محل تبلیغات شما

بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
ســجاده اش مـــعطرِ بـا اشــک نـاب شـــد

او سید البکاء حسینیه ی خــداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

صفحه به صفحه ادعیه های صحیفه اش
ناگـــفته های مــرثیه بــود و کـــتاب شــد

عمری ز داغ روضه سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لـــب تــــشنه آب شـــــد

عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شـد

یادش نـــمیرود بـــدن بـــی ســـر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد

رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن ســر پـــدر او شــتاب شد

ســـینه زده برای تنـــش مثل بـــادهــا
وقتی که نوحه خوان تنش آفتاب شد

دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضـــه دار دائـــم طـــفل ربـــاب شد

خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دســـت بسته وارد بزم شــراب شد

شاعر:محسن حنیفی

اشعارمصیبت جانسوزاربعین

ره واکنید قافله سالار میرسد

اشعارروضوه حضرت زینب. س.درروزاربعین

های ,آب ,روی ,تنـــش ,زده ,شــتاب ,برای تنـــش ,تنـــش مثل ,مثل بـــادهــاوقتی ,زده برای ,شد‌ســـینه زده

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه سلامتی| از مرز خستگی گذر کن دختر مسیح saukaburgri Lisa's notes ₪₪ وَکــــــیــــــل گِـــــــرافـی ₪₪ هتل آپارتمان هشت بهشت اخوان fencarura یک فنجان آرامش V1000 آرمان