بن زیاد، برادرش عثمان بن زیاد -نایب او در بصره- برای تبریک گفتن از بصره آمده بود و در مجلس عبیدالله وقتی بر لبان امام چوب می زد به او اعتراض کرد. از آن شگفت تر اینکه در طبقات ابن سعد آمده است که مرجانه، مادر ابن زیاد هم فرزندش را سرزنش کرد و گفت: ای خبیث! پسر رسول خدا را کشتی! به خدا هرگز بهشت را نخواهی دید.»

پس از این کار، ابن زیاد به چند تن نامه نوشت:

1. یزید بن معاویه در شام و اعلام خبر پیروزی و اسارت خانواده حسین بن علی(ع)
2. عمروبن سعید بن عاص والی مدینه

رسیدن خبر کربلا به مدینه و بنی هاشم

شیخ مفید می نویسد: عبدالملک بن ابوالحارث را به مدینه فرستاد. عبدالملک می گوید: من رفتم تا به مدینه رسیدم. به دارالاماره رفتم. عمروبن سعید گفت: چه خبر داری؟ گفتم: خبری که تو را خوشحال کند. حسین کشته شد و خانواده اش را به اسارت گرفتند. عمروبن سعید گفت: تو قاصد فتحی. بیرون برو و در کوچه های مدینه ندا کن. من بیرون رفتم و در کوچه های مدینه فریاد زدم: الا قُتِل الحسین. الا نُهِب الحسین!

چون صدا در شهر پیچید از بنی هاشم صدای شیون و نوحه و ندبه بلند شد. به نحوی که به خدا قسم هرگز چنین مصیبتی مثل مصیبت بنی هاشم ندیده بودم. از هر سو ناله واحسیناه، واغریباه بلند شد. به نزد عمرو برگشتم همین که مرا دید تبسم کرد و خندید و این شعر را خواند:

عجّت نساء بنی زیاد عجّة معجیج نِسوتُنا غداة الارنب
ن بنی هاشم آن گونه به آه و فغان آمدند که ن ما.

آنگاه گفت: هذه واعیٌة بواعیة فلان (عثمان) و منظورش از شیون ن، جنگ بدر بود و از واعیه، کشته شدن عثمان.

عمروبن سعید به مسجد آمد، مردم جمع شدند. خطبه خواند و گفت: ما راضی بر قتل حسین نبودیم ولی چه کنیم با کسی که شمشیر کشیده و قصد کشتن ما را داشت، مگر اینکه او را بکشیم.

در این هنگام عبیدالله بن سائب برخاست و گفت: اگر فاطمه بود و سر حسین را (بریده)می دید بر آن می گریست.

عمرو بن سعید دست به رویش زد و گفت: ما به فاطمه از تو نزدیک تر و شایسته تریم. پدر او عموی ماست و شوهر او برادر ما و فرزند او فرزندان ما. اگر فاطمه زنده بود بر او می گریست و جگرش بر او می سوخت ولکن کسی را که او را کشت و او را از خود دفع کرد، ملامت نمی کرد.

پس از خواندن این خطبه، خبر در شهر مدینه پیچید و بنی هاشم چنان سوکواری کردند که سابقه نداشت. در این هنگام ام لقمان، زینب دختر عقیل و خواهرانش ام هانی، اسماء و رمله مو پریشان کردند و شیون ن بیرون آمدند.

زینب می گفت: در جواب پیامبر(ص) چه خواهید گفت که بپرسد شما آخرین امت، با اهل بیت من چه کردید؟ بعد از من با آنان چه کردید؟ برخی را اسیر و برخی را در خون شناور کردید. این پاداش من نبود و شایسته من نبود که در عوض خیرخواهی من با خویشاوندانم چنین کنید.

ام سلمه هم وقتی این خبر را شنید به شدت گریست و فریاد زد: بالاخره فرزند مرا کشتند. خدا قبرهایشان را از آتش لبریز کند.»

/6262

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

بن ,های ,زندانی ,عبیدالله ,اسیران ,زیاد ,را به ,اهل بیت ,ابن زیاد ,دستور داد ,زندانی کنند

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صبا موزیک : آهنگ داراب شعر »»عــــــاشـقـانــه ها«« Dorothy's collection Maxwell's game پونک وبلاگ نمایندگی کرمان پخش فرواردهای نفتی(المهدی عج) taimetwordli ...