ای همسفر قرار تو باور نکردنی است
من، اربعین، کنار تو، باور نکردنی است
با نیمه جان مانده خودم را رساندهام
اینجا، سر مزار تو، باور نکردنی است
بر روی سرخ هم سفرانت نگاه کن
این باغ لاله دار تو باور نکردنی است
در زیر تازیانه به سر شد اسارتم
تا آمدم دیار تو باور نکردنی است
من را ببین و مادر خود را نظاره کن
قدِّ کمان یار تو باور نکردنی است
با آنکه دشمنت همه جا کرد غارتم
من قهرمان عرصه رزم اسارتم
آنان به قلب خون شده جز غم نذاشتند
چیزی برای خواهر تو کم نذاشتند
مهمان شام بودم و بر میزبانیم
یک لحظه چشم خویش روی هم نذاشتند
جز سنگ و تازیانه و سیلی و کعب نی
بر زخمهای وا شده مرهم نذاشتند
وقتی که آستین شده معجر برای من
یعنی که هیچ چیز برایم نذاشتند
دیگر چه وقت حرف عبا و عمامه است
وقتی به دستهای تو خاتم نذاشتند
دیدی چطور که آل پیمبر عزیز شد
در مجلسی که دخترک تو کنیز شد
محمد بیابانی
تو ,باور ,نکردنی ,استبا ,تازیانه ,تو، ,باور نکردنی ,تو باور ,تو، باور ,نکردنی استبا ,شده مرهم ,باور نکردنی استبا
درباره این سایت