سید هاشم وفایی
تمام عمر ز داغت گریستم زهرا
خدا گواست که با گریه زیستم زهرا
به انزوای غریبانۀ علی شب و روز
چو شمع سوخته جانی گریستم زهرا
توئی که عزّت و نامی مرا عطا کردی
وگرنه بی تو ندانم که کیستم زهرا
نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است
نه رهروم به طریق تو چیستم زهرا
ز پا فکنده مرا بار معصیت امروز
چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا
قبول می کنی اکنون بخوانمت مادر
اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا
بگیر دست وفائی »خسته را در
که بر حسین تو عمری گریستم زهرا
درباره این سایت